نام پژوهشگر: عبدالرضا هوشنگ مهدوی
حمیدرضا احمدی آسوری عبدالرضا هوشنگ مهدوی
معمولا" در هر کشوری که انقلاب یا تحولات بنیادین سیاسی و اجتماعی رخ می دهد، انقلابیون و رهبران انقلاب ، تاسیسات و نهادهایی را بوجود می آورند، تا بتوانند بوسیله آنها، یکنوع هماهنگی و وحدت ، بین فعالیتهای انقلابیون بوجود بیاورند و بعد از پیروزی انقلاب ، اداره امور کشور را بعهده بگیرند، تا کشور دچار هرج و مرج نشود. امام خمینی(ره) بعنوان رهبری انقلاب اسلامی، کاملا" به این مساله توجه داشتند، لذا، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، شورای انقلاب را تشکیل دادند، تا اهداف فوق حاصل شود. شورای انقلاب در 22 دیماه 1357 تشکیل شد و در تاریخ 29 تیرماه 1359 با رسمیت یافتن مجلس شورای اسلامی(دوره اول) فعالیتش پایان یافت . مهمترین عملکرد شورای انقلاب 7 قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، عبارت بودند از: پخش اعلامیه های امام(ره)، مذاکره با مقامات نظامی و نیروهای مسلح، دیدارهای دیپلماتیک ، راه اندازی نفت و تشکیل دولت موقت و ... مهمترین عملکردهای شورای انقلاب ، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، عبارت بودند از: انجام اعمال قانونگذاری و اجرایی کشور، تاسیس نهادهای انقلابی، برگزاری همه پرسیهای مختلف ، برخورد با بحرانهای موجود و ... اعضاء شورای انقلاب ، پس از آخرین تغییر، عبارت بودند از: دکتر بهشتی، آیت الله مهدوی کنی، آیت الله خامنه ای ، آیت الله موسوی اردبیلی، دکتر باهنر، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، دکتر شیبانی، دکتر حبیبی، مهندس معین فر، مهندس بازرگان، مهندس سحابی، بنی صدر، و قطب زاده
مهدی سلطانی گردفرامرزی عبدالرضا هوشنگ مهدوی
این پایان نامه در پاسخ به این سوالات پدید آمده است : 1 - سیاستهای شاه در قبال مذهب و نیروهای مذهبی چه بودند؟ 2 - چرا این سیاستها اتخاذ شدند؟ 3 - پیامد این سیاستها چه بود؟ در پاسخ به این سوالات با بررسی رویدادهای تاریخی که مربوط به بحث می شوند فرضیه ذیل ثابت شده است : نگرش سکولار و ابزاری شاه اساس سیاستهای مذهبی شاه را تشکیل می داده است به عبارت دیگر هر چه مذهب ونیروهای مذهبی ماهیت سکولارتری داشته اند و یا ابزار بهتری برای مشروعیت بخشیدن به رژیم شاه تلقی می شده اند سیاستهای مذهبی شاه مسالمت آمیزتر و مثبت تر بوده است و برعکس هرچه مذهب و نیروهای مذهبی بیشتر حالت ایدئولوژیک و سیاسی داشته اند و مشروعیت رژیم را کاهش می داده اند سیاستهای مذهبی شاه هم سرکوبگرانه تر و منفی تر می شده است .
حمید امامی عبدالرضا هوشنگ مهدوی
امروزه مصر با احیای نقش کانونی خود در جهان عرب و اتخاذ سیاست منطقه ای که مبتنی بر همزیستی و همکاری با اسراییل می باشد، جهت حرکت آینده دنیای عرب را تنظیم و ترسیم نموده است . البته به نظر برخی از صاحبنظران سیاسی، استراتژی متخذه از سوی مصر به ویژه در رابطه با اسراییل نهایتا به نفع جهان عرب می باشد. ولی برخی دیگر، سیاست رهبری مصر را به شکل کنونی در خدمت منافع آمریکا و موازات آن منافع اسراییل و صهیونیزم بین المللی می دانند. اما به نظر می رسد که در این رابطه شاید بتوان خطمشی ای را که مبتنی بر موازنه بین دو نظر فوق باشد، مطرح ساخت . به این معنا که اتخاذ سیاست همسویی با قدرتهای ذی نفع و ذی مدخل در منطقه، نوعی سیاست واقع گرایی می باشد. علاوه بر آن، امروز در پرتو تحولات علمی و تکنولوژیکی، مصر و اسرائیل و به عبارت دیگر اعراب و اسرائیل، به این نتیجه رسیده اند که موقیت آینده آنها در گروه همزیستی و همکاری است . البته تحقق چنین مقصودی بازتاب خاصی برای سایر کشورهای حاشیه ای دنیای عرب ، همچون ایران، ترکیه و تا حدودی اتیوپی به دنبال خواهد داشت . یعنی آنها نیز به نوبه خود در قبال چنین وضعی، چاره جوی همکاری های ناحیه ای مربوط به خود خواهند شد. بدیهی است که آینده نزدیک ، صحت و سقم نسبی آن به اثبات خواهد رساند.
محمدحسین دایمی عبدالرضا هوشنگ مهدوی
به هنگام گسترش رقابتهای سیاسی - استراتژیک قدرتهای اروپائی در خاور زمین، خلیج فارس به عنوان یک شاهراه بازرگانی و به عنوان یک حلقه پر اهمیت در زنجیر استراتژیک آنان مورد توجه قرار گرفت . کشور ایران به دلیل حاکمیت بر تمامی سواحل شمالی خلیج فارس از یک سو و تسلط بر جزایر استراتژیک واقع در دهانه این آبراه حیاتی از سوی دیگر، نقش مهمی را در امنیت خلیج فارس بر عهده دارد. چنان که می دانیم مجمع الجزایر بحرین زمانی طولانی بخشی از خاک پهناور ایران بوده و به همین دلیل دارای همبستگی و مشترکات قومی و مذهبی با ایران است ، به گونه ای که مسائل داخلی این شیخ نشین در ارتباط حساس و نزدیک با وقایع است که در ایران جریان دارد و از آن تاثیر می پذیرد، لذا شناخت علل و ریشه های جدائی این مجمع الجزایر از پیکره ایران می تواند راه گشای آینده موضع گیریها بوده باشد و برخورد با مشابهات تاریخی که در هر زمانی که به شکلی ظاهر می شوند را ساده و آسان و از تکرار چنین تجربیات تلخی جلوگیری می کند. و اما جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی، سه جزیره کوچک در خلیج فارس هستند که در فاصله بین قلمرو اصلی ایران و میانه خلیج فارس واقع شده اند. این جزایر از گذشته های بسیار دور بخشی از قلمرو ایران بوده و در قرنهای 19 و 18 میلادی جز حوزه صلاحیت و حکمرانی لنگه به حساب می آمده اند به واسطه نزدیک بودن به تنگه حساس و استراتژیک هرمز، از موقعیت ژئوپولتیک ویژه ای برخوردارند. ادعای حاکمیت امارات بر حزایر که نقطه اوج آن در سال 1992 بود، این سئوال را مطرح می سازد که دلیل طرح ادعای حاکمیت بر جزایر سه گانه توسط امارات در این مقطع چیست و چرا اعراب همراه با برخی کشورها قویا از موضع جانبداری نموده و به بحران دامن می زنند که برای پی بردن به ریشه های بحران ابتدا به بررسی سیر حاکمیت ایران بر بحرین و جزایر مذکور اشاره و سپس به ردادعای واهی امارات مبنی بر حاکمیت بر جزایر سه گانه دهانه خلیج فارس می پردازیم.
علیرضا خیری عبدالرضا هوشنگ مهدوی
بعد از جنگ جهانی دوم نظام بین المللی تبدیل به نظام دوقطبی گردیده وتا زمان فروپاشی شوروی این نظام برقرار بود، نظام دوقطبی در برخی مواقع به حالت منعطف یا گاهی بصورت متصلب شده ، و رابطه بین شرق و غرب را تشکیل می داد ، در این دوران با به وقوع پیوستن بحران موشکی کوبا در سال 1962 که تهدید یک جنگ اتمی سرتاسر دنیا را برگرفته با تهدیدهای فراوان آمریکا و عقلانیت هر دو ابرقدرت باعث فروکش کردن بحران گردید و روابط دو قدرت از حالت جنگ سرد خارج شده و تبدیل به حالت آرامش و برقراری رابطه و مطرح شدن مسئله و دتانت یا تنش زدایی شد. در این دوران ایران بعنوان یکی از کشورهایی که وابسته به بلوک غرب و با توجه به تغییراتی که در سیستم بین الملل در سطح کلان بوجود آمده بود باعث بوجود آمدن تغییرات در سیاست خارجی کشورها در سطح خرد یعنی کشورهای جهان سوم و من جمله ایران شد، با تغییرات در سیستم کلان ایران نیز امکان رابطه با شوروی را پیدا کرده و قراردادهای تجاری ، نظامی و فرهنگی بین ایران و شوروی منعقد گردید، بطوریکه در دهه 50 شمسی ، خصوصا در اواخر حکومت پهلوی شاهد رشد بی سابقه رابطه تجاری و اقتصادی با شوروی بوده ایم که از جمله علل بوجود آمدن این رابطه نزدیک ، مطرح شدن مسئله تنش زدایی است ، که این تغییرات در نظام بین المللی و تغییر نگرش بازی بین دو ابرقدرت ، این امکان را برای ایران فراهم ساخت که ایران قدرت مانور بیشتری برای رابطه با کشورهای مختلف ، خصوصا کشورهای دارای گرایش رادیکال و چپی را فراهم نمود.
حسن سعیدی عبدالرضا هوشنگ مهدوی
فرضیه ای که برای این پایان نامه بکار برده شده تئوری روانشناسی سیاسی می باشد. به این صورت که از لحاظ روانشناسی اگر کودکی در دوران حیات زندگی مورد بی مهری والدین قرار گیرد در آینده برای جبران عقده حقارت راه خشونت را در پیش می گیرد. چنین فردی دارای روحیه قوی می باشد. اشرف پهلوی نمونه کامل اثبات این فرضیه است . به طوریکه خود در خاطرات خود اذعان می کند که بخاطر جبران عقده های حقارت دست به اعمال بسیار خشونت آمیز می زد. اشرف عامل جدایی فوزیه، ثریا، از برادرش می شود. وی در صحنه سیاست داخلی سعی دارد تمام خواسته های خود را بدون در نظرگرفتن مصلحتها و تخصصهای افراد به بالاترین منصب سیاسی برساند.بطوری که هژیر را که معشوق وی بود به درجه نخست وزیری می رساند و پرویز راجی را که باغبان خانه وی بود به درجه سفیر ایران در انگلستان می رساند . بطورکلی اشرف در سیاست داخلی عنصری موفق بوده است ولی درسیاست خارجی برای حفظ تاج و تخت برادرش بسیار تاثیرگذار و عنصر مطلوب بوده است.
حبیب ساسانی عبدالرضا هوشنگ مهدوی
حزب توده ایران به عنوان قوی ترین و منسجم ترین حزب بعد از شهریور 1320 و سقوط دیکتاتوری رضاخان دراثر فضای باز سیاسی شکل گرفت و توانست بیشترین اثرگذاری را در تحولات و رویدادهای بین سالهای 1320 تا 1328 ایفا کند. این حزب از اصل سیاست خارجی حاکم بر همسایه شمالی ایران تاثیر می پذیرفت و موضع گیری هایش درداخل کشور نیز بی تاثیر از این اصل نبود. حزب توده مدعی دفاع از حقوق مردم بود ولی به واقع در جهت سیاستهای شوروی گام بر می داشت. این حزب در دوران فعالیتش درداخل کشور با دو سیاستمدار معروف این دوران یعنی قوام و مصدق گاهی به مبارزه و گاهی به همکاری بر می خواست ولی در نهایت مورد استفاده ابزاری این سیاستمداران قرار گرفت به گونه ای که باعث موفقیت یکی (قوام) و عدم موفقیت دیگری (مصدق) گردید. قوام السلطنه بعد از به قدرت رسیدن تمام سعی اش را در جلب اعتماد شورویها و توده ایها قرار داد و در این زمینه نیز موفق شد. لذا شروع به بازی با این حزب کرد.وی ابتدا توانست از نفوذ حزب توده در جهت حل بحرانهای دوران نخست وزیریش استفاده کند. ولی بعد از اینکه فهمید قدرت زیاد حزب توده حکومت وی را با خطر مواجه ساخته است ابتدا با تشکیل کابینه ائتلافی و سپس به بهانه اعتراض توده ایها به توافق وی با شورشیان جنوب و عدم حضور وزرای توده ای در کابینه ، آنها را از کابینه اخراج نمود. اما مصدق هیچگاه حزب توده را در قدرت سهیم نکرد ولی از نفوذ حزب استفاده کرد. اگر چه نتیجه آن برای مصدق مثبت نبود، ولی توده ایها در دوران نهضت ملی با دست زدن به تظاهرات مصدق را یاری کردند. بنابراین مصدق با بزرگ نمایی خطر کمونیسم و توده ای ها برای آمریکا سعی داشت تا از آن به عنوان اهرمی علیه آمریکا استفاده کند ولی تاکید بیش از اندازه مصدق بر حزب توده ، انگلیس و آمریکا را در جهت سرنگونی وی به توافق رساند که نتیجه آن کودتای 28مرداد 1332 بود.