نام پژوهشگر: محمدسعید ایزدی
الهه محرابی محمدسعید ایزدی
طی تحولات بافت های شهری در طول زمان،محلات مسکونی نیز به طور مداوم تغییر شکل می یابند. با تغییر نیازها و گرایشات جامعه، ساختارهای فضایی- اجتماعی محله به تدریج کارآیی خود را ازدست داده و کاستی هایی در آن ها بوجود می آید. این موضوع به خوبی ضرورت توجه به ساختارهای محله ای در مداخلات بافت های فرسوده را نمایان می سازد. پژوهش حاضر سه مرحله اصلی را برای شناسایی و احیاء این ساختار تعریف نموده است . مرحله اول به شناخت ساختاراصلی شکل دهنده شهرهای تاریخی و نقش و موقعیت محله های مسکونی در این میان می پردازد. در مرحله دوم ضمن شناسایی دقیق ساختار محله های ارزشمند تاریخی تلاش می شود با کشف ارزش ها و آسیب شناسی بافت محله، چارچوبی برای احیاء محله های تاریخی در تهران تدوین شود. شناسایی و آسیب شناسی بافت محله در سه زمینه اصلی صورت می پذیرد؛ در زمینه کالبدی- فضایی، جهت حفظ، تقویت و روزآمد کردن آن با نیازهای امروزی؛ در زمینه اجتماعی، جهت شناخت آنچه که نزد مردم ارزش و احترام شمرده می شود؛ و در زمینه اقتصادی، جهت شناخت پتانسیل ها و توان اقتصادی محله. قدم بعدی، تدوین چشم اندازی دقیق، روشن، و قابل فهم، برای محله با استفاده از شناخت همه جانبه حاصل شده، و همینطور با تشریک مساعی مردم و مسئولان امر است. شایان توجه است که تاًکید ویژه بر دو کاربرد سکونت و توریسم در محله های تاریخی به عنوان کلید احیاء و بازگرداندن شور و نشاط و سرزندگی به آن ها، در دستورکار تمام مراحل قرار دارد. درانتها با توجه به مراحل طی شده، رویکردهای احیاء و بازآفرینی محله تاریخی در هفت نظام کالبدی، فضایی، کارکردی، اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی، و مدیریتی ارائه می شود. با توجه به ارتباط مستقیمی که میان آرامش و امنیت محیطهای مسکونی با سلسله مراتب فضایی و عملکردی موجود در محله های مسکونی برقراراست، مرحله سوم این پژوهش به شناسایی دقیق این ارتباط و بازتعریف سلسله مراتب فضایی- عملکردی آنها از عرصه های عمومی به عرصه های خصوصی می پردازد. در نهایت پنج الگوی اصلی برای شکل گیری سازمان فضایی-اجتماعی محله های مسکونی مجاور بازار ارائه می شود. با مدنظر قرار دادن پنج الگوی ارائه شده، یک زیرمحله مسکونی در محله عودلاجان که در مجاورت و ارتباط تنگاتنگ با بازار تهران قرارداشته و به شدت تحت تاثیر فعالیتهای آن قرار دارد، طراحی شده و سیاستهای مورد نیاز این محله مسکونی تدوین گشته است.
میثم مهدوی خواه محمد مسعود
بافت های تاریخی چون اشیأ و گنجینه های تاریخی که با عنوان عتیقه یاد می شوند، دارای «ارزش»اند. ارزش ها بواسطه نوع و مقیاس مختلف سوژه ها، نمودهای متفاوتی خواهند داشت. ارزش مادی عتیقه ها ناشی از نقش کمرنگ اجتماعی و بُعد فعال و شناخته شده ی اقتصادی است که در ذهن عموم مردم، آثار باستانی ارزشمند محسوب می شوند؛ فارغ از اینکه چه عواملی سبب ارزش های مادی و محتملاً معنوی آن شده است. بافت های تاریخی(از نگاه متخصصین) جزئی از آثار باستانی ارزشمند، که در ارتباط با زندگی اجتماعی مردم است قلمداد می شوند؛ که بدلیل، آشکار و ملموس نشدن ارزش ها برای عموم، بعضاً به ضدارزش تبدیل شده اند؛ چرا که تلاشی از سوی متولیان امر برای شناساندن و معرفی ارزش های مندرج در بافت های تاریخی صورت نگرفته و یا فعالیت های انجام شده، بدون برنامه و نتیجه بوده است. بنابراین انگیزه و دلایل حفاظت به زعم بیشتر مردم بیهوده و بی ثمر می نماید. واقعیت امروز بافت های تاریخی در ایران در اغلب موارد و بطور مشخص در شهر بشرویه، دچار معضلات کالبدی، اقتصادی و اجتماعی است. انتخاب «محله میانده» به عنوان اولین محله تاریخی شهر، جهت باززنده سازی، ناشی از شرایط مساعد و مطلوب کالبدی و اجتماعی آن نسبت به دیگر محله های هم جوار است. زیرا به نظر می رسد امکان موفقیت، اعتماد و امید افراد و نهادهای ذینفع برای همکاری های آتی بیشتر خواهد شد. در این رساله با گردآوری داده های مختص بشرویه بصورت کتابخانه ای و میدانی، سعی می شود تا با مطالعه شرایط تاریخی و امروز، در زمینه های اجتماعی، فرهنگی، اقلیمی، اقتصادی، سیاسی و ... درک و آگاهی نسبی از فضای زندگی شهروندان ارائه دهد؛ تا با توجه به شرایط زمینه و بررسی تجربه های باززنده سازی به ارائه ی راهکارها نائل آید. انتظار می رود نتیجه ی باززنده سازی محله میانده، سطح زیستی، اجتماعی و اقتصادی را ارتقا داده و سبب تفکر و تأمل ساکنین محله، شهروندان شهر و گردشگران در نظام کالبدی و اجتماعی گذشته شود و بتواند ارزش های نهفته در بافت تاریخی مورد مطالعه را که جزئی از آن، شامل منش ها و رفتارهای والای انسانی است، به نسل های آتی انتقال یابد.
ساره نجوا حمید محمدی
رشد شتابان شهرنشینی و مدرنیسم در طی دهه های اخیر بیش از همه، مراکز تاریخی شهرها را نشانه گرفته اند و مهمترین پیامد منفی آنها پدیده "بی مکانی" در بافت تاریخی بوده است.از این رو طراحی شهری در بافت تاریخی امروزه بیش از هر چیز به "ساخت مکان" توجه دارد و هدف از این طراحی ایجاد " مکان منحصر به فرد" در مرکز شهر است.بازآفرینی مبتنی بر فرهنگ نیز با استفاده از کشف سرمایه نمادین شهرها می کوشد تا قابلیت رقابت فضا و قدرت جذب شهروندان،گردشگران و سرمایه گذاران را فراهم کند. مرکز کهن و ارزشمند شهر شیراز که به عنوان پایتخت فرهنگی ایران قلمداد می شود، با توجه پیشینه غنی تاریخی و فرهنگی و دانه های شاخص در سطح ملی و بین المللی، بستر مناسبی برای استفاده از فرهنگ بعنوان کاتالیزور در بازآفرینی محسوب می شوداین تحقیق بر آن است تا رابطه بازآفرینی و فرهنگ متناسب با هر یک از سطوح سلسله مراتبی مرکز شهر را با یک نگاه سیستماتیک و در بعد مکان با هدف دستیابی به موارد زیر ارائه دهد: ? احیاء مرکز شهر با استفاده از پتانسیل های موجود ? تبدیل مجموعه به یک مکان منحصر به فرد مرکز شهر ? استفاده از فرهنگ به عنوان کاتالیست توسعه و مولد بازآفرینی ? تبدیل مجموعه به مقصد گردشگری در مقیاس منطقه ای و ملی برای این منظور، سوالات تحقیق در گزاره های زیر تدوین شده اند: 1) مدلهای رابطه بازآفرینی/ فرهنگ در مرکز تاریخی شهر کدامند و در چه سطوحی کاربرد دارند؟ 2) ویژگی مکان منحصر به فرد مجموعه کریمخانی زند در بعد مکان، متوجه چه عواملی است؟ 3) سیاست های بازآفرینی مبتنی بر فرهنگ در طراحی شهری مجموعه کریمخانی زند شامل چه مواردی می شود؟ برای پاسخگوئی به سوالات، مطالب در پنج فصل آورده شده اند. فصل یک طرح تحقیق، فصل دو مبانی نظری، فصل سه بررسی تجارب ایران و جهان، فصل چهار بازشناخت و سنجش بستر طراحی و فصل پنج طراحی شهری مجموعه کریمخانی زند را شامل می شود. این تحقیق پژوهشی کیفی است که در آن از چهار تکنیک مصاحبه، مشاهده،گردآوری اسناد و مدارک و ترسیم کروکی استفاده شده است. راهبردهای" بازآفرینی فرهنگی" در بافت تاریخی مرکز شهر شیراز ، سیاست "بازآفرینی مبتنی بر فرهنگ " در مجموعه فرهنگی تاریخی کریمخانی زند و راهکارهای "بازآفرینی و فرهنگ" تک بناها و فضاهای شاخص شهری به جای مانده از قدیم هر کدام در یک فرآیند رفت و برگشتی سیستماتیک در ایجاد یک مکان منحصر به فرد نقش بسزائی دارند و "مکان" با مولفه های کالبد، کارکرد و معنا در هر یک از این سطوح بنیان مطالعات بازآفرینی است و رابطه بهم خورده دو وجهی و سه وجهی هر کدام از مولفه ها نشانگر بروز مسأله ای است، که بازآفرینی باید در صدد رفع آن باشد.
ابوالفضل طغرایی محمدسعید ایزدی
با گذر زمان و تکوین رویکردهای حاکم بر مرمت و بازآفرینی شهری که خود حاصل چند دهه ارزیابی نوع مداخلات است، امروزه به وضعیتی رسیده ایم که «جامعیت» و «یکپارچگی» مفاهیم اصلی مسلط بر موضوع مطرح شده اند. یکی از مصادیق و در عین حال ریشه های فقدان جامعیت در مداخلات بافت های شهری در دهه های گذشته، کم رنگ بودن نقش مباحث اجتماعی است. این موضوع امروزه پیش شرط اصلی هرنوع مداخله در حوزه مرمت و بازآفرینی شهری است. از سوی دیگر لزوم توجه به مفهوم پایداری به عنوان پارادایم مطلوب حاکم بر تمام توسعه های انسانی، از اواخر دهه 1980 مطرح و ترسیماتی از آینده را ارائه نمود. این ترسیمات مبهم، با گذر زمان در حال تبدیل شدن به تصاویری عینی هستند. پایداری خود داعیه دار «جامعیت» و «یکپارچگی» میان سه حوزه اجتماع، اقتصاد و محیط زیست است. میزان پرداخت به سه حوزه مذکور ذیل پایداری، یکسان نبوده و به نظر می رسد پایداری اجتماعی مورد بیشترین غفلت واقع شده، که این خود اولا جامعیت پایداری را به خطر می اندازد و ثانیا حوزه های اولویت دار برای پژوهش های آتی را مشخص می کند. پژوهش حاضر در بخش نظری با روشی توصیفی-تحلیلی و با راهبردی از نوع استدلال منطقی، به دنبال تبیین این موضوع است که چگونه طراحی شهری می تواند به باززده سازی محلات تاریخی با رویکرد پایداری اجتماعی بپردازد. با استفاده از روش های جمع آوری داده هایی چون اسنادی، پیمایش میدانی، و مصاحبه سعی در یافتن سیاست ها و سپس طراحی نمونه موردی(بخش طراحی) بر اساس آن دارد. نتایج تحقیق نشان می دهد که نقش اصلی طراحی شهری در بازآفرینی محلات تاریخی متوجه پروژه های محرک توسعه؛ و در تحقق پایداری اجتماعی متوجه ابعاد ایمنی و امنیت، تعاملات اجتماعی، تنوع اجتماعی، احساس نشاط و رضایت، حس مکان و حفظ میراث فرهنگی، و تامین عدالت در دسترسی به خدمات و امکانات است. البته نقش غیر محوری طراحی شهری در دو بعد بسترسازی و مدیریت غالبا معطوف به بعد رویه ای طراحی است؛ حال انکه در قسمت محرک توسعه به لحاظ نقش محوری، بعد ماهوی طراحی بیشتر مطرح است.
عادل شریفی محمد شیخی
محله جولان یکی از محلات تاریخی در شهر همدان است که در اوائل دهه ی 70شمسی به عنوان یکی از محلات مسئله دار شناخته شد. و برای آن طرحهای متعدد بهسازی و نوسازی ارائه گردید. طرحی که در طی آن بخشی از آن محله جولان مورد بهسازی ونوسازی قرارگرفت. حال با گذشت حدود دو دهه از اجرای این طرح لازم است به مقایسه مولفه های موثر بر کیفیت محیطی در دو بخش بهسازی ونوسازی شده و نشده در این محله بپردازیم. نوع تحقیق پژوهشی– کاربردی و روش کار پیمایشی و از طریق پرسشنامه می باشد وحجم نمونه 349 نفر با استفاده از فرمول کوکران تعیین و بصورت تصادفی انتخاب گردید. و از طریق نرم افزار spss وآزمون تحلیل مسیر که در واقع ترکیبی از آزمون های رگرسیون چند متغیره و دو متغیره است، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. تحلیل داده بیانگر این می باشد که متغیرهای دل بستگی مکانی در بخش بهسازی ونوسازی نشده موثرترین متغیر و متغیر خدمات تجاری موثرترین متغیر در بخش بهسازی ونوسازی شده است که می توان بیان نمود دو متغیر فضای سبز و خدمات تفریحی در ارتقای کیفیت محیطی در بخش بهسازی و نوسازی نشده و متغیر خوانایی در بخش بهساز ی ونوسازی شده، موثر نمی باشند.
الهام پرویزی محمدرضا بمانیان
مداخلات جدید در بافتهای تاریخی ناگزیر از طرح و ایجاد بناهای نو در جهت تطابق با نیازهای معاصر است. هویتزدایی، در پی اقدامات نو از مهمترین چالشهای بافت تاریخی است. کیفیت از دست رفته در فرایند تلفیق جدید و قدیم موجب نقل مکان ساکنان اصیل بافت تاریخی گردیدهاست. ذهنیت "ساکنان اصیل" ،که در ایجاد تعلق خاطر آنان نقش داشته تنها خاطراتی را شامل می شود. که از گذشته بافت بر جای ماندهاند؛ کالبد جدید روایتی نمی افزاید و تداومی در هویت بافت ندارد. حفظ و ارتقاء هویت و شخصیت بافت در طراحی معماری میانافزا در توصیه منشورها و ضوابط اخیر اهمیت بسیار یافته است؛ سند نارا 1994 و سند بورا 1996 صراحتا ً حفاظت از هویت بافت را از اصول مهم در مداخلات نو می دانند. اما شیوه تعیین هویت به عنوان مقوله ای بحث برانگیز و نحوه هدایت مداخلات همچنان محجور مانده است. سوال اصلی این است که معماری جدید چگونه می تواند در جهت ارتقاء هویت کالبدی بافت تاریخی بنا شود؟ گرچه بافت تاریخی، مانند هر بافت زنده شهری لایه های مختلفی از جمله اجتماعی، اقتصادی، حقوقی، و ... دارد، مبحث مورد توجه در این رساله معطوف به ارتقاء هویت کالبدی بافت است. روش تحقیق، کیفی، با رویکرد مورد پژوهی است. ابتدا، با مطالعات کتابخانه ای و نیز مصاحبه با صاحبنظران، اصول ارتقاء هویت حاصل می گردد. که نتیجه، حاکی از آن است؛ که هویت ماهیتی مرتبط با ذهن انسان است. و دو فرایند مهم در ارتقاء هویت عبارتند از احراز هویت، که شامل تشخص و تمایز و نیز تداوم هویت، که شامل ثبات و پویایی است. سپس به وسیله مصاحبه و پرسشنامه در نمونه موردی در پی پاسخ به نحوه تعیین اصول معماری میان افزا استفاده شد. نتایج حاصل از تحلیل در spss حاکی از تفاوت معنادار "ذهنیت اصیل" و جدید در (تشخص و تمایز) و نیز (پویایی و ثبات ) دارد. اولویت ذهنیت اصیل در بخش شناسایی شامل نما، خط آسمان؛ بخش بازشناسی، حاکی از تبعیت رویکرد معماری از تشابه تا تضاد از خاطرات مشترک در بافت تاریخی دارد. بخش انطباق با "ذهنیت ثابت" ( ثبات ) لزوم رجوع معماری جدید در نما و تزئینات به معماری اصیل بافت حاصل گردید. در بخش انطباق با "ذهنیت تغییر یافته" (پویایی) رویکرد معماری جدید بر اساس مجاورت با دانه های باارزش، مکانهای دارای خاطره مقدس در اذهان، استقرار در لبه بافت و .. تعیین می گردد.
محمدسعید ایزدی سعید مهرپور
چکیده ندارد.