نام پژوهشگر: آریا الستی
حامد شیری چراغتپه علی ربانی
چکیده جامعه دانش محور، عصرِ دموکراتیزه شدن دانش و دانشگاه و هم چنین بحران در الگوی سنتی دانش است. این وضعیت متناقض به مثابه پیامد تحولات مدرنیته متأخر و معرفت شناسی پست مدرن، بحران ها و چالش هایی را در «ایده دانشگاه» و مشروعیت آن به وجود آورده است. پیش فرض رساله حاضر این است که در جامعه جدید علیرغم چالش دانشگاه ها، آنها می توانند با اتخاذ الگوهای آکادمیک نوین، خود را با شرایط جامعه دانش محور تطبیق دهند. دانشگاه جهان شهرگرا، دانشگاه مبتنی بر شیوه 2، دانشگاه پیوندی، دانشگاه فرهنگی و دانشگاه باز و گسترده، الگوهای ایده ال دانشگاه در جامعه دانش محور هستند که با تغییر و تحول در الگوی دانشگاه سنتی و در نتیجه دگرگونی در واقعیت های اجتماعی جامعه معاصر پدیدار شده اند. رساله، در این چارچوب تلاش کرده است تا با اتخاذ رویکردی جامعه شناختی میزان همگرایی دانشگاه تهران با الگوهای ایده ال دانشگاه در جامعه دانش محور را مورد مطالعه قرار دهد. این هدف با تعریف شاخص های عینی و عملی در دو بعد ساختاری ـ نهادی(ساختار پذیرش دانشجویان؛ جهانی و بین المللی بودن؛ ساختار مدیریت؛ دانشگاه مجازی) و بعد محتوایی ـ عملکردی(فعالیت های آموزشی و پژوهشی دانشجویان و اساتید؛ تولید دانش فرارشته ای؛ روابط متقابل و باز در تولید دانش؛ تنوع مولدان دانش؛ دانش کاربردی؛ کنترل کیفیت و نقد دانش؛ توزیع دانش؛ و کارکردهای اجتماعی دانشگاه در شکل دانشگاه پیوندی و دانشگاه فرهنگی) به اجرا را در آمده است. از نظر روش شناختی، این پژوهش از نوع مطالعات کیفی است که با تکنیک مصاحبه نیمه ـ عمیق انجام شده است. جامعه آماری، دانشجویان دکتری دانشگاه تهران هستند که با کاربرد شیوه های نمونه گیری تعیینِ پیشینی و تعیینِ تدریجی، نمونه های مورد نظر انتخاب شده و داده ها گردآوری شده اند. داده های بدست آمده با کاربرد روش تحلیل محتوای کیفی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند. تحلیل نهایی یافته های تجربی بیانگر این است که میزان همگرایی دانشگاه تهران به مثابه بزرگترین، گسترده ترین و برترین دانشگاه ایران با شاخص های دانشگاه در جامعه دانش محور در نازلترین سطح ممکن است. تنها معیار منطبق با این شاخص ها، توده ای شدن دانشگاه و دسترسی نسبتا عادلانه به آموزش عالی است. دانشگاه تهران، فاقد مشخصه ها و مولفه های یک دانشگاه جهانی بوده و هنوز محصور در مرز های ملی و محلی است. مولفه های «دانشگاه مبتنی بر شیوه2» جایگاهی در ساختار نهادی و عملکردی دانشگاه تهران ندارد و حتی الگوی های دانش مبتنی بر شیوه 1 یا الگوی مرتونی از قبیل استقلال آکادمیک یا آزادی علمی در دانشگاه تهران با مسائل خاص خود روبروست. آموزش یا فرایند انتقال دانش دارای جهت گیری کاملا یک سویه معطوف به «مدرک گرایی» است. روابط دانشگاه ـ دولت نه متکی بر یک رابطه متقابل و دوسویه بلکه مبتنی بر سلطه اقتدارگرایه از طرف دولت است. در رابطه دانشگاه ـ صنعت، اساسا تعامل و رابطه منسجم، هدفمند و کارکردی به دلیل عدم ضرورت و احساس نیاز برای ارتباط متقابل مشاهده نمی شود. دانشگاه فرهنگی، آرمانی است که دانشگاه تهران در شرایط فعلی با الزامات و اقتضائات آن در جهتی کاملا معکوس دست وپنجه نرم می کند.