نام پژوهشگر: زهره توازیانی
زهره امیدی پور مهناز امیرخانی
چکیده نخستین دانشمند مسلمانی که به شکل جدی به ساختارهای شرطی پرداخت ، « ابن سینا » بود. در واقع او مبتکرنظری? « قیاس اقترانی شرطی » است . پس از او کسانی چون« ارموی » ،« قطب رازی » و « خواجه نصیر طوسی » این بحث را ادامه دادند .تحقیق حاضردر پی این است که نشان دهد ابن سینا و شارحان وی تا چه حد توانسته اند ساختار معتبر و منسجمی از استدلال های شرطی ارائه نمایند.در این پژوهش سعی شده با مطالع? کتابهای ابن سینا (مانند شفا، نجات، اشارات و تنبیهات و...) وآثارشارحانش، گزاره ها وقیاس های شرطی مورد بررسی قرار گیرد تا رابط? آنها و حملی ها وقواعد واحکام مشترک آنها معلوم شود. بدین منظور با جمع آوری مهم ترین و ضروری ترین مباحث استدلال های شرطی ، نحو? استنتاج صحیح از شرطی ها وارتباط وتلازمشان با قیاس های حملی نشان داده شده است.
زهرا حاجی آقا زهره توازیانی
آنچه این رساله در پی آن است، اثبات یکی از صفات مهم خداوند "قدرت مطلقه " و زدودن شبهات از آن می باشد. در این راستا برای اثبات قدرت الهی، از دیدگاه دو تن از فلاسفه ی اسلامی "ابن سین ا" و "ملاصدرا" استفاده کرده ایم، که هر کدام پس از مباحثی پیرامون صفات خداوند و بیان رابطه ی آنها با ذات الهی، این صفت را در ذات واجب الوجود به اثبات رسانده اند. اما در جهت دفع شبهات از این صفت مهم الهی، از دیدگاه سه تن از فلاسفه ی غرب "آگوستین" ، "آکویناس" و "سویین برن" بهره جسته ایم. که این فلاسفه هر کدام به طریقی شبهات را از ذات الهی دور کرده و هیچ گاه قائل به انتساب محالات به خداوند نبوده اند. آنچه پس از طی این مراحل عاید می شود این است که محالات از ذات مقدس الهی به دور، و در حوزه ی مقدورات او واقع نمی شوند. زیرا محالات اموری ممتنع الوجود و مستلزم تناقضند، به نحوی که ابای از وجود یافتن دارند. لذا منسوب دانستن آنها به ذات الهی کاری عبث است . بنابراین محالات خارج از مقدورات قادر متعال بوده و تنها امور ممکن و جایزالذات در زمره ی متعلقات قدرت الهی قرار دارند، و امر محدود کننده ی قدرت قادر مطلق نخواهد شد، بلکه عدم انجام محالات توسط خداوند، دلیلی بر اطلاق قدرت او به حساب خواهد آمد.
ملیحه محمودی زهره توازیانی
بحث از معاد و جاودانگی انسان یکی از مباحث مهم و بنیادین در تاریخ تفکر آدمی به شمار می آید. این مساله با رویکردهای فلسفی، کلامی، عرفانی، قرآنی مورد توجه اندیشمندان علی الخصوص عالمان و عارفان مسلمان واقع شده است. که در نهایت موضع صدرالمتألّهین شیرازی، مبدع حکمت متعالیه در این باب، فصل الخطاب است. با توجه به این که حکمت متعالیه ی صدرایی بی ارتباط با عرفان اسلامی نبوده و در ساختار کلی اش بخشی را وامدار اندیشه های عرفانی است، این پژوهش درصدد برآمده است تا اندیشه ی ملاصدرا، حکیم مسلمان را در باب معاد، خصوصاً در بخش چالش برانگیز آن یعنی معاد جسمانی و همچنین در باب شیوه ی ثواب و عقاب و خلود در عذاب، با آراء و افکار مولوی، عارف شهیر و نامی جهان اسلام مقابل و برابر گذارد. و آن چه در این پژوهش به شیوه ی تحلیلی، توصیفی معلوم شده است، این است که غالب معتقَداتی که ملاصدرا در این باره، بنابر مشربی فلسفی، آن ها را در قالب استدلالات برهانی تصویر می کند، دارای سابقه ی قبلی و صورتی لطیف و متمثّل و متخیَّل در قالب اشعاری عالی، در آثار مولانا هستند. والبته در این میان بعضاً مواضع مخالف نیز وجود دارد که در خلال متن بدان اشاره خواهد شد.
بی بی زهرا بکاییان زهره توازیانی
چکیده: نوشتار حاضر جهت تبیین موضع قاضی سعید قمی در برابر مبانی فلسفی ملاصدرا می باشد. و به سه موضوع ، اصالت وجود ،اشتراک معنوی وجود و حرکت جوهری می پردازد. در هر مساله ابتدا دیدگاه و دلائل هر اندیشمند بیان شده و سپس به نقد و بررسی آن پرداخته شده است،در بحث اصالت وجود قاضی سعید بیش از آن که به دلایل مستحکم فلسفی استناد کند بر مبنای الفاظ و لغات دلایل خود را ابتنا می کند. در مساله ی اشتراک وجود روی کرد تنزیهی و انگیزه ی دینی قاضی سعید موجب شده ، که او به سمت اشتراک لفظی وجود رفته و با اشتراک معنوی وجود مخالفت کند.در حالی که قول به اشتراک لفظی وجود به خاطر خلط بین مفهوم ومصداق و غفلت از احکام وجود و نادیده گرفتن اقتضائات درجات متمایز آن است . در مساله ی سوم، یعنی حرکت جوهری، قاضی سعید اگر چه حرکت جوهری را رد نموده است ولی آثار و لوازمی را پذیرفته که مستلزم قبول حرکت جوهری می باشد و از این حیث می توان گفت که دیدگاه او دچار اضطراب بوده، همچنان که در بحث اصالت وجود دلایلش از استحکام لازم برخوردار نیست. واژگان کلیدی: قاضی سعید قمی ،ملاصدرا ، اصالت وجود ، اشتراک معنوی وجود ، حرکت جوهری . چکیده: نوشتار حاضر جهت تبیین موضع قاضی سعید قمی در برابر مبانی فلسفی ملاصدرا می باشد. و به سه موضوع ، اصالت وجود ،اشتراک معنوی وجود و حرکت جوهری می پردازد. در هر مساله ابتدا دیدگاه و دلائل هر اندیشمند بیان شده و سپس به نقد و بررسی آن پرداخته شده است،در بحث اصالت وجود قاضی سعید بیش از آن که به دلایل مستحکم فلسفی استناد کند بر مبنای الفاظ و لغات دلایل خود را ابتنا می کند. در مساله ی اشتراک وجود روی کرد تنزیهی و انگیزه ی دینی قاضی سعید موجب شده ، که او به سمت اشتراک لفظی وجود رفته و با اشتراک معنوی وجود مخالفت کند.در حالی که قول به اشتراک لفظی وجود به خاطر خلط بین مفهوم ومصداق و غفلت از احکام وجود و نادیده گرفتن اقتضائات درجات متمایز آن است . در مساله ی سوم، یعنی حرکت جوهری، قاضی سعید اگر چه حرکت جوهری را رد نموده است ولی آثار و لوازمی را پذیرفته که مستلزم قبول حرکت جوهری می باشد و از این حیث می توان گفت که دیدگاه او دچار اضطراب بوده، همچنان که در بحث اصالت وجود دلایلش از استحکام لازم برخوردار نیست. واژگان کلیدی: قاضی سعید قمی ،ملاصدرا ، اصالت وجود ، اشتراک معنوی وجود ، حرکت جوهری . چکیده: نوشتار حاضر جهت تبیین موضع قاضی سعید قمی در برابر مبانی فلسفی ملاصدرا می باشد. و به سه موضوع ، اصالت وجود ،اشتراک معنوی وجود و حرکت جوهری می پردازد. در هر مساله ابتدا دیدگاه و دلائل هر اندیشمند بیان شده و سپس به نقد و بررسی آن پرداخته شده است،در بحث اصالت وجود قاضی سعید بیش از آن که به دلایل مستحکم فلسفی استناد کند بر مبنای الفاظ و لغات دلایل خود را ابتنا می کند. در مساله ی اشتراک وجود روی کرد تنزیهی و انگیزه ی دینی قاضی سعید موجب شده ، که او به سمت اشتراک لفظی وجود رفته و با اشتراک معنوی وجود مخالفت کند.در حالی که قول به اشتراک لفظی وجود به خاطر خلط بین مفهوم ومصداق و غفلت از احکام وجود و نادیده گرفتن اقتضائات درجات متمایز آن است . در مساله ی سوم، یعنی حرکت جوهری، قاضی سعید اگر چه حرکت جوهری را رد نموده است ولی آثار و لوازمی را پذیرفته که مستلزم قبول حرکت جوهری می باشد و از این حیث می توان گفت که دیدگاه او دچار اضطراب بوده، همچنان که در بحث اصالت وجود دلایلش از استحکام لازم برخوردار نیست. واژگان کلیدی: قاضی سعید قمی ،ملاصدرا ، اصالت وجود ، اشتراک معنوی وجود ، حرکت جوهری .
اعظم جزینی زهره توازیانی
ملاصدرا تکوّن نفس را براساس نظریه ای که به حرکت جوهری و تشکیک در وجود معروف است، توجیه و تبیین نموده است. محقق این رساله با بررسی آثار این حکیم فرزانه و مطالعه کتب فلسفی و کلامی و تفسیری وی که بعضاً برگرفته از آیات و روایات است به نتایجی رسیده است که نشان می دهد بسیاری از دیدگاههای این فیلسوف در این مسئله مستند قرآنی دارد؛ از جمله اینکه این حکیم، معتقد به بقاء نفس بوده و بیان می دارد، با مرگ و فنای بدن و فساد آن، نفس همچنان پایدار و جاودانه به حیات خویش ادامه می دهد. او به کمک نظریه حرکت جوهری هم :جسمانیه الحدوث" بودن نفس و هم "روحانیه البقاء" بودن آن را ثابت می نماید. مطابق دیدگاه ملاصدرا، خداوند نیز مبدأ تکوّن نفس انسان و مراحل پیدایش او را در آیات مختلفی بیان فرموده است، از جمله آیات شریفه: «خلقه من ترابٍ»، «من طینٍ» و «من صلصالٍ من حماٍ مسنونٍ» و در ادامه به کمک آیاتی دیگر، تجرد نفس و بقای آن را متذکر می گردد: «لایذوقون فیها الموت الّا الموته الاولی»، « یا ایّتها النفس المطمئنّه ارجعی الی ربّک راضیه مرضیّه»، که ملاصدرا از این آیات و آیات دیگر به همراه ادله فلسفی، خلود نفس را هم نتیجه می گیرد.
معصومه رهبری اعلاء تورانی
برخی از فیلسوفان اسلامی، از جمله فارابی و ملاصدرا با اعتقاد به قدسی و الهی بودن وحی، به تبیین فلسفیِ آن پرداخته اند. فارابی در تبیین فلسفی خود در مورد نحوه دریافت حقایق وحیانی معتقد است که نبی با طی مراحل عقلانی قادر است به عقل فعال متصل شده و حقایق کلی وحی را با قوه ناطقه خود و حقایق جزئی وحی را با قوه خیال خود از آن دریافت کند. ملاصدرا برخلاف فارابی معتقد است نبی با داشتن عقل قدسی قادر است بدون طی کردن مراحل عقلانی، حقایق کلی وحی را از عقل فعال دریافت کند. اما در مورد حقایق جزئی وحی ملاصدرا معتقد است که نبی آنها را در عالم دیگری به نام عالم خیال، توسط قوه خیال خود مشاهده می کند. در مقابل دیدگاه فارابی و ملاصدرا که به وحی قدسی معتقدند، دیدگاه وحی نفسی قرار دارد. معتقدان به وحی نفسی نیز بر نقش مهم قوه خیال در وحی تاکید دارند، اما از این نقش قوه خیال در جهت انکار وحی قدسی و الهی استفاده کرده اند. بنابراین با نظر به اهمیت قوه خیال در پدیده وحی و وجود قرائت های متفاوت از آن نگارنده در پی مقایسه دیدگاه دو فیلسوف مسلمان دراین خصوص با نظر به وحی نفسی می باشد.
زکیه آذرمهر زهره توازیانی
چکیده قواعد محالات در فلسفه یکی از پر کاربرد ترین قاعده های مباحث فلسفی و از ارکان ضروری شناخت محسوب می شود که با ارجاع به وجود شناسی مجوز ورود به مباحث فلسفی یافته و فیلسوفان با این قاعده ها توانسته اند به بسیاری از پرسشهای کلامی و فلسفی پاسخ دهند. قاعده های مهم محالات که پژوهش حاضر به آنها پرداخته عبارتند از: قاعده «استحاله اجتماع مثلین»، قاعده «استحاله تناقض»، قاعده «استحاله دور»، قاعده «استحاله تسلسل»، قاعده «استحاله علیه کل شیءِ لِنفسه»، قاعده «استحاله انفکاک معلول از علت تامه»، قاعده «استحاله توارد العلتین علی معلول واحد»، قاعده «استحاله ترجیح بلامرجح»، قاعده «استحاله اعاده معدوم»، قاعده «استحاله انتقال الاعراض». که علامه طباطبائی از این ده قاعده در حل مباحثی نظیر تجرد نفس ناطقه و علم حضوری آن به خود، اثبات واجب الوجود و صفاتش، افعال واجب الوجود و معاد استفاده نموده است. او با این کار نشان داده که قاعده های محالات قابلیت این را دارند که در حلّ بیشتر معضلات فلسفی به کار گرفته شوند. در راستای همین هدف در ابتداء برای ایضاح مفهومی محالات مراد از محال و کاربرد آن روشن شده است و سپس کاربرد این محالات در حل مسائل فلسفی از آثار علامه طباطبائی اخذ و گزارش شده است. کلید واژه : محالات، واجب الوجود، صفات واجب، نفس ناطقه، معاد
آتوسا کلانترهرمزی زهره توازیانی
در این تحقیق سیر تکوینی مفهوم خود از دیدگاه حکمت متعالیه و دیدگاه های روان شناختی پست مدرن و شیوه تبیین آسیب شناسی روانی انسان مبتنی بر آن، مورد بررسی قرار گرفته است. شیوه کار به این صورت است که ابتدا از طریق کتب مربوط به موضوع و ثبت اطلاعات بر روی بیش از 1000فیش، اطلاعات و مطالب لازم در فصل دوم به نگارش در آمد. سپس بر اساس روش تحلیل محتوی، مضامین و مفاهیم کلیدی که در مورد مقوله های مرتبط با مفهوم نفس در هر دو دیدگاه بود را استخراج نمودیم. 6 مقوله ی مورد نظر در این پژوهش، عبارتند از: سیر تکوینی مفهوم خود، ارتباط خود با خود، ارتباط خود با مبدأ هستی، ارتباط خود با جهان، ارتباط خود با دیگران و ارتباط مفهوم خود با شیوه تبیین آسیب شناسی روانی انسان. پس از این مرحله، مضامین استخراج شده به تأیید 3 نفر از متخصصین در هر دیدگاه رسید. این مضامین تأییدشده، به عنوان دو افق مولف یعنی ملاصدرا و پست مدرن در نظر گرفته شدند و افق سوم که افق محقق است بر مبنای امتزاج دو افق دیگر مشخص و تبین شد. براساس امتزاج دو افق مطرح شده، از نظر پژوهشگر، با شرایط و معیارهای زیر، فرد می تواند از سلامت روان و تعادل وجودی برخوردار شود: 1_ انسان دارای استعدادهای بی شماری است و چنان چه هدف او در زندگی خداجویی باشد، تدوین برنامه سلامت برای شکوفایی استعدادها و رشد و تکوین او مقدور است. 2_ انسان به واسطه ی خودآگاهی و نیروی تعقل، مسول انتخاب ها و اعمال خود است. با این نگاه، او بهتر می تواند مشکلاتش را حل کند و کنترل خود و زندگی اش را به عهده بگیرد. 3_ از آن جا که انسان دارای ذوق تقرب به خدا و فطرت خداجویی است، بنابراین هر حرکت غایتمند انسان و هر انتخاب او که در جهت الهی باشد، موجب تعادل روحی و آرامش روانی اوست. 4_ شناخت خود موجب شناخت جهان و شناخت جهان موجب شناخت خود می شود. کسی که خود را بشناسد، هدفمند است و غایتمندی در مقابل عظمت این جهان موجب می شود تا فرد با فقدان هر چیزی دچار اضطراب و تنش نشود. 5_ برخورداری از زندگی اجتماعی و درکنار دیگران قرار گرفتن، امکان برخورداری از خرد خردورزان را فراهم می کند. 6_ سلامت روان و کمال انسانی در گرو عقلانی بودن و هماهنگی تمام ابعاد وجودی و بهره مندی از یک نظام ارزشی پویا و استوار صورت می گیرد.
معصومه کریمی احمدآبادی زهره توازیانی
این رساله که با عنوان مقایسه ی دیدگاه فخررازی و ملاصدرا درباره ی مراحل تکون نفس انسانی با نظر به یافته های جدید جنین شناسی به رشته ی تحری ر درآمد ه است ، د ر پی مقایسه ی آراء این دو دانشمند مسلمان در خصوص تکون بدن و پیدایش نفس ناطقه با نظر به یافته های علمی اثبات شده ی کنونی در باب جنین شناسی است. آنچه این مطلب را با اهمیت می نماید این است که فلاسفه برای اثبات وجود نفس ، به آثار آن رجوع می نمایند و پی بردن به آثار نفس امری تجربی است. این درحالی است که امروزه به واسطه ی وجود امکانات پیشرفته ، مباحثی که دررابطه با زمان پیدایش آثار مختلف و متعدد در جنین مطرح است ، قابل اثبات به وسیله ی مشاهده گردیده و تا حدودی با آنچه این دو فیلسوف در زمان خود بدان دست یافته بودند ، متفاوت است. لذا در مقایسه ای که در این باب صورت گرفته است ، نشان داده شده که ملاصدرا با مبانی خاص خود به دیدگاه هایی در خصوص نفس ناطقه رسیده است که با دیدگاه فخررازی متفاوت می باشد و با اینکه فخررازی عنایتش به مسائل تجربی بیشتر از ملاصدرا بوده ، اما یافته های جنین شناسی مویدات بیشتری را برای تفسیر صدرایی از تکون نفس فراهم می کند. رساله ی حاضر با تمرکز خاصی که بر تکامل جنین دارد ، نشان می دهد که نقاط قوت و ضعف هردو نظریه در استشهادات تجربی کدامند.
صغری ملاولی زهره توازیانی
چکیده نظر به این که باری تعالی مدال پر افتخار اندیشه و تفکر را تنها شایسته ی اشرف مخلوقات دانست و نصیب او نمود، از همان بدو خلقت، این موجود الهی در صدد شناسایی خویش و جهان اطرافش برآمد. لذا می توان تاریخ انسان شناسی را با تولد انسان یکی دانست. در طول تاریخ نظرات بسیاری در رابطه با انسان و انسان شناسی مطرح شده است و هر متفکری با استفاده از اصول خاص فکری نظرات خویش را درباره ی آدمی ارائه نموده است. از جمله اندیشمندان عالم که به شناسایی انسان پرداخته و درباره ی او نظراتی ارائه کرده اند، ملاصدرا و فلوطین می باشند. پژوهش حاضر به بررسی دیدگاه های این دو فیلسوف گرانقدر در رابطه با انسان می پردازد و مواضع اختلاف و اشتراک آنها را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد و در نهایت در صدد پاسخ دادن به این پرسش است که انسان شناسی ملاصدرا و فلوطین بر چه عناصری مبتنی است؟ به این معنا که آیا انسان شناسی این دو متفکر صرفاً فلسفی است یا از عناصری چون عرفان و دین بهره برده-اند؟ بر اساس تحقیقات انجام شده فلوطین فیلسوفی است که از عنصر عرفان در انسان شناسی-اش استفاده نموده ولی ردپایی از دین وحیانی خاصی در آن نیست؛ اما ملاصدرا به عنوان فیلسوف برجسته ی اسلامی در انسان شناسی خویش از دین و عرفان و فلسفه بهره مند گشته و معارف خاصی را در این زمینه ارائه نموده است.
فاطمه ترکاشوند زهره توازیانی
چکیده معرفت شناسی پایه و اساس هر نظام فلسفی یا نظام معرفتی است. یکی از پرسش های مهم پیش روی معرفت شناسان کنونی راه های دست یابی به معرفت و شناخت موانع آن می باشد. بحث درباره موانع معرفت جایگاه مهمی در فلسفه به خود اختصاص داده است که اوج آن در مکتب فلسفی «حکمت متعالیه» در اندیشه فیلسوف بزرگ، صدرالمتألهین شیرازی و هم چنین در اندیشه فلسفی فرانسیس بیکن تجلی یافته است. ملاصدرا اساس معرفت حقیقی را در ایمان به خدا و معرفت بی واسطه انسان به خدا می داند، و در این راه بر تجربه عرفانی تأکید می ـ کند. از نظر او معرفت نوعی یقین و ثمره نوری است و این معرفت نوری کلید اکثر معارف است. فرانسیس بیکن نیز با اعتقاد به شناخت طبیعت برای کسب معرفت الهی، خطاهای ذهنی و باورهای غلط را مانع مهمی در رسیدن به معرفت می داند. او در این زمینه چهار مانع و بت را معرفی می کند. نگارنده در پژوهش حاضر سعی نموده است تا با کنار هم نهادن دیدگاه دو فیلسوف شرق و غرب نشان دهد که چگونه دغدغه های مشترک به تلاش در توجه دادن به شناسایی معرفت و موانع آن انجامیده است.
مرضیه رمضانی کوشک زهره توازیانی
چکیده: فلسفه ی ماتریالیسم دیالکتیک، جزء فلسفی مارکسیسم را تشکیل می دهد. این فلسفه دارای اصولی چهارگانه است. این اصول عبارتند از: 1)اصل تضاد 2)اصل حرکت عمومی 3)اصل تأثیر متقابل 4)اصل گذار از کمیت به کیفیت پژوهش گر در این رساله به نقد و بررسی این اصول می پردازد. بدین نحو که با تتبع در منابع مارکسیستی در هر فصلی ابتدا به توضیح یکی از این اصول از دیدگاه مارکسیست ها پرداخته و در ادامه نقد و برررسی مربوط به آن اصل را آورده است. نتیجه ای که نگارنده پس از بررسی و نقد به آن رسیده ، این است که : این اصول بر خلاف مدعای مارکسیست ها به هیچ وجه قابلیت شناسایی جهان را ندارند.نکته ی مهم تر این است که، این اصول حتی در برخی موارد با یکدیگر تناقض دارند . واژگان کلیدی: مارکسیسم- ماتریالیسم- دیالکتیک- تضاد- حرکت- ماتریالیسم دیالکتیک
ام البنین مرتضوی زهره توازیانی
. نتیجه ای که نگارنده پس از بررسی به آن رسیده است این است که از دیدگاه فلسفی، ملاصدرا با استناد به آیه 155/اعراف آفرینش را فیض و رحمت بی انتهای الهی دانسته است و از دیدگاه کلامی، با استناد به حدیث قدسی هدف از آفرینش را حب ذات واجب تعالی ذکر کرده است. و در برخی از آثارش با استناد به آیه 30/بقره غرض از آفرینش را انسان کامل دانسته که همان خلیفه الهی است.
نعیمه حمزه مصطفوی زهره توازیانی
چکیده نظر به اینکه آیات و روایات بسیاری در متون اسلامی ، چه در قالب توصیه و چه در قالب توصیف ، بر رابطه طهارت نفس و معرفت تأکید می کنند و حکمت صدرایی نیز بر مبنای مشی خود در باب اتّحاد قرآن و برهان و عرفان به آموزه های دینی و کلامی تا حد زیادی عنایت داشته و در مباحث فلسفی خود در رابطه با مراحل شکل گیری معرفت بر اتحاد عقل و عاقل و معقول و حضوری و افاضه ای بودن علم در همه مراتب حکم کرده است ، بر این باور رفته که نفس در شائبه عدم طهارت از درک حضور غافل می ماند . به باور نگارنده درک این رابطه و تلازم میان طهارت و معرفت با شناخت صحیح نفس و معرفت میسر بوده است که ایجاد تصور صحیح طرفین آن رابطه ، به تصدیق آن می انجامد . زیرا وقتی حدوث جسمانی نفس و تجرد علم را با لزوم سنخیت عالم و معلوم در رابطه اتحادی عالم و معلوم برای حصول علم ، در نظر آوریم ، طهارت نفس جز به رفع هر گونه علاقه و پیوستگی با ماده متصور نخواهد بود و عامل این طهارت نیز خود نفس است . لذا هر آنچه به عنوان مقدمه در تحقق معرفت مطرح شود ، عامل طهارت نیز خواهد بود . بر این مبنا معرفت ابتدایی مستلزم طهارت است که با مقدمات و ابزارهایی چون اخلاق و عمل حاصل می شود . در این حال نفس آمادگی دریافت فیض معرفت از فیاض و عالم بالا را می یابد. به بیان دیگر در مسیر تحقق علم ، هم نفس باید تمرین داده شود و هم موانع باید رفع گردند تا آینه نفس از غلاف موانع خارج شده و زنگار آن زدوده ، آنگاه آماده دریافت حقایق شود . تنها در این شرایط ، عوامل تحقق معرفت می توانند موثر افتند. نکته لازم به تذکر آنکه ، از نظر حکیمانی چون ملاصدرا علم نیز از سنخ وجود است ، به تشکیک آن مشکک بوده و بر این اساس عمل و طهارت نیز اموری مشکک اند . بدین ترتیب با توجه به رابطه طهارت و معرفت در می یابیم که هر مرتبه علمی موجب طهارت عینی شده و هر درجه از طهارت نیز مقدمه مرتبه بعدی علم است تا در مراتب عالی و مقام وحدت نفس ، هر دو عین یکدیگر گردیده و به وحدت و عدم تعدد رسند.
معصومه قدیمی زهره توازیانی
چکیده معجزه به عنوان یک رویداد خارق العاده از مهمترین مسائل وحیانی ادیان است، که منشأ الهی داشته، به اراده خداوند بدست پیامبران صورت می گیرد، و هدف از انجام آن تأکید بر ادعای نبوت از جانب آورنده آن است. برخی از متفکران مسلمان مانند غزالی در مورد این مسأله رویکردی مثبت داشته اند. او موافق امکان و اثبات پذیری وقوع معجزات است و آنرا امری ممکن دانسته است که در قلمرو قدرت خداوند واقع می شود. از نظر غزالی میان پذیرش رابطه ضروری علیّت و پذیرش معجزات ناسازگاری وجود دارد، لذا او در جهت حمایت از امکان معجزات، رابطه ضروری علیّت را انکار کرده است و قانون طبیعت را در محدوده عادت و سنت الهی پذیرفته است. بنابراین معجزه را رویدادی دانسته که خارق این عادت و سنت است که با اراده خداوند صورت می گیرد و با استناد به این مسأله که معجزه خارق عادت و سنت پیشین است، به تبیین امکان آن پرداخته است. در نقطه مقابل این دیدگاه، نظر دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرا قرار دارد که مانند غزالی به انکار رابطه ضروری علیّت روی آورده ، اما با وجود این بر خلاف غزالی نسبت به اثبات پذیری معجزات رویکردی منفی داشته است، هیوم معجزات را اثبات ناپذیر و نامحتمل می داند، و بر آن دلیل اقامه نموده است و مشخصأ آنرا نقض قانون طبیعت دانسته است. با عنایت به مطالب پیشتر ذکر شده، نگارنده در پی آن است تا با مقایسه دیدگاه این دو متفکر نشان دهد که چگونه با وجود اینکه آنان مبنای مشترک در زمینه نفی رابطه ضروری علیّت داشته ا ند؛ به دو رأی متفاوت در رابطه با موضوع معجزه رسیده اند.
مطهره میرزایی پور اعلا تورانی
چکیده چگونگی خلقت جهان از جمله مسائلی است که همیشه مورد تفکر و تحقیق فلاسفه قرار گرفته است و نظریه هایی در این زمینه از ایشان ارائه شده است. از جمله فیلسوفانی که به این مسئله پرداخته اند، صدرالمتألهین و علامه طباطبایی هستند که هر دو تابع یک مکتب و دارای روشی واحد هستند. پژوهش حاضر در پی تبیین فلسفی مسئله ی خلقت از دیدگاه این دو فیلسوف است. نتیجه ای که حاصل شده است این است که صدرالمتألهین با استفاده از اصل اصالت و وحدت وجود و قاعده ی الواحد و امکان اشرف و با تأثیر از عرفا، وجود منبسط را صادر نخستین معرفی می کند و عقل را ماهیت وجود منبسط می داند که بر اثر میزان شدت وجود حاصـل می شود و به همین ترتیـب سایر عقول بر اثر شدت و ضعف مرتبه ی وجودی حاصل می شوند و ملاصدرا علاوه بر عقول طولی قائل به عقول عرضی نیز می باشد. علامه طباطبـایی نیز بر اساس نظریـه ی صدور و به پیروی از ابن سینا عقل اول را صادر نخستین معرفی کرده و قائل به بی شمار عقل در سلسله ی طولی عقول است و همچنین به وجود عقول عرضی هم معتقد است، اما نظر علامه برخلاف دیگر فیلسوفان ماقبل خود با هیئت بطلمیوسی و افلاک پیوندی ندارد. واژه های کلیدی: خلقت، صدرالمتألهین، علامه طباطبایی، اصالت وجود، وجود منبسط، عقول
فریده نوری نرگس نظرنژاد
رساله حاضر، بر آن است تا با نگاهی به آثار شهید مطهری، اندیشه اخلاقی وی را در برخی از حوزه های اخلاق کاربردی، استخراج و سامان دهی کند. اخلاق سیاست، اخلاق تکنولوژی و اخلاق علم آموزی از جمله این حوزه ها هستند. اخلاق کاربردی، نیاز به پایه و مبنایی دارد که پشتوانه ای برای آن باشد، انسان شناسی و خداشناسی، دو مقوله ای هستند که به عنوان مبانی اخلاق کاربردی شناخته می شوند، در این میان انسان شناسی از اهمیت ویژه ای برخوردار است و این مقوله نه فقط به دلیل آن است که انسان موضوع اخلاق است، بلکه تجزیه و تحلیل قوا و نیروهای انسانی نیز کلید تمامی حوزه های گوناگون تعلیم و تربیت، سیاست، تکنولوژی و.... است. در اخلاق سیاست، نظام سیاسی باید بیانگر قلمرو دین باشد و یکی از تجلیات آن مسئولیت پذیری انسان است و مسئولیت منهای دین و خدا معنا ندارد، و از عناصر اخلاق سیاست، حضور و استمرار عدالت در تمامی زمینه ها، رعایت حقوق مردم، آزادی و کرامت انسانی است. اخلاق تکنولوژی نیز مانند دیگر شاخه های اخلاق کاربردی باید منعکس کننده تعهد اخلاقی افراد و نهادهای تخصصی آن باشد و تکنولوژی باید در جهت توسعه و تکامل و بر هم نزدن ارزش ها سوق داده شود. در اخلاق علم آموزی، هدف اساسی، الهی شدن آدمی است و برای رسیدن به این هدف، باید استعدادهای عالی انسان به شیوه صحیح رشد کند و به فعلیت برسد زیرا تعلیم و تربیت، مهم ترین جنبه زندگی بشر است و هر نوع انحراف در آن باعث انحراف در همه امور زندگی می شود.
معصومه کچویی مهناز امیرخانی
پژوهش حاضر، در مقام بررسی این امر است که چگونه می توان از دیدگاه متکلمین و فلاسفه اسلامی، مسأله ی بداء، و رابطه آن با علم الهی را تبیین عقلانی نمود. «بداء» یکی از عقاید شیعه ی امامیه محسوب می شود. واژه ی «بداء» اسم مصدر از ماده ی «بدو» به معنای ظهور بعد از خفا است که درباره ی خداوند و انسان کاربرد دارد. در برخورد با این موضوع، هر کدام از اندیشمندان حوزه فلسفه و کلام موضعی خاص اتخاذ نموده اند. با توجه به علم مطلق پروردگار در صورتی که «بداء» در معنای صحیح اصطلاحی اش به کاربرده نشود، مستلزم نسبت دادن جهل به خداوند می شود. برای حل این مسأله بعضی از اندیشمندان بداء را همسان با نسخ دانسته اند. برخی دیگر از راه تاویل معنای بداء به «ابداء» و «اظهار» در پی یافتن مبنای عقلی و شرعی برای بداء بوده و گروه سوم به طور کل وجود بداء را انکار نموده اند؛ این گروه نیز به دو دسته تقسیم می شوند. دسته ی اول یهودیان هستند که معتقدند پروردگار جهان در ابتدای هستی، قضا و قدری برای عالم در نظر گرفته است که به هیچ عنوان حتی توسط خداوند قابل تغییر نیست. دسته ی دوم همچون اشاعره، مسأله ی بداء را به خاطر مبانی اندیشه ای خود و پیامدهایی که اعتقاد به بداء دارد آن را انکار کرده اند. بداء در مرتبه ی لوح محو و اثبات که مرتبه ای از علم الهی است قرار دارد و نوعی قضا و قدر الهی محسوب می شود. مسأله ی بداء می تواند مویدی جهت اثبات وجود اختیار برای انسان باشد.
فاطمه اسلامی مهناز امیرخانی
کاوش پیرامون معاد به دلیل گستره تأثیرش در حوزه اندیشه و عمل در همه اعصار مورد توجه اندیشمندان و دینداران بوده است و بالطبع همواره در معرض پرسش های گوناگون و تردیدهای فراوان نیز قرار داشته است و ازاین رو کوشش برای اثبات عقلی آن و اقامه براهین خردپذیر بسیار ضروری می باشد. در این میان بازخوانی قرآن مجید با چنین رویکردی و توجه به استدلالات قرآنی می تواند سهم فراوانی در ساحت اندیشه و باور داشته باشد. استدلال های قرآن در مورد معاد همان براهینی هستند که حجیت و قطعیت در آنها فارغ از گوینده آنها، از نفس استدلال برخاسته است و برای کسانی هم که حجیت را در قول خدا نمی دانند قابل اثبات می باشند. بیش از نیمی از استدلالات قرآن به موضوع معاد اختصاص دارد و حدود یک سوم از مجموع آیات قرآن مجید به موضوع معاد به صورت مستقیم پرداخته اند که خود بیانگر جایگاه مهم مسأله معاد در قرآن می باشد. استفاده از قیاس و تمثیل روش متداول قرآن در اثبات موضوع معاد و ملحقات آن می باشد. این پژوهش در صدد بیان استدلالات قرآن در باب معاد است.
زهرا گل محمد فریبا حاجیعلی
هرمنوتیک در غرب با ارائه ی روش تفسیر و فهم کتاب مقدس پا گرفت وبخاطروجود تعارض و تناقض های فراوان درمتون اناجیل توجه بسیاری از اندیشمندان غربی را به خود جلب کرد. در دنیای اسلام با اعتقاد به اینکه نارسایی و تعارض در متن قرآن و سنت وجود ندارد و حتما دلالتهای حکیمانه در بین است، قواعد و اصولی تدوین شد تا به دنبال نشانه ها و قرینه های حالیه ، مقالیه و عقلائیه برای کشف مراد شارع باشد.عمده این راهکارها در مبحث الفاظ که از بخش های مهم علم اصول فقه است،گردآوری شده است. اگرچه خاستگاه هرمنوتیک در غرب با مبحث الفاظ در اصول فقه امامیه متفاوت است و لیکن مبحث الفاظ به ویژه ظهورشناسی، حجیت ظهور و مسائل مرتبط با آن، دارای مباحث مشابه با شاخه های مختلف هرمنوتیک است .هرچندکه نتایج به دست آمده از این مباحث مشابه در این دو دانش گاه بسیار متفاوت است. بررسی تطبیقی هر دو دانش، می تواند اساس بسیاری از مباحث نوظهور و نگرشهای جدید و راهگشا در حوزهی فقهی، دینی و اعتقادی باشد. در تحقیق و بررسی موضوع، آرای دانشمندان غربی در ادوار مختلف هرمنوتیک مشخص شد و در عرض آن دانش اصول فقه نزد شیعه به ویژه مبحث الفاظ مطالعه شد ،تانقاط اشتراک وافتراق هردودانش آشکارشود میان هرمنوتیک ماقبل فلسفی همچنین هرمنوتیک عینی گرا - برخلاف هرمنوتیک فلسفی- با مبحث الفاظ نقاط تشابه متعددی یافت شدو مشخص گردید که آنچه به طور کم و بیش در فرآیند فهم روشمند و اصولی قرآن و احادیث میگذرد، رنگ هرمنوتیکی و معناشناسی داشته و از اصول و قواعد این دو دانش پیروی می کند و خوشبختانه اصولیون شیعه غافل از مباحث هرمنوتیکی نبوده اند؛ هرچند با این نام مطلبی عرضه نشده است. البته این بدان معنا نیست که اصول فقه شیعه نیاز به طرح دیدگاهها و نظریات جدید برای حل مسائل و معضلات خویش ندارد.
زهرا حامد اکبری طوسی زهره توازیانی
چکیده : پژوهش حاضر جستاری است در بحث وحدت وجود که مقصود از آن بررسی تطبیقی نظریه وحدت وجود از دیدگاه دو فیلسوف بزرگ صدرالمتألّهین شیرازی و اسپینوزا است. وحدت وجود از موضوعات مشترک حوزه فلسفه و عرفان است که همواره در گستره تاریخ، موافقان و مخالفان بسیاری را به بحث کشانده است. داوری های متفاوت درباره آن تا آنجاست که برخی آن را ایمان محض و عقیده ای توحیدی و برخی دیگر آن را کفر محض و باوری ملحدانه توصیف نموده اند. واکاوی درباره درستی و نادرستی هرکدام از این داوری ها از اهداف ضروری این پژوهش است. تا از این طریق ضعف برخی داوری ها و گمانه زنی ها در ملحدانه خواندن عقیده به وحدت وجود مشخص گردد. صدرالمتألهین شیرازی با پایه گذاری بنیان حکمت متعالیه تبیینی عرفانی از وحدت وجود ارائه می دهد. او در گذار از نظریه وحدت تشکیکی که ابتدا به آن معتقد بود ،در نهایت به وحدت شخصی وجود می رسد و آن را با تفسیر دقیق خود از رابطه علت و معلول و واحد و کثیر تبیین می نماید. اسپینوزا فیلسوف بزرگ دیگری است که در جهان غرب به ارائه فلسفی نظریه وحدت وجود در آثار خود به ویژه اخلاق اهتمام ورزیده است. او با ارائه دیدگاه وحدت جوهر تبیین دیگری از وحدت وجود ارائه می دهد. ضمن بررسی و تحلیل دو دیدگاه و مراجعه به مستندات فلسفی ، مشابهت ها و تفاوت هایی میان دو نظریه ملاحظه شد. مسائلی نظیر اعتقاد به یگانگی جوهر و حقیقت وجود ،توجیه رابطه علت و معلول یا جوهر و حالت به تعبیر اسپینوزا به صورت فراتر از رابطه متعارف ،عدم انکار کثرات و توجیه آن با نظریه تجلّی و معرفی کثرت ها به عنوان تجلیات و مظاهر وجود و جوهر یگانه، و نیز باور به خدای متعالی و جدایی ناپذیر از جهان هستی ،از مشابهت های نظریه آن دو است. همچنین اعتقاد به خدای نا متشخص از نظر اسپینوزا، نوع متفاوت ارائه نظرات، بیان صریح اسپینوزا مبنی بر یکسان انگاری خدا با طبیعت و انتساب مستقیم صفت بُعد به خدا و ارائه تبیینی روشن از وحدت شخصی وجود از سوی ملاصدرا و التزام او به آموزه های توحید دینی مبنی بر تمایز خدا و خلق از حیث خلق بودن، از تفاوتهای نظریه وحدت وجود اسپینوزا و صدرالمتألهین به شمار می آید. واژگان کلیدی: وحدت وجود، وحدت شخصی وجود، خدا، ملاصدرا، اسپینوزا.
زینب احمدی فرد زهره توازیانی
ملاصدرا همچون دیگر حکیمان مسلمان بر این باور است که انسان، موجودی دارای دو بعد جسم و روح است؛ و برای حیات او نیز نهایتی است و نهایت زندگی او نیز بر اساس حکمت حکیمانه خداوند در خلقت طراحی شده است. و از آنجاییکه خلقت او عبث نبوده، جهانی دیگر وجود دارد که او مطابق آنچه در دنیا انجام داده، مستحق ثواب و عقاب میشود. بنابراین انسان بعد از مرگ تا رسیدن به زندگی جاودانه و ابدی، مراحلی را طی میکند. او در آثار مختلف خود به این مراحل توجه داشته و با قواعد فلسفی و شواهد قرآنی به تشریح و تبیین آنها پرداخته است. این مراحل به طور کلی به سه دسته عمده تقسیم میشوند : مراحل قبل از وقوع قیامت، که شامل موت، قبر، نفخ صور و برزخ میشود؛ مراحل وقوع قیامت و حشر، که مشتمل بر قیامت، علائم و احوال قیامت، بعث و حشر است؛ و مرحله آخر، مراحل پس از حشر است که عناوینی چون حساب و میزان، صراط و بهشت و جهنم در ذیل آن قابل بحث است. نگارنده در این رساله سعی نموده است تا وجوه نقلی بیان صدرایی در مسأله مربوط به حیات پس از مرگ را از آثار وی استقراء نماید. هر چند که تبیین ملاصدرا از مسأله معاد منحصر در نقل صرف نیست بلکه بیشتر از نقل، تکیه او بر عقل است که از فیلسوف هم همین انتظار میرود. اما تبیین نقلی او از مسأله معاد بیشتر رنگ و بوی کلامی دارد که خواننده در جریان این رساله آن را استشمام خواهد نمود.
انسیه تنوره زهره توازیانی
چکیده نظام اخلاقی اسلام مبتنی بر جهانبینی الهی است که بر طبق این نوع جهانبینی رسیدن به سعادت و کمال به عنوان غایت اخلاق که همان قرب الهی است در پرتو این بینش میسر است چرا که طبق دیدگاه الهی، انسان علاوه بر بعد جسمانی، دارای بعد روحانی است که بدان وسیله قابلیت بقاء و دوام را دارا است و می? تواند با کسب ره توشههایی از این دنیا به جهان دیگر کوچ نماید و به زندگی خود در پرتو نور الهی ادامه دهد. اعتقاد به معاد بدون اعتقاد به خلود نفس، باوری عقیم است علاوه بر آن این اعتقاد یکی از اصول اساسی اسلام محسوب میشود و این باور اعتقادی ضامن اجرائی برای اعمال و رفتارهای انسان در دنیا است، چرا که انسان با اعتقاد به حیات جاوید، زندگی هدفمند و منظمی برای رسیدن به مقصود خواهد داشت، و در زندگی با نشاط بیشتری به سوی هدف حرکت میکند. اما انسانی که زندگی خود را فانی در دنیا میداند و قائل به زندگی جاوید نیست، ارزش انسانی خود را تنها در این سرا و ارضاء خواستههای نفسانیاش خلاصه میکند و چه بسا برای رسیدن به لذات زودگذر دنیایی از بسیاری از اصول اخلاقی بگذرد و آنها را مانع رسیدن به مقصود خود بداند و گاهی امر غیر اخلاقی را به عنوان ارزش برای خود تلقی نماید. نظر به این که نظام اخلاقی اسلامی بدون باور به معاد سامان پذیر نبوده و قادر نیست آموزههای پایدار اخلاقی را برای اداره ی جامعه انسانی عرضه نماید، محقق این رساله در پی آن است که چگونگی این تأثیر را که پیوند وثیق با خلود نفس دارد، بر تکوین نظام اخلاق اسلامی و ساختار آن در قالب یک مطالعه نظری عرضه دارد تا ضمناً راهنمایی برای کسانی باشد که در جستجوی نظام پایدار ارزشی هستند که به گمان محقق تنها نظامهای دینی قادرند پایداری ارزشها را تضمین نمایند و لذا در این رساله سعی شده است چنین ادعایی به اثبات رسد. واژگان کلیدی اعتقاد، خلود، نفس، اخلاق، اسلام
سعیده سعیدی فروزان راسخی
نظر به جایگاه ویژه?ای که عدالت در عرصه?های مختلف داشته و دارد، این بحث به حوزه فلسفه نیز کشیده شده و بخشی از فضای فلسفی را به خود اختصاص داده?است. علاوه بر آن فیلسوفان بسیاری از ورود به آن غفلت نکرده?اند؛ از متقدمین حکمای اسلامی، خواجه نصیر الدین طوسی و از متأخرین، علامه طباطبایی دو حکیمی هستند که بخشی از همّ خود را مصروف آن داشته?اند. نگارنده در این پژوهش سعی نموده است تا گوشه?ای از این تلاش?ها را به تصویر کشد؛ برای این منظور، عدالت را در چهار محور کلی اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و الهی از منظر این دو حکیم مورد بررسی قرار داده و به طرح نقاط اشتراک و افتراق آن?ها پرداخته?است. حاصل این تحقیق نشان می?دهد که خواجه طوسی و علامه طباطبایی در موارد متعددی نظرات مشابه دارند؛ از جمله آن?ها این موارد است: عدالت، کاملترین فضیلت است و در همه امور وجود دارد، اما در بحث اعتباری یا حقیقی بودن عدالت، معیار تعیین امر عادلانه و رابطه عدالت و آزادی، اختلاف نظر دارند. کلمات کلیدی: اخلاق، فضیلت، عدالت، آزادی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه طباطبایی.
ماهرخ السادات پور هاشم زهره توازیانی
نظر به اهمیتی که بحث نفس در فلسفه داشته و دارد، فیلسوفان بسیاری در طول تاریخ تفکر بشری بخشی از همّ خود را مصروف آن داشته اند. در میان مسلمانان نیز عموم حکما از اهمیت آن غافل نبوده اند حتی متکلمین مسلمان هم به ضرورت طرح آن جهت دفاع از آموزه های دینی اذعان داشته اند. علاوه بر این مسئله ی نفس به گونه ای حوزه های دیگر، نظیر زیست شناسی و روانشناسی را هم از خود متأثر نموده است. این حوزه ها که حوزه های تجربی هستند بیشتر از آنکه بخواهند در حقیقت و بیان ماهیت نفس سخن بگویند در جستجوی تبیین افعالی هستند که مستند به وجود نفس است. اما فلاسفه و متکلمین در تلاش برای بیان ماهیت و حقیقت نفس و نحوه ی تکون آن به بحث پرداخته اند. و نتیجتاً آن را جوهر مجردی یافته اند که در مقام فعل از قوا و آلاتی بهره می برد. و ما در این رساله سعی نموده ایم تا تلاش دو اندیشمند مسلمان، که یکی حکیم پرآوازده و دیگری متکلم نامداری است، را در تبیین این مسئله به تصویر کشید و در ضمن آن نشان دهیم که چه شباهت ها و تفاوت هایی میانشان وجود دارد. حاصل این تحقیق نشان می دهد که ملاصدرا در باب نفس و قوای آن مطالب بیشتری را نسبت به فخررازی ارائه نموده است و نیز پاره ای از مباحث وجود دارند که اغلب، فخررازی آنها را به دلایل تجربی اسناد داده است که از مجموع این نظریات می توان به دلایل ضعف یا قوت بیانات هر یک از آنها و نیز به چگونگی پیدایش و ارتباط نفس و بدن از آغاز تا رسیدن به سر منزل مقصود پی برد.
زهرا خطیبی اعلاء تورانی
علم امام بارزترین صفتی است که از دیرباز در امام شناسی مورد توجه عالمان و متفکران بوده است. اندیشمندان شیعی این ویژگی را از شروط بنیادین امامت دانسته، در رویارویی با دیگر گروه های جامعه اسلامی بر آن استدلال کرده اند. مطالعه در این موضوع همواره با نگرش ها و رویکردهای فکری مختلفی صورت گرفته و در میزان و چگونگی آن اختلافاتی پدید آمده است. این تحقیق با رویکردی تطبیقی و با بهره گیری از روش توصیفی – تحلیلی، به بررسی دیدگاه حکما و متکلمین درباره علم امام پرداخته، درصدد مقایسه و تا حدّ امکان جمع نظر متکلمان با حکمت متعالیه برآمده است. بر اساس نتایج به دست آمده از ادله طرفین، هر دو گروه بر تقیّد علم امام به ذاتی نبودن و افاضه از جانب خداوند متعال و نیز بر عدم احاطه علم ایشان نسبت به کنه ذات و صفات ذاتی خداوند اتفاق دارند. اختلاف طرفین تنها بر سر علم امام به جمیع افعال الهی و احاطه او بر همه موضوعات و مخلوقات است که تفاوت گذاشتن میان وجود نوری امام و وجود عنصری او، کلید حل نزاع تاحدّ زیادی به شمار رفته، بدین ترتیب، آن چه حکمت متعالیه درباره علم گسترده امام به همه موضوعات و حقایق قایل شده به وجود نوری او و قیودی که متکلمان ذکر کرده اند، به وجود عنصری امام برگشت می کند.
حکیمه جهانگیری دولت آبادی زهره توازیانی
مسئله معاد و زندگی پس از مرگ یکی از اصول ادیان آسمانی است و اعتقاد به آن ریشه در فطرت انسان ها دارد و در آیات قرآن هم فراوان به این موضوع اشاره شده است. امید به آینده و جاودانگی انسان نقطه عطف افکار بشر و معنا بخش زندگی آدمی است؛ لذا تبیین مساله معاد و پرداختن به آن می تواند پاسخگوی سوالات متعددی در این زمینه باشد. دور بودن از تجربه ی زندگی اخروی، پژوهش و تحقیق در آن را بس دشوار می سازد و این امر موجب اختلاف آراء و نظرات دین پژوهان ومتکلمان در این قلمرو شده است. اما می توان با بررسی و مقایسه دیدگاه های آنان تفسیر روشنتری از آن ارائه داد. در این پژوهش، معاد، انواع معاد؛ روحانی و جسمانی و تناسخ، امکان معاد جسمانی، معاد از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی و قاضی عضدالدین ایجی مورد بررسی قرار گرفته و نقاط اشتراک وافتراق آنها بیان شده است. در مجموع خواجه و قاضی در موارد زیادی دیدگاه های مشابه دارند اما در مسائل مهمی چون اعاده ی معدوم اختلاف نظر دارند. کلمات کلیدی: معاد، اعاده ی معدوم، خواجه نصیرالدین طوسی، قاضی عضدالدین ایجی.
مریم عظیمی دوست اعلی تورانی
همانطور که می دانیم، در هر مرحله ای از زندگی انسان مسئله ای برای تصمیم گیری وجود خواهد داشت. برای بهترین تصمیم گیری ها در شرایط مختلف، داشتن قدرت تفکر و تعقل که از رهگذر آن استدلال برهانی صحیحی به دست آید، تأکید می شود؛ لذا اندیشه جزء لاینفک زندگی انسان است. بهترین سنی که برای آموزش و پرورش تفکر پیشنهاد می شود، سنین کودکی است که در آن ذهن کودک از هرگونه نقش و رنگی عاری است و برای آموزش و پرورش علوم مختلف آمادگی کامل دارد. در میان علوم مختلف نیز، فلسفه، علمی است که در مورد روش اندیشیدن و تفکر کردن بحث می کند و عالم هستی و موجودات آن را از رهگذر بررسی مفاهیم و استدلال های فلسفی بررسی می کند. بنابراین، پرداختن به این موضوع از دوران کودکی سفارش شده است. هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی آموزش فلسفه به کودکان است. در این زمینه فیلسوفان غربی برنامه ای به نام فلسفه برای کودکان را طراحی کرده که در آن از طریق داستان های فلسفی، کودک را وادار به تفکر نقادانه و بحث های آزاد می نمایند. در این برنامه مقصود از فلسفه، تنها آموزش تفکر فلسفی و اندیشه نقادانه است؛ لذا فیلسوفان غربی فلسفه به معنای علم خاص را مناسب ذهن کودک نمی دانند. اما فیلسوفان اسلامی با توجه به اینکه درصدد رساندن قوای انسان به تکامل هستند، به بررسی قوه عقل نظری و عقل عملی پرداخته و مراتب و مراحلی را برای هر دو قوه قائل شده اند که در آن ها ملاحظه مراحل رشد نیز مفروض است. گفتنی است که فیلسوفان اسلامی به صورت مستقل به بحث آموزش فلسفه به کودکان نپرداخته اند، بلکه آنان، اصل پروراندن ذهن به معنای سنتی را برای رسیدن به هدف اصلی خلقت، برای همگان ضروری می دانند و البته کودکان نیز از این امر مستثنی نیستند.
لیلا کمال لو فروزان راسخی
چکیده: اخلاق، رمز سعادتمندی انسان است و غفلت از آن، به منزله فاجعه ای دردناک است و این مطلب است که کمتر اندیشمندی از کنار آن به راحتی گذشته است، به طوریکه می توان گفت عموم فیلسوفان و متکلمان تاریخ، بخشی از رسالت خویش را در سامان بخشی به نظام های مختلف اخلاقی سپری کرده اند، چه در میان مسلمانان و چه اندیشمندان غیر مسلمان. در حوزه اسلامی از معاصرین شهید مطهری، و از متقدمین ملا احمد نراقی، از جمله کسانی هستند که به ضرورت پرداختن به مباحث اخلاقی به طور جدی توجه داده اند. لذا ما در این پژوهش این دو تن را، که خود نمونه اخلاق اند، انتخاب نموده ایم تا با مطالعه آثار گران بهایشان، اصول تعلیم و تربیت اخلاقی مورد نظر آنها را استخراج کنیم. در این زمینه به نقاط اشتراک بسیاری بین نراقی و استاد مطهری رسیدیم و نقاط افتراق در آنها به ندرت دیده می شد، که افتراق آنها بیشتر به دلیل معاصر بودن و حوزه وسیع مطالعات استاد مطهری، در دو زمینه تعلیم و تربیت و اخلاق بود. و بیشتر مباحث، در زمان نراقی، مبتنی بر اخلاق بود. و او برای اثبات گفته های خویش بیشتر به آیات و روایات استناد می کرد و اخلاق را همان تربیت می دانست، و تربیت را در اخلاق جستجو می کرد، اما بیانات استاد مطهری، بیشتر مبتنی بر نقل و به تفکیک اخلاق از تربیت بود.
فهیمه فهیمی نیا شهناز شایانفر
شناخت انسان و حل معمای آن، نزد فیلسوفان و عارفان مسأله¬ای جدی و اساسی است و هریک کوشیده¬اند با روش¬ها و طرق مختلف، انسان را شناخته و به رمز و رازهای وجودی او پی ببرند. نوشتار حاضر از دریچه فلسفه و عرفان و به روایت علامه حسن زاده آملی، به مسأله شناخت انسان می¬پردازد. در این پایان نامه مسائلی چون کینونت¬ها و ساحات وجودی انسان پیش از این نشئه و پس از آن و به تعبیر دیگر قوس نزول و صعود انسان و مبانی مرتبط با آن واکاوی شده و ملاحظه می¬شود که استاد حسن زاده آملی مباحث یاد شده را با صبغه عرفانی مطرح کرده¬اند. گونه های تجرد یکی دیگر از مباحث مطرح شده در این نوشتار است. تلاش علامه حسن زاده در این بخش به طرح تفصیلی تجرد اتم یا فوق تجرد عقلانی بودن نفس و بیان ادله مرتبط با آن معطوف است. همچنین در بحث انسان کامل به تفصیل به تبیین دیدگاه استاد در این باب و خاستگاه آن، یعنی عرفان ابن عربی پرداخته شده و نشان داده می¬شود که استاد در این زمینه شارح صرف نبوده، بلکه دغدغه¬ی شیعی کردن مباحث انسان کامل ابن عربی و تطبیق آن با امام تشیع را داشته و با استمداد از روایات شیعی به نیکویی از عهده آن برآمده¬اند. همچنین در انسان شناسی علامه حسن زاده با دو نحوه¬ی ارتباط انسان با خدا مواجهیم: رابطه¬ی تکوینی و رابطه¬ی شناختی؛ در رابطه¬ی تکوینی تأکید علامه بر فقر ذاتی بوده و همچو سایر عرفا تمام نظام هستی و به ویژه انسان را فقیر محض می داند و در رابطه¬ی شناختی نیز به تقریر وجوه مختلف حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» پرداخته است. کلید واژه¬ها: انسان کامل، حرکت حبی، کینونت پسین، کینونت پیشین، تجرد برزخی، تجرد عقلانی، تجرد فوق عقلانی، حسن زاده آملی.
مملکت عسکری برواتی اعلاء تورانی
چکیده در این رساله سعی شده است، تا به بررسی یکی از دغدغه های اصلی بشر امروز، یعنی پاسخ به این پرسش که «آیا زندگی معنادار است؟»پرداخته شود. در این خصوص دیدگاه علامه طباطبایی با توجه به رویکرد قرآن کریم مورد بررسی قرار گرفته است. التزام به باورهای دینی و در رأس آنها اعتقاد به وجود خدا و جهان آخرت، زمینه ساز معنا داری زندگی از نگاه علامه، بوده و ایشان بر این باورند که انسان در صورتی به سعادت می رسد که هدفی که خداوند برای وی مقرر داشته را هدف خود قرار داده و در جهت نیل بدان، زندگی خود را حرکت دهد. به بیان دیگر از دیدگاه ایشان، غایت خداوند از آفرینش، ذات متعالی خداوند است و انسان با حرکت ذاتی و ارادی خود، مراتب وجود بسوی خداوند را سیر می کند و زندگی خویش را معنا دار می کند. در مقابل، فقدان ایده آل معنوی در زندگی یا غفلت از حضور غیب و ذات باری و در یک کلام جدا شدن از وحی و ایمان دینی، به اعتقاد ایشان، نا امیدی و پوچ گرایی را موجب شده و بحران های جدی ای را به دنبال خود خواهد داشت.از نگاه علامه ،زندگی در علم و آگاهی،پایبندی به اخلاق و رفتار انسانی،مسئولیت پذیری در پرتوتعالیم دینی ودر خدا باوری و روح توحیدی،معنا پیدا می کند وهمه بی معنایی و پوچی زندگی درخود فراموشی،تفکر دنیوی،عدم درک جایگاه انسانی،دوری از اعتقاد به خدا و انسان محوری است که ارمغان تمدن غرب است. واژگان کلیدی: زندگی، هدف، معنا، علامه طباطبایی، قرآن کریم،خداباوری،روح توحیدی،
لیلا زنگنه مهناز امیر خانی
براساس نظریه فطرت در ساده ترین تقریر؛ انسانها نوع واحدی هستند، دارای ماهیت مشترک؛که این ماهیت مشترک برخوردار از ویژگی ها و لوازم مشترکی است که در تمام افراد نوع وجود دارد. مطالعه آثار ملاصدرا نشان می دهد که وی در باب فطرت به مطالعه مستقل فلسفی یا عرفانی نپرداخته است؛ ولی مبحث فطرت در آثار او¬¬ به تفصیل و متأثر از انس او با آموزه های دینی ، به خصوص در آثار عرفانی و تفسیری اش نمایان است.صدرا همچون بسیاری از متفکران پیشین، معتقد به خداشناسی فطری است.اما تفاوت وی با دیگران در این است که وی برای این نوع از خداشناسی، پشتوانه فلسفی تدارک دیده است. وی با در نظر گرفتن دو ولادت برای انسان؛ ولادت اول(طبیعی) و ولادت ثانی(معنوی)، ورود به عالم معنا و بازیابی شخصیت دوباره را در گرو رسیدن به "ولادت ثانی" می داند؛ و حصول این ولادت و گشودن قفل دروازه عالم معنا را تنها از طریق پیمودن راه انبیاء(ع) وعمل به تعالیم ایشان، امکان پذیر می داند. افزون بر آن در نظام حکمت صدرایی مسأله حرکت جوهری و اتحاد عاقل و معقول، دو مبنای فلسفی برای تحلیل و تبیین عبور از فطرت اول به فطرت ثانی است. در این پژوهش تلاش شده است بر اساس این دو مبنا و دیگر مسائل فلسفی و راهکارهای موجود در شریعت، مسأله عبور از فطرت اول به فطرت ثانی تحلیل شود.
زهرا قاسمی نور زهره توازیانی
چکیده با اینکه فلسفه¬ی ملاصدرا به عنوان یک سیستم فلسفی با روشی نوین شناخته می¬شود، با این حال او به "التقاط" متهم است. یکی از دلایل این اتهام را، عدم ذکر منابع مستفاد در اسفار اربعه دانسته¬اند. رساله¬ی حاضر در پی آن است تا با ذکر مستندات مشائی جلد یک اسفار، فراروی¬های وی در این اثر را تبیین نماید. او در جلد یک اسفار با ارائه¬ی راه حل¬های جدید برای تحلیل دقیق¬تر مسائل فلسفی، ارائه¬ی تقریری نو از مسائل فلسفی مطروحه در آثار پیشینیان و داوری بین دو یا چند تن از متفکران گذشته، اتهام التقاطی بودن فلسفه اش را منهدم می کند. وی با تزریق "نگرش وجودی" در کالبد فلسفه¬ی اسلامی، تبیین نوینی از مسائل ارائه داده است. او مُبدع مسائل فلسفی نیست، همانطور که خود وی نیز در سراسر آثار فلسفی¬اش چنین ادعایی ندارد.حقیقتاً مکتبی که وی بنیان گذار آن است، به لحاظ "روش" حکمت نوینی است گرچه در این حکمت نوین، از حکمای پیشین نهایت بهره را برده است. از جمله¬ی آنها استفاده از آموزه¬های فلسفی حکمت مشاء است. اما فلسفه¬ی او نه فلسفه¬ی مشائی است نه اشراقی و نه عرفان است و نه کلام. او با مستنداتی که از فلسفه¬ی مشاء خصوصا ابن سینا ارائه نموده، نشان می¬دهد که حکمت متعالیه¬ی وی پای بر گرده¬ی فلاسفه مشاء نهاده و به ساختار فلسفه¬ی اسلامی شکلی وجودی داده است. از آنجایی که تعیین سند در گفتار حکمای سابق عادتی مألوف نبوده است، نگارنده¬ی این رساله، سعی نموده است با تعیین مستندات مشائی جلد اول اسفار و فراروی¬های ملاصدرا، نمونه¬ای از این بهره¬گیری¬ها را به نمایش بگذارد تا الگویی برای تحقیقاتی از این نوع باشد. واژگان کلیدی: مستندات، مشاء، اسفار اربعه، فراروی، ملاصدرا
زینب تاجیک زهره توازیانی
چکیده مسأله اثبات وجود خدا و صفاتش گرچه همواره مورد عنایت و توجه فیلسوفان مسلمان بوده است و ایشان به قدر مستوفا هم به آن پرداخته اند اما فقط ایشان نبوده اند که به این مساله توجه کرده اند بلکه پاسداران حریم دین نیز بخشی از هم خودرا مصروف این مهم نموده اند. نمونه آن تلاش چهارمین امام معصوم شیعیان زین العابدین(علیه السلام) است که در صحیفه سجادیه خود بخشی از سعی خود را معطوف این مساله نموده است .این توجه نشانگر این است که علی رغم اینکه بعضی با موضع گیری مقابل فلسفه و فیلسوفان میخواهند نشان دهند که فلسفه با تکیه بر عقل و برهان و استدلال در تضاد با دین قرار دارد و با وجود متون دینی فلسفه امری بی فایده است .اما وجود شباهتهای بسیاری که میان تبیین فلسفی فیلسوفان از این مساله وایمه اطهار(سلام الله علیها)است نشان میدهد که این دغدغه ای مشترک است .خصوصا که در بحث اثبات خدا و صفاتش تشابهات فراوانی بین تبیین فلسفی فیلسوفان نامدار ( ابن سینا، شیخ اشراق و ملاصدرا) و صحیفه سجادیه به چشم می خورد. شاید تنها تفاوت در این است که تبیین فلسفی این مساله با جزئیات و پیچیدگی بیشتری همراه است. نگارنده برای نشان دادن این امرسعی نموده تاباجمع آوری منابع لازم وتحلیل مباحث مربوطه ادعای خود را در دو فصل سامان یافته در رساله حاضر ثابت نماید. در فصل اول مسأله اثبات وجود خدا در فلسفه سه فیلسوف مسلمان و صحیفه سجادیه بررسی و با هم مقایسه می شود و در فصل دوّم صفات خدا در فلسفه این سه فیلسوف و صحیفه سجادیه بررسی و با هم مقایسه شده و به وجوه شباهت وتفاوت آنها نیز اشاره رفته است. واژگان کلیدی: خدا،صفات خدا،صحیفه سجادیه،ابن سینا،شیخ اشراق،ملاصدرا.
سعیده خورسی زهره توازیانی
ارسطو اولین فیلسوفی بود که رهیافتی تجربی نسبت به مسأله ی نفس داشت و بحث از آن را در طبیعیات مطرح کرد. از این جهت اندیشه ی ارسطو بر فیلسوفان بعد از خود خصوصاً بر فیلسوفان مسلمان و مشخّصاً بر شخص ابن سینا بسیار تأثیر گذاشته است . اما ابن سینا تنها به پذیرش آراء ارسطو و شرح آن ها، مباحث جدیدی نیز در علم النّفس ارائه کرده است . ارسطو نفس را کمال او?ل برای جسم طبیعی دارای حیات بالقوه می دانست . بر این اساس نفس از نظر او در پیوند با جسم لحاظ می شد . او مفاهیمی چون صورت ، مایه ی حیات ، اصل حیات و علّت را بر آن اطلاق کرده است . اطلاق این مفاهیم بر نفس با هویت اضافی آن سازگار نیست ؛ ازین رو ، نوعی تعارض در این باره در اندیشه ی ارسطو باقی می ماند و تبیین جوهری?ت نفس نیز نزد او ناتمام مانده است . ابن سینا افزون بر هویت اضافی به هویت استقلالی نفس نیز روی آورده و بر جوهریت آن استدلال کرده است .نظر به اینکه رسالت اصلی این رساله بیشتر تبیین فراروی ابن سینا از ارسطو در باب نفس است ، می توان گفت از جمله فراروی های ابن سینا نسبت به او مورد رابطه نفس و بدن است . ارسطو رابطه ی این دو را از نوع رابطه ی ماده و صورت می دانست که از مصادیق ترکیب اتّحادی است . لذا در تبیین بقای نفس طبیعتاً با مشکل مواجه می شد ؛ چرا که با از بین رفتن بدن ، نفس نیز باید از بین برود . ابن سینا برای برون رفتن از چالشی که ارسطو در آن گرفتار شده ، با تفکیک حیث ذاتی و حیث فعلی نفس این مشکل را برطرف می کند و با تکیه بر بخش ناپذیری محلّ صور معقول و نیز بر پایه ی علم حضوری نفس به خود ، تجرّد نفوس شخصی را اثبات نموده است و اشارات ارسطو مبنی بر تجرّد را تبیین و به زیبایی گره ذهنی ارسطو در این زمینه را باز کرده و کاستی های سخنان او را جبران نموده است .
حکیمه طاهری جبلی زهره توازیانی
نفس انسان به عنوان موجود مجرد، موجود ممتد و بسیطی است که از مرتبه نازل تا بالاترین مرتبه اش همه از یک حقیقت و واقعیت بوده و برای انجام امورش در عالم ماده نیازمند به مرکبی به نام بدن می باشد . نفس انسانی برای ارتباط با بدن از دیدگاه ابن سینا نیازمند واسطه ای می باشد که از نظر علامه این واسطه به نحوی دیگر بیان می شود. اینکه علامه چه نوع واسطه و ارتباطی را برای مجرد و مادی قائلند از آنجا مهم می باشد که ایشان در این زمینه دیدگاه های جدیدی دارند که پرداختن به آن خالی از لطف نیست.
الهه دهقان نژاد زهره توازیانی
از آن جا که فلسفه و سایر علوم عقلی از طریق ترجمه آثار یونانی وارد تمدن اسلامی شده است ، هممواره این شائبه وجود داشته که فلسفه اسلامی چیزی بیش از ترجمه محض فلسفه یونانی نبوده و فلاسفه مسلمان نوآوری ای در قالب و محتوای این دانش مهاجر نداشته اند . در نوشتار حاضر تلاش ما بر این است تا در خصوص مدینه فاضاله فارابی این نوآوری ها را که تحت تأثیر اعتقادات اسلامی اوست ، برجسته سازیم و بین دیدگاه های دو تن از نمایندگان مهم فلسفه یونانی و فلسفه اسلامی ، افلاطون و فارابی ، مقایسه ای صورت داده و آراء متفاوت آنان را در کنار آراء مشترکشان مطرح نماییم . در انتهای این نوشتار نشان خواهیم داد که گرچه فارابی لفظ «مدینه فاضله » را از افلاطون وام گرفته است ولی طراحی ، تحلیل و براهین مختلف مدینه او تفاوتی چشمگیر با مدینه افلاطون دارد
مهناز فدوی زهره توازیانی
1- آیا می توان پاسخی برای مسئله " معنای زندگی " یافت ؟ 2- ساحتهای وجودی انسان از نظر علامه طباطبائی کدام است ؟ 3-معنای زندگی انسان ازنظر علامه طباطبائی با توجه به رساله الولایه چیست ؟
سیمین قلی زاده فروزان راسخی
این پژوهش مشتمل بر چهار فصل است. در فصل یک، کلیات پژوهش بیان شده است و منابع مورد استفاده و تأثیر گذار در آراء افلاطون و سهروردی، معرفی شده اند. در فصل دو، به بیان آراء افلاطون در سه شاخه هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی پرداخته و با تفکر فیلسوف یونانی در این زمینه ها آشنا می شویم. در فصل سه، به بیان آراء سهروردی، حکیم اشراقی، می پردازیم و دیدگاه وی را در این سه شاخه از فلسفه، مورد بررسی قرار می دهیم. در انتها و در فصل چهار، مطالب فصل های دو و سه را جمع بندی کرده و با مقایسه آراء این دو فیلسوف وجوه اشتراک آنها را در سه شاخه هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی، معرفی می کنیم.
فاطمه دستمالچی شهناز شایانفر
پرسش از معنای زندگی، جز آن دسته از مسائل فلسفی است که با تمام هویت انسان، سروکار دارد. دراین رساله، سعی برآن است تا تاثیرمبانی انسان شناختی ملاصدرا بر مساله معنای زندگی از دیدگاه وی، مورد بحث و بررسی قرار گیرد. به ضرورت بحث، ابتدا وجوه معناداری زندگی از منظر ملاصدرا بررسی، سپس نقش مبانی انسان شناختی فلسفه وی بر مساله معنای زندگی تبیین می شود.
لیلا جعفرزاده نرگس نظرنژاد
در فلسفه معاصر رویکرد های نوینی وجود دارد که باعث شده است تا فلسفه وارد دوران جدیدی گردد و بسیاری از مباحث و موضوعات کهن را تحت الشعاع قرار دهد. رویکرد فلسفه تحلیلی، رویکرد معرفت شناختی و رویکرد کاربردی نسبت به فلسفه از جمله این رویکردها محسوب می شوند. ادعای پژوهش حاضر این است که هر چند رویکردهای پیش گفته جدید به نظر می رسند اما با دقت در آثار قدما، می توان رگه هایی از آنها را یافت. از جمله فیلسوفانی که اهمیت این رویکردها از دید وی مغفول نمانده است، حکیم ابو نصر فارابی است. پژوهش حاضر با هدف ردیابی مباحث مربوط به فلسفه ی تحلیلی، معرفت شناسی و فلسفه کاربردی، آثار مختلف فارابی را مورد بررسی قرار داده و آشکار ساخته است که پیش درآمد بسیاری از این مباحث در آثار فارابی مشهود است.
آرزو رضی زاده شهناز شایان فر
انسان در مسیر شناخت خویش در نهایت به شناخت غایت آفرینش یعنی خداوند نائل می شود. اگرچه تفاوتهایی میان فیض کاشانی و صدر المتألهین در برخی مسائل فلسفی و کلامی وجود دارد و به طور کلی نگاه فیض به فلسفه با ملاصدرا تا اندازه ای متفاوت است اما این تفاوتها از تأثیر عمیق این استاد بر فیض نمی کاهد. فیض شارح و محرر حکمت متعالیه و دیدگاههای صدرالمتألهین است این اثر بر آن است تا با بررسی مکتب فلسفی فیض کاشانی با روش تحلیل محتوا، پاسخی درخور در زمینه شناخت خدا و انسان بیابد. فیض خداوند را کامل بالذات و مبدأ هر کمالی می داند. فیض در رابطه با علم خداوند به ذاتش معتقد است ذات باری بسیط الحقیقه است یعنی از هر گونه ترکیب از ماده و عوارضش مبراست. همچنین باید اذعان کرد که وی حقیقت وجود را مطلق، بی نهایت و بسیط و فوق مقوله (فوق تجرد عقلی) می انگارد.بنابراین معتقد است هیچگونه ترکیبی در وی راه نیافته و چنین حقیقتی ماهیت ندارد و آنچه که ماهیت نداشته باشد، تحت هیچ مقوله ای قرار نمی گیرد.در مورد دیدگاه انسان شناسی فیض، باید گفت وی نفس انسانی را دو بعدی انگاشته و انسان را ترکیبی از نفس و بدن می داند و در زمینه ی ارتباط نفس و بدن، از ارتباط وثیق، عمیق، ذاتی و وجودی آن دو سخن می گوید. نیز وی عامل، مبدأ و منشأ تمامی کارهای آدمی را نفس برشمرده و براین اساس معتقد است قدرت و قوت و تصرف و تدبیر نفس در سراسر اعضاء و جوارح بدن جریان و سریان دارد. از دیدگاه او این حقیقت کاملاً مشهود است که تعلق نفس به بدن، ذاتی است. فیض، سیر تکاملی نفس را بر اساس حکمت متعالیه و با اعتقاد به اشتداد وجود، تفسیر و تحلیل می کند.
لیلاسادات کلانتر اعلا تورانی
قاعده لطف یکی از مسائل مهم در کلام اسلامی به شمار می رود که متکلمان در طول تاریخ به بررسی آن پرداخته اند. گروهی از متکلمان از جمله اشاعره به مخالفت با این قاعده پرداخته اند و لطف را بر خداوند متعال واجب ندانسته اند. اما متکلمان امامیه و اغلب معتزله این قاعده را پذیرفته اند. این پایان نامه به بررسی تطبیقی دیدگاه های برخی از متکلمین متقدم و متاخر امامیه درباره ی قاعده ی لطف می پردازد. از متکلمین متقدم آراءِ سید مرتضی، شیخ طوسی و علامه حلی و از متکلمین متاخر آراءِ فاضل مقداد، فیاض لاهیجی و ملا مهدی نراقی مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش بر اساس چهار محور انجام شده است: (1) تعریف لطف، (2) بیان دلایلِ قاعده ی لطف، (3) بیان شرایط و احکام آن و (4) بیانِ کارکردهای قاعده لطف. همه ی متکلمین مورد بحث کمابیش لطف را چنین تعریف کرده اند: هر فعلی ازجانب خداوند متعال که انسان را به طاعت نزدیک و از معصیت دور می نماید. اغلب متکلمین مورد بحث استدلاهای عقلی بر وجوب لطف اقامه کرده اند و برخی هم استدلال نقلی آورده اند. متقن ترین و معروف ترین دلیل عقلی بر وجوب لطف، اینست که حکمت الهی اقتضای وجوب لطف را می کند، چون خداوند متعال برای تکالیفی که بر عهده مکلفان گذاشته است، باید راه انجام طاعت را هموار نماید، و در غیر این صورت، نزد عقلا امری قبیح به شمار می آید و انجام امر قبیح بر خداوند متعال محال است.
فروغ محمودی راد طیبه ماهروزاده
چکیده ندارد.
زیبا صفری زهره توازیانی
چکیده ندارد.
مینا حسن نژاد اصل صدرالدین طاهری
چکیده ندارد.
صغری رجایی زاده زهره توازیانی
چکیده ندارد.
رقیه نصیری زهره توازیانی
چکیده ندارد.
زهرا آقاجری زهره توازیانی
چکیده ندارد.
مینا حسن نژاد صدرالدین طاهری
این پژوهش در پی یافتن پاسخی برای این پرسش است که دیدگاه فلسفی ملاصدرا در باب علم واجب به ماسوا به چه میزان با استنادات وی به متون دینی مطابقت دارد؟ این پژوهش برای وصول به هدف فوق، نخست، دیدگاه فلسفی ملاصدرا را در باب علم واجب به ماسوا با توجه به زمینه های فلسفی آن در فلسفه ی مشاء و اشراق بررسی می کند، سپس مستندات وی را به متون دینی در آثار فلسفی و تفسیر وی بر قرآن کریم و شرح وی بر احادیث اصول کافی، گزارش کرده و در نهایت ضمن اشاره به دیدگاه ملاصدرا در ایجاد سازگاری میان دغدغه های دینی و سیستم فلسفی مورد قبولش، ارزیابی و میزان توفیق وی را در ایجاد سازگاری بررسی می کند. پژوهش حاضر به این نتیجه منجر شده است که تفسیر فلسفی صدرایی در باب علم واجب به ماسوا بیانگر تامّ و تمامی از آیات و روایات شیعی در باب علم نیست، اگرچه وی بسیار کوشیده تا دیدگاه فلسفی اش را به آنچه در متون دینی آمده نزدیک گرداند و در راستای همین هدف نیز به تفسیر و شرح فلسفی آیات و روایات متوسّل شده است.
نرجس عمرانیان اعلی تورانی
علم بودن یک علم مرهون انسجام مسائل و انسجام مسائل در گرو عاملی وحدت آفرین است؛ اغلب حکما این عامل را موضوع علم می خوانند و موضوع را ملام تمایز علوم از یکدیگر دانسته اند. موضوع فلسفه یکی از مباحث مهم و کلیدی فلسفه می باشد؛ به طوری که با تعیین موضوع فلسفه، حوزه فعالیت این علم و چگونگی مسائل آن شخص می شود. پرسش از چیستی فلسفه، متعلق به حوزه علم شناسی است. موضوع هر علم چیزی است که در آن از عوارض ذاتی آن بحث می شود؛ به تعبیر دیگر، محمولات مسائل علم از عوارض ذاتی آن هستند. لذا بین موضوع هر علم و مسائل آن رابطه تنگاتنگی برقرار است. موضوع فلسفه و بررسی مسائل آن همواره مور توجه فیلسوفان اسلامی در دوره های مختلف بوده است. اکثر فلاسفه اسلامی درباره موضوع فلسفه نظر یکسانی دارند؛ اما در مورد مسائل مطرح شده در آن اتفاق نظر ندارند و بعضاً مسائلی را در فلسفه وارد می کنند که مربوط به علمی دیگر بوده و سنخیتی با موضوع فلسفه ندارد. ازمیان فیلسوفان اسلامی شیخ الرئیس ابوعلی سینا و صدرالمتألهین شیرازی، دو چهره برجسته این علم می باشند که دارای نظام فکری منسجم می باشند طبق دیدگاه این دو، موضوع فلسفه "موجود بما هو موجود" است و مسائل آن نیز از عوارض ذاتی وجودند که در رساله حاضر به این موضوع پرداخته شده است. برای اثبات موضوعیت "موجود بما هو موجود" برای ما بعد الطبیعه باید این نکته اثبات شود که محمول همه مسائل فلسفی از عوارض ذاتی "موجود بما هو موجود" است. اما نه تنها دلیلی بر اثبات این مطلب نیست، بلکه پاره ای از مسائل موجود در آثار این دو فیلسوف منطقاً از مسائل این فن بشمار نمی آیند؛ از جمله مباحث نفس، معاد، نبوت و امامت. تطبیق قواعد منطقی علم شناسی بر همه ی آن چه به عنوان مسائل فلسفی مطرح است، بسیار چالش برانگیز است؛ چراکه در مقام تعریف، مسائل فلسفی باید از عوارض ذاتیه "موجود بما هو موجود" باشند اما در مقام تحقق به مشکل برخورده و به نظر می رسد در برخی از مسائل فلسفی این نکته رعایت نشده است لذا شکافی میان مقام تعریف و مقام تحقق فلسفه به وجود می آید که باید برای پرکردن این شکاف تلاش هایی انجام شود. ازجمله اینکه در حوزه عملکرد، فلسفه و کلام اسلامی باید از هم جدا باشند، زیرا این دو، دو علم متفاوت با موضوع، مسائل، روش و غایت متفاوت می باشند و اگر بخواهیم فیلسوفانه به اثبات عقاید خود بپردازیم، می توان آنرا در علمی جداگانه یا در فلسفه های مضاف بررسی کرد لذا هیچ منعی به نظر نمی رسد که حوزه های گوناگون فلسفی را با شعاع های متفاوت و تعریف شده و با قراردادن موضوعات متفاوت و التزام به قاعده عوارض ذاتیه به فلسفه های اخص و اعم دست یافت.
رضیه عابدی زهره توازیانی
چکیده نظر به اینکه دعا از جمله عالی ترین مضامین دینی است که در میان پیروان ادیان از مقبولیتی خاص برخوردار است و در مقابل آموزه های فلسفی در نگاه ظاهری در چالش با آن قرار دارند پژوهش حاضر در نظر دارد با رهیافتی فلسفی- عقلانی بر مسأله دعا، ابهامات موجود در این بحث را که عمدتاً مربوط به نحوه تأثیرگذاری آن در نظام هستی است، را مورد مدّاقه قرار دهد. به همین منظورنخست به تبیین جایگاه دعا در آموزه های دینی و پس از آن به بیان مواضع چالش این بحث با آموزه های فلسفی چون قانون علیت، قضا و قدر و اراده الهی پرداخته است، که در این میان به طور خاص راه حلهای دو تن از فیلسوفان مسلمان که در این زمینه صاحب رأی هستند نیز مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج حاصل از این پژوهش حاکی از آن است که مسأله "دعا و استجابت" در تفکر فلسفی هر دو فیلسوف دارای عینیتی عقلانی و نه انتزاعی می باشد.