نام پژوهشگر: مجتبی شاکری
مجتبی شاکری محمود مهدوی
یکی از اختلالات رایج در دوران کودکی و نوجوانی اختلال سلوک است. اختلال سلوک به معنای الگوی رفتاری تکراری و پایدرا است که حقوق بنیادین دیگران و هنجارها و قواعد اصلی اجتماعی را به تناسب سن زیر پا می گذارد. از آنجایی که این اختلال منجر به اختلال شخصیت ضداجتماعی در بزرگسالی می شود، و اختلال شخصیت ضد اجتماعی از رایجترین اختلالات در میان مجرمین است، توجه به نشانه ها و رفع عوامل موثر دراختلال سلوک از اهمیت فوق العاده ای در پیشگیری از جرم برخوردار است. به نظر میرسد علیرغم اهمیت توجه به این قبیل اختلالات و تأثیرگذاری آنها بر افزایش آمار جرم و جنایت، مسئولین ذیربط در جامعه ما کمتر به این موارد توجه نموده و بیشترین تمرکز خود را در مسأله پیشگیری از جرم، بر روشهای پلیسی، سیاستهای کیفری و اعمال مجازات قرار دادهاند. نگاه جرمشناسانه به مسأله پیشگیری از جرم به طور معمول مغفول مانده و کمتر مورد توجه بوده است. آنچه که لازم است که مورد عنایت مسئولین ذیربط پیشگیری از جرم قرار گیرد توجه بیشتر به انواع اختللالات رفتاری به خصوص اختلال سلوک در کودکان و نوجوانان است. جلوگیری از ابتلای به این اختلال با روشهای پیشگیری موثر از قبیل برنامههای خانوادهمدار، اقدامات مدرسهمدار، آموزش مهارت به کودک و... در این زمینه میتواند بسیار راهگشا باشد. در صورت بروز این اختلال نیز میتوان با کمک گرفتن از روشهای درمانی مختلف، به بهبود آن و در نتیجه مصون نمودن جامعه نسبت به بروز جرم و جنایت در آینده، اقدام کرد. با عنایت به مطالب فوق الذکر میتوان استنباط نمود که اهمیت و تأثیرگذاری این اختلال در پدیده مجرمیت به حدی است که نیازمند بررسی و پژوهشهای متعدد و مختلف نظری و میدانی بیشتری است و پژوهش های صورت گرفته تا به امروز مکفی نمیباشد.
مجتبی شاکری عباس ایزدپناه
به طور کلی می توان گفت که مکاتب فلسفی به سعادت بشر می اندیشند، و هدف زندگی را رسیدن به سعادت می دانند اما در تعریف و مصداق سعادت نظرهای متفاوتی وجود دارد. بعضی از مکاتب سعادت را به دنیا محدود کرده اند و رسیدن به لذت مادی را اوج سعادت بشر دانسته اند و بعضی از مکاتب گرایش به رهبانیت و دنیاگریزی را سعادت بشر دانسته اند و بعضی از مکاتب همچون مکتب ارسطو راه اعتدال در زندگی را، لازمه رسیدن به سعادت دانسته اند و آن ها اعتقاد دارند سعادت در شرایط دوری از افراط و تفریط حاصل می شود. مکتب رواقی، به عنوان یک مکتب اخلاقی که مبانی جهان شناختی کاملا ماتریالیستی دارد، فلسفه و هدف زندگی را در زندگانی مطابق با طبیعت می داند؛ بدین معنا که این مکتب معتقد است: اگر انسان مطابق با طبیعت زندگی کند، به سعادت خواهد رسید و نباید از اتفاق های ناگوار که به وسیله طبیعت ایجاد می شود، شکوه نماید و انسان باید بداند که طبیعت می تواند آنچه را به او بخشیده است، باز پس گیرد. همچنین مکتب علامه طباطبایی ـ که برگرفته از قرآن مجید و معارف اهل بیت است ـ با استفاده از مبانی جهان شناختی، بر سعادت فردی و اجتماعی تاکید می کند؛ این مکتب، معتقد است که انسان باید اهدافی همچون: کسب علم، عبادت، خدمت به خلق را در جهت رسیدن به خدا داشته باشد. بنابراین، چون در این مکتب، همه چیز در نهایت به سوی خداوند باز می گردد انسان باید، اهدافی را که در جهت بازگشت متعالی به سوی خداست را دنبال کند. این دو مکتب ازجنبه تقدیرگرایی و اینکه منشا آفرینش جهان خدا است، تشابه دارند و وجه افتراقات این دومکتب این است که در مکتب رواقی اصالت با ماده است وخداوند و جهان مادی هستند و در مکتب علامه طباطبایی اصالت با روح است و خداوند از هرگونه ویژگی مادی مبرا است و در بحث فلسفه زندگی هیچگونه تشابهی ندارند.