نام پژوهشگر: علی علی حسینی
احسان موذن سیدجواد امام جمعه زاده
این پژوهش به دنبال تبین عدالت سیاسی اسلام در طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت می باشد . بدین منظور الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ظرف این پژوهش قرار گرفته است. عدالت سیاسی از ارکان و اصول مسلم نظام سیاسی اسلام به شمار می رود. از آن جهت که یکی از بهترین طرح ها و راهبردی ترین اندیشه ها در خصوص چگونگی عملیاتی کردن عدالت سیاسی در ایران اسلامی را پس از نص و سیره معصومین می توان از اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) استخراج کرد؛ اندیشه سیاسی ایشان مبنا و چارچوب این پژوهش قرار گرفته است. اختلاف دیدگاه در مبانی هستی شناسی و انسان شناسی اسلام با سایر رهیافت ها باعث شده است که هدف در پیشرفت اسلامی کاملا متفاوت و بعضاً متضاد با الگوی های رایج مادی باشد. از همین رو لازمه حرکت به سمت مطلوب در هر دو رویکرد دو الگوی متفاوت است.این اصلی ترین دلیل برای طراحی یک الگوی متفاوت از الگوهای توسعه است. با درک صحیح از مفهوم عدالت در اسلام در می یابیم که رابطه عدالت با پیشرفت و توسعه در دو رهیافت اسلامی ومادی نسبت کاملاً متفاوتی دارد. در اسلام عدالت به عنوان عمود خیمه ، یا به تعبیری زیربنای پیشرفت تلقی می گردد . یعنی آزادی ، توسعه اقتصادی و سیاسی ، امنیت سیاسی و اجتماعی ، کمال و سعادت اجتماعی همه در پرتو تحقق عدالت متجلی خواهد شد. از نظر رتبه نیز عدالت از همه آنها برتر است. در صورتی که رهیافت غربی با نگاه به مبانی مادی خود عدالت را در مرتبه دوم یا سوم قرار می دهد و به تعبیری به عنوان یک روبنا تعریف می شود. عدالت در اسلام در تمام شاخه ها و حوزه ها مبانی یکسانی دارد . اما ظهور آنها در هر حوزه نمود های مختلفی دارد . عدالت سیاسی از آن حیث که مربوط به اجتماع انسانی است ذیل شاخه عدالت اجتماعی قرار می گیرد . در اسلام عدالت سیاسی در کنار حقوق سیاسی معنا پیدا می کند و حقوقی که در حوزه اجتماع و در تعامل بین نظام سیاسی و مردم مطرح می شوند در قالب عدالت سیاسی قرار می گیرند. لذا مفاهیم مشروعیت سیاسی ، مشارکت سیاسی ، گزینش سیاسی،برابری سیاسی، انتقاد و نظارت وامنیت سیاسی همه از مباحث مربوط به عدالت سیاسی محسوب می شوند . عدالت سیاسی اسلام مطابق بینش توحیدی و مبانی فلسفی به دو بخش تقسیم می شود. یکسری شامل حقوقی هستند که خداوند آن را مشخص نموده( امرالله) و دیگر حقوقی که شارع آن را درتوافق مردم قرار داده است(امرالناس) . سازوکاری که در این پژوهش برای تحقق عدالت سیاسی اسلام مطرح می گردد به این صورت است که رعایت استحقاق ها با لحاظ مراتب «امرالله» و «امرالناس» می باشد .یعنی در مرتبه اول امر الله یا حقوق الهی ذکره شده در نص، باید لحاظ گردد. در مرتبه بعد رجوع به آرای مردم و آن هم در صورتی که خلاف امرالله نباشد. از آن حیث که امروزه بیشتر اموری که در نظام سیاسی با آن روبرو هستیم ثابت نیستند بنابراین موضوعی که در آن امر خلاف حقوق الهی مشاهده نشود ، توافق عمومی مطرح می شود.
ناصر بهاری حمید نساج
اندیشه های پسامدرن با رشدی سریع و ناگهانی نه تنها قاره سبز، بلکه سایر نقاط جهان را هم تحت تأثیر خود قرار داد. در کشور ما هم تقریباً از دهه 70 عقاید پسامدرن در محافل علوم انسانی مطرح شد و به طور طبیعی شاهد گرایش اندیشمندان ایرانی به استفاده روز افزون از باورها و روشهای پست مدرن بوده ایم. فرضیه پژوهش حاضر بر آن است که دین اسلام در هستی شناسی بر وجود حقیقت فرازمانی، ثابت و متعالی؛ در معرفت شناسی بر روش وحیانی و عقلانی و مخالفت با نسبیت گرایی و در انسان شناسی بر اختیار و عامل بودن انسان تاکید دارد در حالی اندیشه پست مدرنیستی بر حقیقت گفتمانی و محصور در زمان، نسبیت گرایی معرفتی با تاکید بر بازیهای زبانی و کم توجهی به اختیار انسان و بر محصور بودن انسان در چنبره گفتمان و شبکه های قدرت گرایش دارد. بر خلاف تصور رایج که گمان می شود رویکردهای تحقیقی پست مدرن، صرفاً رویکردهای تحقیق هستند؛ این پژوهش می کوشد نشان دهد این رویکردها، صرفاً یک روش شناسی نیستند بلکه بر مبانی نظری عمیقی از جمله مبانی هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی بخصوصی مبتنی هستند؛ روش انجام این پژوهش، از روش مقایسه کیفی استفاده شده است.
کریم عظیمی فشی علی علی حسینی
در سیر اندیشه های فیلسوفان جهان همواره سعادت و کمال بشر در اهمیت بالایی قرار داشته است. اندیشه های فیلسوفان جهان اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست و همواره بحث سامان جامعه و کمال و سعادت انسانها به شدت و ضعف در اندیشه های فیلسوفان اسلامی مشاهده می شود. فارابی و ابن باجه به عنوان نمونه هایی از بزرگترین فیلسوفان دنیای اسلام به ترسیم یک نقشه برای سعادت و کمال جوامع پرداخته اند. فارابی با آرمان گرایی، طرفدار نظام واحد و یکپارچه در مدینه فاضله است و با بهره گیری از فلسفه افلاطون و نو افلاطونی به تشریح جامعه مطلوب، طبقه بندی برتر از جامعه و مضادات نظام مدینه فاضله می پردازد. انسانهایی که با ساختار این مدینه فاضله مخالف باشند و ساختار آن را نپذیرند و برطبق نظام تعلیم و تربیتی آن تربیت نیابند، از نظر فارابی به «نوابت» یعنی علف های هرز تعبیر می شوند که از جامعه طرد و یا همچون علف هرز بساط شان برچیده شود، چون سعادت سایر افراد را به خطر می اندازند. نوابت نزد او افرادی ناهنجار هستند و به طور طبیعی در حکم حیوان اند و نمی توانند پایبند مدینه فاضله و اصول آن باشند، بنابراین باید به شدت با آنها برخورد شود. در مقابل، ابن باجه مصداق نوابت را فیلسوفانی می داند که در مدینه های غیرفاضله هم علم به سعادت دارند و هم عمل سعادتمندانه را انجام می دهند؛ در نتیجه، نوابت مصداق افراد فاضلی می شود که درون مدینه های غیر فاضله به تدبیر امور خود و تحصیل سعادت می پردازند. بنابراین مبانی فلسفی این دو فیلسوف بر نوع تحلیل آن ها در مورد مخالفین و طرد شدگان جامعه تاثیر گذار بوده است. هدف این پژوهش این است تا با بررسی فلسفه سیاسی فارابی و ابن باجه دیدگاه آنها را در مورد نوابت جامعه(مخالفان) بررسی کند. امروزه می توان با تکیه بر میراث فلسفی به جا مانده از تمدن اسلامی الگویی بومی در مواجهه با مخالفین طراحی کرد. سوال اصلی در این پژوهش این است مواجهه با مخالفین نظام سیاسی و طرد شدگان از جامعه (نوابت)در فلسفه سیاسی اسلام از چه الگوهایی پیروی می کند؟ در این پژوهش از روش مقایسه ای استفاده شده است. در پایان از منظر این پژوهش علی رغم دیدگاههای مشابه فلسفه ی سیاسی فارابی و ابن باجه، در بحث از «نوابت جامعه» از هم فاصله می گیرند.
مسعود هوشمندی عباس حاتمی
موضوع تبلیغات انتخاباتی و به شکل خاص آن شعارهای انتخاباتی از جمله مسائل مهمی است که در انتخابات از اهمیت فراوانی برخوردار است. دلیل اهمیت این مسئله هم از آن روست که همواره نخبگان سیاسی بر اساس نویدهایی که به رأی دهندگان خود می¬دهند، انتخاب می¬شوند و در صورت عدم تحقق این وعده ها و ناتوانی دولت در تأمین آن ها باعث سلب اعتماد و اطمینان مردم از رهبران سیاسی و نظام حکومتی می¬شود. درک اهمیت مقوله شعارهای انتخاباتی ما را در این پژوهش بر آن داشت تا ضمن بررسی و استخراج شعارهای انتخاباتی چهار دوره اخیر ریاست جمهوری در ایران در چارچوب مدل تحلیل سیستمی و نظریه سیاست گذاری عمومی و با بهره گیری از روش تحلیل محتوا و مقایسه¬ای، به مطالعه میزان انعکاس این شعارها در سیاست گذاری عمومی که در واقع همان حوزه عمل و اجراست بپردازیم. در ایران دو رئیس جمهور سابق هر کدام با یک شعار اصلی و چنین شعار فرعی وارد کارزار انتخابات شده بودند که این رساله در صدد است به شیوه تحلیل محتوا بررسی نمایید که اولاً روسای جمهور مزبور هر کدام بر چه شعارهایی تاکید داشته اند و ثانیاً در حوزه سیاست گذاری و عمل به چه میزان خود را موظف به حرکت در مسیر اجرای شعارهای انتخاباتی خود دانسته¬اند. بر اساس یافته های این پژوهش همواره بین خواسته ها و تقاضای مردم، شرایط سیاسی و اجتماعی زمانه، شعارهای انتخاباتی و سیاست گذاری به نوعی ارتباط و وابستگی متقابل وجود دارد. در هر کدام از دولت های سید محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد سیاست گذاری عمومی تابعی از شعارهای انتخاباتی و شعارهای انتخاباتی نیز خود تابعی از پایگاه اجتماعی و شرایط حاکم بر جامعه بوده است با این تفاوت که دولت های مزبور در چهار سال نخست تعهد بیشتری نسبت به تنظیم سیاست گذاری عمومی خود بر اساس شعارهای انتخاباتی از خود نشان داده اند. روند فاصله گرفتن از شعارهای انتخاباتی در دور دوم انتخابات شتاب بیشتری به خود گرفته است. به گونه ای که در انتخابات آتی همواره نقاط ضعف دولت مستقر به برگ برنده و شعار انتخاباتی بسیار جذاب و اثرگذار برای نامزد رقیب و پیروزی در انتخابات تبدیل شده است.
سمیرا سعیدی علی علی حسینی
تحلیل تحولات مربوط به بیداری اسلامی از منظر های مختلفی می تواند صورت بگیرد. رساله حاضر درصدداست تا از منظر اندیشه سیاسی و با رویکرد روش شناسی بازتابی به ارزیابی این تحولات و نسبت آن با اندیشه سیاسی اهل سنت اقدام نماید. با توجه به یکسری شاخص ها و ویژگی های بنیادین اهل سنت، علی القاعده هیچ یک از انقلاب ها و تحولاتی که در کشور های اسلامی رخ داده، محقق نمی شد.از این رو به نظرمی رسد، تحولات اخیر در این کشور ها حکایت از تحولی در اندیشه های اهل سنت دارد. سنتز و تعامل میان وجوه سوبژکتیو و ابژکتیو در رویکرد روش شناختی رفلکسیو ما را به این دیدگاه رهنمون می کند که؛ تحولات اخیر در قالب بیداری اسلامی زمینه تحول در اندیشه سیاسی اهل سنت را فراهم کرد و متقابلاً اندیشه سیاسی جدید اهل سنت نیز مقوّم شکل گیری و تداوم بیداری اسلامی شد. پیامد نهایی این تحول؛ همگرایی دو تفکر اهل سنت و شیعه را نوید می دهد.
فهیمه قائمی علی علی حسینی
سلطه بر اذهان که از طریق فرایند شکل¬دهی تربیتی ممکن می¬شود، دغدغه¬ای است که توجه متفکران بسیاری را به خود جلب ¬کرده است. رابطه تربیت و قدرت از قدیمی¬ترین و نگران کننده¬ترین روابط در طول تاریخ برای فیلسوفان بوده است. تهدید و اسارت خاموشی که این رابطه می¬تواند برای بشر داشته باشد، فیلسوفان را واداشته تا هر روز قید و بند جدیدی بر دست و پای دولت تدبیر کنند تا او را از جولان در این عرصه دور بدارند. نقطه اوج این نگرانی در آثار فیلسوفان انتقادی و پست مدرن مانند فوکو مشاهده می¬شود. البته در تاریخ اندیشه فیلسوفان دیگری نیز بوده¬اند که خلاف این جریان زعامت و قیمومیت تربیت را به دست دولت ¬سپرده¬اند. این اندیشه¬ها گاهی تا حدی پیش رفته¬اند که درک آن برای همگان به ویژه برای انسان امروز که مدعی است خود را از قید اسارت دولت رهانیده آسان نیست. درک این اندیشه¬ها هنگامی مشکل¬تر شده است که با صرف توجه به اشتراک آنها در اصل دخالت و بی توجه به گروه¬بندی و تمایزات درونی و همچنین مبانی فکری این اندیشه¬ها، مورد مطالعه و حتی نقد واقع شده¬اند. مشکل اصلی را در این زمینه اندیشه¬های فضیلت¬گرا دارا می¬باشند، اندیشه¬هایی که براحتی قابل طرد و چشم پوشی و خالی از منطقی توجیه کننده نیستند. منطقی که برای درک یا نقد باید برآن آگاهی یافت. اندیشه¬های فضیلت¬گرا، دارای نمایندگان برجسته¬ای در یونان باستان و حوزه¬ی تفکر دینی به ویژه اندیشه¬های اسلامی است. در این اندیشه¬ها دولت مسئولیت و وظیفه¬ی ویژه¬ای در تربیت افراد جامعه بدون محدودیت خاصی بر عهده دارد. از جمله مشهورترین و جدی¬ترین صاحبان این اندیشه¬ها، افلاطون در یونان باستان و فارابی، در تفکر اسلامی است. آنها با آنکه از دو حوزه فکری مختلف هستند، شباهت زیادی در اندیشه¬های سیاسی_تربیتی به یکدیگر دارد. شباهتی که نشات گرفته از مبانی فکری فلسفی آنها می¬باشد. با آنکه یکی برخاسته از حوزه عقل و سنت یونان است و دیگری از عقل و دین اسلام است. این شباهت موجب شده است تا اکثر موضع¬گیری آنها در سیاستگذاری تربیتی که بر اساس این مبانی ارائه شده نیز به یک صورت مستدل شود. بنابراین فهم نگاه حداکثر دخالت دولت در تربیت، در اندیشه¬های فضیلت گرا به ویژه افلاطون و فارابی و تمایز آن از سایر اندیشه¬های این نوع، نیازمند بررسی مبانی فلسفی آنها و تاثیر این مبانی بر اندیشه¬های سیاست تربیتی آنها است. این امر با صورت دادن مقایسه¬ای از مبانی فلسفی این دو فیلسوف نمود بیشتری خواهد یافت.
علی اصغر رهامی جواد امام جمعه زاده
تحولات به وجود آمده در قرن حاضر، بحث از فرهنگ و مولفه¬های وابسته به آن را در ردیف مهمترین مسائل ملی و بین¬المللی قرار داده است. گسترش دامن? تعارضات و کنش¬های سیاسی به دیگر زمینه¬های اجتماعی و فرهنگی از جمله مشخصه¬های روابط سیاسی کنونی بین¬المللی است؛ به گونه¬ای که بسیاری از مسائل کلان فرهنگی پیوندی عمیق با مقولات سیاسی پیدا کرده¬اند. جهان معاصر، راهی که متکی بر قدرت سخت افزاری بود را رها کرده و رویکرد تسلط بر اذهان عمومی را پیش روی خود قرار داده است که متکی بر دستکاری عناصر فرهنگی و اجتماعی و افکار عمومی است. از این رو فرهنگ و جامعه در عرصه مسائل امنیتی از جایگاهی برجسته برخوردار است و در مسائل مربوط به ابعاد نرم¬افزاری قدرت و جنگ نرم، مفاهیم همبسته قدرت نرم، تهاجم فرهنگی و... مطرح می¬شود. جنگی که هر چند به ظاهر دارای خصلتی نرم، کم هزینه، بدون تلفات جانی و مالی است، اما از نظر ماهیت چهره¬ای خشن و برانداز دارد. نمونه عینی آن تلاش و فعالیت¬های دشمنان در طول چند سال و نهایتاً اجرای وجهی از آن در انتخابات 1388 و پس از آن است. از این رو درک این روابط تهاجمی در عرص? کنونی، می¬تواند در راستای تدابیر امنیتی و سیاست¬سازی¬ها مفید باشد. یکی از بحث¬های پیش روی جنگ نرم، شناخت ابعاد و عرصه¬های جنگ نرم، شناخت راهکارهای دشمن و چالش¬های پیش رو جهت ارائه راه¬های مقابله است که پژوهش حاضر با روش «توصیفی- تحلیلی»، و با اهداف «تشریح ابعاد سیاسی، فرهنگی، رسانه¬ای جنگ نرم بر جمهوری اسلامی ایران از سال 1388هجری شمسی تاکنون»، «بررسی چالشهای جنگ نرم در جمهوری اسلامی ایران» و «تبیین راهکارهای جنگ نرم در جمهوری اسلامی ایران»، به این نتیجه دست یافته است که « با وجود چالش¬هایی که جنگ نرم توسط غرب بر ضد ایران ایجاد کرده، جمهوری اسلامی ایران در استفاده از راهکارهای مقابله با آن، موفق بوده است».
مینا نظری علی علی حسینی
در این نوشتار کوشش شده، تاثیر فرهنگ سیاسی بر مشارکت زنان در سطوح بالایی تصمیم گیری در ایران بعد از انقلاب با رویکردی توصیفی¬ - تحلیلی بررسی شود؛ به این منظور با مراجعه و استناد به داده ها ی آماری موجود، مشارکت زنان در ساختار مدیریت سیاسی برمبنای شاخص هایی همچون تعداد زنان حاضر درقوه ی مقننه، قوه ی مجریه، خدمات اداری دولتی و بین المللی بررسی شده است. یافته های رساله بیانگر اندک بودن مشارکت زنان در ساختار مدیریت سیاسی جمهوری اسلامی ایران می باشد. در پاسخ به این پرسش که چرا زنان در ساختار مدیریت سیاسی جمهوری اسلامی حضور اندکی دارند. نتایج پژوهش نشان می دهدکه زنان بخاطر کلیشه های جنسیتی برآمده از فرهنگ ایرانی که به واسطه ی نهادهای جامعه پذیری از قبیل خانواده، رسانه ها، مدارس، نهاد های آموزش به آنها القا می شود؛ سیاست را حیطه ای مردانه تلقی می کنند و تمایلی به مشارکت سیاسی، مخصوصا حضور در عرصه ی قدرت ندارند. به این ترتیب یافته های این پژوهش بیانگر آن است که عدم تمایل زنان به حضور در عرصه ی قدرت از فرهنگ جنسیتی و جامعه پذیری سیاسی متفاوت دختران و زنان نشات می گیرد .بر اساس این یافته ها شرط اول برای افزایش مشارکت وحضور زنان در عرصه ی قدرت، زدودن انگاره های منفی وجلوگیری از بازتولید کلیشه هاو هویت های جنسیتی برخاسته از فرهنگ و سنت جامعه ی ایران است.
علی علی حسینی احمد خالقی
چکیده ندارد.