نام پژوهشگر: علی اصغر ذوالفقاری
علی اصغر ذوالفقاری شریف مطوف
صنعت گردشگری در زمانی کوتاه توانسته بخش عمده ای از مبادلات اقتصادی را به خود اختصاص دهد لذا باید با مدیریتی آگاهانه و برنامه ریزی عالمانه در جهت توسعه و بهره بردن از عواید اقتصادی آن تلاش کرد. با همه این موارد و ورود سالانه حدود 20 میلیون مسافر به کلانشهر مشهد به نظر می رسد که این منطقه ظرفیت زیر ساختی و تسهیلاتی مناسبی جهت پذیرش این خیل عظیم گردشگر، همراه با جلب رضایت آنان را ندارد و همچنین مسافران علی رغم مسافت زیاد مبدا و مقدمه، تمایل به ماندگاری زیاد ندارند. که این مسئله ناشی از کمبود تسهیلات و زیر ساختهای گردشگری زیارتی و همچنین عدم اطلاع رسانی و تبلیغات مناسب گردشگری می باشد. هدف اصلی این پژوهش بررسی و شناخت جایگاه صنعت گردشگری در توسعه اقتصادی مشهد است که هر چه بتوانیم گردشگر بیشتر جذب بنماییم و مدت زمان ماندگاری آنان را بالا ببریم به این هدف نیل می کنیم. پس این فرضیه به نظر می رسد که توسعه صنعت گردشگری منجر به جذب و ماندگاری بیشتر مسافران خواهد شد که در این پژوهش صنعت گردشگری شامل 2 عامل (زیر ساختها ، تسهیلات و اطلاع رسانی ، تبلیغات) می باشد. جهت پاسخ به این پرسش که آیا توسعه صنعت گردشگری منجر به جذب و تمایل به ماندگاری بیشتر گردشگران و در نتیجه توسعه اقتصادی خواهد شد؟ و اثبات فرضیه ها و نیز با توجه به توصیفی ـ تحلیلی بودن پژوهش، مطالعات اسنادی (کتابخانه ای) جهت بررسی پیشینه تحقیق و تنظیم چهارچوب نظری انجام شده و پرسشنامه مسافران بر اساس فرضیه ها و شاخص متغیرهای آن تدوین شده و سپس با استفاده از نرم افزار spss و excel تجزیه و تحلیل آماری صورت گرفت. بعد از در میان گذاشتن نتایج این تحلیلها، با 5 نفر از مسئولین و متخصصین امر گردشگری مصاحبه شده و در نهایت با تحلیل محتوا و مقایسه این نتایج و یافته ها از طریق جدول و ماتریس swot پیشنهاد ها و راهبردها و راهکارهای نهایی ارائه شده و در نهایت دریافتیم که توسعه زیر ساختها و تسهیلات و همچنین اطلاع رسانی صحیح و ترویج تبلیغات گردشگری، زیارتی منجر به جذب بیشتر و تمایل به ماندگاری بیشتر گردشگران و در نتیجه توسعه اقتصادی در سطح مجموعه شهری مشهد خواهد شد.
علی اصغر ذوالفقاری محمدعلی حاج عباسی
افزایش جمعیت و نیاز روز افزون به غذا در قرن اخیر، کشاورزان کشورهای مختلف را به سوی بهره گیری از مراتع و جنگل ها سوق داده است و این در حالی است که بسیاری از این زمین ها دارای پتانسیل تولید کمی می باشند. در چهار قرن گذشته حدود 30% از زمین های جنگلی و مراتع طبیعی، تبدیل به زمین کشاورزی و مراتعی برای چرا شده اند. که این موضوع سبب هدر رفت بیشتر کربن آلی و تولید co2 و انتشار آن به اتمسفر شده است. همچنین تغییر در استفاده از زمین سبب تخریب ساختمان خاک شده به دنبال آن بر روی حرکت آب و برخی از پارامترهای فیزیکی خاک تاثیر گذاشته است. تحقیق حاضر با هدف بررسی تغییر در کاربری اراضی در مرتع و جنگل بر روی مواد آلی خاک و برخی از پارامترهای فیزیکی خاک می باشد. این مطالعه در دو عرصه مرتع و جنگل در دو منطقه فریدون شهر (مرتع) و لردگان (جنگل) صورت گرفت. در هر عرصه دو کاربری یکی قرق و دیگری دست خورده و در هر کابری سه سایت و از هر سایت چهار تکرار در سه عمق 1-0، 5-1 و 15-5 سانتیمتر انتخاب شد. همچنین مطالعات به صورت آزمایشگاهی و مزرعه ای انجام گرفت. آزمایش های بافت خاک، در صد کربن آلی خاک، هدایت الکتریکی و ph خاک بر روی نمونه های دست خورده و آزمایش های پایداری ساختمان خاک، هدایت هیدرولیکی اشباع و چگالی ظاهری بر روی نمونه های دست نخورده صورت گرفت. همچنین دفع آب خاک در صحرا و در آزمایشگاه اندازه گیری شد. از روش بعد فرکتال برای ارزیابی پایداری خاکدانه ها استفاده شد و با میانگین وزنی قطر خاکدانه ها مقایسه شد. نتایج نشان داد، که تغییر در کاربری اراضی اثر معنی داری بر روی خصوصیات اندازه گیری شده داشته است. که شدت این تغییرات در جنگل نسبت به مرتع بیشتر بود. همچنین دفع آب خاک فقط در خاک های دست نخورده جنگل مشاهده شد. و هرچه مقدار ماده آلی خاک بیشتر بود شدت دفع آب خاک افزایش یافت. بعد فرکتال در مرتع و جنگل در اثر تغییر در کاربری افزایش یافت. بیشترین مقدار بعد فرکتال در مرتع دست نخورده مشهده شد. با مقایسه cv ها بین فرکتال و میانگین وزنی قطر خاکدانه ها مشخص شد که روش بعد فرکتال برای تعیین پایداری پایداری خاکدانه ها از دقت بالاتری نسبت به روش میانگین وزنی قطر خاکدانه ها برخورداتر بود. از آنجایی که همبستگی بالایی بین بعد فرکتال و پارامترهای اندازه گیری وجود داشت می توان نتیجه گرفت که بعد فرکتال شاخص مناسبی برای ارزیابی تخریب خاک در اثر تغییر در کاربری اراضی می باشد.
سمانه سلمانی چمن آباد محمد رحیمی
آب زیرزمینی، در طی همه قرون، منبع آبی مهمی بوده است. دشت¬های گیسور و بیمرغ در شهرستان گناباد واقع شده اند و این دشت ها به دلیل آب و هوای گرم و خشک، مستعد کاشت محصولات گرمسیری بوده و میزان شوری آن بالا است. با توجه به این مهم، ضرورت آگاهی از وضعیت کیفی و کمی آن در مناطق گوناگون دارای اهمیت است. یکی از علوم نوینی که ما را در رسیدن این امر یاری می¬کند، دانش زمین آمار است. در این پژوهش، تعداد 25 حلقه چاه پیزومتری از محدوده داخلی دو منطقه گیسور و بیمرغ شهرستان گناباد استان خراسان رضوی طی دوره آماری 1392-1381 جهت بررسی وضعیت کیفی و کمی آب زیرزمینی انتخاب گردید. طبق نتایج زمین آماری بدست آمده بهترین روش درونیابی برای فاکتور سطح آب زیرزمینی در منطقه گیسور، روش کوکریجینگ با پارامتر کمکی شیب و در منطقه بیمرغ روش کریجینگ بوده است، همچنین بهترین روش درونیابی برای فاکتورهای کیفی در هر دو منطقه روش کریجینگ می باشد. نتایج نشان داد که در دو منطقه مورد مطالعه طی این دوره، سطح آب زیرزمینی روند نزولی داشته است و همچنین بررسی پارامترهای کیفی شامل هدایت الکتریکی، کل جامدات محلول، اسیدیته، نسبت جذب سدیم، کلر، بیکربنات و سولفات نشان دهنده تغییرات کاهشی در دو منطقه بوده که این تغییرات کاهشی تحت تاثیر کاهش بارندگی، خشکسالی حاکم بر منطقه و تا حدودی تغییرات کاربری اراضی می باشد.
الهام سلیمانی ساردو محمدرضا یزدانی
یکی از مهمترین استراتژی های مدیریت منابع آب در مناطق خشک، مدیریت تغذیه آبخوان ها می باشد. تعیین نقاط با پتانسیل تغذیه آب زیرزمینی اغلب نیاز به حجم بالایی از اطلاعات فضایی و معیار دارد. هدف از این مطالعه تعیین مناطق بالقوه تغذیه آب زیرزمینی در شهرستان سمنان با رویکرد تلفیقی ahp-gis می باشد. برای این منظور لایه های اطلاعاتی شیب، فاصله از شبکه آبراهه سطحی، رده خاک، اقلیم، پوشش سطحی، کاربری اراضی، سنگ شناسی و فاصله از گسل مورد استفاده قرار گرفت. بر اساس روش ahp معیار ژئومورفولوژی با وزن نسبی 62/0 و شاخص سنگ شناسی با وزن نسبی 59/0 در مقایسه با دیگر معیار ها و شاخص ها در ارجحیت قرار دارند زیرا بیشترین وزن را به خود اختصاص داده اند. فاکتورها بدقت آنالیز و تلفیق شد تا نقشه پتانسیل آب زیرزمینی منطقه مورد مطالعه تهیه شود. در نهایت نقشه های موضوعی انتخاب شده تحت تابع raster calculator در محیط arcgis تلفیق گردید. ادغام نقشه های رتبه بندی شده با لحاظ وزن های به دست آمده در فرآیند ahp، محدوده مورد مطالعه را به پهنه هایی در غالب نامناسب، متوسط و مناسب تفکیک نموده است. نتایج نشان میدهد مکان های تغذیه ای انتخاب شده از لحاظ عملی و کاربردی نیز تناسب بالایی داشته، بنابراین استفاده از gis و روش وزن دهی ahp جهت تعیین مناطق با پتانسیل تغذیه آب زیرزمینی عملکرد خوبی ارائه می دهد. همچنین قسمت های شمالی شهرستان سمنان جهت تغذیه آب زیرزمینی پتانسیل بهتری دارد.
فاطمه مقصود محمدرضا یزدانی
در این تحقیق به پیش¬بینی دو نوع خشکسالی هواشناسی و هیدروژئولوژیکی(در سه مقیاس زمانی)، با استفاده از دو مدل شبکه عصبی مصنوعی و مدل¬های استوکاستیک، در یکی از دشت¬های واقع در جنوب استان قزوین و طی سال¬های 1361-1391 پرداخته شد. درنهایت با ترکیب بهترین ساختارهای هریک از مدل¬های منفرد مذکور مدل ترکیبی بهینه پیشنهاد شد. جهت مدل¬سازی با استفاده از شبکه عصبی پرسپترون چند لایه از چهار سناریوی مختلف ترکیب بهینه ورودی¬ها استفاده شد. ورودی¬های سناریوی اول علاوه بر شاخص خشکسالی با تاخیر مشخص، سیگنال¬های اقلیمی شاملmei،soi، amm،amo و pdo، سناریوی دوم، تنها شامل شاخص خشکسالی با تاخیر مشخص و سناریوی سوم نیز شامل شاخص خشکسالی با پارامترهای هواشناسی از جمله بارندگی، تبخیر و تعرق، مینیمم دما، ماکسیمم دما، مینیمم دمای مطلق، ماکسیمم دمای مطلق و میانگین دما می¬باشد. همچنین سناریوی چهارم نیز جهت مدل¬سازی ارتباط خشکسالی هیدروژئولوژیک و هواشناسی بررسی شد که ورودی¬های آن شامل شاخص spi با گام تاخیر مشخص می¬باشد. جهت تعیین ترکیب بهینه ابتدا از همبستگی متقاطع و سپس از آزمون گاما استفاده گردید. نتایج نشان داد که با افزایش مقیاس زمانی spi از کوتاه مدت به بلند مدت، همبستگی با سیگنال¬های اقلیمی افزایش و در عوض همبستگی با پارامترهای هواشناسی کمتر می¬شود. در مورد شاخص gri برخلاف spi نیز با افزایش مقیاس زمانی، مقادیر همبستگی پارامترهای هواشناسی همچون بارندگی افزایش می¬یابد. همچنین خشکسالی هواشناسی به عنوان ورودی شبکه عصبی جهت مدل¬سازی خشکسالی هیدروژئولوژیکی نتایج قابل قبولی ارائه نداده و این سناریو جهت مدل¬سازی با شاخص های مذکور، پیشنهاد نمی¬شود. جهت پیش¬بینی خشکسالی هواشناسی مدل¬های منتخب سری¬زمانی در مقیاس زمانی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت، به ترتیب arima(1,0,1) (1,1,1) ، arima(3,0,1)(0,1,4) و arima(0,1,1)(3,0,0) و برای پیش¬بینی خشکسالی هیدروژئولوژیکی نیز مدل¬های منتخب در مقیاس زمانی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت به ترتیب arima(1,0,1)(3,1,0)، arima(1,0,1)(5,1,0) و arima(1,0,1)(5,0,0) تعیین گردید. مقایسه روش¬های انجام شده نشان داد که با افزایش مقیاس زمانی، عملکرد پیش¬بینی مدل¬های منفرد بهبود یافته و مدل ترکیبی (ann-arima) اول، در تمامی مقیاس¬های زمانی نتایج قابل قبولی را بر اساس معیارهای ارزیابی دارا می باشد.
کبری مومنی علی اصغر ذوالفقاری
در این تحقیق به منظور پیش بینی خشکسالی هیدرولوژیک در استان خراسان شمالی، از روش سری زمانی (مدل arima) و مدل های شبکه عصبی مصنوعی (ann) و k-نزدیک ترین همسایگی (knn) استفاده شد. در هر یک از این مدل ها از داده های بارندگی، دما و دبی در طی دوره آماری مشترک 1389-1360 استفاده شد که 70% داده ها برای آموزش و 30% باقی مانده برای آزمایش مدل ها مورد استفاده قرار گرفت. برای دستیابی به بهترین پیش بینی از جریان رودخانه های چناران، درکش و شیرین دره، 9 سناریو طراحی و نتیجه بهترین سناریو با استفاده از شاخص دبی استاندارد شده (sdi) در پیش بینی خشکسالی هیدرولوژیک بکار گرفته شد. عملکرد مدل ها توسط شاخص های ارزیابی جذر میانگین مربعات خطا (rmse)، میانگین قدر مطلق خطا (mae) و ضریب همبستگی (r2) با یکدیگر مقایسه شد. مقایسه sdi مدل ها نشان داد، مدل ann نسبت به مدل های arima و knn برای پیش بینی خشکسالی هیدرولوژیک دارای عملکرد بهتری بوده است.
هانیه ببرنژاد زیارت محمد رضا یزدانی
بررسی توزیع اندازه رسوبات در پشت بندهای رسوب گیر از نظر حفاظت خاک و نحوه استقرار پوشش گیاهی دارای اهمیت است. منحنی توزیع اندازه ذرات کاربردهای فراوانی در برآورد ویژگی های هیدرولیکی و مکانیکی خاک و رسوب دارد. با کمیسازی منحنی، توزیع اندازه ذرات رسوب و پیوسته کردن آن با استفاده از مدل های ریاضی مناسب می توان اقدام به برآورد بسیاری از ویژگی های هیدرولیکی رسوبات نمود. توزیع اندازه ذرات نمونه های رسوب در بندهای رسوب گیر متوالی در منطقه ی پرور و سدهای رسوب گیر غیر متوالی منطقه ی پیغمبران، در شهرستان سمنان انجام شد. توزیع اندازه ی ذرات رسوبات با روش هیدرومتری در 53 نمونه در 7 کلاس مختلف بافتی تعیین گردید و منحنی های توزیع اندازه ذرات برای تمام نمونه های رسوبات رسم شد. 19 مدل ریاضی بر داده های psd رسوبات برازش داده شد و پارامترهای مدل ها بدست آمد و مورد تحلیل و بررسی قرارگرفت. همچنین برخی از خصوصیات شیمیایی در بندهای متوالی بدست آمد. نتایج نشان داد ارتباط منظمی بین ترتیب بندهای متوالی و توزیع اندازه ذرات رسوبات وجود ندارد و با حرکت به سمت پایین دست از کارایی بندها کاسته شده است