نام پژوهشگر: مصطفی جمالی
مصطفی جمالی رضا برنجکار
یکی از مسائل مهم حوزه معرفتشناسی، بررسی تأثیر عوامل غیرمعرفتی در شکلگیری معرفت است که در این مسئله نیز بحث نسبت اراده و معرفت از مهمترین مباحث است؛ برهمیناساس موضوع این رساله تحت عنوان بررسی نقش اراده در شکلگیری معرفت با نگاهی هستیشناسانه انتخاب شد. در نگاه نخست شاید براساس مباحث فلسفی درباره مبادی فعل اختیاری، حکم شود که مبادی فعل اختیاری (تصور، تصدیق و شوق )، خود اختیاری و ارادی نیست؛ ولی با دقت در سایر مباحث فلسفی مرتبط با علم و ادراک میتوان به این نتیجه رسید که براساس اندیشه سینوی و صدرایی، شکلگیری ادراک انسانی ـ چه در حوزه ادارکات جزئی (حسی و خیالی) و چه در حوزه ادراکات کلی ـ فقط محصول انعکاس جبری تصویر واقعیت در ذهن انسان نیست؛ بلکه اراده و اختیار انسان نیز در شکلگیری ادراکات تأثیرگذارند. این مسئله در اندیشه صدرایی براساس حرکت جوهری وضوح بیشتری مییابد. بنا بر حرکت اشتدادی نفس انسانی و متناسب با سعه وجودی و تکامل انسانی ـ که امری ارادی و اختیاری است ـ درک انسان وضوح و اشتدادی متناسب پیدا میکند؛ بهویژه در حوزه ادرکات حصولی انسان، این نفس انسانی است که با تکامل جوهری خود و در سایه اتحاد با مبادی عالیه وجود به انشای ادراکات میپردازد و مواجهه با واقعیت تنها معد و زمینهساز این انشای ارادی انسان است. با توجه به این زمینه در نگاهی دقیق میتوان گفت که انسان فقط از طریق قوه نظری خود با واقعیت مواجه نمیشود؛ بلکه با همه ابعاد وجودی و قوای خود با عالم واقع مواجه میشود. همه قوای انسان در صورتگری از خارج سهمتأثیر دارند و ادراک محدود به تأثیر یکطرفه خارج در ذهن نیست؛ در عین تأثیرگذاری خارج بر قوای ادراکی انسان، ظرفیت عقلانی انسان، تمایلات انسان، کیف مواجهه انسان با واقعیت در ادراک او حضور دارد؛ ضمن اینکه حضور ابعاد وجودی انسان در شکلدهی ادراک نیز یک حضور ارادی است؛ بهسخندیگر اراده انسان از طریق قوای نفسانی او با عالم واقع مواجه میشود و از آن صورتگری میکند. بهنظرمیرسد که این تحلیل با مبنای حکمت متعالیه که به اصل «النفس فی وحدتها کل القوی» قائل است، سازگار باشد؛ چراکه نفس با تمام قوا با امر واقع مواجهه دارد. برایناساس ادراک، اشراف فاعلی و مبدأ نفوذ و تصرف انسان در امر واقع است؛ البته این حضور فاعلیتی ارادی انسان در ادراکات مختلف بهشکل یکسان تفسیر نمیشود؛ بهنحویکه کمترین حضور اراده انسان در ادراکات حسی جزئی است و در سطحی از ادراکات پایه، اراده انسان از نپذیرفتن این سطح از ادراکات عاجز است؛ ولی حضور اراده انسان در سطوح بعدی ادراکات، اعم از ادراکات کلی و ادراکات مرکب ـ که تبدیل به یک نظریه علمی خاص معطوف به کارآمدی خاص است ـ بسیار پررنگتر میشود. با توجه به نقش اراده در شکلگیری معرفت، دیگر نمیتوان در مسئله نظریه صدق در مباحث معرفتشناسی، با نگاه رئالیسم صرف، به نظریه کشف تطابقی قائل شد؛ برهمیناساس در گام نخست، نظریه «هماهنگی در جهت» و در گام بعد، نظریه «حجیت» بهعنوان نظریه صدق در ادراک بیان گردیده است. در پایان به بررسی اشکال نسبیت مطلق پرداخته و این نکته تبیین میشود که آنچه قابل دفاع نیست، نسبیت مطلق است و ضرورتی نداردکه مطلقاً نسبیت در ادراک را مردود دانست؛ اتفاقاً در دو حوزه عقل عمل و عقل نظر هم میتوان پایگاههای ثابتی ترسیم کرد و در دام نسبیت مطلق دچار نشد.