نام پژوهشگر: اصغر عین اله زاده

احکام و قضایا نزد کانت و علامه طباطبایی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1390
  سمیه عظیمی   اصغر عین اله زاده

پایان نامه حاضر در صدد است که دیدگاه کانت و علامه طباطبایی را در باب مباحث و مسائل مربوط به احکام و قضایا مورد بررسی قرار دهد و تصویری از جایگاه احکام و قضایا را در فلسفه ایشان آشکار سازد. کانت معتقد است که نقادی شناسایی را باید با احکام شروع کرد و شناسایی به معنای اصیل کلمه در رابطه ی اسنادی است که میان تصورات بوجود آمده است. از این رو باید مبنا را بر حکم گذاشت؛ چرا که استدلال هم در واقع چیزی جز حکم با واسطه نیست. از دیدگاه کانت، هنگام صدور احکام است که نقش فاهمه ی انسان در صورت بخشی به داده های خارجی دیده می شود و بنابراین بررسی و نقادی شناسایی نیز از احکام آغاز می شود. از سوی دیگر، علامه طباطبایی نیز معتقد است که در هر قضیه ای ما فقط با مجموعه ای از تصورات سروکار نداریم، بلکه قو ه ی مدرکه بر روی تصورات یک عمل خاصی نیز انجام می-دهد تا قضیه حاصل شود. این عمل همان ربط و پیوند دادن میان تصورات است، پس حکم به معنایی، همان ایجاد ارتباط بین تصورات و نقطه ی مهم در شناسایی است. با توجه به اهمیت بحث مذکور، ابتدا پیشینه ی بحث و پس از آن آراء هر کدام از این دو فیلسوف را در دو فصل جداگانه توصیف و تحلیل کرده و در فصل آخر با بررسی جنبه های مختلف حکم در نزد دو فیلسوف، از قبیل رویکرد معناشناختی، معرفت شناختی، هستی-شناختی، روان شناختی، منطقی و زبان شناختی به مقایسه ی دیدگاه های ایشان پرداخته ایم. در این پژوهش از روش توصیفی-تحلیلی و تطبیقی استفاده شده و از منابع کتابخانه ای، به گردآوری اطلاعات پرداخته شده و پس از آن مقایسه و تحلیل صورت گرفته است.

علم خدا درحکمت متعالیه با تاکید بر شرح منظومه حاج ملا هادی سبزواری
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1390
  الهام مالک ایمچه   اصغر عین اله زاده

علم بی نهایت خداوند بر ذات خداوند و بر مخلوقات خود و اثبات آن بصورت صحیح و عاری از نقص، انگیزه ی اصلی نگارنده در نگارش این رساله می باشد. حکمت متعالیه بهترین و کاملترین دیدگاه ها را در خصوص علم خداوند برمخلوقات ارائه کرده است. برای بحث در موضوع علم خداوند لازم است. که به عنوان پیش درآمد مباحثی مانند «اشتراک معنوی مفهوم وجود» و «اصالت وجود» اثبات گردد. سپس به معنای لغوی و تعاریف اصطلاحی «صفت» و «علم» پرداخته شود و اثبات عینیت صفات خداوند با یکدیگر و همچنین اثبات عینیت صفات خداوند با ذات خداوند یکی دیگر از مباحثی است که باید اثبات شود. از نظر ملاصدرا علم قابل تعریف نیست چون علم امری بسیط است و مرکب از جنس و فصل نیست. اقسام علم از قبیل علم حصولی و علم حضوری، علم فعلی و علم انفعالی، علم اجمالی و علم تفصیلی نیز در این رساله تشریح گشته است. علم خداوند به ذات خداوند، و علم خداوند به غیر خداوند یعنی مخلوقات، که هدف اصلی از نگارش این رساله می باشد بطور مبسوط در این رساله مطرح گشته است. روش بحث ما همان روش ملاصدرا است که مبتنی بر قرآن و احادیث و استدلال و شهود قلبی است. همچنین در این رساله دیدگاه های حکما و دانشمندان مختلف درباره ی علم خداوند آمده و نقد شده است. از نظر حکمای حکمت متعالیه خداوند به ذات خود و به مخلوقات خود علم حضوری دارد و علم خداوند قبل از ایجاد مخلوقات به نحو اجمالی در عین تفصیلی می باشد. در صورتی که فلاسفه ی مشاء و اشراق به علم تفصیلی خداوند قبل از ایجاد مخلوقات قایل نیستند. در عالم هستی، نظام احسن هستی حاکم است چون نشأت گرفته از علم نامتناهی خداوند می باشد. مراتب علم خداوند تبارک و تعالی در حکمت متعالیه آخرین مبحثی است که رد این رساله به آن پرداخته شده است.

بررسی تطبیقی رئیس مدینه فاضله از دیدگاه افلاطون و سهروردی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1391
  بشارت شریفی   اصغر عین اله زاده

اندیشه حکومتی آرمانی که عدالت و سعادت را برای شهروندان خود به ارمغان آورد و در آن حکومت اثری از ظلم نباشد، از دیرباز دغدغه فکری بسیاری از فیلسوفان بوده است. جامعه ای که چنین حکومتی داشته باشد، عموماً آرمانشهر خوانده می شود. بی گمان، کیستیِ حاکم آرمانشهر مسأله اصلی یا دست کم یکی از مسأله های اصلی در چنین حکومتی است. در این پایان نامه پژوهشگر می کوشد همین مسأله (حاکم آرمانشهر) را از دیدگاه دو فیلسوف یعنی افلاطون و سهروردی واکاود. افلاطون معتقد است که تنها فیلسوف باید حاکم باشد، و یا حاکم به تحصیل عمیق فلسفه و حکمت بپردازد؛ یعنی دانایی (اعم از علم به حقایق و آراستگی به فضایل) و قدرت در یک نفر جمع باشد، در غیر این صورت آرمانشهر تحقق نخواهد یافت. دانایی، بنیاد برقراری عدالت در نفس و جامعه است، و عدالتِ نفس و جامعه موجب سعادت هر دوی آنهاست. سهروردی نیز بر این باور است که حکیم، حاکم باطنی عالم است و همو شایسته فرمانروایی سیاسی. حکیم دانایی اصیل خود را از راه ریاضات نفسانی به دست می آورد؛ به دیگر سخن، نفس در اثر ریاضات به مرحله ای می رسد که آمادگی اشراق از انوار الهی را پیدا می کند و بدین سان به حقایق امور آشنا می گردد. بنابراین هر دو فیلسوف در این نکته متفقند که حاکم آرمانشهر باید فردی باشد که دانایی و قدرت را توأمان با هم داشته باشد، وگرنه آرمانشهر تحقق نخواهد یافت. نتیجه حاکمیت فیلسوف یا حکیم از دید هر دو متفکر سعادت جامعه است.