نام پژوهشگر: داود میرزایی
داود میرزایی ویدا نوروز برازجانی
در دورانِ جدید با صنعتی شدنِ جهان، نسبتِ میانِ انسان با طبیعت به واسط? گسترش تکنولوژی در زندگیِ انسان، دست خوش دگرگونی شده است. طبیعت که در گذشته بستری تولید کننده بود، با این نسبتِ جدید، صرفاً به منبعی برایِ مصرفِ انسان تبدیل شده است، و آنچه نصیب طبیعت گشته، چیزی جز رهاشدنِ پسماندها در آن نیست. این تغییرِ نسبت، بحران هایِ جدیِ محیطِ زیست مثلِ تخریب لای? اُزن، گرم شدن روزافزونِ کر? زمین و آلودگی های گسترد? نفتیِ آب هایِ آزاد و بیولوژیکی رودخانه ها را باعث شده و حاصلِ آن چیزی جز بیگانه شدنِ روزافزونِ انسان با طبیعت نبوده است. همین مسأله بسیاری از اندیشمندان را در قرن اخیر بر آن داشته در این باره، در هیئت منتقد، از نظرگاه های مختلف اندیشه ورزی کنند. در این میان، سنت گرایان از یک منظر، و مارتین هایدگر از منظری دیگر، از جایگاه ویژه ای برخوردارند و رویکرد نظری-فلسفیِ این پایان نامه هم عمدتاً مبتنی بر آراءِ ایشان است. این بحران، بسیاری از هنرمندان را نیز بر آن داشته در هیأت مدافعانِ طبیعت وارد عمل شوند و در حمایت از احترام و بازگشت به طبیعت و در تذکار آن نسبتِ صحیحِ پیشین و در تداعی لحظاتِ نوستالژیکِ گذشته، به خلقِ اثرِ هنری بپردازند. آثاری که حیطه هایِ متنوعی را از هنر محیطی و هنر زمین و هنرهایِ دیجیتال گرفته تا مستند و عکس و اجرا و چیدمان هایِ مفهومی در بر می گیرد. به عبارت بهتر، رابط? انسان با عالم (محیط) از منظری زیباشناختی و منتقدانه، دغدغ? بنیادین هنرمندان محیطی محسوب می شود، و از همین حیث است که با رویکرد اندشمندانِ مذکور مناسبت پیدا می کند. هنرمندانِ ایرانی هم در این میان ساکت ننشسته و حرکت هایی از خود نشان داده اند. از اسطوره هایی که توسط ژازه طباطبایی به وسیل? قراضه هایِ ماشین آلات ساخته شده، تا هنرِ زمینی و هنرِ شبکه و هنرِ رودخان? احمد نادعلیان و هنرمندان جوان گمنام، که تعدادی از خلاق ترین شان را معرفی خواهیم کرد. با این توضیح، پایان نام? حاضر بر آن است تا زمینه های فلسفیِ این حرکت ها را بررسی کند و بعد از ارائ? مقدمه ای توصیفی از گذشت? فکری و فلسفی این نسبتِ مبارک میانِ انسان با طبیعت از دیدگاه سنت گرایان از سه منظر دین، فلسفه و علم، هم چنین پرسش بنیادینی که متفکری مثل هایدگر از ماهیت تکنولوژی و تغییری که به واسط? آن در نسبت انسان با عالم ایجاد شده، مطرح کرده است، به بررسیِ حرکت هایی بپردازد که در حیط? نظری در قالب علومی مثل زیباشناسی محیط زیست و سواد زیست محیطی، و در حوز? عملی عمدتاً در قالب هنرهای محیطی صورت پذیرفته است. هم آراءِ هنرمندان بزرگ غرب، که خاستگاه این هنر محسوب می شود مورد بررسی قرار خواهد گرفت و هم آراءِ هنرمندان ایرانی، و در این میان تکی? ویژه ای هم به جایگاه هنرِ محیطیِ ایران در این زمینه خواهیم داشت و به بازتاب آثار ایشان در رسانه های غربی اشاره خواهیم کرد. توضیح این که اگر هنرِ محیطی را زیرمجموعه-ای از هنرهایِ مفهومی بدانیم، جنب? بیانگری و اندیشگونِ آن بر ساختار و فرمِ زیباشناختی اش چربش دارد. پس باید هنر محیطی را هنری مفهوم گرا و بیانگر و متعهد، که همواره تکیه و اشاره به چیزی دارد، قلمداد کنیم. دست آخر هم خوانشی خاص از کارهای نادر خلیلی، معمار-هنرمند فقید ایرانی، در ارتباط با موضوع این پایان-نامه خواهیم داشت.
داود میرزایی ناصر بنیادی
از مسائل مهمی که در اواخر قرن نوزدهم، شهرهای بزرگ جهان با آن مواجه شدند، ساخت بناهای بلند با شیوه امروزی است. این گونه ساختمان ها در ابتدا به منظور بهره گیری بهتر از زمین های مرکز شهر مورد استفاده قرار گرفتند. با گذشت چند دهه از ظهور بلند مرتبه سازی در شهرهای بزرگ ایران، هر چند ناظر بر حضور و گسترش روزافزون اینگونه بناها هستیم، لیکن، نارسایی ها و تأثیرات نامطلوب آن ها بر ساختار نظام شهری کشورمان نیز مشهود می باشد. محور اصلی تحقیق حاضر در راستای ارزیابی اثرات کالبدی – فضایی بلند مرتبه سازی در محله زعفرانیه است.با استفاده از جدول سوات نقاط قوت و ضعف، و نقاط فرصت و تهدید مورد ارزیابی واقع گردیده و در نهایت استراتژی های مطلوب استخراج شده است. واژگان کلیدی: بلند مرتبه سازی، اثرات کالبدی – فضایی، روش سوات، محله زعفرانیه
داود میرزایی مهدی نصری نصرآبادی
با در نظر گرفتن انواع برهمکنش های گاما با ماده در این کار محاسبه ضرایب انباشت انجام شد. همچنین اثر تابش ترمزی بدون در نظر گرفتن پراکندگی همدوس برای چشمه های نقطه ای همسانگرد در آب با حفاظ کروی به روش مونت کارلو با استفاده از کد mcnp4c مورد مطالعه قرار گرفت. این ضرایب با بکارگیری آخرین سطح مقطع های موجود در کد mcnp4c محاسبه شده اند که می توان بعنوان ضرایب انباشت پرتوگیری اصلاح شده تلقی کرد و در محاسبات حفاظ سازی از آنها با در نظر گرفتن تابش ترمزی استفاده کرد. اختلاف بین ضرایب محاسبه شده بوسیله کد mcnp4c با دیگر روشها کمتر از 10 درصد است. در این مقاله محاسبات تا 10 مسیر آزاد میانگین انجام شده است.
داود میرزایی امیر مازیار
یکی از مباحثی که همواره در حوز? زیباشناسی مطرح بوده، بحث استقلال این حوزه از سایر حوزه ها است. از نظر «تاتارکیه ویچ» سابق? این بحث به قرون وسطا یعنی آراءِ «ژان اسکات اریگنا» می رسد. اما «استولنیتز» در مقاله ای با عنوان «در باب اهمیت لرد شافتسبری در نظری? زیباشناسی مدرن»، بر این اعتقاد بود که این نظریه نخستین بار نزد «شافتسبری» پرورده می شود. البته باید توجه داشت که به هیچ وجه مراد وی از «بی عُلقگی» disinterestedness دقیقاً همان مفهومی نیست که بعدها توسط «کانت» مطرح می شود، هرچند شاگرد او هاچسن بسیار به آن نزدیک می گردد. کانت مسأل? بی عُلقگی را به شکلی مبسوط و مجزا در دقیق? اول از کتاب نقد سوم به بحث می گذارد. او معتقد است که حکم ذوقی باید متمایز از احکامی مثلِ مطبوع، شناختیِ معمولی و اخلاقی (یا خیر) باشد. وی برایِ این تمایز خصوصیاتی مثل بی عُلقگی، همگانیت و فراغت از هرگونه مفهوم، بی غایتی، و ضرورت را ذکر می کند. علی رغمِ این دیدگاه، در بخش های پایانی کتاب دوم از بهر? اول (§40 به بعد و مخصوصاً در §42) سخن از «زیبایی به مثاب? سمبلِ خیر اخلاقی» به میان می آورد. مسأله ای که در پی پژوهش در باب بی علقگی پیش می آید این است که آیا او اعتقاد اولی? خود را مبنی بر استقلال تام و تمام حکم استتیکی نقض می کند یا نه؟! (که به نظر نمی رسد چنین باشد) بنابراین، در این پایان نامه تلاش می شود در ابتدا، با بررسیِ تحلیلی سابق? تاریخی مفهومِ «بی-عُلقگی»، زمین? طرح دیدگاه کانت دربار? این موضوع فراهم شود؛ پس از طرح دیدگاه کانت در مورد بی عُلقگی و مشخص ساختن تمام جوانب و مسایل مربوط به آن با ابتناء به تفسیرهای مطرح ترین شارحان اش، به بحث سازگاری این دیدگاه با دیدگاه های اخلاقیِ وی دربار? زیبایی خواهیم پرداخت. و در نهایت، تلاش می شود با ذکر نقدهای مطرح شده در این حوزه، به تحلیل و بررسیِ سنجشیِ نظری? کانت در این باره پرداخته، و دیدگاه های مطرح شده از طرف شارحان و منتقدان مورد بررسی قرار گیرد.