نام پژوهشگر: محمد جواد لیاقت دار

مقایسه ابعاد انگیزش تحصیلی دانش آموزان دبیرستان های دخترانه تیزهوشان، غیرانتفاعی و دولتی شهر اصفهان در سال تحصیلی 89- 88
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی 1389
  نرگس الماسی زاده   محمد جواد لیاقت دار

پژوهش حاضر به "مقایسه ابعاد انگیزش تحصیلی دانش آموزان دبیرستان های دخترانه تیزهوشان، غیرانتفاعی و دولتی شهر اصفهان" پرداخته است. روش پژوهش توصیفی و از نوع علی- مقایسه ای می باشد. همچنین حجم نمونه، 30 نفر در نظر گرفته شده است.در این پژوهش جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دخترپایه دوم مقطع متوسطه تیزهوشان، غیرانتفاعی و دولتی در سال تحصیلی 89- 1388 بوده است. برای انتخاب دانش آموزان از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای استفاده شده است. به منظور جمع آوری اطلاعات، از پرسشنامه انگیزش تحصیلی والرند و همکاران (1992- 1993) و چندین مولفه دموگرافیک محقق ساخته که ضمیمه پرسشنامه شد، استفاده گردیده است. این ابزار توسط باقری (1379) هنجاریابی شده است. روایی سازه این تست به روش تحلیل عاملی سنجش انگیزش تحصیلی دانش آموزان دبیرستانی را تایید نموده است. همچنین ضرایب پایایی به روش همسانی درونی (آلفای کرونباخ) به ترتیب برای انگیزش درونی 78/0، انگیزش بیرونی 73/0 و بی انگیزگی 72/0 گزارش شده است. به منظور تجزیه و تحلیل اطلاعات بدست آمده از پرسشنامه، از آمار توصیفی و استنباطی استفاده گردیده است. نتایج حاصل از پژوهش نشان دادکه در خرده آزمون انگیزش درونی و مولفه های آن، تفاوت معنا داری بین دانش آموزان مدارس تیزهوشان، غیرانتفاعی و دولتی وجود ندارد. همچنین در خرده آزمون انگیزش بیرونی نیز به جز در مولفه تنظیم همانند سازی شده، تفاوت معنا داری بین دانش آموزان مدارس تیزهوشان، غیرانتفاعی و دولتی وجود ندارد. درخرده آزمون بی انگیزگی نیز تفاوتی بین این سه دسته از دانش آموزان گزارش نشده است. نهایتاً،یافته های حاصل از مولفه های دموگرافیک نیز بیانگر آن است که تفاوت معناداری در انگیزش دانش آموزان به جز در مولفه های تجربه تحریک و فهمیدن بر حسب رشته تحصیلی و مولفه تنظیم بیرونی بر حسب شغل و تحصیل مادر وجود نداشته است. کلیدواژه ها: مدارس تیزهوشان، مدارس غیرانتفاعی، مدارس دولتی، انگیزش تحصیلی، انگیزش درونی، انگیزش بیرونی، بی انگیزگی

علل و عوامل خرافه گرایی و شیوه های مواجهه با آن از نظر اعضای هیئت علمی علوم انسانی دانشگاه اصفهان و تهران
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی 1389
  ارمغان درخش   سید ابراهیم میرشاه جعفری

هدف از این پژوهش بررسی علل و عوامل خرافه گرایی و شیوه های مواجهه با آن از نظر اعضای هیئت علمی علوم انسانی دانشگاه اصفهان و تهران بوده است. در این پژوهش از روش توصیفی- پیمایشی استفاده گردیده است. جامعه آماری در این تحقیق، کلیه اعضای هیئت علمی دانشگاههای اصفهان و تهران در شاخه علوم انسانی بود. تعداد این جامعه آماری در کلیه رشته های علوم انسانی در دانشگاه تهران، 601 نفر و در دانشگاه اصفهان ، 315 نفر بوده است. نمونه ی آماری شامل 150 نفر از اعضای هیئت علمی علوم انسانی دانشگاه های مذکور بوده که با روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای متناسب با حجم انتخاب شده اند.ابزار جمع آوری داده ها در این پژوهش پرسشنامه ی محقق ساخته شامل47 سوال بسته پاسخ که براساس مقیاس پنج درجه ای لیکرت طراحی گردیده، می باشد. روایی صوری و محتوایی آن پس از بررسی و بیان نظرات توسط اساتید محترم راهنما و مشاور و چند نفراز اساتید متخصص مورد تأیید قرار گرفت و پایایی آن از طریق محاسبه ضریب آلفای کرونباخ پس از اجرای مقدماتی 885/0 تعیین گردید که نشان دهنده پایایی مناسب ابزار می باشد؛ سپس پرسشنامه ها توسط نمونه ی مورد نظر تکمیل گردید. یافته ها و نتایج این پژوهش حاکی از آن است که مهم ترین عوامل موثر در توسعه ی خرافه گرایی از دیدگاه پاسخگویان به لحاظ روانی "مواجهه با ناکامی های مکرر در زندگی" و به لحاظ فرهنگی- اجتماعی "جهل انسان نسبت به علل برخی از وقایع و حوادث" می باشد. همچنین مهم ترین شیوه ی مواجهه با خرافه گرایی، "گسترش علم و کمک به آگاهی عمومی" مطرح شده است. در ادامه دیدگاه های نمونه ی مورد نظر با توجه به متغیرهای دموگرافیک( دانشگاه، جنسیت، سن، میزان تحصیلات، سابقه خدمت، رتبه دانشگاهی و دانشکده) مورد تحلیل قرار گرفته است.

بررسی نوع و میزان بکارگیری راهبردهای یادگیری شناختی و فراشناختی در دروس مورد علاقه از دیدگاه دانش آموزان در شهر اصفهان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی 1390
  سمیه صباغیان   محمد جواد لیاقت دار

هدف از پژوهش حاضر، بررسی نوع و میزان بکارگیری راهبردهای یادگیری شناختی و فراشناختی در دروس مورد علاقه از دیدگاه دانش آموزان دبیرستانهای شهر اصفهان بوده است. این پژوهش از نوع کاربردی بوده و برای اجرای آن از روش توصیفی- همبستگی و برای مقایسه ی سه رشته ی تحصیلی از روش علی- مقایسه ای استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه ناحیه 1 شهر اصفهان در سال تحصیلی 90-89 بود. گروه نمونه با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شد و به منظور جمع آوری اطلاعات، از پرسشنامه راهبردهای شناختی و فراشناختی ساخته‎ی داوسون و مک اینری (2004) استفاده شد که پایایی این پرسشنامه ها توسط آنها به ترتیب 76/0 و 83/0 برآورد شد. و در بررسی مجدد جهت برآورد روایی پرسشنامه های مذکور از روایی صوری استفاده و پایایی این پرسشنامه ها نیز از طریق آلفای کرونباخ 88/0 تعیین شد. جهت تجزیه و تحلیل داده های حاصل از پرسشنامه ها در سطح آمار توصیفی از فراوانی، درصد و میانگین و در سطح آمار استنباطی از ، آزمون t تک نمونه و آزمون تحلیل واریانس چند متغیره (مانوا) استفاده شد. نتایج نشان داد دانش آموزان در هر سه رشته ریاضی، تجربی و انسانی از راهبردهای شناختی بیشتر از راهبردهای فراشناختی استفاده می کردند. میزان بکارگیری پاسخگویان در دروس مورد علاقه از راهبردهای یادگیری شناختی و فراشناختی به تفکیک رشته های تحصیلی یکسان بوده است. به عبارت بهتر، بین سه رشته ی تحصیلی ریاضی، تجربی، علوم انسانی در بکارگیری راهبردهای یادگیری شناختی و فراشناختی در دروس مورد علاقه دانش آموزان تفاوت معناداری وجود نداشت. دانش آموزان رشته ی ریاضی گاهی اوقات از راهبرد سازماندهی، بسط و گسترش معنایی، برنامه ریزی و اغلب اوقات از راهبرد تکرار و مرورذهنی، نظم دهی و کنترل و نظارت استفاده می کردند. دانش آموزان رشته ی تجربی اغلب اوقات از راهبردنظم دهی، تکرار و مرورذهنی و گاهی اوقات از کنترل و نظارت، برنامه ریزی، سازماندهی و بسط و گسترش معنایی استفاده می کردند. دانش آموزان رشته ی انسانی گاهی اوقات از راهبرد برنامه ریزی، کنترل و نظارت، نظم دهی، بسط و گسترش معنایی، سازماندهی و اغلب اوقات از راهبرد تکرار و مرورذهنی استفاده می کردند.

بررسی میزان موفقیت آموزش و پرورش در تربیت شهروندی دانش آموزان از دیدگاه مدیران و دبیران مقطع متوسع شهر کرمان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی 1391
  سعید شمس الدینی نژاد   محمد جواد لیاقت دار

چکیده هدف از پژوهش حاضر، بررسی میزان موفقیت آموزش و پرورش در تربیت شهروندی دانش آموزان در ابعاد مختلف آن یعنی بعد اجتماعی، بعد فردی، بعد فرهنگی، بعد اقتصادی و بعد سیاسی از دیدگاه دبیران و مدیران مقطع متوسطه شهرکرمان در سال تحصیلی 91-90 و ارائه راهکارهای عملی جهت بهبود این فرایند بوده است. روش این پژوهش از نظر هدف، از نوع پژوهش های کاربردی و از نظر شیوه ی اجرا، روش توصیفی- پیمایشی بوده است. جامعه آماری پژوهش کلیه دبیران و مدیران مقطع متوسطه شهر کرمان شامل 1980 نفر دبیر و 72 نفر مدیر بوده است. نمونه این پژوهش شامل 53 مدیر و 302 نفر از دبیران شهر کرمان می باشند که به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای متناسب با حجم انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه استفاده شد که ضریب پایایی پرسشنامه با استفاده از روش آلفای کرونباخ 86/0به دست آمد و روایی محتوایی آن مورد تأیید متخصصان قرار گرفت. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار spss-16 استفاده شد. در سطح آمارتوصیفی از فراوانی، درصد و میانگین و در سطح آمار استنباطی از t تک متغیر، آزمون فریدمن، استفاده گردید. همچنین با استفاده از نرم افزار amos18 به برآورد و آزمون الگو های اندازه گیری (الگوهای عاملی تاییدی) و تحلیل مسیر پرداخته و در انتها یک مدل ساختاری ارائه شد. نتیجه کلی پژوهش بیانگر آن است که از دیدگاه مدیران و دبیران متوسطه، آموزش و پرورش در فرایند تربیت شهروندی دانش آموزان در ابعاد مختلف آن موفق نبوده است. همچنین نتایج نشان می دهد که بین نظرات دبیران و مدیران در خصوص میزان موفقیت ابعاد تربیت شهروندی در آموزش و پرورش، براساس جنسیت، تحصیلات و سنوات خدمتی آنها تفاوت وجود ندارد. نتایج حاصل از معادله ساختاری نیز نشان داد که شاخص های کلی نشان از برازش خوب الگو توسط داده ها دارد و هر پنج بعد تربیت شهروندی با تربیت شهروندی رابطه مثبت و معنی داری دارند که بالاترین ضریب همبستگی مربوط به بعد فرهنگی با 93/0 و پایین ترین ضریب همبستگی مربوط به بعد فرهنگی با 83/0 می باشد. مهمترین و اصلی ترین پیشنهاد این پژوهش آموزش شهروندی و ارتقای سطح آن از طریق گذاشتن دروسی در دوره های ابتدایی، راهنمایی و متوسطه با عنوان " آموزش شهروندی" می-باشد.

طراحی یک الگوی برنامه درسی استدلال بالینی و بررسی تاثیر آن برمهارت استدلال بالینی دانشجویان دوره کارآموزی داخلی اطفال
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی 1391
  وحید عشوریون   محمد جواد لیاقت دار

استدلال بالینی مهمترین توانمندی است که هر پزشک باید آنرا بدست آورد. در حال حاضر آموزش استدلال بالینی با چالش های بسیاری روبرواست. با توجه به اهمیت توانمندی استدلال بالینی در آموزش دانشجویان پزشکی و فقدان برنامه ای منسجم برای یادگیری آن، این مطالعه قصد دارد با ارائه الگوی برنامه درسی با تمرکز بر توانمندی استدلال بالینی نحوه تاثیر آن را بر یادگیری این سازه اندازه گیری کند و ارتباط آنرا با متغیر های تفکر هوشمندانه، شخصیت و هوش عاطفی مورد بررسی قرار دهد. این مطالعه در محیط بالینی دوره کارآموزی 2 ماهه اطفال طراحی و اجرا شده است. این پژوهش با تلفیق الگوی برنامه درسی مبتنی بر توانمندی و پژوهش نیمه تجربی با پیش ازمون و پس آزمون به همراه گروه شاهد طراحی شده است. برای درک بهتر چارچوب مطالعه، مراحل پژوهش طی مراحل زیر اجرا شده است: ابتدا از طریق مصاحبه با اعضاء هیات علمی گروه اطفال نیاز سنجی بعمل آمد. در مرحله دوم نیاز سنجی از پزشکان عمومی و کارورزان انجام گرفت و حداقل های آموزشی عمومی و اورژانس اطفال تعیین گردید. بر اساس محتوای تعیین شده جدول دو بعدی آزمون طراحی شد و راهنمای یادگیری با تمرکز بر فعالیت های یاددهی و یادگیری استدلال بالینی تهیه گردید. گروه اول دانشجویان پزشکی که به دوره کارآموزی اطفال وارد شدند به عنوان گروه شاهد و گروه دوم که پس از دو ماه وقفه وارد شدند به عنوان گروه مداخله در نظر گرفته شد. گروه شاهد در پیش آزمون شرکت کردند که شامل آزمون استدلال بالینی تلفیق یافته، آزمون تفکر هوشمندانه، شخصیت و هوش عاطفی بود. سپس دوره سنتی کارآموزی اطفال برای آنها اجرا گردید و در پایان دو ماه آزمون رسمی کارآموزی اطفال و پس آزمون استدلال بالینی برگزار شد. در گروه مداخله نیز همین روند اجرا شد با این تفاوت که در دو ماه وقفه بین گروه شاهد و مداخله اساتید آموزش تخصصی استدلال بالینی دیدند و راهنمای یادگیری طراحی گردید که در اختیار گروه مداخله قرار گرفت. در پایان برنامه درسی جدید از طریق میزان ارتقاء اختلاف نمره پس آزمون- پیش ازمون گروه مداخله و شاهد و نظر سنجی از فراگیران ارزشیابی شد. برای تحلیل نتایج از نرم افزار spss ویرایش 14 استفاده شد که در مقایسه نمرات آزمون نظری و استدلال بالینی از آزمون t استیودنت مستقل و برای تعیین ارتباط بین نمرات استدلال بالینی و تفکر هوشمندانه، شخصیت و هوش عاطفی از تحلیل رگرسیون چند متغیره استفاده شد. بدنبال اندازه گیری متغیرهای مطالعه نشان داده شد که ارتقاء استدلال بالینی در هر دو گروه شاهد و مداخله معنی دار بوده ولی در گروه مداخله افزایش نمره استدلال بالینی دانشجویان بیشتر مشاهده شد اگرچه افزایش نمره آن نزدیک به معنی داری بود (p=0/09) ولی معنی دار نبود. همچنین ارتباط معنی داری بین تفکر هوشمندانه و شخصیت و استدلال بالینی مشاهده نشد در حالیکه هوش عاطفی پس از کنترل دو متغیر دیگر اثر پیشگویی بر واریانس استدلال بالینی داشت. نتایج ارزشیابی برنامه نشان داد که مداخله مزبور توانست استدلال بالینی را ارتقاء دهد اگرچه در حد مرزی معنی دار نشد. نظر سنجی ها نشان داد که دانشجویان از برنامه و نحوه آزمون آن رضایت داشتند و توصیه می کردند که برنامه های مشابه برای دیگر چرخش های بالینی طراحی و اجرا گردد. از مصاحبه با اعضاء هیات علمی گروه اطفال دو دسته نتایج حاصل گردید: 1) چارچوب محتوایی دوره کارآموزی عمومی و اورژانس اطفال، 2) پی بردن به روشهای آموزش بالینی اساتید و چالش های موجود. به دنبال تعیین حداقل های یادگیری و چارچوب موجود نیاز سنجی از پزشکان عمومی و کارورزان در رابطه با موارد شایع و تهدید کننده حیات در طب عمومی اطفال و اورژانسهای آن به عمل آمد که نتایج حاصله نشان داد علیرغم اختلاف نظر بین پزشکان و کارورزان 28 مورد برای محتوای عمومی و اورژانس اطفال در نظر گرفته شد. سپس بر اساس موارد 28 گانه راهنمای یادگیری تهیه شد. برنامه درسی طب داخلی اطفال که با تاکید بر آموزش استدلال بالینی طراحی و اجرا شد توانست کیفیت دوره عمومی و اورژانس اطفال را بالا ببرد. همچنین برنامه مزبور رضایتمندی دانشجویان را نیز فراهم نمود. توصیه می شود این برنامه در دوره های بعدی ادامه یافته و در هر دوره نقاط ضعف و چالش های آن برطرف گردد و همچنین تجربه های بدست آمده برای دیگر دوره های آموزش بالینی بکار گرفته شود. همچنین توصیه می شود برای بررسی ارتباط تفکر هوشمندانه، هوش عاطفی و شخصیت از پرسشنامه های متنوع استفاده شود و با حجم نمونه های بیشتر ارتباط آنها با استدلال بالینی مورد بررسی قرار گیرد. در برسی ارتباط هوش عاطفی و شخصیت لازم است مطالعاتی در شرایط واقعی طراحی گردد تا نشان دهد پزشک در شرایط خاص چگونه می تواند احساسات خود و بیمار و اطرافیان را مدیریت کند.

بررسی عوامل موثر بر افزایش روحیه پرسشگری دانشجویان دانشگاه اصفهان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی 1391
  فاطمه جعفری   محمد جواد لیاقت دار

هدف از این پژوهش بررسی و شناسایی عوامل موثر بر افزایش روحیه پرسشگری دانشجویان دانشگاه اصفهان بوده است. در این پژوهش به لحاظ ماهیت موضوع و اهداف پزوهش از روش توصیفی – پیمایشی استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش، کلیه دانشجویان گروه های علوم انسانی، علوم پایه و فنی مهندسی دانشگاه اصفهان در سال تحصیلی 91-90 می باشد که جمعیت آنها شامل 4941 نفر دانشجوی گروه علوم انسانی،1466 نفر دانشجوی گروه علوم پایه و 1689 نفر فنی – مهندسی بوده است. به منظور دستیابی به حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران، تعداد 351 نفر از دانشجویان رشته های علوم انسانی، علوم پایه و فنی- مهندسی به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای متناسب با حجم انتخاب شدند. گردآوری داده ها از دانشجویان با استفاده از پرسش نامه محقق ساخته 42 گویه ای در مقیاس پنج درجه ای طیف لیکرت انجام شد. پرسشنامه مذکور شامل پنج حیطه محتوای آموزشی، روش تدریس، شیوه ارزشیابی، ویژگی های اساتید و عوامل فردی و خانوادگی بود. روایی پرسش نامه توسط پنج نفر از اساتید دانشگاهی تایید شد. پایایی پرسش نامه با استفاده از روش آلفای کرونباخ 76/0 برآورد گردید. به منظور تجزیه و تحلیل داده های حاصل از پژوهش، در سطح آمار توصیفی از شاخص های فراوانی، درصد، میانگین و انحراف معیار و در سطح آمار استنباطی از آزمون های t تک متغیره، آزمون تحلیل واریانس چند متغیره و آزمون های تعقیبی ال اس دی و آزمون فریدمن استفاده گردید. نتایج نشان داد که مجموع عوامل مورد بررسی در این پژوهش شامل محتوای آموزشی، روش تدریس، شیوه ارزشیابی، ویژگی های استاد و عوامل فردی و خانوادگی بر افزایش روحیه پرسشگری دانشجویان تاثیر مثبت و معنی داری دارند. در این بین بالاترین میانگین با 05/4 مربوط به محتوای آموزشی و پایین ترین میانگین با 33/3 مربوط به شیوه ارزشیابی بود. بین نظرات دو جنس در مورد عوامل موثر بر افزایش روحیه پرسشگری تفاوت معنی داری وجود ندارد. یافته های پژوهش همچنین نشان داد بین نظرات دانشجویان دانشکده های علوم انسانی، علوم پایه و فنی- مهندسی در خصوص تاثیر عوامل موثر بر افزایش روحیه پرسشگری تفاوت معناداری وجود دارد.