نام پژوهشگر: امید همدانی

تبیین تجربه عرفانی فنا و اتحاد با مطلق در مثنوی مولوی بر اساس نظریّه لکان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد 1389
  سارا فرضی   امید همدانی

هدف پژوهش حاضر ارائه درکی جدید از این مسأله است که آنچه «حال اصیل عرفانی» نام دارد، می تواند در بستر نظریّه ای روانکاوانه فهم و دریافت شود. در توصیف این پژوهش پیش-تر و مهم تر از همه باید از رویکرد تبیینیِ آن نسبت به اندیشه ای متافیزیکی سخن گفت؛ رویکردی که بر پایه مفاهیم روانکاوانه از تجربه عرفانی معانی جدید استنباط می کند. در عین حال نگارنده در بررسی خود در این پژوهش سعی دارد علاوه بر طرح ابعاد کلّی اندیشه روانکاوانه لکان، خطوط ارتباطی این دو اندیشه را نیز مفروض دارد. از این رو، هدف عمده این پژوهش، پدید آوردن و بسط دریافتی متفاوت از تجربه ای عرفانی و استفاده از اندیشه ای روانکاوانه در تبیین این تجربه است. برای تحقق چنین امری ابتدا باید در حوزه هر یک از این دو اندیشه، کلیاتی به عنوان مقدمه در اختیار خواننده قرار می گرفت. بدین منظور تأکید من بر ترسیم خطوط کلی اندیشه لکان در کنار اندیشه عرفانی مولوی-بدان نحو که در مثنوی ارائه شده است-، بوده و در تبیین و توضیح مفاهیم و مطالب هرگز به نکات جزئی و غیر ضروریِ آن نظر نداشته ام. مطالعه تجربه روحی عرفا و متصوفه و وصف این احوال از دیدگاه روانشناختی یکی از رویکردهایی است که موضوع طیف گسترده ای از تحقیقات امروز است. تجربه عرفانی تجربه ای است همواره غریب و مبهم که به نظر می آید منطق و تفکر عقلانی از درک آن عاجز است. پورنامداریان ذیل سخنی از یونگ به این نکته اشاره می کند که اینگونه تجربه ها ریشه روانشناختی داشته و در فضای روحی خاصی پدید می آید که پس از طی ریاضت ها به سالک دست می دهد و عمدتاً سرشت آن عاری از هرگونه شعور و آگاهی است(پورنامداریان، 1382: 151). پژوهش در اطراف این مسأله مطلبی است که در پژوهش حاضر نقشی بسیار محوری دارد. از این رو نظریّه لکان را الگویی برای ورود به چنین بحثی قرار داده ایم. فرضیه اصلی این پژوهش آن است که تجربه عرفانی مولوی با مراحل سه گانه در نظریّه شخصیتی لکان قابل تبیین است.متن پژوهش، علاوه بر تبیین روانکاوانه، پاسخی به پرسش های ذیل خواهد بود: 1- نظریّه تکامل شخصیتی لکان حاوی چه مراحلی است؟ 2- تجربه عرفانی مولوی با کدام مرحله روانکاوی لکانی قابل تبیین است؟ 3- با نگاهی لکانی تجربه عرفانی چنانکه مولوی از آن سخن می گوید چطور تبیین خواهد شد؟ 4- چگونه می توان از اندیشه متافیزیکی مولوی خوانشی لکانی ارائه داد؟ بنا بر آنچه گفته شد، پژوهشی که خواننده پیش رو خواهد داشت در چنین ساختاری شکل گرفته است: فصل نخست طرح و تقریر نظریه لکان و آشنایی با اصول روانکاوی اوست. این فصل برای درکِ بررسی تبیینی که در فصل نهایی تحقق یافته است، چشم اندازی راهگشا ارائه می کند و از مهم ترین مفاهیم لکانی تفسیری ارائه می دهد که بدون آن، فصل پایانی قابل درک نخواهد بود. پس از آن در فصلی جداگانه برخی از مفاهیم فلسفی در این نظریه با دیدگاهی لکانی تعریف می شود تا از طریق آن حلقه ارتباطیِ دو سوی پژوهش فراهم شده باشد و در نهایت، فصل پایانی که خود متشکّل از دو بخش خواهد بود، نخست ساختاری از تجربه عرفانی را چنانکه مولوی از آن سخن می گوید ارائه می دهد و سپس به تبیین تجربه یکی شدن عارف با امری متعالی، نه بر بنیاد نظریه ای متافیزیکی که بر اساس نظریه روانکاوی می پردازد. این پژوهش، از طریق تبیین و بررسی اندیشه ای عرفانی با اندیشه ای روانکاوانه، قصد داشته است بر خلاف رویکردهای متداول و گاه مشابه به متون و آثار عرفانی، فهم و تبیینی متفاوت از تجربه عرفانی ارائه دهد. محقّقان ادبی تا کنون در مطالعات خود، به خصوص در باب مولانا از نظرگاه لکانی استفاده نکرده اند و این پژوهش به عنوان بررسیی تبیینی از تجربه عرفانی نزد مولانا چشم اندازی نو در تحلیل های ادبی است. این پژوهش با کاربرد مراحل سه گانه در اندیشه روانکاوانه لکان، حالاتی که عارف در طلب وحدت با مطلق تجربه می کند را از طریق مسیری که سوژه لکانی در طلب وحدت با ابژه طی می کند، تبیین کرده است. همچنین با در نظر گرفتن مشخصه ها و ویژگی های این مراحل سه گانه، از معانی ای چون عالم هست نیست نما، عدم، فنا و ماهیت «مطلق» تبیینی لکانی ارائه داده است. بر همین اساس، وحدت با مطلق به مثابه شوق و اشتیاق وحدت با مادر (مطلوب نخستین) تبیین شده است. نگارنده در راستای این بررسی تبیینی، در کنار نگاه متفاوت خود، جای بررسی ها و تحقیقات علمی دیگر را خالی می بیند، امید که در پرتو این بررسی، افق دیگری بر پهنه مطالعاتی از این دست گشوده شود و پژوهش حاضر با ایجاد پرسش در ذهن مخاطبان خود، زمینه تحقیقات بعدی را فراهم آورده باشد.

تحلیل آثار صادق هدایت در پرتو نظریه انتقادی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد 1390
  محمود بهزادی کندازی   امید همدانی

هدف این پژوهش بررسی و تحلیل آثار صادق هدایت در پرتو نظریه انتقادی است. روایت ما از نظریه انتقادی بر پایه آراء سه منتقد نئومارکسیست یعنی آلتوسر، ایگلتون و جیمسون استوار است. این مسأله به همراه معرفی لایه های تفسیری جیمسون که این پژوهش روش خود را از آن وام گرفته است در فصل اول تبیین شده است. لایه های تفسیری جیمسون متن ادبی را در چارچوب سه افق تاریخی ـ سیاسی، اجتماعی و تاریخ در معنای عام و مارکسی اش بررسی میکند. فصل دوم و سوم این پایان نامه تلاشی است برای رسیدن به افق تاریخی ـ سیاسی و اجتماعی آثار صادق هدایت. فصل دوم از رهگذر کشف تناقضات ظاهری متن و پیوند آن با تناقضات بنیادین اجتماعی، افق تاریخی ـ سیاسی نوشتار هدایت را می جوید. نیل به افق اجتماعی آثار هدایت مستلزم درک ایدئولوژم های اوست. بنابراین در فصل سوم ابتدا چهار ایدئولوژم هدایت (ناسیونالیسم، فلسفه ی خیامی، مرگ اندیشی و تجددخواهی و سنت ستیزی) توصیف و تبیین شده است؛ سپس با در نظر گرفتن آنها به مثابه واحدهای عقلانی یک گفتمان خاص تقابلهایش را با گفتمانهای متخاصم دیگر بررسیده ایم. یافته های تحقیق نشان می دهد که هدایت در مواجهه با ایدئولوژی های مسلط دورانش برخوردی انتقادی دارد. منظومه ی داستانی هدایت تناقضات پایینترین اقشار جامعه تا طبقه حاکم را نمایان میسازد. همه ی این تناقضات به وجود آمده در مواجهه با مدرنیته و دستاوردهای آن با مرگ قهرمان داستان حل میشود. ایدئولوژم های هدایت متعلق به گفتمان روشنفکری عصر رضاشاه است که در تقابل با گفتمانها و ایدئولوژی های دیگر کاستیها و ناکارآمدیهای آنها را بیان میکند و مشی ای آوانگارد دارد. مرگ و بن بست قهرمانان و روشنفکران هدایت در مواجهه با دنیای جدید به نوعی بن بست فرهنگی ما به حساب می آید.

تحلیل هزار? دوم آهوی کوهی بر اساس نظریه نشانه شناسی شعر مایکل ریفاتر
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی 1390
  فهیمه شریعتی سیاسر   محمود فتوحی رود معجنی

نظریه نشانه شناسی شعر مایکل ریفاتر متّکی است بر ساختارگرایی و واکنش خواننده، که در پی بررسی ارجاع نشانه ها به یکدیگر در درون متن و ایجاد شبکه ای به هم پیوسته از نشانه ها ست. این نظریه می کوشد تا خاستگاه متن را از طریق زیرانگاشت هایی که در متن گسترده اند، شناسایی کند و بر انسجام درونی متن علی رغم وجود نادستورمندی ها که از طریق عبور از خوانش اکتشافی به خوانش پس کنشانه نمودار می شود، دست یابد. خواننده برمبنای توانش ادبی خود مسیری خلاف جریان سرایش شاعررا طی می کند و به خاستگاه ها دست می یابد. در این پایان نامه هزاره دوم آهوی کوهی اثر محمّد رضا شفیعی کدکنی بر مبنای این نظریه مورد تحلیل قرار گرفته است. این تحلیل خاستگاه های متعدّدی چون عشق و عرفان و درآمیختگی این دو، اندیشه های فلسفی (تفکّر در مرگ و حیات، هستی و جایگاه انسان در آن و تقدیرگرایی و شک فلسفی)، تقابل منتهی به تحیّر، طرح مسائل دنیای امروزی و واداشتن انسان به تأمّل درباره آن و مفاهیمی از این دست را نمودار می سازد. به علاوه نظام های مختلفی چون طبیعت، ایران باستان و اسطوره از رهگذر این پژوهش به دست می آید.

استعاره، صدق و معنا در اندیشه فارابی، ابن سینا، غزالی و ابن رشد
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  زهرا غزالی پور   امید همدانی

پژوهش بر روی صدق و کذب پذیری و معناداری استعاره ها، که امروزه به پژوهشی کانونی در حوزه ی معناشناسی تبدیل شده است، از پرسش های جدی در قلمرو مطالعات ادبی به حساب می آید. این مسئله، از اصلی ترین و بنیادی ترین مسائل در گفتمان سنتی شعر و ادبیات نیز به شمار می آید و متفکرین اولیه ی مسلمان نیز، هم در گفتمان بلاغی و هم در گفتمان های دینی و سیاسی- اجتماعی از آن سخن گفته اند. از این رو، با توجه به اینکه دیدگاه های حکمای مسلمان در این باره ، به رغم ظرفیت هایی که در آن وجود دارد، هنوز به شیوه ای تحلیلی، بررسی نشده است، این رساله را به بررسی نسبت استعاره با صدق و معنا، در اندیشه ی متفکرین اولیه ی مسلمان، دریک بازه ی تاریخی خاص که از فارابی(257-338ه) آغاز می شود و پس از گذر از ابن سینا(359-417ه) و غزّالی(450-505ه) به ابن رشد(520-595ه) می رسد، اختصاص داده ایم. در این پژوهش، با توصیف نظریه ی صدق مورد پذیرش ارسطوییان مسلمان و در چهارچوب آرا و اندیشه هایی که بیشترین تأثیر را بر شکل گیری تئوری کلی متفکرین مسلمان درباره ی اعتبار منطقی و معناداری استعاره داشته است، به تحلیل دیدگاه هر یک از این شخصیت ها نسبت به مسئله ی مورد بحث پرداخته شده است. بررسی های انجام شده، نشان می دهد که فارابی سعی می کند با توصیف شعر به عنوان یک فن قیاسی، از اعتبار منطقی و معناداری جملات شعری و استعاره ها دفاع کند، در همان حال که کذب خاص گزاره های شعری و استعاری را که به ماهیت محاکی و تخییلی آنها بازمی گردد، می پذیرد. ابن سینا نیز، تحت تأثیر قرائت های نوافلاطونی از آثار ارسطو، که فن شعر و فن خطابه را در کنار دیگر رساله های منطقی ارسطو به عنوان دو صناعت منطقی مبتنی بر قیاس معرفی می کرد، در تلاش است تا با تبیین رابطه ی اقاویل مجازی و شعری با منطق، معناداری آنها را اثبات کند، با این تفاوت که در همین حال، سعی می کند با متمایز کردن قلمرو تصدیق و تخییل، امکان صدق گزاره های مجازی و استعاری را نیز فراهم سازد. این در حالیست که تحلیل اندیشه های غزالی و ابن رشد روشن می سازد که دغدغه ی ایشان نسبت به محتوای متن مقدس، سبب شده است که علاوه بر اثبات اعتبار منطقی و معناداری گزاره های مجازی و استعاری، همواره به دنبال تبیین نسبت اقاویل مجازی متن مقدس با حقیقت و واقعیت و نشان دادن جایگاه شناخت شناسانه و معرفت شناسانه ی گونه ی مجازی زبان باشند. بر این اساس می توان نتیجه گرفت که ارزش و اهمیت اولیه ی استعاره ها در نگاه فارابی و ابن سینا که از منظر شعر به گفتمان مجازی زبان می نگرند، ارزش کاربردی و انگیزشی این گزاره هاست که به اعتبار منطقی آنها وابسته است و ارزش معرفتی گزاره های استعاری که به نسبت آنها با واقعیت وابسته است، ارزشی ثانویه و در درجه ی دوم اهمیت است. این نسبت در اندیشه های غزالی و ابن رشد، که رویکردی خطابی به زبان مجازی دارند، برعکس می شود.

تصویر زنان در رمان فارسی (1357- 1367)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی 1392
  زینب صابرپور   امید همدانی

هدف این رساله بررسی نحوه ی تصویر زنان در رمان های فارسی دهه ی اول پس از انقلاب (1357-1367) بوده است. به این منظور، سه گفتمان اصلی حاکم بر ادبیات داستانی این دوره شناسایی و از هر حوزه ی گفتمانی یک رمان به شکل هدفمند انتخاب شده است. رمان های مورد بررسی در این جا عبارت اند از: باغ بلور (1365) متعلق به جریان داستان نویسان انقلابیِ نزدیک به حوزه ی هنری؛ رازهای سرزمین من (1366) که از میان آثار داستان نویسان معترض و چپ، که غالب اعضای کانون نویسندگان را تشکیل می دادند، انتخاب شده؛ و طوبا و معنای شب (1366) که یکی از رمان های شاخص جریان داستان نویسی فمینیستی زنان است. یافته های پژوهش نشان می دهد که تصویر زنان در رمان فارسی در دهه ی اول انقلاب همراه با دگرگونی های شگرف اجتماعی و سیاسی و تحولاتی نظیر انقلاب و جنگ تغییر کرده است. این تصویر، محل منازعه و معارضه ی ایدئولوژی ها و گفتمان های سیاسی بوده و در هر گفتمان متناظر با هنجارهای ایدئولوژیک غالب آن گفتمان در عرصه ی جنسیت ویژگی های خاص یافته است. نکته ی مهم آن است که در هر سه گفتمان، مسئله ی زنان، هویت و جایگاه آن ها مورد توجه قرار گرفته است؛ مفصل بندی های جدید گفتمانی برای تبیین وضعیت زنان، که در هر سه رمان دیده می شود، گویای مناقشه پذیری و عدم تفوق یک گفتمان در این حوزه، و محصول دگرگونی های اجتماعی و گفتمانی در تصویر تثبیت شده ی پیشین از زن است.

بررسی نظام های استعاری عشق در پنج متن عرفانی براساس نظریه استعاره شناختی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی 1392
  زهره هاشمی   محمود فتوحی رودمعجنی

از آنجا که عشق مفهومی انتزاعی بوده از این رو عرفا برای توصیفآن، از عناصر حسی و ملموس بهره برده و برای بیان آن از زبان استعاری استفاده کرده اند. اگرچه «عشق» در همه دوره ها مورد توجّه بوده امّا، قرن ششم و هفتم به لحاظ اهمّیّت و اعتبارِ آثاریکه درباره «عشق» نوشته شده، برجستگی بیشتری دارد.این آثار عبارتند از: سوانح احمدغزّالی؛ تمهیدات(تمهید اصل سادس)عین القضات همدانی؛ لوایح حمیدالدّین ناگوری؛ عبهر العاشقینِ روزبهان بقلی و لمعاتِ فخرالدّین عراقی. همه آثار فوق، به لحاظ زبانی، بیشتر شاعرانه و استعاری بوده و از حیث معنا، در مقایسه با درسنامه های روشمند عرفانی، مبهم و پیچیده اند. در هر یک از این آثار نویسندگان، با توجه به فرهنگ و ایدئولوژی های حاکم، دریافتی خاص از عشق داشته اند. همچنین این متون، اگرچه به لحاظ صوری، پراکنده و مشّوش به نظر می رسند امّا در باطن، دارای بنیانی همبسته اند که حاصل شبکه های استعاری شکل گرفته بر پایهیکیا چند استعاره اصلیِ مشترک یا فردی در آنهاست. نتایج حاصل از تحقیق حاضر نشان دهنده چند نگاشت اصلی عشق انسان است، عشق قدرتمند است و عشق راه است در پنج متن مورد بررسی می باشد. این نگاشت ها در پیوندیا شبکه ای از کلان استعاره های عشق پدیده ای الهی است، عشق یگانه است، عشق بالا است، عشق الهی مقصد است، عشق زیبا است و مانند اینها بوده است. نگارنده در نهایت به این نکته رسیده که استعاره سازی عشق در این آثار در واقع نشان دهنده این همانی میان عشق و خدا و سه نگاشت استعاری عشق خدا است، خدا معشوق است، خدا عشق است، می باشد

تحلیلی انتقادی از مسئله جنسیت و زنانگی در تفکر غزّالی، ابن عربی و مولوی(رویکردی میلِتی)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی 1392
  ملیحه علیزاده   امید همدانی

پژوهش حاضر بر مبنای نظری? سیاست جنسی کیت میلت (1970)، به تحلیلی انتقادی از مسئله جنسیت و زنانگی در تفکر غزّالی، ابن عربی و مولوی می پردازد. کیت میلت سیاست های جنسی را روابط بر پای? قدرتی می داند که به واسط? آنها یک نظام مردسالار جنس زن را در کنترل مردان قرار می دهد. وی شگردهایی را که نویسندگان مرد برای توجیه تبعیض بین دو جنس از آن ها سود می برند مورد نقد و بررسی قرار داده و آنها را ذیل چند دسته طبقه بندی می کند: ایدئولوژیک، بیولوژیک، جامعه شناختی، طبق? اجتماعی، اقتصادی و آموزشی، زور و فشار، مردم شناختی و روان شناختی. در این رساله به روش تحلیل انتقادی و با استفاده از این مولّفه ها که در نظریه میلت در ارتباط با نحو? برخورد با زنانگی و جنسیت وجود دارد، به بررسی این دو موضوع در تصوّف با تکیه بر آثار غزّالی، مولوی و ابن عربی پرداخته شده است. با تحلیل آثار منتخب بر اساس این نظریه مشخص می شود که غزّالی، ابن عربی و مولوی از سیاست های جنسی که میلت مطرح می کند، سود برده اند و درپی نهادینه کردن ایدئولوژی مردسالاری هستند. از آنجا که این سه تن نقش مهمّی در سیر تفکّر عرفان و تصوّف داشته اند، نوع نگاه آنان به مسئله زنانگی می تواند نمایند? نگاه تصوّف به این مسئله باشد. تحقیق حاضر نشان می دهد زمانی که تصوّف از زهد فاصله گرفته و به سوی عرفان عاشقانه پیش می رود، نوع نگاه به زن نسبتاً مثبت تر می شود. در تفکّر غزّالی که نگاهی زاهدانه و مبتنی بر شرع دارد دیدگاهی منفی به زنانگی را شاهد هستیم. ابن عربی با نگاه هستی شناسان? خود دیدگاهی استعلایی اما انفعالی به زن را نشان می دهد. نظرگاه مولوی که آمیزه ای از نگاه فقهی، اجتماعی، عرفانی و تعلیمی وی به مسائل می باشد نیز حاکی از دیدگاهی منفی به زن است. بخش اول این تحقیق در قالب سه فصل به شرح مبانی نظری پژوهش اختصاص دارد. در فصل اول به کلّیات تحقیق که هدایتگر رسال? حاضر بوده اند پرداخته شده است. فصل دوم به توضیح بنیاد نظری رساله می پردازد که شامل شرح مفاهیم اصلی تحقیق، توضیح مختصری از نقد فمینیستی و در نهایت چارچوب نظری تحقیق یعنی نظری? سیاست جنسی است. از آنجاکه تمرکز رسال? حاضر بر تحلیل دیدگاه های سه تن از صوفیه راجع به جنسیت و زنانگیست، لازم است دیدگاه کلّی تصوّف به این مسئله مورد بررسی اجمالی قرار گیرد که در فصل سوم به این موضوع پرداخته شده است. بخش دوم در سه فصل جداگانه به نقد تحلیلی آثار غزّالی، ابن عربی و مولوی بر بنیاد نظریه میلت می پردازد. در بخش پایانی مقایسه نتایج و جمع بندی آنها می آید. نظری? سیاست جنسی میلت محتوا محور بوده و به ساختارهای زبانی متن توجّهی ندارد. لذا در این رساله عمدتاً به نقد و بررسی محتوای متون پرداخته می شود. تنها در بحث از تقابل های دوگانه که در دو فصل پنجم و ششم مطرح می شود ناچار از تحلیل زبانی بوده ام. در مبحث استعاره های مرتبط با زن در مثنوی نیز با تکیه بر کتاب استعاره هایی که بر طبق آن ها زندگی می کنیم لیکاف و جانسون، این استعاره ها تجزیه و تحلیل شده است. همچنین در فصل ششم، از نگاه روایت شناسانه در بررسی شگردهای مولوی برای برتر نشان دادن موقعیت مرد، سود برده ام.