نام پژوهشگر: کاظم رسولزاده طباطبایی
نجمه فتح پرویز آزادفلاح
با توجه به اهمیت تنظیم و تبادل عواطف در تعیین میزان و کیفیت روابط بین فردی، شناسایی و بهبود این دسته از عوامل زمینه ساز، گامی مهم در کاهش مشکلات بین فردی است. مفهوم الکسیتیمیا به عنوان سازه¬ای که شناسایی، ابراز و خودگردانی هیجانی را در بر می گیرد، در این پژوهش به عنوان متغیر زیربنایی در تبیین مشکلات بین فردی محسوب می شود. از این¬رو انتظار داریم مداخله¬ای که بتواند الکسیتیمیا و ویژگی های مرتبط با آن را به عنوان یکی از عوامل اساسی زمینه ساز مشکلات بین فردی کاهش دهد، منجر به کاهش مشکلات بین فردی نیز شود. پژوهش حاضر بر آن است که با بهره¬گیری از یک روش درمانگری کوتاه مدت (روان درمانگری بین فردی) که به لحاظ ساختار و نظریه با الکسیتیمیا قرابت دارد، از طریق هدف قرار دادن الکسیتیمیا، به وارسی تغییرات در مشکلات بین فردی بپردازد. در این پژوهش، پس از غربال گری اولیه یک گروه 384 نفری از جامعه دانشجویان دختر دانشگاه شیراز و بر اساس توزیع نمرات آزمودنی ها در پرسشنامه مشکلات بین فردی-32 سوالی (iip)، 30 نفر از افرادی که حداقل یک انحراف استاندارد از میانگین بالاتر بودند، انتخاب و به طور تصادفی، 15 نفر در گروه آزمایش و 15 نفر در گروه کنترل قرار گرفتند. هر دو گروه در مرحله پیش آزمون، مقیاس الکسیتیمیا تورنتو-20 سوالی (tas) را نیز تکمیل کردند. گروه آزمایش، طی 12 جلسه یک ساعته، برنامه روان درمانگری بین فردی را تجربه کرده و گروه کنترل، مداخله¬ای دریافت نکردند. سپس در مرحله پس آزمون، طی دو مرحله بلافاصله بعد از اتمام مداخله و در مرحله پیگیری 3 ماهه، دو گروه از طریق مقیاس tas و همچنینiip با یکدیگر مقایسه شدند. براساس نتایج به دست آمده، روان درمانگری بین فردی (ipt) توانست منجر به کاهش نمره کلی الکسیتیما بلافاصله پس از مداخله و سه ماه بعد از آن شود. بر این اساس، فرضیه اول پژوهش تأیید شد. همچنین، ipt حاکی از کاهش نمرات افراد در مولفه های الکسیتیمیا در مراحل پس آزمون (در هر سه مولفه) و پیگیری (غیر از مولفه تفکر معطوف به بیرون) می باشد. نتایج حاکی از کاهش نمره کلی مشکلات بین فردی توسط ipt پس از مداخله و سه ماه بعد از آن و در نتیجه تأیید فرضیه دوم پژوهش می باشد. همچنین، نتایج نشان دهنده کاهش نمره افراد در کلیه مولفه های iip (غیر از عامل گشودگی) پس از مداخله و سه ماه بعد از آن است. در کل، نتایج حاکی از کاهش مشکلات ارتباطی از طریق کاهش نمره الکسیتیمیا توسط ipt می باشد. بنابراین، روان درمانگری توانست با ایجاد تغییراتی در جهت تنظیم هیجان ها همراه با شناسایی، تمایز و توصیف هر چه بیشتر احساسات تجربه شده توسط افراد در موقعیت های بین فردی، منجر به بهبود ویژگی های الکسیتیمیک و در نهایت کاهش مشکلات بین فردی شود.
عماد اشرفی ماریا یوجینیا آگیلار مرچن
مقدمه: انگیزش اشتهایی به واسطه نشانه های غذایی موجب گرسنگی لذتی در افراد می شود. در مدل تغذیه لذتی- بازدارانه، مولفه بازداری نقشی تعدیل کننده در خوردن دارد. پژوهش حاضر به دنبال بررسی نقش مولفه های دیگری از کنشهای اجرایی مانند توجه و نظارت و مشخص کردن نقشهای اصلی و تعدیل کنندگی انگیزش اشتهایی و مولفه های کنشهای اجرایی در میزان خوردن و نیز تفاوتهای جنسیتی بود. مواد و روشها: با بررسی میزان انگیزش اشتهایی 1327 نفر از دانشجویان داوطلب از طریق مقیاس قدرت غذا، 57 نفر از زنان و مردان سالم و دارای وزن طبیعی در دو گروه دارای انگیزش اشتهایی زیاد و کم انتخاب شدند. مولفه های کنشهای اجرایی این افراد به وسیله پتانسیلهای وابسته به رویداد و میزان خوردن به وسیله آزمون چشایی اندازه گیری شد. داده ها با آزمون تحلیل واریانس دو راهه تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد در افراد دارای انگیزش اشتهایی زیاد نسبت به افراد دارای انگیزش اشتهایی کم، بیشتر بودن میزان سوگیری توجه موجب افزایش بیشتری در میزان خوردن می شود. بعلاوه، بیشتر بودن بـازداری در زنان نسبت به مردان موجب کاهش بیشتری در میزان خوردن می شود. نتیجه گیری: مدل تغذیه لذتی- بازدارانه با درنظر گرفتن مکانیزم سوگیری توجه در افراد سالم دارای وزن طبیعی تایید شد. با این وجود، برای بررسی مکانیزمهای مرتبط با بازداری و تفاوتهای جنسیتی پژوهشهای بیشتری مورد نیاز است. به نظر می رسد در جوامع پر از غذاهای خوشمزه و پرکالری امروزی، سوگیری توجه زیاد به غذا یک عامل خطر برای بیش خوری در مردان و زنان سالم و دارای وزن طبیعی است. بهتر است در برنامه های درمانی یا مراقبتی مربوط به وزن، به جای تاکید صرف بر رژیم غذایی، محیط غذایی افراد و سوگیری توجه به غذا مدنظر قرار گیرد.
حمیده اوژند پرویز آزادفلاح
اعتیاد یک بیماری زیستی-روانی-اجتماعی است و امروزه از عمده ترین مسائل نگران کننده ی عرصه بهداشت و درمان می باشد. مطالعات نشان می دهد نقیصه های شخصیتی خاص با مبنای زیستی به همراه نارساکنش وری برخی مناطق مغز قادرند علاوه بر ایجاد یک زمینه ی آسیب پذیر برای بروز اعتیاد، وقوع عود را نیز پیش بینی کنند. پژوهش حاضر به منظور مقایسه و بررسی سیستم های مغزی-رفتاری و راهبردهای مقابله ای در افراد معتاد با عود و بدون عود انجام شد. این مطالعه از انواع تحقیقات کمی است. طرح آن از نوع پس رویدادی و با توجه به ماهیت مقایسه گروهی، از نوع علی-مقایسه ای می باشد. جامعه ی آماری این پژوهش را کلیه ی افراد معتاد شهرستان منوجان تشکیل دادند. نمونه ی مورد پژوهش شامل دو گروه 31 نفری از افراد معتاد با عود و بدون عود بودند. به منظور جمع آوری داده ها از مقیاس شخصیتی گری-ویلسن و سبک های مقابله ای لازاروس و فالکمن استفاده شد. برای مقایسه ی مضامین سیستم های مغزی-رفتاری و راهبردهای مقابله ای در دو گروه از آزمون تی مستقل و یومن ویتنی استفاده شد. به منظور بررسی فرضیه همبسته بودن سیستم های مغزی-رفتاری و راهبردهای مقابله از تحلیل رگرسیون چندگانه بهره گرفتیم. نتایج به دست آمده بیانگر آن است که در افراد معتاد با سابقه ی عود، فعالیت سیستم فعال ساز رفتاری نسبت به افراد بدون عود بیشتر است. به عبارت دیگر افراد با عود هنگامی که با محرک های پاداش مواجهه می شوند حساسیت به تقویت بیشتری از خود نشان می دهند. در مورد فعالیت سیستم بازداری رفتاری تفاوت معناداری در دو گروه مشاهده نشد. علاوه بر این مشخص شد در افراد معتاد با عود استفاده از سبک مقابله ای گریز-اجتناب بیشتر از افراد بدون عود است و افراد معتادی که پرهیز از مصرف را به مدت طولانی (بیش از 5 سال) حفظ می کنند، سبک های مقابله مسئله مدار را بیشتر به کار می گیرند. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که غلبه ی سیستم بازداری رفتاری می تواند سبک های مقابله ای مسئله مدار را پیش بینی کند. با توجه به نتایج پژوهش می توان عنوان کرد که اولاً؛ ویژگی های شخصیتی خاصی به عنوان پیش آیندهای اعتیاد قابل طرح هستند. ثانیاً؛ در بحث پیش گیری و درمان، توجه به این ویژگی و حساسیت ها بسیار سودمند خواهد بود.
آیه کوه بریان کاظم رسول زاده طباطبایی
چکیده ندارد.
فرشته حقیقت کاظم رسول زاده طباطبایی
چکیده ندارد.
حمید کاظمی کاظم رسول زاده طباطبایی
مقدمه و هدف: هدف از تحقیق حاضر مقایسه میزان اثر بخشی روان درمانگری شناختی تحلیلی (cat)، روان درمانگری شناختی (ct) و دارو درمانی در میزان کاهش بی ثباتی هیجانی، رفتار تکانشگری و بی ثباتی اجتماعی در افراد مبتلا به اختلال دو قطبی ii است. روش تحقیق کار: طرح تحقیق در این مطالعه، یک طرح تجربی حقیقی است ( گمارش تصادفی آزمودنی ها به دو گروه وجود دارد). در این مطالعه، سه گروه 16 نفری از افراد مراجعه کننده به مراکز درمانی انتخاب شده و به طور تصادفی به سه گروه آزمایشی روان درمانگری شناختی تحلیلی همراه با دارو درمانی، روان درمانگری شناختی همراه با دارو درمانی و دارو درمانی بدون مداخله روانشناختی گمارده شمرده اند. قبل و پس از طی دوره درمان پرسشنامه فایل روان درمانگری توسط آزمودنی های تکمیل شد. این پرسشنامه آزمودنی ها را از لحاظ سه الگوی دام ها، دوراهی ها و موانع بررسی می کند. داده ها به کمک روش تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی شفه تحلیل گردیده اند. نتایج : در متغیر دام ها، در گروه روان درمانگری شناختی تحلیلی همراه با دارودرمانی نسبت به گروه شناخت درمانی همراه با دارودرمانی و گروه دارو درمانی به تنهایی کاهش معناداری در نمرات وجود دارد ولی تفاوت معناداری بین گروه شناخت درمانی همراه با دارو درمانی و دارو درمانی به تنهایی معنادار نمی باشد. بررسی متغیر های دو راهی ها و موانع نیز نشان می دهد که گروه روان درمانگری شناختی تحلیلی همراه با دارودرمانی نسبت به گروه شناخت درمانی همراه با دارودرمانی و دارو درمانی به تنهایی تفاوت معناداری وجود دارد و میانگین نمرات گروه شناختی تحلیلی کمتر از دو گروه دیگر می باشد. تفاوت گروه شناخت درمانی و دارو درمانی در این متغیرها معنادار نمی باشد. بحث:نتایج نشان دهنده اثربخشی روان درمانگری شناختی تحلیلی درکاهش الگوی ناسازگارانه دام ها، دوراهی ها و موانع در بیماران گروه شناختی تحلیلی می باشد که به دنبال آن انتظار می رود که کاهش معنی داری در سطح بی ثباتی هیجانی، رفتار تکانشگری و بی ثباتی اجتماعی در این گروه مشاهده شود. ولی این کاهش معنادار درگروه بیمارانی که روان درمانگری شناختی همراه با دارو درمانی دریافت کرده اند و همچنین درگروه بیماران که تنها دارودرمانی دریافت نموده اند، مشاهده نمی شود. به عبارت دیگر، این دوره های درمانی اثر بخشی معناداری در کاهش استفاده بیماران از الگوی دام ها دوراهی ها و موانع نداشته است.
غزاله حاجیوند عباسعلی الهیاری
هدف از این پژوهش، مقایسه خلق و خوی کودکان شیر خوار (12-3 ماه) در دو گروه مادران دارای سلامت روانی و مادران فاقد سلامت روانی بوده است. معیارهای ورود در این تحقیق عبارت بودند از: 1- سن مادر (30-22 سال)، 2- تحصیلات مادر:حداقل لیسانس، 3- تک فرزند بودن، 4- سن شیرخوار بین 12-3 ماه. از مادران حاضر در بخش های واکسیناسیون چهار بیمارستان دولتی شهر کرمان که واجد شرایط حضور در این پژوهش بودند، درخواست شد که در صورت تمایل پرسشنامه سلامت عمومی ( ghq) را تکمیل نمایند. حجم گروه نمونه در این مطالعه 60 نفر در نظر گرفته شد که بر اساس نمرات سلامت عمومی به دو گروه مادران دارای سلامت روانی و مادران فاقد سلامت روانی دسته بندی شدند. در مرحله بعد خلق و خوی شیرخواران (شامل مقیاس های عواطف منفی، عواطف مثبت / شادخوئی، تنظیم / جهت گیری ) با استفاده از پرسشنامه خلق و خوی شیرخوار (ibq-r) در سه ماه متوالی با همکاری مادر و آزمونگر سنجیده شد. داده ها با استفاده از آزمون t برای دو گروه مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج آماری نشانگر تفاوت خلق و خوی شیرخواران در دو گروه بوده است. این دو گروه در هر سه مقیاس اندازه گیری شده متفاوت بودند، اما بیشترین تاثیر سلامت روان مادر بر مقیاس های عواطف مثبت / شادخوئی، تنظیم/ جهت گیری بوده است. افزون بر این با مقایسه هر یک از چهارده آیتم خلق و خو در دو گروه مشخص شد که سطوح غمگینی، بی قراری در برابر محدودیتها و واکنش پذیری نزولی در گروه شیرخواران مادران دارای سلامت روانی کمتر از گروه دوم می باشد. بین دو گروه از لحاظ ابعاد ترس، حساسیت ادراکی، فعالیت، دامنه توجه تفاوت معنادار مشاهده نشد. ابعاد گرایش، لبخند زدن و خندیدن، لذت از محرکهای سطح بالا و پایین، واکنش کلامی و بغلی بودن در دو گروه متفاوت بوده و در گروه شیرخواران مادران دارای سلامت روانی به نحو معناداری بالاتر است. در ضمن بین جنسیت و مقیاس های خلق و خو رابطه معناداری مشاهده نشد. با بررسی نتایج پژوهش حاضر می توان بیان کرد، سلامت روانی مادر به نحو معناداری بر خلق و خوی شیر خوار مؤثر می باشد. این نتایج در راستای یافته های گذشته، بیان کننده آن است که، آشفتگی های روانی مادر در طی دوران بارداری و بعد از آن می تواند تاثیر ماندگاری بر تکامل روند تنظیمی کودک و خلق و خوی او داشته باشد.