نام پژوهشگر: علیرضا نیکویی
علیرضا نیکویی منصور زیبایی
حوزه آبریز زاینده رود در مرکز ایران، با رشد تقاضا و افزایش سریع رقابت بین مصارف مختلف آب مواجه می باشد. این در حالی است که خشکسالی و تغییرات اقلیمی، عرضه آب در این حوزه را محدود کرده است. چالش روز افزونی که برای برنامه ریزان منابع آب حوزه به وجود آمده آن است که چگونه نیازهای زیست محیطی و امنیت غذائی کشاورزان را تأمین و با خشکسالی مقابله کنند. نمونه هائی از مسائل مشابه در سایر نقاط جهان نشان می دهد که طراحی خوب سیاست های مدیریت منابع آب به صورت بالقوه می تواند اهداف کارائی تخصیص و استفاده از آب را بهبود بخشد. مطالعه جاری یک مدل یکپارچه اقتصادی-هیدرولوژیکی تحلیلی تجربی در سطح حوزه رودخانه را به منظور تدوین راه کارهای مقابله با این چالش در ایران ارائه کرد. سیاست های مورد آزمون عبارت بودند از: (الف) قیمت گذاری دو تعرفه ای آب کشاورزی، (ب) یک مکانیزم نهادی برای ایجاد انگیزه های حفاظت آب توسط کشاورزان جهت تامین آب اضافی مورد نیاز برای حفظ تالاب گاوخونی و (ج) ترویج آبیاری بهینه. این سیاست ها با سیاست کنونی تخصیص و قیمت گذاری آب بر مبنای هزینه متوسط تأمین آب آبیاری در حوزه برای شرایط عرضه آب نرمال و خشکسالی مقایسه شدند. هدف مدل حداکثر کردن ارزش حال خالص منافع استفاده و زیست محیطی آب برای یک دوره 10 ساله مشروط بر محدودیت های هیدرولوژیکی، کشاورزی، نهادی و ساختار اقتصادی حوزه بود. داده های مورد نیاز این مدل به شیوه های تحقیق پیمایشی، استفاده از مطالعات و گزارشات اسنادی و نظرات کارشناسان و خبرگان، تهیه شد. نتایج مطالعه نشان داد که ادامه سیاست های کنونی تخصیص و استفاده از آب در منطقه مورد مطالعه موجب کاهش ذخیره سد زاینده رود به کمترین مقدار خود و تشدید شرایط بحرانی آب می شود، به شکلی که امنیت غذائی و رفاه اقتصادی کشاورزان حوزه در معرض خطر قرار خواهد گرفت. به طور کلی کاربرد سیاست های جایگزین در چارچوب یک برنامه ریزی یکپارچه بلند مدت تخصیص و استفاده از آب در این حوزه باعث پایداری منابع آب و بهبود کارائی اقتصادی در هر دو سناریوی عرضه آب نرمال و خشکسالی می شود. علاوه بر این، قیمت گذاری دو تعرفه ای آب می تواند دو هدف عدالت در توزیع آب و پایداری مالی را نیز نسبت به نظام قیمت گذاری کنونی در پی داشته باشد. این دو هدف از جمله اهداف مهم ملی در مدیریت منابع آب به شمار می روند. یارانه مربوط به حفاظت آب نیز می تواند انگیزه های لازم را برای کشاورزان ایجاد کند تا زمین های زیر کشت خود را از آبیاری غرقابی خارج کرده و روش های آبیاری آب اندوز را برای کشت این زمین ها بپذیرند. این سیاست باعث افزایش تولید و سودآوری تولید محصولات کشاورزی می شود. هر چند که سیاست پرداخت یارانه حفاظت آب باعث تحمیل هزینه مالی به دولت می شود، ولی از جذابیت سیاسی و اقتصادی برای هر دو گروه ذینفعان کشاورزی و زیست محیطی برخوردار است تا آب مورد نیاز حفظ تالاب گاوخونی تأمین شود. افزون بر این، استراتژی آبیاری بهینه نه تنها موجب ارتقاء کارائی آبیاری در حوزه می شود بلکه امنیت غذائی را از طریق تسهیم بیشتر کمبودهای آب ناشی از خشکسالی بین مناطق کشاورزی بهبود می بخشد، بدون اینکه هزینه-های مالی اضافه در بر داشته باشد. از یافته های مذکور می توان نتیجه گرفت که حوزه مورد مطالعه نیازمند سیاستی است که بر تخصیص و استفاده بهینه آب تاکید کند مشروط بر این که حفظ محیط زیست و تحقق اهداف ملی مدیریت آب را نیز در بر داشته باشد. اگر این سیاست توسط قوانین و مکانیزم های نهادی و قابل اجرا پشتیبانی شود، انتظار می رود که حوزه به توزیع عادلانه آب، پایداری اقتصادی و مالی، کارائی اقتصادی و امنیت غذائی بیشتری برسد. شیوه ارائه شده و یافته های به دست آمده می توانند به طراحی سیاست های مدیریت منابع آب در شرایطی که کم آب جدی تر می شود، کمک کنند. روش ارائه شده، موجب بازکردن در برای آزمون سیاست های بیشتری در محدوده مطالعاتی می شود. همچنین، در تحلیل مسائل مربوط به تخصیص آب در سایر حوزه های آبریز در شرایط خشکسالی، رشد جمعیت، افزایش نیاز به امنیت غذائی و تغییرات اقلیمی، قابل کاربرد است.
الهام محمدی حسن چاوشیان
این پژوهش با بررسی رمان های جزیرهی سرگردانی و ساربان سرگردان سیمین دانشور در پی تحلیل موقعیت اجتماعی، اخلاقی و میزان سوژه بودگی زن در پهنهی جامعه معاصر ایران است. در رمان های حاضر که زندگی زنی به نام هستی را روایت می کنند، می توان دریافت که شخصیتهای مختلف داستان در چه رابطهای با هستی قرار میگیرند و از طریق واسازی یا روایت مجدد داستان می توان پی برد که زنان داستان در مقایسه با شخصیت های مرد در چه جایگاهی قرار دارند و از چه میزان از سوژه بودگی برخوردارند. واسازی شیوهی تحلیل مجدد این روایت است و مفهوم سوژه بودگی محور تحلیل هر یک از شخصیتها است. مضمون اصلی که دانشور در این دو کتاب دنبال می نماید ارائه بازنمایی از زندگی شخصیت اصلی در هر دو کتاب یعنی هستی است که در فرایندی از تحول روحی و فکری از سرگردانی به خودگاهی؛ از ابژه به سوبژه می رسد و اما بزرگترین کشاکشی که هستی را به مبارزه برای پیدا کردن خود می خواند تجربه های او در زندگی احساسی و دوراهی سلیم/ مراد است.در کتاب اول برخلاف تمام تضادهای فکری که با سلیم دارد او را انتخاب می کند اما در کتاب دوم با زندانی شدن و تجربات مختلف هستی "من" سرگردان خود را پیدا می کند یا بهتر است گفته شود کم کم در جهت پیدا نمودنش حرکت می کند. هستی در کتاب نخست، در وضعیت ابژه قرار دارد، اما به این ابژهبودگی خود آگاهی یافته و در تلاش برای تغییر برمی آید هر چند که تا پایان کتاب نخست نیز این امکان رهایی را پیدا نمی کند و در نهایت تسلیم شرایط می گردد. اما در کتاب دوم، سلیم بر خلاف هستی در اثر تلنگرهایی که بر بنیاد فکری اش وارد می گردد از ابژه ناآگاه به سوی ابژه خودآگاه به حرکت می افتد و این در حالی است که هستی با جدایی از او حرکت به سوی سوبژه بودن را آغاز نموده است.
ریحانه سلطانی علی صفایی
صادق چوبک و گی دو موپاسان هردو از نویسندگان بزرگ جهان در زمینه داستان کوتاه و رمان به شمار می روند و هر دو در این زمینه در کشور خود پیشگام اند. مضامین مشابه در داستان های دو نویسنده و نیز نگاه یکسان این دو به انسان های جامعه و شخصیت های داستانی شان موجب شده تا اشخاصی با شباهت فراوان در آثارشان خلق کنند. این پژوهش با تکیه بر این مسئله و نیز بر شهرت دو نویسنده در عرصه داستان کوتاه، تصمیم دارد به مقایسه و تحلیل عنصر شخصیت و شیوه های خلق این اشخاص در داستان که در اصطلاح به آن شخصیت پردازی می گویند ، بپردازد. در فصل اول کلیات و تعاریفی درباره شخصیت، شخصیت پردازی و روش ها و ویژگی های آن ذکر می شود. فصل دوم به صادق چوبک، شرح زندگی و آثار او و توصیف و تبیین انواع شخصیت در این آثار و روش های شخصیت پردازی چوبک پرداخته می شود.فصل سوم ، به زندگی نامه موپاسان، شخصیت ها و شیوه های شخصیت پردازی اش اختصاص دارد و در نهایت در فصل آخر به تحلیل و مقایسه شخصیت ها ، درونمایه های مشترک در شخصیت پردازی دو نویسنده، بیان وجوه اشتراک و افتراق پرداخته می شود و در پایان تحلیل و مقایسه چند داستان از چوبک و موپاسان بیان می شود.دو نویسنده هم به شیوه مستقیم و هم غیر مستقیم شخصیت هایشان را معرفی می کنند.شخصیت ها اغلب ایستا و خنثی اند.با این حال فعال هستند.نقش توصیفات و گفتگو و نیز فضاسازی در شخصیت پردازی چوبک بیشتر است و او در این زمینه موفق تر از موپاسان عمل می کند.
محمد یاسر درعلی فراشاه آزاده احمدی
یکی از موضوعاتی که در سال های اخیر مورد توجه مدیران و برنامه ریزان بخش آب قرار گرفته است، مدیریت تقاضای آب می باشد. در این زمینه راهکارهای متفاوتی وجود دارد که از کارآمدترین و موثرترین آنها، توجه به جنبه های اقتصادی از جمله بازار های آب است. سازوکاربازار آب، ابزاری مناسب در توسعه تمرکززدایی، تخصیص بهینه منابع آب بین مصرف کنندگان و کاهش آثار کمبود آب تلقی می گردد. دستیابی به چنین جنبه های مثبتی در سایه ی برقراری ساختارهای اجتماعی، قانونی و فنی مناسب امکان پذیر است. پس از برقراری ساختارهای اجتماعی و قانونی، برای ورود متقاضیان به بازار آب، فراهم شدن بسترهای فنی مناسب ضروری به نظر می رسد. به همین دلیل در این تحقیق، به پیاده سازی بستر های فنی در راستای تشکیل بازار آب در 5 مزرعه همجوار پرداخته می شود. دراین مطالعه با استفاده از مدل برنامه ریزی ریاضی مثبت و با استفاده از اطلاعاتی نظیرحجم آب ورودی در هر ماه (آب سطحی و زیرزمینی)، میزان نیاز هر محصول به نهاده های متفاوت، عملکرد محصول، قیمت هر نهاده، فاصله مزارع و نیاز خالص آبی هر محصول در هر ماه، الگوی کشت جدید و میزان حجم تبادلی بین مزارع از روش های فنی مختلف در هر ماه تعیین گردید. جهت بررسی روش های مختلف فنی انتقال آب زیرزمینی، هزینه های مرتبط با دو روش انتقال با پمپاژ سطحی و استخراج از آبخوان مشترک در مدل وارد شد. جهت انتقال آب سطحی نیز از کانال های موجود در منطقه استفاده شده است که هزینه ی فنی در بر ندارد. در این راستا تابع هدف شامل حداکثرسازی سود کشاورزان و محدودیتها شامل محدودیت آب، زمین و سرمایه می باشد. در این مطالعه از اطلاعات سال زراعی 91-1390 استفاده شده و نتایج مطالعه نیز با استفاده از بسته نرم افزاری gams استخراج گردیده است. در این تحقیق مدل مذکور در قالب دو سناریوی اقلیمی نرمال و خشکسالی پیاده سازی و اجرا شد. در سناریوی اقلیمی نرمال میزان آب در دسترس کشاورزان برابر با حقابه ای است که در سند قانونی تعریف شده است. اما در شرایط اقلیمی خشکسالی آب سطحی از حقابه قانونی آن ها کسر می شود. نتایج مطالعه نشان داد که در مدل برنامه ریزی ریاضی مثبت و درسناریوی اقلیمی نرمال، بازده برنامه ای کشاورزان پس از ایجاد بازار به میزان4 درصد نسبت به حالت پایه افزایش می یابد. این افزایش برای شرایط خشکسالی به میزان 28 درصد است. همچنین نتایج نشان داد در سناریوی نرمال ازکل حجم آب مبادلاتی 86 درصد آب سطحی و 14 درصد آب زیرزمینی می باشد که از طریق پمپ و لوله منتقل می شود. در شرایط خشکسالی نیز که آب سطحی وجود ندارد، 62 درصد آب زیرزمینی مبادله شده از روش فنی پمپ و لوله و 38 درصد دیگر از طریق آبخوان مشترک منتقل می شود. همچنین حجم آب مبادله شده در بازار در سناریوی نرمال 9 درصد از حجم آب مصرفی می باشد. این میزان در شرایط خشکسالی به47 درصد می رسد که نشان دهنده مشارکت بالای کشاورزان در بازار، جهت تخصیص بهینه تر آب در این سناریو می باشد.
مجید هوشنگی حسینعلی قبادی
درحوزه ی تحلیل های ادبی، از ابتدای قرن نوزدهم رویکردهای متفاوتی در میان تحلیلگران و ناقدین ادبی شکل گرفت که خوانش تطبیقی از مهمترین آن رویکردها می باشد. این روش تحلیل مبتنی بر دو خاستگاه اصلی، به شیوه ی نقد تطبیقی فرانسوی و آمریکایی تقسیم می شود که در این تحقیق، شیوه ی تحلیل تطبیقی با روش آمریکایی مورد استفاده قرار می گیرد. زبان عرفان به واسطه ی ارتباط با ابعاد معرفتی و اساطیری خاص و غیرمتعارف، از جامعه ی رمزگانی و تمثیلی ویژه ای بهره می گیرد که علاوه بر خاصیت ابهام زایی، به فرم هنری و ادبیت نزدیک می شود که اصلی ترین ویژگی آن به شمار می رود. جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی نیز به عنوان عارفی شاعر، این زبان رمزگانی و تمثیلی را در تبیین اندیشه های عرفانی در آثار خود به کار می برد که مجموعه ای از طرح های هنری و روایات ادبی رمزی و نمادین را بوجود آورده است. از سویی، فریدریش ویلهلم نیچه، فیلسوف، شاعر، آهنگساز بزرگ آلمانی بود، که از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفه ی امروزی بر مبنای سوالات بنیادینی درباره ی بنیان ارزش ها و اخلاق بوده است. نوشته های وی سبک تازه ای در زبان آلمانی محسوب می شد؛ نوشته هایی تمثیلی و پر از ایجاز، آمیخته با افکاری اگزیستانس که نیچه خود روش نوشتاری خویش را گزین گویی ها می نامید. لذا روش او در بیان اندیشه و تفکر، او را به عارفان شرق بویژه مولوی نزدیک می نماید. تلقی همسان از انسان در سه بُعد اساسی و بنیادین وجودی، به همراه شناخت و تعریف همسو از زبان و تفکر و ظهور دغدغه های اگزیستانسی مشابه در هر دو متفکر، به استفاده ی مشترک از زبان تمثیل و رمز و جهان نشانه شناسی منطبق بر یک رویکرد در آثار هنری نیچه و مولوی منتهی می شود. لذا این تحقیق در ابتدا سعی در ارائه ی تعریف درست از نظام اندیشگانی این دو متفکر دارد و پس از استخراج یک سیستم مشترک، به تعریف مشترک هر دو از انسان، وجود و عدم، حرکت استعلایی و امر قدسی و... می پردازد؛ و در نهایت به تأثیر این همسانی ها در مجموعه آثار تمثیلی این دو شاعر اندیشمند می پردازد.
قاسم پرهیزکاری رضا چراغی
این پژوهش با هدف بررسی زمینه ها و مبانی اسطوره علم و آرمانشهرها و ضدآرمانشهرهای علمی در ادبیات داستانی معاصر انجام شده است. بررسی توصیفی- تحلیلی حاضر، گفتمانِ روشنگرانی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان و طالبوف تبریزی را در چگونگی طرح آرمانشهرها حول محور اسطوره و علم نشان داده و تبیین می کند که اندیشه های آرمانی آنان بر اساس مکانیزم علم باوری، عقل گرایی، اثبات گرایی، اسطوره علم، بهشت ، باستان گرایی، ناسیونالیسم، مواجهه ناگهانی با غرب، فراروایت تقابل غرب و شرق، غرب گرایی و وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران شکل گرفته است. در این پژوهش، پس از بررسی اجمالی مفاهیم و عناصر آرمانشهر، فرایند اسطوره زدایی، علم باوری و اسطوره سازی از علم تبیین شده و مهم ترین آرمانشهرها و ضدآرمانشهرهای علمی غرب بررسی شده است. در ادامه به اسطوره ی علم و آرمانشهرهای علمی در اندیشه ها و آثار کسانی چون آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان، طالبوف، شیخ موسی نثری، صنعتی زاده ی کرمانی و صادق هدایت پرداخته شده است. در نهایت نیز الگوهای مشترک بینش اسطوره ای و آرمانشهرهای علمی ایران بررسی شده اند. بررسی ها و تحلیل-های این جُستار نشان می دهد که مفاهیم و الگوهای مشترک جهان اساطیر کهن (الگوی قهرمان، منجی، جدال خیر و شر، نظم، کمال، جاودانگی و...) در آرمانشهرهای علمی به گونه ای دیگر و با زیرساختی مشابه سر برآورده و این مسأله بیانگر تداوم اسطوره در جهان علمی- تکنولوژیک عصر جدید است. مهم ترین گزاره ی آرمانشهرپردازان ایرانی، سیر خطی پیشرفت علم و تکنولوژی در جهت سعادت اخلاقی و اجتماعی غایی است که عموماً در تدوین جامعه ی آرمانی، جغرافیای واقعی آرمانشهرها را در سرزمین غرب (آلمان، فرانسه، انگلیس، قفقاز و...) تصور کرده اند و تصویر زیبایی از آن را در جغرافیای مثالی در ایران به نمایش گذاشته اند.
محمدصادق زارع علی صفایی
امروزه سینما و رسانه های تصویری بیش از همیشه بر جهان تسلط دارند. این امر سبب حضور همه جانبۀ تصویر در همۀ عرصه های زندگی بشر و تأثیرپذیری سایر حوزه های علمی و هنری از هنر سینما شده است.شعر امروز فارسی نیز از این امر مستثنی نبوده و سینما از همان اوایل پیدایش با ادبیات در تعامل مستقیم بوده و آثار سینمایی و ادبی به خاطر اشتراکات مختلفی که در فرم، مقاصد و... با یکدیگر دارند، از یکدیگر تأثیرات بسیاری پذیرفته اند. در چند دهۀ اخیر اما ادبیات منظوم و منثور فارسی به صورت قابل توجهی رو به تصویری شدن آورده و عناصر بصری و سینمایی جایگاه ویژه ای در آثار ادبی این دوره یافته اند. در همین راستا می توان گفت: ادبیات منظوم فارسی و برخی شاعران جوان امروز در تصویرپردازی هایشان، بسیار متأثر از تصاویر سینمایی هستند. در همین راستا برخی از شاعران جوان و موفق امروز در اشعارشان عناصر بصری و سینمایی و نیز ساختار و فرم فیلمیک را در سرودن اشعار خود مد نظر داشته اند و شاید بتوان گفت اشعاری سینمایی سروده اند. حضور سینما در برخی اشعار امروز و نیز تأثیرات سینما بر این اشعار دارای اشکال مختلف، شیوه های گوناگون، کارکردهای متفاوت و دلایل خاص خود هستند، که در پژوهش پیش رو به این موضوعات و بررسی، تبیین و نیز تحلیل آنها پرداخته می شود.
علی اکبر نصرتی سیاهمزگی محرم رضایتی کیشه خاله
شهرآشوب متنی است که موضوع آن نکوهش یا ستایش مردمِ یک شهر یا درباریان، و توصیفِ عاشقانۀ صاحبان شغل-های اجتماع باشد. شهرآشوب¬ها با جامعه پیوندی نزدیک دارند. پژوهش در حوزة شهرآشوب اندک¬ است، و برخی زوایای آن، هنوز در مُحاق. در این رساله، مهم¬ترین شهرآشوب¬های ادبیّات فارسی ؛ یعنی شهرآشوب¬های مسعود سعد سلمان، مهستیِ گنجوی، امیرخسروِ دهلوی، کلیمِ همدانی، سیدای نسفی، صنایع¬البدایعِ سیفیِ بخاری، مجمع¬الاصنافِ لسانیِ شیرازی، کارنامة بلخِ سناییِ غزنوی، شهرآشوب وحید قزوینی در مثنوی عاشق و معشوق و نامة نامیِ خواندمیر را در سه دستة شهری، صنفی و درباری، بر مبنای نقد ساخت¬گرایِ تکوینی؛ رویکرد گلدمن و بوردیو بررسیده¬ایم. در رویکرد گلدمن، اثر ادبی جزئی مستقل از آفریننده، و وابسته به گروه است. این گروه خود جزئی از ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دوره¬ای معین است. این رویکرد، به دنبال دستیابی به جهان¬بینیِ گروه¬هایی است که موجب پدیدآیی اثر در دوره¬هایی ویژه می¬شوند. نخست ساختارهای معنادارِ درونیِ اثر یافته می¬شود و سپس همخوان-ها و پیوندهای معنادار با ساختارهای فکری، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زمانه. در رویکرد بوردیو، فضای اجتماعی نویسنده، میدانی از درگیری برای دستیابی به موقعیت و سرمایه است، انواع سرمایه؛ فرهنگی، اجتماعی، و نمادین، در پویایی جامعه نقش دارد. میدان نگرش خود را بر واردشوندگان می¬قبولاند. میدان، با مفهوم منش در اثر شناسایی و نقد می¬شود. مردم، در میدان، در پیِ دستیابی و گستردنِ قدرت خویش¬اند. ساختار معنادار در شهرآشوب¬های صنفی تغزّلِ مذکّر، توصیف و مطایبه است. شهرآشوب¬ها از نظر شکل و محتوا و سنت¬های ادبی هم¬ارز و همسو با سنت¬های روزگار خود بوده¬اند. برخی از شهرآشوب¬سرایان از این سرمایة فرهنگی برای پیشروی در میدان قدرت بهره برده¬اند و برخی دیگر تنها به جنبه¬های التذاذی آن توجه داشتند. شهرآشوب گاه ابزاری برای طبقة مسلط در میدان قدرت بود تا فرهنگ دلخواه خویش را با این سرمایة فرهنگی در جامعه بگستراند. برخی نیز با اینکه در میدان قدرت بودند، نخواستند از این راه ذائقة فرادستان را بر فرودستان تحمیل کنند. بیشتر شهرآشوب¬سرایان از دایرة سیاسی ایران بیرون بودند، یا در هند بودند یا فرارود، اما پیروزمندترین آنان، لسانی، در ایران زیسته و تقریباً ارتباطی با هند نداشته است. مهم¬ترین عامل تکوین شهرآشوب¬های صنفی تلذذ ادبی و تفنن بوده است. شهرآشوب¬سرایان درباری هم در میدان قدرت و هم در میدان ادبی بازی کرده و سرمایة فرهنگیِ شاعری را در رقابتِ میدان¬ها برای رسیدن به هدف به کار برده¬اند. این وضعیت ساختارهای مدح، توصیف، و مطایبه را برای شهرآشوب¬های درباری رقم زد. این ساختارها، مَنِشی متناسب با موقعیت آنان بود و شهرآشوب سرایانِ میدانِ ادبی را با منازعه بر سر میدان ادبی به سرمایه نزدیک کرد. به همین دلیل مدح درباریان از کانون قدرت آغاز می¬گردد و به ترتیب هرمی قدرت پایین می¬آید و هنگامی که به درباریان دور از قدرت می¬رسد کار به بیان تابوهای اخلاقی می¬کشد. شهرآشوب سرایان درباری ساخت کلان مدح و قصاید مدحی را تغییر داده¬اند و گاه به جای اغراق¬های بی¬اساس به بیان پستی¬ها و کشمکش¬ها و توصیف حاکمان پرداخته¬اند.
معصومه غیوری علیرضا نیکویی
شاهنامه فردوسی بزرگترین شاهکار حماسهملی که روایتی از اساطیر و تاریخ ایران تلقی می شود از زمان سرایش تا کنون از مقام و منزلتی کم نظیر برخوردار بوده است. ساختار روایی شاهنامه اگرچه، آن را همچون چارچوبی کلی فراگرفته است اما در سراسر اثر، ویژگی های یکدست و منسجمی را به نمایش نمی گذارد. به این جهت براساس مرسوم ترین تقسیم بندی شاهنامه، آن را به بخشهای متمایزی چون اسطوره ای، حماسی و تاریخی تقسیم نموده اند. مبنای این تقسیم-بندی چه دقیق و درست باشد چه بر پایه بدیهی انگاشتن قولی مشهور باشد، به دلیل گسست ها و شکافهایی که در ساختار کلی شاهنامه موجود است، به خوانش ها و تفسیرهای متمایز و متفاوت از شاهنامه مجال می دهد. همچنین مبنای تقسیم بندی ها، چه تفاوتهای سبکی باشد، یا تفاوتهای محتوایی، تصویری، روایی و یا هر نوع دیگر، سبب شده است تا به بخش های مختلف شاهنامه به یک اندازه توجه نشود. این رساله پس از تحقیق درباره اصل و سرمنشأ تقسیم بندی سه گانه شاهنامه در فرایندی تکوینی یا متأثر از آراء مستشرقین، از رهگذر تحلیل های درون متنی، برون متنی و بینامتنی و از نگاهی چندمنظری (روایت شناسی، تحلیل گفتمان و تاریخیگری) به بررسی بخش سوم و مقایسه و تطبیق آن با دو بخش اول و دوم (درون متنی) و نیز متونی غیر از شاهنامه(برون متنی و بینامتنی)، و دلایل کم توجهی به این بخش، می پردازد. شاهنامه فردوسی، به عنوان کلان ساختاری متشکل از ساختارهای متعدد که اسطوره و تاریخ را در کنار یکدیگر قرار می دهد، به نوبه خود متأثر از فضای داستان-گویی در قالب نظم است. بنابراین ساختار روایت تاریخی آن از یکسو با روایت اسطوره ای و حماسی سنجیده می شود و از دیگرسو با روایت داستانی. اگرچه بخش تاریخی شاهنامه، روایتی از تاریخ ایران باستان تا حمله مسلمانان است اما به دلایلی که در رساله به آنها پرداخته ایم نمی توان فردوسی را مورخ دانست بنابراین بخش مذکور، با تلقی از تاریخ در تاریخ نگاری معاصر در تعارض است. از آنجایی که بررسی روایات تاریخی در عرصه تحلیل انتقادی گفتمان، یکی از دلمشغولی های عمده نقد معاصر و نوتاریخیگری است، بخش تاریخی شاهنامه در وجه حماسی و ساختار داستانی مجالی مناسب برای این تحقیق فراهم می آورد. زیرا از یک سو می توان علت تمایز بخشهای مختلف شاهنامه از یکدیگر را از منظر روایت شناسی،گفتمانی و تاریخیگری، بررسی نمود و از سوی دیگر می توان تأثیر متقابل تاریخ و فرا تاریخ بر یکدیگر را در ساختار کلی شاهنامه فردوسی الگوبندی کرد.
ندا امان اله نژاد علیرضا نیکویی
عبدالقادر بیدل دهلوی (وفات 1133ه-1720م) از جمله متفکر- شاعرانِ صاحب سبک در عرصهی شعر و عرفان و حمکت است. اندیشهی بلند و شعر غریب او جدای از نبوغ و قریحهی سرشار او، ازآبشخورهای متعددی سیراب میشود. تسلط شگرفش بر اندیشهها و جریانهای بزرگ فکری- فلسفی ِاوپانیشاد- مهابهارات، عرفان اسلامی، دنیای مولوی و وحدت وجود ابن العربی؛ شعر او را آکنده از رمز و راز و ژرفا کرده است. سحرِ غزلیات غنی و غریب بیدل تا حدّ ِ زیادی مثنویهای بیمانندش را در مُحاق افکنده است، خصوصاً در ایران که کمترین پژوهشهای بیدلشناسی دربارهی ساخت، فرم، درونمایه و بُنمایه مثنویهای اوست. شگفت آنکه به تبَعِ این کمتوجهی، به داستانهای درخشانی که درلابلایِ اشعار حکمتْسرشتِ او چون نقشینهی قالی خوش نشستهاند، نیز التفات چندانی نشده است. البته بخشی از این کمتوجهی ناشی از اندیشهی بیدل است و بخشی ناشی از زبان و سبک ویژهی اوست. بیدل به ترتیب دارای چهار مثنوی اصلی به نامهای «محیط اعظم» (حماسهای عرفانی با الگوی فصوصالحِکَم ابن عربی)، «طلسم حیرت» (سیری در خلقت کالبد آدمی)، «طور معرفت» (سفرنامهای روحانی مانند مواجههی حضرت موسی با تجلی کوه طور) و «عرفان» (رسالهای در شناخت و معرفت) است. مثنویهای بیدل، خصوصاً مثنویهایِ «عرفان» و «محیط اعظم» دربردارندهی قصههایی هستند که اگر خواننده از نظر مضمونی و فرمی در آنها تأمل کند، به قدرت شگفت قصه پردازی او واقف میشود. این قصهها چه از حیث سرچشمههای اندیشه (اندیشههای عمیق و سرشار از حکمت و اسطورهی هندی و عرفان وحدت وجودی) و چه از حیث فرم و ساختِ روایی، بسیار بدیع و جذابند. با اینهمه تاکنون دربارهی این حکایات و داستانها تحقیق درخوری صورت نگرفته است و جنبه های روایی، تصویری، فرمی و اندیشگانی آنها بررسی نشدهاند. هدف این پایان نامه، بررسی آبشخورهای اندیشگانی، درونمایهها، شگردها و ساخت روایی داستانهای بیدل است.
سحر ضیایی محمدعلی خزانه دارلو
در این رساله کتاب تمهیدات عین القضات همدانی از نظرگاه فرمالیسم و روایت شناسی بررسی می شود تا کارکردهای ادبی و شاعرانه آن شناخته شود.
علیرضا نیکویی جواد ترکمانی
چکیده ندارد.