نام پژوهشگر: سمیرا طالبی

انتقال ژن pdx1 به سلولهای بنیادی مزانشیمی به منظور تولید سلولهای بتای پانکراس مولد انسولین
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - پژوهشگاه ملی مهندسی ژنتیک وزیست فناوری 1389
  سمیرا طالبی   مسعود سلیمانی

یک روش موثر برای درمان دیابت نوع اول که در اثر نقص سلولهای بتای جزایر لانگرهانس ایجاد می شود، انتقال بافت پانکراس سالم به افراد دیابتی می باشد. ولیکن کمبود دهنده ی بافت مناسب، کاربرد آن را کاهش می دهد. لذا سلولهای بنیادی مزانشیمی (mscs) جدا شده از مغز استخوان می تواند منبع مناسبی برای درمان دیابت نوع اول باشد. در این تحقیق بررسی امکان تمایز سلولهای مزانشیمی به سلولهای تولید کننده انسولین با انتقال ژن pdx1 توسط لنتی ویروس به سلولهای مزانشیمی انجام گردید. پروتئین pdx1 یک فاکتور رونویسی است که در تکوین پانکراس و تنظیم بیان ژن انسولین نقش کلیدی دارد. این مطالعه در نمونه حیوانی رت به انجام رسید، ابتدا سلولهای mscs از رت جدا شده و هویتشان توسط فلوسیتومتری اثبات گردید. همچنین جهت تائید پتانسیل چند توانی آنها، به وسیله ی محیط کشتهای تمایزی به سمت آدیپوسیت و استئوسیت تمایز داده شدند. سپس وکتور لنتی ویروسی حاوی pdx1 در سلولهای 293 ساخته شده و به سلولهای msc ترانسفکت گردیدند. سلولهایpdx1+ msc- توسط مارکر پرومایسین از سایر سلولهای جدا گردیدند. بیان mrna و پروتئین pdx1 به وسیله rt-pcr و ایمنوفلورسانس نشان داده شد. همچنین، علاوه بر افزایش دادن بیان pdx1 ، محیط تمایزی نیز برای بهینه سازی تمایز سلولهای مزانشیمی به سلولهای بتای جزایر لانگرهانس استفاده گردید. بیان مارکرهای خاص سلولهای جزیره لانگرهانس پانکراس شاملglut2 ،ngn3 ,pdx1 و insulin با rt-pcr کمی سنجیده شد. نتایج حاصل ازpcr کمی، بیان بالایی را برای ژنهای مارکر جزایر لانگرهانس نشان دادند. سلولهای pdx1+ msc- و سلولهای msc تیمار شده با مواد شیمیایی، مارکر سلولهای اگزوکرین پانکراس(p48) را بیان نکردند . بنابراین، نتایج بدست آمده نشان می دهند که سلولهای بنیادی مزانشیمی میتوانند به عنوان یک منبع قابل دسترس برای درمان بیماری دیابت نوع یک موثر واقع شوند.

نقش اوراسیاگرایی در سیاست خارجی روسیه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه گیلان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1393
  سمیرا طالبی   احمد جانسیز

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نقطه ی عطفی برای تغییر ماهیت نظام بین الملل از دوقطبی به تک قطبی و همچنین تقلای کشور روسیه برای بدست آوردن ثبات و امنیت بود. روسیه در جستجوی هویت از دست رفته ی خویش به این واقعیت دست یافت که سیاست آتلانتیک گرایی و دنباله روی از تک قطب نه تنها دردی از آن دوا نکرد، بلکه سبب انحطاط و سرخوردگی هر چه بیشتر آن در سطح داخلی و خارجی شد. اما با روی کار آمدن پوتین پنجره ای از امید به روی مردم روسیه گشوده شد و اتخاذ رویکرد اوراسیاگرایی از سال 2000 میلادی، سبب جلب توجه روسیه به کشورهای حوزه ی آسیای مرکزی و قفقاز شد و از آن پس، روسیه نه تنها از تک قطب دنباله روی نمی کند بلکه با ابزاری همچون انرژی، تشکیل اتحادیه ها و سلطه بر جمهوری های بازمانده از شوروی آن را به چالش نیز می کشد و از سوی دیگر رویکرد اوراسیاگرایی روحیه ی تهاجمی را نیز در روسیه افزایش داده است؛ لذا، پژوهش حاضر با بهره گیری از رویکرد رئالیسم تهاجمی در صدد پاسخ به این سوال است که، نقش و تأثیرات نگرش اوراسیاگرایی در سیاست خارجی روسیه چیست؟ روسیه برای اجرای سیاست اوراسیاگرایی در سه سطح بین المللی، منطقه ای و ملی با چه چالش ها و فرصت هایی روبرو است؟ فرضیه ی نویسنده این است که اوراسیاگرایی به عنوان یک رویکرد محبوب در میان اکثر مردم روسیه با نگاهی ویژه به کشورهای استقلال یافته از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سعی در تأمین منافع ملی روسیه و تثبیت جایگاه آن در عرصه ی بین المللی از طریق ایجاد اتحادیه های منطقه ای، همگرایی با کشورهای مشترک المنافع و معرفی روسیه به عنوان یک قطب رقیب در برابر هژمون، است. روش جمع آوری اطلاعات این رساله، کتابخانه ای و یافته های تحقیق عمدتاً به شیوه ای توصیفی- تحلیلی مورد بررسی قرار گرفته است.