نام پژوهشگر: ملیحه بهنام اصل

ماهیت هنر در فلسفه هگل
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1391
  ملیحه بهنام اصل   محمد اصغری

گئورگ ویلهلم فردریش هگل (1831-1771) فیلسوف آلمانی از جمله متفکرانی است که نظریاتش درباب هنر از دقت و موشکافی خاصی برخوردار است. او عقایدش را در زمینه هنر به تدریج و مرحله به مرحله و متناسب با سیستم دیالکتیکی اش می پروراند و پیش می برد. در فلسفه هگل، هنر در حوزه ی روح مطلق مطرح می شود و مثلث «هنر، دین، فلسفه» را تشکیل می دهد. به نظر هگل با توجه به اینکه هر اثر هنری دو بخش دارد (ماده یا صورت، و روح یا معنا/محتوی) در سیر تاریخی زمانی ماده بر روح غالب می شود، زمانی این دو متعادل و هماهنگ می شوند و زمانی روح بر ماده غالب می شود. مرحله ای که ماده بر روح غلبه دارد مرحله هنر سمبولیک است. این مرحله، مرحله اول است و معمولا مربوط به دوران کهن است و بیشتر با هنر معماری شناخته می شود. مرحله ای که ماده و روح به توازن و تعادل می رسند مرحله هنر کلاسیک است که بیشتر با دوران یونان باستان و با هنر مجسمه سازی شناخته می شود و مرحله سوم مرحله هنر رمانتیک است که روح بر ماده غلبه دارد و به دوران مدرن و نو مربوط می شود و هنرهای ممتاز این دوران نقاشی، موسیقی و شعر است. روح اگرچه در هنر رمانتیک ماده را کنار می گذارد، ولی برای دستیابی به حقیقت موفق نمی شود، بلکه اصالت هنری اش را از دست می دهد و ناچار حوزه دیگری برای روح گشوده می شود. این حوزه حوزه دین است که خودش نقش واسطه را برای به کمال رساندن روح بازی می کند، چون کمال روح در فلسفه است. پس دین حد واسط هنر و فلسفه است و به هر کدام شباهت هایی دارد. هگل هرچند مقام والایی برای هنر در نظر می گیرد، دین و بعد از آن فلسفه را در جایگاه بسیار والاتری از هنر قرار می دهد. او به تعبیر بعضی ها از «مرگ هنر» یعنی پایان آن، حرف می زند، درحالیکه پایان هنر از نظر هگل به معنای پایان رسالت هنر در شناخت مطلق است و نه مرگ و محو شدن آن از ساحت هستی.