نام پژوهشگر: علی اکبر صفری سنجانی
مهران فرخ نیا علی اکبر صفری سنجانی
خاک بررسی شده از لایه 30 سانتی متر رویی یک زمین در همدان (شمال غربی ایران) با اقلیم نیمه خشک نمونه برداری شد و با کود های گوسپندی، گاوی و مرغی آسیاب شده و گذر یافته از الک 2 میلی متر در نسبت 20 گرم کود در هر کیلو گرم وزن خشک خاک تیمار و در شرایط دمای آزمایشگاه و رطوبت گنجایش کشاورزی نگهداری شد. پس از گذشت 1، 20، 60 و 120 روز از آغاز آزمایش، زیر بخش هایی از هر نمونه خاک برای بررسی ها برداشت شدند. برای آزمایش یک طرح کاملا تصادفی در چارچوب فاکتوریل و در سه تکرار در نظر گرفته شد. فاکتور ها شامل کود های آلی بکار رفته وگذشت زمان آزمایش بودند. فراوانی جمعیت باکتریایی خاک در همه تیمار ها در روز پس از کود دهی افزایش یافت. تنفس پایه و برانگیخته خاک با کود دهی افزایش یافته است. اندازه های تنفس پایه از آغاز و تنفس برانگیخته پس از زمان 20 روز بشکل پیوسته ای کاهش داشته اند. اندازه های بدست آمده فسفر فراهم و زیتوده ریز جانداران خاک هم نشان از بیشترین اندوخته فسفر در تیمار کود مرغی داده شده دارد. کربن زیتوده ریز جانداران در تیمار گاوی زمان 20 بیشترین اندازه را داشته است. کود دهی بخش های کربن محلول در آب (سرد و گرم) را بشکل چشم گیری افزایش داد. کربن آلی هر دو بخش هیومیک و فولویک اسید در خاک کود داده شده در برابر کود دهی نشده افزایش یافتند. گرچه این افزایش برای اسید هیومیک بویژه در مراحل پایانی آزمایش بیشتر بوده است. ماده آلی خاک در بخش هم اندازه دانه های شن با کود دهی افزایش داشت، هرچند که تندی کاهش آن از نخستین روز تا زمان 20 روز آزمایش در مرحله های بعد کاهش یافت. کربن آلی در بخش هم اندازه رس و سیلت هم بویژه برای تیمار کود گاوی افزایش نشان داد، کربن آلی خاک در بخش هم اندازه رس در زمان های آزمایش شده بیشتر از بخش هم اندازه سیلت و شن می باشد. کود دهی با کود های جانوری بویژه پس از بکارگیری کود گاوی، کربن آلی در بخش سبک را بشکلی چشم گیر افزایش داد. کربن آلی در بخش سنگین هم برای تیمار کود گاوی تا زمان 60 آزمایش در میان همه تیمار ها بیشترین بود. خاکدانه های در اندازه های گوناگون با الک کردن تر خاک جدا سازی شدند. میانگین وزنی قطر خاکدانه ها و همچنین اندازه های کربن آلی در هر بخش از خاکدانه ها اندازه گیری کمی و تحلیل آماری شدند. خاکدانه های خاک و میانگین وزنی قطر آنها در همگی تیمار ها با گذشت 20 روز از انجام آزمایش افزایش داشت که این اثر مثبت در تیمار کود گاوی بیشتر بود. کود دهی کربن آلی خاک را در همه اندازه خاکدانه ها بویژه برای خاکدانه های درشت بیشتر کرد. این افزایش در کود های با کیفیت پایین تر (تیمار های کود گاوی با اندازه های کربن آلی و نسبت کربن به نیتروژن بالا تر در برابر دیگر تیمار ها) بیشتر بوده است. کربن آلی خاکدانه های درشت بشکل چشم گیری در گذر زمان کاهش داشت، هرچند کربن آلی در خاکدانه های ریز خیلی دگرگون نشد. همه نیتروژن خاک در طول دوره زمانی آزمایش کاهش یافت که می تواند به علت د نیتریفیکاسیون باشد، اگرچه این کاهش کمتر از کاهش همه کربن آلی خاک و نسبت کربن به نیتروژن با گذشت زمان در همه تیمار ها بود.
منیره افضل پور علی اکبر صفری سنجانی
یک راه برای بهبود دادن ویژگی های زیستی، شیمیایی و فیزیکی خاک و نگهداشت کربن، افزایش درون داد کربن آلی از راه برگرداندن مانده های گیاهی و کود های جانوری است. هدف این پژوهش شناخت پیامد کاربرد مانده های گیاهی بر فراوانی های ریز جانداران و برخی از ریخت های گوناگون کربن آلی خاک بود. نمونه برداری خاک از لایه 30 سانتی متر رویی یک زمین کشاورزی در همدان (شمال غربی ایران) با اقلیم نیمه خشک انجام شد. خاک با مانده های یونجه، گندم و خاک اره آسیاب شده و گذر یافته از الک 2 میلی متر در نسبت 20 گرم کود در یک کیلو گرم وزن خشک خاک تیمار شد و در دمای آزمایشگاه و رطوبت گنجایش کشاورزی برای 120 روز نگهداری شد. پس از گذشت 1، 20، 60 و 120 روز از آغاز آزمایش، زیر بخش هایی از هر نمونه خاک برای بررسی ها برداشت شدند. برخی از ویژگی های میکروبی، کربن آلی جدا سازی شده با روش های فیزیکی و شیمیایی اندازه گیری و از دیدگاه آماری آزمون شدند. برای آزمایش یک طرح کاملا تصادفی در چارچوب فاکتوریل و در سه تکرار بکار رفت. فاکتور ها شامل نوع مانده های گیاهی بکار رفته (در چهار سطح) وگذشت زمان آزمایش (در چهار سطح) بودند. فراوانی باکتری های خاک در همه تیمار ها در روز نخست پس از کود دهی افزایش یافت. فراوانی باکتری ها در همه تیمارها تا زمان 20 روز آزمایش افزایش و پس از آن کاهش داشته است. فراوانی قارچ های خاک در همه تیمارها، گذشته از تیمار خاک اره، تا زمان 20 روز آزمایش افزایش و پس از آن کاهش یافت. تنفس پایه و برانگیخته خاک با کاربرد مانده های گیاهی افزایش یافت. اندازه های تنفس پایه و به ویژه تنفس برانگیخته کاهش پیوسته ای داشته اند. اندازه های بدست آمده از فسفر زیتوده ریز جانداران خاک هم نشان از بیشترین بودن آن در تیمار مانده یونجه دارد. کربن زیتوده ریز جانداران در همه تیمارها، گذشته از تیمار خاک اره، در زمان 20 روز بیشترین اندازه را داشته است. کاربرد مانده های گیاهی بخش های کربن محلول در آب (سرد و گرم) را به اندازه چشم گیری افزایش داد که در تیمار خاک اره در برابر مانده های یونجه وگندم در روز نخست آزمایش پایین تر بود.کربن آلی هر دو بخش هیومیک و فولویک اسید در خاک تیمار شده با مانده گیاهی در برابر خاک بدون مانده گیاهی افزایش یافتند. گرچه این افزایش برای اسید هیومیک به ویژه در گام پایانی آزمایش بیشتر بوده است. ماده آلی خاک در بخش هم اندازه دانه های شن با افزودن مانده های گیاهی به خاک در آغاز آزمایش افزایش یافت، که با گذشت زمان به ویژه در 20 روز نخست آزمایش کاهش چشمگیری داشت. بکارگیری مانده های گندم و خاک اره در خاک پیامدی بر بخش کربن هم اندازه سیلت و رس نداشت. کاربرد مانده یونجه، کربن در بخش هم اندازه سیلت را افزایش داد. افزودن مانده های گیاهی به ویژه پس از بکارگیری خاک اره، ماده آلی در بخش سبک را به گونه چشمگیری افزایش داد. این بخش به گونه پیوسته ای درهمه تیمارها در زمان نگهداری خاک کاهش یافت.کربن آلی در بخش سنگین هم برای تیمار مانده یونجه در همه زمان ها بیشترین بود. این بخش به گونه پیوسته ای درهمه تیمارها در زمان نگهداری خاک کاهش یافت. خاکدانه های در اندازه های گوناگون با الک کردن تر خاک جدا سازی شدند. میانگین وزنی قطر خاکدانه ها و همچنین اندازه های کربن آلی در هر بخش از خاکدانه ها اندازه گیری و آزمون آماری شدند. خاکدانه های خاک و میانگین وزنی قطر آنها در همگی تیمارها با گذشت 20 روز از انجام آزمایش افزایش داشت که این اثر مثبت در تیمار یونجه بیشتر بود. برای همه تیمار ها وزن خاکدانه های بزرگتر از 2000 میکرو متر تا زمان 20 روز افزایش و پس از زمان 60 روز کاهش چشمگیری داشته است. کاربرد مانده های گیاهی کربن آلی خاک را در همه اندازه خاکدانه ها به ویژه برای خاکدانه های درشت بیشتر کرد. این افزایش در کود های با کیفیت پایین تر (خاک اره با اندازه بالای کربن آلی و نسبت کربن به نیتروژن در برابر دیگر تیمار ها) بیشتر بوده است. در برابر آن، افزایش کربن آلی در خاکدانه های ریز (کوچکتر از 2000 میکرو متر) در تیمار خاک با کود های با کیفیت بالا تر (یونجه با اندازه پائین کربن آلی و نسبت کربن به نیتروژن در برابر دیگر تیمار ها) بیشتر بوده است. کربن آلی خاکدانه های درشت به اندازه چشم گیری با گذشت زمان کاهش داشت، هرچند کربن آلی در خاکدانه های ریز چندان دگرگون نشد.
سمانه سجادی تبار محسن جلالی
آلودگی خاک ها به فلزات سنگین یکی از مهم ترین مشکلات محیط زیست است که سلامتی انسان ها را به خطر می اندازد. ترکیبات آلی محلول موجود در مواد آلی ممکن است تحرک فلزات سنگین را افزایش دهند. این پژوهش به منظور بررسی اثر کاربرد لجن فاضلاب و مانده های گیاهی بر جزءبندی و رهاسازی سرب (pb)، کادمیم(cd)، روی(zn)، مس(cu) و نیکل(ni) در10 خاک آهکی آلوده همدان انجام شد. پنج تیمار شامل مانده های گیاهی (آفتابگردان، سیب زمینی، مخلوط میوه و گندم) و لجن فاضلاب به میزان 2 درصد وزنی به خاک ها اضافه شد و به مدت دو ماه در انکوباتور در دمای 25 درجه سانتی گراد و رطوبت ظرفیت زراعی انکوباسیون شدند. پس از انکوباسیون خاک ها به روش عصاره گیری متوالی به اجزای محلول بعلاوه تبادلی (exch)، آلی(om)، کربناته (carb) و باقیمانده(res) جزء بندی شدند. مانده های آلی انتقال فلزات سنگین را بین فازهای مختلف خاک تحت تأثیر قرار دادند. به طور کلی در اثر افزودن اصلاح کننده های آلی اجزای تبادلی و آلی که ضعیفترین پیوندها را با اجزای خاک و مواد آلی دارند افزایش یافتند، و کاهش متناظری در دو جزء دیگر که پیوندهای قوی تری دارند مشاهده شد. در بخش دوم پژوهش، آزمایشات به منظور تعیین سینتیک رهاسازی pb، cd، zn، cu و ni در خاک های آلوده با عصاره گیرهای edta، اسید مالیک و کلرور کلسیم 01/0 مولار انجام شد. به طور کلی اجزای تمام فلزات عصاره گیری شده با edta بیشتر از عصاره گیرهای اسید مالیک و کلرور کلسیم بود. سرعت رهاسازی فلزات سنگین در تمام خاک های مورد بررسی ابتدا زیاد بود و به تدریج کاهش یافت و معادله های سینتیکی تابع توانی و مرتبه اول بهتر آن را توصیف کردند. در بین فلزات، به طور میانگین مس بیشترین درصد رهاسازی را در خاک ها?و در تمام عصاره گیرها داشت. بنابراین این فلز پتانسیل بالاتری برای آبشویی و آلودگی آبهای زیرزمینی در خاک های آهکی آلوده را دارد. پارامترهای مدل های سینتیکی در تمام عصاره گیرها با رس و سیلت خاک همبستگی معنی داری داشت. اطلاعات انتقال و رهاسازی فلزات سنگین، به سبب کاربرد مانده های آلی در این خاک های آهکی آلوده به منظور تعیین پیامدهای زیست محیطی کوتاه مدت و بلند مدت مفید است.
طاهره رشیدی علی اکبر صفری سنجانی
فسفر یک عنصر غذایی مهم برای رشد گیاه می باشد. غلظت همه فسفر در بیشتر خاک ها بسنده می باشد، اما جنبش پذیری پایین آن زیست فراهمی بسیار پایین آن را در خاک بدنبال دارد. گیاهان سازوکارهای گوناگون و پیشرفته ای برای بدست آوردن فسفر از خاک های با فسفر فراهم اندک دارند. آن ها می توانند بخوبی زیست فراهمی فسفر نامحلول خاک را با دگرگونی های شیمیایی و یا بیوشیمیایی خاک ریزوسفری افزایش دهند. بر این پایه ژنوتیپ ها و گونه های گیاهی دارای ویژگی های ریزوسفری گوناگونی هستند که می توانند بر فسفر خاک ریزوسفری پیامد ویژه داشته و آن را با فسفر توده خاک ناهمانند سازد. هدف از این پژوهش بررسی پیامد کشت گیاه بر ریخت های گوناگون فسفر خاک ریزوسفری بود. گیاهان گوناگونی از پنج خانواده گیاهی در این بررسی کشت شدند. این گیاهان گندم، ذرت، سیب زمینی، گوجه فرنگی، خلر، لوبیا، شاهی، کلزا، گلرنگ و آفتابگردان بوده که در لوله های پلیکای با قطر 20 سانتی متر که به دو بخش جداگانه برش داده شده بودند، کشت شدند. دو بخش جداگانه لوله ها توسط نایلون های 25 میکرومتری برای جداسازی خاک ریزوسفر از یکدیگر جدا شدند. آزمایش در طرح کاملاً تصادفی به گونه فاکتوریل با سه تکرار انجام شد. فاکتورهای این پژوهش کشت گیاه در یازده سطح (ده گونه گیاه یاد شده و بدون کشت) و جایگاه نمونه برداری از خاک در سه سطح (چسبیده به ریشه، ریزوسفر، ناریزوسفر) بودند. گیاهان در شرایط گلخانه رشد کردند. پس از 60 روز هنگامی که بیشترگیاهان به گام گلدهی از رشد خود رسیدند، اندام های هوایی و زیرزمینی آن ها جداگانه برداشت شدند و خاکی که به پیرامون ریشه چسبیده بود، جدا گردید و همانند خاک چسبیده به ریشه آزمایش شد. خاک زیر نایلون 25 میکرومتری به بلندی یک سانتی متر جدا گردید و همانند خاک ریزوسفری آزمایش شد و خاک زیر آن نیز خاک ناریزوسفری است که جداگانه برداشت و آزمایش شد. برخی از فراسنجه های رشد گیاه و ویژگی های شیمیایی و بیولوژیک خاک اندازه گیری شد. عصاره گیری دنباله ای خاک با بهره گیری از روش جیانگ و جو (1986) انجام شد. بررسی داده ها نشان داد که فراسنجه های رشد گیاه و غلظت فسفر در ریشه و اندام هوایی گونه های گیاهی گوناگون ناهمانندی چشم گیری داشتند. فسفر فراهم، دی کلسیم فسفات، اکتا کلسیم فسفات، فسفر پیوند شده با آهن و فسفر آپاتیت در خاک های کشت شده به اندازه چشم گیری کاهش یافت، در برابر آنها فسفر زیتوده خاک افزایش چشم گیری داشت. ریخت های فسفر کانی در خاک چسبیده به ریشه و ریزوسفری کاهش چشم گیر و فسفر زیتوده در این خاک ها افزایش چشم گیری داشت ولی در خاک ناریزوسفری این افزایش و کاهش ویژگی ها دیده نشد. کاهش ریخت های فسفر کانی وابسته به جذب فسفر در گیاه و دگرگونی آنها است. کربن آلی، کربن و فسفر زیتوده ریزجانداران، فراوانی باکتری ها و قارچ ها، فراوانی اسپور گلومال ها، تنفس خاک و کارکرد فسفاتاز اسیدی و قلیایی در کشت همه گونه های گیاهی در خاک چسبیده به ریشه و ریزوسفری در برابر خاک شاهد به اندازه چشم گیری افزایش یافت. بیشترین افزایش ویژگی های بیولوژیک و بیشترین کاهش ریخت های فسفر کانی در خاک های کشت شده با خانواده گرامینه، لگومینوز و سولاناسه اندازه گیری شد. در برابر آنها پیامد گونه های گیاهی خانواده کروسیفر و کمپوزیته بر بیشتر ویژگی های بررسی شده پایین بود. همبستگی فسفر فراهم با فسفر محلول و ریخت های فسفر کانی مثبت و چشم گیر بود. همه ریخت های فسفر کانی همبستگی منفی و چشم گیری با فسفر و کربن زیتوده و ویژگی های بیولوژیک خاک داشتند. همبستگی جذب فسفر گیاهی با فسفر فراهم، دی کلسیم فسفات، فسفر محلول و فسفر پیوند شده به آهن منفی و چشم گیر بود، ولی با فسفر و کربن زیتوده و ویژگی های بیولوژیک خاک مثبت و چشم گیر بود.
نثار اله ویسی علی اکبر صفری سنجانی
آلودگی خاک به فلزهای سنگین یکی از مشکلات زیست محیطی است که منجر به جذب عناصر در گیاهان ....
محبوبه صفری سنجانی علی اکبر صفری سنجانی
آنزیم های خاک بیشتر بر روی دانه های رس و کلوئید های آلی آن جذب سطحی و بیجنبش می شوند. در این پژوهش پیامد کاربرد مانده های گیاهی ذرت و یونجه تازه و هموسی شده و همچنین پیامد کربنات کلسیم و کربنات کلسیم بومی خاک بر جذب سطحی، بیجنبش شدن و کارایی آنزیم سلولاز در خاک های آهکی بررسی شد. این بررسی ها در آزمایش هایی جداگانه انجام شدند. در هریک از این آزمایش ها در آغاز خاک به کمک محلول یک نرمال کلرید کلسیم با یون کلسیم هم یون شد و سپس در دمای 105 درجه آون خشک گردید و برای آزمایش های یاد شده نگهداری شد. در دو آزمایش جداگانه، خاک های هم یون شده با کلسیم با درصدهای گوناگونی از مانده های ذرت و یونجه خرد شده (کوچکتر از 2 میلی متر) آمیخته شدند و برای 90 روز در رطوبت نزدیک گنجایش کشاورزی در دمای آزمایشگاه نگهداری شدند. به هرکدام از سوسپانسیون های خاک سترون شده و تیمار شده با 1 (ml l-1) تولوئن، اندازه های گوناگونی از محلول آنزیم ی به غلظت 10 (g l-1 ) افزوده شد. پس از یک ساعت تکان دادن نمونه ها، پروتئین سلولاز مانده در بخش محلول اندازه گیری شد. سپس پروتئین سلولاز جذب سطحی شده برآورد گردید. همچنین پروتئین سلولاز رها شده و بیجنبش شده نیز پس از سه بار آبشویی بخش ته نشین شده با آب مقطر، برآورد شد. پس از آن کارایی و کارایی ویژه سلولاز بیجنبش شده اندازه گیری گردید. جذب سطحی و بیجنبش شدن پروتئین سلولاز در خاک های تیمار شده با مانده های ذرت هموسی شده با افزایش غلظت آنزیم به صورت نمایی افزایش یافت و فرایند جذب سلولاز در خاک های تیمار شده و تیمار نشده تنها با معادله فروندلیخ همخوانی داشت. در بیشتر نمونه ها توانایی خاک های تیمار شده با کاه ذرت و کاه یونجه در جذب سطحی و بیجنبش کردن آنزیم سلولاز با گذشت زمان تا 45 روز افزایش یافت و کارایی وکارایی ویژه سلولاز بیجنبش شده نیز تا زمان 90 روز افزایش یافت. بنابراین مواد آلی هموسی شده و مواد آلی با c/n کم توانایی بالایی در جذب سطحی و بیجنبش سازی سلولاز دارند. در برابر آن توان نگهداری سلولاز جذب سطحی شده در خاک های تیمار شده با مانده های گیاهی هموسی نشده و تازه بالاتر بود. در همه تیمارها جذب سطحی، بیجنبش شدن و کارایی سلولاز بیجنبش شده با افزایش غلظت آنزیم به کار رفته افزایش یافت. رویهمرفته کارایی سلولاز بیجنبش شده در یک گرم خاک با کاهش نسبت c/n مانده های کشاورزی به اندازه چشمگیری بیشتر شد. در آزمایشی دیگر گنجایش جذب سطحی و بیجنبش شدن سلولاز در خاک های آهک زدایی شده با کاربرد کربنات کلسیم در خاک افزایش یافت. ولی این پیامد کربنات کلسیم تنها در کاربرد غلظت های بالای پروتئین سلولاز چشمگیر بود. رهاسازی پروتئین سلولاز از خاک ها بستگی به کربنات کلسیم بکاررفته نداشت. کارایی سلولاز بیجنبش شده و به اندازه بالاتری کارایی ویژه آن با افزایش کربنات کلسیم بکاررفته به اندازه چشمگیری کاهش یافت. پیامد زیانبار کربنات کلسیم بکاررفته بر کارایی آنزیم سلولاز در خاک های آهک زدایی شده چشمگیر بود. پروتئین سلولاز جذب سطحی و بیجنبش شده در خاک به ویژه در کاربرد غلظت های بالای پروتئین سلولاز با افزایش کربنات کلسیم بومی خاک افزایش یافت. کارایی و به اندازه بالاتری کارایی ویژه آنزیم سلولاز با افزایش کربنات کلسیم بومی خاک به اندازه چشمگیری کاهش یافت.
محمد جره علی اکبر صفری سنجانی
گنجایش تبادل کاتیونی خاک ها (cec)، از ویژگی های شیمیایی مهم و تاثیر گذار بر دیگر ویژگی های فیزیکی، هیدرولیکی، حاصلخیزی و زیستی خاک است و همچنین شناسه خوبی برای کیفیت و بهره وری خاک می باشد. از سوی دیگر اندازه گیری مستقیم این فراسنجه دشوار، گران بها و زمان بر است. بنابراین هدف این پژوهش برآورد cec از دیگر فراسنجه های زود یافت خاک با بهره گیری از توابع انتقالی (ptfs) می باشد. تعداد 129 نمونه خاک از خاک های شاخص بر پایه سری خاک های غالب از استان های همدان و گیلان نمونه برداری شد. در آزمایشگاه توزیع اندازه دانه ها، om، cec،ph، ec و میانگین وزنی قطر خاکدانه ها ( (mwd اندازه گیری شدند. در این پژوهش، افزون بر فراسنجه هایی مانند دانه بندی خاک، ph و ماده آلی که به گونه مرسوم برای برآورد cec بهره گیری می شوند، از فراسنجه های فراکتالی 4 مدل توزیع اندازه دانه ها و همچنین از فراسنجه های فراکتالی 3 مدل توزیع اندازه خاکدانه های درشت و خاکدانه های ریز بهره گیری شده است. توان فراسنجه های فراکتالی توزیع اندازه دانه ها و خاکدانه ها، در بهبود یا ناتوانی در بهبود برآورد cec به کمک مدل های رگرسیونی و شبکه عصبی ارزیابی شد. در پایان اندازه بهبود و برتری هر یک از مدل ها بر پایه آماره های ضریب تبیین، معیار آکایک، مجذور میانگین مربعات خطا و بهبود نسبی ارزیابی شد. این پژوهش نشان دادکه افزودن فراسنجه های فراکتالی توزیع اندازه دانه ها و خاکدانه ها (خاکدانه های درشت و ریز) و همچنین ترکیب این فراسنجه ها، به ورودی های مرسوم برآورد کننده cec مایه بهبود معیار های ارزیابی دقت مدل ها خواهد شد. چهار مدل فراکتالی توزیع اندازه دانه های خاک (psd) و سه مدل توزیع اندازه خاکدانه های ریز و درشت (asd)تفاوت هایی را از نظر دقت مدلسازی ذرات خاک و خاکدانه ها نشان دادند. بنابراین برای مدلسازی psd و asd بهتر است که از دقیق ترین این مدل ها بهره گیری شود. همچنین مدل های شبکه عصبی برتری ویژه ای نسبت به مدل های رگرسیونی داشتند و ابزار توانمندی برای برآورد cecنسبت به مدل های رگرسیونی به شمار می آیند. بهره گیری از متغیر های جدید در مدل ها موجب بهبود برآورد cec گردید.
سمانه صفری سنجانی حمیدرضا اصغری
کارخانه زغال شویی انجیر تنگه زیراب در سال 1367 به منظور فرآوری زغال سنگ استخراج شده از معادن کارمزد، کارسنگ و کیاسر بنا شده است. در نتیجه فعالیت این کارخانه در حدود 5/1 میلیون تن باطله در نزدیکی رودخانه دلیلم که در مجاورت این کارخانه جریان دارد انباشته شده است. در این پژوهش به بررسی اثرات زیست محیطی این باطله ها بر گیاهان پیرامون خود پرداخته شد و نقش باطله ها، گونه های گیاهی و فصل رشد بر رشد گیاهان و انباشتگی فلزها در آن ها مورد بررسی قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که غلظت فلزها در خاک و بیشتر گیاهان اطراف این باطله ها در حد نرمال بود و باطله ها منجر به آلوده شدن خاک و گیاه پیرامون خود نشده است، این باطله ها تنها باعث بالا رفتن غلظت کرم در خاک و کادمیوم در گیاهان مجاور خود نسبت به گیاهان منطقه شاهد شدند و بین غلظت فلزهای دیگر در گیاهان نزدیک دمپ با منطقه شاهد تفاوتی دیده نشد. نتایج نشان داد که گونه های گیاهی مختلف توانایی متفاوتی در جذب فلزها نشان دادند. چنانچه در نمونه های مورد بررسی در فصل تابستان، گیاه افسنطین بیشترین توانایی برای جذب فلزهای کرم و سرب و گیاه سلمه کمترین توانایی را نشان داد. غلظت فلزها در گیاهان در فصل پاییز در سنجش با غلظت آنها در گیاهان تابستان بیشتر بود که می تواند به دلیل زمان بیشتر برای جذب فلز در گیاه در این فصل باشد. کشت گلخانه ای شبدر در باطله های زغال شویی نشان داد که مقدار فسفر قابل استفاده برای گیاهان در این باطله ها کم است به طوری که گیاهانی که بر روی این باطله ها رشد می کنند دچار کمبود فسفر می شوند. در بررسی گیاه بهسازی، نتایج کشت گلخانه ای نشان داد که شبدر می تواند کادمیوم را از خاک جذب کند و در ریشه نگه دارد. از این ویژگی گیاه می توان برای نگه داشتن کادمیوم در این باطله ها و جلوگیری از انتقال آن به آ ب های سطحی و زیرزمینی و خاک مناطق اطراف استفاده کرد.
نورالدین گلبداغی علی اکبر محبوبی
موضوع حرکت و انتقال ریز جانداران بیماری زا در خاک ها و آبخوان ها در سالیان اخیر به عنوان مسئله ای زیست محیطی مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. جنبه های فیزیکی و همچنین رفتار بیولوژیکی جانداران در خاک بیشتر مورد توجه پژوهشگران بوده است. این پژوهش با هدف بررسی اثر بافت خاک، نوع کشت و شرایط جریان اشباع و غیراشباع بر حرکت باکتری اشریشیاکولی در ستون های خاک دست نخورده انجام شد. تیمارها در قالب طرح فاکتوریل با طرح اصلی بلوک های کامل تصادفی و با سه تکرار انتخاب شدندتیمارهای خاک شامل ستون های خاک دست نخورده (با قطر cm 16 و ارتفاع cm25) از دو خاک لوم رسی و لوم شنی بودند که هر دو بافت زیر کشت یونجه، گندم و ذرت قرار داشتند. نمونه ها در محیط کشت اختصاصی emb کشت و سپس شمارش شد.منحنی های رخنه براساس تغییرات غلظت باکتری خروجی در برابر حجم آب منفذی رسم شد. سپس تجزیه آماری با استفاده از برنامه sas انجام شد و مقایسه میانگین اثر تیمارها آورده شد. بافت خاک، نوع کشت و شرایط جریان اثر معنی داری بر حرکت باکتری اشریشیاکولی داشت.
ایمان طهماسبیان قهفرخی علی اکبر صفری سنجانی
در سالهای گذشته، شمار جایگاه های آلوده به فلزهای سنگین مانند سرب، روی و کادمیوم همواره افزایش یافته است. در برابر آلاینده های آلی، فلزهای سنگین در خاک پایدار بوده و ریزجانداران توانایی فروزینگی آنها را ندارند که به بروز دشواری هایی برای مردم و محیط زیست می انجامد. روش های بکاررفته در بهسازی خاک که با جایگزینی خاک آلوده سرو کار دارند هم گران و هم برای اکوسیستم زیانبار به شمار می روند. گیاه بهسازی، به کاربرد گیاه یا فرایند های گیاهی برای زدودن، فروزینه کردن و یا جابه جایی آلاینده ها از خاک و آبهای زیر زمینی گفته می شود. این فناوری روبه گسترش یک روش ارزان و سازگار با محیط زیست است و می تواند جایگزینی شایسته برای روش های بکارفته در بهسازی خاک باشد. سالهای بسیاری است که از کلات کننده ها برای فراهم کردن عناصر کم نیاز در خاک و محلول های غذایی، افزایش حلالیت کاتیون های فلزی، بیرون کردن فلز های زهری در روش های بهسازی خاک های آلوده، بهره گیری می شود. روش دیگر برای پالایش فلز های سنگین، رادیونوکلئید ها و آلاینده های آلی از خاک های آلوده، بهسازی الکترودی و الکتروکینتیک است. هدف از این پژوهش بررسی پیامد کاربرد میدان الکتریکی و مواد بهساز بر برداشت سرب و روی و کادمیوم با گیاه آفتابگردان و نیز پیامد آن بر ویژگی های بیولوژیک خاک در دو آزمایش گوناگون است. هر یک از آزمایش های انجام شده یک آزمایش فاکتوریل در چارچوب طرح کاملا تصادفی و با سه تکرار بود. گیاهان در گلخانه رشد کردند و رطوبت خاک در اندازه گنجایش کشاورزی نگه داشته شد. در آزمایش نخست، چهار میدان الکتریکی میان گرا در گلدان ها جایگذاری شد و 30 روز پس از جوانه زنی گلدانها با عصاره کود گاوی، عصاره کود مرغی و edta به اندازه 2 گرم بر کیلوگرم تیمار شدند. از میدان الکتریکی در دو هفته پایانی آزمایش، هر روز به اندازه 1 ساعت بهره گیری شد (0، 10 و 30 ولت). دو ماه پس از جوانه زنی و در گام گلدهی، گیاهان برای انجام آزمایش های ریشه و اندام هوایی برداشت شدند. بخش های واکنش دهنده سرب، روی و کادمیوم و اندازه کل فلزها در خاک ها عصاره گیری شدند و با دستگاه جذب اتمی مدل واریان 220 اندازه گیری شدند. برخی ویژگی های زیستی خاک مانند فراوانی باکتری ها، قارچ ها، اکتینومایست ها، تنفس پایه، تنفس برانگیخته، کربن زیتوده و فراوانی اسپورگلومال ها نیز اندازه گیری شدند. در آزمایش دوم به جای کاتد، بار الکتریکی به گیاه داده شد و دیگر بخشهای آن همانند آزمایش نخست بود. افزایش edta وزن خشک اندام گیاهی را در آزمایش نخست کاهش داد ولی کاربرد عصاره کود مرغی وزن خشک اندام گیاهی را بیشتر کرد. همچنین در آزمایش نخست کاربرد 30 ولت الکتریسیته کاهش وزن خشک ریشه را به دنبال داشت. بهره گیری از edta غلظت فلزها را در اندام گیاهی افزایش داد ولی شاخص برداشت فلزها در این تیمار در برابر شاهد کم شد. یافته ها نشان داد که شاخص برداشت فلزها در تیمار عصاره کود مرغی افزایش داشته است. کاربرد میدان الکتریکی پیامد چشمگیری بر برداشت سرب در گیاهان نداشت. در خاک کاتدی، ریخت کربناتی فلزها افزایش و ریخت محلول فلزها کاهش نشان داد ولی در خاک آندی، ریخت محلول افزایش و ریخت کربناتی کاهش داشت. از سوی دیگر در کابرد edta افزایش چشمگیری در ریخت محلول دیده شد و در کابرد عصاره کود گاوی ریخت کربناته بیشتر بود. فراوانی باکتری ها در تیمارهای عصاره کود گاوی و مرغی افزایش و در کاربرد edta و نیز کاربرد 30 ولت الکتریسیته کاهش داشت. کمترین فراوانی اکتینومایست ها و قارچ ها در تیمار 30ولت-edta اندازه گیری شد. ولی در آزمایش دوم کاربرد میدان الکتریکی پیامد چشمگیری بر وزن خشک ریشه و اندام هوایی نداشت. برداشت سرب در تیمار 10 ولت همراه با edta بیش از 5 برابر شاهد افزایش داشت. کادمیوم تنها در تیمار میدان الکتریکی، و روی تنها در تیمار مواد بهساز بیشتر شد. خاک های تیمار شده با میدان الکتریکی و همچنین با edta فلزهای محلول و تبادلی بیشتری در خاک پیرامون ریشه داشتند که این ناهمانند با یافته های آزمایش نخست بود. کاربرد edta ، فراوانی قارچ ها و باکتری ها را کاهش داد ولی میدان الکتریکی پیامد ناشایستی بر آن ها نداشت.
سمیه طاهری قهریزجانی علی اکبر صفری سنجانی
یک راه برای بهبود دادن ویژگی های زیستی، شیمیایی و فیزیکی خاک و نگهداشت کربن، افزایش درون داد کربن آلی از افزودن کودهای جانوری به خاک است. کاربرد زئولیت همانند یک بهساز کانی به تنهایی و یا همراه با مواد آلی، با بیشتر شناسه های کیفیت خاک وابستگی دارد. به گونه ای که در بیشتر کشورهای جهان زئولیت ها به گونه ای گسترده برای بهبود کیفیت خاک های ناتوان بهره گیری شده اند. هدف از این پژوهش بررسی پیامد زئولیت و زئولیت آمیخته با کودهای جانوری بر ریخت های کربن آلی خاک و فراوانی ریزجانداران ریزوسفری بود. نمونه برداری خاک ها از لایه 30 سانتی متری رویی دو زمین کشاورزی در همدان (شمال غربی ایران) با اقلیم نیمه خشک انجام شد. در لوله های پلیکا با قطر 20 سانتی متر که به دو بخش جداگانه برش داده شده بود و دارای خاک شنی و رسی بود، ذرت کشت شد. دو بخش جداگانه لوله ها با نایلون های 25 میکرومتری برای جداسازی خاک ریزوسفر از یکدیگر جدا شدند. آزمایش در طرح کامل تصادفی به گونه فاکتوریل با سه تکرار انجام شد. فاکتورهای این پژوهش زئولیت در سه سطح (بدون زئولیت، 10% و 20% زئولیت) و کود در سه سطح (بدون کود، کود مرغی و کود گاوی) با مقدار 2 درصد وزنی و جایگاه نمونه برداری از خاک در دو سطح (ریزوسفر و ناریزوسفر) بودند. گیاهان در شرایط گلخانه رشد کردند و هنگامی که گیاهان به گام گلدهی از رشد خود رسیدند، از دو جایگاه ریزوسفر و ناریزوسفر خاک نمونه برداری شد و برخی از ویژگی های بیولوژیکی و شیمیایی و بخش های کربن آلی در هر دو خاک اندازه گیری شد. یافته های این پژوهش نشان داد که کاربرد زئولیت و کودهای جانوری ویژگی های بیولوژیک هر دو خاک سبک و سنگین را دگرگون کرد. کاربرد زئولیت آمیخته با کودهای جانوری فراوانی باکتری ها، اکتینومیست ها، تنفس پایه و برانگیخته، کربن زیتوده، فراوانی اسپورگلومال ها، پتاسیم فراهم و گنجایش تبادل کاتیونی را به اندازه چشم گیری افزایش داد. فراوانی قارچ ها با افزودن زئولیت به خاک ها دگرگونی چشم گیری نداشت. فراوانی ریزجانداران خاک ها، تنفس و شمار اسپورهای گلومال در جایگاه ریزوسفری به اندازه چشم گیری بیشتراز جایگاه ناریزوسفری بود. در خاک سبک (لومی شنی) کاربرد زئولیت مایه افزایش چشم گیری در کربن زیتوده شد. هر چند در خاک سبک همه کربن آلی و کربن آلی بخش هم اندازه شن افزایش یافته بود، اما این افزایش از دیدگاه آماری چشم گیر نبودن. با این حال کربن آلی بخش هم اندازه سیلت و رس به اندازه چشم گیری افزایش یافته بود. کاربرد کودهای جانوری و به ویژه کود گاوی اندازه ماده آلی بخش سبک را به گونه چشم گیری افزایش داد؛ اما پیامد کاربرد زئولیت روی این بخش در خاک سبک چشم گیر نبود. کربن آلی بخش سنگین با افزودن زئولیت افزایش یافت که این افزایش از دیدگاه آماری چشم گیر نبود. میانگین وزنی قطر خاکدانه ها در خاک سبک با به کاربردن زئولیت افزایش چشم گیری یافت و اندازه کربن آلی در هر بخش از خاکدانه ها نشان داد که در خاکدانه های با قطر بزرگتر از 1 میلی متر وخاکدانه های با قطر 053/0-25/0 میلی متر کربن آلی افزایش چشم گیری دارد .
رقیه باقری علی اکبر صفری سنجانی
غلظت بالای فلزهای سنگین در زیستگاه های آبی و خاکی می تواند آسیب های بزرگی برای زندگی مردم و دیگر جانداران داشته باشد. از روش هایی که برای جداسازی این فلزها از زیستگاه های آبی بهره گیری شده، می توان فرایند جذب را نام برد. در این پژوهش پیامد هوموسی شدن و نقش ریزجانداران سه مانده کاه یونجه، کاه گندم و خاک اره بر جذب و جداسازی سرب از آب های آلوده بررسی شد. مانده ها برای 1، 20 و 60 روز در رطوبت مناسب و دمای آزمایشگاه انکوباسیون شدند. در هر یک از روزهای یاد شده ویژگی های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیک مانده ها طبق روش های استاندارد مورد بررسی قرار گرفت. از هر مانده دو زیر نمونه سترون و ناسترون تهیه و همدمای جذب و کینتک رهاسازی سرب از مانده ها مورد بررسی قرار گرفت. در مانده های سترون و ناسترون کاه یونجه و کاه گندم توان جذب، نیروی پیوند میان جذب شونده و گیرنده، مطلوبیت جذب و ضریب توزیع به طور چشمگیری با گذشت زمان انکوباسیون در مانده ها افزایش می یافت. گذشت زمان انکوباسیون در مانده های خاک اره سترون و ناسترون نیز به طوری چشمگیری مایه افزایش توان جذب و ضریب توزیع شد، ولی بر نیروی پیوند میان جذب شونده و گیرنده و مطلوبیت جذب تاثیر چشمگیری مشاهده نگردید. گنجایش بیشینه جذب در مانده ها حاکی از روند مقابل داشت: کاه یونجه>کاه گندم>خاک اره. هر چند خاک اره ظرفیت جذب کمتری داشت ولی مطلوبیت جذب در آن بسیار بالاتر از دو مانده دیگر بود و بیشترین تاثیر هوموسی شدن و نقش ریز جانداران نیز بر روی خاک اره بود. رهاسازی سرب در تمامی نمونه ها پس از گذشت زمان آزمایش (4ساعت) به صفر رسید، ولی در مانده های 60 روز پس از انکوباسیون کاه یونجه در حالت ناسترون و همچنین در مانده های 60 روزه سترون و ناسترون کاه گندم تعادل برقرار نگردید. سرعت رهاسازی با گذشت زمان انکوباسیون کاهش می یافت که این نشان از توان بالای نگه داری سرب در مانده های هوموسی شده می باشد. داده های رهاسازی سرب از هر سه مانده در روزهای انکوباسیون 1 و 20 روزه نمونه های ناسترون و هر سه زمان انکوباسیون نمونه های سترون با معادله مرتبه یک همخوانی داشتند. ولی معادله الوویچ بهترین معادله سینتیکی برای توصیف آزاد شدن سرب از نمونه های ناسترون کاه یونجه، کاه گندم و خاک اره هوموسی شده (60 روز پس از انکوباسیون) بود که این می تواند نشانگر مکانیسم های گوناگونی باشد که کنترل کننده فرایندهای سرعت در مانده های هوموسی است. به طور کلی تفاوت میان جذب در بین مانده های سترون و ناسترون نشانه کارکرد و توانایی ریزجانداران است. رویهمرفته کاه یونجه 60 روز هوموسی شده ناسترون با ظرفیت و نیروی پیوند بالاتر، درصد جذب بیشتر و تندی رهاسازی و درصد رهاسازی کمتر به عنوان بهترین جاذب انتخاب و معرفی می گردد.
زاهد شریفی علی اکبر صفری سنجانی
زیستگاه های بسیاری در دنیا آلوده به فلزهای سنگین و عناصر کمیاب هستند. یکی از نگرانی های مهم در باره کارکرد درست اکوسیستم ها در دنیا، آلودگی خاک های کشاورزی نزدیک ته نشست ها و کانسارهای آلوده به عناصر کمیاب است. استان کردستان، در غرب ایران با دشواری آلودگی آرسنیک با خواستگاه زمین شناسی روبرو است. شناخت آلودگی آرسنیک در خاک و آب این استان، یک نگرانی بزرگ برای بهداشت و زندگی مردم می باشد. غلظت های فراوان و زهری آرسنیک می تواند مایه ی پیدایش زیان های گوناگون و سرطان در اندام های بدن، ناتوانی و ناهنجاری های عصبی شود. دشت قروه یکی از بزرگترین سرزمین های کشاورزی در استان کردستان می باشد، که در آن از نهاده های آب و کود به گونه ایی کارا و سودمند بهره گیرینمی شود. بنابراین آلودگی آرسنیک در کنار کشاورزی فشرده با کود دهی بیش از اندازه از چالش های بزرگ برای کیفیت خاک و آب این سرزمین می باشد که تا کنون هیچ گونه بررسی علمی و سیستماتیک در زمینه کیفیت محیطی دشت قروه انجام نشده است. به گونه ای که چگونگی آلودگی خاک، آب و گیاهان این سرزمین به عنصر آرسنیک، به گونه ی ناشناخته ای مانده است. از میان فراسنجه های کیفی خاک، کارکرد های زیستی خاک جایگاه ویژه ای را در فرآیندهای گوناگون خاک دارند، که می توان از آن ها همانند فراسنجه هایی ارزشمند برای ارزیابی پیآمدهای اکولوژیک آلودگی فلزهای سنگین بر روی خاک ها بهره گیری نمود. بنابراین اهداف این پژوهش عبارتند از: (1) ارزیابی پیآمد آلودگی آرسنیک بر برخی از ویژگی-های زیستی خاک، (2) برآورد دگرگونی جایگاهی آرسنیک و ویژگی های زیستی خاک و شناخت خواستگاه آلودگی آرسنیک خاک ها با بهره گیری از آنالیزهای زمین آماری و به کمک نرم افرارهایvariowin وgs+ ، (3) ارزیابی کیفی آب های زیرزمینی سرزمین بررسی شده به ویژه ارزیابی آلودگی آرسنیک آن ها برای اهداف نوشیدن و آبیاری و (4) ارزیابی کارایی گیاهان بومی منطقه برای استراتژهای گوناگون گیاه بهسازی، در شمال شرقی دشت قروه با 4 گونه کاربری: چراگاه قرق، چراگاه با چرای آزاد، کشت دیم و کشت آبی. بنابراین، 310 نمونه خاک (25-0 سانتی متری)، 78 نمونه آب زیر زمینی (64 نمونه چاه کشاورزی و 14 نمونه چاه خانگی) و 138 نمونه گیاه چراگاهی از 38 گونه و 13 خانواده گیاهی، از این سرزمین نمونه برداری شد. نمونه ها با بهره گیری از روش های استاندارد برای برخی از ویژگی های کیفی خاک (astotal، aswater soluble، ph،ec ،o.c ، ntotal،pava. ، kava.، caco3، آنزیم های دهیدروژنآز، فسفاتآز قلیایی و اسیدی و بتا-گلوکوزیدآز، تنفس پایه و تنفس برانگیخته، بهره متابولیکی (qco2) و ضریب میکروبی (cmic/corg)، و ویژگی های کیفی آب (ph، ecw، astotal، mntotal، fetotal، ca2+، mg2+، na+، k+، no3–، cl–، hco3–، co32–، so42–، p، si، همه قلیائیت (ta)، همه سختی (th)، همه مواد جامد محلول (tds) و نسبت جذب سدیم (sar)، و همچنین غلظت آرسنیک در بخش های هوایی و زیرزمینی گیاهان بومی این سرزمین، اندازه گیری شدند. یافته ها نشان داد که رویهمرفته ویژگی های شیمیایی و زیستی بررسی شده در چراگاه قرق به گونه چشم گیری بیش از دیگر کاربری ها بود. همچنین خاک های بررسی شده آلوده به آرسنیک بودند، که این آلودگی مایه ی کاهش همه شناسه های زیستی یاد شده به جز qco2 شد. شیوه بهره مندی و کاربری از زمین این پیآمد زیانبار را دگرگون کرده است،به گونه ای که این پیآمد زیانبار آلودگی در کاربری دیم در برابری با دیگر کاربری ها چندان چشم گیر نبود. بررسی الگوی وابستگی جایگاهی ویژگی های زیستی نشان داد که کشت و کار (به ویژه در کشت آبی)، مایه ی کاهش دگرگونی جایگاهی (افزایش وابستگی جایگاهی) ویژگی های زیستی خاک های بررسی شده در برابر آن در زمین های شخم نخورده شده است. در بررسی توان گیاهان بومی در گیاه بهسازی آرسنیک خاک، گونه هایastragalus gossypinus ،acantholimon brachystachyum و ephedra major و stipa barbata، با فاکتور ترابری(tf) بالا می توانند گزینه های خوبی برایگیاه برون آوری و برداشت آرسنیک از خاک باشند. در برابر آن ها گونه هایjuncus inflexus ،phragmites australis ،bromus tomentellus و elymus sp. با فاکتور زیست انباشتگی (bf) ریشه بالا و فاکتور tf پایین می توانند گزینه های خوبی برای گیاه پایا سازی آرسنیک در خاک باشند. ارزیابی کیفیت آب های زیرزمینی برای اهداف آبیاری نشان داد که آب های بررسی شده دارای شوری بسیار بالا (%92 در کلاس c3-s1)، قلیائیت پایین (%100 عالی)، کمی اسیدی، غنی از یون بی کربنات (افزایش دهنده زیان قلیائیت) و بسیار سخت بودند. همچنین در آب های بررسی شده زهری بودن آرسنیک (به گونه میانگین در چاه های کشاورزی و خانگی به ترتیب 1/48 و ppm 8/36)، زهری بودن نیترات (به گونه میانگین در چاه های کشاورزی و خانگی به ترتیب 4/39 و ppm 3/178) و زهری بودن فسفر (در چاه های کشاورزی و خانگی به گونه میانگین به ترتیب 13/0 و ppm 09/0)، دیده شد. همچنین این پژوهش نشان داد که اندازه عناصر غذایی (n، p، k و s) در این آب ها چشم گیر است، بنابراین برای جلوگیری از آلودگی آب های زیرزمینی و کاهش هزینه های کشت و کار، این اندازه از عناصر غذایی باید از اندازه کودهای پیشنهاد شده برای این خاک ها کم شود. رویهمرفته کیفیت آب و خاک در این سرزمین برای کشت پایدار گیاهان و بهداشت مردم و محیط زیست بدون پالایش بهینه آن، شایسته نیست. افزون بر آن کیفیت آب های یاد شده برای نوشیدن مردم نیز شایسته نیستند. یافته های این پژوهش به ساخت پایگاه داده های کیفیت خاک و آب برای کارفرمایی و بهره مندی بهینه از خاک، آب و گیاه این سرزمین کمک می کند. به هر گونه پژوهش های بیشتری برای روشن سازی پیوند میان آرسنیک و کانی های خاک ها پیشنهاد می-شود.
عطیه زارعی حسین بانژاد
کاربرد مجدد فاضلاب ها و پساب حاصل از تصفیه آن ها در کشاورزی به علت نیاز روز افزون به آب به ویژه در مناطق خشک و نیمه خشک نظیر ایران روز به روز بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. در برخی مناطق فاضلاب های صنعتی باعث توزیع آرسنیک در آب می شوند و از جمله گیاهانی که به طور عمده توسط پساب شهری و صنعتی آبیاری می گردند سبزیجات می باشند. این پژوهش با هدف بررسی پیامد آبیاری تربچه با آب آلوده به آرسنیک و روی و اندازه گیری غلظت روی و آرسنیک در بخش های مختلف تربچه انجام شده است. در این پژوهش از یک خاک با بافت میانه برای کشت گیاه تربچه بهره گیری شد. آب آبیاری گیاه در آزمایشی به صورت فاکتوریل با سه فاکتور: غلظت آرسنیک از نمک آرسنات سدیم در چهار سطح، غلظت عنصر روی از نمک کلرید روی در سه سطح و ph های مختلف آب آبیاری آماده و برای آبیاری گیاه در طرح کاملا تصادفی در گلخانه بکار رفته است. پس از غده بندی، گیاه تربچه برداشت و غلظت آرسنیک و روی در خاک، ریشه، غده و برگ تربچه اندازه گیری گردید. نتایج حاصل از جدول تجزیه واریانس نشان داد که اثر یک فاکتور (ph آب) بر وزن خشک و تر تک بوته معنی دار است. با افزایش غلظت آرسنیک و کاهش روی در آب آبیاری وزن خشک و تر تربچه افزایش یافته است. اختلاف معنی داری بین اثر تیمارها بر نسبت غده دهی و ارتفاع برگ مشاهده نشد. ph و ec خاک پس از برداشت محصول و اعمال تیمارها اندازه گیری و اثر متقابل هر سه تیمار بر این خصوصیات معنی دار شد. رابطه ی مستقیم بین ph آب آبیاری و ph خاک مشاهده گردید. افزایش روی در آب آبیاری باعث افزایش روی در خاک و گیاه شده است. بیشترین جذب روی توسط ریشه و کمترین آن در برگ تربچه مشاهده گردید. برهم کنش هر سه تیمار بر تجمع روی در غده و برگ معنی دار شده است. اثر غلظت آرسنیک و روی در آب بر فاکتور انتقال روی چشمگیر بود به طوریکه افزایش آرسنیک باعث کاهش فاکتور انتقال روی شده است. افزایش آرسنیک در آب آبیاری باعث افزایش آرسنیک در خاک و گیاه شد. اثر هر سه تیمار بر تجمع آرسنیک در خـاک معنی دار شد. غلظت آرسنیک در خاک با غلظت آرسنیک در آب آبیاری رابطه ی مستقیم دارد. همچنین میزان تجمع آرسنیک در خاک با افزایش روی در آب به طور چشمگیری کاهش یافته است. ارزیابی ها نشان داد که اثر برهم کنش آرسنیک، روی و ph در آب بر تجمع آرسنیک در قسمت های مختلف تربچه نیز معنی دار شده است. میزان آرسنیک جذب شده توسط تربچه با غلظت آرسنیک در آب آبیاری نسبت مستقیم دارد. انتقال آرسنیک به اندام هوایی درصد کمتری داشته است به طوریکه میزان آرسنیک در غده و برگ در غلظت های کم آرسنیک ناچیز یا صفر بوده است. اثر یک تیمار (آرسنیک) بر فاکتور انتقال آرسنیک معنی دار شد. به طور کلی با افزایش روی در آب آبیاری، میزان تجمع آرسنیک در خاک کاهش یافت.
سمیه وجدانی آرام گودرز احمدوند
به منظور ارزیابی کود زیستی فسفاته بارور2 و همچنین گزینش بهترین مقدار و زمان کاربرد آن در سطوح مختلف کود شیمیایی فسفاته، آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح پایه بلوکهای کامل تصادفی با 3 تکرار در سال زراعی 91-1390 در مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان همدان اجرا شد. فاکتور اول کود شیمیایی فسفاته، در سه سطح شامل: 0 (p2) 50 ،(p1) و 100 (p3) درصد مقدار توصیه شده (بر اساس آزمون خاک) و فاکتور دوم مقدار و زمان مصرف کود زیستی فسفاته بارور2، در پنج سطح شامل: 1-مصرف کود زیستی اتوکلاو شده به میزان 100 گرم در هکتار (مقدار توصیه شده) در زمان کاشت به صورت بذرمال(بی1) 2-مصرف کود زیستی به میزان 100 گرم در هکتار در زمان کاشت(بی2) 3-مصرف کود زیستی در دو مرحله به میزان 100 گرم در هکتار در زمان کاشت و 100 گرم در هکتار در فصل بهار(بی3) 4-مصرف کود زیستی به میزان 200 گرم در هکتار در زمان کاشت(بی ) 5-مصرف کود زیستی در دو مرحله به میزان 200 گرم در هکتار در زمان کاشت و 200 گرم در هکتار در فصل بهار (بی ). نتایج نشان داد که در تعدادی ازصفات اندازه گیری شده (ارتفاع بوته، طول سنبله، عملکرد بیولوژیک، تعداد سنبلچه بارور در سنبله، تعداد دانه در سنبلچه، وزن هزار دانه و شاخص برداشت) هیچ کدام از تیمارها نتوانستند باعث افزایش معنی دار صفات مذکور نسبت به تیمار شاهد (تیمار p1b1) شوند. اما در مورد صفت عملکرد دانه، تیمار p2b3 توانست باعث افزایش معنی دار عملکرد دانه به میزان 03/18 درصد نسبت به تیمار شاهد شود. در واقع تیمار p2b3، در بیشتر صفات اندازه گیری شده (ارتفاع بوته، طول سنبله، تعداد سنبلچه بارور در سنبله، تعداد دانه در سنبلچه، وزن هزار دانه و شاخص برداشت) به غیر از تعداد سنبله در متر مربع، تیماری بود که بیشترین مقادیر را به خود اختصاص داد. هر چند در تمام صفات ذکر شده، با تیمار شاهد تفاوت معنی داری نداشت، ولی مجموع افزایش های این صفات که در این تیمار مشاهده شد، باعث افزایش معنی دار عملکرد دانه نسبت به تیمار شاهد گردید. در مرحله زمستان گذرانی، فراوانی باکتری های حل کننده فسفات در تمامی تیمارها (حتی تیمارهای عدم مایه زنی با باکتری های حل کننده فسفات) نسبت به فراوانی این باکتریها در خاک قبل از کشت، افزایش یافت. در مرحله پر شدن دانه ها نیز فراوانی این باکتری ها در بیشتر تیمارها نسبت به مرحله زمستان گذرانی افزایش یافت. بین تیمارهای مورد مطالعه تفاوت معنی داری از لحاظ مقدار فسفر موجود در دانه گندم مشاهده نشد. در مجموع میتوان بیان داشت که کود زیستی بارور2، نتیجه تقریبا مطلوبی در افزایش عملکرد دانه داشت. اما نتیجه ضعیف بود که تحقیقات بیشتر در این زمینه و بومی کردن این کود برای هر منطقه، میتواند گام موثری در بهبود کیفیت این گونه کودها و قدم نهادن در مسیر کشاورزی پایدار باشد.
میلاد میرزایی امینیان محسن شکل آبادی
گرم شدن کره زمین و دگرگونی آب و هوا، نگاه جهانی را به عوامل کارا بر افزایش غلظت دی اکسید کربن در هوا و روش های کاهش آن کشیده است. پژوهش های گوناگون نشان داده است که میان افزایش دمای کره زمین با افزایش غلظت گازهای گلخانه ای مانند اکسید دی نیتروژن، متان و به ویژه دی اکسیدکربن در اتمسفر همبستگی نزدیکی است (سیکس ، 2002). افزایش غلظت دی اکسید کربن در اتمسفر مایه دگرگونی اقلیم های منطقه ای و تغییرهای محیطی مانند افزایش جهانی دما، دگرگونی بارش سالانه، بالا آمدن سطح دریا و افزایش شدت و تناوب پدیده های جوی گردیده است (استرلینگ ،2000). سازمان فائو گزارش کرده است که بخش کشاورزی و زمین های کره زمین عامل یک سوم گرم شدن کره زمین و تغییر اقلیم می باشد، که این کار وابسته به کارفرمایی نادرست و دگرگونی شیوه کاربری زمین است (تان و لال ، 2005). تغییر اقلیم با پیامد بر رژیم های رطوبتی و گرمایی خاک و همچنین چرخه غذایی، بر پوشش گیاهی و ترکیب گونه ها پیامد دارد (چدادی و همکاران، 2001). به دلیل تغییر در زیست توده به نظر می رسد بر نگهداشت کربن آلی و در نتیجه ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک نیز پیامد دارد (لال، 2004). اکسایش کربن جهانی نزدیک 3 تا 8 پتا گرم کربن در سال است که با کارکرد انسانی در سال بیرون می شود، و دوباره به زیست کره خاکی برگشت داده می شود (فیتزیمونس و همکاران، 2001). خاستگاه اصلی نشر دی اکسید کربن به اتمسفر سوخت فسیلی به اندازه 1015×4/0±3/6 گرم کربن در سال می باشد. دگرگونی کاربری زمین ها با بهره گیری نادرست، یکی از دلایل اصلی پدید آمدن گازهای گلخانه ای و گرم شدن هوای کره زمین در چند دهه گذشته می باشد. افزون بر سوخت های فسیلی، دگرگونی کاربری زمین نیز یکی از عوامل مهم افزایش دی اکسید کربن اتمسفر بوده و برآورد می شود که در سده گذشته دگرگونی کاربری زمین ها سهمی 20 درصدی در افزایش دی اکسیدکربن اتمسفر داشته است. فیتزیمونس و همکاران (2004) دگرگونی کاربری زمین را پس از سوخت های فسیلی مهم ترین منبع رهاسازی کربن از راه کارکرد انسانی به اتمسفر زمین می دانند. دگرگونی کاربری زمین شامل جنگل تراشی، سوزاندن زیست توده، دگرگونی اکوسیستم طبیعی به کشاورزی، زهکشی زمین های غرقابی و دگرگونی شیوه کشت با آسان کردن و افزایش تندی فرایند فروزینگی و تنفس در خاک به معدنی شدن- اکسید شدن هوموس انجامیده و مایه رها سازی کربن اکسید شده به هوا می شود (تیسن ، 2001). از سوی دیگر با کارفرمایی شایسته، خاک می تواند همانند انباری برای نگه داشت گاز کربنیک هوا باشد. مهم ترین و بزرگ ترین جایگاه نگه داشت کربن در اکوسیستم های خشکی کربن آلی خاک بوده و همانند انباشتگاهی برای اندوختن کربن جهت زمان نسبتاً درازی مورد توجه می باشد (گیفورد و همکاران، 1994) و نشان دهنده اهمیت خاک در پویایی کربن و کارکرد آن در تعادل چرخه جهانی کربن می باشد. اندوخته کربن آلی خاک با عوامل گوناگون محیطی و مدیریت خاک تعیین می شود. اقلیم و پستی و بلندی و نوع پوشش گیاهی از عامل های محیطی پیامددار بر نگه داشت کربن آلی می باشند (تان و همکاران، 2005؛ هویوس و کومرفورد، 2005). افزایش نگرانی ها در زمینه گرمایش جهانی و دگرگونی اقلیم موجب شده است که به خاک و توان آن در کربن اندوزی توجه ویژه ای شود (لال ، 2001؛ هواگتون ، 2003). افزایش کربن اندوزی خاک روش شایسته ای برای کاهش فشردگی دی اکسید کربن اتمسفری در مجامع علمی و سیاسی جهان مطرح شده است (کیمبل و همکاران، 2003). توانایی خاک در کارکردهای زندگی بخش خود، مانند فراهم نمودن عناصر غذایی برای گیاهان، نگه داشت آب، نگه داشت گازهای گلخانه ای، پالایش آلاینده ها، پایداری در برابر تخریب فیزیکی و ساخت فراورده های گیاهی به شدت وابسته به اندازه کربن آلی خود می باشد (مایا و همکاران، 2010). بهبود اندوخته کربن آلی خاک افزون بر کاهش شدت زیاد شدن دی اکسید کربن در جو و افزایش نگه داشت آن در خاک و در نتیجه گرمایش زمین مایه حفاظت خاک و بهبود زمین های تخریب شده و به دنبال آن ها بهسازی خاک ها و اکوسیستم ها خواهد شد (مایا و همکاران، 2010؛ لال، 2002). دگرگونی کمی در اندوخته کربن خاک پس از دگرگونی کاربری زمین ها می تواند دگرگونی زیادی در فشردگی دی اکسید کربن اتمسفری پدید آورد (هاریسون و همکاران، 1993). همچنین کاهش نگه داشت کربن آلی خاک با افزایش احتمال فرسایش پذیری و فشردگی خاک و افزایش رواناب پیامد فراوانی بر ساختمان خاک و به دنبال آن تخریب پذیری خاک می گذارد (لال، 2004).تغییر پذیری کربن آلی خاک وابسته به عوامل فیزیکی (اقلیم و خاک) و عوامل مدیریتی است (وانگ و همکاران، 2006). عوامل مدیریتی مهم تر می باشند زیرا پاسخ خاک به این عوامل در زمان کوتاه تری انجام می شود و قابل کنترل نیز می باشند (مایا و همکاران، 2010). افزایش شهرنشینی، گسترش جوامع و افزایش نیازهای بشر به منابع غذایی، زمینه بکارگیری نادرست از نهاده های کشاورزی همانند کودهای شیمیایی و سموم را فراهم می نماید؛ که پیامد آن در دراز مدت آلودگی زیستگاه ها می باشد. اما امروزه بکار گیری از کودهایی با خاستگاه بیولوژیک و بهسازهای خاک که رشد گیاه را افزایش می دهند و عاری از هرگونه آلودگی هستند از جمله راه کارهای پیشنهادی در کشاورزی پایدار هستند. موادی همانند زئولیت های طبیعی و سنتز شده با ساختار ویژه، تبادل یونی بالا و توان جذب سطحی و دیگر ویژگی های شایسته، بعنوان یک ماده بهساز دریک خاک شنی و در کشت گیاهان کاربرد دارد (ون بکام و جانسن ،2001). زئولیت ها کانی های آلومینوسیلیکاته کربناتی هستند که گنجایش تبادل کاتیونی بالایی را دارا می باشند. در دهه 1990 سیستم زئوپونیک (کشت توام با زئولیت) توسط سازمان هوا فضای آمریکا ناسا ساخته و بعنوان یک سیستم آزادسازی تدریجی عناصر ضروری گیاهی بکار برده شده است (آلن و مینگ ،1995). زمانیکه کودهای شیمیایی و آلی بهمراه زئولیت بکارگرفته شوند به کاتیون های سنگین زهری اجازه جذب در گیاه را نمی دهد و در برابر آن با آزادسازی آرام و پیوسته کودها، عناصر مورد نیاز گیاه مانند: پتاسیم، فسفر و نیتروژن را فراهم می کند. آمیختن زئولیت با کودهای جانوری مایه از بین رفتن بوی بد آنها و جلوگیری از شستسوی ازت آنها و افزایش بهره وری آنها می شود. زئولیتها توانایی جذب آب تا 6 برابر وزن خود را دارا هستند، از یکسو مایه کاربرد آنها در مناطق خشک و کم آب و از سوی دیگر گنجایش تبادل کاتیونی بالای آنها و کاربرد در خاکهای سبک بافت مایه کاهش کاربرد کودهای شیمیایی و افزایش بازدهی کود می شود.گسترش و فراگیری بکارگیری از زئولیت در جهان و بویژه در کشورهای پیشرفته به سالهای بسیار دور برمی گردد. از دیدگاه بها و قابلیت دسترسی می توان یادآور شد که فراهم سازی و فرآوری این کانی در جهان و بویژه در ایران بسیار ارزان و آسان است از اینرو از دیدگاه اقتصادی بکارگیری این بهساز می تواند سودمند باشد. زئولیت ها با بهبود ویژگی های فیزیکی، شیمیایی و زیستی خاک و با آزادسازی آهسته عناصر غذایی مایه افزایش رشد گیاه می شوند. به کارگیری از زئولیت در خاکهای سبک و شنی مایه کاهش شستشوی کمتر عناصر و کاهش آلودگی آبهای زیرزمینی می شود. بکارگیری زئولیت در خاکهای اسیدی و شستشو یافته، مایه افزایش گنجایش کارکرد خاک و افزایش و بهبود رشد گیاه می شود کاظمیان(1383). ویژگی های منحصر بفرد زئولیت ما را برآن داشت تا زئولیت را به کمک فناوری نانو به ذرات نانو زئولیت تبدیل کنیم و در کنار زئولیت طبیعی پیامد آنها را بر ریخت های گوناگون کربن آلی در خاک بررسی کنیم. در این پژوهش با افزودن نانوزئولیت و زئولیت طبیعی به همراه مانده های گیاهی کاه گندم و کاه یونجه در یک خاک شنی به بررسی روند دگرگونی کربن آلی و بخش-بندی آن در تیمارهای یاد شده در خاک پرداخته می شود. در راستای این پژوهش فرضیه ها و اهداف زیر متصور است: فرضیه ها: 1) کاربرد زئولیت و نانوزئولیت می تواند خاکدانه سازی در خاک را بهبود بخشد. 2) بهبود خاکدانه سازی مایه بهبود نگهداری کربن آلی در خاک خواهد شد. 3) خاک های تیمار شده با مواد آلی و زئولیت ویژگی های فیزیکی، شیمیایی بهتری دارند. هدف ها: 1) کاهش آلودگی هوا و بهبود توان بارآوری خاک از راه خاکدانه سازی و همچنین افزایش و نگهداری کربن آلی در خاک. 2) ارزیابی پیامد نانوزئولیت و زئولیت بر ریخت های گوناگون مواد آلی خاک و فروزینگی آنها. 3) ارزیابی پیامد نانوزئولیت و زئولیت بر ویژگی های فیزیکی و روند خاکدانه سازی.
سیمین یونس نیا فرشاد دشتی
سلنیوم از عناصر کلیدی کم مقدار است که مقادیر کم آن در انسان و جانوران برای کار شماری از آنزیم های وابسته به سلنیوم مورد نیاز است و خارج از این محدوده کمبود یا سمیت رخ می دهد. در تحقیق حاضر به منظور دستیابی به منبع و سطح کودی مناسب که علاوه بر عملکرد و صفات کیفی مطلوب و قابل قبول، مشکلی برای انسان و گیاه نداشته باشد، اثر مقادیر 10، 20، 30 و 40 میکروگرم در میلی لیتر از سلنات سدیم و مقادیر 60، 80، 100 و 120 میکروگرم در میلی لیتر از سلنیت سدیم روی برخی صفات کمی و کیفی تره ایرانی در گلخانه و آزمایشگاه های گروه علوم باغبانی دانشکده کشاورزی دانشگاه بوعلی سینا مورد بررسی قرارگرفت. برای بررسی اثر سلنیوم بر تره ایرانی برخی صفات کمی (عملکرد، طول و عرض برگ) و کیفی (درصد ماده خشک، محتوای فنول و فلاونوئید کل، میزان سلنیوم کل در گیاه، خواص آنتی اکسیدانی به روش dpph و frap، خواص ضد میکروبی) مورد بررسی قرار گرفت. تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد با افزایش میزان کاربرد کودهای سلنیومی در هر دو منبع، میزان تجمع در گیاه نیز بالا رفت. میزان سلنیوم کل در گیاه در چین دوم(حداکثر تجمع 94/564 پی پی ام)نسبت به چین اول(حداکثر تجمع، 314 پیپی ام)، افزایش یافت اما در چین سوم(حداکثر تجمع 146 پی پی ام) مقدار سلنیوم کل در گیاه کاهش یافت. بطور کلی جذب سلنات سدیم نسبت به سلنیت سدیم بیشتر بود. میزان عملکرد، درصد ماده خشک، طول و عرض برگ، محتوای فنول و فلاونوئیدکل تفاوت معناداری در بین تیمارها و چین ها نداشت. خواص آنتی اکسیدانی با تجمع سلنیوم در گیاه نسبت به شاهد افزایش یافت.در مقایسه بین دو منبع، سلنیت سدیم اثر بیشتری بر افزایش قدرت آنتی اکسیدانی داشته و سطح 100 میکروگرم در میلی لیتر سلنیت سدیم دارای بالاترین خواص آنتی اکسیدانی بود. عصاره های سطح 10 و 40 میکروگرم در میلی لیتر سلنات سدیم و شاهد بر روی باکتر های سودوموناس اورئوجینوسا، سالمونلا تایفی، باسیلوس سابتیلیس و استافیلوکوکوس اورئوس اثر ممانعتی داشته، اما هاله ممانعتی ایجاد شده در عصاره 40 میکروگرم در میلی لیتر سلنات سدیم بزرگ تر بود. عصاره سلنیت سدیم بر روی باکتری باسیلوس سرئوس نیز اثر ضد میکروبی داشت اما روی سودوموناس اورئوجینوسا بی اثر بود.در نهایت با توجه به میزان تجمع سلنیوم در دامنه مناسب برای انسان و نیز دارا بودن خواص آنتی اکسیدانی مناسب، منبع سلنیت سدیم بهتر از سلنات سدیم معرفی شده و سطح 80 و سپس سطح 60 میکروگرم در میلی لیتر سلنیت سدیم به عنوان سطوح مناسب در تره ایرانی برای مصرف انسان توصیه می شود.
فرزانه قایمی زاده حسین بانژاد
فاضلاب های صنعتی دارای آلاینده های بسیار مضر و خطرناک برای انسان و محیط زیست می باشند. یکی از مهمترین این آلاینده ها کادمیم است. جذب کادمیم دربدن انسان باعث بروز انواع بیـماری ها می گردد. انتقال کادمیم در خاک بیشتر از هر فاکتوری تابع ph و بافت خاک است. در خاک های با ph بیشتر از 6 مهمترین عامل در انتقال کادمیم بافت خاک خواهد بود. با توجه به نتایج تحقیقات پیشین هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر بافت های متفاوت خاک در حالت کشت و عدم کشت گیاه، بر جذب کادمیم در خاک و گیاه است. همچنین نحوه ی انتقال کادمیم به عنوان یک آلاینده فعال در لایه های خاک مورد بررسی قرار گرفت. سه نوع بافت خاک غالب استان همدان (لوم شنی، لومی و لوم رسی) در حالت کاشت و عدم کاشت گیاه ذرت با سه تکرار، تحت تیمار پساب حاوی کادمیم قرار گرفتند. از آنجایی که میزان ph در تمامی خاک های بکاررفته بیشتر از 6 بوده است. از این رو آشکارا در این پژوهش ساختمان و ویژگی های مربوط به بافت خاک بیشتر از سایر پارامترها در انتقال کادمیم در خاک اثر گذار هستند. در مجموع 7 دور آبیاری در طول فصل رشد انجام گرفت. پس از اتمام هر دور آبیاری زه آب خروجی از لایسیمترها جمع آوری و غلظت کادمیم موجود در آن ها با استفاده از دستگاه جذب اتمی اندازه گیری می گردید. نتایج حاصل تحت آزمایش فاکتوریل در غالب طرح کاملاً تصادفی به صورت اندازه های تکرار شده مورد تجزیه قرار گرفت. همچنین غلظت کادمیم تجمع یافته در اندام گیاهی و لایه های 0 تا 30 و 30 تا 60 سانتی متری خاک پس از اتمام فصل رشد اندازه گیری و تحت آزمایش فاکتوریل در غالب طرح کاملاً تصادفی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصل نشان داد که غلظت کادمیم موجود در زه آب خروجی برای تمامی تیمارها در طول فصل رشد در محدوده استاندارد (شرب، کشاورزی، تخلیه به منابع سطحی و چاه جاذب) باقی مانده است. همچنین اندازه گیری کادمیم در اندام گیاهی نشان داد که در همه ی تیمارها مقدار کادمیم تجمع یافته در اندام گیاه ذرت (بلال، برگ، ساقه و ریشه) از حد مجازبرای مصرف انسان (1/0 میکروگرم بر گرم ماده خشک گیاهی) بیشتر بوده است و فقط در محدوده مناسب برای غذای دام (کمتر از 10 میکروگرم بر گرم ماده خشک گیاه) قرار دارد. اندازه-گیری غلظت کادمیم در لایه های بالایی خاک ( ارتفاع 0 تا 30 سانتی متری) نشان داد که در تمامی تیمارها غلظت کادمیم باقی-مانده بیشتر از حد استاندارد (5/1 تا 3 میلیگرم بر کیلوگرم) بوده است. این در حالی است که غلظت کادمیم باقی مانده در لایه های زیرین خاک ( ارتفاع 30 تا 60 سانتی متری) در تمامی تیمارها در محدوده استاندارد باقی مانده است و در پایان فصل رشد انتقال آلودگی به لایه های زیرین خاک افزایش چشمگیری را نداشته است. در مجموع در طول مدت آزمایش کمترین و بیشترین میزان اثرگذاری را در امر تصفیه فاضلاب به ترتیب خاک های دارای بافت لوم شنی و بافت لومی هردو در حالت کشت گیاه به همراه داشتند و بیشترین و کمترین غلظت کادمیم، در زه آب خروجی و همچنین در لایه های زیرین خاک به ترتیب در این دو بافت مشاهده شد. در نهایت با توجه به ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک های استان همدان، برای رهاسازی پساب حاوی آلاینده های فعال نظیر کادمیم در منطقه، با هدف تغذیه مصنوعی آبخوان، نواحی دارای بافت لومی مساعدتر خواهند بود. همچنین به دلیل جلوگیری از نشت بیشتر آلودگی به سفره آب زیرزمینی کشت گیاه ذرت در این نواحی توصیه می-گردد. گیاهان کاشته شده پس از اتمام فصل رشد می تواند به عنوان غذای دام بکاررفته قرار بگیرد. از آنجایی که کمترین میزان کادمیم باقی مانده در خاک (در هر دو لایه بررسی شده) در تیمار با بافت لوم شنی در حالت عدم کاشت مشاهده گردید. در صورت رهاسازی پساب در نواحی دارای این بافت، کشت گیاه ذرت توصیه نمی گردد.
گلناز ابراهیم زاده علی اکبر صفری سنجانی
ویژگی های هیدرولیکی خاک برای مدل سازی حرکت آب و مواد در خاک های غیر اشباع مورد نیاز می باشد. به دلیل تغییرپذیری بالا و پیچیدگی خاک، به دست آوردن آنها بطور مستقیم مشکل، وقت گیر و پرهزینه است. توابع انتقالی برای تخمین منحنی نگهداری آب خاک (swrc) با روش های مختلف ایجاد شده اند. در این مطالعه توابع انتقالی برای تخمین پارامترهای مدل های ون گنوختن (1980) و دکستر و همکاران (2008) توسعه یافتند. به منظور انجام این مطالعه برای آزمایش ها مقاومت فروروی تعداد 30 نمونه از استان آذربایجان غربی، و جهت مطالعات مقاومت کششی تعداد 148 نمونه از استان های آذربایجان غربی، شرقی، مازندران، همدان و کرمانشاه برداشت شد. آزمایش ها شمیایی (ظرفیت تبادل کاتیونی، ماده آلی، هدایت الکتریکی و caco3) و فیزیکی (bd، منحنی مقاومت فروروی (pr)، منحنی مقاومت کششی و توزیع اندازه ذرات) بر روی نمونه ها انجام شد. مدل های مقاومت فروروی و مقاومت کششی بر داده های مربوطه برازش شده و پارامتر های این مدل ها محاسبه شدند. برای پیش بینی پارامتر های دومدل ون گنوختن (1980) و دکستر و همکاران (2008) دو روش رگرسیون خطی چند متغیره (mlr) و شبکه های عصبی مصنوعی (anns) بکار گرفته شدند. تعداد 9 تابع انتقالی برای تخمین پارامتر های دو مدل swrc با استفاده از پارامتر های مدل های مقاومت فروروی به روش mlr و تعداد 11 تابع انتقالی نیز برای تخمین swrc با استفاده از پارامتر های مدل های مقاومت کششی به دو روش mlr و anns ایجاد گردید. تخمین گرها پارامتر های مدل های مقاومت فروروی و مقاومت کششی و ویژگی های پایه ای خاک بودند. در مطالعات منحنی pr، مدل سه پارامتری تو و کی (2005) به همراه ویژگی های پایه و مدل میلیک و همکاران (1994) بدون ویژگی های پایه توانستند بهترین تخمین از مدل ون گنوختن (1980) را ارائه دهند. مدل استوکز و داونز (2008) بر پایه مکش به همراه ویژگی های پایه و مدل دو پارامتری میلیک و همکاران (1994) نیز منجر به بهبود تخمین مدل دکستر و همکاران (2008) شدند. نتایج در مطالعات مقاومت کششی نشان دهنده برتری anns در مقایسه با mlr بود. وقتی که از پارامتر های مقاومت کششی به تنهایی و به همراه ویژگی های پایه استفاده شد، مدل واتس و دکستر (1998) در مرحله آموزش و مدل ایبارا و همکاران (2005) در مرحله آزمون، توانستند رطوبت از طریق مدل دکستر و همکاران (2008) را بهتر تخمین بزنند. وقتی که از پارامتر های مقاومت کششی به تنهایی استفاده شد. در مجموع مدل ایبارا و همکاران (2005) زمانی که از پارامتر های این مدل به تنهایی و به همراه ویزگی های پایه استفاده شد، توانست در هر دو مرحله آموزش و آزمون مدل برتر در تخمین swrc باشد . در تخمین مدل ون گنوختن (1980)، مدل واتس و دکستر (1998) در مرحله آموزش و مدل ابراهیم زاده و همکاران در مرحله آزمون توانستند تخمین بهتری از این مدل ارائه دهند. مدل ون گنوختن با استفاده از این پارامتر ها به همراه ویژگی های پایه در مرحله آموزش توسط مدل ابراهیم زاده و همکاران و در مرحله آزمون توسط مدل استوکز و داونز (2008) بر پایه رطوبت بهتر تخمین زده شد. در مجموع مدل ابراهیم زاده و همکاران زمانی که از پارامتر های این مدل به تنهایی و به همراه ویژگی های پایه استفاده شد، توانست در هر دو مرحله آموزش و آزمون مدل برتر در تخمین swrc باشد. ، مدل دکستر و همکاران (2008) در این مطالعه بهتر از مدل ون گنوختن تخمین زده شد. پارامتر های مدل های مقاومت فروروی در مقایسه با پارامتر های مدل های مقاومت کششی بهتر توانستند مدل های swrc را تخمین بزنند.
آزاده صداقت علی اکبر صفری سنجانی
هدایت هیدرولیکی خاک از مهم ترین ویژگی های فیزیکی خاک است که اهمیتی ویژه درشناخت، بررسی و مدلسازی انتقال آب، املاح و آلاینده ها در محیط های متخلخل دارد. با وجود پژوهش های پرشمار که پیرامون اندازه گیری مستقیم هدایت هیدرولیکی اشباع صورت گرفته است، این روش ها هم چنان پرهزینه، زمان بر و تخصصی هستند. از این رو، برآورد هدایت هیدرولیکی اشباع و غیر اشباع با بهره گیری از روش های سریع، کم هزینه و با دقت قابل قبول از جمله توابع انتقالی خاک، ضروری است. هدف از این پژوهش برآورد هدایت هیدرولیکی اشباع و غیر اشباع با بهره گیری از پارامترهای زودیافت خاک شامل خصوصیات فیزیکی، مکانیکی، شیمیایی و ژئوتکنیکی (حدود آتربرگ) با بهره گیری از روش رگرسیونی خطی و غیر خطی و شبکه عصبی مصنوعی است. در این پژوهش 148 نمونه از 5 استان، مازندران، کرمانشاه، آذربایجان غربی و شرقی و همدان جمع آوری شد. اندازه گیری صحرایی هدایت هیدرولیکی با بهره گیری از دستگاه نفوذسنج صفحه ای در 4 استان کرمانشاه، آذربایجان غربی و شرقی و همدان به تعداد 39 نمونه، انجام گرفت؛ که دو سوم داده ها برای مرحله آموزش و یک سوم داده ها برای مرحله آزمون در نظر گرفته شد. توابع انتقالی این پژوهش در دو قسمت جدا از هم که 15 تابع انتقالی با خصوصیات پایه خاک (درصد رس، نسبت لای به شن و جرم مخصوص ظاهری) و شش تابع انتقالی بدون خصوصیات پایه ای ایجاد شد. هشت خروجی که شامل هدایت هیدرولیکی اشباع، ضرایب ? و k0 گاردنر (1958)، هدایت هیدرولیکی در مکش های 40، 100 و 300 سانتی متر ضرایب ? و n ون گنوختن بودند، با بهره گیری از توابع انتقالی برآورد شدند. ورودی های این توابع انتقالی با خروجی ها همبستگی خوبی را نشان دادند. نتایج توابع پارامتریک نسبت به نقطه ای خیلی بهتر و در قسمت پارامتریک نتایج شبکه عصبی مصنوعی نسبت به روش رگرسیونی بهتر بود. در توابع انتقالی پارامتریک مدل ونگنوختن با روش شبکه عصبی مصنوعی در بخشی که بدون خصوصیات پایه ای خاک بود، ptf3 که در آن از پارامترهای تراکم محصور مدل ون گنوختن و نسبت پوکی (n*، *? و e0) به عنوان برآوردگر بهره گیری شده بود، نتایج بهتری نسبت به سایر توابع انتقالی این بخش داشت. همچنین در بخشی که با خصوصیات پایه ای همراه است، ptf14 که از مقاومت کششی به عنوان برآوردگر در توابع انتقالی بهره گیری شد، بهبود بیشتری نسبت به سایر توابع انتقالی در برآورد هدایت هیدرولیکی داشت. در توابع انتقالی پارامتریک مدل گاردنر در بخش بدون خصوصیات پایه ای بهره گیری از ضرایب گمپرتز به عنوان برآورد گر به روش رگرسیون، نتایج بهتری نسبت به سایر توابع انتقالی داشت و در بخش با خصوصیات پایه ای ptf2 که از ضرایب گمپرتز به عنوان برآوردگر بهره گیری شد، بهبود بیشتری نسبت به سایر توابع انتقالی در برآورد هدایت هیدرولیکی داشت. توابع انتقالی ایجاد شده، پارامترهای مدل ون گنوختن-معلم را بهتر از مدل گاردنر برآورد کردند.
معصومه الیاسی یگانه علی اکبر صفری سنجانی
چگونگی میکوریزی شدن 48 گونه گیاهی که در باغ گیاهان دارویی بوعلی سینا در همدان- شمال غرب ایران، رشد کرده اند، بررسی میدانی شد. رویهم رفته از گیاهان بررسی شده 39 گونه گیاهی دارای آربوسکول یا ویزیکول بودند و 9 گونه مانده احتمالاً میکوریز بودند، با اینکه آنها آربوسکول یا ویزیکول نداشتند، ولی میسیلیوم قارچ در پوست ریشه برخی از آنها دیده می شد. در میان گیاهان بررسی شده گیاهان شاهی، کلم، شببو، خاکشیر، چغندر، اسپناج، پنیرک، قیچ لوبیایی و باباآدم بدون همزیستی میکوریز آربوسکولی در ریشه خود بودند. درصد کلونیزاسیون میکوریز آربوسکولار در ریشه دیگر گیاهان از 32/37% در گونه خرفه تا 81/99% در گیاه توکریوم بود و میانگین آن در گیاهان بررسی شده46/82% بود. اسپورهای قارچ میکوریز آربوسکول از نمونههای خاک پیرامون ریشه 48 گونه گیاهی گردآوری شده شمارش شد. میانگین فراوانی اسپور در 10 گرم خاک هوا خشک شده 24/17 بود و دامنه آن از 3/33 در ده گرم نمونه خاک پیرامون ریشههای گونه اسپناج تا 35/38 در ده گرم نمونه خاک پیرامون ریشههای گل گاوزبان اروپایی بود. کلونیزاسیون ریشه و فراوانی اسپور در خاک پیرامون ریشه گیاهان خانوادههای گوناگون ناهمانند بود و آنها در گیاهان چند ساله کمی بیشتر از گیاهان یک ساله بود. بررسی هم بستگی میان ویژگی های آزمایش شده نشان داد که همبستگی مثبت و چشم گیری میان تنفس پایه خاک،تنفس برانگیخته،کربن آلی و درصد رس خاک است. از سوی دیگر همبستگی مثبت و چشم گیری میان کارایی آنزیم فسفاتاز اسیدی و قلیایی،درصد کلونیزاسیون میکوریزی ریشه و فراوانی اسپور و درصد شن دیده شد. این ویژگیها همبستگی منفی و چشم گیری با فسفر فراهم و درصد رس خاک داشتند. بنابراین شاید بتوان گزارش کرد که گونه های گیاهی بررسی شده برای زنده ماندن در خاکهای نابارور و شنی در برابر خاکهای بارورتر و رسی در اکوسیستم این باغ بیشتر وابسته به همزیستی میکوریزای هستند. در گام دیگری از این پژوهش چگونگی کلونیزاسیون ریشه گونههای گیاهی نامیکوریزی و برخی از گونههای گیاهی مشکوک در خاکی سترون و در گلخانهای با مایهزنی فارچهای همزیست بررسی شد. گیاهان بررسی شده از دو خانواده کنوپودیاسه (چغندر، سلمه تره، علف سالسولا (شور)، اسپناج) و براسیکاسه (شاهی، کلزا، کلم، ترب سفید، منداب و خاکشیر) بود. نمونهها در دو بخش استوانهای از جنس پی وی سی که دارای خاک سترون یکسانی بود، کاشته شدند.این بخشهای جدا شده با یک توری با سوراخ هایی به قطر 25 میکرومتری، خاک ریزوسفری را جدا میکرد. آزمایش کشت گلخانهای فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی در 3 تکرار بود. فاکتورهای این آزمایش گونه گیاهی در 10 سطح (چغندر، سلمه تره، علف سالسولا (شور)، اسپناج، شاهی، کلزا، کلم، ترب سفید، منداب و خاکشیر) و مایه زنی خاک به قارچ همزیست در سه سطح (بدون مایه زنی، فارچ گلوموس موسه آ و آمیخته قارچ ها) بود. گیاهان در شرایط گلخانهای رشد کردند. پس از 60 روز هنگامی که بیشتر گیاهان به گام گلدهی رسیده بودند، ریشه و اندام هوایی گیاهان برداشت شد و خاک پیرامون ریشه در کشت گلدانی گردآوری شد و همانند خاک چسبیده به ریشه آزمایش شد. لایه خاک یک سانتیمتری زیر توری 25 میکرومتری همانند خاک ریزوسفری آزمایش شد. ویژگیهای بیولوژیک و شیمیایی مهم این خاکها جداگانه بررسی و آزمون شدند. چگونگی و درصد میکوریزی شدن ریشه گونههای گیاهی کشت شده و کارایی آنزیم فسفاتاز اسیدی و فلیایی ریشه نیز بررسی شد. ریشه گونههای گیاهی چغندر، سلمه تره، علف سالسولا (شور) و اسپناج از خانواده کنوپودیاسه و کلزا، کلم، ترب سفید و خاکشیر از خانواده براسیکاسه با قارچهای مایه زنی شده آلوده نشده بود ولی شاهی و منداب از خانواده براسیکاسه دارای همزیستی میکوریزایی بودند. درصد کلونیزاسیون ریشه این گونه های گیاهی به ترتیب 9% و 3% بود. اسپورهای قارچ آربوسکول میکوریز تنها در خاک ریزوسفری این گیاهان دیده و شمارش شد که میانگین آنها به ترتیب برابر 2/05 و 0/97 در ده گرم خاک خشک بود. فراوانی اسپورهای قارچ میکوریز در خاک چسبیده به ریشه منداب و مایه زنی شده با آمیخته قارچها (116/6 اسپور در ده گرم خاک) به گونه چشم گیری بیشتر از تیمارهای دیگر بود. فسفر فراهم در خاک چسبیده به ریشه گیاهان در برابر خاک ریزوسفری به گونه چشم گیری کمتر بود و کمترین فسفر فراهم در خاک چسبیده به ریشه شاهی در تیمار مایه زنی با قارچ گلوموس موسه آ ( mg/kg 1/01) اندازه گیری شد و بیشترین آن در خاک چسبیده به ریشه شاهی در تیمار بدون مایه زنی با قارچ ( mg/kg3/91) اندازه گیری شد. کارایی آنزیم های فسفاتاز اسیدی و قلیایی در خاک چسبیده به ریشه در برابر خاک ریزوسفری به گونه چشم گیری بیشتر بود. کارایی آنزیم های فسفاتاز اسیدی و قلیایی در خاک چسبیده به ریشه گیاه شاهی در تیمار مایه زنی با آمیخته قارچها به اندازه چشم گیری بیشترین و به ترتیب به µmol pnp g-1 soil h-18/10 و µmol pnp g-1 soil h-116/15 رسید. در برابر آن کمترین کارایی آنزیم فسفاتاز اسیدی و قلیایی در خاک چسبیده به ریشه کیاه کلزا درتیمار بدون مایه زنی با قارچ اندازه گیری شد.
مهرانگیز جیرانیان فرشاد دشتی
به منظور بررسی اثرات قارچ های میکوریز آربوسکولار روی عملکرد و برخی پارامتر های فیزیولوژیکی و مورفولوژیکی گیاه تره ایرانی ((allium ampeloperasum tareh group تحت تنش خشکی، آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی در سه تکرار انجام شد. تیمارهای آزمایشی شامل، قارچ میکوریز آربوسکولار( گونه های glomus interaradices، , g.versiform آمیخته دو گونه و گیاهان تلقیح نشده)، سطوح آبیاری (30-، 80- و 150- کیلو پاسکال پتانسیل آب خاک) و شرایط خاک (سترون شده و غیر سترون) بودند. بذور درگلدان حاوی خاک مایه کوبی شده کشت شده و پس از جوانه زنی، بوته ها به 8عدد تنک شدند. اعمال تنش بعد از چین سوم شروع شد. گلدان ها بصورت روزانه توزین شده و مقدار آب کم شده به هر تیمار اضافه گردید. نتایج نشان داد که اثر ساده نوع خاک فقط بر درصد کلونیزاسیون ریشه تره ایرانی معنی دار شد. اثر متقابل تلقیح و تنش خشکی اثر معنی¬داری روی عملکرد و پارامترهای رشدی، محتوای آب نسبی ، کلروفیل، پرولین، کربوهیدراتهای محلول و غلظت فسفر برگ داشت. نتایج نشان داد با افزایش سطح تنش عملکرد و پارامترهای رویشی کاهش یافت اما میکوریزا توانست تحمل به تنش را افزایش دهد. عملکرد در گیاهان تلقیح شده در تیمار رطوبتی 80- کیلوپاسکال (881 گرم بر متر مربع)، 37% و در تیمار 150- کیلوپاسکال (489 گرم بر متر مربع)، 30% بیشتر از گیاهان تلقیح نشده بود. تلقیح با قارچ میکوریزا محتوای کلروفیل و قندهای محلول را در تنش خشکی افزایش داد. با افزایش سطح تنش تجمع پرولین افزایش یافت و کمترین میزان آن در گیاهان تلقیح شده با قارچ مشاهده شد. با افزایش تنش غلظت عناصرفسفر، آهن، روی و مس کاهش و غلظت پتاسیم افزایش یافت. تلقیح با میکوریزا توانست غلظت فسفر، پتاسیم، آهن، روی و مس را در برگ تره ایرانی بهبود بخشد. در رابطه با درصد کلونیزاسیون ریشه، بیشترین میزان (75%) از تلقیح با قارچ گونه g. versiform حاصل شد. نتایج بدست آمده نشان می دهد که همزیستی میکوریزی می تواند روی سطوح تغذیه ای و رشد گیاه در شرایط تنش موثر باشد.
محسن یاری قاسم رحیمی
امروزه با افزایش جمعیت، میزان تولید زباله های شهری رو به افزایش است. تولید کمپوست از زباله، روش مناسبی برای کاهش حجم ضایعات شهری و دشواری های ناشی از آن می باشد با این وجود نباید خطر فلزهای سنگین موجود در این کود ها را نادیده گرفت. هدف این تحقیق بررسی اثرات کود کمپوست زباله شهری، بر ریخت های گوناگون فلزهای سنگین در خاک بود.جهت انجام این تحقیق، پنج تیمار کمپوست زباله شهری (0، 20، 40، 80 و 120تن در هکتار) با سه تکرار، و در سه بافت خاک گوناگون برای کشت گیاه ذرت در نظر گرفته شد. همچنین برای مقایسه کمپوست با کودهای آلی دیگر، تیمار های مشابه از کود گاوی و مرغی به خاک با بافت لوم شنی اضافه گردید. گیاه ذرت در تیمار-های مورد بررسی کشت شد. با افزایش سطوح مختلف کمپوست، غلظت کل و قابل دسترس فلز ها بطور چشم گیری (01/0p?) افزایش یافتند ولی تنوع بافت خاک اثری بر افزایش غلظت عناصر سنگین خاک نداشت. همچنین در بافت لوم شنی، کود کمپوست زباله شهری نسبت به دو کود گاوی و مرغی سبب افزایش بیشتر غلظت کل و فراهم روی گردید ولی در سایر عناصر، فقط سطوح کودی سبب افزایش در میزان عناصر سنگین خاک گردید. با افزایش سطوح کودی کمپوست در بافتهای مختلف خاک، غلظت عناصر سنگین در ریخت های گوناگون بطور معنی داری افزایش پیدا کرد. بیشترین غلظت فلز های سنگین در ریخت باقی مانده قرار داشت. بجز فلز نیکل که بیشترین غلظت را در تیمار120 تن در هکتار با بافت لوم شنی داشت، بیشترین غلظت بقیه عناصر سنگین در تیمار 120 تن در هکتار با بافت سنگین مشاهده گردید. تجمع فلز ها در ریشه گیاه ذرت نسبت به بخش هوایی بیشتر بود. با افزایش سطوح کمپوست فقط غلظت عناصر روی و سرب از حد استاندارد در اندام هوایی ذرت عبور کرد و برای سایر عناصر خطر سمیت وجود نداشت. روند فاکتور انتقال به ترتیب مقابل بود: سرب> روی> منگنز> نیکل> مس. با افزایش میزان کمپوست، بیومس خشک نیز افزایش یافت و بیشترین میزان در تیمار 120 تن در هکتار خاک با بافت لوم شنی مشاهده گردید. همچنین در تیمار کود های آلی نیز کمپوست زباله شهری نسبت به دو کود آلی دیگر سبب افزایش بیومس خشک گردید.
بابک مشکوری علی اکبر صفری سنجانی
این پژوهش برای بررسی توان پایداری باکتری¬ها در کود گاوداری¬های صنعتی، به¬ویژه باکتری¬های روده¬ای آن به پادزیست¬ها در برابر باکتری¬های کود گاوداری¬های سنتی انجام شد. برای این کار، نمونه¬های کود گاوهای شیری در 4 فصل سال 1391 از 4 گاوداری صنعتی و 4 گاوداری سنتی در نزدیکی شهر همدان برداشته شد. باکتری-های اشریشیاکلی از نمونه¬های کود گاوهای شیری جداسازی شدند و آزمون حساسیت پادزیستی به روش پخشیدگی قرص و بر پایه راهنمای سازمان استانداردهای آزمایشگاهی و پزشکی (clsi) انجام شد. در هر زمان نمونه¬برداری، آزمایش¬ها در چارچوب آزمایش فاکتوریل با طرح پایه کاملا تصادفی در سه تکرار انجام گرفت. در هر زمان نمونه¬برداری، پیامد جایگاه نمونه-برداری در 8 سطح (دامداری¬های ا تا 8) وگونه پادزیست در هفت سطح (آموکسی¬سیلین، آمپی¬سیلین، استرپتومایسین، جنتامایسین، تتراسایکلین، داکسی¬سایکلین و ونکومایسین) جداگانه آزمون شد. اندازه پی¬اچ در زمان¬های گرم سال کمی کمتر از زمان¬های سرد سال بود. دامنه لگاریتم فراوانی باکتری¬ها در کشتگاه نوترینت¬¬آگار در جایگاه¬ها¬ و زمان¬های گوناگون میان 20/6 (جایگاه 1 در پاییز) تا 30/9 (جایگاه 1 در بهار) بود. فراوانی قارچ¬ها در کود گاوهای شیری نمونه¬برداری¬شده از جایگاه¬های گوناگون در پاییز بیشترین بود. دامنه لگاریتم فراوانی اکتینومیست¬ها در جایگاه¬های گوناگون و در زمان¬های گوناگون میان 39/4 تا 64/7 بود که بیشترین و کمترین فراوانی به¬ترتیب برای جایگاه 1 در بهار و جایگاه 2 در زمستان به¬دست آمد. هاله بازدارنده در بهار برای ونکومایسین در هیچ-یک از جایگاه¬ها پیدا نشد. نتایج نشان داد که از میان 7 پادزیست بهره¬گیری¬شده، باکتری¬های اشریشیاکلی پایداری بالایی در برابر پادزیست¬های بتالاکتام (آموکسی¬سیلین، آمپی¬سیلین) و ونکومایسین (به¬ویژه در دامداری¬های صنعتی) در بیشتر جایگاه¬ها در زمان¬های گوناگون از خود نشان دادند. پایداری میانه تا بالایی در برابر استرپتومایسین در زمان¬های گوناگون دیده شد، همچنین درجه پایداری گوناگونی در برابر تتراسایکلین و داکسی¬سایکلین در جایگاه¬ها و زمان¬های گوناگون دیده شد. ولی این گونه¬ها در برابر جنتامایسین حساسیت بالایی داشتند.
مرتضی پوررضا محسن حسینی
با توجه به نقش مهم آتش در بوم¬سازگان¬های جنگلی، این پژوهش برای اولین بار در ایران، در جنگلهای زاگرس انجام شد و اثر آتش بر برخی ویژگیهای زیستی خاک بررسی شد. برای انجام این پژوهش دو منطقه آتش سوزی شده و نشده با مساحت 25 هکتار در یک دامنه جغرافیایی، با شیب، دامنه ارتفاعی و پوشش گیاهی مشابه انتخاب شد. در گام نخست شدت¬های مختلف آتش سوزی در سه گروه شدت سوختگی کم، میانه و زیاد شناسایی شد. نمونه برداری از خاک با استفاده از ترانسکت¬هایی که در راستای شیب دامنه پیاده شده بود انجام شد. نمونه برداری در دو زمان 13 و 20 ماه پس از آتش¬سوزی انجام شد. ماکروفون خاک به روش دستی در جنگل جدا شد. برای بررسی جمعیت میکروارگانیسم¬های خاک از روش کشت و برای بررسی فعالیت میکروبی خاک، تنفس میکروبی و فعالیت آنزیمی بررسی شد. نتایج نشان داد که سوختگی با شدت کم تغییر معنی¬داری در ویژگیهای فیزیکی و شیمایی خاک نداشت. همچنین ویژگی¬های زیستی خاک نیز در سوختگی با شدت کم تغییری نشان نداد. سوختگی با شدت میانه، مقادیر برخی از ویژگیهای شیمیایی خاک (کربن آلی، نیتروژن کل، کربن محلول) را تغییر داد. همچنین با توجه به زمان پس از آتش¬سوزی، برخی از ویژگیهای زیستی خاک (جمعیت قارچها، تنفس پایه، تنفس برانگیخته، اسید فسفاتاز و آلکالاین فسفاتاز) تغییر یافت. همچنین جمعیت برخی از ماکروفون¬های خاک (کرمهای خاکی و ماهی نقره ای) نیز کاهش یافت. سوختگی با شدت زیاد بیشتر ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی خاک (ph، کربن آلی، نیتروژن کل، فسفر فراهم، کربن محلول، بافت خاک) را تغییر داد. همچنین بیشتر ویژگیهای زیستی خاک (جمعیت باکتریها و قارچها، کربن زیتوده میکروبی، آنزیم اسید و آلکالاین فسفاتاز، آنزیم اوره¬آز) در اثر آتش تغییر معنی¬داری نشان داد. نتایج آنالیز تشخیصی نشان داد که داده¬های مربوط به ویژگیهای میکروبی می¬تواند به خوبی شدت¬های مختلف سوختگی خاک را جدا سازی کند و در میان ویژگیهای میکروبی آنزیم های اسید و آلکالاین فسفاتاز و تنفس برانگیخته دارای مهمترین ویژگی¬ها برای جداسازی شدت¬های مختلف آتش¬سوزی بودند.
خدیجه سالاری نیک محسن نائل
نوع مدیریت و نیز شرایط محیطی و خاکی حاکم بر اکوسیستم های مرتعی باعث استقرار تیپ های مختلف گیاهی می شود که خود اثرات متفاوتی بر کیفیت خاک اعمال می کند. در این پژوهش تاثیرپوشش های گیاهی مختلف بر بخش¬های کربن آلی خاک در حوضه مطالعاتی زوجی گنبد در شهر همدان مورد مطالعه قرار گرفت. کل حوضه به واحدهای کاری همگونی از نظر ریخت پوشش گیاهی و ویژگی های محیطی تفکیک شد و در هر ریخت، 3 الی 4 قاب (1*1 متر مربع) مطالعه شد. در کل از 66 قاب مورد مطالعه، نمونه¬ خاک (15-0 سانتی متر) و گیاه در فصل پاییز برداشت شد. مقایسه شاخص¬های کیفیت خاک در 5 تیپ گیاهی مرتعی و 1 مرتع تخریب و تبدیل شده به کشت دیم، که همگی از نظر نوع ماده مادری و جهت شیب مشابه بودند، و در دو فصل پاییز و بهار بررسی شد. با استفاده از نرم افزار pc-ord تجزیه و تحلیل پوشش گیاهی و عوامل محیطی انجام شد. با استفاده از روش تجزیه و تحلیل دو طرفه گونه¬های معرف (twinspan)، پوشش گیاهی تا 6 سطح طبقه¬بندی شد که برای سطح اول گونهsp. silenو برای سطح دوم گونه¬های centaura virgate، astragalus verus و cousinia bijarensis به عنوان گونه معرف مشخص شدند. با توجه به نتایج حاصل از dca کل حوضه به 6 گروه اکولوژیک تفکیک شد. تاج پوشش کل و تولید کل سالانه با تاج پوشش و تولید گیاهان بوته¬ای، گندمیان چندساله، پهن¬برگان چندساله، لاشبرگ و کربن آلی خاک دارای همبستگی مثبت بود. بیشترین مقدار کربن آلی، ذخیره کربن، ذخیره کربن اصلاح شده، کربن فعال، کربوهیدرات، تنفس پایه و تنفس پایه اصلاح شده در تیپ¬های گون-بروموس و گون-درمنه مشاهده شد. کمترین مقدار کربن آلی، ذخیره کربن، ذخیره کربن اصلاح شده، کربن فعال، کربوهیدرات، تنفس پایه در تیپ گندم دیم مشاهده شد. تیپ¬های گون-بروموس و گون-درمنه در منطقه قرق قرار داشته و پوشش گیاهی، تولید سالانه، تنوع گونه¬ای و لاشبرگ بیشتری نسبت به دیگر تیپ¬ها دارند. در تیپ گندم دیم به علت عملیات زراعی، ورود مواد آلی به خاک کم و از طرف دیگربه علت شکستن خاک¬دانه¬ها، هدررفت ماده آلی بالا است. کمترین مقدار کربوهیدرات اصلاح شده و تنفس پایه اصلاح شده در تیپ گون-فرفیون مشاهده شد. کربن فعال اصلاح شده در تیپ¬های گون-جارو، گون-بروموس و گندمی به طور معنی¬داری بیشتر از دیگر تیپ¬ها بود. این تیپ¬ها بیشتر دارای گونه¬های گیاهی علفی هستند که بقایای حاصل از این گونه¬ها باعث ورود ترکیبات آلی با پویایی بیشتر به خاک می گردد. تغییرات فصلی کربن فعال اصلاح شده، کربوهیدرات و تنفس پایه معنی¬دار نبود. در مقابل، مقدار کربوهیدرات اصلاح شده به طور معنی¬داری در فصل پاییز بیشتر از فصل بهار بود؛ مقدار کربوهیدرات با افزایش هوموسی شدن کاهش می¬یابد و در فصل پاییز به علت دمای کم، فرایند هوموسی شدن کم است. مقدار کربن آلی، ذخیره کربن، ذخیره کربن اصلاح شده، کربن فعال و تنفس پایه اصلاح شده در فصل بهار به طور معنی¬داری بیشتر از فصل پاییز بود. بین شاخص¬های کیفیت خاک همبستگی معنی¬داری در دو فصل مشاهده شد با این حال این همبستگی¬ها در فصل بهار قوی¬تر از فصل پاییز بود. تجزیه رگرسیون خطی چند متغیره برای داده های فصل پاییز نشان داد که تغییرات کربن کل توسط ارتفاع از سطح دریا، کربن فعال توسط تاج پوشش گیاهان بوته¬ای، کربوهیدرات توسط تولید کل، و تنفس پایه اصلاح شده توسط درصد شیب شرح داده می شود. در فصل بهار، تغییرات ذخیره کربن توسط پوشش گندمیان چندساله، کربن فعال توسط درصد خاک لخت، کربوهیدرات توسط تاج پوشش کل، تنفس پایه توسط تاج پوشش کل، کربن معدنی شده توسط تاج پوشش گندمیان یک¬ساله، و میانگین وزنی قطر خاک¬دانه¬ها توسط درصد شیب توجیه شد. با توجه به نتایج، شاخص¬های کربن آلی کل، کربن فعال، ذخیره کربن، کربوهیدرات کل، و کربن معدنی شده ی اصلاح شده پس از 7 و 28 روز حساسیت بیشتری به نوع پوشش گیاهی داشتند. بعلاوه، در بین کلاس¬های اندازه خاک¬دانه¬ای، اندازه خاک¬دانه¬های 5/0-053/0 میلی¬متر بیشترین تغییرات را در بین تیپ¬های گیاهی داشتند. به طور کلی تیپ¬ گون-بروموس با ترکیب پوشش گیاهی بوته¬ای و گندمیان چندساله، با تاج پوشش گیاهی زیاد و تنوع گیاهی بالا و تیپ گون-درمنه با گونه¬های گیاهی بوته¬ای و تاج پوشش زیاد سبب بهبود شاخص¬های کیفیت خاک شده¬اند و تیپ گندم دیم سبب کاهش کیفیت خاک شده است؛ همچنین در فصل بهار به علت بهبود شرایط رطوبتی، دمایی و افزایش پوشش گیاهی، مقدار همه شاخص¬ها به غیر از کربوهیدرات افزایش یافته است.
بهزاد جگروند محسن شکل ابادی
مرتع ها از باارزش ترین زمین ها می باشند و نقش مهمی در تأمین غذای بشر را بر عهده دارند. کیفیت خاک، توانایی خاک برای کارکرد در شرایط طبیعی به طوری که بتواند تولیدهای پایدار گیاهی و حیوانی را تضمین کند، کیفیت آب و هوا را ثابت نگه دارد و یا بهبود ببخشد و سلامتی انسان و موجودهایی را که در آن زندگی می کنند را تأمین نماید؛ اما ممکن است در نتیجه ی برخی از فعالیت های بشری از قبیل وقوع آتش سوزی های پی درپی در مرتع های منطقه های خشک و نیمه خشک، ویژگی های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی خاک دست خوش دگرگونی شود و در نتیجه آن کیفیت خاک مرتع ها نیز تحت تأثیر قرار گیرد.شهرستان نهاوند با دارا بودن مرتع های فراوان خود، بیش ترین سطح مرتعی استان را به خود اختصاص داده است. جهت حفاظت از این مرتع ها، چیزی حدود 5025 هکتار مرتع تحت قرق طولانی مدت در این شهرستان وجود دارد. قرق طولانی مدت این مرتع ها موجب فراهم شدن بار سوخت زیادی در مرتع شده است. که از یک سو احتمال رخداد آتش سوزی را در فصل های گرم افزایش می دهد و از سوی دیگر، منجر سرایت آسان تر آتش از مزرعه ها به مرتع ها می شود. به گونه ای که بر اساس آمار به دست آمده از سازمان منابع طبیعی شهرستان، در سال انجام پژوهش (1390) بیش از 25 مورد آتش سوزی شدید در مرتع های این شهرستان رخ داده است؛ که منجر به سوختن چیزی در حدود 100 هکتار از مرتع های شهرستان در شعله های آتش شده است. در این بین مرتع روستای عباس آباد شاهین دره با سوختگی 23 هکتار از مرتع هایش، رتبه ی نخست را دارا و بیش ترین سطح سوختگی را به خود اختصاص داده است.?? مطالب بیان شده ضرورت بررسی پیامدهای آتش سوزی های رخ داده را بر فرا سنجه های کیفیت خاک مرتع ها این روستا را نمایان می نماید. هدف از این پژوهش، مطالعه تأثیر آتش سوزی بر ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک به عنوان شاخص های بیان کننده ی کیفیت خاک در مرتع های نیمه استپی منطقه نهاوند واقع در استان همدان است. تحقیق های اخیر به دنبال آن بوده است که کدامیک از ویژگی های خاکی در اثر آتش سوزی بیشتر دست خوش تغییر می شود، اما بررسی و کمی نمودن کلیه ویژگی های خاک به دلیل عدم همسانی کامل شرایط موجود، صد درصد عملی نیست. به هر حال اطلاعاتی اندک در زمینه تأثیر سوزاندن پوشش گیاهی مرتع ها بر ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک و نبود هیچ گونه پژوهشی در این زمینه در استان، ضرورت انجام این پژوهش را به خوبی نشان می دهد. نمونه برداری در قالب طرح کاملاً تصادفی و تحت آزمایش فاکتوریل داده های تکرار شده در زمان انجام گرفت. نمونه های خاکی از خاک سطحی (0-10 سانتیمتری) در دو زمان، اواخر بهار سال 1390 و در مرحله ی دوم در اواخر پاییز سال 1390 جمع آوری شدند. نمونه برداری در هر دو شیب شمال شرقی و شمال غربی، در دو مکان سوخته و نسوخته (شاهد) که در مجاورت همدیگر بودند انجام گرفت. در هر مکان سوخته و نسوخته ی روی شیب های شمال شرقی و شمال غربی، از دو موقعیت زیر سایه انداز بوته (جایگاهی که زیر پوشش تاج گون های چندساله است) و در بین بوته ها (که تحت پوشش گراس های یک ساله هست) نمونه برداری در 5 تکرار انجام گرفت. به طوریکه در آخر 40 نمونه ی خاکی در فصل بهار و 40 نمونه ی دیگر در فصل پاییز جمع آوری گردید. نمونه ها هوا خشک گردیده و از الک 2 میلی متری گذرانده شدند. هدایت الکتریکی و ph نمونه ها از تعلیق خاک با نسبت 5/2?1 خاک به آب با استفاده از دستگاه هدایت سنج و پی اچ? متر اندازه گیری شد. کربن کل نمونه ها به روش وایکلی بلک و تنفس پایه ی نمونه ها به روش آیزرمایر اندازه گیری شد. بخش بندی اندازه ای کربن آلی انجام شد و کربن هم اندازه شن و هم اندازه رس و سیلت به روش وایکلی بلک اندازه گیری شد. پایداری خاکدانه ها و میانگین قطر وزنی خاکدانه-ها به روش الک تر انجام گرفت و کربن هر بخش از خاکدانه ها به روش وایکلی بلک اندازه گیری شد. سینتیک معدنی شدن کربن خاکدانه ها نیز در آزمایش انکوباسیون آزمایشگاهی 95 روزه اندازه گیری شد. به طورکلی آتش سوزی موجب افزایش هدایت الکتریکی و ph نمونه ها شده است. اما سوی شیب و مکان نمونه برداری می توانند با نقش خود، پیامد های آتش سوزی را گوناگون کنند. هدایت الکتریکی نمونه های زیر سایه انداز بوته ها بیش تر از هدایت الکتریکی نمونه های فاصله بین بوته ها بوده است. همچنین آن در شیب های شمال شرقی بیش تر از شیب های شمال غربی بوده است. سوی شیب و مکان نمونه-برداری با پیامدشان بر میزان پوشش گیاهی و بار سوخت، می توانند بر شدت آتش سوزی اثرگذار باشند. و شدت های گوناگون آتش، پیامد های گوناگونی بر فرا سنجه های خاک دارد. پایداری و میانگین قطر وزنی خاکدانه ها به شدت توسط آتش سوزی کاهش یافته بودند. همچنین آن ها در شیب های شمال غربی و فاصله بین بوته ها نسبت به شیب های شمال شرقی و زیر سایه انداز بوته ها، بطور چشمگیری کمتر بودند. توزیع اندازه ذرات نشان می دهد که، آتش سوزی منجر به کاهش سهم خاکدانه های بزرگ و افزایش سهم خاکدانه های کوچک در خاک می شود. همچنین سهم خاکدانه های بزرگ در شیب های شمال شرقی و مکان زیر سایه انداز بوته ها، نسبت به شیب های شمال غربی و فاصله بین بوته ها بیشتر بوده است. آتش سوزی در شیب های شمال شرقی، موجب کاهش میزان کربن کل نمونه ها شده است. اما پیامد آن در شیب های شمال غربی روند عکس داشته است و موجب افزایش کربن کل نمونه ها شده است. این گوناگونی مربوط به شدت های متفاوت آتش در دو شیب است. همچنین کربن کل نمونه های خاکی در زیر سایه انداز بوته ها و در شیب های شمال شرقی، بیشتر از میزان آن در مکان فاصله بین بوته ها و شیب های شمال غربی بوده است. آتش سوزی موجب کاهش چشمگیر بخش شناور مواد آلی شده است. همچنین میزان آن در زیر سایه انداز بوته ها نسبت به فاصله بین بوته ها بیشتر بوده است. میزان این فرا سنجه در شیب های شمال شرقی نیز بیشتر از شیب های شمال غربی بوده است. آتش سوزی موجب افزایش میزان کربن آلی هم اندازه شن در نمونه خاک های زیر سایه انداز بوته ها و کاهش میزان آن، در نمونه خاک های فاصله بین بوته ها بوده است. آتش سوزی موجب کاهش میزان معدنی شدن کربن آلی شده است. میزان معدنی شدن کربن آلی با کاهش اندازه خاکدانه ها، افزایش یافته است.
میلاد جعفری منصف علی اکبر صفری سنجانی
در این پژوهش مواد آلی در دو سطح (بدون آن و 5%کاه گندم)، آلودگی کادمیوم در دو سطح (بدون آن و با 10 میلی گرم بر کیلوگرم خاک )، و سترون کردن در دو سطح (سترون شده و نشده) و همه آن ها در سه تکرار برای دو خاک از همدان و شمال کشور با ویژگی های ناهمگون انجام گرفت. بخش های گوناگون کادمیوم به روش عصاره گیری پی در پی در آغاز و پایان آزمایش اندازه گیری شدند. کادمیوم فراهم خاک ها در عصاره dtpa پس از تیمار خاک در زمان های 1، 10 و 30 دقیقه، 1، 2، 5، 24، 48، 120، 240، 720، 2160 و 3600 ساعت، در خاک های سترون و ناسترون و به کمک دستگاه جذب اتمی اندازه گیری شد. پارامترهای بیولوژیک خاک پس از 24، 720 و 2160 ساعت اندازه گیری شدند. ریخت های گوناگون مواد آلی خاک، به روش های فیزیکی ( بخشبندی اندازه ای و بخشبندی دانسیته ای ) پس از 1 روز، 1 ماه، 3 ماه و 5 جدا شده و کربن آلی آن ها به روش اکسیداسیون تر اندازه گیری شد. پس از آلودگی خاک شمال، بیشتر کادمیوم در بخش محلول و تبادلی جای گرفته و پس از 5 ماه کاهش اندکی در اندازه آن رخ داد. پس از آلودگی خاک همدان به کادمیوم، این فلز به تندی به بخش های پیوسته به کربنات ها و بخش باقیمانده رفت و اندازه کمی از آن در بخش محلول و تبادلی ماند. همواره نمونه های دارای کاه کادمیوم بیشتری در بخش پیوسته به ماده آلی داشتند. پیامد کاربرد کاه و گذشت زمان بر کادمیوم بخش محلول و تبادلی در هردو خاک در پایه آماری 1% چشم گیر بود. کادمیوم افزوده شده به خاک همدان در همه نمونه ها با گذشت زمان در بخش پیوسته به کربنات ها انباشته شد. گذشت زمان و به کارگیری کاه گندم به عنوان ماده آلی تازه، هر دو بر فراهمی کادمیوم پیامد چشم گیری در پایه آماری 1% داشتند. داده های جذب کادمیوم و کاهش زیست فراهمی آن در خاک لاهیجان و نمونه های ناسترون خاک همدان با معادله های مرتبه یک و مرتبه دو بهترین برازش را داشتند. در همه تیمارها در کوتاه مدت فراهمی کادمیوم در خاک های لاهیجان بیشتر بود ولی پس از گذشت سه ماه در خاک های همدان بیشتر شد. آلودگی کادمیوم در آغاز آزمایش مایه کاهش فراوانی و کارکرد ریزجانداران در خاک لاهیجان شد، ولی بر این ویژگی ها در خاک همدان پیامد چشم گیری نداشت. اکتینومیست ها پایداری بیشتری از خود در برابر آلودگی کادمیوم نشان دادند. با گذشت 24 ساعت از آغاز آزمایش در خاک همدان، کاربرد کاه، آلودگی کادمیوم و برهم کنش آن ها باهم، بر فراوانی قارچ ها، اکتینومیست ها، اندازه تنفس پایه و تنفس برانگیخته پیامد چشم گیر در پایه آماری 1% داشت. اما در هر دو خاک با گذشت سه ماه از آغاز آزمایش، هم کاربرد کاه و هم آلودگی کادمیوم بر بیشتر ویژگی های بیولوژیک خاک پیامد چشم گیر در پایه آماری 1% داشتند. اندازه تنفس پایه و برانگیخته در آغاز آزمایش در نمونه های بدون آلودگی بیشتر بود، اما در پایان، در نمونه های آلوده به کادمیوم تنفس پایه و برانگیخته بیشتری اندازه گیری شد. برای خاک همدان، بیشترین کربن آلی خاک در بخش شن به اندازه 12/14 میلی گرم بر کیلوگرم خاک، و در خاک لاهیجان در بخش سیلت و رس خاک، به اندازه 80/15 میلی گرم بر کیلوگرم خاک در روز نخست آزمایش بود. روهم رفته آلودگی خاک به کادمیوم از تندی فروزینگی کربن آلی در خاک های همدان و لاهیجان کاست و بویژه مایه نگهداری کربن آلی بخش های پایدار (بخش هم اندازه سیلت و رس و بخش سنگین) در خاک شد.
سهیلا جواهری خواه محسن نائل
در این پژوهش، پاسخ برخی از شاخصهای کیفیت خاک نسبت به تیپهای مختلف پوشش گیاهی، که خود تحت کنترل عوامل محیطی و مدیریتی هستند، مورد مطالعه قرار گرفت. کل حوضه آبخیز گنبد، واقع در نزدیکی شهر همدان، به واحدهای کاری همگونی از نظر ریخت پوشش گیاهی تفکیک شد و در هر ریخت، 3 الی 4 قاب (1*1 متر مربع) مطالعه شد. در کل، از 66 قاب مورد مطالعه نمونه¬ خاک و گیاه در فصل پاییز برداشت شد. از 5 تیپ گیاهی مرتعی (گندمیان، گون-بروموس، گون-جارو، گون-درمنه و گون-فرفیون) و 1 مرتع تخریب و تبدیل شده به کشت دیم (گندم دیم)، که همگی از نظر نوع مواد مادری و جهت شیب مشابه بودند برای مقایسه شاخص¬های کیفیت خاک در دو فصل پاییز و بهار استفاده شد. در هر تیپ گیاهی، درصد کل تاج پوشش¬گیاهی، درصد تاج پوشش به تفکیک شکل رویشی، و تولید سالانه کل گیاهی اندازهگیری شد. بعلاوه، درصد لاشبرگ، سنگریزه و خاک لخت، به همراه ویژگی¬های محیطی، شامل ارتفاع، درصد شیب، جهت شیب و موقعیت محل نمونه برداری در زمیننما برای هر تیپ گیاهی تعیین شد. تنفس میکروبی برانگیخته و فعالیت آنزیم فسفاتاز قلیایی در دو فصل بهار و پاییز، و مقدار پتاسیم فراهم، فسفر فراهم و رُس پخششونده در آب در نمونه¬های فصل پاییز، و جرم حجمی ظاهری و تخلخل خاک درنمونههای فصل بهار در خاک سطحی (15-0 سانتی¬متر) اندازهگیری شد. میزان تنفس برانگیخته در خاک پوشش¬های مختلف گیاهی، ناهمانندی چشم¬گیری نشان داد؛ به هر روی، اندازه تنفس میکروبی خاک در بهار درخاک گون-بروموس، گون-جارو و گون-درمنه بیشتر از پاییز بود. در فصل پاییز، بیشترین فعالیت آنزیم فسفاتاز در خاک دو تیپ گون-درمنه و گون-بروموس مشاهده شد. این شاخص در فصل بهار، در تیپ های گون-بروموس، گون-درمنه و گون-جارو بیشتر از سایر تیپ¬ها تعیین شد. بیشترین غلظت پتاسیم زیست فراهم در تیپ گون-فرفیون، که نسبت به خاک سایر تیپ ها مقدار رُس بیشتری داشت مشاهده شد. کمترین مقدار این شاخص در تیپ گندمیان و تیپ زراعی گندم دیم اندازه گیری شد. غلظت فسفر زیست فراهم در بین تیپ¬های مختلف گیاهی تفاوت معنی¬داری نشان نداد؛ با این حال، مقدار آن در تیپ گون-جارو بیشترین و در تیپ گندم دیم کمترین است. در بین تیپ¬های گیاهی مختلف، جرم حجمی ظاهری خاک تفاوت معنی¬داری نشان نداد؛ با این حال، کمترین میزان این شاخص در خاک تیپ گون-بروموس مشاهده گردید. مقدار تخلخل کل خاک در بین تیپ¬های گون-بروموس، گندمیان، گندم دیم و گون-درمنه تفاوت چشمگیری نشان نداد، ولی به طور معنی¬داری بیشتر از تیپ¬های گون-فرفیون و گون-جارو تعیین شد. در فصل پاییز، فعالیت آنزیم فسفاتاز قلیایی با فسفر قابل جذب و پتاسیم قابل جذب با فسفر قابل جذب همبستگی مثبت نشان داد. در فصل بهار، فعالیت آنزیم فسفاتاز قلیایی با تنفس میکروبی برانگیخته همبستگی مثبت داشت. روابط رگرسیونی چند متغیره بین شاخص های کیفیت خاک و ویژگی¬های محیطی و گیاهی نشان داد که در فصل پاییز، بیشترین تغییرات فعالیت آنزیم فسفاتاز قلیایی توسط درصد گیاهان بوته¬ای، بیشترین تغییرات تنفس میکروبی برانگیخته بوسیله سنگریزه سطحی، درصد پهن برگان چندساله و درصد سنگریزه عمقی، بیشترین تغییرات فسفر زیست فراهم توسط درصد خاک لخت و تغییرات پتاسیم زیست فراهم توسط تولید کل پوشش گیاهی سالانه توجیه می شود. تاج پوشش کل و تولیدکل سالانه با درصد گیاهان بوته¬ای، گندمیان چندساله و پهن¬برگان چندساله دارای همبستگی مثبت درسطح 1 درصد بودند. غنا و تنوع گونه¬های گیاهی بین تیپ¬های انتخابی تفاوت¬های چشمگیری داشتند، به طوری که در تیپ¬های واقع در مرتع تحت چرای کنترل شده، گونه¬های پهن برگ افزایش معنی¬داری نشان می¬دهند. . نتایج همبستگی پیرسون نشان داد که افزایش تاج -پوشش و به ¬تبع آن افزایش لاشبرگ، به¬عنوان منبع اصلی مواد آلی، سبب تولید مهمترین عناصر غذایی خاک مانند فسفر و پتاسیم شده است،که این مورد ازعوامل اصلی ایجاد همبستگی مثبت بین تاج ¬پوشش و تولید با عناصرغذایی مذکور است.خاک سطحی نقش مهمی درتفسیر فعالیت های مدیریتی در مراتع ایفاء می¬کند. درکل، بیشترین مقادیر شاخص های کیفیت خاک مورد بررسی در زمین¬های با پوشش¬گیاهی بوته¬ای¬ چند ساله دیده شد.
رویا زلقی علی اکبر صفری سنجانی
امروزه آلودگی فلزهای سنگینی که در زیستگاه¬ها رها میشوند، یکی از مهمترین نگرانی¬های زیستی است. برای زیستگاههای آلوده به عناصر کمیاب، برداشت عناصر از خاک در گیاهان بیشاندوز را گیاه بهسازی میگویند. همچنین تیمار گیاه با قارچهای میکوریزی راسته گلومرال مایه افزایش رشد گیاه و توانایی آن در برابر آلودگی¬ها و تنش های خاک میشود و بر برداشت فلز به گیاه نیز تاثیرگذار است. این پژوهش با هدف بررسی پیامد کاربرد قارچهای میکوریزی در افزایش پایداری گیاهان روغنی و بهبود گیاه بهسازی در یک خاک آلوده به سرب در سه گام پایهریزی شده است. در گام نخست قارچهای میکوریزی glomus constrictum (g.c.)، glomus mosseae (g.m.) و glomus etunicatum (g.e.) که به ترتیب از خاک کانسار سرب و روی آهنگران، کانسار سرب و روی زنجان و دشت شور تبریز جدا شده بودند، در بستر شن استریل با کمک گیاه ذرت تکثیر شدند و زادمایه به اندازه 70 گرم برای هر گلدان چهارکیلوگرمی آماده شد. در گام دوم یک خاک کشاورزی با نمک نیترات سرب با اندازههای صفر (کنترل)، 600، 1200 و 1800 میلی گرم بر کیلوگرم به سرب آلوده شد و در زمانهای گوناگون تا 90 روز پس از آلودگی خاک، ریختهای گوناگون سرب و فراسنجههای بیولوژیکی خاک اندازهگیری شد. در این گام دیده شد که افزایش آلودگی سرب مایه کاهش فراوانی ریزجانداران خاک، تنفس خاک، فعالیت آنزیم فسفاتاز اسیدی و قلیایی و کربن زیتوده میکروبی شد. با گذشت زمان ریختهای تبادلی (قابل عصارهگیری با kno3) و فراهم (dtpa) سرب کاهش یافته و ریختهای کربناته (edta) و باقیمانده (hno3) افزایش یافته و همزمان فراسنجههای بیولوژیکی نیز افزایش یافتند. در گام سوم گلدانهای دو بخشی با خاک آلوده به سرب سترون شده پر شدند و با توری گالوانیزه با سوراخهای 25 میکرون دو بخش گلدان جدا شد و در بخش بالایی گلدان مایهزنی با قارچهای تکثیر شده و کشت گیاهان شاهدانه، آفتابگردان و گلگاوزبان انجام شد. برای تیمار نامیکوریزی نیز 70 گرم زادمایه سترون شد و به کار برده شد. در یک گلدان خاک بخشهای چسبیده به ریشه (خاک بخش بالای گلدان)، ریزوسفری (1 سانتیمتر خاک زیر توری) و ناریزوسفری (خاک پایین گلدان) بررسی شد. پس از رشد و برداشت گیاهان، ریشه و بخش هوایی جدا شده و وزن خشک هر بخش و غلظت سرب، روی و کادمیم در آنها و نیز کلروفیل برگ و درصد کلونیزاسیون ریشه گیاه با قارچ بررسی گردید. همچنین خاک هر بخش گلدان جداگانه آنالیز شده و ریختهای گوناگون عناصر یاد شده و فراسنجههای شیمیایی و بیولوژیکی بررسی گردید. توزیع ریختهای سرب در خاک به گونه hno3>edta>naoh>kno3، روی به گونه hno3>edta>kno3≥naoh و کادمیم به گونه kno3>hno3=edta>naoh بود. از بالا به پایین گلدان اندازه تنفس خاک، فعالیت فسفاتاز و فسفر اولسن کاهش یافت که نشاندهنده پیامد مثبت ریشه گیاه و قارچ میکوریزا بر این فراسنجهها میباشد. با افزایش آلودگی سرب کلروفیل برگ، وزن خشک زیتوده هوایی و ریشه، فسفر اولسن خاک، تنفس خاک و فعالیت فسفاتاز کاهش و غلظت سرب در زیتوده هوایی و ریشه افزایش یافت. میکوریزی شدن گیاهان مایه افزایش کلروفیل برگ، وزن خشک و افزایش برداشت فلزها از خاک شده و به گیاه بهسازی کمک مینماید. گیاهان بررسی شده بیشاندوز سرب نبودند اما در غلظتهای بالای سرب نیز رشد کردند که نشاندهنده مقاومت آنها به آلودگی سرب میباشد. در این پژوهش شاهدانه برای سرب انباشتگر بهتری بود درحالیکه آفتابگردان بیشترین غلظت روی زیتوده هوایی و گلگاوزبان بیشترین غلظت کادمیم زیتوده هوایی را داشتند. همچنین با افزایش آلودگی سرب، درصد کلونیزاسیون ریشه با قارچ تا سطح آلودگی 1200 میلی گرم بر کیلوگرم افزایش یافته ولی درصد وزیکول کاهش یافته که میتواند نشاندهنده پیامد سودمند قارچ در شرایط تنش فلز سنگین برای کمک به گیاه باشد. قارچها از نظر کمک به گیاه بهسازی ناهمانند بودند و با توجه به همه برداشت فلزها از خاک و نیز درصد کلونیزاسیون ریشه، قارچهایg.e. و g.c. برتر از g.m. بودند.
محمدباقر فرهنگی راستی علی اکبر صفری سنجانی
بهره¬گیری از کودهای دامی و لجن فاضلاب در کشاورزی یکی از سرچشمه های آلودگی آب¬های روزمینی و زیرزمینی است. کلیفرم¬های روده¬ای مانند اشریشیاکولی در کودها فراوان¬اند و بودن سویه¬های بیماری¬زایی مانند o157 که دوز بیماری¬زایی کمی دارد، مایه دگرگونی نگرش پژوهش¬گران درباره¬ی زیان-های کاربرد کودهای دامی شده است. افزون بر این، کاربرد باکتری¬های دست¬کاری ژنتیکی شده، مانند سودوموناس¬ها برای زدودن آلاینده¬های آلی محیط زیست، گاهی مایه آلودگی زیستگاه های طبیعی نیز می¬شود. هدف این پژوهش بررسی پیامد کاربرد کربنات کلسیم و کود دامی بر زنده¬مانی، چسبندگی و جابجایی باکتری اشریشیا کولی و سودوموناس فلورسنس سوش cha0 در خاک می¬باشد. آزمایش در سه بخش انجام شد. در بخش نخست، پیامد سطوح صفر، 5، 10، 15 و %25 کربنات کلسیم آزمایشگاهی و کربنات کلسیم معادل خاک و هم¬چنین 2 و %5 کود گاوی و مرغی بر زنده¬مانی باکتری¬ها بررسی شد. آزمایش در دو خاک سترون و ناسترون و در سه دمای 4، 15 و °c37 انجام شد. در خاک ناسترون، کربنات فراوان (15 و %25) و دمای بالا (°c 37) زمان زنده¬مانی e. coli را در برابر گواه (صفر درصد کربنات) و دمای °c4 کاهش داد. پیامد دما دربرابر کربنات برجسته بود و تنها تا دو هفته در دمای °c 37 باکتری از آمیخته¬های یاد شده بازیابی شد. در خاک سترون شمار باکتری¬ها و زمان زنده¬مانی در همه آمیخته¬ها در هر دو دمای انکوباسیون 15 و °c37 بیشتر بود که پیامد زیانبار باکتری¬های دگرپرور و رقیب را بر زنده¬مانی نشان می¬دهد.کربنات کلسیم در خاک ناسترون مایه کاهش زمان زنده¬مانی e. coli نسبت به گواه در هرسه دمای انکوباسیون شد و در شرایط سترون نیز زمان زنده مانی را در دمای °c 4 کاهش داد. در خاک ناسترون کاربرد کود دامی در هر سه دما مایه کاهش زمان زنده¬مانیe. coli شد و پیامد کود مرغی در کاهش زنده¬مانی در برابر گواه آن بیشتر بود. در خاک سترون نیز کاربرد کود دامی مایه افزایش چشم¬گیر زمان زنده¬مانی در برابر گواه شد و پیامد کود گاوی در افزایش زمان زنده¬مانی برجسته¬تر بود. پیامد افزایش کربنات بر زنده¬مانی باکتری cha0 سودمند و پیامد افزایش دما بر آن زیانبار بود. به گونه¬ای که در خاک ناسترون، در °c 4، تا شش ماه، در °c 15، نزدیک 5 ماه و در °c 37 باکتری¬ها تنها یک هفته زنده ماندند. در خاک سترون، افزایش رشد سه واحد لگاریتمی (سه دهگان) در شمار باکتری cha0 در همه تیمارها دیده شد که در °c 4 تا پایان دوره آزمایش برپا بود و در °c 15، از مرز مایه¬زنی¬شده¬ی نخستین کم¬تر نشد. در °c 37 نیز زمان زنده¬مانی در همه¬ی تیمارها افزایش یافت و به نزدیک 3 هفته رسید. در خاک ناسترون پیامد کود گاوی مایه افزایش و پیامد کود مرغی مایه کاهش زمان زنده¬مانی cha0 در دمای 4و °c 15شد. سترون¬کردن آمیخته¬های دارای کود دامی مایه افزایش 3 تا 4 واحد لگاریتمی در شمار باکتری cha0 شد که در °c 4 با روند پایدار و در °c15 با اندکی کاهش، تا پایان دوره آزمایش باکتری زنده از آمیخته¬ها بازیابی شد. در این آزمایش نیز پیامد دمای °c 37 بر بودن و نبودن کود در زیستگاه باکتری چربش داشت و در این دما از آمیخته¬های سترون و ناسترون تنها یک هفته باکتری بازیابی شد. روی¬هم¬رفته، پیامد دما بر زنده مانی هر دو باکتری نمایان¬تر از پیامد دیگر ویژگی¬های آزمایش شده بود. اگرچه باکتری e. coli در دمای °c 37 بیش¬تر از cha0 زنده ماند، ولی دمای °c 4 برای زنده ماندن cha0 در خاک¬ها شایسته¬تر بود. دمای °c15، کربنات کم و کود گاوی برای زنده¬مانی و بازیابی e. coli و دمای°c 4کربنات بالا و کود گاوی برای زنده¬مانی و بازیابی cha0 در آمیخته¬ها بهتر بود. سترون کردن مایه افزایش شمار و زمان زنده¬مانی هر دو باکتری شد و زیستگاه بهتری برای cha0 در خاک پدید آورد. آزمایش چسبندگی پیامد تیمارهای کربنات کلسیم (صفر، 5، 10، 15 و %25) بر چسبیدن باکتری¬ها به دانه¬های شن با اندازه¬ی 2-1، 1-5/0، 5/0-25/0، 25/0-15/0 و 15/0-05/0 میلی¬متر و پیامد کربنات کلسیم معادل بر چسبیدن باکتری¬ها به خاک¬دانه¬های هم¬اندازه¬ی شن در سه زمان تعادل 2، 10 و 30 دقیقه بررسی شد. کربنات کلسیم و کربنات¬های معادل خاک به ترتیب مایه چسبیدن شمار بیشتری از باکتری¬ها به دانه¬های شن و خاک¬دانه¬های هم¬اندازه¬ آن شدند، اگرچه درصد چسبندگی در همه اندازه کربنات¬های بکار رفته در خاک¬دانه¬ها بیش¬تر بود. کاهش قطر دانه¬ها و افزایش زمان تعادل نیز مایه افزایش جذب شدند، اما روند منظم نبود. روی-هم¬رفته می¬توان گفت که در چسبندگی e. coli به دانه¬های شن، پیامد کربنات کلسیم بیش¬تر از پیامد زمان تعادل و آن¬هم بیش¬تر از پیامد اندازه¬ی دانه¬ها بود. ولی در چسبندگی به خاک¬دانه¬ها، اهمیت زمان تعادل بیش¬تر از اندازه¬ی خاک¬دانه¬ها و آن¬هم بیش¬تر از پیامد کربنات کلسیم معادل بود. در چسبندگی cha0 به دانه-های شن، پیامد کربنات کلسیم بیش¬تر از اندازه¬ی دانه¬ها بود و در چسبندگی به خاک¬دانه¬ها اهمیت اندازه¬ی دانه¬ها بیش¬تر از زمان و آن¬هم بیش¬تر از پیامد کربنات کلسیم معادل بود. روی¬هم¬رفته گرایش e. coli به چسبیدن روی دانه¬ها 48/1 برابر بیش¬تر از cha0 بود. در بخش دوم آزمایش چسبندگی، پیامد تیمارهای کود دامی (صفر، 2 و %5 گاوی و مرغی) و اندازه¬ی دانه¬های شن (25/0-2 و mm 05/0-25/0) بر درصد جذب باکتری¬ها روی دانه¬های شن بررسی شد. کاربرد کودها مایه افزایش چسبیدن باکتری¬ها در خاک شد و جذب باکتری e. coli در تیمار کود گاوی و جذب cha0 در تیمار کود مرغی بیش¬تر بود. در آزمایش¬های آب-شویی، پیامد کربنات کلسیم خاک (صفر، 5، 10، 15 و %25) بر آب¬شویی باکتری¬ها در ستون¬های خاک دست¬خورده (قطر 6/3 و بلندی cm 15) و در دو خاک که در آغاز خیس و خشک بوده اند، بررسی شد. اندازه ml 7 از محلول 025/0 مولار kcl که دارای 106×7 باکتری بود، به ستون¬های دست¬خورده افزوده شده و آب-شویی با محلول 01/0 مولار kno3 در شرایط جریان ماندگار با شدت جریان cm h?188/6 انجام شد. منحنی رخنه (btc) e. coli در خاک خیس شکل منظمی داشت و نقطه اوج آن در زمان 28 و 42 دقیقه رخ داد. افزایش غلظت کربنات مایه کاهش پیک btc شد. در آزمایش خاکی که در آغاز خشک بود، دیده شد کهbtc شکل منظمی ندارد و افزودن کربنات مایه کاهش بیش¬تر شمار باکتری¬های بیرون¬آمده از ستون در زمان آزمایش شد. منحنی رخنه باکتریcha0 در هر دو خاکی که در آغاز خیس و خشک بودند، شکل منظمی نداشت و افزودن کربنات مایه افزایش شمار باکتری آب¬شویی شده گردید. در هر دو خاکی که در آغاز خیس و خشک بودند، بیش¬ترین نگه¬داری باکتری در خاک و ضریب پالایش e. coli پس از افزودن کربنات، در لایه نخست (cm 3-0) و ستون دارای %25 کربنات به دست آمد. اندازه باکتری¬های پالایش¬شده در این لایه یک واحد لگاریتمی بیش¬تر از لایه¬های زیرین بود. ضمن اینکه پالایش در این لایه در خاکی که در آغاز خشک بود، در برابر خاکی که در آغاز خیس بود 3/0 واحد لگاریتمی بیش¬تر بود. پس از کاربرد کربنات، بیش¬ترین پالایش cha0 نیز در لایه نخست (cm 3-0) و ستون دارای %5 کربنات (در خاک خیس) و %10 کربنات (خاک خشک) به دست آمد. اگرچه روند پالایش cha0 در ستون خاک منظم نبود، اما اندازه باکتری¬های پالایش¬شده در این لایه یک واحد لگاریتمی بیش¬تر از لایه¬های زیرین بود. افزایش درصد کود مایه افزایش بلندی نقطه اوج و دیرآیی btc شد. در خاک خشک نیز کود دامی مایه افزایش آب¬شویی باکتری e. coli شد، اگرچه منحنی رخنه منظم نبود. کاربرد کود دامی در اندازه بالا در خاکی که در آغاز خشک بود و به ویژه کاربرد کود گاوی مایه افزایش شمار باکتری e. coli در آب آب¬شویی شده و افزایش جابجایی آن شد. منحنی رخنه cha0 نشان داد که کاربرد کود مایه کاهش آب¬شویی باکتری در خاک خیس و افزایش آب¬شویی در خاک خشک می¬شود. با کاربرد کود دامی، بیش¬ترین پالایش e. coli در لایه اول (cm 3-0) و به ترتیب برای تیمار شاهد و %2 گاوی در خاک خیس و خشک به دست آمد. شمار باکتری¬های پالایش¬شده در این لایه در خاک خشک در برابر شرایط خیس 79/0 واحد لگاریتمی بیش¬تر بود. بیش¬ترین پالایش cha0 نیز در لایه اول (cm 3-0) و تیمار %5 کود گاوی (در خاک خیس) و %2 کود گاوی (خاک خشک) به دست آمد. اگرچه روند پالایش cha0 در ستون خاک منظم نبود اما اندازه باکتری¬های پالایش¬شده در این لایه یک واحد لگاریتمی بیش¬تر از لایه¬های زیرین بود. روی¬هم¬رفته باکتری سودوموناس فلورسنس cha0 بیش¬تر از اشریشیاکولی در خاک زنده ماند، کمتر به روی دانه¬ها چسبید و بیشتر در ستون-های دست¬خورده جابجا شد.
حکیمه استوارزاده محسن جلالی
چکیده ندارد.
نصراله رعیت علی اکبر صفری سنجانی
چکیده ندارد.
حامد ارفع نیا محسن جلالی
چکیده ندارد.