نام پژوهشگر: نعیمه طباطبایی
شبنم جعفری نعیمه طباطبایی
پژوهش حاضر خوانشی فوکویی از رمان "بیلی بات گیت" اثرای.ال.دکترف میباشد. در گام نخست با نگاهی به زمان داستان که در دوره ی رکود (اقتصادی) جهانی ست به بررسی دو مفهوم کلیدی فوکو- که همان قدرت و گفتمان میباشند- در این رمان پرداخته شده است و تشابهات جالب توجهی ما بین خطوط فکری میشل فوکو و دکترف در باب تغیر در موضع قدرت و همچنین درباره ی گفتمانهای غالب در یک جامعه و تاثیر آن بر افراد جامعه مشاهده میشود. این پژوهش در گام دوم به مفهوم مقاومت در پرتو ایده های میشل فوکو می پردازد و دو شخصیت محوری رمان را به نسبت مقاومتشان در برابر روابط قدرت مسلط در جامعه خود تحلیل میکند. همچنین با تکیه بر شیوه ی رفتار هر یک فرآیند خودسازی اخلاقی آنها را نیز بررسی می کند. در آخر نیز به بررسی اهمیت تاریخی این رمان در مقایسه با رمانهای تاریخی مرسوم میپردازد .
سجاد مطهرنیا کیان سهیل
پایان نامه ی حاضر مفهوم قدرت از دیدگاه فوکو را در دو نمایشنامه گلن گری گلن راس و اولئانا اثر دیوید ممت بررسی می کند. قدرت از دیدگاه فوکو مفهومی است مثبت و مولد که از طریق فرایند بهنجارسازی افراد را در جهت منافع خود کنترل می کند. مقاومت در برابر چنین قدرتی ناگزیر باید از درون خود شبکه ی قدرت صورت گیرد و به عبارتی صورتی درون زا به خود بگیرد. چراکه فوکو اذعان دارد که قدرت به شکل مویرگ هایی درهم تنیده و تو در تو در تمامی سطوح و لایه های اجتماعی و روابط میان فردی رخنه کرده و بدین علت خارج شدن از این هزارتو امکان پذیر نمی باشد. نمونه ی بارز این نوع از قدرت در هر دو نمایشنامه مذکور به روشنی قابل ردیابی است. در نمایشنامه ی گلن گری راس گفتمان حاکم جامعه ی سرمایه داری؛ کسب موفقیت به هر قیمتی, با بنا نهادن تقابل دو تایی فروشنده ی خوب/بد تمامی شخصیت ها را ملزم به درونی کردن سیاست های جاری می کند. در نمایشنامه ی دوم نیز کارول شخصیت محوری داستان در ابتدا اسیر در چنبره ی گفتمان دانشگاهی است اما با ورود به حوزه ی گفتمان فمینیستی موفق به انجام مقاومت موثر می شود. کوتاه سخن آن که مقاومت از دل روابط جاری قدرت موجود زاده می شود و به ناچار همیشه خود به نوعی میراث دار بافتی است که از آن برآمده.
فرشته قریشی جلال سخنور
این رساله بر آن است تا در پرتو نظریات روانشناسانه ی ژولیا کریستیوا به بررسی و کندوکاو دو رمان از رمان های مارگارت درابل به نام های" بار سنگین" و "اورشلیم طلایی" بپردازد. این رمان ها انعکاسی از زندگی زنانی است که با وجود موفقیت در عرصه های اجتماعی و شغلی? جنبه ی عاطفی زندگی خود را به باد فراموشی سپرده اند و از این رو قادر به ایجاد تعادل در زندگی خود نیستند. از سوی دیگربر اساس نظریه های کریستیوا به ویژه نظریه های شخصیت و همذات پنداری? غرایز درونی نقشی اساسی در هویت انسان را به عهده دارند که ممکن است منجر به دگرگونی قوانین گردند. به علاوه بر اساس نظریات کریستیوا بدون ایجاد تعادل بین دو حوزه سمیاتیک و سیمبالیک نمی توان به احساس رضایتمندی و شادی در زندگی دست یافت. بنابراین با به وجود آوردن یک انسجام و تعادل بین این دو حوزه می توان شخص را از ناهنجاری های روانی و افسردگی در زندگی نجات داد. در رمان های مارگارت درابل گاه این انسجام و تعادل به هم می خورد و عواطف سرکوب شده در قسمت ناخودآگاه شخصیت ها خود را به عنوان اصول تشکیل دهنده در زندگیشان نشان میدهد که باعث میشود شخصیت ها تنها به یک جنبه ی زندگی خود (خواه سمیاتیک و خواه سیمبالیک) توجه نموده و دیگر جنبه وجودی خود را نادیده بگیرند.
محسن حسن خانی کیان سهیل
جان بارت یکی از مشهورترین نویسندگان معاصر به شمار می آید که با دیدگاه های خاص و منحصر به فردش نسبت به ادبیات و زبان نقش مهمی در ادبیات پست-مدرن ایفا می کند."ادبیات تهی شدگی" و " ادبیات غنی سازی" دو مقاله ای هستند که در آنها باور او به توانایی نویسندگان مشتاق و توانا برای احیای شیوه های قدیمی و خلق مدل های جدید به خوبی نشان داده شده است. هزل بعنوان یکی از موضوعات متداول در تمامی اعصار هنری نقش مهمی در ادبیات پست-مدرن ایفا می کند و اعتقاد بر این است که که تقریباً تمامی مفاهیم انکارناپذیر گذشته از جمله زبان، معنی ، واقعیات، و مفاهیم انسانی را زیر سوال می برد. با توجه به اینکه هزل صنعت ادبی مورد توجه بارت در بازنگری آثار بزرگ و غنی پیشین از طریق آگاهی کامل درمورد تاریخ است، همانند پست-مدرنیسم از بسیاری از مفاهیمی که آنها را زیر سوال می برد استفاده و یا سوءاستفاده می کند،آنها را ثابت می کند و یا رد می کند و درهم میشکند. این پایان نامه در نظر دارد با بیا ن تاریخچه هزل ، ریشه و ارتباط آن با دیگر اصطلاحات ادبی مانند فراروایت، اقتباس،تلمیح، کنایه ، و هجو را مورد بحث و بررسی قرار دهد. در اینجا گرایش به هزل در دو رمان بزرگ و معروف جان بارت به نام های " جایلز پسر بز نما" و " گمشده در شهربازی" مورد بررسی قرار می گیرد. رمان هایی که در آنها مهارت جان بارت در اسطوره شناسی و ادبیات کلاسیک درست همانند علاقه ی او به استفاده از شیوه های جدید بیان و احیا کردن ادبیات داستانی به خوبی قابل مشاهده است. توجه عمده ی این تحقیق به نقش هزل در احیای دوباره ی این ادبیات است و سعی دارد خوانندگان را تشویق کند که از این دیدگاه به این دو رمان بنگرند.