نام پژوهشگر: محسن هنرور

بررسی تطبیقی نقش محلات در دلبستگی مکانی ساکنان نمونه موردی: محلات چهارسوقی ها، ملاصدرا، دردشت و دوطفلان شهر اصفهان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر اصفهان - دانشکده معماری و شهرسازی 1393
  محسن هنرور   بهادر زمانی

محلات از جمله عناصر سازنده شهری می باشند که به جهت جایگاه ویژه خود در ساختار بخشی کالبدی و اجتماعی به شهرها از دیرباز از اهمیت ویژه ای در نظام های مختلف شهری برخوردار بوده اند. به دیگر بیان محلات به عنوان اصلی ترین سلول سازنده شهری بعد از خانه، مهمترین حلقه واسطه میان فرد و محیط پیرامونی اش بوده و از نقشی اساسی در پیوند دادن مردم با محیط زندگیشان برخوردار می باشند؛ پیوندهای اصیلی که زندگی انسان در معنای واقعی خود را در مکان سازی و جاری ساخته، فضا را معنامند نموده و هویت فردی را در ارتباط با هویت مکانی شکل می دهد. با وجود این اگرچه در تاریخ شهر نشینی ایران محلات به جهت ریشه های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شهرنشینی به روش های مختلف پیوندهای اصیل و مستحکمی را میان مردم و محیط زندگیشان فراهم می آوردند، امروزه در سایه تحولات سریع عصر مدرن و به تبع آن تحولات کالبدی، اجتماعی و اقتصادی دلبستگی مکانی به محلات در زندگی معاصر کمتر محلی از اعراب یافته است، به گونه ای که می توان بخشی از بی ریشگی، پریشانی و بی خانمانی بشر را در ارتباط با آن دانست. افزون بر این پیشینه نه چندان طولانی، توجه به دلبستگی مکانی در دوران معاصر درکنار تنوع و کثرت واژگان به کار رفته در این حوزه توسط نظریه پردازان مختلف، چنان بر ابهامات پیرامون این حوزه از دانش مکان افزوده است که عمدتا برنامه ریزان و طراحان شهری را از توجه مستقیم به دلبستگی مکانی باز داشته است و دلبستگی مکانی در چارچوب نگاه های کل گرا به دیگر حوزه های دانش شهرسازی سپرده شده است. از زمان پیدایش مفهوم دلبستگی مکانی، این واژه به شیوه های گوناگون و از طریق تجدید نظرهای متعدد و استفاده های ناهماهنگ تعریف و تبیین گردیده است. به گونه ای که می توان اصلی ترین مشکل محققان به هنگام مطالعه و بررسی دلبستگی مکانی، چه در سطح نظری و چه در سطح تجربی را تنوع رویکردها، تعاریف و اصطلاحات مورد استفاده معرفی نمود؛ اصطلاحات متفاوتی از قبیل توپوفیلیا معادل مکان دوستی ، ریشه داری ، دلبستگی اجتماعاتی ، حس اجتماع ، هویت مکانی ، اتکای مکانی ، حس مکان بدون دلالت معنایی واحد منشا سردرگمی مفهومی در این حوزه شده اند. این سردرگمی مفهومی چنان که بسیاری از محققین نیز اشاره داشته اند از موانع جدی پیشرفت در حوزه دلبستگی مکانی قلمداد شده است. بر این اساس، نوشتار حاضر با مروری بر آراء عمومی اندیشمندان در این حوزه از دانش بشری با تمرکز بر مقیاس محله به بررسی ابعاد و عوامل دلبستگی مکانی در محلات پرداخته است. که بدین منظور با استفاده از روش تحقیق ترکیبی (کمی و کیفی) و با بهره گیری از راهبردهای پژوهش چندموردی و استدلال منطقی به سنجش دلبستگی مکانی و شناسایی عوامل دلبستگی مکانی در محلات شهری پرداخته است. بر اساس نتایج پژوهش حاضر بیشترین میزان دلبستگی مکانی در میان محلات مورد مطالعه به ترتیب متعلق به ساکنین محله چهارسوقی ها، دردشت، دوطفلان و ملاصدرا است که موید نقش ابعاد شناختی، احساسی و رفتاری و نیز عوامل فردی، کالبدی و اجتماعی در فرآیند دلبستگی مکانی می باشد. به عبارت دیگر از خلال پژوهش حاضر تایید گردید دلبستگی مکانی سطحی از سطوح حس مکان است که دربرگیرنده ابعاد شناختی (هویت، خاطره، معنا، دانش، الگو و ...)، احساسی (عشق، علاقه، تعصب، غرور و ...) و رفتاری است که در برآورده شدن و ارضای هر یک از ایشان به تناسب و فراخور شرایط و با توجه به مقیاس تحلیلی محله هر سه عامل فردی، اجتماعی و عوامل کالبدی اثرگذار می باشند. همچنین در پاسخ به چرایی دلبستگی مکانی در محلات شهری، بر اساس مصاحبه های 22گانه صورت پذیرفته در محلات مورد مطالعه، 1067 کُد در ارتباط با دلبستگی مکانی ساکنین به محلات استخراج گردیده که با طیقه بندی ایشان در قالب 40 درونمایه فرعی، 8 درونمایه اصلی صمیمیت اجتماع محلی، هویت اجتماعی، مذهب، شان، تداوم فضا- زمان، حظ بصری، پاسخدهنگی و طول مدت سکونت به عنوان عوامل و زمینه های اصلی دلبستگی مکانی در محلات مورد مطالعه شناسایی گردیده است.