نام پژوهشگر: عبدالله شکیبا
حسین نوری عبدالله شکیبا
آنگاه که در گفتار حکماء دقت کنیم متوجه می شویم آنچه که فکر آنها را به خود مشغول کرده است این بود که آیا آنچه محیط بر انسان است و آدمی آن را درمی یابد حقیقت و واقعیت دارد یا نه؟ و به عبارت دیگر اولین مسئله ای که از دیرباز تا به امروز اندیشهء فلاسفه را به خود جلب کرده است مسئله ثبات و تغیر است فلاسفه با خود می گفتند آنچیزی که بر انسان احاطه دارد اگر واقع است چرا متغییر است و بر یک حالت نیست ؟ و اگر واقعیت ندارد آنچه به نظر انسان نمایش می یابد چیست ؟ این دو صورت عمده که یکی تغیرپذیری بعضی از امور و دیگری دوام و استمرار بعضی از امور دیگر است از دیرباز مورد توجه متفکران یونانی بود این متفکران در اولین نظریات خود سعی بر آن داشتند تا هم جنبهء ثبات و هم جنبهء تغیر را تبیین نمایند، جنبه ثبات را از طریق توصیف عالم بر حسب یک یا چند عنصر ثابت و جنبهء تغیر را از راه دگرگونیهای موجود در عالم پدیدار تبیین کنند، عالم پدیدار همیشه در حال تغیر و عالم واقعی همواره دارای اوصاف ثابت و نامتغیر است . اما برخی مشکلات باعث گردید که چنین تصور شود که این دور صورت متغیر و ثابت ممکن نیست هر دو صورتهای واقعی و حقیقی جهان باشد، زیرا از یک طرف اگر همه چیز تغییر می کند دیگر چیزی ثابت نمی تواند باشد و از طرف دیگر اگر عنصر ثابتی در جهان وجود داشته باشد آن عنصر در معرض تغیر قرار نمی گیرد و نمی توان با این عنصر ثابت تغییرات و دگرگونیهای عالم طبیعت را تبیین کرد و بالاخره چنین عنصر ثابتی نمی تواند جزء نظام و دستگاه عالمی باشد که همواره در حال صیرورت و شدن است . لذا با توجه به این مفاهیم و ضرورت این مسائل در عالم فلسفه و نزد اندیشمندان سترگ دنیای فلسفه به نظرم آمد که حقیقت را از دیدگاه افلاطون مورد تحلیل و بررسی قرار دهم ولی قبل از هر چیز بدین منظور بر آن شدم که برای فهم دقیق نظام فلسفی افلاطون که از جریانهای فکری گوناگون متاثر می باشد آن جریانات فکری را به طور مختصر مطرح کرده و سپس نظریه مورد توجه افلاطون را بازگو نمایم.