نام پژوهشگر: محمد راغب

بررسی یشت ها با رویکرد روایت شناختی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1393
  فهیمه تسلی بخش   مجتبی منشی زاده

در این پژوهش پس از مروری بر سیر روایت شناسی ساخت گرا، به پیشینه مطالعه ادبی یشت ها و پژوهش های شاخصی که با رویکرد روایت شناختی به داستان های ایرانی پرداخته اند، می پردازیم. بنیان نظری این تحقیق بر ترکیبی از نظریه های ساختارگرای موجود درخصوص وجوه گوناگون روایت و شیوه های روایتگری استوار است تا با برداشتن گام نخستین و ارائه کلیات، مسیر برای پژوهش های آینده هموار شود. پرسش های این تحقیق عبارت اند از: ـ سردرگمی خواننده یشت ها و دشواری تشخیص گوینده در برخی بندها به چه میزان به سطوح مختلف روایت و تعدد راویان (narrators) ارتباط دارد؟ ـ راوی یشت ها در راه جلب اعتماد مخاطبانش برای ایمان آوردن به این روایت های دینی از چه شگردهای روایی استفاده می کند؟ ـ روایت های موجود در یشت ها تا چه حد روایت هایی کامل هستند؟ این پژوهش شش یشت کهن، آبان یشت، تیشتریشت، مهریشت، فروردین یشت، ارت یشت و زامیادیشت را از منظر روایت شناختی بررسی می کند. در این بررسی تلاش بر این بوده که از آخرین تصحیحات و ترجمه های موجود از این متون اوستایی بهره گیریم. بررسی سطوح راویان و تشخیص دست کم دو راوی، ما را به این نتیجه رهنمون می شود که تعدد راویان و در هم آمیختگی صدای آنها بر اثر کانونی سازی های بیرونی و درونی، تشخیص گوینده یا مرجع ضمیرها را برخی از بندهای یشت ها دشوار می سازد؛ درواقع اگر خواننده هنگام مطالعه یشت ها به تعدد راویان و تغییر سطح روایت یا موقعیت های کانونی سازی راوی توجه داشته باشد، کمتر رشته کلام راوی را گم می کند و از روایت ها درک بهتری خواهد داشت. به علاوه، راوی یشت ها برای معتمد جلوه دادن خود و جلب اطمینان روایت شنو به روایت هایش، به ویژه از طراحی صحنه گفت وگویی میان اهورامزدا و زرتشت استفاده می کند. موبد ـ راوی بیشتر بارِ روایتگری را بر دوش اهورامزدا می اندازد و از این طریق، خود را بی طرف جلوه می دهد. تحلیل ساختار پیرفت های روایی در یشت ها با در نظر داشتن الگوی پنج گزاره ای که تودوروف برای تشخیص روایت های کامل در نظر داشت، نشان می دهد یشت ها گرچه غالباً پیرفت های روایی را ناقص و با حذف چند گزاره ارائه می کنند، به کلی فاقد پیرفت های کامل نیستند و به ویژه در روایت های مربوط به آفرینش جهان، روایت کاملی در اختیار خواننده می گذارند. این نوشته که از نخستین گام ها در مطالعه روایت شناسانه یشت ها به شمار می آید، ناگزیر بخش عمده ای خود را به گزارش یشت ها و پی گیری رد پای راویان در سطوح متعدد روایتگری اختصاص داد تا پس از تشخیص این سطوح و شیوه های روایتگری راویان در سطوح مختلف، زمینه لازم برای تحقیقات روایت شناسانه جزئی نگرتر فراهم شود. ریخت شناسی روایت های یشت ها، تحلیل ساختار زمان روایی در یشت ها به ویژه با تکیه بر نظریه ژنت که در این نوشته سهم اندکی داشت، مقایسه روایت شناسانه ساختار روایت هایی که از یشت ها به متون میانه یا جدید رسیده اند و مقایسه ساختار روایت های یشت های کهن با یشت های متأخر از جمله طرح هایی هستند که می توانند با تکیه بر این روش یا اصلاح آن، برای غنای پژوهش های روایت شناختی و نیز تدوین سبک روایتگری داستان های کهن ایرانی دستاورد های قابل توجهی داشته باشند.