نام پژوهشگر: محمدعلی طالبی
محسن احمدی محمدعلی طالبی
یکی از دوره های درخشان تاریخ ادبیات عرب، عصر عباسی است که در پی سقوط امویان در سال 132 هـ . ق روی کار آمد. از عوامل سقوط امویان خشونت حکام با عامه مردم، تبعیض نژادی، ظلم و ستم به خاندان رسـول الله (ص) و ... را می توان نام برد. دولت عباسی از لحاظ اقتدار سیاسی به سه دوره تقسیم می شود : دوره قـدرت گرفتن حکومت مـرکـزی ، دوره انقـلابات و دوره تولد دولت های کوچک از دولت مرکزی . از مهمترین این دولت ها، دولت حمدانیان، سامانیان و... و از عوامل پیدایش آنها ضعف دولت مرکزی و قدرت یافتن بیگانگان در این دولت بوده است.نهضت ترجمه باعث افزایش آگاهی مردم نسبت به حکمت و فلسفه یونانی گردید و این معانی عقلانی به همراه عنصر خیال ایرانیان به شعر و نثر عرب رنگ تازه ای بخشید. در نثر نیز تحول گسترده ای پدید آمد، در گذشته خطابه و رساله نویسی رواج داشت اما اینک مقامه نویسی، اخوانیات، تالیفات علمی و ادبی ، ظهور و گسترش یافت. بیت الحکمه ی بغداد نه تنها گنجینه خوبی از کتب موجود را فراهم نمود بلکه به تشویق و ترویج ترجمه آثار دیگر بلاد نیز اهتمام ورزید. تفکر عربی در این دوره علاوه بر رنگ علمی، رنگ فلسفه را نیز به خود گرفت، چرا که مترجمان علاوه بر فلسفه یونان، از هند و ایران آثاری ارزشمند را برای مخاطبین خود ترجمه نمودند. هندسه، ریاضیات، ستاره شناسی و شیمی از جمله این علوم ترجمه شده، بود. از لحاظ ادبی این عصر به دو دوره تقسیم می شود : الف ) عصر تدوین و جمع آوری ب ) عصر بحث و تحقیق و توجه به عقل که از نقش فلسفه در این دوره حکایت می کند. تالیف معجم ها از ویژگی های بارز این عصر است. در عصر ابوالعلاء مجامع علمی و فلسفی و مناظره در بغداد مورد توجه علاقمندان واقع شد. با عنایت به اینکه موضوع رساله مقایسه افکار و آراء دو شاعر عصر عباسی و معاصر است اکنون و پس از نگاهی گذرا به عصر عباسی، به بررسی مختصری از تاریخ دوره معاصر می پردازیم. دوره معاصر تاریخ ادبیات عرب با حمله ناپلئون بناپارت در سال 1798 م به مصر آغاز شد، این حمله بیشتر با هدف توسعه استعمار فرانسه و نفوذ در مستعمرات دیگر رقیبان آن کشور بود از آنجا که ناپلئون با شعار عمران و آبادی این سرزمین را اشغال کرد، در ابتدا از سوی مردم با مقاومت چندانی مواجه نشد ، و مردم مصر از اقدامات فرانسویان خشنود نبودند، لذا فرانسویان مجبور به خروج از این کشور شدند و بعد از آنان خاندان محمد علی پاشا بر مصر حکومت راندند. از جمله حاکمان برجسته این خاندان می توان به محمد علی اشاره کرد که دوره او، دوره نهضت علمی و نظامی و اقدامات سازنده در عرصه فرهنگ و مطبوعات به شمار می آید. بعد از محمد علی، عباس اول روی کار آمد که دوره او دوره توقف اصلاحات و حرکت نهضت به حساب می آید ولی طولی نکشید که اسماعیل که از نوادگان محمد علی بود راه جد خود را در پیش گرفت و با برقراری روابط دوستانه و پرداخت رشوه به صاحبان قدرت در دولت عثمانی در پی استقلال کامل مصر برآمد. در دوره او عمران و آبادانی کشور ادامه یافت و این امر باعث بدهکاری حکومت شد، همچنین پای کشورهای غربی در این دوره به مصر بیش از پیش باز شد ، چنانکه فرانسه و انگلیس به رقابت در این کشور پرداختند و از این رو این دوره را دوره رقابت های دوگانه نامیده اند. درعهد «توفیق» مصر با قیام عرابی پاشا و اشغال شدنش از سوی انگلستان مواجه شد. در اواخر قرن 19 م و اوایل قرن 20 م عباس حلمی دوم بر تخت سلطنت تکیه زد و مقاومت در برابر اشغال انگلستان را در اولویت برنامه های خود قرار داد. هر چند که قیام عرابی پاشا با انگیزه استقلال سیاسی مصر از دولت عثمانی صورت گرفت لیکن اشغال این کشور از سوی انگلیس از تحقق آن جلوگیری کرد و این امر باعث گسترش نا امیدی عمومی در بین اهالی مصر گردید. مصریان نه تنها در عرصه سیاسی موفق نبودند بلکه در فعالیت های اقتصادی نیز به برده و بنده استعمار تبدیل شدند. حزب امت و حزب وطن از جمله احزاب فعال در عرصه سیاسی مصر تلقی می شدند که هر یک برنامه هایی را برای حکومت مصر پیگیری می نمودند و بر سر اینکه مصر مستعمره بماند یا مستقل شود با یکدیگر مبارزه می کردند. عصر سوم نهضت از سال 1952 م با انقلابی شروع شد که به اعلام جمهوریت مصـر وپایان یافتن حکـومت خانـدان محمد علی منجر گردید. از جنبه اجتماعی ورود فرانسویان به مصر باعث بیداری و آگاهی ساکنان این منطقه گردید ، چرا که فرانسـویان گروهی از علماء و متخصصین خود در عرصه های علمی و صنعتی را به مصر آورده تا آن کشور را به سمت پیشرفت سوق دهند. رابطه مصر با اروپا با فرستادن هیأت هایی به فرانسه گسترش یافت و تاسیس مدارس فراوان در این دوره، موجبات رشد حرکت علمی در مصر را فراهم نمود. بعد از محمد علی مدتی این حرکت ها متوقف شد تا آنکه اسماعیل نهضت پدر را ادامه داد و با پیشرفت و آبادانی مصر بخشی از اهالی سوریه و لبنان جهت بهره گیری از موقعیت ویژه مصر به آن سرزمین مهاجرت کردند. جامعه ی مصر از دو طبقه حکام واشراف عثمانی و طبقه محروم که غالبا شامل عامه مردم بود تشکیل می شد. مساله فقر که از مهم ترین مشکلات اجتماعی این دوره است سبب از هم پاشیدگی بسیاری از خانواده ها و بی خانمان شدن فرزندان آنان شد، علاوه بر فقر بیماری ها، خرافه پرستی و بیسوادی گریبانگیر مصریان شده بود. به دنبال اشغال مصر از سوی انگلستان، شورش های زیادی در مقاومت با آنان به پا شد. جمال الدین اسد آبادی و محمد عبده از پرچمداران بیداری مصریان بودند. حمله ناپلئون، انتشار مجلات و روزنامه ها، تاسیس مدارس و مجامع علمی و ادبی و اعزام هیات های علمی به اروپا در عرصه فرهنگ مصر تاثیر بسزایی داشتند. از حیث ادبی، عصر محمد علی دوره شکوفایی شعر و ادب نبود، در عصر اسماعیل صدقی روزنامه ها گسترش پیدا کرد و ارتباط با غرب توسعه یافت. این ارتباط باعث تغییر ذوق ادبی مصری ها شد چرا که ذوق آنان از حالت جمود خارج شده و تازگی و نشاطی جدید پیدا کرد. شعر این عصر تابعی است از آگاهی عرب از افکار و اندیشه ی غرب چرا که شعراء نه تنها آراء غرب را در شعر خود منعکس ساختند بلکه از عاطفه و موسیقی غرب نیز بهره گرفتند. دو جریان مهم در این دوره در مواجهه با شعر و ادب پدید آمد که یک جریان بر پای بندی و تقلید از گذشته تاکید می کرد و جریان دیگر علاوه بر بهره گیری از گذشته در پی نو آوری و تجدید بود. نزاع بر سر جدید و قدیم بدآنجا انجامید که برخی ندای شعر حر را سر دادند و برخی نیز خواهان شعر مرسل بودند. از مهمترین منادیان تجدید می توان به بارودی اشاره کرد. از جمله مظاهر تاثیر فرهنگ و ادب اروپا بر ادبیات عرب باید به ظهور قصه و نمایش نامه نویسی در آن اشاره نمود. توجه ادیب بیشتر متوجه مردم و مشکلات آنان و چگونگی حل و فصل این مشکلات گردید. نقد عرب نیز از اروپا و به خصوص افکار فلسفی آنان بی بهره نماند، مقایسه بین ادبای غربی و شرقی، رابطه شعر با اجتماع و علوم، بررسی شعر و نثر و اختلاف آن دو، خیال شعری و صورتهای آن و ... از مهمترین موضوعات نقد این دوره است. از مهمترین ناقدان این دوره می توان به عباس محمود العقاد، محمد مندور، شوقی ضیف و طه حسین اشاره کرد. آنچه که گذشت شرح موجزی از دو دوره ای بود که معرّی و طه حسین در آن زیستند. اکنون به شرح حال این دو ادیب می پردازیم. ابو العلاء معری شاعر و اندیشمند عرب به سال 363 هـ در معره النعمان چشم به جهان گشود، گر چه او در ابتدای کودکی چشمان خود را از دست داد اما برخورداری از خانواده صاحب علم و فضل و نبوغ و هوش خدادای او را به وادی ادب کشاند. ابوالعلاء در این میدان به زیبایی هنرنمایی نمود و توجه عام و خاص را به خود جلب کرد. در اهمیت او همین بس که بعد از مرگش هفتاد شاعر در فراق او مرثیه سرودند. او به بد بینی و تشاوم مشهور است و البته برای تشاوم او دلایلی ذکر شده است که نابینایی، فقدان پدر و مادر و برخوردهای نامناسب مردم روزگار با او از مهمترین آنها است. کنجکاوی در اعمال مردم و پی بردن به شرارت باطنی آنان و عدم موفقیت در اصلاح خصال زشت ایشان بر تشاوم او افزود این تشاوم به دنبال آشنایی وی با فلسفه هندی به گوشه گیری او انجامید تا آنجا که از ازدواج سر باز زد و حتی در غذا خوردن از مجالست با خادم خود اکراه داشت. او خود را زندانی سه زندان: زندان خانه ، نابینایی و جسم خود می دانست. در زندگی قانع بود و از لحاظ اخلاقی کسی از او در آزار نبود و از حرام پرهیز می نمود. برخی بر این عقیده اند که او به علت فقر از طریق شعر ارتزاق می کرد و برخی این عقیده را رد کرده و برای اثبات رای خود مدایح ابوالعلاء را به عنوان سند مطرح کرده اند و گفته اند از آنجا که در مدایح او اشخاص برجسته مشاهده می شود این ادعا مردود است. در ردّ تکسب او، عزت نفس ابوالعلاء را می توان یادآور شد. از آنجا که اوضاع سیاسی و اجتماعی معره النعمان را موافق حال خود نیافت و اشتیاق شدیدی به کسب علم و ادب در خود مشاهده نمود عزم سفر به بلاد دیگر را در پیش گرفت. علی رغم آنکه شعر و شعراء در روزگار او مورد توجه خلفاء و درباریان بودند از تکسب و نزدیک شدن به خلفاء و امور سیاسی امتناع نمود و در پی کسب مقام و شهرت از این راه برنیامد. به نظر می رسد غرق شدن در شعر و شاعری و علم اندوزی اجازه این کار را به او نمی داد. از خویشاوندان و بیگانگان در حضر و در سفر به کسب علم پرداخت تا آنجا که علاوه بر علوم ادبی با فلسفه یونان و هند و افکار ایرانیان و دین مسیح و یهود آشنا شد و چنان شد که خانه او محل رفت و آمد جویندگان علم گردید و حتی رجال سیاسی ای که به معره النعمان پا می نهادند به دیدن او اشتیاق می ورزیدند. بعد از شرح مختصری از زندگی ابوالعلاء، در اینجا به صورت گذرا به بررسی زندگی طه حسین می پردازیم. طه حسین در سال 1889 م در منطقه صعید در خاک مصر چشم به جهان گشود و طولی نکشید که همچون ابوالعلاء بینایی خود را در سنین کودکی از دست داد. در خانواده ای پرجمعیت رشد و نمو یافت و نابینایی راهی جز تحصیل علم و دانش برایش در پیش نگذاشت و این کار را از رفتن به مکتبخانه آغاز کرد و در مدت کوتاهی نبوغ خود را با حفظ قرآن مجید نمایان ساخت. برای ادامه تحصیل لازم بود تا مقدمات ورود به الأزهر یعنی حفظ الفیّه را شروع نماید بعد از این کار به همراه برادرش که از دانش آموختگان الازهر بود بدانجا وارد شد و در نزد اساتید برجسته ای همچون سید علی مرصفی شاگردی نمود. بعد از الازهر در سال 1908 م وارد دانشگاه ملی مصر گردید. او در زمانی که در دانشگاه مشغول به تحصیل بود با دو مدیر روزنامه یعنی « لطفی ال سید » و « عبدالعزیز جاویش » آشنا شد و از طریق این دو نفر به نویسندگی در روزنامه ها پرداخت . در آنجا توانست با دفاع از رساله خود با عنـوان « ذکـری ابی العلاء » اولین مدرک دکتری خود را اخذ نماید و اولین دانشجویی بود که در دانشگاه ملی مصر موفق به اخذ مدرک دکتری گردید. دولت مصر عده ای از دانشجویان از جمله طه حسین را برای تحصیل به فرانسه فرستاد طه حسین در دانشگاه سوربون با دفاع از رساله اش با عنوان « فلسفه إبن خلدون الإجتماعیه » دومین مدرک دکتری خود را اخذ نمود در آن کشور با زبان فرانسوی آشنا شد و همین امر بعدها در ترجمه آثار فرانسوی به کمک او آمد. در این کشور بود که با سوزان دختر کشیش مسیحی آشنا شد و سپس ازدواج کرد. طه در پیشرفت علمی خود تا حد زیادی مدیون همسرش است. طه حسین که به عنوان « عمید الادب العربی » مشهور است بعد از بازگشت از فرانسه در سال 1919 م ، بر کرسی استادی در دانشگاه مصر تکیه زد و به تدریس تاریخ یونان در دانشگاه مصر پرداخت. او علاوه بر مقام استادی دو بار به عنوان رییس دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره در سال های 1928 م و 1934 م منصوب گردید حتی از اینها فراتر رفته و در پست وزارت آموزش و پرورش مصر نیز چندی فعالیت نمود. طه حسین موسس دانشگاه الاسکندریه و عین الشمس در مصر بود و توانست جایزه ویژه دولت مصر را به خاطر فعالیت های گسترده ادبی خود دریافت کند. او وارد دنیای سیاست شد و حضورش در این عرصه بیشتر از طریق نوشتن مقالات در روزنامه ها بود و سرانجام پس از عمری تحصیل و پژوهش خورشید وجودش در سال 1973 م غروب کرد. حال که با عصر و شرح حال معرّی و طه حسین آشنا گشتیم به ادبیات و اسلوب ادبی این دو ادیب می پردازیم . در اثبات برجستگی و نبوغ ابوالعلاء همین اندازه کفایت می کند که بدانیم او حدود 64 اثر در زمینه های ادبی و فلسفی و اخلاقی برای دوستداران عرصه علم و ادب به یادگار نهاده است؛ از مهمتـرین آثار او می توان به لـزوم ما لا یلزم یا لـزومیات، دیوان سقـط الـزنـد، رسالـه الغفـران، الفصول و الغـایـات، درعیـات و ... اشاره داشت. از حیث اسلوب، ابوالعلاء دارای ویژگی های خاصی می باشد که می توان گفت این ویژگی ها به آثار او رنگ تازه ای بخشیده است. عده ای او را رمز گرا پنداشته اند، شاید این پندار از آنجا ناشی شده است که ابوالعلاء آراء خود را به صورت اشاره و ایماء در شعر و نثر خود آورده است. خود او نیز به این نکته اشاره می کند و بر این عقیده بود که باید سخن را در قالب مجاز بیان نمود علاوه بر این او خود را وحشی الغریزه پنداشته و از کلمات غامض بسیار بهره برده است. گوشه نشینی و دوری از دنیا و اجتماعات و مناصب بر غموض او در کلامش افزوده است. رمزگرایی و غامض بودن کلمات و عبارات موجب دیر فهمی کلام او برای خواننده شده است . یکی از عوامل گرایش ابوالعلاء به غموض ممکن است آن باشد که او استفاده از این شیوه را نشانه تفوق و برتری خود می دانست و در پی آن بود که قدرت و تسلط و علم خود را بر زبان عرب به مخاطبان خود اثبات نماید و از دیگر عوامل غموض کلام او آگاهی از علوم فلسفی و استفاده از اصطلاحات فلسفی است. در ابتدای راه او تقلید کردن را پیش گرفت و از لحاظ مسلک پیرو مذهب شامی بود، از این جهت مشاهده می کنیم که در نوشته هایش به بلاغت و صنایع بدیعی و بیان تمایل فراوانی نشان داده است. کتاب « لزوم ما لا یلزم » به عنوان نمونه ای بارز از تکلف و پیچیدگی ابوالعلاء به شمار می آید، علی رغم آنکه ابوالعلاء از نعمت بینایی محروم بوده در توصیف ، دقت فراوانی را از خود نشان داده است. آنچه تا کنون گفتیم به شعر او مربوط است. البته اسلوب او در نثر چندان تفاوتی با کلام منظومش ندارد، همانگـونه که در شعرش متکلف بود در نثـر نیـز از آن فاصله نگـرفت ، به نظر می رسد چون ابوالعلاء از حس شاعری بالایی برخوردار بوده، در نثر نیز به سجع توجه نموده است و سجع از ویژگی های نثری او به حساب می آید، استفاده از امثال و حکم به کلامش زیبایی خاصی بخشیده است. در کلام ابوالعلاء نشانه ای از رکاکت و غیر اخلاقی بودن نمی بینیم. او در شعر از علوم اکتسابی خود بهره گرفته و در نثر نیز این علوم را به کار برده است و از این رو اصطلاحات علمی بخصوص علم زبان شناسی در نثرش فراوان یافت می شود. ابوالعلاء نه تنها در ادبیات عرب مورد توجه بوده بلکه از سوی غربی ها نیز مورد توجه واقع شده است ، چنانکه دانته در کمدی الهه خود از این شخصیت تقلید نموده است. ابوالعلاء به آثار خود عنایت فراوانی داشته و پیوسته از آن بیم داشته که مبادا با بیان افکار خود مورد اتهام و بغض و کینه ی مردم قرار گیرد، چنانکه این نگرانی ها جامعه حقیقت پوشید و عده ای از آنجا که توان رقابت با ابوالعلاء را نداشتند به حسادت و دشمنی با او پرداختند و برخی نیز چون در فهم آرائش با مشکل مواجه شدند او را به الحاد و خروج از حقایق متهم ساختند. به طور کلی می توان گفت اسلوب ابـوالعلاء از حالت درونی و روحیـات اخلاقی وی تأثیر زیادی پذیرفته است. او همانگونه که از جامعه اش دوری می کند در استفاده از کلمات رایـج نیز دوری می گزیند و اگر در پوشـش از لباس های خشن استفاده می کند در الفاظ نیز این خشونت را به کار می برد. تشاوم او در آثارش به وضوح مشاهده می شود. این تشاوم یا از نابینایی او نشأت گرفته و یا ناشی از مصاعبی است که در طول زندگی همچون فقدان پدر و مادر گریبان او را گرفته و یا به دلیل برخوردهای نامناسب جامعه با او است. از لحاظ فکری ابوالعلاء را فیلسوف معرفی نموده اند البته اینکه او فیلسوف به معنای واقعی کلمه بوده مورد بحث است ولی می توان گفت در مباحث عمومی فلسفه همچون بحث روح ، جاودانی، ماده و جبر و اختیار همان افکار فیلسوفان واقعی را تبعیت کرده است. شاید علت آنکه مخالفان ابوالعلاء او را به الحاد متهم ساخته اند، وجود ابیات متناقضی پیرامون دین و خدا در کتب اوست و از اینجاست که عده ای برای اثبات ایـمان ابوالعلاء به کنـد و کاو در آثـار او پـرداختـه و شـواهـدی را به مخـالفان ارائه نموده اند و از سوی دیگر مخالفان نیـز بیکار ننشسته و هر آنچه را که بوی کفـر و زندقه می دهد، از کلام ابوالعلاء به عنـوان سنـد ادعای خود در معرض دوستـداران ابـوالعلاء قـرار داده اند. نقد ابوالعلاء را در دو بخش می توان بررسی کرد: اول نقد علمی و ادبی و دوم نقدی است که به بررسی اخلاق و عادات رایج در میان مردم می پردازد. او خود را میزان نقد قرار داده است. او خود را از فسق و شرارت مبرا دانسته و با عنوان ادیب، شعراء و ادباء را به فسق و فجور متهم می سازد. از نظر او ادیبان نه تنها خود اهل خیر نیستند بلکه دیگران را نیز به سوی زشتی رهنمون می سازند. عالمان نیز از نگاه تیز بین او در امان نمانده اند و آنان را از آن جهت که برای در امان ماندن از ظلم و ستم حکام و بهره مند شدن از نعمات دنیوی مطیع و تسلیم حکام شده و از انتقاد خودداری می نمایند مورد سرزنش قرار می دهد و آنان را از آن جهت که دلبسته ملوک شده اند مشرک می انگارد. گرچه که خود تا اندازه ای فقیه و متکلم بود از نقد این دو گروه خودداری نکرد. او متدینییــن را به علـت آنکه مـردم را به تـرک دنیا و عبادت دعـوت می کنند و خود در پی کسب مال و مقام اند مورد سرزنش قرار می دهد. متدینین از نظر او گوینده چیزهایی هستند که خود در عمل به آنان اهمال می کنند، ائمه چهارگانه اهل سنت را مصدر و منشأ اختلاف در بین مردم پنداشته است ؛ چرا که بعضی از آنان چیزهایی را حلال دانسته که بعضی دیگر همان چیزها را حرام می دارند. او انسان را موجودی آزاد می داند و اهل دین از آن جهت که به شدت تقلیدگر گذشتگان خود هستند نکوهش می کند. طهـارت درون را بهتـر از طهارت جسـم می داند. معتزله را نیز اهل مکر و بدعت گذاری پنداشته است چون به جای آنکه مردم را به سوی حقیقت راهنمایی سازند به گمراهی و ضلالت می افکنند. از نگاه ابوالعلاء سیاستمـداران شیـاطینی هستنـد که تنها به فکر عیش و نوش اند و بر این عقیده است که قوام سیاست عقل است نه ریاست. همانطوری که مشاهده کردیم بسیاری از گروه های اجتماعی مورد نقد ابوالعلاء قرار گرفته است و تنها طبقه ای که کمتر زیر ذره بین نگاه او قرار گرفته است فلاسفه می باشند. او در پی آن برآمد که اجتماع را از لحاظ مالی مورد تحلیل قرار دهد، چرا که پایه های جامعه ای که در آن می زیست بر دینار و درهم استوار بود او فقر را بر غنی ترجیـح می دهد و ثروت را دام شیطـان و اسباب رنج و زحمت انسان می داند و ثروت را آفت اجتماعی می داند و می گوید: ثروتمندان به علت بی نیازی در برابر مشکلات اجتماعی بخصوص آن بخشی که حکومت مسبب آن است سکوت اختیار می کند. او در ثروت و برخورد با مردم خواستار مساوات و اشتراک است یعنی اگر ثروتی وجود دارد برای همه باشد و شاه و بنده از یک مرتبه انسانی برخوردارند و هیچکدام بر دیگری برتری ندارند. از این رو حکومت ملوک بر مردم را جایز نمی داند و معتقد است حکومت تنها از آن خداست . پس از آشنایی با اسلوب و فکر ابوالعلاء لازم است نگاهی نیز به اسلوب و افکار طه حسین بیندازیم. از او تالیفات و مقالات فراوانی برای ما به یادگار مانده که از آن جمله است : تجدید ذکری أبی العلاء ، الأیام ، فی الأدب الجاهلـی ، المعـذّبون فی الأرض، حدیث الأربــعاء، مستقبـل الثقافـه فی مصـر و .... به طور کلی اسلوب طه حسین بر ویرانی و بنای مجدد استوار است و قوام اسلوب او آزاد اندیشی و عقل گرایی است از آنجا که او تحت تأثیر دکارت اندیشمند غرب قرار داشت لـذا در پـژوهـش های خود پیوستـه برای رسیدن به حقیقت در هــر چیز شک می نمود. بنابراین بسیاری از اسالیب و روش های سنتی را رد کـرد و ایـن امـر اعتـراض عـده ای را به دنبـال داشت. او در نوشته های خود چنان عمل کرده که بین خواننده و نویسنده رابطه ای دائم برقرار می شود و خواننده احساس می کند که نویسنده از زبان او سخن می گویـد، البته عـده ای او را به درون گرایی مفـرط متهم کرده اند. از دیگر ویژگی های اسلـوب او سادگی، جـذابیت و حـرارت در کلمات و تعابیـری است که به کار می گرفت تا آنجا که خوانـنـده از ایـن حـرارت با روحیـات او آشنا می گردد. از دیگر خصال اسلوب او انسجام در بیان افکار و وضوح معانی است. عده ای معتقدند طه حسین در ابتدا به شاعری پرداخته است از اینرو در کلام او بخصوص در کتاب « الأیام » شاهد عباراتی موزون و آهنگی دلنشین هستیم که حکایت از زنده بودن حس شاعری در وجود اوست. خواننده با خواندن آثار او علاوه بر لذت روحی، از آهنگی دلنواز نیز بهره می برد. او اسلوب خود را وسیله ای برای بیان هیجانات و احساسات باطنی خود قرار داده است و در برخورد با مصائب مختلف هم از منظر روانی و هم از منظر اجتماعی بهره می گرفت و در حوزه ادبیات، نمایشنامه، قصه و شعر حماسی را مورد نقد و بررسی قرار می داد. در بررسی اثر ادبی پیش از آنکه به شاعر و تاریخ اثر بپردازد به شعر و خـود متــن می پرداخت. او در پژوهش های ادبی خود گرایش های تاریخی، بیوگرافی و روحی و روانی را یکجا جمع کرده است و مخالف بررسی اثر ادبی بر اساس تقسیم بندی های ادوار سیاسی است. در خلاصه نویسی یک اثر، خطوط اصلی آن را مشخص نموده و عمق فکر نویسنده را برای مخاطب بیان می کرد. آنگاه که به بررسی شعر می پردازد مهمترین مسأله را تحقیق در متن شعر و مطمئن شدن از صحت انتساب آن به شاعر و عدم دخل و تصرف در آن می داند. طه حسین معتقد است که ناقد همچون شیمیدان باید تمام اجزاء یک اثر را تفکیک کرده و سپس مورد بررسی قرار دهد. ناقد و ادیب از نگاه او آیینه ای است که معایب و محاسن را بدون هیچگونه دخل و تصرفی به مخاطب خود می نمایاند. یک اثر باید منعکس کننده حالات درونی و علایق واقعی یک نویسنده باشد. او علاوه بر ذوق، رابطه نویسنده با مردم و آزاد اندیشی را از ویژگی های لازم یک نقد می داند. او از آنجا که تحصیل کرده غرب بود در نقد خود نیز از ناقدان غرب همچون « سانت بیف » و « تین » متأثر شد. عقل گرایی و شکاک بودن روح علمی را در نوشته هایش افزون ساخت. طه حسین در اندیشه اش از سه آبشخور فکری بهره گرفته است؛ اول : ادبیات عرب، دوم : دانشگاه الازهر، سوم : فلسفه یونان و ادبیات غرب. از این جهت او را دارای فرهنگ دو گانه شرقی و غربی دانستـه و پیونـد دهنده فکـر غـرب با شـرق محسـوب نموده اند. طه حسین در زمینه نقد از پیشگامان مقارنه در عصر معاصر است، در مقارنات خود به بررسی اجمالی بین ادبیات و پدیده های خاصی که نویسنده باید آنها را در پژوهش خود بررسی کند ، می پردازد. از نظر او ادبیات زنده و پویا ادبیاتی است که از گوشه گیری در امان، و پیوسته در ارتباط با ادبیات دیگر ملل باشد، که این ارتباط از طریق ترجمه و خلاصه نویسی و شناساندن ادبای ملل دیگر میسر می شود. از این روست که او از ترجمه شاهنامه و غزلیات حافظ و رباعیات خیام که توسط ادبای معاصرش انجام شد استقبال گرمی نمود. از نظر او ادیب فرمانروای ذوق وخیال و متحـرک و متغیـر آن است . ادیب خـود پـدیـده ای اجتماعی است لذا اثر او نیز باید به عنوان یک پدیده اجتماعی خود نمایی کند یعنی اثر او باید مورد استقبال یا رد قرار گیرد و مخاطب را یا به شگفتی وا دارد یا به خشم. ادیب باید در میان مردم و برای آنان زندگی کند . آنچه که در نگاه او برای هر گونه پژوهش ادبی و علمی لازم و دارای اهمیت است توجه به فرهنگ حاکم بر جامعه است که جوینده ی ادب وعلم نمی تواند ادعای بی نیازی از آن را نماید . آنگاه که شعر جاهلی را بر اساس روش دیکارت مورد نقد و بررسی قرار می دهد بر این نکته تأکید می کند که اگر گذشتگان درباره یک موضوع اظهار عقیده کرده اند لازم نیست که آن اظهار نظرها مقدس شمرده و در همان حد خود را محدود سازیم بلکه شایسته است در کنار آن نظر خود را نیز بیان نماییم. چرا که ممکن است نظر ما دقیقتر از گذشتگان باشد یا اینکه آنان چیزهای مهمی را از یاد برده و یاد آوری آن را به ما سپرده باشند آزاد اندیشی او در برخورد با موضوعات ادبی باعث انتشار نظریه انتحال شعر جاهلی شد، پس از بررسی دقیق لغوی و معنوی شعر جاهلی بدین نتیجه می رسد که آنچه را به شعرای جاهلی نسبت داده اند صحیح نیست و ساخته و پرداخته راویان و قصه پردازان و متکلمان بعد از اسلام است که به انگیزه های مذهبی، قومی و سیاسی به آنها نسبت داده شده است. او محققان را به این نکته سوق می دهد که به هنگام بحث و تحقیق درباره یک موضوع ادبی باید خود را از دانسته های خود خالی نموده و عواطف و تعصبات را نیز کنار گذاشت، در این صورت است که اثری ارزشمند و خالی از هر گونه تعصب و اشتباهی پدید خواهد آمد. در نگاه او شعر دارای دو ویژگی مهم است و در صورت فقدان این دو، از ارزش ساقط می گردد : اول اینکه شعر نمونه ای از یک جمال مطلق است و از این رو هم متأثر از جامعه زمان خود است و هم تأثیر گذار بر آن، از سوی دیگر شعر آیینه ای از قوت و ضعف، محیط و اثر شاعر است. طه حسین به عنوان یک مصری نسبت به وطن خود بی اهمیت نبوده است و برای پیشرفت آن تحرکات فکری و عملی بسیار از خود نشان داده است. او برای پیشرفت مصر بدین نتیجه رسیده است که باید پیرو غرب شود، در نگاه اول شاید تعجب کنیم که چرا او به عنوان یک ادیب و متفکر خود را در زمره غرب زدگان قرار داده است، اما طه حسین غرب زدگی خود را رد می کند و می گوید: در گذشته، کشور مصر بیشتر با بلاد شام و بین النهرین در ارتباط بوده است و از آنجا که این مناطق در حوزه مدیترانه و تحت سیطره روم بوده است و با توجه به اینکه هم اکنون نیز با غرب ارتباط گسترده ای دارد، مصریان با فلسفه یونان آشنا گشته و از لحاظ عقلی از آبشخور غرب بهره برده اند همانگونه که اروپاییان نیز در فکر و اندیشه مرهون یونانیان می باشند، و بدین جهت مصر از قدیم الایام غربی بوده و باید غربی بماند. طه حسین عوامل موثر بر روح ادبیات مصر را سه چیز دانسته است : الف) میراث مصر قدیم که از گذشته دور به دست ایشان رسیده است. ب) عنصر عربیت که آن را از لغت و دین اسلام و فرهنگ خود گرفته است. ج) عنصر بیگانه که از طریق ارتباط مصر با یونان و روم و فینیقیه در گذشته و اروپا و آمریکا در عصر حاضر حاصل شده است. طه حسین تاریخ بشری را به پنج دوره تقسیم کرده و پیشوایان هر دوره را نیز معرفی نموده است : 1- عصر فکر به پیشوایی سقراط و ارسطو و افلاطون 2- عصر شعر به پیشوایی هومر 3- عصر سیاست به پیشوایی اسکندر و جولیو سزار 4- عصر دین به پیشوایی مسیحیت و اسلام 5- عصر جدید که ترکیبی از چهار دوره قبل است. همانطور که ملاحظه می شود پیشوایان چهار دوره، غربی ها به طور عام و اروپا به طور خاص است و اگر طه حسین در شیفتگی خود نسبت به غرب زیاده روی می کند جای شگفتی نیست. او ادبای هر دوره را در سه گروه مورد بررسی قرار می دهد : 1- گروهی که برای گذشته قداست و حرمت قائل می شوند و از هرگونه اظهار نظر درباره آن خودداری می نمایند. 2- گروهی که در پی ردّ میراث گذشته و ابتکار و نوآوری اند. 3- دسته ای که با بهره گیری از میراث گذشته درصدد افزودن دستاوردهای جدید بر آن هستند. همانطور که می دانیم ابوالعلاء یکی از شخصیت های مهم ادبی است که مورد توجه و عنایت طه حسین قرار گرفته است تا آنجا که سه اثر خود ( تجدید ذکری أبی العلاء، مع أبی العلاء فی سجنه و صوت أبی العلاء ) را به این شخصیت اختصاص داده است. طه حسین به پژوهشگران حوزه ادب پیشنهاد می دهد که فلسفه و ادب ابوالعلاء را به صورت جداگانه در شعر و نثر او مورد بررسی قرار دهند تا فهم دقیق و درستی از او حاصل شود . اکنون می خواهیم بدانیم میان این دو ادیب نابینا چه تفاوت ها و شباهت هایی در مواجهه با مشکلات وجود دارد و آیا طه حسین از ابوالعلاء تأثیری پذیرفته است یا نه؟ یکی از نکات مشترک این دو ادیب مصادر فکر آنان است ؛ همانطور که اشاره شد ابوالعلاء معری با آشنایی از فلسفه یونان و هند و آداب و رسوم فارسی زبانان، افکار و اندیشه های آنان را در آثار خود بیان نمود و خود نیز در عمل بدانها کوشیده است. از یونانیان آموخت که زیبایی روح در حکمت آموزی و روشنی عقل در ادب و عفت سبب رام کردن قوه شهوت است و همچنین برای از بین بردن حسادت باید به زهد پناه آورد. اما فارسی زبانان در ترک ازدواج و ذبح حیوانات بر وی موثر واقع شدند. هندیان نیز ابوالعلاء را به پرهیز از زنان، و فرزند داری و ترک شهوات جسمانی سوق دادند بنابراین از لحاظ فکری هم از غرب و هم از شرق بهره مند شده است، طه حسین نیز مصادر فکری و فرهنگی خود را ادبیات عرب، الأزهر و فرهنگ یونان و روم قدیم و تمدن معاصر غرب معرفی نموده است. چنانکه ندای تدریس ادبیات یونان را در مصر سر داد و خود شش سال در این حوزه به تدریس پرداخت، و از این جهت است که او را دارای فرهنگ دوگانه شرق و غرب دانسته اند. از سوی دیگر ابوالعلاء معری تنها امام و پیشوای رسیدن به حقیقت را عقل انسان می داند و بر نیروی عقل بسیار تکیه می کند. در حل مشکلات تنها عقل را حاکم برتر می داند هر چند گاهگاهی نیز از عجز عقل سخن می راند، و همچنین او شک را وسیله ی رسیدن به حقیقت می داند ولیکن خود نتوانسته از این طریق ـ یعنی شک ـ به حقیقت برسد و در دایره شک دست و پا می زند. طه حسین نیز ادیبی عقل گراست و شک را وسیله حصول حقیقت می داند و مصریان را دارای گرایش عقلی می داند چرا که در گذشته از طریق اسکندریه با عقل و فلسفه یونانی آشنا شده و از آن تأثیر پذیرفته است. و بدین جهت طرفدار تجدید و مخالف تقلید محض است. نکته دیگری که این دو ادیب در آن مشابهت دارند، تردید و عدم ثبات در آراء و متهم شدن به کفر و زندقه است آنگاه که ابوالعلاء در اعتماد بر عقل زیاده روی می کند تردید او افزون می گردد. او گاهی بر وجود خدا و حکمت او تاکید می کند و گاه وجود هرگونه رابطه بین خدا و انسان را نفی می کند، حتی پیامبران را نیز انکار می کند، طه حسین نیز در ابتدای حرکت علمی خود از آنجا که در محیط اسلامی زندگی می کرد و با قرآن و دین سر و کار داشت به ایمان بر آنها شهادت می دهد ، لیکن گاه از انکار بعضی از قصص قرآنی سخن می گوید. او تأثیر اسلام را بر فکر و فرهنگ مصر رد می نماید، و بین دین و علم رابطه تنگاتنگی برقرار می کند و از مخاطب خود می خواهد که به هر دو اهمیت دهند ؛ چرا که دین او را از حرص و یأس دور نگاه می دارد و علم باعث قدرت و توانمندی او می گردد و هیچ انسانی نیست که از این دو نیــــرو بی نیاز باشد. طه حسین پس از انتشار کتاب « فی الشعر الجاهلی » از سوی علمای الأزهر تکفیر گردید و کتاب او جمع آوری و سوزانده شد. ابوالعلاء فیلسوفی جبری مسلک است و معتقد است امور بشر تماماً از سوی خدا مقدر شده است و در حیات و مرگ، شادی و غم از خود اختیاری ندارد. طه حسین نیز به نوعی جبر اجتماعی ورای ادیب اعتقاد دارد، از نظر او ادیب راهی جز اینکه تصویرگر جامعه خود باشد ندارد. همچنین این دو ادیب از جمله اصلاح طلبان جامعه خود بودند چنانکه ابوالعلاء درباره فقر و غنا، رابطه ملوک و رعیت، اخلاق طبقات مختلف مردم اظهار نظرهای گسترده ای دارد. طه حسین نیز گام های بلندی جهت پیشرفت مصر بخصوص در عرصه تعلیم و تربیت برداشته و برای این هدف ، برنامه هایی را مدون نموده است، او در عرصه تعلیم به اصل فرصت های برابر برای همه معتقد است و از آنجا که تعلیم را وسیله تغییر و تحول در یک جامعه می داند خواهان عمومی شدن تعلیم در بین افراد است. شجاعت این دو ادیب را نباید از یاد برد چرا که ابوالعلاء با بیان افکار ضد و نقیض خود درباره مسائل دینی و بیان صریح ظلم و ستم حکام هیچ گونه ترسی از خود نشان نداده است، طه حسین نیز شجاعت خود را در انتقاد از شیوخ الأزهر و روش تدریس ایشان، در هم شکستن قداست میراث ادبی گذشته و آوردن نام پیامبر بدون ذکر صلوات الله و سلامه علیه و آله نشان داده است. اما از زمینه های اختلاف این دو شخصیت می توان به عدم شرکت ابوالعلاء در فعالیت های سیاسی با وجود فراهم بودن شرایط اشاره کرد حال آنکه طه حسین علاوه بر انتشار مقالات در روزنامه های سیاسی در پست های استادی، ریاست دانشکده، و وزارت آموزش و پرورش فعالیت های گسترده ای را انجام داده است. زمینه دیگر اختلاف این دو ادیب در برخورد با مسأله زن می باشد. ابوالعلاء ظالمانه بر زنان می تازد و آنان را از تحصیل علم و دانش منع می کند اما طه حسین طرفدار آزادی زن و خواهان حتی آموزش دختران و پسران به صورت مختلط می باشد. ابوالعلاء به اصل برابری و مساوات چه در ثروت و چه در سیاست معتقد است و در این اعتقاد از افکار یونانی و اندیشه های اسلامی متأثر بوده است حال آنکه طه حسین برابری و مساوات را ردّ کرده و به کمونیسم معتقد است. یکی دیگر از مهمترین اختلافات ابوالعلاء با طه حسین مسأله بدبینی و گوشه گیری ابوالعلاء است، او نه تنها نسبت به مردم روزگار خود بدبین بوده بلکه از فعالیت های اجتماعی و سیاسی نیز کناره گرفته و حتی از ازدواج که اولین و اساسی ترین فعالیت اجتماعی محسوب می شود سرباز زده است، اما طه حسین در صحنه اجتماع و سیاست به صورت فعالانه حاضر می شود و هیچ گونه انزوایی را تحمل نمی کند. عده ای بر این عقیده اند که طه حسین فردی متشائم بوده است و این تشاوم را از محبـوب دیرینه خود ارث بـرده است، همچنیـن او را در شک پیـرو ابوالعلاء می دانند، همچنین طه حسین در پیگیری خلقیات باطنی انسان ها تحت تأثیر ابوالعلاء بوده است.
نعمان پرویزی نیا مهدی خرمی
«محمد الماغوط» از شعرا و نویسندگان معاصر است که از پیشگامان و مبدعان قصیده ی نثر به شمار می رود. ماغوط اهل سوریه است اما بخشی از عمرش را در لبنان سپری نموده و در سال 2006م از دنیا رفته است. اگر چه بیش از نیم قرن از عمر قصیده ی نثر می گذرد اما بحث و مناقشه ی رد و اثبات آن نزد ناقدان و پژوهشگران همچنان ادامه دارد. وزن و قافیه، موسیقی و اصلِ تخیلِ شعری از مهم ترین موضوعاتی هستند که طرفداران و مخالفان قصیده ی نثر بر سر آن ها چانه می زنند. قصیده ی نثر وزن و قافیه را کنار گذاشت اما در مورد موسیقی آن، اختلاف است. بعضی قصیده ی نثر را دارای موسیقی داخلی می دانند. موافقان معتقدند قصید ه ی نثر هم مثلا چیزی شبیه موشحات اندلسی است که به مقوله ی ادبیات عربی ملحق شده است و اگر مخالفان در خصوص مبنای ساختاری این قصیده ایراد بگیرند و آن را به نداشتن اصل و قاعده معین متهم نمایند، در جواب آنان باید گفت: وقتی قصیده ی عمودی با سابقه ی تاریخی و عمر 1600 ساله اش هنوز به طور کامل مدون و قانونمند نشده است چگونه می توان توقع داشت که قصیده ی نثر در ابتدای ظهور به درجات بالایی از کمال رسیده باشد.«آدونیس»و«انسی الحاج» که از اولین نظریه پردازان قصیده ی نثر هستند سه اصل، ایجاز و جذابیت و هنری بودن را از اصول این نوع قصیده می دانند. به عقیده موافقان قصیده ی نثر، این نوع شعر هرگز در پی کنار زدن مدل های قدیمی یا گرفتن جای آن ها نیست بلکه در پی گسترش افق و غنای بیش از پیش شعر است.
عایشه بگنجی محمدعلی طالبی
پس از انقلاب 1919م نویسندگان در آثارشان علاقه مند به تصویر رویدادهای سیاسی و اجتماعی جامعه بودند و دیگر مانند گذشته نمی خواستند جهان دلخواهشان را در خیال و رویا بیابند. زیرا آگاهی آنها نسبت به مسائل اجتماعی زیاد شده و توان بیان و اعتماد بنفس کافی را بدست آورده بودند.از جمله کسانیکه داستانهای او نشان دهند? ویژگی ادبی و اجتماعی این دوره است ، یوسف ادریس است . یوسف ادریس واقع گرا است . او مراحل مختلفی را با آگاهی از دگرگونیهای جامعه طی کرده ، یعنی به اقتضای شرایط جامعه نوع واقع بینی او نیز فرق کرده که به این گونه است : واقع گرایی رومانتیک ، واقع گرایی نقدی ، واقع گرایی سمبلیک … در هر یک از این مراحل آثار قابل توجهی خلق کرده که شایسته بررسی است .
سعید هادی پور حسین شمس آبادی
چکیده بهاء زهیر با تصحیح زبان عامیانه و قراردادن آن بر پایه دستور زبان عربی شیوا توانست میان زبان عربی عامیانه و شیوا نزدیکی ایجاد کند و زبان رایج را برای بیان معانی و عواطف خویش بکار گیرد. شاعر در شعرش متاثر از گونه ای نوپردازی هنری است که در نزد سرا یندگان و نویسندگان پایان دوره فاطمی رواج دارد و نویسندگانی چون " قاضی فاضل "، " ابن سنا الملک"، و " عماد اصفهانی " پیرو او بودند. بهاء زهیر در سرودهایش از مصر و چشم اندازهای طبیعی آن سخن می گوید و این چشم اندازها همواره وی را به شادی می آورد، هر چند در این میان از حجاز و شور و اشتیاق خویش بدانجا نیز سخن می راند. شاعر از اسلوبهای بلاغی و زیبا شناسی مانند تشبیه، مجاز، استعاره و کنایه برای نمایش احساس خود بیشترین بهره را جسته است، که پرداختن به این اسلوبها در شعر وی موضوع این پژوهش است.
محمدعلی طالبی محمود جمعه پور
توسعه وامنیت دو الزام زندگی بشر امروزی هستند، که در کنار یکدیگر آسایش را برای ساکنان یک منطقه فراهم می سازند. در این میان مناطق مرزی کشور ما نیز از این دو امر مهم مستثنی نیستند. از آنجا که بخش عمده ای از توسعه ی یک سرزمین منوط به شرایط اقتصادی درون آن منطقه می باشد؛ بخش تعاون به عنوان یکی از اجزای سه گانه نظام اقتصادی با تاسیس شرکت های تعاونی مرزنشینان سعی در دستیابی به این مهم داشته است. در نواحی مرزی تعاونی های مرزنشینان به عنوان سفیران ساکنان خطوط مرزی می توانند نقش عمده ای در امنیت وتوسعه ی پایدار سرزمینی ایفا کنند. در استان خراسان جنوبی نیز که دارای بیش از 430 کیلومتر مرز مشترک با کشور افغانستان است، 12 مورد از این تعاونی ها ایجاد شده اند. در این پژوهش به صورت موردی تعاونی مرزنشینان درمیان واقع در شهرستان درمیان از این استان انتخاب شده که در دو دهستان گزیک و طبس مسینا این شهرستان فعالیت دارد. ضمن ارائه پرسشنامه به مدیران برخی از تعاونی های استان اعضای این تعاونی نیز به صورت میدانی و با کمک روشهای کمی و کیفی مورد تحلیل قرار گرفته اند. در فصل نتیجه گیری با کمک فرضیات تحقیق و اثبات آنها محقق از روش برنامه ریزی استراتژیک و تحلیل swot سود جسته و به بیان سناریوهای مختلف برای این تعاونی ها در منطقه پرداخته است و سپس از میان سناریو های مختلف برخی از استراتژی ها، اهداف و راهبردها انتخاب شده به عنوان سناریو برتر ارائه شده اند. ضمن آسیب شناسی این تعاونی ها، با کمک استراتژی های حاصل از تحلیل ماتریس swot پیشنهادات عمده برای منطقه مشخص شده است، که امید است با توجه به کاربردی بودن نوع تحقیق مورد استفاده قرار گیرد.
محمد رضا امین یاور محمدعلی طالبی
حینما ندرس الأدب العربی الحدیث و تطوره الشعری علی امتداد التاریخ، نجد شعراء جعلوا موهبتهم الشعریه سلاحا لحمایه نضال الشعوب ضد الحکام الجائره و الدول المستعمره إصلاحا للأمور. محمد مهدی الجواهری شاعرالمقاومه العراقیه و الإسلامیه ، ذوشخصیه سیاسیه و ثقافیه وصاحب آراء هامه حول السیاسه و الإجتماع و ما یرتبط بمسائل الأمه العربیه عامه وبلاده العراق خاصه . ولد الشاعر عام 1903 فی النجف فی بیئه دینیه سیاسیه وأدبیه ، من أسره عریقه تمتاز بعلوم الدین والأدب و التعهد و الکفاح ضد الظلم . بذل الجواهری أقصی جهده لإصلاح أمور الشعب العراقی والأمه العربیه الإسلامیه بل الأمم المضطهده فی العالم لاسیما القضیه الفلسطینیه باستخدام جمیع الطرق فی مسیر النیل إلی غایاته. دافع الشاعر طیله قرن کامل عن الحرکات الوطنیه و القومیه و تمرّد علی المستبدین والمستعمرین طیله حیاته وأفنی عمره وضحّی بحیاته فی هذا الطریق لأنّه کان ملتزماً ومعتقداً به أشدّ الالتزام والاعتقاد، والحقیقه هی أن نقول هو الشاعروالأدیب السیاسی الوحید بأتم معناه فی القرن العشرین الذی لم یترک أی قضیه سیاسیه فی عصره إلا أنه رأی من واجبه أن ینشد حولها شعرا أو یکتب مقاله . الکلمات الدّلیلیّه: الجواهری ــ الشعر – السیاسه ــ المقاومه .
صفرمحمد کوسه غراوی حجت الله فسنقری
محمد الفیتوری( 1930م) یکی ازبارزترین شاعران معاصر سودان است که از او در ادبیات عربی غافل شده اند وبه اندازه باید و شاید به او توجه نشده است البته بدان معنا نیست که اصلاَ محققان به بررسی او نپرداخته اند بلکه به نسبت جایگاه و قوت شعری که در این شاعر وجود دارد از او غافل مانده اند فیتوری شاعری متعهد است گرایش به ادبیات رئالیستی دارد وبه همین خاطراز طبقه فرودست و مستضعف و زیرین سخن می گوید و دربرابر استبداد و استعمار خارجی می ایستد و از حقوق ملتش دفاع می کند واو با مهارت تمام مضامین رئالیستی را با لحنی رمانتیکی بیان می کند و بیشتر گرایش های فکری او در مورد نزاد پرستی و مبارزه با آن و میهن پرستی و ازادی و آفریقا است. فیتوری از شاعرانی است که به بررسی غمهای افریقا پرداخته است او شاعری است غمگین و غم وسیله ای برای ابراز احساس درون اوست و اشعار فیتوری به آفریقا ختم نمی شود بلکه وی اشعار عاشقانه زیادی دارد و بررسی قصائد او بیانگر این است که کاملا از اوازان خارج نشده و با ایجاد تغیراتی اندک درون توانسته دامنه اختیارات خود را وسیع تر کرد برای اینکه راحت تر بتواند احساسات درونی خود را بیان کند.
لیلا عباس بهمدی محمدعلی طالبی
عشـق «قیس بن ملوح» از «بنی عامر» به «لیـلی بنت مهدی» شالوده ی داستانی غنایی است که بعدها به نام «لیلی و مجنون» شهـرت یافت. وبه سرعت در ادبیات عرب و بعد از آن در ادبیات فارسی بسیاری از شاعران و نویسندگان را وادار به سرودن شعر و نوشتن داستان کرد. «علی بن الحسین، ابوالفرج اصفهانی» (284 ه.ق- 356 ه.ق)، یکی از اولین نویسنده های عربی است که «لیلی و مجنون» را در جلد دوم کتاب مشهورش «الاغانی» به رشته ی تحریر درآورده است. همچنین، «الیاس بن یوسف نظامی گنجوی» (535 ه.ق- 599 ه.ق)، اولین شاعر پارسی سرایی است که در «خمسه» با سرودن، «لیلی و مجنون» همه ی ادب دوستان را شگفت زده کرد. «نظامی گنجوی» در سرودن «لیلی و مجنون»، کتاب «الاغانی» «ابوالفرج اصفهانی» را در اختیار داشته است؛ و به همین دلیل بسیاری از داستان های قصه اش مطابق با روایات «الاغانی» است؛ ماننـد به حج بردن «مجنون»، که جریان های هر دو داستان (عربی – فارسی) با هم مطابق است و همچنین جریان داستان «مجنون» با «نوفـل بن مساحـق»، که در هر دو اثر بسیار به هم نزدیک است. و در داستان های آشنایی «لیلی و مجنون»، خواستگـاری «مجنون» از «لیلی»، ازدواج «لیلی»و در انتها مرگ «مجنون» و «لیلی» با وجود شباهت های بسیار، تفاوت هایی هم یافت می شود. همچنین بعضی از داستان های مطرح در «لیلی و مجنون» «نظامی گنجوی» در «الاغانی» اشاره ای به آن ها نشده است مانند نامه ی «لیلی» به «مجنون» و وفات «ابن سلام» و همینطور تعدادی از داستان های «ابوالفرج اصفهانی» را «نظامی گنجوی» نادیده گرفته است، مانند داستانی با عنوان روایتی از عشق «مجنون» و همچنین داستان «مجنون» و شوهر «لیلی».
الهام کرامتی محمدعلی طالبی
این پایان نامه ترجمه ی کتاب "العصبه الاندلسیه"نوشته ی خانم دکتر "نعیمه مراد محمد" یکی از استادان دانشگاه عین شمس مصر میباشد. مقدمه این کتاب بررسی مهاجرت ادیبان لبنان، سوریه وفلسطین به هجرتگاه های آمریکا و انگیزه ی آنان از مهاجرت می پردازد. در پی این مقدمه فصل های چهارگانه ی کتاب قرار دارد، هر کدام ازاین فصل ها دربردارنده ی موضوعات زیر است: 1-فصل اول به بررسی بنیان اجتماعی "انجمن اندلس"ومراحل آغازین زندگی مهاجران در هجرتگاه های خود،چاپ روزنامه ومجله های عربی ونیزپایه گذاری انجمن ها وبنیان های ادبی در مهجر می پردازد. 2-فصل دوم دربردارنده ی مطالبی در زمینه ی بنیان ادبی انجمن اندلس، آثار نویسندگان وشاعران این انجمن، نقش گروههای اعزامی بیگانه در آثار انجمن اندلس، نقش آن در گستره ی عربی وغیر عربی و مقایسه میان این انجمن با انجمن "قلم" می باشد. 3- فصل سوم به پژوهشی درباره ی شعر شاعران مهجر می پردازد. 4-فصل چهارم نیز به بررسی آثار نثری مهاجران و موضوعات مختلف آن می پردازد. ادبیات مهجر ادبیات شاعران ونویسندگان لبنان وسوریه در هجرتگاههای آمریکاست که در شرایط مهاجرت پدید آمده است0به طور کلی میتوان دلایل مهاجرت این افراد را در دو عامل مهم خلاصه نمود:1-ترس و فرار از سیطره ی استبداد 2-شرایط بد اقتصادی0 موضوعات ادبی مهجر شمالی وجنوبی بنا به تفاوت در شرایط وموقعیت های آن دو با یکدیگر متفاوت است به گونه ای که ادیبان مهجرشمالی در موضوعات ادبی خود به مسائل انسانی و موضوعات فلسفی و صوفیانه میپرداختند اما ادیبان مهجر جنوبی در موضوعات ادبی خویش تنها به بررسی مسائل میهنی، استعمار ستیزی و فقر و محرومیت بسنده می نمودند از این رو موضوعات ادبی آنان شباهت بیشتری به موضوعات ادیبان عرب مشرق زمین دارد.
مهناز اعتضادی فر محمدعلی طالبی
چکیده ندارد.
فاطمه اسدپور کیاسری محمدعلی طالبی
دو تن از ناقدان مشهور کشور مصر ، «عباس محمود العقاد» و «احمد زکی ابوشادی» هستند که از ویژگی های بارز و برجسته این دو، داشتن دو صفت برجسته ادبی یعنی شاعری و نقادی است. این دو ناقد و شاعر برجسته ، تقریباً در نیمه دوم قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم میلادی در اوج حوادث و وقایع سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و ادبی می زیستند. دو جریان ادبی و نقد بزرگ در این دوره پا به عرصه وجود گذاشت ، یکی مدرسه «الدیوان» با ریاست «عقاد» و دیگری جماعت «آپولو» با ریاست « ابوشادی» . هدف و رسالت این دو جریان ادبی و نقدی ، بنا به گفته بنیان گذارانشان مبارزه با تقلید ، تصنع و شورش علیه شاعران کلاسیک بود . بیشتر آرای ادبی ونقدی «عقاد» ، رنگ تأمّلی وتفکّری عمیق و ژرف دارد ، این مورد را یکی از علت های عدم فهم و درک آسان مفاهیم نوشته هایش به شمار آورده اند . بیشتر آثار ابوشادی رنگ وجدانی ، عاطفی و رمانتیک دارد و او را به عنوان یکی از پیشگامان مکتب رمانتیک به شمار می آورند. می توان گفت : آرای ابوشادی قطره ای در برابر دریای پهناور آرای عقاد است . ابوشادی بسیاری از آرای خود را از عقاد گرفته است. آرای هر دو ناقد و شاعر بر گرفته از دو منبع فرهنگی مشترک است : یکی ادبیات عربی قدیم و دیگری ادبیات غرب به ویژه ادبیات انگلیسی . فعالیت های هنری ابوشادی برخلاف عقاد بیشتر وعمیق تر است ، زیرا ابوشادی علاوه بر نقد و شعر ، در طبابت ، موسیقی و نقاشی برجسته بود . با این همه ، در قضیه نقد و آرای نقدی ، عقاد از ابوشادی جلوتر است.
حسین شهبازی حسین شمس آبادی
نفوذ و رواج زبان عربی درمیان ایرانیان پس ازاسلام ونبوغ بسیاری ازایرانیان درزبان عربی، ودرفرهنگ اسلامی که به زبان عربی درآمده است، چیزی نیست که از دیده کسی که اندک آشنایی به فرهنگ دوره اسلامی در یکی از دو زبان تازی و فارسی داشته باشد، پوشیده بماند. هرکس که درباره تاریخ ادبیات زبان عرب یا تاریخ فرهنگ ایران پس از اسلام بحث کرده ، به وجهی به این مسئله اشاره کرده است ، اما اهمیت مطلب إقتضا دارد که به وجهی مستقل وجداگانه در آن بررسی شود، بویژه از دو جهت : 1- خدمتی که ایرانیان به زبان تازی کرده اند وسهمی که در آن داشته اند. 2- اثری که زبان تازی در میان ایرانیان ، در جنبه های سیاسی، علمی ، ادبی و ... بر نوشته های رسمی وزبان فارسی نهاده است. در این رساله سعی شده است موضوع دوّم مورد برسی قرار گیرد، و از آنجا که بررسی مفصل تر هر مبحث خود موضوع کتابی جداگانه می تواند باشد که چندین مجلد را در بر خواهد گرفت لذا در برخی فصول یک یا دو گفتار درباره سخنوران تازی گوی و مولفان تازی نویس ایران آورده ایم نه برای برشمردن همه آنان ونه برای شرح تفصیلی سرگذشت هر یک از ایشان ، بلکه تنها برای یادآوری ونمونه دادن از فراوانی تازی گویان وتازی نویسان ، وچگونگی اصالت دادن آنها به زبان تازی درعلم و ادب و بی توجهی ایشان به زبان فارسی بوده است. رواج زبان تازی در میان ایرانیان ، بویژه درآمیختگی آن با زبان فارسی که در اندک مدتی پس از برافتادن شاهنشاهی ساسانیان به دست تازیان آغاز گشته ، هنوز هم از میان نرفته است. اما روزگاری دراز زبان عربی ، زبان دین و دانش و ادب ودولت بود، تا برافتادن خلافت اسلامی بغداد این وضع تغییر پذیرفت، هر چند یکسره از میان نرفت. برای نمایاندن چگونگی نفوذ ورواج زبان تازی درمیان ایرانیان، این مدت را به سه دوران تقسیم کرده ایم. 1- از برافتادن شاهنشاهی ساسانیان بدست تازیان مسلمان(21ه) تا آغاز فرمانرواییهای مستقل در ایران(259ه ) . این دوران را هم به دو دوره تقسیم کرده ایم: دوره یکم- روزگار خلفای راشدین وامویان شام (21ه - 132ه ) دوره دوم- از آغاز خلافت عباسیان تا آغاز نخستین شهریاری مستقل ایرانیان (123ه - 259ه ) 2- دوران حکومتهای مستقل ایرانی، ازآغاز فرمانروایی صفّاریان(259ه) تا آغاز دوران سلجوقیان(431 ه). 3 - از برپاشدن فرمانروایی سلجوقیان (431ه) تا برافتادن خلافت بغداد(656 ه ) و اندکی پس از آن. از آنجا که این تقسیم برحسب دگرگونیهای سیاسی ایران می باشد، با توجه به موضوع این رساله ، مانند هر کتابی دیگر که درباره تاریخ ادب و فرهنگ و وضع اجتماعی ملّتی نوشته شود ، نه دقیق است ونه کامل ؛ دقیق نیست زیرا دوره های تاریخ ادب ایران ( که موضوع این رساله بخشی از آن است) با دوره های سیاسی که با آغاز فرمانروایی سلسله های پادشاهان آغاز می گردد وبا پایان یافتن روزگار ایشان پایان می یابد ، مطابقت کامل ندارد. علاوه بر این در هر یک از این دورانها، بویژه در دورانهای نخستین ودومین، وضع زبان و فرهنگ ایرانیان ، چه در ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی ، همه جا یکسان نبوده ، بلکه در هر جا وضعی خاص داشته است. لذا کوشیده ایم که به هنگام بحث درباره رواج زبان تازی در میان ایرانیان در هر دوران ، چگونگی آن را در دربار و قلمرو هر یک از سلسله های شهریاران ایرانی ، در هر یک از سرزمینهای ایران یا بیرون از آن جدا گانه بررسی کنیم. کلید واژه ها: ادبیات عربی، ایران، فرهنگ و تمدن ، زبان و خط.