نام پژوهشگر: فریبا یادگاری
مریم فرشاد تقی دیزج فریبا یادگاری
با توجه به این فرض که کنش پریشی دهانی و کلامی مکانیزم زیربنایی واحدی دارند، یافته های بسیاری نشان می دهند که اغلب این دو اختلال هم رویدادند. با این حال بیمارانی گزارش شده اند که فقط کنش پریشی دهانی دارند و کنش پریشی کلامی ندارند و یا برعکس. این گسیختگی دوگانه پرسشی را در ارتباط با مفهوم مکانیزم واحد و یکپارچه و یا غیر یکپارچه ایجاد می کنند. مطالعه حاضر با هدف بررسی شدت و رابطه کنش پریشی دهانی و کلامی در بیماران مبتلا به سکته مغزی نیمکره چپ صورت گرفته است. شرکت کنندگان در این پژوهش تحلیلی - مقایسه ای ، مقطعی و همبستگی از بین مراجعه کنندگان به کلینیک ها و بیمارستانها ی شهر تهران انتخاب شدند که شامل 20 بیمار بزرگسال مبتلا به سکته ی مغزی نیمکره چپ از نوع ایسکمی بودند. در آزمودنی هایی که معیارهای ورود به مطالعه را کسب کردند، تولید و تقلید جسچرهای دهانی با استفاده از آزمون کنش پریشی دهانی تعیین گردید و بررسی دیگر آزمون تولید کلامی لوریا_ نبراسکا بود، که میزان کنش پریشی گفتاری را در بیماران نشان داد. در نهایت با استفاده از نتایج آزمون های تخصصی مذکور، شدت و میزان رابطه این دو نوع اختلال در افراد آسیب دیده، بررسی شد. داده ها ی پژوهش در دو بخش توصیفی و استنباطی شامل محاسبه میانگین و آزمون ناپارامتری کروسکال– والیس و تحلیل همبستگی (پیرسون) مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها نشان داد بیماران در سه گروه توزیع شده اند. چهار نفر کنش پریشی دهانی غالب داشتند، دوازده نفر کنش پریشی کلامی غالب و 4 نفر کنش پریشی ترکیبی داشتند. مقایسه میانگین نمرات کنش پریشی دهانی و کنش پریشی کلامی در همه افراد و نیز در سه گروه متفاوت بودند. ضمناً همبستگی معنی داری بین کنش پریشی دهانی و کلامی وجود نداشت (899/0p=) و همبستگی مثبت شدید معنی داری بین فرم شنیداری با فرم تقلیدی آزمون کنش پریشی دهانی وجود داشت (01/0p<). مطابق با یافته های حاصل، هم رویدادی کامل بین دو نوع کنش پریشی دهانی و کلامی دیده نشد. علیرغم نوع ضایعه ی ایسکمی که منجر به آسیب مناطق عصبی مجاور و متعاقب آن هم رویدادی اختلالات انتظار می رود، نیمی از بیماران گسیختگی شدیدی بین کارکردهای دهانی و کلامی نشان دادند. این اختلاف بر اساس یک مدل گسیخته تکلیف- وابسته توجیه می شود. طبق این مدل تولید گفتار به واسطه یک سیستم کنترل عصبی_ حرکتی پیمانه ای هدایت می شود و نقایص گفتاری در کنش پریشی گفتار مستقل از نقایص غیر گفتاری مشاهده شده هستند و صرفاً نشان دهنده ی نزدیکی ساختارهای عصبی تکالیف متفاوت هستند. با این حال گسیختگی کامل نیز دیده نشد که نتایج با یک مدل یکپارچه توجیه شد.
شریفه یونسیان فریبا یادگاری
هدف هدف این مطالعه بررسی تاثیر برنامه تحریکات دهانی بکمن برزمان دستیابی به تغذیه دهانی مستقل در نوزادان نارس متولد شده با سن جنینی (32-26) هفته می باشد. روش بررسی شرکت کنندگان این پژوهش، 20 نوزاد نارس (32-26 هفته) از بخش مراقبت های ویژه نوزادان بیمارستان ولیعصر تهران می باشندکه به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. نوزادان گروه آزمایشی برنامه تحریک دهانی شامل 15 دقیقه تحریک که 12 دقیقه از آن به تحریک اطراف و داخل دهان و 3 دقیقه پایانی آنها به مکیدن غیر تغذیه ای (مکیدن انگشت پژوهشگر ) اختصاص می یافت را دریافت می کردند که این برنامه تحریکی به مدت 10 روز متوالی انجام می شد ، نوزادان گروه کنترل،هیچ گونه تحریکی به غیر از خدمات روتین پرستاری دریافت نمی کردند. آزمودنیها از لحاظ سن جنینی و تقویمی در یک، چهار و هشت بار تغذیه دهانی در روز، فاصله زمانی بین دفعات مختلف تغذیه و مدت زمان بستری در بیمارستان مورد بررسی و مقایسه قرار گرفتند. یافته ها نوزادان گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل، تغذیه دهانی مستقل را بطور معناداری زودتر،(4±13روز در مقابل 4± 26روز)(p<0.001) کسب کردند.مدت زمان بستری در بیمارستان در گروه آزمایش بطور معنی داری کوتاه تر از گروه کنترل بود.) 6±32 روز در مقابل 2±38 روز ،(p<0.001) ) نتیجه گیری نتایج این مطالعه از این فرضیه حمایت می کند که تحریکات دهانی پیش تغذیه ای زمان دستیابی به تغذیه دهانی مستقل وزمان ترخیص از بیمارستان را در نوزادان نارس تسریع می بخشند.
فریبا یادگاری مجتبی عظیمیان
هدف. کنش پریشی کلامی و دهانی، نشانگر اختلال برنامه ریزی حرکات دهانی کلامی و غیر کلامی هستند. هدف تحقیق حاضر شناسایی بیماران دارای کنش پریشی دهانی و کلامی ، میزان هم رویدادی و شدت آن و شناسایی مناطق آسیب دید? مغزی در آنان بود. روش بررسی. در این مطالع? غیر تجربی، 55 بزرگسال شامل22 زن و 33 مرد با دامنه سنی 23 تا 84 سال و دارای ضایع? مغزی چپ به روش در دسترس انتخاب و با آزمایه های کنش پریشی کلامی و کنش پریشی دهانی(فرم درک دستورات و تقلیدی) ارزیابی و فیلم برداری شدند. دو آسیب شناس گفتار و زبان شدت کنش پریشی را نمره گذاری کردند که برای روایی ملاکی آزمایه ها و تحلیل شدت مورد استفاده قرار گرفت. تصاویر mri یا ct scan بیماران توسط نورورادیولوژیست بررسی و مناطق آسیب دید? مغزی مورد نظر شناسایی گردید. تحلیل داده ها با آزمون کلموگروف- اسمیرنوف ، آزمون تی مستقل ، ضرایب همبستگی پیرسون، اسپیرمن ، فی ، ضریب توافقی سی و آزمون خی دو با استفاده از نرم افزار spss نسخ? 12 انجام شد. یافته ها. بر اساس فرم درک دستورات، 42 بیمار و با فرم تقلیدی، 41 بیمار هر دو نوع کنش پریشی را با همبستگی معنی دار نشان دادند (001/0 p<،75/0r=) و(001/0 p<،66/0r=). با فرم درک دستورات 6 نفر بدون کنش پریشی و 7 نفر فقط یک نوع کنش پریشی داشتند. با فرم تقلیدی 7 نفر بدون کنش پریشی و 7 نفر فقط یک نوع کنش پریشی داشتند. مقایس? هم رویدادی اختلالات با فرم درک دستورات (59/0phi=) و شدت های مختلف کنش پریشی دهانی و کلامی(68/0c=) ، و با فرم تقلیدی(60/0phi=) و شدت های مختلف کنش پریشی دهانی و کلامی(65/0c=) ، نشانگر توافق نسبتا بالا بود (001/0 (p<. در شدت خفیف تا متوسط کنش پریشی دهانی ، آسیب اینسولا و بروکا معنی دار بود (05/0 (p< ، اما در شدت خفیف تا متوسط کنش پریشی کلامی فقط آسیب اینسولا معنی دار بود (05/0 .(p< نتیجه گیری. هم رویدادی بالای کنش پریشی دهانی و کلامی نشان می دهد که کنترل حرکتی گفتار تحت تاثیر کنترل حرکتی عمومی تر قرار دارد . آسیب اینسولای چپ در هر دوی بیماران دچار کنش پریشی کلامی و دهانی ، از وجود مراکز مغزی مشترک برای کنترل حرکات دهانی کلامی و غیر کلامی حمایت می کند.
فائزه اسداله پور کوتنایی فریبا یادگاری
چکیده: هدف: هدف این مقاله مقایسه تاثیر برنامه مکیدن غیرتغذیه ای با برنامه تحریک دهانی بکمن، بر زمان دستیابی به تغذیه دهانی مستقل نوزادان نارس 26-32 هفته جنینی بستری در واحد مراقبت های ویژه نوزادان می باشد. روش بررسی: مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی است و جامعه مورد مطالعه، نوزادان نارس با سن جنینی 26-32 هفته (32نوزاد)، بستری در واحد مراقبتهای ویژه نوزادان بیمارستان کمالی کرج می باشند. بعد از اعمال معیار ورود و خروج، نوزادان به صورت تصادفی به سه گروه، " تحریک دهانی پیش از تغذیه بکمن " ، " گروه مکیدن غیرتغذیه ای" و گروه کنترل تقسیم شدند (11 نوزاد در کنترل و 10 نوزاد در بکمن و 11 نوزاد در مکیدن غیرتغذیه ای). آزمودنیها از لحاظ سن تقویمی و سن جنینی در دفعات مختلف تغذیه دهانی و در زمان ترخیص از واحد مراقبت های ویژه نوزادان و میزان وزن گیری در هفته اول، دوم تولد و زمان ترخیص مورد بررسی و مقایسه بین سه گروه قرارگرفتند. یافته ها: در گروه بکمن، میانگین سن جنینی در زمان 8 بار تغذیه دهانی، 59/32 هفته (انحراف معیار84/0) بوده است و در گروه کنترل،15/33 هفته (انحراف معیار 23/1) بوده است؛ در گروه مکیدن غیرتغذیه ای میانگین سن جنینی در زمان 8 بار تغذیه دهانی در روز 55/32 هفته (انحراف معیار 71/0) بوده است. در نتیجه گروه بکمن با تفاوت 89/3 روز و گروه nns با تفاوت 19/4 روز زودتر به این معیار دست یافتند که این عدد به لحاظ بالینی بسیار اهمیت دارد و از نظر میانگین، گروه nns ، 68/2 روز و گروه بکمن 47/2 روز زودتر از بیمارستان ترخیص گردیدند (نسبت به کنترل). نتیجه گیری: استفاده از مداخله بکمن و مکیدن غیرتغذیه ای، به طور موثری تغذیه دهانی را در نوزادان نارس تسهیل می کنند و مدت زمان بستری در بیمارستان را کاهش می دهند و مکیدن غیرتغذیه ای منجر به افزایش معنادار در وزن گیری می شود.
مژگان اسدی فریبا یادگاری
مقدمه: رویکرد تحلیل مختصه های معنایی (sfa) و افزایش کارایی ارتباطی بیماران زبان پریش (pace) مداخلاتی هستند که در درمان نقایص نامیدن بیماران زبان پریش استفاده می شوند. در این مطالعه ما به مقایسه اثربخشی روش های sfa و pace که به ترتیب متعلق به دو رویکرد درمانی مبتنی بر آسیب و مبتنی بر ناتوانی هستند، پرداختیم. روش بررسی: این مطالعه روی 4 بیمار مبتلا به زبان پریشی ناروان و با طرح تک آزمودنی متقاطع (abcbc) صورت گرفت که طی آن هر بیمار با هر روش به مدت 2 هفته تحت درمان قرار گرفت. در این پژوهش به منظور انتخاب کلمات درمانی و کنترل از 269 تصویر با توافق نام بالای 70%، استفاده شد. به منظور تجزیه و تحلیل آماری، از آمار توصیفی، تحلیل سطح، گرایش و شیب، آزمون های آماره سی و ویلکاکسون استفاده شد. یافته ها: بدنبال ارائه مداخلات sfa و pace، توانایی نامیدن کلمات درمانی هر دو روش، در تمام بیماران به صورت معناداری افزایش پیدا کرد بجز یکی از آن ها با آسیب عقده های قاعده ای چپ که روش sfa در او موثر نبود. این تغییرات در روش pace بیش از sfa بود. همچنین توانایی نامیدن کلمات کنترل، تولید مختصه های معنایی و انتقال پیام افزایش یافت. عملکرد بیماران در نامیدن کلمات درمانی پس از گذشت 1 هفته از اتمام مداخلات، علی رغم کاهش جزئی، همچنان بالای خط پایه حفظ شده بود. نتیجه گیری: sfa و pace می توانند، به عنوان مداخلات موثر، در درمان نقایص نامیدن بیماران زبان پریش مورد استفاده قرار گیرند اما pace، به عنوان یک درمان چندمنظوره، نسبت به sfa موثرتر می باشد و علاوه بر بهبود مهارت های ارتباط، می تواند برای درمان آنومی مورد استفاده قرار گیرد.
مونا مواسات علی قربانی
چکیده هدف: اختلال صداهای گفتاری از جمله اختلالات شایع در روند رشد طبیعی گفتار و زبان کودکان محسوب می شود. روش های درمانی متفاوتی برای این اختلال مورد استفاده قرا ر می گیرد و درپژوهش های مختلف، اثربخشی درمانهای متفاوت مورد بررسی قرار گرفته است. از جمله درمانهایی که از مدت ها پیش توسط آسیب شناسان گفتار و زبان به کار رفته است، تمرینات حرکتی دهانی غیرگفتاری می باشد که به عنوان یک عامل تسهیل کننده قبل یا همزمان با درمان طیف وسیعی از اختلالات گفتاری به کار می رود، اما داده های تجربی کنترل شده کمی برای بررسی اثربخشی آن در درمان اختلال صداهای گفتاری وجود دارد. از این رو در این مطالعه تاثیر مداخله ی درمانی مبتنی بر آموزش تولید با آموزش حرکات دهانی غیرگفتاری در بهبود گفتارکودکان مبتلا به اختلال واجی مقایسه شده است. روش بررسی: این پژوهش مداخله ای شبه تجربی با استفاده از طرح تک آزمودنی با خط پایه مکرر بر روی 6 کودک 4 تا 6 ساله فارسی زبان دارای اختلال واجی انجام شد. داده ها با استفاده از آزمون اطلاعات آوایی و پروتکل دهانی حرکتی رابینز-کلی جمع آوری شد. بر روی این6 کودک 3 طرح درمانی با آموزش تولید، تمرینات حرکتی دهانی غیر گفتاری و درمان ترکیبی روی دو صدا با مختصه های واجی متفاوت اجرا شد. نتایج با استفاده از level,trend&slop analysis با برنامه اکسل تحلیل گردید. یافته ها: کودکانی که درمان حرکتی دهانی غیرگفتاری دریافت کرده بودند، تغییری در تولید صدای مختل نشان ندادند اما کودکانی که آموزش تولید دریافت کرده بودند 91% و کودکانی که درمان ترکیبی دریافت کرده بودند،86% بهبودی در گفتار نشان دادند. نتیجه گیری: نتایج حاصل از این پژوهش از کاربرد تمرینات حرکتی دهانی غیرگفتاری جهت بهبود گفتارکودکان دارای اختلال واجی حمایت نمی کند. همچنین این یافته ها، کاربرد این تمرینات پیش از آموزش تولید در قالب درمان ترکیبی با هدف اثر تسهیل کنندگی در بهبود تولید گفتار را رد می کنند و آموزش تولید صرف را، موثرترین درمان جهت بهبود گفتار کودکان دارای اختلال واجی می دانند.
فریده دهقانی فریبا یادگاری
عنوان: ساخت برنامه درمانی آموزش کل خوانی و بررسی تاثیر آن بر واژگان بیانی کودکان مبتلا به سندرم داون 2-3 ساله عقلی هدف: خواندن یک مهارت زبانی برپایه مسیر بینایی است که اخیرا به عنوان یک تسهیل کننده زبان بیانی در کودکان دارای سندرم داون شناخته شده است. هدف از این مطالعه ساخت برنامه درمانی آموزش کل-خوانی و بررسی تاثیر آن بر واژگان بیانی کودکان دارای سندرم داون می باشد. روش بررسی: در این مطالعه برنامه درمانی آموزش کل خوانی تدوین شده و میزان تاثیر آن بر کودکان دارای سندرم داون در یک مطالعه تک آزمودنی با مدل سری¬های زمانی بررسی شده است. این برنامه از پنج مرحله مرور و تمرین، تطابق، انتخاب، خواندن کلمه با صدای بلند، نامیدن تصویر ساخته شده است. محرک¬های مورد استفاده از واژگان درکی خود کودک انتخاب شده¬اند. سه کودک دارای سندرم داون در این مطالعه شرکت کرده¬اند و هر شرکت کننده 20 جلسه درمانی داشته است. در این مطالعه به منظور آنالیز داده¬ها از آزمون c statistic و تحلیل سطح، گرایش و شیب استفاده شده است. یافته¬ها: توانایی نامیدن کلمات تحت درمان در هر سه کودک افزایش یافته است و این افزایش به لحاظ آماری معنادار بوده است و همچنین کودکان قادر به حفظ کلمات درمانی بعد از اتمام جلسات درمانی بودند. (z=2/46 >1/64 برای کودک اول z= 1/75>1/64 برای کودک دوم z=2/37>1/64 برای کودک سوم ) توانایی نامیدن کلمات کنترل در این کودکان پیشرفت ناچیزی را نشان داد که این پیشرفت به لحاظ آماری معنادار نبود. نتیجه گیری: برنامه درمانی آموزش کل¬خوانی در بهبود واژگان بیانی کودکان دارای سندرم داون موثر است. واژگان کلیدی: کل خوانی، سندرم داون، واژگان بیانی
عاطفه یوسفی فریبا یادگاری
مقدمه: تاکنون روش های متعددی در درمان آنومی مطرح شده که از جمله می توان به روش درمان نامیدن بدون خطا(ent) و تسهیل سازی حرکات بیانگر(ges) اشاره کرد. با توجه به بروز گسترده آنومی در زبان پریشی و تأثیر مخرب آن بر کارآیی ارتباطی بیماران، پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی روش های ent و ges بر توانایی نامیدن اسامی در بیماران زبان پریش صورت پذیرفت. روش بررسی: آزمودنی ها به روش نمونه گیری در دسترس با توجه به معیارهای ورود و خروج انتخاب شدند. این پژوهش مداخله ای با طرح تک آزمودنی متقاطع، بر روی 3 بیمار زبان پریش باسواد مبتلا به سکته ی ایسکمیک مزمن دارای آنومی صورت گرفت. شرکت کنندگان با هر روش به مدت 10 جلسه به صورت انفرادی با پروتکل درمانی raymer و همکارانش درمان شدند. در این پژوهش به منظور انتخاب کلمات آموزشی و کنترل از مجموعه تصاویر60 تایی که توافق نامیدن شفاهی بالای 90 % و توافق نامیدن حرکات بیانگر بالای 80 % داشتند استفاده گردید. داده ها با آمار توصیفی، تحلیل چشمی، شیب تغییرات، محاسب? اندازه اثر(cohens d)وضریب همبستگی پیرسون تحلیل گردید. یافته ها: بیماران پس از ارائه مداخلات در تکلیف نامیدن در مواجهه کلمات آموزشی پیشرفت داشتند و میزان بهبودی در بیمار با آنومی واجی در هر دو روش، معنادار بود. هم چنین توانایی نامیدن کلمات کنترل، نمرات آزمونهای استاندارد زبان پریشی و نامیدن نیز افزایش یافت. عملکرد بیماران در نامیدن کلمات آموزشی و کنترل یک و شش هفته بعد از اجرای مداخلات، هم چنان در سطح بالاتر از خط پایه حفظ شده بود. نتیجه گیری: این پژوهش استفاده از هر دو مداخله در بهبود توانایی نامیدن اسامی در بیماران زبان پریش شرکت کننده در مطالعه را تائید کرد و به نظر می رسد تفاوت چشمگیری بین دو روش وجود ندارد.
سمیرا عبدالرحیمی حمید علیزاده
هدف پژوهش حاضر مقایسه ی کارکردهای اجرایی کودکان با و بدون اختلال لکنت است. این پژوهش از نوع علّی – مقایسه ای بود، نمونه ی این پژوهش شامل 60 نفر از کودکان 11-7 ساله می باشد که 30 کودک عادی از بین مدارس ابتدایی پسرانه منطقه 16 شهر تهران به صورت نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند، و30 کودک مبتلا به لکنت با مراجعه به مراکز گفتار درمانی شهر تهران بصورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار به کار گرفته شده ، ازمون هوشی وکسلر کودکان(خرده آزمون حافظه عددی، خرده آزمون تنظیم تصاویر) و آزمون آندره ری بود.جهت تجزیه وتحلیل داده ها ،از آزمون t نمونه های مستقل استفاده شد. تحلیل اطلاعات بدست آمده با استفاده از آزمون t برای گرو های مستقل نشان داد که توانایی سازماندهی- برنامه ریزی کودکان دارای اختلال ضعیف تر ازگروه بدون اختلال است (p<0/05) ولی کودکان دارای اختلال لکنت در کارکردهای اجرایی (حافظه کاری، بازداری ، زمان انجام آزمون آ ندره ری تفاوتی با گروه عادی نداشتند.بر این اساس می توان نتیجه گیری کرد که کودکان با اختلال لکنت در برخی از کارکردهای اجرایی مشکل دارند.این یافته ها را می توان در تشخیص و درمان استفاده کرد. واژگان کلیدی: کارکردهای اجرایی، حافظه کاری، بازداری پاسخ، سازماندهی – برنامه ریزی، کودکان مبتلا به لکنت، کودکان عادی
عطیه قزوینی مجید رفیعی
هدف: هدف این پژوهش انطباق مقیاس های ارتباط اجتماعی اولیه با زبان فارسی و تعیین روایی و اعتبار نسخه فارسی آن در کودکان 8 تا 30 ماهه فارسی زبان بوده است. مواد و روش ها: ابتدا آیتم ها و راهنمای آزمون به فارسی ترجمه شدند و سپس روایی و اعتبار مقیاس ها مورد بررسی قرار گرفت. 62 کودک 8 تا 30 ماهه از مهد کودک ها و مراکز بهداشت شهر تهران در این پژوهش شرکت کردند. داده ها در بخش ویژگی های روانسنجی آیتم ها از نظر روایی محتوایی آیتم ها (روش لاواشه)، تحلیل آیتم ها (شاخص های ضریب تشخیص و نقش آیتم در اعتبار)، همبستگی بین آیتم ها در هر مقیاس(ضریب همبستگی اسپیرمن)، در بخش اعتبار آزمون از نظر اعتبار مقیاس ها (همسانی درونی مقیاس ها با محاسبه ضریب آلفای کرونباخ) و در بخش روایی سازه از نظر اختلاف آماری بین میانگین نمرات در گروه های سنی(آزمون کروسکال-والیس)، میانگین و انحراف معیار نمرات کودکان گروه های سنی در خرده مقیاس ها و همبستگی بین خرده مقیاس ها(ضریب همبستگی اسپیرمن) مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: در بخش ویژگی های روانسنجیشاخص روایی محتوایی آیتم ها 0/99 محاسبه شد که از میزان قابل قبولی برخوردار بود. بر اساس شاخص های تحلیل آیتم ها، آیتم های نا مناسب تعیین و حذف شدند. همبستگی بین آیتم ها در هر مقیاس نیز بین آیتم های مناسب معنادار بود. در بخش اعتبار پس از حذف آیتم های نامناسب همسانی درونی هر یک از مقیاس های توجه مشترک(0/51=α )، درخواست رفتاری(0/66=α) و تعامل اجتماعی(0/64=α) محاسبه گردید. در بخش روایی سازه اختلاف آماری میانگین رتبه ای گروه های سنی در خرده مقیاس های آغاز توجه مشترک(0/043=p)، پاسخ به توجه مشترک(0/000=p)، پاسخ به درخواست رفتاری(0/002=p)، آغاز تعامل اجتماعی(0/001=p) و پاسخ به تعامل اجتماعی(0/001 =p) به جز آغاز درخواست رفتاری معنادار بود. میانگین نمرات کودکان نیز در همه خرده مقیاس ها به جز آغاز درخواست رفتاری از 8 تا 30 ماهگی افزایش یافتند. همبستگی بین دو خرده مقیاس در مقیاس توجه مشترک(49/ 0 = r)، درخواست رفتاری(0/54= r) و تعامل اجتماعی(0/51= r) معنادار بود. نتیجه گیری: با توجه به نتایج بدست آمده برخی از مقیاس ها و خرده مقیاس های ارتباط اجتماعی اولیه از روایی و اعتبار قابل قبولی برخوردار است و بنابراین میتوانند به عنوان ابزاری بالینی و پژوهشی مورد استفاده قرار گیرند.
زهرا قیومی انارکی بهروز محمودی بختیاری
زمینه و هدف: گفتمان عالی ترین و پیچیده ترین سطح بازنمایی زبان است و به صورت ساختار زبانی فراتر از سطح جمله تعریف شده است. با توجه به اهمیت ارزیابی گفتمان و نیز عدم وجود آزمایه ای برای ارزیابی گفتمان در زبان فارسی، هدف از این پژوهش، تدوین آزمایه هایی معتبر برای ارزیابی گفتمان تک گویی بر اساس مدل تولید گفتمان فردریکسن در زبان فارسی و مقایسه توانایی گفتمان در افراد مبتلابه آسیب ضربه ای مغز بر اساس سطوح آسیب گفتمان در مدل فردریکسن بود. روش شناسی: این پژوهش از دو زیر مطالعه تشکیل شده بود. در زیر مطالعه اول که از نوع کیفی و به شیوه دلفی بود، شاخص های ارزیابی گفتمان تک گویی فارسی در بزرگ سالان تدوین شدند. جامعه موردبررسی در این بخش، متخصصان زبان شناسی و آسیب شناسی گفتار و زبان بودند که به شیوه گلوله برفی انتخاب شدند. در بخش اول زیرمطالعه دوم که از نوع روش شناختی و توسعه ای بود آزمایه های معتبر ارزیابی گفتمان فارسی تدوین و ویژگی های روان سنجی آن ها تعیین گردید. در بخش دیگری از آن که از نوع مقطعی- تحلیلی از نوع غیرتجربی بود، گفتمان های دو گروه افراد بزرگسال طبیعی و افراد بزرگسال مبتلا به آسیب ضربه ای مغزی که به روش مبتنی بر هدف انتخاب شده بودند، آوانویسی و سپس هریک از مقیاس های ارزیابی گفتمان بر طبق راهنمای تدوین شده در زیرمطالعه اول کدگذاری شدند. بعد از آن مقیاس های به دست آمده در دو گروه به نرم افزار spss منتقل شد و داده ها با استفاده از روش تی مستقل و من ویتنی با یکدیگر مقایسه گردیدند و درنهایت محل های آسیب در گفتمان افراد مبتلا به آسیب ضربه ای مغزی در مدل تولید گفتمان فردریکسن مشخص گردید. یافته ها: بررسی روایی محتوایی در تهیه مقیاس ها و آزمایه ها نشان از توافق صددرصدی متخصصان داشت. روایی افتراقی نیز برای هر دو آزمایه، معنادار به دست آمد (p<0.002). نتایج بررسی پایایی آزمون-بازآزمون نشان داد که آزمایه ارزیابی گفتمان روایتی نسبت به گفتمان اقناعی از پایایی بهتری برخوردار است. همچنین نتایج بررسی پایایی درون ارزیاب (همبستگی بالای 0/93) و بین ارزیاب ها (همبستگی بالای 0/82) در تحلیل گفتمان ها حاکی از ثبات اندازه گیری ها بود. مقایسه گفتمان افراد بزرگ سال مبتلا به آسیب ضربه ای مغز و افراد بزرگ سال طبیعی نیز نشان داد که در گفتمان روایتی در متغیر های پیچیدگی جمله ای، خطاهای برونداد کلامی، انسجام واژگانی، مجموع عوامل انسجامی و پیوستگی (p<0/001) و در گفتمان اقناعی در متغیر های پیچیدگی جمله ای، انسجام ربطی، انسجام جانشینی و حذف، انسجام واژگانی، مجموع عوامل انسجامی و پیوستگی (p<0/05) بین دو گروه تفاوت معنادار وجود دارد. نتیجه گیری: این مطالعه، از یک نیاز بالینی مبتنی بر یافتن ابزاری که بتواند برای ارزیابی مهارت های ارتباطی در اختلالات اکتسابی زبان به کار رود، منشأ گرفته است. در این راستا، ابزاری برای اندازه گیری معیارهای مربوط به سنجش گفتمان برای استفاده توسط محققان و درمانگران معرفی شد. دسترسی به توصیفات دقیقی از گفتمان، منجر به درک بهتری از ماهیت ناتوانی ارتباطی ای می شود که افراد مبتلا به آسیب گفتمان را تحت تأثیر قرار داده است و می تواند به درمانگران در توسعه استراتژی هایشان برای کمک به افراد مبتلا به آسیب در گفتمان کمک کند تا بر این ناتوانی فائق آیند.
لیلا قسیسین محمدعلی نظری
هدف: نقایص واژه یابی، مشکل اصلیِ بیماران زبان پریش است. درحالی که افراد طبیعی در کسری از ثانیه قادر به بازیابی یک واژه هستند، تکالیف مشابه در افراد زبان پریش ممکن است دقیقه ها به طول انجامد و سرانجام نیز به شکست منتهی شود. درک صحیح از مشکلات واژه یابی بیماران زبان پریش یکی از مهم ترین فعالیت های بالینی است. با ارائه ی مدل های دستیابی واژگانی راه برای درک بهتر ماهیت این اختلال مهیا شده است. هدف از مطالعه-ی کنونی بررسی خطاهای نامیدن در دو نوع زبان پریشی روان و ناروان ازلحاظ کمی و کیفی بر اساس مدل دو مرحله ای و تعیین ماهیت مراحل دستیابی واژگانی در این دو نوع زبان پریشی بود. همچنین در این مطالعه تأثیر یکی از متغیرهای واژگانی یعنی بسامد رخداد واژه بر تعداد پاسخ های صحیح و خطاهای معنایی، واجی و حذف مورد بررسی قرار گرفت. روش: در این پژوهش توصیفی- مقطعی و تحلیلی ماهیت مراحل دستیابی واژگانی در بیماران زبان پریش روان و ناروان مشخص شد. ابزار بررسی مراحل دستیابی واژگانی نامیدن تصاویر بود که بدین منظور در ابتدا اطلاعات هنجار برای این تصاویر تهیه شد. در تهیه ی این مجموعه 206 فرد سالم(102 زن و 104 مرد بالای 40 سال) شرکت داشتند. سپس با تحلیل الگوهای نامیدن بر اساس مدل دو مرحله ای تعاملی و محاسبه ی وزن پارامترهای معنایی و واجی در 45 بیمار(18 زن و 27 مرد) زبان پریش روان و ناروان(21 روان و 24 ناروان) و ثبت پتانسیل وابسته به رخداد در 10 بیمار روان و 10 بیمار ناروان ماهیت مراحل آسیب دیده مشخص شد. در تحلیل اطلاعات به دست آمده از درصد، آزمون من ویتنی یو، ضریب همبستگی پارشیال، آزمون ویلکاکسون و شیوه ی انتخاب چندگانه استفاده گردید. یافته ها: یافته های حاصل از این مطالعه نشان داد که در هر دو گروه بیمار بسامد رخداد خطاهای معنایی بیش از خطاهای دیگر بود. درصد رخداد این خطا در بیماران زبان پریش ناروان 51/13% و در بیماران روان 4/7% بود. آزمون من ویتنی یو این تفاوت را معنادار نشان داد(05/0p<) و بیماران زبان پریش ناروان مرتکب خطاهای بیشتری می شدند. وزن پارامترهای معنایی و واجی نیز نشان داد که بیماران زبان پریش ناروان در بازیابی واژه مشکلات بیشتری را نشان می دهند. بر اساس شیوه ی انتخاب چندگانه مشخص شد که نوع زبان پریشی قادر به پیش بینی نوع خطا نبوده و تطابقی میان نوع زبان پریشی و نوع خطا وجود ندارد. نتایج حاصل از ثبت پتانسیل وابسته به رخداد(05/0p<) نیز این یافته ها را تأیید کرد. آزمون همبستگی پارشیال نشان داد که بسامد رخداد واژه با تعداد پاسخ های صحیح(332/0r=،001/0> p=) نسبت مستقیم و با خطاهای معنایی(353/0-r=،001/0> p=)، واجی(112/0- r=، 009/0 p=) و حذف(131/0- r=، 012/0 p=) نسبت معکوس دارد. نتیجه گیری: نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که دو مرحله ی دستیابی واژگانی یعنی مرحله ی بازیابی واژه و بازیابی واجی در دو گروه بیمار زبان پریش آسیب دیده است اما بیماران زبان پریش ناروان در بازیابی واژه مشکلات بیشتری دارند. ماهیت زیر بنایی اختلال در این دو گروه بیمار متفاوت بود. در این پژوهش تأثیر یکی از متغیرهای واژگانی یعنی بسامد هم مورد بررسی قرار گرفت. مطالعه ی کنونی نشان داد که بسامد بر روی پاسخ صحیح و نوع خطا تأثیرگذار است.
نثار مرادی نرگس ادیب سرشکی
هدف: هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی آموزش توجه بر بهبود عملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان بود.روش: پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل بود. نمونه پژوهش شامل 30 دانش آموز دختر نارساخوان 11-9 سال بود که در سال تحصیلی 93-1392 از سطح مدارس شهرستان پاوه به صورت نمونه گیری مبتنی بر هدف انتخاب و در دو گروه آزمایش وکنترل جایگزین شدند. گروه آزمایش طی 20جلسه (هفته ای سه جلسه؛ هر جلسه 45 دقیقه) برنامه آموزش توجه را دریافت کردند در حالی که گروه کنترل تنها از آموزش های متداول در مدرسه بهره مند شدند. آزمون تولوز- پیرون کودکان برای غربال گری دانش آموزان نارساخوانی که نقص توجه داشتند اجرا شد و قبل و بعد از مداخله، آزمون سنجش عملکرد خواندن و نارساخوانی (نما) توسط گروه¬های آزمایش و کنترل تکمیل شد و داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که تفاوت معنی داری بین گروه آزمایش و کنترل وجود داشت، بدین معنی که نمرات گروه آزمایش بیشتر از گروه کنترل بود، همچنین در گروه آزمایش مقایسه پیش آزمون و پس آزمون نشان داد که نمرات دانش آموزان در پس آزمون بیشتر بوده است در واقع روش آموزش توجه منجر به بهبود عملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان شد(p<0/0005 ).نتیجه گیری: برنامه آموزش توجه تاثیر مثبت بر عملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان داشته و می توان ازآن به منظور بالا بردن عملکرد خواندن این دانش آموزان استفاده برد. این روش می¬تواند مورد استفاده روان-شناسان، معلمان، مربیان مدارس ویژه، والدین و کلیه کسانی که با این افراد در ارتباط هستند قرارگیرد.
سارا رمضانی رضا نیلی پور
چکیده مقدمه لکنت یکی از شایعترین اختلالات گفتاری است با وجود این، علت آن به درستی مشخص نیست و احتمالاً یک اختلال چند عاملی است. هدف از تحقیق حاضر بررسی و مقایسه تأثیر پیچیدگی رمز گذاری واجی بر روانی گفتار کودکان عادی و لکنتی6-9سال شهر تهران در سال 1388 می باشد. روش بررسی: این پژوهش از نوع مقطعی و توصیفی تحلیلی می باشد.تعداد 18 کودک مبتلا به لکنت شدید و خیلی شدید و 18 کودک عادی در نظر گرفته شدند. روش نمونه گیری در مورد کودکان لکنتی از نوع در دسترس و گروه عادی بر اساس همتا سازی با کودکان لکنتی از نظر سن و جنس و محل سکونت بود. برای بررسی عملکرد فرایند رمز گذاری واجی و تأثیر پیچیدگی این فرایند بر روانی گفتار از آزمون تکرار کلمه و ناکلمه استفاده شد. این آزمون شامل 87کلمه و87 ناکلمه بوده که با فاصل? زمانی 5 ثانیه در فایل های صوتی جداگانه به صورت دیجیتالی ضبط شدند و به لحاظ طول واژگانی به سه دسته محرک های دو ، سه ، چهار هجایی تقسیم شدند، به گونه ای که هر دسته شامل29 محرک با واج های آغازین متنوع و دارای خوشه یا بدون خوشه همخوانی انتهایی و بین هجایی می باشند. محرک ها برای آزمودنی ها پخش می شدند سپس از آنها درخواست می شد محرک های شنیده شده را تکرار کنند.به پاسخ های صحیح و روان کودک نمر? 1 وپاسخ های غلط و ناروان کودک نمر? 0 تعلق می گرفت. مجموع نمره های تلفظ صحیح و روانی گفتار برای هر دسته از محرکها محاسبه و تبدیل به درصد شدند. یافته ها : نتایج پژوهش با استفاده از آزمون تی مستقل، تی زوجی، ویلککسون نشان دادند که که در کودکان مبتلا به لکنت درصد روانی گفتار، با افزایش پیچیدگی واجی کل محرک ها، به طور معنی داری بیشتر از کودکان عادی کاهش یافت(05/0>p ). ولی درصد تلفظ صحیح فقط با افزایش پیچیدگی واجی در ناکلمه ها، در کودکان مبتلا به لکنت بیشتر از کودکان عادی کاهش یافت(05/0>p ) و با افزایش پیچیدگی واجی کلمه ها، کاهش درصد تلفظ صحیح در دو گروه تفاوت معنی داری نداشت(05/0<p ). همچنین هر دو گروه در تکلیف تکرار کل ناکلمه ها نسبت به تکلیف تکرار کل کلمه ها عملکرد ضعیفتری داشتند که البته این عملکرد ضعیف در کودکان مبتلا به لکنت به طور قابل ملاحظه ای بیشتر از کودکان عادی بود. بحث: . این نتایج گواه این مطلب است که در کودکان مبتلا به لکنت رمزگذاری واجی به خوبی انجام نمی شودو با پیچیدگی واجی این نقص بیشتر می شود و این امر بر اساس فرضیه اصلاح پنهان می تواندسبب ایجاد خوداصلاحی پنهان و به دنبال آن، وقوع انواع الگوهای لکنت شود. کلمات کلیدی: لکنت،رمزگذاری واجی، پیچیدگی واجی، اصلاح پنهان، تلفظ صحیح، روانی گفتار
قاسمعلی اسحاقی گرجی ثروت هروآبادی
هدف از اجرای این پژوهش بررسی و مقایسه روش درمانی تلفیقی تحریک ، تقلید، چندحسی و قصه گویی و روشهای رایج برسطح واژگان بیانی در کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر 3 تا 5 ساله عقلی در شهرهای بهشهر و ساری بوده است . در این جهت ابتدا از مراکز توانبخشی موجود دراین شهرها 4 مرکز توانبخشی انتخاب و سپس از بین آنها 40نفر انتخاب شده اند. 20نفر از این کودکان به عنوان گروه شاهد و 20نفر دیگر آن به عنوان گروه مورد در نظر گرفته شده اند. از هر دو گروه پیش آزمون به عمل آمده است . برای گروه مداخله ، برنامه زبان آموزی 4ماهه با استفاده از روش تلفیقی اجرا شده است . گروه کنترل دراین مدت همان روشهای رایج برنامه های آموزشی را دنبال کرده اند. درنهایت پس آزمون ، از آزمودنیها به عمل آمده است . نتایج نشان داد که اختلاف معنی داری بین پس آزمون گروه کنترل و گروه مداخله در سطح واژگان بیانی وجود دارد و یا به عبارتی دیگر سطح واژگان بیانی این کودکان در روش تلفیقی بیشتر از روشهای رایج در این مراکز بوده است .
شیوا ابراهیمیان رضا نیلی پور
در پژوهش حاضر با تکیه بر یافته های چپمن و همکاران بااستفاده از نسخه تجدید نظر شده سوم آزمون رشد زبان که برای زبان فارسی هنجار شده است ، میزان همبستگی بین زبان دریافتی و زبان بیانی کودکان سندرم داون با سن عقلی 4 تا 5 سال محاسبه خواهدشد. براساس این آزمون درک و بیان زبان صرفا در دو سطح واژگانی و دستوری قابل بررسی است . با توجه به خرده آزمونهای آزمون رشد زبان ، در این تحقیق ابتدا سطح درک واژگانی و دستوری و سپس سطح بیان واژگانی و دستوری تعیین می شود و نهایتا با محاسبه امتیاز کلی برای درک و امتیازی برای بیان ، میزان همبستگی بین نمرات درک و بیان در کودکان سندرم داون مشخص می شود. با توجه به اینکه نیمرخهای درک و بیان در کودکان سندرم داون یک تاخیر است و نه یک نقص. پرسشی که مطرح است ، این است که میزان همبستگی بین درک و بیان دراین کودکان چقدر است؟
مجید رفیعی رضا نیلی پور
در این تحقیق به بررسی وتوصیف ویژگیهای تکواژشناختی تعدادی از کودکان 4 تا 9 ساله مبتلا به آسیب ویژه زبان می پردازد و میزان استفاده از تکواژهای دستوری در گفتار این کودکان را بررسی کرده و در نهایت با ارائه گزارشی به توصیف برخی ویژگیهای زبانی این کودکان و مقایسه این گروه با همتایان سنی و زبانی ایشان می پردازد.
جلال بختیاری رضا نیلی پور
زبان پریشی یک اختلال ارتباطی اکتسابی است ک به علت ضایعات مغزی ایجاد می شود. گفتاردرمانی یکی از عواملی است که باعث بهبودی قابل توجهی در مهارتهای زبانی و گفتاری این بیماران می شود. عوامل مهمی در پیش آگهی و میزان بهبودی این بیماران موثر می باشند، یکی از این عوامل مهم، زمان شروع گفتاردرمانی بعد از سکته مغزی در این بیماران می باشد، این پژوهش به بررسی تاثیر این عامل در میزان بهبودی بیماران زبان پریش ناروان می پردازد.
فاطمه رضوانی جونقانی رضا نیلی پور
سطوح زبانی کودکان عقب مانده ذهنی بطور کامل قابل مقایسه با عملکرد زبانی افراد طبیعی نیست و اجزای مختلف تشکیل دهنده زبان در هر فرد با هم تفاوت بسیاری دارد . بعنوان مثال اختلال در سطح نحو به اندازه اختلال در سطح واژگان بیانی نیست و میزان اختلال در هر سطح با همدیگر تفاوت دارد که این مساله پیمانه ای بودن زبان را مطرح می کند . در این پژوهش زبان بیانی شامل نحو بیانی ، واژگان بیانی و تولید کلمه است و هدف اصلی در پژوهش حاضر بررسی این سه جنبه مهم زبان بیانی و بررسی تفاوت نیمرخ زبان بیانی کودکان سندرم داون با کودکان طبیعی است . در این پژوهش از آزمون رشد زبان استفاده گردید . جمعا 28 نفر بعنوان نمونه شامل 14 کودک دارای سندرم داون و 14 کودک طبیعی انتخاب گردید .روشهای آماری مورد استفاده عبارتند از : آزمون تی ، آزمون تی زوجی ، آزمون mann-whitney u ، آزمون anova ،آزمون least significant difference . پس از آزمون فرضیه های پژوهش توسط روشهای آماری ذکر شده ، نتایج زیر به دست آمد : 1- در کودکان سندرم داون 5 ساله عقلی واژگان بیانی و تولید بهتر از تکمیل دستوری بود و تفاوت معنی داری بین آنها وجود داشت یعنی احتمال دارد که وازگان بیانی ، تولید و نحو بیانی بصورت پیمانه های مجزا و مستقل از هم باشند . 2- نتایج نشان داد که نیمرخ زبان بیانی در کودکان طبیعی 5 ساله بهتر از نیمرخ زبان بیانی در کودکان سندرم داون 5 ساله عقلی بود . 3-در هر گروه ، فعالیت سیستم نحوی مجزا و مستقل از سیستم واجی بود .