نام پژوهشگر: علی یساقی
ثریا عباسی علی یساقی
ناحیه مورد مطالعه با نام زیرپهنه لرستان، بخش شمال غرب پهنه زاگرس ساده چین خورده است که از جنوب شرق به گسل بالارود، از شمال شرق به گسل زاگرس مرتفع(high zagros fault) ، از غرب به گسل خانقین و در جنوب غرب نیز به گسل پیشانی کوهستان(mountain front fault) محدود می شود. این بخش نیز مانند سایر بخش های کمربند چین خورده- رانده زاگرس، تحت تأثیر فعالیت مجدد ساختارهای زیرسطحی در خلال کوهزایی میوسن پسین زاگرس دچار دگرریختی هایی در پوشش رسوبی شده است. از مسائل ساختاری در زیرپهنه لرستان، عدم ارتباط برخی تغییرشکل های سطحی با گسل های سطحی است، از جمله خمش اثرمحوری چین ها و تشکیل چین های با روندهای متفاوت نسبت به روند چین های بخش چین خورده-رانده زاگرس می باشد. در این مطالعه، با استفاده از روش های دورسنجی و تصاویر ماهواره ای etm+، و با توجه به تغییرشکل های سطحی چون انحنا، قطع و جدایش ساختارها (مانند انحنای اثر محوری چین ها) اقدام به شناسایی و به نقشه درآوردن خطواره هایی، که می توانند مرتبط با فعالیت گسلهای زیرسطحی و یا پنهان باشند، شده است. در حدود 327 خطواره با طول 3 تا 133.8 کیلومتر در کل منطقه شناسایی شده است که علاوه بر دارا بودن روند nw-se که مربوط به گسل های راندگی همروند با کمربند چین خورده- رانده می باشند، واجد دو روند عمومی دیگر نیز می باشند، دسته اول خطواره ها روندn-s و nnw با جدایش راستگرد و دسته دوم خطواره هایی با روند عمومی ne-sw با جدایش چپگرد می باشند، به جهت تدقیق خطواره های شناسایی شده از طریق سنجش از دور، برداشت صحرایی نیز برای مشاهده تغییر شکل های سطحی مربوط به اثر این خطواره ها در محدوده گسل بالارود صورت گرفته است. برای تحلیل منشأ این خطواره ها، از انطباق این خطواره ها با داده های زیرسطحی چون زمین لرزه ها و خطواره های مغناطیسی استفاده شده است، چرا که این خطواره ها نمود سطحی ساختارهای زیرسطحی می باشند. انطباق برخی از خطواره های گسلی با شکستگی های پی سنگی و خطواره های مغناطیسی نشانگر پی سنگی بودن آنها است که بیشترین انطباق ها مربوط به خطواره های گسلی است که همروند با روند ساختارهای اصلی کمربند چین-خورده- رانده زاگرس می باشند و همچنین انطباق سازوکار و روند برخی از زمین لرزه های رخداده در زیرپهنه لرستان، با خطواره های گسلی شناسایی شده در این مطالعه نیز نشان از پی سنگی بودن این خطواره ها دارد که در اثر فعالیت مجدد گسل های پی سنگی متأثر از همگرایی ورقه عربی با ایران مرکزی ایجاد شده اند. انطباق تعداد کمی از زلزله های متوسط و بزرگ با خطواره های گسلی شناسایی شده در این مطالعه، بیانگر این است که تمامی گسل های پی سنگی واجد فعالیت لرزه ای نیستند و یا وجود سطوح جدایشی در زیرپهنه لرستان موجب استهلاک گسلش رخ داده در پی سنگ شده، بنابراین اثر سطحی فعالیت مجدد این گسل های پی سنگی بصورت خطواره های گسلی در سطح ظاهر نمی شود. تمرکز غالب زمین لرزه های رخ داده در زیرپهنه لرستان در محدوده گسله بالارود و پیشانی کوهستان و همروندی روند این گسل ها با گسلش های زمین لرزه ای نشان ازآن دارد که این دو پهنه از پهنه های اساسی پی سنگی در لرستان هستند و در راستای این دو گسله، میزان جابجایی در پی سنگ بیشتر از سایر گسل های پی سنگی است و دیگر خطواره های شناسایی شده نیز مراتب فعالیت جوانتر دیگر پهنه های گسلی پی سنگی، که اثر گسلش در سطح ندارند می باشند. اثر دو لایه ویسکوز نمک هرمز و دیگر تبخیری های مزوزوئیک و ترشیری در زاگرس در عدم رخنمون سطحی این گسل های پی سنگی موثر بوده اند.
مسعود نعمتی علی یساقی
به نقشه درآوردن و بررسی ساختاری کمربند زاگرس بلند و حاشیه جنوب غربی پهنه سنندج-سیرجان در منطقه چهار محال و بختیاری منجر به شناسایی سیستم گسلهای راندگی با رانش به سوی جنوب غرب شده است. این سیستم از شمال شرق بطرف جنوب غرب شامل برگهای راندگی بن، هفشجان، فارسان، کوهرنگ-اردل و بازفت می باشد. بر اساس بررسی ساختاری و جنبشی این برگهای راندگی با استفاده از ساختارهای دگرشکلی پهنه های قاعده ای آنها، به همراه اطلاعات ژئوفیزیکی از راس پی سنگ به دو گروه برگهای راندگی داخلی و خارجی تقسیم گردیده اند. برگهای راندگی داخلی دارای هندسه دوپلکسی بوده و در آنها پی سنگ نیز درگیر می باشد و شرایط دگرشکلی آنها شکل پذیر-شکنا می باشد، در حالیکه برگهای راندگی خارجی دارای هندسی فلسی بوده و بر روی مجموعه نمکی هرمز بعنوان سطح جدایش اصلی توسعه یافته است و شرایط دگرشکلی آنها عمدتا شکنا می باشد. ارزیابی کمی شرایط دگرشکلی برگهای راندگی با استفاده از ریزساختارهای کوارتز، ماکلهای کلسیت و دمای همگونی ادخالهای اولیه نشان داد که برگهای راندگی بن و هفشجان در دمای حدود 250 درجه سانتیگراد دگرشکل شده اند. این بررسی بر روی نمونه های بدست آمده از پهنه های قاعده ای برگهای راندگی فارسان، کوهرنگ-اردل و بازفت نیز نشاندهنده دمای دگرشکلی حدود 200 درجه سانتیگراد برای این برگهای راندگی می باشد. این برآورد نشان می دهد که شرایط دگرشکلی از حاشیه جنوبی پهنه سنندج-سیرجان به طرف کمربند زاگرس بلند تغییر زیادی نمی کند. افزایش دمای دگرشکلی از برگهای راندگی داخلی به خارجی تدریجی است و هیچ تغییر ناگهانی در دمای دگرشکلی در گذر از برگهای راندگی رخ نمی دهد. بر اساس مطالعه حاضر، انتقال از بخشهای داخلی به خارجی کمربند کوهزایی زاگرس انتقالی بوده و بنابراین مرز پهنه سنندج-سیرجان بعنوان بخش داخلی کوهزاد و زاگرس بلند بعنوان بخش خارجی کوهزاد زاگرس ناگهانی نبوده و در راستای یک پهنه انتقالی شامل یک سیستم راندگی با هندسه دوپلکسی است که در آن پی سنگ نیز درگیر است قرار دارد. این برگهای راندگی داخلی به سمت عمق همگرا می شوند و یک راندگی شکل پذیر را با مقیاس پوسته ای در عمق تشکیل می دهند که در اینجا بعنوان پهنه ریشه ای کمربند چین-خورده-رانده زاگرس در نظر گرفته شده است. این راندگی با مقیاس پوسته ای بعنوان زمین درز کوهزاد زاگرس و مرز بین ورقه عربی و ایران مرکزی در عمق پیشنهاد شده است و در سطوح بالاتر پوسته با مجموعه ای از برگهای راندگی یعنی بن، هفشجان و فارسان جایگزین می شود. در زاگرس بلند، زمان آغاز حرکات راندگی بر اساس سن سازند همزمان با زمین ساخت، یعنی کنگلومرای بختیاری، میوسن پسین می باشد که با زمان تصادم قاره-قاره ورقه های عربی و اوراسیا بر اساس بازسازی ورقه-ها همخوانی دارد. هندسه و میزان دگرشکلی کنگلومرای بختیاری یک توالی راندگی رو به پیش بوم را در منطقه مطالعه نشان می دهند.
فرشته شبانی سفیددشتی علی یساقی
چکیده گسل دنا با راستای شمال- شمال باختری، با طول 140 کیلومتر، روند ساختارهای کمربند چین خورده - رانده زاگرس را در منطقه بروجن قطع کرده است. عملکرد این پهنه گسلی منطقه را در دو بخش با ویژگی های ساختاری، لرزه زمین ساختی، ریخت شناسی و رسوبگذاری متفاوت تقسیم کرده است. با توجه به وجود نظرات متفاوت در مورد هندسه و سازوکار بخش شمالی گسل دنا در منطقه مطالعه ، بررسی دقیق صحرائی در بخش شمالی پهنه گسلی دنا و برداشت ساختاری در چهار مسیر عمود بر امتداد این گسل نشان داد که پاره گسله هایی با امتداد شمال - شمال باختری در پهنه، دارای سازوکار راستالغز راست بر یا مورب لغز راست بر به همراه مولفه جزئی معکوس هستند.گسل های با روند خاور- شمال خاور و شمال خاوری در پهنه، سازوکار راستالغز چپ بر را نشان می دهند. گسل های با روند باختر- شمال باختر نیز سازوکار نرمال را نشان می دهند. انطباق گسل دنا با خطواره مغناطیسیt-11 در نقشه سمیرم و شواهد حرکات گسله دنا، بر روی نقشه-های هم ضخامت رسوبی، در طول یک ساختار خطی و با روند شمال - شمال باختر از زمان کرتاسه تا میوسن نشان می دهد که گسل دنا در منطقه یک گسل عمیق است. مقایسه روند عمومی گسل های برداشت شده در پهنه گسل دنا با روند خطواره مغناطیسی، نشان می دهد که عمده ساختار ها، زوایه بسیار کمی در جهات راست بر و چپ بر با روند خطواره مغناطیسی می سازند. وجود این خطواره به همراه پهنه امتداد لغز راست بر درسطح نشان دهنده حضور گسل امتداد لغز زیر سطحی است که حاصل عملکرد این گسل، توسعه شکستگی های توصیف شده در سطح است. مطالعات آزمایشگاهی قبلی بر روی حرکت در طول گسل های پی سنگی که به وسیله مواد ویسکوز (شبیه نمک) پوشیده شده، نشان می دهد که فعالیت این گسل ها در عمق، الگوی ان اشلان گسل ها و چین ها را در سطح ایجاد می کند. با توجه به وجود نمک هرمز بر روی پی سنگ در زاگرس، فعالیت گسل ها در عمق، به صورت توسعه شکستگی هایی که مراتب شکستگی های حاصل از فعالیت گسل در عمق هستند، نمود می یابد. مقایسه الگوی ایده آل این گسل ها و گسل دنا نشان می دهد، گسل های با روند شمال - شمال باختری گسل های نوع r و p و گسل های با روند خاور- شمال خاور و شمال خاوری گسل های نوع r´ پهنه گسله دنا هستند. علاوه بر این، سازوکار گسل دنا با سازوکار زمین لرزه های کانون یابی شده در راستای پهنه گسلی دنا نیز انطباق دارد. بنابراین گسل دنا، گسلی پی سنگی با سازوکار راستالغز راست-بر است.
جاوید قنبرپور ممقانی علی یساقی
منطقه زیاران در غرب کوههای طالقان و در جنوب غربی البرز مرکزی و در محدوده ای مابین طول جغرافیایی22?50 تا´37?50 شرقی و عرض´05?36 تا´ 15?36 شمالی واقع شده است. این منطقه از نظر خصوصیات سنگ_ چینه شناسی توالی نسبتا کاملی از کامبرین تا ترشیری را در خود جای داده است. که این امر می تواند تا حد زیادی در تشخیص روند تکامل ساختاری و اثر فازهای زمین شناسی حاکم بر این بخش از البرز موثر باشد. جهت شناخت دگرریختی و دستیابی به الگوی دگرشکلی در این منطقه جزئیات کاملی از ساختارهای آن برای اولین بار برداشت شده و ویژگیهای هندسی- جنبشی آنها مورد تحلیل قرار گرفته است. در این تحلیل از عناصر موجود در پهنه گسلی مانند خطوط لغزشی، چینهای در ارتباط با گسل، ساختارهای s-c استفاده شده است. بر اساس این عناصر سازوکار ساختارهای اصلی منطقه زیاران شامل گسل طالقان در جنوب، گسل تکیه در شرق و گسل اهورک در شمال تحلیل گردیده است همچنین در این محدوده ساختارهایی چون مجموعه گسلهای راستالغز (sf1 تاsf7 )، گسل های معکوس (rf1 تاrf3 ) و چینهای متوسط مقیاس موجود در شمال منطقه معرفی و تحلیل گردیده اند. روند تکاملی ساختارهای منطقه زیاران بعد از کرتاسه با تکتونیک وارون آغاز می شود رانده شدن واحدهای پالئوزوئیک و مزوزوئیک بر روی واحدهای ائوسن توسط گسل طالقان، شیب زیاد این گسل و وجود راندگی های فرادیواره ای و راندگی های میانبر فرودیواره ای می تواند شواهدی برای وارونگی گسل طالقان باشد. امتداد شرقی_ غربی گسل های طالقان و اهورک و سازوکار معکوس آنها در نتیجه یک فاز فشارشی شمالی_ جنوبی قبل از میوسن تشکیل شده اند. در میوسن برخورد نهائی صفحه عربی و ایران با روند تقریبی ssw-nne به صورت مایل صورت گرفته است. این تغییر روند باعث تغییر در سازوکار گسل های قدیمی بسته به امتداد آنها شده است و مولفه چپگرد گسل طالقان و مولفه راستگرد گسل اهورک حاصل این تغییر روند تحلیل گردیده است. همچنین گسل های معکوس با امتداد عمود بر این نیرو مانند گسل تکیه شکل گرفته اند. در ادامه پس از پلیوسن بدلیل نوع حرکت پوسته خزر نسبت به ایران، زمینساخت ترافشارش چپگرد در این بخش از البرز حاکم بوده است این حرکت تجدید فعالیت گسلهای پی سنگی را در پی داشته است که اثر آنها بصورت جابجائی های چپگرد بعد از پلیوسن گسل طالقان و تشکیل گسل های راستالغز چپگرد به عنوان گسل های ریدل آن شده است.
ایوب رسولی محمد محجل
گسل پیرانشهر قطعه شمال باختری گسل جوان زاگرس بوده و همانند آن دارای راستای شمال باختری - جنوب خاوری می باشد. هدف از این تحقیق، بررسی ساختاری این گسل در منطقه پیرانشهر- سردشت می باشد. در منطقه مورد مطالعه سه دسته گسل شناسایی و معرفی شده اند. گسلهای دسته اول بخشی از یک پهنه انتقالی به عنوان مرز بین ورقهای عربی- اوراسیا می باشند که توسط گسل پیرانشهر قطع می شوند. گسلهای دسته دوم مرتبط با فعالیت گسل جوان زاگرس می باشند و خود شامل دو دسته گسل معکوس راستگرد با شیب به سوی جنوب باختری و نرمال راستگرد با شیب به سوی شمال خاوری هستند که گسل پیرانشهر تقاطعی از دو دسته گسل مذکور در روی سطح می باشد. با توجه به شواهد ارائه شده در این تحقیق، گسل معکوس راستگرد پیرانشهر دارای سن قبل از پلیوسن است. گسل نرمال راستگرد پیرانشهر و گسلهای نرمال راستگرد f1-f6 (که دراین تحقیق برای اولین بار شناسایی و معرفی گردیده اند) حاصل تغییرات و بازسازی به شکل امروزی در جهت گیری و بزرگی بردارهای حرکت ورق عربی- اوراسیا، از پلیوسن به بعد می باشند و نرخ لغزش بلند مدت محاسبه شده برای این دسته از گسلها با نرخ لغزش محاسبه شده توسط داده های gps برای گسل جوان زاگرس همخوانی دارد. گسلهای دسته سوم با راستای شمال خاوری - جنوب باختری و سازوکار نرمال، تشکیل دهنده حوضه کششی دشت پیرانشهر می باشند. این حوضه در مراحل اولیه تشکیل در اثر انحراف در مسیر گسل معکوس راستگرد پیرانشهر ایجاد شده است ولی در حال حاضر هندسه گسلهای موجود در این دشت، که در این تحقیق برای اولین بار شناسایی شده اند متاثر از همپوشانی زیاد بین گسل نرمال راستگرد پیرانشهر و گسلهای نرمال راستگرد f1-f6 می باشد.
صالح رضایی علی یساقی
منطقه مطالعه در بخش شمالی ناحیه لرستان کمربند چین خوره ـ رانده زاگرس، و در جنوب غربی گسل زاگرس مرتفع قرار دارد. چین های تاقدیس قیتوله تحت تاثیر گسل زاگرس مرتفع تغییراتی در دامنه، طول موج و راستای آنها ایجاد شده است بنحوی که بسمت شمال غرب، دامنه و طول موج چین ها افزایش و طول اثر سطح محوری چین کاهش پیدا کرده است. تحلیل های هندسی ـ جنبشی بروی چین های تاقدیس قیتوله از سمت جنوب شرق به شمال غرب، بیانگر مرتبط بودن این چین ها با مراحل هندسی رشد و تکامل چین های جدایشی و انتقال به چین های گسترش گسلی حمل شده است. تاقدیس قیتوله که بطور جزئی تر در این مطالعه بررسی گردیده، یک چین باریک و طویل و دارای روند عمومی شمال-غرب، جنوب شرق است که از چهار چین کوچکتر با هندسه پلکانی (en echelon) تشکیل شده است از آنجا که اغلب سازندهای موجود در لرستان دارای رخساره پلاژیک و بعضا تبخیری هستند لذا اکثر آنها واجد پتانسیل عمل بصورت سطوح جدایشی در فرآیند چین خوردگی می باشند و تغییرات قابل ملاحضه-ای در هندسه و سبک چین خوردگی تاقدیس های منطقه بصورت افقی و عمودی در افق های مختلف خواهند داشت. بررسی دقیق هندسه تاقدیس ها در منطقه مورد مطالعه منجر به شناسایی و تحلیل دو نوع هندسه و سبک چین خوردگی گردید. نوع اول چین هایی با طول موج بزرگ و طول 20 تا 30 کیلومتر هستند، مانند تاقدیس های شیخ صله، ازگله و نوع دوم چین هایی با طول موج کوچکتر که در پهلوی چین های بزرگ قرار می گیرند و یا بصورت مجزا از چین های نوع اول شکل گرفته اند مانند تاقدیس قیتوله. دسته اول در ارتباط با گسل هایی هستند که از سطح جدایشی عمیقی مثل افق جدایشی تریاس (سازند دشتک) و حتی قدیمی تر منشا یافته اند. چین های نوع دوم، ابعاد کوچکتری دارند که در ارتباط با سطوح جدایشی در افق های ژوراسیک هستند (مانند رسوبات شیلی و مارنی نیریز). این چین ها در سطح هندسه متقارنی در رسوبات گروه بنگستان دارند.
راضیه شریفی قطب آبادی علی یساقی
آذربایجان ایران، ناحیه ای در شمال باختر ایران است که از دگرشکلی و لرزه خیزی شدیدی برخوردار بوده و بین دو کوهزاد بزرگ قفقاز در شمال و زاگرس در جنوب قرار گرفته است. بسیاری از گسله های عمده و بزرگ از جمله گسل شمال تبریز، گسل آناتولی شمالی، گسل آناتولی جنوبی، گسل جوان اصلی (زاگرس) در باختر آذربایجان غربی این ناحیه میرا می شوند (jackson, 1992, hessami, 2003, …). در این مطالعه محدوده شمال باختر ایران در شمال گسل تبریز (تا محدوده شهر میانه)، یعنی محدوده استان های آذربایجان خاوری و اردبیل مورد بررسی ساختاری قرار می گیرد. در این تحقیق، ساختارهای محدوده یاد شده در ارتباط با سوگیری تنش ها و با هدف چگونگی ارتباط آنها با زمین ساخت امروزی آذربایجان و نهایتا وضعیت تکتونیک این محدوده مورد کنکاش قرار گرفته است. بررسی چین ها و گسل های این منطقه با استفاده ازداده های سنجش از دور، گسترش و شاخص های ساختاری این ساختارها را مشخص نموده است. و با مقایسه این نتایج با سیستم های تنش زمین ساخت ناحیه، ارتباط آنها مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج این تحقیق نشان می دهد در آذربایجان دو سیستم تنش فشاری، یکی با روند ne-sw و دیگری با روند nw-se عمل می کند. سیستم تنش اول موجب گسترش و توسعه سه پیکره زمین ساختی با روند تقریبی e-w بصورت سفره های ارسباران، اهر و بزقوش بطور غالب گردیده است که راندگی های بوجود آورنده این پیکره ها عمدتا در عمق زمین قابل بررسی هستند. اما سیستم دوم، باعث تشکیل و تکامل راندگی های با امتداد n-s در این ناحیه شده است که طول کوتاهی دارند و بصورت انباشته و در سطح گسترش دارند. راندگی سیستم های رانده یاد شده با روند تقریبی e-w در بین گسل های امتدادلغزی صورت می گیرد (که مکانیسم گسل های پارگی را داشته) و اغلب دارای روندهای شمالی– جنوبی و شمال-خاوری- جنوب باختری هستند. عملکرد رانده شدگی مابین این گسل ها احتمالا باعث توسعه گسل های امتدادلغز (e-w) با مکانیسم پارگی می گردد. مقایسه ساختارهای چین و گسل خورده در آذربایجان خاوری با سوگیری تنش های امروزی nw-se) و (ne-sw انطباق قابل قبولی داشته و توسعه ساختارهای مذکور را، متاثر از این تنش ها نشان می دهد.
ناهید صحابی فرد علی یساقی
منطقه مطالعاتی در جنوب شهرستان فیروزآباد استان فارس واقع شده است. تاقدیس های آغارغربی و کلاغ با روندی مشابه روند چین های زاگرس از جمله تاقدیس های این منطقه با احتمال حضور ذخایر هیدروکربنی گازی هستند. برش های ساختاری عرضی رسم شده در جنوب فیروزآباد گویای هندسه چین جعبه ای با طول موج زیاد تاقدیس آغارغربی و چین بسته با پهلوی پیشانی برگشته تاقدیس کلاغ است. با استفاده از مدل های تحلیل هندسی و جنبشی چین ها، سبک چین-خوردگی جدایشی lift off برای تاقدیس آغارغربی و جدایشی گسل-خورده نامتقارن برای تاقدیس کلاغ تعیین گردید. گسل عبوری از منطقه، پاره گسل های منقارک و کلاغ پهنه گسل عرضی کره بس با روند آزیموتی 345 - 340 می باشد. تحلیل جنبشی این گسل ها با استفاده از ساختارهای گسلی شکل گرفته در پهنه آنها همچون ریزچین ها و گسل های مزدوج سازوکار راستالغز راست بر را برای هر دو پاره گسل نشان می دهند. هر دو پاره گسل منقارک و کلاغ در پایانه جنوبی خود به گسل های رانده سورمه و کلاغ به ترتیب در پهلوی پیشانی تاقدیس های سورمه و کلاغ تبدیل می شوند. بررسی ها حاکی از آن است که پاره گسل منقارک احتمالا" اثر مخربی بر ذخایر هیدروکربنی احتمالی تاقدیس آغارغربی نداشته است. همچنین عملکرد گسل-های رانده مذکور اگرچه سبب فرارانش تاقدیس های سورمه و کلاغ و برونزد سازندهای عمیق در آنها شده است، اما بر خلاف تاقدیس سورمه احتمالا" آثار مخربی بر ذخایر هیدروکربنی احتمالی تاقدیس کلاغ نداشته است. بنابراین تاقدیس های آغارغربی و کلاغ به منظور بررسی بیشتر و با استفاده از کاوشهای زیر سطحی اکتشافی پیشنهاد می گردد.
مرضیه داورپناه علی یساقی
محدوده ی مورد مطالعه در جنوب البرز مرکزی و در شمال خاور شهرستان کرج واقع شده است و از نظر ویژگی های سنگ- چینه ای تنها واحد های رسوبی- آتشفشانی سازند کرج را شامل می شود. این منطقه به لحاظ ساختاری از شمال به گسل مشاء و از جنوب به گسل شمال تهران محدود شده است و گسل پورکان و سامانه ی گسلی نمرک، ساختار های عمده ی موجود در آن می باشند. تعیین سازوکار گسل های موجود در این بخش از البرز مرکزی و همچنین بررسی ویژگی های ژئومکانیکی گسله سنگ-های موجود در پهنه های آن ها هدف این مطالعه می باشد. مطالعات ساختاری صورت پذیرفته در منطقه ی مورد مطالعه نشان می دهد که شیب گسل پورکان به سمت شمال خاور می باشد و از 70 درجه در برش دره ی کرج تا 30 درجه در برش جاده ی روستای کندر متغیر است و دارای سازوکار معکوس با مولفه ی کوچک چپگرد می باشد. گسل نمرک یک سامانه ی گسلی راستالغز راستگرد است که با روند شمال- شمال باختر و هندسه ی رله ای در منطقه حضور دارد. شیب قطعات گسله ی نمرک بیش از 60 درجه می باشد و سبب قطع و جابه جایی گسل پورکان، گسل های راستالغز چپگرد با روند شمال خاور- جنوب باختر و توده های نفوذی موجود در منطقه شده است. همگرایی صفحات ایران و عربی و بسته شدن اقیانوس تتیس جوان در زمان میوسن سبب شکل گیری گسل پورکان به عنوان گسل میانبر فرودیواره ای گسل مشا و حرکت رو به جنوب باختر حوضه ی خزر جنوبی در زمان پس از میوسن باعث تجدید فعالیت گسلی پی سنگی با روند شمال باختر- جنوب خاور شده است و سامانه ی گسلی راستالغز نمرک در پاسخ به فعالیت مجدد این گسل در پوشش رسوبی تشکیل شده است. نسبت حجمی و مقاومت تک محوری بلوک های سنگی گسله سنگ های پهنه ی گسله ی پورکان از پیشانی به سمت خارج از پهنه ی گسله تغییرات منظمی را آنگونه که مورد انتظار است نشان نمی-دهد در حالی که در پهنه ی گسله ی نمرک این تغییرات با نظم مشخصی از داخل به خارج از پهنه ی گسله قابل مشاهده است. این امر با میزان جابه جایی ایجاد شده توسط گسل، عرض پهنه ی گسله و حضور ریز گسل ها و ترکیبات سنگ شناسی متفاوت در پهنه ی گسله در ارتباط می باشد.
زینب داودی علی یساقی
در این رساله، هندسه و تحول جنبشی ساختارهای توسعه یافته در راستای یکی از پهنه های گسلی عرضی-برشی (ایذه) در کمربند چین خورده-رانده زاگرس ارائه شده تا از این طریق، منشا این گسلها و اثر آنها بر ساختارهای کمربند تحلیل گردد. پهنه گسلی ایذه با روند 165-n و حرکت راستبر به صورت عرضی زاگرس مرتفع و چین خورده را قطع می نماید. دگرریختی های سطحی بر روی پوشش رسوبی در امتداد پهنه گسلی ایذه شامل تغییر روند ساختارهای اصلی زاگرس و توسعه ریزساختارها بصورت ریزچینها و ریزگسلها بر روی ساختارهای اصلی زاگرس می باشند. برداشتهای دقیق ساختاری از پهنه گسلی ایذه نشان داد که نحوه توزیع و الگوی این ریزساختارها بر روی پوشش رسوبی در پهنه زاگرس چین خورده-رانده، بگونه ای است که می توان پنج پهنه فشارشی مابین گسلهای راستالغز راستبر با آرایش نردبانی را در امتداد پهنه گسلی ایذه تحلیل نمود. تحلیل تنش دیرین در پهنه زاگرس چین خورده و در راستای پهنه گسلی ایذه نیز با وجود مناطق فشارشی همخوانی دارد. با بررسی منحنی های هم ضخامت سازندهای مختلف و برشهای لرزه ای بازتابی مشخص گردید که این گسلهای راستالغز مراتب جوانتر فعالیت گسل ایذه می باشند که بعنوان یک گسل پی سنگی از زمان پرمین-تریاس همزمان با ریفت نئوتتیس فعال بوده و در اثر همگرایی مورب کوهزاد زاگرس فعالیت مجدد یافته و سبب شکل گیری چنین دگرریختیهایی در پوشش رسوبی شده است. با توجه به شواهد زمین لرزه ای، اثر این فعالیت تا عهد حاضر نیز ادامه دارد. چنین تحلیلی می تواند قابل تعمیم به اثر دگرریختی دیگر گسلهای عرضی-برشی بر پوشش رسوبی کمربند چین خورده-رانده زاگرس باشد.
سیده فاطمه متقی علی یساقی
منطقه ی مورد مطالعه شمال غرب شهرستان شوشتر و در پهنه ساختاری فروباز دزفول جایی که میدان های نفتی لالی، پاپیله و زیلایی قرار دارند می باشد. این میدان های نفتی در سازند آسماری قرار داشته و سنگ پوش آن ها سازند گچساران است. هدف از این مطالعه شناسایی و تحلیل هندسه ی چین خوردگی توسعه یافته در سازندهای میشان و آغاجاری در سطح و مقایسه آن با چین خوردگی در سازند آسماری در عمق می باشد. تحلیل هندسی چین های منطقه ی مطالعه نشان داد که اکثر چین ها سطحی مرتبط با گسل های راندگی بوده و عمدتا از نوع جدایشی می باشند. همچنین برخی از چین ها نیز خصوصیات چین های تاخورده را نشان می دهند که می توانند در رده چین های جدایشی تقسیم بندی شوند گرچه چین های خمش گسلی و گسترش گسلی نیز یافت می شوند. در منطقه مطالعه ضخامت سازند گچساران متغیر و به بیش از 1000 متر می رسد. این افزایش و تغییرات ضخامت نه تنهاباعث جدایش ساختار های سطحی و عمقی از یکدیگر شده بلکه موجب شده تا گسل های زیر سازند گچساران به سطح نرسند و گسل های سطحی نیز قابل تعقیب در زیر سازند گچساران و در تاقدیس های نفتی لالی، پاپیله و زیلایی نباشند. به علاوه چین های سطحی و عمقی نیز خصوصیاتی متفاوت از یکدیگر نشان می دهند به طوری که از عمق به سطح مقیاس ساختار ها تغییر می یابند و یک چین در سازند آسماری با چند چین در سازند آغاجاری جایگزین می شود. افزایش ضخامت سازند گچساران از شرق به غرب نیز بر توسعه گسل های راندگی تاثیر داشته بگونه ای که تعداد راندگیها در غرب که سازند گچساران بیشترین ضخامت را دارد کمتر است.
بهزاد دریکوند علی یساقی
تحلیل سبک چین خوردگی تاقدیس ها از اولین مطالعات ساختار مخازن هیدروکربوری تاقدیسی می باشد. ضخامت زیاد سنگ های رسوبی دریایی و نبود فعالیت آذرین، کپه داغ را پس از زاگرس به مناسب ترین محل برای تشکیل و پی جوئی هیدروکربوری تبدیل کرده است. تاقدیس نادر در زیر پهنه شرقی کپه داغ و بر روی فرادیواره گسل معکوس کپه داغ شمالی، شمال شرق شهر کلات نادری قرار دارد. جهت تحلیل ساختاری این تاقدیس، هشت پیمایش ساختاری عمود بر روند اثرسطح محوری آن انجام شده است. نتایج به دست آمده از بررسی این پیمایش ها نشان داد که تاقدیس نادر دارای دو کوهان شمال غربی (na1) و جنوب شرقی (na2) و هندسه z شکل می باشد که کوهان های آن آرایش پلکانی نسبت بهم نشان می دهند. کوهان های تاقدیس نادر و دیگر چین های منطقه توسط دو سری گسل با روند عمومی شمال غرب و شمالی- جنوبی و عمدتا راستالغز به صورت تاخیری قطع شده اند. تحلیل هندسی تاقدیس نادر، هندسه چین خوردگی جدایشی را برای کوهان na2 و هندسه چین خوردگی گسترش گسلی را برای کوهان na1 نشان می دهد. از آنجا که یال شمالی کوهان na1 توسط گسل پنهان نادر بریده می شود می توان هندسه این کوهان را به صورت چین جدایشی گسل خورده نیز تحلیل نمود. گسل های منطقه عمدتا سازوکار راستالغز یا دارای مولفه راستالغز می باشند تحلیل هندسی و جنبشی این گسل ها بر اساس مدل ریدل، به صورت دو پهنه تغییرشکل اصلی انجام گرفته است. تعدادی از گسل های منطقه با پهنه تغییر شکل اصلی با روند شمال غرب و در یک سامانه ترافشارش راست بر، سازگاری دارند. در حالیکه تعدادی دیگر از گسل های منطقه با پهنه تغییرشکل اصلی با روند شمالی- جنوبی در یک سامانه امتداد لغز راست بر، هم خوانی دارند. آرایش پلکانی و z شکل کوهان های تاقدیس نادر در ارتباط با مولفه امتدادی راست بر گسل معکوس کپه داغ شمالی می باشد.
آذین ایمان پورنمین علی یساقی
درونهشته عنبران بخشی از کوه های تالش بوده که در غرب خزر و شمال غرب شهرستان نمین، در استان اردبیل واقع شده است. این درونهشته با قرارگیری سنگ های قدیمی تر از پالئوزوئیک در مرکز، که به وسیله نهشته های جوان ترکرتاسه و ائوسن احاطه شده است، مشخص می گردد. جهت شناسایی ساختار درونهشته عنبران و دستیابی به الگوی دگرشکلی آن، تمامی ساختارهای منطقه مطالعه، برای اولین بار برداشت شده و ویژگی های هندسی و جنبشی آن ها، مورد تحلیل قرار گرفته است. برای این تحلیل ها از عناصر موجود در پهنه های گسلی مانند: خطوط لغزشی، چین های در ارتباط با گسل و ساختارهای c-s استفاده شده است. نتایج این بررسی ها نشان می دهد، ساختارهای اصلی منطقه، که عمدتا در بخش های شمالی و جنوبی درونهشته متمرکز شده اند، شامل گسل عنبران در بخش شمال شرق و گسل ,rf1 در بخش جنوب غربی آن می باشد. همچنین در این محدوده ساختارهایی نظیر گسل های راستالغز و چین های فرعی نیز معرفی و بررسی گردیده اند. فعالیت گسل های معکوس عنبران و rf1 به عنوان گسل های کنترل کننده درونهشته با شیب بیش از 50 درجه باعث شده است تا، واحدهای قدیمی هسته تاقفرم عنبران به سن پرکامبرین (معادل سازندهای بایندر و سلطانیه)، از دو سو روی واحدهای ولکانیکی ائوسن و سنگ آهک های کرتاسه رانده شوند و با ایجاد ساختار بالاجسته (pop-up)، باعث ایجاد مورفولوژی کنونی منطقه گردند. شیب زیاد گسل عنبران و وجود نهشته های کرتاسه محدود به فرادیواره آن، می تواند شاهدی از فعالیت زمین-ساخت برگشتی(inversion tectonic)، در منطقه باشد، که نشان دهنده عملکرد رژیم زمین ساختی کششی تا زمان کرتاسه و تغییر آن به فشارشی پس از کرتاسه بوده است.
عیسی محمدی محمد محجل
محدوده مورد مطالعه از دیدگاه ساختاری در بخش باختری پهنه البرز مرکزی قرار دارد در منطقه مورد مطالعه نهشته های پالئوزویک مزوزوئیک در بین نهشته های جوان سنوزوئیک قرار گرفته است که از آن تحت عنوان درونهشته شمال قزوین یاد میشود و در شمال شمال شرق استان قزوین واقع شده است. نهشته های پالئوزویک مزوزوئیک از شمال توسط گسل شاهرود و از جنوب توسط گسل شمال قزوین محدود شده است. هدف از این مطالعه تحلیل ساختاری و چگونگی برونزد درون نهشته ای شمال قزوین و همچنین ارتباط آن با گسل شاهرود در شمال و گسل شمال قزوین در جنوب آن می باشد. گسل شمال قزوین با شیب به سمت شمال و سوی حرکت جنوب باعث رانده شدن مجموعه های رسوبی ائوسن بر روی مجموعه های رسوبی نئوژن شده است. و گسل شاهرود با شیب به سمت جنوب و سوی حرکت شمال باعث رانده شدن مجموعه های رسوبی مزوزوئیک بر روی مجموعه های رسوبی سنوزوئیک شده است. شیب زیاد گسل شاهرود و قرارگیری واحدهای پرمین در هسته تاقدیس بزرگ فرادیواره و همچنین وجود ناوفرمهای فرودیواره ای، هندسه ای مشابه گسل های راندگی وارون نشان می دهد. لذا بنظر می رسد که گسل شاهرود و گسل شمال قزوین در ابتدا بصورت نرمال بوده و در طی فازهای فشارشی بعدی بصورت راندگی تجدید فعالیت یافته است، که سبب رخنمون واحدهای بینابینی بصورت بالاجسته گردیده است. گسل شاهرود در طی این تجدید فعالیت و گذر آن از پی سنگ به پوشش رسوبی، بدلیل اختلاف رئولوژیکی، محل مناسبی جهت گسترش سیستم پس راند tf3 و tf8 شده و باعث ایجاد درونهشته شمال قزوین گردیده است.
مهدی مسعودی میرعلی اکبر نوگل سادات
بلوک زمینساختی کاشمر-کرمان با شکل کمانی در بین بلوک های یزد و طبس از قلمرو ایران مرکزی قرار گرفته است. تحلیل ساختاری و تهیه نقشه های دقیق از پی سنگ دگرگونی این بلوک شامل مجموعه های دگرگونی بنه شورو، تاشک، ساغند و سرکوه، بهمراه تعیین سن آرگن مجموعه دگرگونی بنه شورو، چهار مرحله دگرریختی را، همزمان با تکامل زمین شناختی این بلوک طی کوهزایی کیمری آشکار می سازد. مرحله دگرریختی d1-1 در نتیجه هم افزایی بلوکهای قاره ای قلمرو ایران مرکزی، موجب توسعه چهار دسته پهنه برشی راستبر، طی یک دگرریختی پیشرونده شده است. با توجه به داده های تعیین سن آرگن، این مرحله دگرریختی از تریاس بالایی تا ژوراسیک زیرین ادامه داشته و معادل رویداد کیمری زیرین در نظر گرفته شده است. مرحله دگرریختی d1-2 با توسعه پهنه های برشی نرمال یا جدایشی با جهت برش امروزی،بسوی بالا و شمال خاوری موجب برخاستگی همزمان با برخورد درون بلوک زمینساختی کاشمر-کرمان شده است. زمان این دگرریختی بر اساس داده های آرگن، ژوراسیک میانی محاسبه شده است و معادل رویداد کیمری میانی در نظر گرفته شده است. مرحله دگرریختی d2 یک دگرریختی فشاری ناحیه ای را شامل می شود که موجب توسعه چندین پهنه برشی راندگی (d2-1) و گسلهای معکوس (d2-2) با جهت حرکت بسوی جنوب باختر و نیز چینهای برگشته مرتبط با آنها گردیده است. تلفیق اطلاعات ساختاری این رساله با داده های تعیین سن از قبل موجود، زمان این دگرریختی را کرتاسه زیرین پیشنهاد می کند و معادل رویداد کیمری بالایی فرض شده است. مرحله دگرریختی d3 با تشکیل ساختارهای بالاجسته در امتداد گسلهای امتدادلغز پی سنگی با آرایش پلکانی همراه شده است. آغاز فعالیت این گسلها بطور دقیق مشخص نیست اما واحدهای نئوژن را قطع کرده-اند. پهنه های برشی راستبر درون بلوک زمینساختی کاشمر-کرمان، بعنوان گسلهای مرزی بین بلوکهای یزد و طبس در قلمرو ایران مرکزی پیشنهاد شده اند.
رضا نوزعیم محمد محجل
منطقه کوه سرهنگی با مساحت تقریبی 1000 کیلومتر مربع و با روند n70e در شمال باختر بلوک لوت در ادامه شمال خاوری زیرپهنه زمین ساختی کاشمر- کرمان از پهنه ساختاری مثاث میانی قرار دارد. سنگ های آذرین، رسوبی و دگرگونی پرکامبرین بالایی- پالئوزوئیک آغازین بیشترین برونزد را داشته و سنگ های پالئوزوئیک پسین و مزوزوئیک در نیمه شمال خاوری منطقه بچشم می خورند. نهشته های سنوزوئیک فقط رسوبات نئوژن-کواترنری است که اطراف منطقه را پوشانده اند. قدیمی ترین واحدهای سنگ چینه ای منطقه کوه سرهنگی را اسلیت ها، متابازیت ها و میکاشیست ها تشکیل می دهد که متعلق به زمان پرکامبرین پسین می باشند که می توان آنها را در محدوه بین لاخ برقشی و ناودیس زبرکوه مشاهده کرد. با توجه به برداشت های ساختاری، مطالعات میکروسکوپی، آنالیزهای ژئوشیمیایی و داده های سنی رادیومتریک ااز گرانیت ها560-520ma))، در زمان اواخر پرکامبرین پسین- کامبرین آغازین و همزمان با کوهزایی کاتانگایی در اثر فرورانش اقیانوس پروتوتتیس به زیر ایران مرکزی اولین مرحله دگرریختی بصورت ترافشارش چپگرد روی داده که ضمن جایگیری توده های گرانیتی (ده زمان-لاخ برقشی- رباط زنگیچه و یخاب)، موجب دگرگونی و دگرشکلی سنگ های پرکامبرین پسین-کامبرین آغازین در منطقه گشته است. فاز کششی در مرز اردویسین- سیلورین موجب ولکانیسم در ناحیه ده زمان-دلکن و چاه تکه شده است که در منطقه ده زمان- دلکن موجب تشکیل ولکانیک های آهن دار گشته و در محل کوه چاه تکه رسوبات آذرآواری نهشته شده اند. در زمان دونین میانی و همزمان با رخداد کالدونی، در اثر زمین ساخت ترا فشارشی چپگرد، دولومیت سلطانیه و سری زبرکوه بر روی ولکانیک های آهن دار سیلورین ده زمان-دلکن رانده شده اند ولی در قسمت چاه تکه بعلت زمین ساخت ترا کششی چپگرد، حوضه رسوبی باز شده که در آن رسوبات دونین میانی و جوانتر نهشته شده اند. در زمان دونین تا پایان پرمین شرایط آرام سکوی قاره ای بر منطقه حاکم بوده و رسوبگذاری سازندهای دونین، کربونیفر و پرمین در آن ادامه داشته است. در ابتدای دوران مزوزوئیک به علت خشکی زایی عمومی، کل منطقه از آب بیرون آمده که نشانه های آن نبود رسوبات تریاس زیرین و میانی و وجود رخساره های لاتریتی در پایان پرمین و ابتدای تریاس می باشد. در اثر عملکرد فاز کوهزایی سیمرین پیشین در ابتدای تریاس پسین و ایجاد مناطق کششی موجبات رسوبگذاری نهشته های تریاس فوقانی مهیا شده است. در زمان ژوراسیک میانی و همزمان با فاز کوهزایی سیمرین میانی، زمین ساخت راستالغز چپگرد در منطقه فعال می شود که موجب ایجاد مناطق کششی در پایانه جنوب باختری گسل کوه سرهنگی (رباط زنگیچه) و منطقه ده نمک- چاه تکه می گردد. حاصل این امر نفوذ توده دیوریت گابرویی به سن 183 میلیون سال در داخل گرانیت رباط زنگیچه و ایجاد حوضه رسوبی سری گردو (ژوراسیک فوقانی) در منطقه ده نمک می باشد. حوضه رسوبی ده نمک- چاه تکه تا پایان کرتاسه پایدار بوده بطوریکه در حوالی روستای خاکستری رسوبات مارنی و آهکی کرتاسه بر روی مارن ها و ماسه سنگ های قرمز رنگ سری گردو بصورت هم شیب نهشته شده اند. دومین گام دگرریختی اصلی در منطقه در زمان کرتاسه- پالئوسن و همزمان با فاز کوهزایی لارامین روی داده است که اثرات آن بصورت بالاآمدگی عمومی (exhumation) مشهود است. بهمین علت از رسوبات و واحدهای سنگی پالئوژن شاهدی در منطقه وجود ندارد. سومین گام دگرریختی اصلی همزمان با فاز کوهزایی پاسادنین در زمان پلیوسن- پلئیستوسن بصورت ترافشاری راستگرد (dextral transpression) روی داده است که در اثر آن کل منطقه از آب بیرون آمده و نهشته-های نئوژن -کواترنری دگرشکل شده اند. مجموعه شواهد ساختاری برداشت شده در پهنه برشی کوه سرهنگی، مبین یک پهنه برشی ترافشارشی مورب (inclined transpression) می باشد که با حرکات قائم نیز همراه بوده است. وضعیت کنونی آن بصورت n70e/75nw می باشد که کلیه واحدهای سنگی منطقه در فرادیواره آن برونزد پیدا کرده اند. مطالعه ریزساختاری گرانیت ها و پاراژنز کانی های دگرگونی، دما و فشار در حین دگرریختی را در حد رخساره شیست سبز تا آمفیبولیت تایید می کند. در مورد سن دگرریختی شکل پذیر نیاز به داده های سنی رادیومتریک است. گسل کوه سرهنگی به سمت شمال خاور به گسل فغان می رسد که با طول تقریبی 180 کیلومتر با راستای خاوری- باختری، فرو افتادگی کاشمر را از فروافتادگی کویر نمک (بجستان) جدا می کند. برداشت های ساختاری بر روی نهشته های نئوژن اطراف آن، حرکت راستالغز راستگرد را تأیید می کند. با توجه به یافته های نوین پیرامون حرکت راستالغز جوان گسل کوه سرهنگی و فغان، این دو گسل به ترتیب به عنوان مرز شمال باختری و شمالی بلوک لوت معرفی می شوند و احتمالاً چین ها و گسل های راندگی جنگل و خواف (که موجب دگرریختی نهشته های نئوژن شده اند) را می توان بعنوان مرز شمال خاوری بلوک لوت در نظر گرفت. بر این اساس بین بلوک لوت و پهنه سبزوار در شمال گسل درونه، ریزبلوک بردسکن- کاشمر بعنوان پهنه ساختاری جدید در ایران مرکزی معرفی می شود. این ریز بلوک (بصورت یک لنز نامتقارن) از شمال به گسل راستالغز چپگرد درونه و از جنوب به گسل راستالغز راستگرد فغان محدود می شود از سمت خاور و باختر نیز مجدداً به گسل درونه می رسد. شواهد هندسی- جنبشی و زمین ریخت شناسی موجود در نهشته های نئوژن-کواترنری پیرامون ریزبلوک بردسکن-کاشمر، حرکت آن را بسمت خاور تایید می کند. منطقه مابین گسل راستالغز چپگرد دشت بیاض و گسل های راستالغز راستگرد فغان و کوه سرهنگی بعنوان ریز بلوک گناباد در نظر گرفته شده است. ریز بلوک گناباد با حرکت خود به سمت باختر می تواند توجیه گر حرکات راستالغز چپگرد گسل دشت بیاض و راستالغز راستگرد گسل فغان و سرهنگی پیرامون خود در زمان سنوزوئیک پایانی باشد. بنابراین با توجه به جهت حرکت ریزبلوک های گناباد و بردسکن-کاشمر و جهت همگرایی مابین صفحه عربی و ایران مرکزی، الگوی تکتونیک فرار درون ورقی(intra-plate escape tectonics) برای این قسمت از ایران مرکزی در نیمه شمالی بلوک لوت در زمان سنوزوئیک پایانی پیشنهاد می شود.
محمد مهدی فرهپور خالد حسامی
زمان شروع کوهزایی و نحوه توسعه دگرشکلی (کوهزایی) در کمربند چین خورده – رانده زاگرس از موضوعاتی به شمار می رود که بطور گسترده ای بررسی شده و باور عمومی بر آن است که کوهزایی در زاگرس از میوسن با برخورد دو ورقه ایران مرکزی و عربستان شروع و از شمال شرق به جنوب غرب تدریجا توسعه یافته است. این مطالعه تلاش نموده تا براساس وجود شواهد ساختاری مشاهده شده در ستون چینه شناسی کرتاسه، نظیر دگرشیبی ها و الگوهای مرتبط با چینه های رشدی، زمان شروع اولین فازهای کوهزایی و نحوه توسعه دگرشکلی در کمربند زاگرس را بازنگری نماید. تشکیل چینه های رشدی نوع onlap ناشی از چین خوردگی در حین رسوبگذاری بخش بالایی سازند داریان بطور همزمان در تمام پهنای زاگرس بیانگر وقوع اولین فاز کوهزایی در زمان آپتین پسین در کمربند زاگرس است. مشاهده الگوهای ساختاری مشابه در بخش بالایی سازند سروک و در درون سازند ایلام، همچنین دگرشیبی در بین سازندهای سروک و ایلام، بر تداوم کوهزایی در دوره کرتاسه در طی فازهای بعدی در انتهای سنومانین، تورونین پسین و سانتونین دلالت دارند. به نظر می رسد افزایش شدید نرخ گسترش اقیانوس آتلانتیک از کرتاسه زیرین (آپتین) تا اواخر کرتاسه که باعث فشردگی اقیانوس نئوتتیس شده، منشا وقوع فازهای کوهزایی در کمربند زاگرس در طی کرتاسه بوده است. دگرشیبی ایجاد شده بر اثر وقوع فاز کوهزایی تورونین پسین که همزمان با شروع فرارانش افیولیتها بر روی حاشیه شمال شرقی ورقه عربستان بوقوع پیوسته، شدیدترین فازی بوده که در زمان کرتاسه تمام پهنه زاگرس را بطور همزمان متاثر نموده است. بنابراین، مشاهده گسترش این ساختارها (دگرشیبی و چینه های رشدی) در هر دو کمربند زاگرس رانده و زاگرس ساده چین خورده نشانگر آن است که دگرشکلی در طی فازهای کوهزایی کرتاسه از شمال شرق به جنوب غرب توسعه نیافته بلکه به طور «همزمان» (concomitant) تمام پهن? زاگرس را متاُثر نموده است. در نتیجه این سبک دگرشکلی، در پایان کرتاسه چند حوض? طولی سین فورمی (intra-shelf basin)، که توسط چین های کرتاسه از یکدیگر مجزا می شدند، در حوضه رسوبی زاگرس ایجاد گردید. حوضه های سین فورمی مزبور مکان رسوبگذاری دریایی در زمان ترشیاری را مشخص و شیوه دگرشکلی زاگرس را پس از برخورد قاره ای پی ریزی نمود. بطوریکه نتایج بدست آمده از مطالعات قبلی بیانگر آن است که رسوبات تجمع یافته در هر یک از این حوضه ها در طی فازهای کوهزایی رخ داده در ترشیاری بصورت «پیشرونده» (serial) از شمال شرق به جنوب غرب تغییر شکل یافته اند. به نظر می رسد تغییر سبک دگرشکلی از شکل «همزمان» (concomitant) در کرتاسه به «پیشرونده» (serial) در ترشیاری ناشی از وجود سطح جدایشی سازند هرمز در قاعده پوشش رسوبی زاگرس و نبود آن در قاعده رسوبات حوضه های درون قاره ای باشد.
محسن احتشامی معین آبادی علی یساقی
چکیده در این رساله تکامل ساختاری بخشی از جنوب البرز مرکزی بین گسلهای مشا و طالقان از تریاس تا پلیوسن مورد بررسی قرار گرفته است. بدین منظور فصل اول به کلیات، فصل دوم و سوم به ترتیب به بررسی تکامل ساختاری این پهنه در مزوزوییک و ترشیری و فصل چهارم به بررسی شرایط دما- فشار پهنه گسل مشا اختصاص یافته است. در فصل دوم این رساله مدلی برای وارونگی مزوزوییک گسلهای نرمال اولیه که به عنوان گسلهای مرز حوضه در درون پالئوگرابن طالقان-گاجره-لار “tglp” در رشته کوههای البرز مرکزی عمل می کردند، ارائه شده است. بدین منظور چینه شناسی نیم گرابنهای درون پالئوگرابن و جنوب البرز مرکزی به همراه داده های جدید ساختاری برداشت شده از هندسه و کینماتیک گسلهای مرز حوضه مورد استفاده قرار گرفتند. پالئوگرابن tglp طی رخدادهای سیمرین آغازین و میانی و کرتاسه پایانی تکامل یافته است. چین های با خوابیدگی به سمت شمال در سنگهای پالئوزوییک به همراه توسعه برگوارگی سطح محوری در ارتباط با سیمرین آغازین و وارون شدن گسلهای مرز حوضه ای مشا و حسنکدر معرفی شده اند. طی سیمرین میانی (باژوسین) همزمان با باز شدن حوضه کاسپین، پالئوگرابن طالقان – گاجره - لار با رشد نیم گرابن گاجره در فرادیواره گسل مشا گسترش پیدا کرد. این نیم گرابن ضخیم ترین بخش سنگهای ژوراسیک در جنوب البرز مرکزی را دارا بوده و به عنوان عمیق ترین بخش حوضه ژوراسیک در منطقه در نظر گرفته می شود. رخداد کرتاسه پایانی – پالئوسن آغازین با چین خوردگی و راندگی سنگهای ژوراسیک و کرتاسه همراه بوده و سبب وارون شدن پالئوگرابن طالقان – گاجره – لار در امتداد گسل مرزی طالقان گردید. ایجاد یک ناپیوستگی زاویه دار بین سازند ائوسن کرج و نهشته های مزوزوییک نتیجه این وارون شدگی است. در فصل بعد، به اثر رخداد ترشیری بر پالئوگرابن طالقان- گاجره – لار پرداخته شده است. نیم گرابن گاجره که پس از رخداد فشاری کرتاسه پایانی - پالئوسن آغازین، به صورت منطقه مرتفع بود، با آغاز حرکات کششی ائوسن، گسلش نرمال و پیشروی دریا، به زیر آب رفته و سازند زیارت به صورت محدود و سپس دو عضو شیل زیرین و توف میانی سازند کرج در آن نهشته شده است. همانند غالب مناطق جنوب البرز مرکزی با آغاز فعالیت های تراکمی اولیگوسن - میوسن، نهشته های اولیگوسن و میوسن در این نیم گرابن تشکیل نشدند. براساس شواهد جنبشی پس از ائوسن از گسلهای طالقان و مشا که جنبش مورب لغز معکوس با مولفه راستگرد را نشان می دهند، مدل وارون شدگی مورب برای دگرریختی اولیگوسن- میوسن منطقه مطالعه در نظر گرفته می شود که سبب چین خوردگی نهشته های ائوسن در نیم گرابن گاجره، تشکیل شاخه جنوبی گسل مشا در فشم به صورت میانبر فرودیواره ای و چین خوردگی های گسترده با روند جنوب شرقی در این منطقه، راندگی های (break-back thrust) نسبت به گسل مشا در کوههای طالقان، وارون شدن گسل سیب چال و تشکیل گسل میانبر در فرودیواره گسل طالقان در دیزین گردیده است. وارون شدگی مورب در اولیگوسن- میوسن سبب چین خوردگی، راندگی و همچنین برپایی در فرادیواره گسل طالقان گردیده که مجموعه های مزوزوییک و سنوزوییک را در این نیم گرابن رخنمون داده اند. روند دیگری از چین خوردگی (شمال شرقی) به صورت ملایم در واحدهای ترشیری منطقه مطالعه وجود دارد که تشکیل آنها می تواند با تغییر مولفه راستالغز راستگرد دگرریختی به چپگرد در البرز مرکزی پس از پلیوسن مرتبط باشد، اما سن این رخداد هنوز به طور قطع تعیین نشده است. در فصل چهارم با مطالعه ریزساختار کانی های کوارتز و کلسیت و ترمومتری میانبارهای سیال در رگه های کلسیتی از پهنه گسل مشا شرایط دگرشکلی این پهنه گسل در طی ترشیری بررسی شده است. براساس دگرشکلی درون بلوری دانه های کوارتز، ماکل مکانیکی کلسیت و اطلاعات حاصل از ترمومتری میانبارهای سیال اولیه در رگه های کلسیتی موجود در پهنه گسل مشا، بیشینه دمای دگرریختی پهنه گسل طی ترشیری را حدود 300 درجه سانتیگراد (کمتر از 350 درجه) برآورد گردیده است. در شرایط آدیاباتیک این بیشینه دما، عمقی بین 8.5 تا 12 کیلومتر و فشاری بین 25/2 تا 3/3 کیلوبار برای پهنه ترشیری گسل مشا برآورد گردیده که با داده های لرزه ای از گسل که فعالیت گسل را در عمق 10 تا 15 کیلومتر نشان می دهد، همخوانی دارد. در نهایت می توان اینطور جمع بندی کرد که مجموعه واحدهای سنگی پالئوزوییک – مزوزوییک پالئوگرابن طالقان-گاجره-لار در جنوب البرز مرکزی، یک پهنه با سه بار وارونگی زمینساختی در طی سیمرین پیشین، کرتاسه پایانی- پالئوسن آغازین، و اولیگوسن- میوسن است که بیش از هر چیز تحت تاثیر گسل اساسی و پی سنگی مشا و سپس گسل طالقان و گسلهای فرعی دیگر بوده که در دوره های مختلف رسوبگذاری را در این حوضه کنترل کرده اند. الگوی دگرریختی ها در پالئوگرابن تحت تاثیر زمینساخت وارون بوده است، اما شدت رخداد اولیگوسن- میوسن سبب شده است تاکنون چندان به آثار رخدادهای قبلی توجه نشود.
سلمان سنایی علی یساقی
تاقدیس گلخاری در فاصله 25 کیلومتری شمال شرق گناوه و در زیرپهنه ی فروافتادگی دزفول واقع شده است. سنگ مخزن نفتی این تاقدیس سازند آسماری-جهرم می باشد. از آنجا که مخازن هیدروکربنی حوضه رسوبی زاگرس از جمله مخازن دارای شکستگی محسوب می شوند، شناسایی مکان هایی با تراکم بالای شکستگی، تعیین ارتباط شکستگی ها با ساختارهای ایجادکننده امری ضروری به نظر می رسد. از این رو تحلیل ساختاری مخازن هیدروکربنی راهگشای این هدف مهم خواهد بود. سنگ مخزن نفتی این تاقدیس سازند آسماری-جهرم می باشد. به همین منظور بیشتر مطالعات بر روی این سازند متمرکز شده است. دو گسل راندگی زیرسطحی با شیب های مخالف هم در دو یال تاقدیس باعث ایجاد ساختار بالاآمدگی شده است. سبک تاقدیس گلخاری بر مبنای دلایلی چون وجود سازند دشتک به عنوان سطح جدایش در منطقه، شکل جعبه ای آن در برش های عرضی و همچنین قرار گرفتن داده های محاسبه شده از برش های ساختاری این تاقدیس بر روی دیاگرام های تحلیل هندسی (جیمیسون 1987)، چین جدایشی تحلیل شده است؛ و تحلیل جنبشی تاقدیس بر اساس مدل پابلت و مک کلی (1996) نیز جدایشی بودن چین را تأیید می کند. استفاده از روش دایره محاطی برای تشخیص شکستگی های کششی در مخزن آسماری نیز در این پژوهش انجام شده است. به کمک این روش همچنین می توان اثر سطح محوری را برای چین در زیر سازند گچساران به دست آورد و با مقایسه آن با اثر سطح محوری روی سطح زمین، میزان جابجایی سطح محوری را محاسبه کرد. با استفاده از تصاویر ماهواره ای و نقشه های ژئومغناطیسی گسله های عرضی محورهای مطالعه قرارگرفته و با مقایسه روندهای غالب آن ها با گسل های پی سنگی منطقه ارتباط جنبشی آن ها تحلیل گردیده است. براساس این تحلیل در پهنه گسلی اصلی با سازوکار غالب راستا لغز که در شرق و غرب تاقدیس گلخاری قرار دارند همروند با روند گسل های پی سنگی به دست آمده، لذا این روند به عنوان پهنه اصلی دگرشکلی طبق مدل ریدل در نظر گرفته شده است سایر شکستگی ها نیز به عنوان مراتب گسلی r، r و p تحلیل گردیده است. این دو پهنه گسلی اصلی سلامت تاقدیس را تحت تأثیر قرار نداده اند.
سعید معدنی پور مهناز رضاییان
کوههای طالش در شمال غرب فلات ایران با روند نسبی شمال غرب – جنوب شرق در بخشهای جنوبی، شمالی-جنوبی در بخش مرکزی و شرقی – غربی در بخش شمالی حول حوضه خزر جنوبی خمیده شده است. هندسه و کینماتیک ساختاری این کوهها و همچنین زمان تشکیل و فازهای سردشدگی و تغییرشکلی موثر در شکل گیری و تکامل آن بطور دقیق مشخص نمی باشد. در این مطالعه برداشتهای دقیق کینماتیکی و ساختاری در امتداد ساختارهای اصلی کنترل کننده، رسم مقاطع عرضی ترازمند، بررسیهای چینه ای-ساختاری، دما-زمان سنجی درجه حرارت پایین تخریبی و سنگ بستر به عنوان ابزاری سودمند جهت بازسازی تاریخچه تکامل ساختاری و سردشدگی کوههای طالش مورد استفاده قرار گرفته است. نتایج این بررسیها حاکی از آن است که گسلهای بغروف داغ و ماسوله داغ با کینماتیک غالب راندگی و مولفه امتدادلغز راستگرد مهمترین ساختارهای کنترل کننده بخش جنوبی کوههای طالش می باشند که شرایط تغییرشکلی معادل عمق 8 تا 10 کیلومتری را در طی تکوین خود پشت سر گذاشته اند. داده های دما-زمان سنجی حاکی از شروع فعالیت این گسلها در حدود 25 تا 27 میلیون سال پیش می باشد. در حالیکه بخش شمالی کوههای طالش الگوی متفاوتی از تغییرشکل را پشت سر گذاشته که در آن گسلهای نرمال تشکیل شده در حوضه ائوسن که در فازهای فشارشی بعدی که حدود 23 میلیون سال پیش شروع شده اند تجدید فعالیت یافته اند. به علاوه تغییرشکل این بخش از کوههای طالش به واسطه یک افق جدایشی در دو تراز ساختاری متفاوت توزیع شده است. علاوه بر تغییرات هندسی، بخشهای مختلف کوههای طالش تغییرات کینماتیک ناحیه ای را هم نشان می دهند که در آن کوتاه شدگی ساختاری با توجه به مقاطع ترازمند بازسازی شده، بیشینه مقدار را در بخش جنوبی کوههای طالش (%30-25) نشان می دهد و به تدریج به سمت بخش مرکزی کوههای طالش (%16-13) کاهش یافته و در ادامه به سمت بخش شمالی کوههای طالش(%22) افزایش می یابد. با توجه به داده های دما-زمان سنجی درجه حرارت پایین سه فاز اصلی تغییرشکل، برخاستگی و فرسایش زمین ساختی مرتبط با آنها در کوههای طالش ثبت شده است. این فازهای تغییرشکلی در تطابق با ناپیوستگیهای ثبت شده در ستون تکتونواستراتیگرافی کوههای طالش می باشند. فاز الیگوسن آغازی (23-30 میلیون سال پیش) بصورت سراسری و در کل کوههای طالش ثبت شده است. فازهای تغییرشکلی میوسن میانی (12-18 میلیون سال پیش) و پلیوسن آغازی (حدود 5 میلیون سال پیش)، تنها در بخشهای جنوبی و مرکزی کوههای طالش ثبت شده است. داده های دما-زمان-سنجی سنگ بستر که در سیستمهای آپاتیت هیلیوم و زیرکن هیلیوم انجام شده نشان دهنده آن است که فاز تغییرشکلی میوسن میانی مهمترین فاز تغییرشکلی در کوههای طالش بوده و سردشدگی سریع مرتبط با این فاز تغییرشکلی حدود 12 میلیون سال پیش در کوههای طالش ثبت شده است. قبل از 12 میلیون سال پیش نرخ فرسایش زمین ساختی کوههای طالش بصورت ملایم بوده ولی بعد از 12 میلیون سال پیش این نرخ چند برابر شده است. در مقیاس ناحیه ای هریک از این فازهای تغییرشکلی در ارتیاط با حوادث زمین ساختی رخ داده در منطقه برخوردی عربی – اوراسیا شامل برخورد قاره ای اولیه، برخورد نهایی و بازسازی مجدد در پهنه برخوردی می باشند. الگوی قرارگیری بخشهای مختلف کوههای طالش نسبت به راستاهای کوتاه شدگی ماکزیمم و همچنین حضور صفحه ساختاری خزر مهمترین عوامل در تفاوتهای مشاهده شده در کینماتیک ساختاری، نرخ سردشدگی و فرسایش زمین ساختی کوههای طالش بوده است. بخشهای جنوبی و شمالی کوههای طالش که با روندی عمود بر راستای فشارش ناحیه ای ماکزیمم قرار گرفته اند بیشترین کوتاه شدگی و فرسایش زمین ساختی را نسبت به بخش مرکزی در طی سنوزوییک پایانی متحمل شده اند. نحوه توزیع این فازهای سردشدگی نشان دهنده شروع خمش ساختاری کوههای طالش و انحراف آن از راستای تنشهای ناحیه ای بیشینه در بازه زمانی 27 تا 12 میلیون سال پیش بوده و از 12 میلیون سال پیش تا کنون فرم خمیده کوههای طالش با شدت بیشتر تکامل یافته است.
مهدی نجفی علی یساقی
بلندای قدیمی فارس که حاوی 15 درصد از کل ذخایر گاز اکتشاف شده در جهان می باشد، ادامه شمالی کمان قطر بوده و در جنوب شرق کمربند چین خورده- رانده زاگرس قرار دارد. برای مدل-سازی سیستم هیدروکربنی و تعیین اولویت ساختارها برای حفاری اکتشافی در این منطقه غنی از ذخایر گازی پرموتریاس، داشتن دانش کافی از: 1) سبک چین خوردگی تاقدیس ها؛ و 2) زمان دگرریختی پوشش رسوبی و تشکیل چین ها، ضروری است. اطلاعات زیر سطحی که در خلال اکتشافات اخیر هیدروکربوری در این منطقه بدست آمده اند نشان از پیچیدگی سبک چین خوردگی در عمق پوشش رسوبی دارند. این رساله با ارائه: 1) دو برش ساختاری ترازمند در مقیاس های ناحیه ای و منطقه ای به ترتیب با طول های 130 و 60 (تا عمق 12) کیلومتر؛ 2) برش های سریالی و مدل سازی ساختاری سه بعدی از تاقدیس کلیدی سفیدزاخور؛ و 3) نمودارهای آماری از پارامترهای هندسی 15 تاقدیس؛ که بر اساس تلفیق پروفیل های سایزمیک دو بعدی، داده چاه های اکتشافی و برداشتهای میدانی تهیه شده اند، به بررسی سبک چین خوردگی در بلندای قدیمی فارس پرداخته است. نتایج این بررسی نشان دادند که تغییرات هندسه چین خوردگی، با تغییر در ویژگیهای مکانیکی واحدهای رسوبی، در عرض بلندای قدیمی فارس و همینطور از سطح تا عمق پوشش رسوبی روی می دهد. چین ها در عمق بین 8-12 کیلومتر جدایش می یابند به گونه ای که مکانیزم غالب دگرریختی پوشش رسوبی، چین خوردگی جدایشی و به دنبال آن چین خوردگی جدایشی گسلیده است. ناودیس ها عمدتا هندسه ای فشرده در سطح و باز در عمق دارند که در بسیاری موارد با راندگیهای پهلویی محدود شده و توسط چینه های رشدی پوشیده شده اند. در میانه پوشش رسوبی، نهشته های تبخیری تریاس با بیش از دو برابر افزایش ضخامت تکتونیکی در برخی ساختارها (تا 1900 متر از ضخامت اولیه 550 تا 800 متر)، هندسه های توالی پس از تریاس را از هندسه مخازن گازی کربناته پرموتریاس جدا کرده است. پراکندگی و گسترش تاقدیس های جدایش یافته در راستای افق تریاس توسط چهار عامل کنترل می شود: الف) بیشتر بودن ضخامت اولیه (پیش از چین خوردگی) تبخیری های تریاس؛ ب) افزایش محتوای انیدریت؛ ج) فشار غیرعادی زیاد سیالات منفدی و د) تغییرات کوتاه شدگی در راستای امتداد تاقدیس ها. بازگردانی و موازنه برش های ساختاری ناحیه ای و منطقه ای نشان داد که میزان کوتاه شدگی حاصل از چین خوردگی و گسلش در عرض بلندای قدیمی فارس حدود 20 درصد است. برش ساختاری موازنه شده ناحیه ای همچنین مشخص کرد که حداقل دو گسل پی سنگی معکوس با رخنمون واحدهای قدیمی در فرادیواره و ایجاد اختلاف در تراز ناودیس ها، بر دگرریختی پوشش رسوبی موثر بوده اند. تحلیل کمّی-آماری پارامترهای هندسی تاقدیس ها در بلندای قدیمی فارس نشان داد تاقدیس هایی که اثر محوری کوتاه تری بر روی نقشه دارند، بطور میانگین دارای طول موج کوتاه تر و دامنه بلندتری در پروفیل خود هستند. به نظر می رسد ضخیم شدگی تکتونیکی افق جدایشی میانی تریاس و همچنین عملکرد گسل های معکوس پی سنگی، دو عامل عمده در کنترل نسبت ابعاد تاقدیس ها در پوشش رسوبی باشند. به دلیل کم بودن اطلاعات سن سنجی مطلق برای نهشته های همزمان با تکتونیک در کمربند زاگرس، زمان، سکانس و نرخ دگرریختی در بخش های مختلف این کمربند پیش بومی به خوبی روشن نیست. نتایج تعیین سن به روش مگنتواستراتیگرافی در این مطالعه، که بر روی بیش از دو کیلومتر توالی رسوبی (207 نمونه) در ناودیس دولت آباد واقع در پیشانی پهنه فارس (فارس نزدیک ساحلی) انجام گرفت، نشان داد که رسوبگذاری نهشته های آواری پیش بومی قاره ای، با شروع رسوبگذاری سازند آغاجاری در 65/4 میلیون سال قبل و با نرخ ثابت 64/0 میلیمتر در سال آغاز گردیده است. پالس اصلی چین خوردگی در ناودیس دولت آباد در 37/4 میلیون سال پیش منطبق بر قاعده چینه های رشدی (در متراژ پانصدم سازند آغاجاری) آغاز شده، حدود 6/2 میلیون سال به طول انجامیده و در 75/1 میلیون سال پیش منطبق بر قاعده کنگلومرای دگرشیب (سازند بختیاری) از شدت آن به طور قابل ملاحظه ای کاسته شده است. تلفیق نتایج تعیین سن مگنتواستراتیگرافی در این مطالعه، با نتایج سه مطالعه مشابه پیشین در بخش های دیگر کمربند زاگرس همچنین نشان داد که دگرریختی به ترتیب در زمان و در مکان از مناطق داخلی کمربند چین خورده و رانده زاگرس به سمت پیش بوم در حال پیشروی بوده است. در عرض پهنه فارس (از فارس داخلی تا فارس نزدیک ساحلی)، نرخ کوتاه شدگی 9/6 میلی متر در سال و نرخ پیشرفت پیشانی دگرریختی به سمت پیش بوم 2/21 میلی متر در سال بوده است.
آمنه کریمی علی یساقی
محدوده مورد مطالعه در جنوب البرز مرکزی و در شمال غرب تهران، در مسیر جاده کرج ـ چالوس واقع شده است. از نظر چینه شناسی این منطقه یکی از کامل ترین توالی های چینه شناسی البرز را داشته و شامل واحدهای سنگی پالئوزوئیک، مزوزوئیک و سنوزوئیک است. منطقه مطالعه از شمال به گسل طالقان و از جنوب به گسل مشا محدود می باشد. هدف این مطالعه بررسی شواهد ساختاری از اثر کوهزایی ائو ـ کیمرین در البرز مرکزی می باشد که پیش از این، در البرز شرقی و غربی به اثبات رسیده اما شاهدی در البرز مرکزی ارائه نشده است. بررسی های صورت گرفته در منطقه مطالعه، وجود سه گروه چین خوردگی را نشان داد. گروه اول چین ها در واحدهای پالئوزوئیک توسعه یافته، هندسه متفاوت از چین های مرتبط با گسل خوردگی داشته و توسط گسل مشا بریده شده است. بنابراین این گروه از چین خوردگی ها قبل از حرکت شناخته شده گسل مشا در کرتاسه پسین ـ ترشیری تشکیل شده و می تواند متعلق به رخدادهای پس از پالئوزوئیک باشد. گروه دوم چین خوردگی بر روی چین های گروه اول فرانهاده شده و در واحدهای پالئوزوئیک و مزوزوئیک توسعه یافته اند. این گروه به همراه چین های گروه سوم که در واحدهای سنگی مزوزوئیک و ترشیری رخنمون دارند، می توانند متاثر از رخدادهای جوانتر از گروه اول باشند. علاوه بر چین خوردگی ها، راندگی شمال حسنکدر با قرار دادن واحدهای جوانتر روته بر روی واحدهای قدیمی تر درود، شاهدی بر چین خوردگی پیش از گسل خوردگی راندگی را نشان می دهد. این راندگی ترشیری در واحدهایی رخ داده که پیشتر در زمان پالئوزوئیک پسین- مزوزوئیک چین خورده اند. شواهد ارائه شده از فرانهاده شدن چین های جوانتر و متاثر از رخدادهای پس از مزوزوئیک، بر روی چین های قدیمی تر و احتمالا متاثر از رخدادهای قدیمی تر از مزوزوئیک، به همراه گسل خوردگی واحدهای قدیمی تر چین خورده به عنوان شواهدی از اثر رخداد کوهزاد ائو ـ کیمرین در البرز مرکزی در نظر گرفته شده است.
حسین تقی خانی علی یساقی
منطقه مورد مطالعه در کمربند چین - رانده زاگرس در غرب ایالت ساختاری فارس و در شرق قطعه یاسوج گسل کازرون قرار دارد و شامل تاقدیس¬های شاه¬نشین و دشت¬گل است. تحلیل هندسی چین خوردگی نشان داد که تاقدیس دشت¬گل به صورت چین جدایشی و تاقدیس شاه نشین به صورت چین پیشروی گسلی چین خورده اند. تجزیه و تحلیل برش¬های ساختاری وجود حداقل دو افق جدایشی به نام¬ های افق هرمز به عنوان افق جدایشی زیرین و افق دشتک به عنوان افق جدایشی میانی را در ایجاد دگرریختی برای تاقدیس¬های شاه نشین و دشت¬گل در توالی رسوبی نشان می¬دهد. یال جنوبی تاقدیس دشت ¬گل به دلیل اثر گسلش راندگی مربوط به افق جدایش دشتک و همچنین پایانه قطعه یاسوج گسل کازرون، برگشته است. پایانه قطعه یاسوج گسل کازرون به صورت راندگی وارد تاقدیس دشت¬گل شده که این راندگی در ابتدا با شیب زیاد بوده و با برخاستگی بیشتری همراه است و منجر به فرسایش شدید در این ناحیه شده است در ادامه شیب گسل کم شده و لایه های برگشته به صورت چین خوابیده دیده می¬شوند. شیب لایه های برگشته در انتها به حداقل رسیده و متعاقبا تحت تاثیر راندگی که منشا آن از افق جدایشی دشتک بوده قرار می¬گیرند. این راندگی منجر به برگشتگی لایه¬ها در یال جنوبی تاقدیس دشت¬گل می¬شود و با شیب یکنواخت در یال جنوبی تاقدیس ادامه می¬یابد. علاوه بر این حضور گسل های عرضی، مراتب و پایانه آنها نیز منجر به ایجاد تغییرات زیادی در هندسه سطحی و عمقی تاقدیس¬های شاه¬نشین و دشت¬گل می¬شود که شامل جابجایی در محور چین¬ها، تغییر در هندسه چین در طول تاقدیس و رخنمون واحدهای قدیمی¬تر در تاقدیس می¬شود. گسل عرضی شناسایی شده با توجه به اینکه بیشترین اثر آن در تاقدیس دشت¬گل است به نام گسل دشت¬گل نامگذاری شده است.
احمد محمودی علی یساقی
دشت تبریز در شمالغرب ایران و در پهنه ساختاری البرز- آذربایجان قرار دارد. منطقه مورد مطالعه در محدوده دشت تبریز و در شمال شرق و شرق شهر تبریز قرار دارد. در این مطالعه ساختارهای جوان و گسلهای اصلی منطقه در برش هایی بر آنها برداشت شده و به نقشه کشیده شده است. در این راستا 70 گسل با مولفه های شیبی نرمال و 4 گسل معکوس برداشت شده است. با توجه به رخنمون های مشابه آنها در دیگر مناطق دشت تبریز این گسل ها واجد مولفه های امتداد لغز نیز می باشند. در برش هایی بر گسل ها حرکات جنبشی آنها توسط ساختارهای چین کشسان , فرابوم و فروبوم و rollover برای گسلهای نرمال و ساختارهای تاقدیس فرادیواره ای و ناودیس فرودیواره ای و چین کشسان برای گسلهای معکوس مشخص شده است. تحلیل جهت گسلهای منطقه نشان می دهد که امتداد غالب گسلهای منطقهn10e ,n80e ,n15w می باشند. زمان آخرین فعالیت گسلهای موجود در منطقه بر مبنای فعالیت این گسلها در دیواره های منطقه و قطع رسوبات این دیواره ها جوانتر ازمیوسن میانی می باشد. بوجود آمدن گسلهای موجود در منطقه را می توان با توجه به موقعیت فضایی و مولفه جابجایی امتدادی آنها توسط مدل ریدل توجیه نمود. گسلی که به عنوان گسل اصلی (pdz) در نظر گرفته می شودگسل تبریز می باشد. بر اساس مدل ریدل در منطقه مورد مطالعه گسلهایی با امتداد n10e تا n25e شکستگیهای,r´, آزیموت n70e تا n90e شکستگیهای ,p, و آزیموت n30w تا n15w شکستگیهای r را تشکیل می دهند
غلامرضا عسگری علی یساقی
درونهشته معلم کلایه در ادامه شمال غرب پهنه گسلی کندوان در غرب البرز مرکزی واقع شده است. درونهشته معلم¬کلایه از شمال به گسل خشچال و از جنوب به گسل اوان (ادامه غربی گسل کندوان) محدود می¬شود. این گسل¬ها با جهت شیب مخالف یکدیگر سبب رانده شدن واحدهای سنگی پالئوزوئیک زیرین بر روی واحدهای سنگی جوان تر شده¬اند. گسل اوان به عنوان مرز جنوبی درونهشته معلم کلایه عمیق¬تر بوده و گسل خشچال به صورت پس¬راندگی فرادیواره¬ای آن تشکیل شده است و سبب شده که درونهشته معلم کلایه به عنوان ساختار بالاجسته مابین آن¬ها تحلیل شود. با توجه به شیب گسل اوان، توسعه راندگی¬های فرودیواره¬ای و پس¬راندگی فرادیواره¬ای، ایجاد تاق¬فرم¬های فرادیواره¬ای و ناوفرم¬های فرودیواره¬ای، قرارگیری سازند باروت در فرادیواره گسل اوان و ایجاد ساختار بالاجسته این گسل به صورت اولیه نرمال بوده و در طی فازهای فشارشی بعدی به صورت معکوس تجدید فعالیت یافته است. تقارن بالا آمدگی در سطح و تشکیل گسل در میزان درصد کشیدگی یا فشردگی از تفاوت¬های هستند که به نوع سیستم گسل نرمال اولیه در زمین ساخت¬وارون بستگی دارند، در هندسه گسل¬های قاشقی بالا آمدگی سطح به صورت نامتقارن و در هندسه گسل¬های صفحه¬ای به صورت متقارن می¬باشد، با توجه به یکسان بودن جنس فرادیواره گسل اوان در تمام طول گسل و بالاآمدگی نامتقارن درونهشته معلم کلایه با توجه به شیب مسیر و طول آبراهه¬ها می¬توان استنباط کرد که گسل اوان در زمان تشکیل یک گسل نرمال با هندسه قاشقی بوده است. گسل اوان می¬تواند در طی فاز کششی پالئوزوییک آغازین و یا در اثر برخاستگی محیطی و تشکیل گسل¬های نرمال در البرز مرکزی - جنوبی در زمان پرمو-تریاس ایجاد شده باشد. در کرتاسه پایانی وارون شدگی گسل¬های بنیادی البرز مرکزی همچون گسل مشا صورت گرفته است. این رخداد همچنین سبب وارون شدگی گسل¬ نرمال اولیه اوان شده است و با ادامه این وارون شدگی گسل¬ خشچال بصورت پس¬راندگی گسل اوان و برگه¬های راندگی tf1 و هنیز و گسل-های tf2 و tf4 به ترتیب به عنوان راندگی¬های فرودیواره¬ای و فرادیواره¬ گسل وارون شده اوان تشکیل می¬شوند. در میوسن برخورد نهایی صفحه عربی و ایران مرکزی و حاکم شدن رژیم ترافشارشی راستگرد سبب ایجاد گسل¬های راستالغز در شمال منطقه مطالعه شده است که تاثیر تشکیل این گسل¬ها در محدوده مطالعه ایجاد گسل¬های راستالغز مرتبط با سامانه گسل¬های امتدادلغز بوده که سبب قطع و یا جابجایی گسل¬های دیگر شده¬اند و از نظر سنی جوان¬ترین گسل¬های منطقه می¬باشند. با توجه به توده¬های نفوذی علم کوه و نوشا و بی¬تاثیر بودن گسل¬ها بر مسیر آبراهه¬های منطقه می¬توان استنباط کرد که در زمان پلیوسن و پلیوستوسن منطقه مورد مطالعه غیرفعال بوده است. واژه های کلیدی: درونهشته معلم کلایه، ساختار بالاجسته، وارون¬ شدگی، ترافشارش، البرز مرکزی
وحید خدیوی علی یساقی
این پایانامه بدنبال شواهد ساختاری در منطقه مطالعه و بدست آوردن شواهدی برای علت خمش در روند تاقدیس کوه سیاه بوده و همچنین ارتباط برقرار کردن بین فروافتادگی دهدشت با گسل های منطقه می باشد.
علی بندگانی علی یساقی
چکیده منطقه مورد مطالعه در قسمت شمالی بخش چین خورده ساده از کمربند چین خورده - رانده زاگرس قرار دارد و در شمال شهرستان شیراز است. ساختار های اصلی منطقه شامل گسل های امتدادلغز sf1 تا sf10و گسل های معکوس tf1 تا tf6 و تاقدیس های باباکوهی وصوفیا است. با توجه به اینکه گسل های امتدادلغز با روند ne در کمربند چین خورده – رانده زاگرس سازوکار راستالغز چپ بر دارند ولی در این منطقه در مطالعات صورت گرفته برای گسل عرضی بمو سازوکار راستالغز راست بر در نظر گرفته شده است بدین منظور برای درک بهتر وضعیت ساختاری منطقه تحلیل ساختاری و تحلیل تنش دیرین نیز صورت گرفت که براساس تحلیل های تنش دیرین که در این منطقه صورت گرفت دو فاز دگر شکلی در منطقه با روندهای 050n و n029تعیین گردید. با توجه به تحلیل های ساختاری دو مرحله دگر شکلی در منطقه تعیین گردیده است که در یکی از آن ها با جهت 048n باعث ایجاد گسل عرضی بمو و گسل های مرتبط با آن شده است و مرحله دیگر دگر شکلی با روند 030n چین خوردگی ها و گسل های معکوس ایجاد کرده است. با توجه به تعیین توالی زمانی مراحل دگرشکلی، ابتدا جهت تنش دیرینه در منطقه به صورت ne بوده است که باعث ایجاد گسل عرضی بمو با سازوکار راستالغز چپ بر در منطقه شده است سپس جهت تنش با چرخش پادساعتگرد بصورت nne تغییر می کند که این مرحله باعث چین خوردگی و گسلش معکوس در منطقه شده است. با توجه به برازش های آماری که برای گسل های عرضی بمو صورت گرفت الگوی fault parallel contraction برای گسل عرضی بمو در نظر گرفته شد که باتوجه به این الگو، گسل های امتدادلغز چپ بر با روند های 048n و 078n به ترتیب به عنوان pdz و ،p و گسل امتدادلغز راست بر با روند 020n به عنوان p و گسل معکوس با روند320 n به عنوان c برای این الگو در نظر گرفته شده است.
امیر نعیمی علی یساقی
چکیده ندارد.
سعید مدنی پور علی یساقی
چکیده ندارد.
عباس افتخاری علی یساقی
چکیده ندارد.
رامین الیاس زاده محمد محجل
چکیده ندارد.
علی فرضی پورصایین علی یساقی
چکیده ندارد.
اسلام توکلیان علی یساقی
چکیده ندارد.
مهدی نجفی علی یساقی
چکیده ندارد.
مرتضی احمدی رحمت علی یساقی
چکیده ندارد.
مسعود بیرالوند محمد محجل
چکیده ندارد.
ابراهیم غلامی میرعلی اکبر نوگل سادات
منطقه مورد مطالعه در شمال شمال خاور دشت لوت قرار دارد که ساختارهای اصلی آن روند شمالی – جنوبی و شمال باختری – جنوب خاوری دارند. حرکت راستگرد شمالی – جنوبی بین ایران مرکزی و افغانستان باعث فعالیت پهنه های گسلی شمالی - جنوبی و شمال باختری – جنوب خاوری در بخش خاوری ایران گردیده است. تاثیر متقابل گسلها (fault interaction) باعث ایجاد مناطق فشاری (restraining zones) در راستای پهنه های گسلی و رخنمون آمیزه افیولیتی در بین واحدهای ترشیر گردیده است. مطالعه هندسی و جنبشی ساختارها، کوتاه شدگی در چینها، تغییرات جابجایی و نسبت کرنش در راستای پهنه های گسلی و استفاده از مدل سازی آزمایشگاهی ، راهکار مناسبی برای شناخت نحوه شکل گیری و تکوین ساختاری مناطق کرنش یافته در پهنه های گسلی در شمال شمال خاور دشت لوت (بخش شمالی پهنه ساختاری سیستان) فراهم آورده است. مطالعات ساختاری در منطقه مورد مطالعه در دو بخش انجام گردید : الف) فعالیت پهنه های گسلی شمالی - جنوبی (شامل مناطق: گزیک ، مزاربی بی مریم ، خاور سهل آباد) با سازوکار امتدادلغز راستگرد ، باعث ایجاد مناطق کرنش یافته عدسی شکل از نوع wall damage zone و tip damage zone گردیده اند. هندسه نردبانی (en echelon) این گسلها ، مناطق کرنش یافته از نوع link damage zone را در محل همپوشانی آنها ایجاد کرده است(مانند کسراب و ترشاب) که واحدهای آمیزه افیولیتی در محل همین مناطق کرنش یافته رخنمون یافته اند. ب) سازوکار پهنه های گسلی شمال باختری – جنوب خاوری (مانند جنوب خاور بیرجند و جنوب خاور قاین) بصورت فشاری – برشی راستگرد است و رخنمون واحدهای آمیزه افیولیتی در راستای آنها پیوسته و گسترده است. ارتباط پهنه های گسلی شمالی – جنوبی در بخش خاوری و باختری دشت سربیشه(مانند: شوشک- چشمه زنگی و کوچ- فال ) و پهنه های گسلی شمال باختری – جنوب خاوری در بین آنها (مانند: نوزاد ، همت آباد و شورک) مشابهتی بین این منطقه با لوت را نشان می دهد. در پهنه های گسلی شمالی – جنوبی که سازوکار امتدادلغز راستگرد دارند ، مناطق کرنش یافته با رخنمون های لوزی شکل آمیزه افیولیتی قابل شناسایی هستند اما در پهنه های گسلی شمال باختری – جنوب خاوری که سازوکار فشاری – برشی دارند ، رخنمونهای پیوسته ای از واحدهای قدیمی (افیولیتی) دیده می شود. تغییرات کرنش چینها (در ماسه سنگ پالئوسن – ائوسن) نشان داد که در روند شمال باختری – جنوب خاوری فشردگی و کرنش بیشتری نسبت به روند شمالی – جنوبی اعمال شده است. میزان کوتاه شدگی واحدهای رسوبی چین خورده ترشیر در خاور سهل آباد (چینهای حسین آباد ، پرنگ ، چاخو ، شورک ، مرغزار ، زهاب) از شمال به جنوب افزایش یافته است. از آنجا که میزان جابجایی در بخش مرکزی گسلها افزایش می یابد (مانندگسل شوشک- چشمه زنگی) ، کوتاه شدگی در چینها در این منطقه وابسته به حرکت گسلهاست. وجود دگرشیبی بین واحدهای ترشیر و کرتاسه ، رخنمون آمیزه افیولیتی در مکانهای تحت تاثیر فشردگی ، موقعیت شمال خاوری – جنوب باختری محور اصلی فشردگی در راستای هر دو روند اصلی شمال شمال خاور دشت لوت و رشد مناطق کرنش یافته در محل تلاقی دو روند اصلی(پایانه شمالی گسل نه خاوری) نشانگر این است که فعالیت دو روند مذکور بطور همزمان انجام گردیده است. نتایج حاصل از مدل سازی حاکی از این است که اعمال تنش شمال خاوری – جنوب باختری (براساس تحلیل هندسی و جنبشی گسلها ، چینها خطواره ها و برگواره ها) باعث فعالیت همزمان دو روند ساختاری شمالی – جنوبی (با برش بیشتر) و شمال باختری – جنوب خاوری(با فشردگی بیشتر) گردیده است. رابطه بین گسلهای فعال کنونی در بخش شمالی پهنه گسلی نهبندان (براساس شواهد ساختاری ، مورفوتکتونیکی و لرزه زمین ساختی) حاکی از فعالیت این پهنه های گسلی در محل ساختارهای از قبل موجود است. برش روند شمال باختری – جنوب خاوری توسط روند شمالی – جنوبی تحت اثر تنش فشاری شمال خاوری – جنوب باختری در یک سیستم همگرایی مایل ، باعث ظهور خمیدگی های ساختاری در خاور ایران در پهنه ساختاری سیستان گردیده است.
رضا حسن پورهفشجانی علی یساقی
منطقه مطالعه در پهنه ایی انتقالی بین زاگرس مرتفع وسنندج- سیرجان در جنوب شهرکرد قرار دارد. برداشت دقیق ساختاری در قالب مطالعات صحرایی، بررسی تصاویر ماهواره ای و نقشه مغناطیس هوایی منجر به شناسایی و به نقشه درآوردن چندورقه راندگی با دگرشکلی های متفاوت شده است. این ورقه ها از جنوب غرب (بخش خارجی تر کوهزاد زاگرس) به سمت شمال شرق (بخش داخلی تر کوهزاد زاگرس) به ترتیب شامل ورقه های راندگی فارسان، هفشجان، شهرکرد، کوه سفید و فریدونشهر می باشد. ازآنجایی که قاعده این ورقه های راندگی بیشترین میزان دگرشکلی ورقه را نشان می دهد؛ به منظور تعیین شرایط دگرشکلی و تحلیل هندسی وجنبشی گسل ها در منطقه مطالعه، بررسی و مطالعه ریزساختاری بر روی کانی های کوارتز وکلسیت واحدهای سنگی درقاعده ورقه های راندگی صورت گرفته است. تحلیل ریزساختاری این کانی ها در قاعده ورقه راندگی فارسان، هفشجان و فریدون شهر نشان دهنده دگرشکلی این کانی ها به صورت حرکت درون بلوری خمیری است و شرایط دگرشکلی این کانی ها در دمای بالا تر از 250درجه سانتیگراد مهیا بوده است. درصورتی که در قاع ده ورقه راندگی شهرکرد و کوه سفید چنین شرایطی هموارنبوده است و شرایط دگرشکلی در دمای کمتراز 200درجه سانتیگراد اتفاق افتاده است. از آنجایی که بین درجه حرارت و میزان دگرشکلی و عمق رابطه مستقیم وجود دارد؛ بنابراین خاستگاه ورقه های راندگی فارسان، هفشجان وفریدونشهر عمیق است و درجایگیری آنها پی سنگ نیز شرکت داردthick-skinned tectonics) ). در صورتی که خاستگاه ورقه های راندگی شهرکرد وکوه سفید کم عمق بوده و جایگیری آنها بدون درگیر پی سنگ است (thin-skinned tectonics).
حسین نریمانی علی یساقی
ناحیه دوگنبدان در جنوب باختری استان کهگیلویه و بویراحمد و در مجاورت مرز جغرافیایی استان خوزستان در زاگرس میانی واقع است. عبور گسل پیشانی کوهستان از این ناحیه باعث هندسه و سبک چین خوردگی متفاوت در دو سوی آن شده است. تاقدیس میش در فرادیواره گسل پیشانی کوهستان با هندسه جعبه ای و پهلوی پرشیب و برگشته در پیشانی، عمیق فرسایش یافته و خصوصیت تاقدیس های پهنه ایذه جنوبی را بازگو می کند. تاقدیس های دیل و پهن در سطح، سراب و جعفرآباد در عمق در فرودیواره گسل پیشانی کوهستان با طول زیاد، هندسه باز تا ملایم و پهلوهای کم شیب دارای دامنه کم و طول موج تقریباً زیاد هستند که معرف چین های ناحیه فروافتادگی دزفول می باشند. تحلیل هندسی چین های این ناحیه براساس دیاگرام چین های مرتبط با راندگی jamison (1987) و قیاس آنها با مدل های نمونه ارائه شده از سوی نویسندگان مختلف نشان دهنده سبک چین خوردگی جدایشی در تاقدیس های دیل و پهن و گسترش گسلی حمل شده در تاقدیس میش است. عدم حضور سازندهای تخریبی در این ناحیه و بهم ریختگی زیاد در سازندهای آسماری و پابده-گورپی همچنین رخنمون عمومی از سازند آسماری در تاقدیس های دیل و پهن باعث شده تا صرفاً تحلیل چین ها براساس داده های هندسی و شواهد صحرایی صورت گیرد. گسل یا بلندی قدیمی خارگ-میش در این ناحیه در ضخامت و رخساره رسوبی واحدهای مختلف متأثر بوده است. حضور این بلندی قدیمی در ناحیه و ختم چین ها به آن با هندسه گوه ای، حضور گسل پیشانی کوهستان و جابجایی آن توسط گسل خارگ-میش نشانه هایی از شیبراهه پیشانی است که توسط شیبراهه جانبی با هم ارتباط دارند. تاقدیس میش با هندسه محدب و پهلوی پیشانی برگشته با سبک ساختاری گسترش گسلی حمل شده با خمش جزئی در پایانه شمال باختری مطابق با مدل dixon and spratt (2004) بروی شیبراهه پیشانی قرار دارد. در عین حال تاقدیس های دیل و پهن به موازات امتداد این شیبراهه پیشانی، گویای چین هایی هستند که مجاورت شیبراهه جانبی، ناشی از انتقال راندگی شیبراهه پیشانی در فرودیواره و امتداد، توسعه یافته اند. ساختارهای ثقلی در نواحی قله ای تاقدیس پهن و بخش های کم شیب پهلوی خلفی تاقدیس دیل قرار دارند و ساختارهای شبه ثقلی در نواحی پرشیب و برگشته پهلویی تاقدیس های دیل و میش مشاهده می شوند. توده های نابرجای باختری و خاوری در پیشانی تاقدیس میش مبین ساختارهای شبه ثقلی هستند که توسط راندگی پهلوی پیشانی این تاقدیس در فاصله دور از آن قرار گرفته اند.