نام پژوهشگر: علیرضا گوهری
علیرضا گوهری عیسی نخعی کمال آبادی
مسئله زمان بندی تولید و جمع آوری قطعات از تأمین کنندگان و ارسال آن به یک واحد مونتاژ کار، یکی از انواع مسائل حمل و نقل در سیستم های لجستیک می باشد. سیستم لجستیکی در بخش تأمین، شامل چندین تأمین کننده و یک خریدار و یا در حالت توسعه یافته با چند خریدار می باشد که در آن تأمین کنندگان با توجه به تقاضای شرکت خریدار، قطعات مورد نیاز را تولید و آنها را طبق برنامه زمانی به شرکت خریدار حمل می کنند تا در آنجا قطعات به هم مونتاژ شده و محصول نهائی تولید شود .بنابراین کنترل و مدیریت زمان در سیستم تولید و حمل و نقل در بخش تأمین در حالتی که شرکت خریدار خود نسبت به تخصیص پالت جهت بسته بندی محصول اقدام می نماید، نقش بسزائی در کاهش هزینه تولید محصول دارد. این پژوهش به مدل سازی و حل مسئله زمان بندی تولید و حمل و نقل قطعات در بخش داخلی لجستیک می پردازد ، به طوری که استفاده از وسایل نقلیه موجود در یک بازه زمانی معلوم نوسانات زیادی نداشته و زمان سیکل کل چرخه تولید و حمل و نقل در این بخش حداقل گردد. این مسئله در دو مرحله حل می شود. در مرحله اول ابتدا مسئله به کمک شبکه های پتری به صورت گرافیکی نمایش داده شده و با توجه به ساختار و محدودیت های آن، مدل ریاضی مربوطه ارائه گردیده سپس یک مدل پیشنهادی با هدف یکپارچه سازی زمان بندی ها و متمرکز کردن برخی فعالیت ها، ارائه گردیده است. این مدل با استفاده از روش برنامه ریزی خطی حل شده و در نهایت به منظور نزدیک تر شدن به واقعیت، مدل پیشنهادی با استفاده از روش برنامه ریزی خطی فازی نیز حل گردیده است.
علیرضا گوهری جهانگیر عابدی کوپایی
این مطالعه به بررسی ارائه راهکارهای سازگاری با سطوح احتمالی مختلف تاثیر تغییر اقلیم بر منابع آب حوضه زاینده رود پرداخته است. اثرات پدیده تغییر اقلیم بر سیستم های منابع آب حوضه زاینده رود در چارچوب مجموعه چندگانه مدل های اقلیمی با رویکرد احتمالی مورد بررسی قرار گرفته است. پردازش سناریوهای اقلیمی نشان می دهد که به طور کلی دمای سالانه در اصفهان 5/1-1/1 درجه سانتی گراد افزایش خواهد یافت که می توان گفت طی دوره 2044-2015 شهر اصفهان با شرایط گرم تر و خشک تری تحت تاثیر تغییر اقلیم روبرو خواهد شد. نتایج کلی اثرات تغییر اقلیم بر پارامتر بارندگی زیر حوضه پلاسجان، که تامین کننده اصلی منابع آب حوضه زاینده رود است نشان می دهد که با کاهش 38-14 درصدی بارندگی و افزایش 76/0-46/0 درجه سانتی گراد در درجه حرارت سالانه می توان گفت که قسمت غربی حوضه آبریز با شرایط گرم تر و خشک تری روبرو خواهد شد که اثرات قابل ملاحظه ای بر منابع و مصارف آب در گستره حوضه زاینده رود خواهد داشت. نتایج نشان می دهد که جریان ورودی به سد زاینده رود در مقیاس سالانه 43-8 درصد تحت سناریوهای مختلف تغییر اقلیم کاهش می یابد. بنابراین حوضه آبریز زاینده رود به عنوان یک منطقه آسیب پذیر به تغییر اقلیم بوده و شناسایی و اتخاذ سیاست های موثر برای کاهش اثرات تغییر اقلیم لازم و ضروی می باشد.در این مطالعه به منظور ارزیابی قابلیت پروژه های انتقال آب بین حوضه ای در تامین نیاز آب رو به گسترش حوضه زاینده رود یک مدل جامع بر مبنای رویکرد دینامیک سیستم ها بنام مدل مدیریت و پایداری حوضه آبریز زاینده رود (zrw-msm) توسعه یافته است. نتایج مربوط به شبیه سازی سیاست های انتقال آب بین حوضه ای برای برطرف نمودن کمبود آب نشان می دهد تامین بیش تر آب بدون شناخت از پویایی مشکلات مربوط به این استراتژی، به افزایش نیاز آب در حوضه زاینده رود منتهی می گردد. در حقیقت پروژه های انتقال آب به عنوان راه حل موقتی کاهش شدت بحران آب موثر می باشند، درحالی که افزایش عرضه منجر به افزایش پیوسته ی تقاضای آب گردیده که منجر به بازگشت دوباره کمبود آب البته با شدت بیش تر به داخل مرزهای حوضه می شود. توسعه کنترل نشده حوضه زاینده رود موجب گردیده است که تقاضا برای آب از ظرفیت طبیعی منابع آب موجود در حوضه تجاوز نماید. بنابراین، پیاده سازی برنامه های جامع مدیریت تقاضا از اهمیت بسیار بالاتری برخوردار است تا بتواند بین توسعه اجتماعی- اقتصادی و ظرفیت عرضه منابع آب تعادل ایجاد نموده و منجر به افزایش اثربخشی راه حل های عرضه محور رایج مانند پروژه های انتقال آب گردد. نتایج حاصل از این تحقیق نشان می دهد که سیاست گذاران و برنامه-ریزان منابع آب در حوضه زاینده رود بایستی بر افزایش بهره وری آب در بخش کشاورزی و تشویق کشاورزان به کاشت گیاهان کم مصرف و حذف و یا کاهش سطح زیر کشت گیاهان پر مصرف مانند برنج و ذرت به پائین ترین سطح ممکن متمرکز گردند تا از آسیب پذیری حوضه در مواجهه با سال های کم بارش کاسته شود. به منظور ارزیابی راهکارهای مدیریتی مناسب به منظور ایجاد سازگاری در سیستم منابع آب حوضه در برابر پدیده تغییر اقلیم طی دوره زمانی 2044-2015، از مدل zrw-msm استفاده شده است. ارزیابی گزینه های مدیریتی متعدد نشان می دهد که بسته های سیاستی در سازگار نمودن سیستم منابع آب حوضه در برابر پدیده تغییر اقلیم موفق بوده اند که دارای رویکرد مدیریت همزمان عرضه و تقاضای آب بوده اند. اتخاذ سیاست هایی با نگرش واحد (مدیریت عرضه و یا تقاضا) نمی توانند پاسخ گوی اثرات سطوح شدید تغییر اقلیم بر نیاز آب رو به گسترش در حوضه باشند. بهبود راندمان مصرف آب در بخش کشاورزی و تغییر در الگوی کشت رایج در حوضه در صورتی که با سیاست های افزایش عرضه آب (از طریق پروژه های بارورسازی ابرها و یا انتقال آب) همراه شوند می توانند استراتژی موثری برای سازگار نمودن سیستم منابع آب حوضه زاینده رود در برابر سطوح احتمالی مختلف تغییر اقلیم به شمار رود.
حدیثه رحیمی خوب علیرضا مساح بوانی
این مطالعه با هدف بررسی اثرات تغییر اقلیم بر شاخص های گیاهی- آبی کشاورزی دشت هشتگرد انجام گرفته است.به منظور بررسی اثرات تغییر اقلیم بر سیستم های منابع آب و کشاورزی از خروجی های مدل hadcm3 تحت سناریوهای انتشار a2 و b1 استفاده گردید. پردازش سناریوهای اقلیمی نشان می دهد که محدوده مطالعاتی هشتگرد طی دوره 2039-2020 با شرایط گرم وخشک تری در اثر تغییر اقلیم روبرو خواهد شد. تغییرات بارندگی ماهانه در این محدوده یک روند کلی صعودی یا نزولی را نشان نمی دهد. برای بررسی اثر تغییر اقلیم بر تولید پتانسیل محصولات کشاورزی از رویکرد aez استفاده گردید. نتایج نشان داد تولید پتانسیل ذرت علوفه ای در مقایسه با گیاهان دیگر تحت تأثیر تغییر اقلیم در دوره های آتی، کاهش بیشتری می یابد. علاوه بر این، مدل aquacrop برای شبیه سازی اثر تغییر اقلیم بر میزان زیست توده واقعی گیاه ذرت مورد واسنجی و ارزیابی قرار گرفت. نتایج نشان داد میزان زیست توده تحت هر دو سناریو کاهش می یابد. در این مطالعه یک مدل جامع بر مبنای رویکرد دینامیک سیستم ها به منظور ارزیابی و بررسی اثرات تغییر اقلیم بر سیستم های منابع آب و کشاورزی توسعه یافته است. نتایج مربوط به شبیه سازی ها طی دوره 2039-2020 نشان می دهد که بخش کشاورزی در مقایسه با دو بخش شرب و صنعت نسبت به پدیده تغییر اقلیم آسیب پذیر تر است. اثرات منفی این پدیده منجر به تشدید تنش و کمبود آب در این محدوده شده است. در ادامه جهت ارزیابی اثرات تغییر اقلیم و سناریوها وسیاست های مدیریتی، شاخص¬های گیاهی- آبی مورد مقایسه قرار گرفتند. ارزیابی سناریوهای مدیریتی نشان می دهد که سناریوی بهبود راندمان مصرف آب در بخش کشاورزی به همراه تغییر الگوی کشت رایج منطقه، شدت اثرات منفی پدیده تغییر اقلیم بر کمبود آب را به طور قابل ملاحظه ای کاهش می دهد.
علیرضا گوهری جهانگیر عابدی کوپایی
با توجه به موقعیت کشورمان، وجود ناهمواری¬های بسیار پراکنده و با داشتن متوسط بارندگی 250 میلیمتر در سال، ایران جزء یکی از مناطق نسبتاً کم باران جهان محسوب می گردد. توزیع نامناسب مکانی و زمانی بارش باعث گردیده است که اکثر نقاط کشور ما آب به مقدار کافی نداشته باشند و یا در نقاطی که آب موجود است زمین زراعی به¬مقدار کافی در اختیار نیست و بعلت دوری مناطق کشاورزی و صنعتی اجبار به انتقال آب به مسافت های زیاد می باشد. متاسفانه این انتقال در کلیه موارد موجب اتلاف آب می گردد. بعبارتی حدود 30 درصد آب مصرفی در کشاورزی به مصرف مفید مزرعه می رسد و 70 درصدآن در مراحل مختلف انتقال، توزیع و مصرف به هدر می رود. پوشش کانال ها با هدف افزایش مقاومت دیواره های خاکی آنها در مقابل آب شستگی و نفوذ آب بمنظور افزایش راندمان انتقال یک امر ضروری است. از آنجایی که ارزانترین پوشش ها نیز هزینه قابل توجهی در بردارند، لذا انتخاب نوع پوشش باید با دقت زیادی صورت گیرد و ضمن انتخاب مناسب ترین پوشش، در جهت کاهش هزینه با حفظ مشخصات و خصوصیات مهندسی تلاش گردد. درزهای پوشش کانال شامل درزهای ساختمانی، درزهای انقباض و درزهای انبساط می باشند که به ترتیب با هدف سهولت اجرا، کنترل ترک¬های ناشی از افت بتن و انقباض ناشی از افت درجه حرارت در هنگام هیدراسیون و کنترل تغییر حجم ناشی از تغییرات درجه حرارت ایجاد می شوند. آب بندی و پر کردن درزها در کانال¬های آبیاری یکی از حساس ترین بخش¬های عملیات پوشش بشمار می رود. بحران انرژی و نیاز به صرفه جویی در مواد انرژی زا در تهیه و تولید مواد مختلف نظیر سیمان باعث گردیده است که کوششی همه جانبه در اقتصادی کردن تولید این فرآورده و بهبود بخشیدن به کیفیت آن در سطح جهان انجام پذیرد. یکی از قدم¬های موثر در حل این مشکل استفاده از مواد پوزولانی بصورت طبیعی و مصنوعی در سیمان است. استفاده از این مواد بعنوان جایگزین بخشی از سیمان، نه تنها بهای تمام شده بتن را تقلیل می دهد، بلکه باعث بهبود خواص بتن تازه و سخت شده می گردد. در این تحقیق به¬منظور بررسی امکان استفاده از نانو ذرات برگ خرما و نی بامبو به¬جای بخشی از سیمان به عنوان ماده پرکننده درزهای انبساط و انقباض کانال¬های بتنی انتقال آب، مقاومت و دوام این نوع بتن¬ها در محیط¬های سولفاته و مقایسه آن با بتن کنترل مورد بررسی قرار گرفته است. گیاه بامبو و برگ نخل خرما را پس از خشک کردن به¬وسیله چاپر خرد کرده و بوسیله آسیاب گلوله¬ای و آسیاب لوس آنجلس به وسیله گلوله های فولادی که در آن قرار دارند به اندازه لازم آسیاب شدهخواهد شد تا به اندازه کافی نرم شده و به موادی با مقیاس نانو تبدیل گردید. سپس با استفاده از با جایگزینی مقادیر 30، 20، 0 درصد از هر یک از دو ماده مورد آزمایش(بطور جداگانه) به جای سیمان و با غلظت معین برای هر مقدار درصد جایگزینی ذرات تعداد 342 نمونه تهیه گردیده و خصوصیات مهندسی بتن ساخته شده مانند مقاومت فشاری، مقاومت کششی، مدول الاستیسیته و دوام مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصله نشان می¬دهد که مقادیر مقاومت فشاری و کششی تا سن 180 روزه در بتن با 20 درصد نانو ذرات بامبو تقریبا برابر با بتن کنترلی می¬باشد و در سایر تیمارها مقادیر مقاومت فشاری و کششی پائین¬تر از بتن کنترلی می¬باشد. در تمام تیمارها میزان کاهش وزن نمونه¬ها در اثر قرارگیری در محیط سولفات منیزیم نسبت به بتن کنترلی پائین¬تر می¬باشد بررسی مقادیر مدول الاستیسیته نشان می¬دهد که استفاده از پوزولان¬های برگ نخل و نی بامبو با عث کاهش مدول الاستیسیته می¬گردد که بتن تهیه شده دارای قابلیت کرنش بیشتری نسبت به بتن کنترلی می¬باشد که یکی از خصوصیات بسیار مهم ماده درزبند به¬شمار می¬رود.