نام پژوهشگر: احمد غلامعلی زاده آهنگر
سمانه جهانی معصومه دلبری
وجود تغییرات مکانی در خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک امری طبیعی می باشد. شناخت این تغییرات به ویژه در اراضی کشاورزی جهت برنامه ریزی دقیق و مدیریت امری اجتناب ناپذیر است. روش های میان یابی زمین آماری که در دهه های اخیر مورد توجه زیادی قرار گرفته اند، قابلیت تخمین پارامترهای فیزیکی و شیمیایی خاک در نقاط نامعلوم را با در نظر گرفتن همبستگی مکانی مقادیر پارامتر مورد نظر دارند. این مطالعه به منظور بررسی تغییرات مکانی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه زابل با مساحتی حدود 85 هکتار انجام گرفت. نمونه ها از 123 نقطه و از عمق های 15- 0 و 30- 15 سانتی متری خاک جمع آوری گردید. سپس دو روش کریجینگ معمولی، لوگ نرمال کریجینگ برای تخمین و میانیابی مورد استفاده و مقایسه قرار گرفت. برای مقایسه روش ها از تکنیک اعتبارسنجی متقابل (cross-validation) با معیارهای ارزیابی میانگین قدر مطلق خطا (mae)، میانگین انحراف خطا (mbe) و مجذور میانگین مربعات خطا (rmse) استفاده گردید. نتایج نشان داد که ساختار مکانی بیشتر پارامترها برای عمق اول از مدل کروی و برای عمق دوم از مدل نمایی تبعیت می کنند. همچنین نتایج نشان داد به طور کلی با افزایش عمق همبستگی مکانی افزایش می یابد. از بین پارامترهای مورد مطالعه در هر دو عمق، درصد آهک هیچگونه همبستگی مکانی از خود نشان نداد. نتایج حاصل از اعتبارسنجی متقابل نیز حاکی از این است که در بین روش های استفاده شده روش کریجینگ معمولی با اختلاف کمی تخمین دقیق تری را نسبت به روش لوگ نرمال کریجینگ فراهم می کند.
سید روح اله میرعمادی احمد غلامعلی زاده آهنگر
امروزه اثرات و روابط بین آب، خاک و گیاه مورد توجه محققین می باشد تا علاوه بر شناسایی روابط بین آب و خاک و گیاه، آسیب های موجود در این بین مشخص و برای حل آن راهکار ارائه گردد. در این تحقیق تاثیر شوری آب زیرزمینی بر حرکت آب و املاح در خاک و اثر آن بر شور شدن لایه های سطحی خاک مورد مطالعه قرار گرفته است. برای این منظور ستون هایی از خاک به ارتفاع 80 سانتی متر و قطر 45 سانتی متر آماده گردید. این آزمایش شامل دو ردیف خاک کشت شده با ارزن و ذرت و یک ردیف خاک بدون گیاه می باشد و آب زیرزمینی در سه تیمار شوری 53/0، 75/4 و 85/8 دسی زیمنس بر متر استفاده گردید. آب زیرزمینی توسط منبعی که به هریک از ستونها وصل شده بود وارد ستون های خاک می شد. مقدار آبی که هر روز به منبع آب تا ارتفاع مشخصی اضافه می گردید تا تخلیه آب از منبع را جبران کند به عنوان تبخیر و تعرق هر ستون خاک محاسبه شد. برای اندازه گیری رطوبت خاک، به فاصله هر دو روز از لایه های 20-0، 40-20 و 60-40 سانتی متر خاک، با استفاده از دستگاه tdr رطوبت خاک اندازه گیری شد. جهت بررسی شوری خاک و غلظت عناصر سدیم، پتاسیم، کلسیم، منیزیم، کلراید و فسفات موجود در لایه های خاک، هر پانزده روز یکبار از هر لایه خاک نمونه برداشت شد و پس از گرفتن عصاره اشباع نمونه های خاک، مقدار شوری و غلظت عناصر مورد نظر تعیین گردید. نتایج نشان می دهند که مقدار تبخیر و تعرق در گیاه ذرت و ارزن با شور شدن آب زیرزمینی کمتر شده است و این در حالی است که در خاک بدون گیاه، تغییرات شوری آب زیرزمینی اثر فاحشی بر روی تبخیر از خاک نداشته است. در لایه سطحی خاک (20-0 سانتی متر)، بدلیل جذب آب توسط ریشه و تبخیر مستقیم از این لایه، سبب شده است که مقدار رطوبت نسبت به لایه های زیرین خیلی کمتر باشد. در طول آزمایش نتایج نشان دادند که رطوبت خاک در لایه های 40-20 و 60-40 سانتی متر روندی افزایشی داشته است ولی در لایه 20-0 سانتی متر تقریباً ثابت بوده است. نتایج حاصل از تغییرات شوری خاک نشان داد که مقدار شوری خاک در لایه 20-0، 40-20 و 60-40 سانتی متر برای تمام تیمارهای آب زیرزمینی مربوط به ارزن، ذرت و خاک بدون گیاه در انتهای آزمایش افزایش یافته است و مقدار افزایش در خاک بدون گیاه نسبت به خاک ارزن و ذرت بیشتر بوده است که با توجه به تعیین مقدار جذب برخی از عناصر توسط گیاه ذرت و ارزن، کمتر بودن مقدار افزایش شوری در لایه سطحی خاک ذرت و ارزن نسبت به خاک بدون گیاه را می توان به جذب عناصر در این لایه توسط گیاه ربط داد. نتایج بدست آمده از آنالیز عناصر نشان می دهد که غلظت سدیم، پتاسیم، کلسیم، منیزیم، کلراید و فسفات در لایه سطحی خاک (20-0 سانتی متر) برای تمام تیمارهای آب زیرزمینی مربوط به خاک ارزن، ذرت و خاک بدون گیاه افزایش یافته است.
بصیرا کرمانی زاده سیدکاظم صباغ
تحقیق حاضر به منظور ارزیابی اثرات مستقیم کودهای آلی و بیولوژیک بر عملکرد و اجزای عملکرد چند رقم گندم در دو مرحله به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی با سه و چهار تکرار در گلخانه تحقیقاتی دانشگاه زابل انجام شد. در آزمایش اول تیمارهای آزمایشی شامل عامل کودی: ورمی کمپوست (f1) ، ورمی کمپوست+ کمپوست (f2)، ورمی کمپوست+ میکوریز (f3)، ورمی کمپوست+ میکوریز+ کمپوست (f4)، کمپوست (f5)، کمپوست + میکوریز (f6)، میکوریز (f7) و نمونه شاهد (عدم کاربرد کود f8) به همراه دو رقم گندم بولانی (c1)و کراس بولانی (c2) در نظر گرفته شد. نتایج نشان داد که بالاترین عملکرد دانه (13/1 گرم در گلدان) از ترکیب تیمارهای (f7c2) به دست آمد. بطور کلی استفاده از کاربرد توام ورمی کمپوست و میکوریز در رقم کراس بولانی جهت تولید دانه بیشتر مناسب به نظر می رسد. در بررسی میزان جذب عناصر غذایی نیز مشخص شد برای درصد نیتروژن جذب شده توسط گندم، ترکیبات تیماری (f6c2) و (f2c2) مناسب تر هستند. بیشترین درصد پروتئین (27/10%) نیز از ترکیبات (f6c2) و (f2c2) بدست آمد. در آزمایش دوم نیز فاکتور کود شامل: ورمی کمپوست (f1)، میکوریز (f2) و نمونه شاهد (عدم کاربرد کود f3) به همراه رقم گندم فلات مورد استفاده قرار گرفت که بر اساس نتایج بدست آمده بیشترین میزان عملکرد از(عدم کاربرد کود f3) بود. با توجه به اینکه فوزاریوم سنبله گندم fusarium graminearm یکی از مخربترین بیماری های گندم در سراسر جهان می باشد و اهمیت این بیماری در محصول گندم به علت کاهش عملکرد و تجمع مایکوتوکسین ها در دانه های برداشت شده از سنبله های آلوده است و این ترکیبات برای انسان و حیوان خطرناک است، به همین دلیل به دست آوردن راهی برای افزایش مقاومت گیاه از روش های کنترل این بیماری محسوب می شود بر همین اساس 72 ساعت پس از ایجاد آلودگی مصنوعی نمونه برداری از بافت سبز گیاه انجام شد، استخراج rna کل و ساخت cdna بر اساس پروتکل شرکت سینا ژن و vivantice انجام شد داده های به دست آمده از روش pfafflنشان داد که بیشترین میزان بیان ژن تحت تیمار کودی میکوریز بوده است و در تیمار شاهد کاهش نسبی بیان ژن نسبت به دو تیمار دیگر مشاهده شد. نتیجه این آزمایش نشان می دهد که حضور قارچ میکوریز در خاک و برقراری رابطه هم زیستی با گیاه توانسته بیان ژن مقاومت در گیاه را نسبت به تیمار شاهد افزایش دهد.
قدسیه حسینیان رستمی احمد غلامعلی زاده آهنگر
فلزات به فرم های شیمیایی مختلف در خاک حضور دارند که بر روی واکنش پذیری، پویایی و فراهمی زیستی آنها تاثیر می گذارد. در این مطالعه، برای بررسی تاثیر کود گاوی بر فراهمی زیستی و توزیع سرب در بخش های خاک، آزمایشی گلخانه ای انجام گرفت. همچنین خصوصیات شیمیایی خاک همچون ph، ec و آهک خاک نیز اندازه گیری شده است. کود گاوی در سه سطح 0، 1 و 5 درصد، به خاک آلوده شده با نیترات سرب در سه سطح سرب 0، 100 و 200 میلی گرم بر کیلوگرم، در 60% ظرفیت زراعی اضافه گردید. میزان غلظت سرب خاک بعد از 4 ماه انکوباسیون با استفاده از روش عصاره گیری پی در پی اندازه گیری شد. از روش تسیر برای تعیین مقدار فلز در بخش های تبادلی، کربناته، متصل به اکسید آهن_منگنز، متصل به ماده آلی و از روش aquaregia برای بخش باقیمانده استفاده شد. مطالعات توزیع شیمیایی در خاک اصلاح شده با سطوح مختلف کود گاوی نشان داده است که بعد از 4 ماه، سرب بیشتر در بخش کربناته، متصل به اکسید آهن_منگنز و متصل به ماده آلی شده است (p<0.05). همچنین کاربرد کود گاوی باعث کاهش معنی داری در بخش باقیمانده و تبادلی شده است. جایی که در خاک شاهد، سرب اساسا در بخش باقیمانده و کربناته بود.
سکینه پورمند عبدالحمید دهواری
یکی از مهم ترین فاکتورها در محیط های بیابانی فرسایش توسط باد است. بادهای غالب می توانند تپه های ماسه ای را جابجا و تجمع آن ها را تحت تاثیر قرار دهند. هم چنین رژیم بادی مسیر حرکت تپه های ماسه ای را مشخص می کند. هدف از این تحقیق، مقایسه توان حمل ماسه در 7 منطقه مورد مطالعه با استفاده از مدل های حمل ماسه است. در این تحقیق تعداد21 نمونه ماسه از تپه هایی با مورفولوژی متفاوت در 7 منطقه سیستان برداشت و نمونه ها جهت محاسبه ی سرعت آستانه فرسایش بادی به روش bagnold تحت بررسی های فیزیکی (دانه بندی، چگالی سنجی و...) قرار گرفتند و سپس شاخص های آماری ذرات بر اساس منحنی های تجمعی و نرمال حاصل از گرانولومتری(اندازه قطر ذرات، قطر میانه، میانگین اندازه ذرات، جورشدگی، کج شدگی) به روش ترسیمی برای هر منطقه تعیین و برای آزمون نرمال بودن داده ها از آزمون کولموگراف- اسمیرنوف استفاده گردید و جهت تعیین بهترین رابطه ریاضی بین برخی خصوصیات فیزیکی ماسه ها و سرعت آستانه فرسایش از نرم افزار spss استفاده شد. جهت انجام این تحقیق، داده های مربوط به باد بین سال های 1992 تا 2003 مربوط به ایستگاه هواشناسی زابل و زهک برای بررسی پتانسیل حمل ماسه و بادهای فرساینده توسط روش های مختلف تجریه و تحلیل شدند. برای تجزیه وتحلیل داده ها از نرم افزارهای رایج همچون گلماسه نما و گلباد استفاده شد. سپس مبادرت به تعیین میزان دبی حمل ماسه توسط نرم افزار گلماسه نما که بر اساس معادله لیتو- لیتو می باشد شد و کلیه شاخص های فرایبرگر و دین در مورد حمل ماسه ها استخراج شد و در پایان به مقایسه مکانی و زمانی توان حمل ماسه در مناطق مورد مطالعه پرداخته شد. نتایج رابطه معنی داری بین وزن مخصوص و میانگین قطر ذرات با سرعت آستانه فرسایش در مناطق مورد مطالعه نشان داد. همچنین، تجزیه وتحلیل جزئیات حاصل از دانه بندی نتایج نشان داد که در میان مناطق مورد مطالعه، منطقه شیله به علت مسافت کمتر حمل ذرات و مرفولوژی خاص تپه ها (ورقه های ماسه ای) از درشترین ذرات و منطقه نیاتک به علت مسافت بیشتر حمل و مورفولوژی خاص تپه ها (عمدتا نبکا) از ریزتر ترین ذرات برخوردار و در نتیجه ماسه های نیاتک به سرعت آستانه کمتری(57/6) نسبت به ماسه های شیله با سرعت آستانه (86/8) برخوردار هستند. علاوه بر این، ماسه های بادی منطقه شیله بیشترین و ماسه های بادی منطقه نیاتک کمترین وزن مخصوص را دارا و سایر مناطق دارای سرعت آستانه، میانگین قطر ذرات، میانه قطر ذرات و وزن مخصوص متوسط می باشند که نهایتا تجزیه وتحلیل های آماری نشان داد که این مقادیر با سرعت های آستانه بدست آمده رابطه معنی داری را نشان می دهند. هم چنین نتایج حاصل از گلماسه های مناطق مورد مطالعه نشان داد که در میان این مناطق، منطقه نیاتک دارای بیشترین توان حمل ماسه و کمترین سرعت آستانه و منطقه کفتارگی دارای کمترین توان حمل ماسه و سرعت آستانه بالاتر می باشند و بیشترین زمان مهاجرت ماسه ها در این مناطق مربوط به فصل تابستان می باشد. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل گلباد نشان می دهند که جهت بادهای غالب از سمت شمال به سمت شمال غربی و بادهای توفان زا عموما از سمت شمال غربی می وزند و فراوانی بادهای کمتر از سرعت آستانه فرسایش از ایستگاه هواشناسی زابل و زهک به ترتیب 21/25 و 64/33 درصد است.
ولی بهنام احمد غلامعلی زاده آهنگر
آلودگی خاک ها به فلزات سنگین که از خودروها تولید می شوند یک مسله زیست محیطی جدی می باشد. این تحقیق با هدف ارزیابی میزان آلودگی عناصر سرب، کادمیم، مس، روی و نیکل در خاک های کنار جاده ای زابل – زاهدان انجام شد. 252 نمونه خاک (از عمق 30 -0 سانتی متری) از فاصله 0، 50 و 100 متری از کنار جاده برداشت شد. غلظت کل عناصر، خصوصیات فیزیکوشیمیایی خاک شامل بافت خاک، ph، ec ، کربن آلی، درصد آهک و cec اندازه گیری شد. جهت بررسی همبستگی بین فلزات سنگین و خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. نتایج آنالیز نشان میدهد که میانگین غلظت سرب در فاصله 0، 50 و 100 متری به ترتیب برابر است با 12/2، 03/2 و 2 میلی گرم بر کیلوگرم است. میانگین غلظت کادمیم در فاصله 0، 50 و 100 متری به ترتیب برابر با 21/0، 21/0 و 20/0 میلی گرم بر کیلوگرم است. میانگین غلطت مس در فاصله 0، 50 و 100 متری به ترتیب برابر است با 67/9، 40/9 و 03/9 میلی گرم بر کیلوگرم است. میانگین غلظت روی در فاصله 0، 50 و 100 متری به ترتیب برابر است با 33/54، 75/52 و 56/51 میلی گرم بر کیلوگرم است. میانگین غلظت نیکل در فاصله 0، 50 و 100 متری به ترتیب برابر است با 26/10، 02/10 و 76/9 میلی گرم بر کیلوگرم است.نتایج تجزیه واریانس نشان می دهد که بین فاصله از جاده و غلظت سرب، کادمیم، مس و روی اختلاف معنی داری مشاهده نشد اما برای نیکل معنی دار بود. با افزایش فاصله از جاده غلظت عناصر سرب، مس، روی و نیکل کاهش می یابد. اما غلظت کادمیم با افزایش فاصله از جاده تغییر چندانی نکرد. بر اساس محاسبه ضریب غنی شدگی تمام عناصر مورد مطالعه بدون غنی شدگی نشان دادند. و بر حسب شاخص زمین انباشتگی این عناصر با داشتن میزان زمین انباشتگی کمتر از صفر غیرآلوده می باشند. مس، روی، سرب، کادمیم و نیکل بر حسب میانگین مقادیر ضریب آلودگی (به ترتیب 207/0، 556/0، 102/0، 683/0و 148/0) دارای ضریب آلودگی کمتر از یک، آلودگی اندکی از خود نشان می دهند. و در مجموع ناحیه مورد مطالعه از نظر کیفیت زیست محیطی، با داشتن درجه آلودگی اصلاح شده کمتر از 5/1، جزو مناطق فاقد آلودگی یا با آلودگی بسیار اندک طبقه بندی می شود. نتایج نشان می دهد که فلزات سنگین منشأ زمین شناسی داشته اما فعالیت های انسانی نظیر احتراق سوخت های فسیلی و تردد خودروها روی غلظت آنها تاثیر داشته است. البته میزان ترافیک به آن صورت زیاد نبوده که آلودگی به این فلزات در خاک مشاهده گردد.
شیوا توحیدی احمد غلامعلی زاده آهنگر
ورود آلاینده ها به خاک باعث انباشته شدن بیش از حد فلزات سنگین به سرب، کادمیم، مس و روی در خاک می¬گردد. بنابراین آگاهی از چگونگی رفتار شیمیایی آن ها و پاکسازی یا خنثی سازی آن ها در اکوسیستم های گوناگون امری ضروری است. پاکسازی محیط از غلظت¬های بالای سرب، با توجه به اثرات سمی آن اهمیت دارد. یکی از تکنیک هایی که در طی دو دهه پیش توسعه پیدا کرده گیاه پالایی است که درآن از طریق کشت گیاهان مناسب در جهت پاک سازی، جذب و خارج ساختن آلاینده ها از خاک اقدام می¬گردد. عامل¬های کلات¬کننده و جذب و حل شدن فلزات را توسط گیاه افزایش می¬دهد، بنابراین استفاده از آن¬ها در گیاه پالایی می¬تواند دارای اهمیت باشد. به منظور بررسی تاثیر آمونیوم مولیبدات و اتیلن دی آمین تترا استیک اسید (edta) بر جذب سرب توسط گیاهان ذرت (zea mays ) و آفتابگردان (helianthus) آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با سه تکرار طراحی و در گلخانه مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی کرمان اجرا شد. عنصر سرب از منبع کلرید سرب (pbcl2) در چهار سطح (صفر، 150، 300، 450 میلی گرم بر کیلو گرم) به عنوان منبع آلوده کننده و محلول آمونیوم مولیبدات (غلظت مولیبدن به میزان 10 میلی گرم برکیلو گرم خاک) و edta (به میزان یک گرم برکیلوگرم خاک) به عنوان کلات به کاربرده شد. با توجه به نتایج مشاهده شد که کاربرد سرب باعث کاهش معنی دار (01/0> p) وزن خشک ذرت و آفتابگردان گردید. با افزایش سطوح سرب، وزن خشک اندام هوایی و ریشه به صورت معنی داری کاهش پیدا کرد (01/0> p) و با افزایش سطوح سرب جذب کل سرب در اندام هوایی و ریشه ذرت و آفتابگردان به طور معنی داری افزایش یافت (01/0> p). ذرت نه تنها بیومس بیشتری نسبت به آفتابگردان داشت بلکه توانایی جذب کل سرب در ذرت بیشتر از آفتابگردان بود. همچنین، کاربرد edta جذب کل سرب اندام هوایی و ریشه را در هر دو گیاه افزایش داد (01/0> p). در حالی که آمونیوم مولیبدات در مقایسه با edta در جذب سرب توانایی کمتری داشت. نتایج این بررسی نشان داد که می توان از عامل کلات کننده edta و کشت گیاه ذرت برای پاکسازی خاک های آلوده به سرب بهره برد.
حسین آقاسی کلاه سرخی پیمان افراسیاب
شوری یکی از مهم ترین عوامل محدود کننده رشد گیاهان است. هرگاه میزان املاح خاک از حد معینی فراتر رود، به دلیل اثرات اسمزی یاسمیت ایجاد شده ناشی از برخی عناصر، گیاه تحت تنش قرار می-گیرد. این تحقیق با هدف بررسی تاثیر خاک ورزی پلکانی بر آبشویی املاح و مقایسه با دو روش خاک-ورزی دیگر شامل خاک ورزی با عمق ثابت و بی خاک ورزی انجام پذیرفت. آزمایش در قالب طرح بلوک-های کامل تصادفی با سه تیمار و در سه تکرار اجرا گردید. واحد های آزمایشی نوار های انتها بسته ای به طول 12 و عرض دو متر بوده است. در تیمار پلکانی هر نوار در جهت طولی به سه بخش مساوی تقسیم گردید. در این بخش ها عمق خاک ورزی به ترتیب 20، 40، و 60 سانتی متر بوده است. در تیمار دوم خاک ورزی با عمق 20 سانتی متر در کل نوار اجرا شد ، و تیمار سوم بدون خاک ورزی بوده است. آبشویی در دو مرحله انجام شد. نمونه برداری خاک نیز در قبل و پس از هر مرحله آبشویی صورت پذیرفت. اندازه گیری ها نیز شامل تعیین اسیدیته گِل و عصاره اشباع و اندازه گیری شوری و غلظت عناصر سدیم، پتاسیم و مجموع کلسیم و منیزیم در عصاره اشباع بوده است. سپس نسبت های جذب سدیم و منیزیم محاسبه گردید. نتایج حاکی از عملکرد بهتر روش پلکانی در آبشویی املاح در کل پروفیل خاک بوده که پس از آن تیمار های خاک ورزی با عمق ثابت و بی خاک ورزی قرار می گیرد. همچنین الگوی حرکت املاح در خاک ورزی پلکانی در لایه سطحی عبارت از حرکت املاح از دو بخش ابتدایی به انتها، در آبشویی اول و شستشوی املاح انتهایی در آبشویی دوم می باشد. در سدیم زدایی نیز تیمار پلکانی موفق تر از دو تیمار دیگر عمل نموده است. بیشترین آبشویی پتاسیم، در خاک ورزی با عمق ثابت و کمترین آن در بی خاک ورزی رخ داده است. همچنین در تیمار پلکانی، کمترین آبشویی مجموع کلسیم و منیزیم رخ داده است.
مرضیه شهرکی زاد نوشین میر
به منظور بررسی اثرات نانو کلاتها، نانوذرات و کلات معمولی اکسید آهن بر خصوصیات کمی و کیفی گیاه آفتابگردان،آزمایشی در گلخانه آموزشی- پژوهشی دانشکده کشاورزی دانشگاه زابل در سال 1392 به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با 3 تکرار انجام گرفت. فاکتورهای مورد بررسی در این آزمایش عبارت بود از 9 تیمار کودی (نانوکلاتها، نانوذرات و کلات معمولی آهن) و نحوه اعمال تیمارها مورد آزمایش به دو صورت محلول پاشی و مصرف خاکی، در 4 مرحله و در فواصل 15 روزه اعمال شدند. بر اساس نتایج به دست آمده، مشخص شد که نانوکلات های آهن و نانو ذرات اکسید آهن نقش بسزایی بر شاخصهای رشد (وزن خشک و وزن تر اندام هوایی، ارتفاع بوته و تعداد برگ در بوته) و میزان محتوی کلروفیل های برگ ( a، b، کل و کاراتنویئدها) و همچنین میزان جذب عناصر غذایی اندام هوایی گیاه آفتابگردان داشتند، به طوری که تأثیر معنیداری (در سطح یک درصد) بر همه پارامترهای مورد بررسی داشته اند. به طور کلی تأثیر هر یک از نانوکلاتها، بر شاخص های اندام هوایی، میزان کلروفیل برگ و غلظت عناصرغذایی اندام هوایی گیاه آفتابگردان مثبت مشاهده شد. در مورد روش مصرف باید گفت که در هر دو روش مصرف خاکی و محلول پاشی، تأثیر تیمار نانوکلات و نانوذرات آهن بر شاخص های اندام هوایی، میزان کلروفیل برگ و غلظت عناصرغذایی اندام هوایی گیاه آفتابگردان مثبت مشاهده شد. بالاترین میزان اکثر شاخص های رشد و کلروفیل های برگ از طریق محلول پاشی بدست آمده است و این موضوع برتری روش محلول پاشی را در اکثر شاخص های رشد و کلروفیل ها و برتری روش مصرف خاکی را در اکثر عناصر غذایی اندام هوایی نشان میدهد.
فریدون سارانی احمد غلامعلی زاده آهنگر
با توجه به وسعت خاکهای شور و سدیمی درکشور و اینکه زمینهای کشاورزی ما روز به روز شورتر شده و مسأله کمبود منابع زمینی مناسب برای کشاورزی پیش آمده روشهای مختلفی برای بهسازی این خاکها مد نظر است. امروزه استفاده از روشهای شبکه عصبی مصنوعی و زمین آمار برای پیش بینی ویژگی های خاک بسیار رایج می باشد. esp و sar دو ویژگی شوری و سدیمی بودن خاک ها می باشد. تحقیق حاضر به منظور ارزیابی دو ویژگی نسبت جذب سدیمی و درصد سدیم تبادلی با استفاده از دو روش زمین آمار و شبکه عصبی مصنوعی در منطقه میانکنگی استان سیستان و بلوچستان انجام گرفت. به این منظور تعداد 189 نمونه خاک از سطح منطقه به صورت شبکه بندی منظم جمع آوری و خصوصیات فیزیکوشیمیایی آنها مورد مطالعه قرار گرفت. برای تهیه نقشه شوری و سدیمی خاک با استفاده از شاخص rmse بهترین مدل انتخاب و سپس نقشه esp و sar تهیه شد. برای پیش بینی این دو ویژگی با استفاده از شبکه عصبی mlp و با استفاده از دو ویژگی ec و ph که بیشترین همبستگی را با esp و sar داشتند بهترین شبکه بوسیله ی r2 و rmse انتخاب شد.برای esp بهترین مدل، مدل کروی انتخاب شد و برای پهنه بندی روش میانیابی کوکریجینگ ساده با متغیر کمکی هدایت الکتریکی و 686/6=rmse بهترین روش برای تهیه نقشه انتخاب شد.برای sar بهترین مدل، مدل کروی و برای پهنه بندی روش میانیابی کوکریجینگ ساده با متغیر کمکی هدایت الکتریکی و 662/6=rmse بهترین روش انتخاب شد. برای esp شبکه عصبی mlp با تعداد 10 نرون در لایه پنهان، مقدار بیشینه 97/0=r2 و مقدار ریشه میانگین مربعات خطا 0453/0=rmse، برآورد بهتری ارائه داده است. و برای sar شبکه عصبی mlp با تعداد 7 نرون در لایه پنهان، مقدار بیشینه 95/0=r2 و کمترین مقدار ریشه میانگین مربعات خطا 0187/0=rmse، برآورد بهتری ارائه داده است. نتایج مقایسه روش زمین آمار و شبکه عصبی مصنوعی نشان داد که برای esp شبکه عصبی با 86/0=r2 و 207/3=rmse نسبت به روش کوکریجینگ ساده با متغیر کمکی هدایت الکتریکی با 53/0=r2 و 899/6=rmse ارزیابی بهتری داشته است. و برای sar شبکه عصبی با 83/0=r2 و 859/2=rmse نسبت به روش کوکریجینگ ساده با متغیر کمکی هدایت الکتریکی با 52/0=r2 و 988/6=rmse ارزیابی بهتری داشته است. با توجه به هزینه بالا و زمان بر بودن اندازه گیری دو ویژگی sar و esp می توان از طریق روشهای زمین آمار و شبکه عصبی مصنوعی هم برای شناسایی و تعیین نقاط حساس به شوری و سدیمی و هم برای پیش بینی و مدل سازی استفاده کرد.
حمزه میر احمد غلامعلی زاده آهنگر
در مطالعه حاضر تغییرات مکانی فسفر و پتاسیم با استفاده از هوش مصنوعی و زمین آمار در دشت سیستان مورد بررسی قرار گرفت. در ابتدا 300 نمونه خاک با فواصل 1/5 در 1/5 کیلومتر از عمق 0 تا 30 سانتیمتر برداشت شد. برای این منظور بر روی نقشه های توپوگرافی منطقه، شبکه هایی با فواصل 1/5 در 1/5کیلومتر پیاده شد و مختصات آنها بر اساس سیستم تصویر جهانی (utm) تعیین گردید و پس از ورود مختصات نقاط به gps، برداشت نمونه ها انجام شد. و پس از انتقال نمونه¬ها به آزمایشگاه و خشک کردن نمونه¬ها و پس از عبور نمونه¬های خاک از الک 2 میلی¬متری خصوصیات فیزیکوشیمیایی نمونه¬های خاکهای منطقه مورد مطالعه اندازه¬گیری شد. نتایج بررسی¬های زمین آماری نشان داد که بهترین مدل زمین آماری برای تخمین فسفر و پتاسیم قابل استفاده کوکریجینگ ساده مدل دایره¬ای می¬باشد. نقشه¬¬های تهیه شده زمین آماری نشان داد بیشترین مقدار فسفر پتاسیم قابل استفاده را قسمت شمال و شمال غربی منطقه مورد مطالعه دارد و همچنین هر چه از غرب به سمت شرق حرکت کنیم مقدار فسفر پتاسیم قابل استفاده کاهش می¬یابد. قسمت جنوب شرقی منطقه مورد مطالعه کمترین مقدر فسفر و پتاسیم قابل استفاده را دارد که این می¬تواند به علت کم بودن ماده آلی و همچنین سبک بودن بافت خاک باشد. ساختارهای بدست آمده به وسیله شبکه عصبی مصنوعی برای پیش بینی مقدار فسفر و پتاسیم در بهترین مدل دارای 10 گره در لایه ورودی و یک گره در لایه خروجی می باشند. تعداد نرون لایه پنهان برای مقدار فسفر و پتاسیم به ترتیب 15و 13 به دست آمد. همچنین تکرار بهینه در ساختارهای بدست آمده 1000 و کارآترین تابع انتقال tansig می باشد. مقایسه بهترین روش¬های زمین آماری و شبکه عصبی پرسپترون برای برآورد فسفر و پتاسیم قابل استفاده نشان داد که شبکه عصبی پرسپترون که در آن از همه ویژگی های خاک به عنوان ورودی استفاده شده بود با rmse وmae کمتر نسبت به بهترین روش زمین آماری از دقت بالاتری در برآورد فسفر و پتاسیم منطقه برخوردار است.
ابوالفضل حجازی زاده احمد غلامعلی زاده آهنگر
استفاده از لجن فاضلاب به عنوان کود در زمین های کشاورزی علاوه بر داشتن برتری های اقتصادی، گزینه مناسبی نیز برای رفع مشکل مدیریت لجن فاضلاب است. از محدودیت های اصلی مصرف لجن فاضلاب وجود غلظت بالای فلزات سنگین مانند سرب و کادمیوم می باشد. هدف از این پژوهش بررسی اثر بیوچار بر جذب سرب و کادمیوم موجود در لجن فاضلاب کارخانجات کاغذ توسط آفتابگردان بود. بیوچار از تجزیه حرارتی زیست توده و تحت فرایند پیرولیز تولید می شود و بر روی سطح خود دارای گروه های عاملی آلی زیادی است که پتانسیل آن را برای ایجاد کمپلکس با یون های فلزی افزایش می دهد. به این منظور آزمایش گلخانه ای به صورت فاکتوریل بر پایه طرح کاملاً تصادفی با 3 تکرار اجرا گردید. تیمارها شامل لجن فاضلاب کارخانجات کاغذ در 4 سطح صفر، 15، 20 و 25 گرم در کیلوگرم و بیوچار در 4 سطح صفر، 5، 10 و 15 گرم در کیلوگرم بودند. نتایج نشان داد که تیمار اصلی بیوچار بر ارتفاع، وزن خشک ریشه و ساقه گیاه تاثیر معنی داری داشت و نتایج بر هم کنش لجن و بیوچار نشان داد که در تمامی سطوح لجن، با افزایش سطح تیمار بیوچار یک روند افزایشی در پارامترهای بالا مشاهده شد که این افزایش در بعضی سطوح لجن معنی دار و در بعضی سطوح دیگر اختلاف معنی داری را نشان نداد ولی به طور کلی بالاترین میزان این پارامترها در سطح 15 گرم در کیلوگرم بیوچار و کمترین میزان در سطح صفر (شاهد) بیوچار مشاهده شد. همچنین با افزایش سطح لجن، کاربرد بیوچار باعث شد که جذب سرب و کادمیوم توسط ریشه و اندام هوایی گیاه کاهش یابد. بیشترین میزان کاهش در سطح 15 گرم در کیلوگرم بیوچار و کمترین میزان در سطح صفر بیوچار مشاهده شد. نتایج بدست آمده نشان می دهد که بیوچار قادر به جذب سطحی سرب و کادمیوم در خاک می باشد و می توان از آن برای کاهش آلاینده های سنگین در خاک های آلوده استفاده کرد.
عاطفه پورعبداله کاظم صباغ
بیماری فوزاریومی سنبله یا اسکب (fusarium head blight or scab) یکی از مهم ترین بیماری های گندم و سایر غلات دانه ریز است که باعث کاهش کمیت و کیفیت محصول می شود و سموم ناشی از فعالیت آن برای انسان و دام بسیار خطرناک است. در نتیجه یافتن راهی برای جلوگیری از این بیماری و ارتقاء سطح کمی و کیفی و همچنین عملکرد محصول حائز اهمیت است. این تحقیق با هدف مطالعه اثرات کودهای آلی و بیولوژیک بر فوزاریوم سنبله و ارزیابی قابلیت این کودها، به عنوان روشی دفاعی و برای مبارزه با بیماری ارزیابی بود. این مطالعه در آبان ماه سال 91 در گلخانه دانشگاه زابل به صورت طرح کاملا تصادفی و مستقل روی دو رقم گندم (تجن و شیرودی) که به ترتیب مقاوم و نیمه حساس به فوزاریوم سنبله است در سه و چهار تکرار انجام شد. تیمارهای آزمایش اول مربوط به (رقم شیرودی) شامل کودهای میکوریزا (my)، کمپوست زباله شهری (co)، نیتروکسین (n)، گوگرد گرانوله آلی (s)، مایکوریزا + نیتروکسین (my+n)، مایکوریزا + کمپوست زباله (my+co)، کمپوست زباله + نیتروکسین (co+n)، نیتروکسین + گوگرد گرانوله آلی (n+s)، مایکوریزا + نیتروکسین + گوگرد گرانوله آلی (my+n+s) و تیمار شاهد (c) بودند. تیمارهای آزمایش دوم مربوط به (رقم تجن) شامل کودهای: میکوریزا (my)، نیتروکسین (n)، ورمی کمپوست (v)، نیتروکسین + ورمی کمپوست (n+v)، مایکوریزا + ورمی کمپوست (my+v)، مایکوریزا + نیتروکسین (my+n) و تیمار شاهد (c) بودند. پس از به سنبله رفتن دو رقم گندم، بیماری فوزاریوز به صورت مصنوعی به خوشه دو رقم گندم تلقیح شد و پس از 24 ساعت نگهداری نمونه ها زیر پلاستیک جهت حفظ رطوبت برداشت کلی پس از کامل شدن دوره رشد گندم انجام شد. نتایج آزمایش اول نشان داد که بیشترین عملکرد دانه و کلروفیل a و b به ترتیب به میزان 14/0 (گرم در گلدان) و 5/23 و 74/8 (میلی گرم بر گرم) مربوط به تیمار شاهد (عدم کاربرد کود) به دست آمد. به نظر می رسد در رقم شیرودی کودهای آلی و بیولوژیک در مقابله با بیماری بی تأثیر بوده اند. همچنین بیشترین درصد نیتروژن جذب شده توسط گیاه در شرایط آلودگی مصنوعی بیماری فوزاریوز مربوط به تیمار کودی ترکیبی (my+n+s) به میزان 48/1 درصد بود. نتایج آزمایش دوم نشان داد که بر عکس رقم شیرودی بیشترین عملکرد دانه و کلروفیل a و b مربوط به تیمار کودی ترکیبی (my+v) بوده است که نسبت به تیمار شاهد به ترتیب 62/74 درصد و 95/86 درصد افزایش نشان داد. به نظر می رسد مصرف ورمی کمپوست از طریق تأثیر مثبتی که بر درصد هم زیستی میکوریزایی و گسترش هیف های خارجی اعمال کرده و متعاقب آن تأثیری که قارچ میکوریزا بر گسترش و رونق رشد ریشه گیاه میزبان داشت موجب بهبود رشد و نمو و سرانجام افزایش عملکرد دانه در گیاه شده است. به طور کلی می توان گفت کودهای آلی و بیولوژیک روی رقم تجن نسبت به رقم شیرودی واکنش بهتری در برابر بیماری فوزاریوم از نظر کمیت و کیفیت عملکرد و محصول داشته است.
ساجده امیرمجاهدی سیدکاظم صباغ
پسته (pistacia vera) یکی از گیاهان مقاوم به شرایط نامساعد محیطی مانند شوری آب و خاک و خشکی بوده و به عنوان مهمترین محصول باغی و صادراتی غیر نفتی در ایران محسوب می شود. از بیماری های مخرب در پسته سرخشکیدگی است، که توسط قارچ paecilomyces variotii ایجاد می شود. یکی از راهکارهای جدید در کشاورزی پایدار استفاده از کودهای بیولوژیک در جهت کاهش مصرف کودهای شیمیایی و بهبود شرایط خاک و کنترل بیماری است. این بررسی با هدف ارزیابی اثرات مستقیم کود بیولوژیک میکوریزا بر مقاومت گیاه در برابر بیماری سرخشکیدگی، در شرایط شوری می باشد. این پژوهش در گلخانه شرکت تولید نهال پسته استان کرمان به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی با 4 تکرار بر روی رقم پسته بادامی و تیمارها شامل عامل اول شوری در چهار سطح (0، 75، 150، 225 میلی مول سدیم کلرید در لیتر) تهیه و به جای آبیاری روی نهال های یک ساله اعمال شد و عامل دوم گونه قارچ میکوریزا glomus intraradices در سطح 15درصد وزنی خاک گلدان به همراه نمونه شاهد در حضورعامل بیماری سرخشکیدگی p. variotii در شرایط گلخانه ای انجام شد. نتایج مقایسه میانگین داده ها در رابطه با اثر متقابل میکوریزا و شوری نشان داده که میکوریزا در شرایط تنش شوری اثر بهتری را از خود نشان داد و باعث افزایش تعداد کل برگ، تعداد برگ های سالم، وزن تر و خشک برگ، طول ساقه، قطر ساقه،کلروفیل،وزن تر ساقه و کربوهیدرات نسبت به نهال های غیرمیکوریزی شد. اثر متقابل مایکوریزا و شوری باعث کاهش سطح برگ، سطح پیشرفت بیماری، طول پیشرفت بیماری و کربوهیدرات نسبت به نهال های غیرمیکوریزی در سطوح شوری شد. بر وزن تر ریشه، وزن خشک ساقه و ریشه، طول ریشه، طول کل، فسفر، پتاسیم، کلروفیلa و b و کارتنوئید اثرمعناداری نداشت. نتایج اثر متقابل مایکوریزا با زمان بر صفات مورد بررسی معنادار نشد. نتایج اثرمتقابل شوری با زمان نشان داد که تعداد کل برگ و تعداد برگ سالم معنادار شد و در فصل زمستان بیشترین تعداد برگ و برگ سالم را نشان داد .بیماری موجب کاهش صفات رویشی نهال شد و موجب افزایش مساحت پیشرفت بیماری و طول مساحت زخم شد و مایکوریزا در سطح شوری 150 میلی مول بر لیتر سطح پیشرفت بیماری و طول پیشرفت بیماری را نسبت به شاهد بیماری کاهش داد. با توجه به مشاهدات موجود، چنین می توان نتیجه گرفت که استفاده از کودهای بیولوژیک همزمان با تولید نهال پسته در نهالستان ها، می تواند در تولید نهال های مقاوم به تنش شوری و بیماری از طریق توسعه مقاومت سیستمیک اکتسابی موثر است.
مسعود هاشمی احمد غلامعلی زاده آهنگر
شوری و سدیمی بودن خاک دو فاکتور اصلی محدود کننده تولید گیاهان در اراضی کشاورزی تحت آبیاری مسطح می باشد. درصد سدیم قابل تبادل (esp) ، بطور معمول قابل اعتمادترین شاخص در زمینه ارزیابی شوری و خطر سدیمی بودن خاک است، شناخت تغییرات esp و اطلاع از مقدار عددی آن در خاک های سدیمی یا شور و سدیمی جهت مدیریت اراضی، برآورد مقدار مواد اصلاح کننده و اجرای برنامه های هدفمند پیشگیری و مرتفع ساختن مسأله شوری و خطر سدیمی بودن به منظور بهبود کیفیت خاک و تحقق توسعه کشاورزی پایدار امری ضروری است. اندازه گیری esp همراه با خطا می باشد همچنین، به دلیل اینکه اندازه گیری cec مشکل و زمان بر است، پر هزینه است. از این رو، ارائه روشی که بتوان با استفاده از شاخص سهل الوصول دیگری، بطور غیر مستقیم esp را بدست آورد بسیار بهینه و اقتصادی تر می باشد. نتایج حاصل بیانگر توانایی و عملکرد بهتر شبکه های mlp و rbfn نسبت به مدل های رگرسیونی بود، که در این بین، مدل rbfn2 با افزایش تعداد ورودی ها و کنترل تعداد نرون ها در لایه میانی، توانایی و عملکرد بالایی (83/0r2= و 85/2rmse=) نسبت به شبکه عصبی mlp از خود نشان داد. با این حال، می توان مدل rbfn1 را نیز جهت پیش بینی esp توصیه نمود (77/0r2= و 55/3rmse=) به این دلیل که بدست آوردن پارامترهای ورودی در شبکه rbfn2 نیاز به صرف وقت و هزینه بیشتری دارد، در حالی که اندازه گیری و دسترسی به ویژگی های هدایت الکتریکی و اسیدیته خاک به عنوان ورودی در مدل rbfn1 آسان تر می باشد. نتایج آنالیز حساسیت نیز برای متغیرهای مورد استفاده در راستای تخمین درصد سدیم تبادلی در مدل rbfn2 حاکی از اهمیت هدایت الکتریکی (ec)، اسیدیته (ph)، درصد ذرات رس (caly) و چگالی (bd) ظاهری، در خاک های دشت سیستان بود.
حسن اله یاری احمد غلامعلی زاده آهنگر
به منظور تولید ورمی کمپوست از تفاله انار و همچنین بررسی خصوصیات شیمیایی آن، دو آزمایش جداگانه ای در سال 1393 به انجام رسید. در آزمایش اول با تفاله انار تانن گیری نشده و در آزمایش دوم با تفاله انار تانن گیری شده، مخلوط با کود گاوی که هر یک از این آزمایش ها جداگانه بصورت فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی در سه تکرار با دوره 80 روزه در دانشکده آب و خاک دانشگاه زابل اجرا شد.
اسماء میری احمد غلامعلی زاده آهنگر
به منظور مطالعه تأثیر عصاره یونجه و میکروارگانیسم های محرک رشد گیاه بر رشد و نمو سورگوم علوفه ای و آفتابگردان این آزمایش به صورت مجزا برای هر یک از گیاهان را به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی و در سه تکرار به صورت گلدانی طراحی و در گلخانه تحقیقاتی دانشگاه زابل در سال 93-1392اجرا شد.