نام پژوهشگر: امیر مظفر امینی
مهرداد توده روستا جواد میر محمد صادقی
هدف از این مطالعه بررسی وضعیت توزع درآمد بین کشاورزان دو ناحیه دشت و کوه شهرستان ساوجبلاغ استان تهران می باشد. داده های این تحقیق از طریق پرسشنامه و مصاحبه حضوری با 350 کشاورز که از طریق نمونه گیری طبقه ای متناسب و تصادفی انتخاب گردید، جمع آوری شد. برای تحلیل از تکنیکهای ضریب جینی، مقایسه پنجکها و مقایسه میانگین ها استفاده گردید. نتایج نشان داد که میزان نابرابری درآمد در ناحیه کوه بیشتر از دشت می باشد. میانگین درآمد در پنجک پنجم به طور قابل ملاحظه ای نسبت به سایر پنجکها بالاتر بود و این موضوع در ناحیه کوه شدیدتر می باشد. شبیه به نابرابری در مورد توزیع درآمد ،در مورد توزیع زمین نیز ملاحظه گردید. منابع درآمدی کشاورزان شامل فعالیتهای کشاورزی ( زراعت ،دامداری و باغداری) و فعالیتهای غیر کشاورزی ( شغل دوم و درآمدهای دیگر) بود. درآمد از منابع کشاورزی مهمترین عامل نابرابری در درآمد بود که به ترتیب دامداری ، زراعت و باغداری نقش بیشتری در ایجاد نابرابری داشتند. در ناحیه دشت تفاوت معنی داری بین پنجکها از نظر میانگین سن کشاورزان ملاحظه نشد. و این تفاوت سنی از نظر آماری در سطح 5 درصد معنی دار بود. در ناحیه دشت با حرکت از پنجک درآمدی اول به پنجک پنجم از سطح تحصیلات کشاورزان کاسته می شد. و این کاهش از نظر آماری در سطح 10 درصد معنی دار بود . برعکس در ناحیه کوه با حرکت از پنجک درآمدی اول به پنجک پنجم تحصیلات کشاورزان افزوده می شود و این افزایش در سطح 1 درصد معنی دار بود. تعداد سرپرست زن در بین خانوارهای کشاورز شهرستان ناچیز بود( در 350 نمونه 3 زن) و به همین لحاظ اثر جنسیت تحلیل نگردید.به نظر می رسد که سیاستگزاری های تشویق کننده دامداری برای پنجکهای فقیر بخصوص ناحیه کوه تقریبا از درآمدهای دامداری محرومند می تواند به کم کردن نابرابری درآمدی کمک کند. با توجه به امکان کم تغییر در سطح زمین کشاورزان ایجاد مشاغل دیگر برای کشاورزان نیز می تواند راهی برای کاهش نابرابری درآمد باشد.
محمد علی احمدی شاپور آبادی امیر مظفر امینی
با توجه به بررسی های انجام شده در این تحقیق ، برخی از عوامل تاثیر گذار بر میزان خود اتکایی اقتصادی زنان روستایی عبارت است از : سهم دریافتی زنان از درآمدشان ، اشتغال زنان در خارج از خانه ، فعالیت در عرصه های کارفرمایی یا مزد بگیری ، نوع شغل زنان و همسران آنها ، پس انداز شخصی ، تعداد فعالیت ها ، دسترسی زنان به سرمایه ، تنگنا ها و محدودیت های فرهنگی و سنتی ، عدم آگاهی و اشراف زنان به حقوق اساسی خود ، تاخر تحولات فرهنگی و اجتماعی نسبت به تغییرات اقتصادی و ضعف برنامه های حمایتی از زنان جهت کسب درآمد .