نام پژوهشگر: مریم زارعیان
مریم زارعیان علی ساعی
بر اساس شواهد موجود توزیع نمرات پولیتی به عنوان شاخص دموکراسی در بین کشورها دارای چولگی زیادی است. بنابراین مدعای تبیینی یا مسأله این رساله آنست که تفاوت های فاحشی در شاخص دموکراسی در بین کشورها وجود دارد که به عنوان یک مسأله نیازمند تبیین تجربی است. سوال اصلی این تحقیق عبارتست از این که « درجه تفاوتپذیری دموکراسی در کشورهای مورد مطالعه چگونه قابل تبیین است؟». چارچوب نظری تحقیق به این صورت فرموله شده است که سرمایه اجتماعی و دولت غیررانتی و نابرابری متوسط شرط لازم برای دموکراسی است. رویکرد مقاله تحلیل تطبیقی فازی بین کشوری است. جمعیت تحقیق مجموعه 156کشوری است که در فهرست بانک جهانی دارای داده اند. روش داوری فرضیه ها ، فازی و نرم افزار مورد استفاده spss، exelو fs/qcaf میباشد. یافته های تجربی ناظر بر رابطه فازی بین مجموعهای، دلالت برآن دارند که سرمایه اجتماعی در بیشتر موارد شرط کافی برای دموکراسی است. دولت غیررانتی در بیشتر موارد شرط کافی و معمولا شرط لازم برای دموکراسی است. نابرابری متوسط در توزیع درآمد در بیشتر موارد شرط لازم و معمولا کافی برای دموکراسی می باشد. همچنین بررسی مسیرهای علّی شرط کافی برای وقوع نتیجه نشان می دهد سه مسیر جداگانه برای رخداد دموکراسی وجود دارند که هرکدام از این مسیرها شرط ترکیبی(عطفی) کافی تلقی میشوند. وجه مشترک این سه مسیر مشارکت مدنی بالاو درآمدهای غیر رانتی است.
مریم زارعیان احمدعلی خایف الهی
هدف این پژوهش بررسی رابطه فرهنگ یادگیری سازمانی و ظرفیت سازمانی با حضور متغیر تعدیل گر رهبری تحول آفرین بوده است. بررسی ادبیات گذشته نشان می دهد تاکنون پژوهشی در مورد پیوند این سه متغیر انجام نشده است. برای بررسی پرسش های پژوهش از چهار ابزار زیر استفاده شده است: الف) پرسشنامه ظرفیت انطباقی(استریچمن،2005)، ب) پرسشنامه ظرفیت رهبری(لمبرت، 2001)، ج)پرسشنامه فرهنگ یادگیری سازمانی(واتکینز و مارسیک،2003) و د)پرسشنامه رهبری تحول آفرین(باس و آلیو، 1997). داده های گردآوری شده به کمک نرم افزار آماری spss16 و با استفاده از آزمون های آماری نظیر تحلیل رگرسیون و تحلیل مسیر، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند. جامعه آماری متشکل از 450 نفر از کارکنان، مدیران و اساتید دانشکده های مدیریت دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه تهران بوده است. یافته های پژوهش نشا ن دادندکه بین فرهنگ یادگیری-سازمانی با ظرفیت سازمانی رابطه معناداری وجود دارد. همچنین یافته های پژوهش نشان می دهد که رهبری تحول گرا رابطه بین فرهنگ یادگیری سازمانی و ظرفیت سازمانی را تعدیل می کند. از میان هفت بعد فرهنگ یادگیری سازمانی، متغیرهای رهبری استراتژیک، یادگیری مستمر و یادگیری تیمی به ترتیب بیشترین میزان تأثیر را بر ظرفیت سازمانی داشته اند.