نام پژوهشگر: حسین قمری
حسین قمری گودرز احمدوند
به منظور تعیین دوره بحرانی کنترل علف های هرز لوبیا، آزمایشی در سال زراعی 1390، در غالب طرح بلوک های کامل تصادفی با 3 تکرار، در مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان همدان انجام شد. تیمارهای آزمایشی در دو گروه تقسیم شدند. گروه اول شامل 6 تیمار تداخل علف های هرز با گیاه زراعی تا 10، 20، 30، 40 و 50 روز پس از سبز شدن و سپس کنترل آنها تا آخر دوره رشد، بعلاوه یک تیمار تداخل تمام فصل علف های هرز، که به ترتیب wi10, wi20, wi30, wi40, wi50 و wit نام گذاری شدند. گروه دوم تیمارها شامل 6 تیمار مهار علف های هرز تا 10، 20، 30، 40 و 50 روز پس از سبز شدن و عدم کنترل آنها در مابقی فصل رشد، بعلاوه یک تیمار مهار تمام فصل علف های هرز بود که آنها نیز به ترتیب wf10, wf20, wf30, wf40,wf50 و wft نام گذاری شدند. هر کرت آزمایشی شامل 5 ردیف کاشت به طول 6 متر بود. نمونه گیری از گیاه زراعی 10 روز پس از سبز شدن آغاز و پس از آن هر 10 روز یک بار طی 8 مرحله انجام شد. قرائت عدد spad در اوایل دوره گلدهی صورت گرفت. نمونه برداری از علف های هرز، در تیمارهای تداخل، پس از اتمام این دوره و در تیمارهای کنترل علف های هرز در انتهای فصل رشد انجام شد. نتایج نشان داد که تداخل علف های هرز سبب کاهش تجمع ماده خشک، شاخص سطح برگ، سرعت رشد محصول، طول غلاف و تعداد ساقه فرعی گردید. با افزایش تداخل علف-های هرز به تدریج از ارتفاع بوته، تعداد غلاف در بوته و تعداد دانه در غلاف کاسته شد. از نظر وزن صد دانه، اختلاف معنی-داری بین تیمارهای تداخل و کنترل علف های هرز وجود نداشت. در حالیکه با افزایش طول دوره تداخل وزن خشک علف های هرز افزایش یافت اما تراکم آنها ابتدا افزایش و پس از رسیدن به حد ماکزیمم کاهش یافت. دوره بحرانی کنترل علف های هرز، با احتساب 5 درصد افت عملکرد از 20 تا 68 روز پس از سبزشدن معادل مرحله v2 تا r1 و با احتساب 10 در صد افت عملکرد از 23 تا 55 روز پس از سبز شدن، معادل مرحله v2 تا v6 بدست آمد.
پریسا سادات فتح آبادی نیلوفر میکاییلی
هدف از پژوهش مقایسه مقایسه تئوری ذهن، حافظه و کارکردهای اجرایی در بیماران اسکیزوفرنی، دوقطبی و وسواسفکری – عملی و بررسی رابطه کارکردهای شناختی بر تئوری ذهن بررسی بود. 80 آزمودنی از طریق نمونه گیری در دسترس انتخاب ودر چهار گروه اسکیزوفرنی (تعداد=20)، دوقطبی (تعداد=20)، وسواس فکری– عملی(تعداد=20) و گروه بهنجار (تعداد=20) قرار داده شدند. آزمودنی ها با استفاده از آزمایه باور کاذب دسته اول و دوم و آزمایه پیشرفته تئوری ذهن، آزمون حافظه وکسلر و آزمون دسته بندی کارت های ویسکانسین ارزیابی شدند.در تجزیه و تحلیل داده ها، روش های آمار توصیفی، تحلیل واریانس چند متغیره، ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چند متغیره به کار رفت. نتایج تحلیل واریان چند متغیره نشان داد که به طور قابل ملاحظه ای در عملکرد بیماران اسکیزوفرنیا، دوقطبی و وسواس فکری- عملی آزمایه های تئوری ذهن، آزمون حافظه وکسلر و آزمون دسته بندی اختلال وجود دارد. این نقص ها در تئوری ذهن در بیماران به طور معناداری با کارکردهای شناختی رابطه دارند. این مطالعه نشان داد که بیماران اسکیزوفرنی، دوقطبی و وسواس فکری – عملی در پیش بینی رفتار خودشان و دیگران و درک تعاملات اجتماعی نقص دارند. اختلال در تئوری ذهن در بیماران اسکیزوفرنی، دوقطبی و وسواس فکری – عملی منعکس کننده نقص های کلی شناختی است بجای آنکه بیانگر نقص بارز در این اختلالات باشد.
آذر مرادی ناصر صبحی قراملکی
هدف این پژوهش بررسی رابطه بین بلوغ عاطفی و خود شناسی در دانش آموزان مدارس دولتی و نمونه دولتی می باشد. روش تحقیق: روش انجام پژوهش، توصیفی – همبستگی است. جامعه آماری این پژوهش، کلیه دانش آموزان دختر و پسر شهرستان سرپل ذهاب در سال تحصیلی 92- 91 است. از این جامعه آماری تعداد 200 دانش آموز دختر و پسر (که برای مطالعات همبستگی حجم مطلوبی می باشد) به طور تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شد. برای ارزیابی متغیرها از پرسشنامه بلوغ عاطفی سینک و بهار گاوا و پرسشنامه خود شناسی رضا خانی استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار آماری spss- 16 و آزمون های ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل واریانس و رگرسیون چند متغیری استفاده شد. یافته ها: یافته های این پژوهش نشان داد که بین بلوغ عاطفی و خود شناسی دانش-آموزان رابطه مثبت معنی داری وجود دارد. هم چنین نتایج نشان داد که بین بلوغ عاطفی و خود شناسی دانش آموزان مدارس دولتی و نمونه دولتی تفاوت معنی داری وجود ندارد اما بین بلوغ عاطفی دانش آموزان از نظر جنسیت و پایه ی تحصیلی تفاوت معنی داری وجود دارد. نتیجه گیری: با توجه به یافته های این پژوهش، می توان گفت که هر چه سطح بلوغ عاطفی افراد بالاتر باشد میزان خود شناسی آن ها نیز بالاتر خواهد بود و نیز با کاهش سطح بلوغ عاطفی میزان خود شناسی آن ها نیز کاهش می یابد.
هیوا محمودی حسین قمری
هدف پژوهش حاضر اثربخشی روش های درمان شناختی، مواجهه ای و انزجاری در اختلال وسواس فکری- عملی بود. روش پژوهش آزمایشی و از نوع پیش آزمون- پس آزمون چند گروهی بود. جامعه آماری شامل کلیه بیماران مبتلا به وسواس فکری- عملی مراجعه کننده به مراکز بالینی و مراکز مشاوره شهرستان سقز، بوکان با دامنه سنی 40-20 سال بودند که تعداد آنها 150 نفر بود. نمونه آماری این تحقیق شامل 80 بیمار ( دامنه سنی 20 تا 40 سال) مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی بودند که بطور دردسترس انتخاب شدند و در چهار گروه درمان شناختی، مواجهه ای، انزجاری و گروه کنترل به طور تصادفی جایگزین شدند. ابزارهای گردآوری اطلاعات مصاحبه بالینی، مقیاس وسواسی-اجباری ییل براون و سیاهه وسواسی- عملی مادزلی بود و روش تحلیل داده ها کوواریانس چند متغیره بود. نتایج پژوهش آزمون تحلیل کوورایانس چند متغیره نشان داد که روش درمان شناختی ویتال، درمان مواجهه ای و انزجاری نسبت به گروه کنترل روی کاهش علایم وسواس تاثیر دارند و همچنین نتایج آزمون تعقیبی نشان داد که بین گروه های آزمایش و کنترل بر روی متغیرهای وارسی، کندی، شستشو و شک وسواسی تفاوت معنادار وجود دارد و روش شناختی ویتال نسبت به گروه درمان مواجهه و انزجاری در کاهش انواع وسواس موثرتر بوده است. نتیجه گیری: بنابراین براساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که موثرترین روش در درمان انواع وسواس فکری- عملی، به ترتیب درمان شناختی ویتال، درمان مواجهه و درمان انزجاری بوده است.
مینا عظیمی حسین قمری
هدف پژوهش حاضر بررسی نظریه شبیه سازی تهدید و اثر بخشی تحلیل رویا در افراد مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی و افراد مبتلا به افسردگی اساسی بود. روش مورد استفاده در این تحقیق از نوع شبه آزمایشی(طرح پیش آزمون و پس آزمون با یک گروه) و همبستگی است. در این پژوهش به منظور بررسی اثر بخشی تحلیل رویا در آزمودنی های مبتلا به اختلال های اسکیزوفرنی و افسردگی اساسی از آزمودنی ها با بر چسب اسکیزوفرنی و بیماران با برچسب افسردگی اساسی که در بیمارستان شهید بهشتی زنجان بستری بودند، به عنوان جامعه آماری و برای مقایسه نظریه شبیه سازی تهدید در این آزمودنی ها و افراد عادی از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی به عنوان جامعه آماری افراد بهنجار استفاده شد. از میان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی 15نفر به عنوان گروه نمونه و برای افراد عادی 15 نفر به عنوان گروه نمونه به صورت تصادفی از بین دانشجویان انتخاب شد. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش عبات بودند از: پرسش نامه علایم مثبت ومنفی، پرسش نامه افسردگی بک، پرسش نامه شبیه سازی تهدید و روش تحلیل رویا. برای تحلیل داده ها از روش تجزیه و تحلیل واریانس چند عاملی و آزمون تی وابسته استفاده شد. نتایج نشان داد که تحلیل رویا در افراد مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی و افسردگی اساسی اثر بخش است(001/0>p). نتایج به دست آمده از آزمون? وابسته نشان دادکه تحلیل رویا در کاهش نشانه های مثبت و منفی در آزمودنی های مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی و کاهش علایم افسردگی در آزمودنی های مبتلا به افسردگی اساسی موثر است. همچنین بررسی عناصر شبیه سازی تهدید در تغییرات مربوط به نشانه های مثبت و نشانه های منفی در آزمودنی های مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی و تغییرات مربوط به پرسش نامه افسردگی بک در آزمودنی های مبتلا به افسردگی اساسی، با استفاده از تجزیه و تحلیل رگرسیون چند متغییره معنی دار نبود. یعنی عناصر شبیه سازی تهدید در پیش بینی علایم آزمودنی های مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی و افسردگی اساسی تاثیر ندارد.
رقیه زکی زاده نیلوفر میکاییلی
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه راهبردهای خودانگیخته یادگیری و عواطف خود آگاه با سبک های یادگیری دانش آموزان دختر مقطع متوسطه شهر اردبیل انجام شده است. روش پژوهش از نوع مطالعات همبستگی است. جامعه آماری شامل کلیه دختران مشغول به تحصیل در مقطع متوسطه شهر اردبیل در سال تحصیلی 92-91 می باشند. نمونه تحقیق 100 نفر از این دانش آموزان است که به شیوه نمونه گیری تصادفی خوشه ای از جامعه آماری انتخاب شدند. برای سنجش متغیرهای مورد نظر از پرسش نامه های راهبرد های خودانگیخته برای یادگیری، عواطف خودآگاه و پرسش نامه سبک های یادگیری استفاده شده است. داده های پژوهش با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون، روش رگرسیون چند متغیری و تحلیل واریانس چند متغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. بر اساس یافته ها بین رشته های گوناگون تحصیلی از لحاظ سبک های یادگیری تفاوت معنی دار وجود دارد. همچنین بین سبک یادگیری مشاهده تاملی و سبک یادگیری مفهوم سازی انتزاعی با راهبردهای یادگیری رابطه معنی دار وجود دارد. بعلاوه عاطفه خودآگاه احساس گناه با تمام سبک های یادگیری ارتباط معنی دار دارد اما بین احساس شرم و سبک های یادگیری ارتباط معنی دار یافت نشد. تحلیل های اضافی نشان داد که بین سبک های یادگیری، راهبردهای خودانگیخته برای یادگیری و عواطف خودآگاه با عملکرد تحصیلی رابطه معنی دار وجود دارد. بنظر می رسد اصلاح راهبردهای یادگیری و عواطف خودآگاه و انتخاب سبک مناسب یادگیری در دانش آموزان بتواند بهبود عملکرد تحصیلی را به دنبال داشته باشد.
معصومه اسمعیلی نیلوفر میکاییلی
پژوهش حاضر با هدف مقایسه نظریه ذهن و کارکرد اجرایی در دانش آموزان دارای ناتوانی یادگیری و عادی انجام گرفت. روش پژوهش حاضر علی- مقایسه ای است. جامعه ی آماری در این تحقیق شامل کلیه دانش آموزان دارای ناتوانی های یادگیری و دانش آموزان عادی دبستانی شهر اردبیل می باشد که در سال تحصیلی 92-91 در مدارس این شهر مشغول به تحصیل بودند. نمونه پژوهش شامل 60 دانش آموز (30 نفر دانش آموز عادی و 30 نفر دانش آموز مبتلا به ناتوانی یادگیری) می باشند. دانش آموزان مبتلا به ناتوانی یادگیری به صورت در دسترس از مرکز توانبخشی دانش آموزان دارای ناتوانی یادگیری شهر اردبیل انتخاب شده همچنین 30 دانش آموزان عادی به شیوه همتا سازی بر اساس سن، جنسیت و پایه تحصیلی به صورت تصادفی خوشه ای از مدارس عادی استان اردبیل انتخاب شدند. برای جمع آوری داده های پژوهش از آزمون باور نادرست دسته اول و دوم، آزمون ایجاد نقش و خرده آزمون حافظه ارقام وکسلر استفاده شد. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها آزمون تجزیه و تحلیل واریانس چند متغیری (manova) به کار رفت. بر اساس یافته ها بین دانش آموزان دارای ناتوانی های یادگیری و عادی در سطوح اول و دوم نظریه ذهن تفاوت معناداری وجود داشت. همچنین نتایج نشان داد که بین دانش آموزان دارای ناتوانی یادگیری و دانش آموزان عادی از لحاظ کارکردهای اجرایی، جستجوی سریع دیداری، فراخنای ارقام مستقیم و معکوس تفاوت معناداری وجود دارد ولی در حافظه دیداری-فضایی تفاوت معناداری مشاهده نشد. در مجموع می توان گفت کودکان با ناتوانی یادگیری دچار نقص در مهارت های نظریه ذهن بوده و در مقایسه با کودکان عادی در مقایسه با کودکان عادی دچار ضعف درکنش های اجرایی هستند که با طراحی ابزارهای استاندارد ارزیابی و مداخلات متناسب برای آنها می توان گام موثری در کمک به این کودکان برداشت.
سیده طیبه حسینی کیاسری حسین قمری
مولتیپل اسکلروزیس (ms)، بیماری خودایمنی، التهابی و مزمن است که تحت تأثیر ضایعات تخریب میلین در جسم سفید مغز، نخاع شوکی و اعصاب بینایی بروز می کند. بیماری مولتیپل اسکلروزیس به عنوان یک بیماری مزمن با بروز ناگهانی و غیرقابل پیش بینی سبب بروز علائم خلقی گوناگون ازجمله ناامیدی و بدبینی در ابعاد مختلف زندگی بیماران می گردد. بنابراین پژوهش حاضر با هدف سنجش اثربخشی رویکرد شناختی - وجودی بر ناامیدی و جهت گیری زندگی افراد مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس انجام گرفت. روش تحقیق مطالعه حاضر از نوع نیمه آزمایشی و طرح پیش آزمون – پس آزمون گسترش یافته بود. جامعه آماری کلیه بیماران مبتلا به ام اس، تحت پوشش انجمن ام اس استان مازندران در سال 1392 بودند. از میان افراد تحت پوشش، 20 زن به شیوه دردسترس انتخاب و به شیوه تصادفی در دو گروه 10 نفری آزمایش و کنترل قرار گرفتند. همه شرکت کنندگان ابزار سنجش ناامیدی بک (bhs) و جهت گیری زندگی شییر، کارور و بریج (lot - r) را در مرحله پیش آزمون و در مرحله پس آزمون تکمیل کردند. گروه آزمایش طی 8 جلسه تحت مداخله قرار گرفتند، ولی گروه گواه مداخله ای دریافت نکرد. برای تحلیل داده ها از آمار توصیفی و تحلیل کوواریانس چندمتغیره استفاده شد. یافته ها نشان دادند که رویکرد شناختی - وجودی در کاهش ناامیدی بیماران ام اس تأثیر معنی داری دارد و موجب افزایش خوش بینی این بیماران می گردد. بنابراین برای حل و فصل مشکلات هیجانی این بیماران بهره گیری از فنون شناختی - وجودی روش موثری می باشد.