نام پژوهشگر: حجت اله حقگو
فائزه پروازی منش فاطمه بهنیا
مقدمه و هدف: اختلال رفتاری یکی از مشکلات همراه در کودکان آسپرگراست. به همین دلیل این کودکان دارای مشکلاتی مانند اختلال در تعامل اجتماعی، توجه، اضطراب و پرخاشگری می باشند. هدف از این مطالعه بررسی تأثیر مهارت های دیداری-حرکتی ظریف به عنوان یکی از مداخلات کاردرمانی بر روی این دسته از مشکلات رفتاری این کودکان است. روش تحقیق کار: کودکان آسپرگری که به کلینیک های کاردرمانی مراجعه کردند توسط چک لیست رفتاری کودکان مورد ارزیابی قرار گرفتند.آن هایی که دچار اختلال رفتاری بودند انتخاب شدند و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم گردیدند( 13 کودک در گروه مداخله، 13 کودک در گروه کنترل). سپس برنامه ده جلسه ای دیداری- حرکتی و دارو درمانی بر روی گروه آزمایش اجرا شد، اما گروه کنترل فقط از برنامه دارودرمانی بهره مند بودند.پس از 5 هفته چک لیست رفتاری مجدداّ توسط مادران این کودکان پر گردید. نتایج: تفاوت بین دو گروه آزمایش و کنترل پس از کنترل متغیر تصادفی (001/0≥p) در تمام متغیرها از لحاظ آماری معنادار است و مداخله شناختی در مرحله پس آزمون گروه آزمایش مؤثر بوده است. بحث: نتایج نشان داد که برنامه دیداری-حرکتی بر روی اختلال رفتاری ای کودکان(مشکلات اجتماعی، توجه، اضطراب و پرخاشگری تأثیر مثبت داشت.
منیره کمالیان حجت اله حقگو
کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر علاوه بر مشکلات حرکتی به مشکلات حسی، درکی و رفتاری مبتلا هستند. و از آن جا که ضعف در مهارت های حرکتی درشت کودکان کم توان ذهنی ناشی از اختلال در یکپارچگی حسی و کنترل ضعیف مراکز عالی عصبی بر فعالیت های حرکتی می باشد لذا به منظور شناخت و رفع مشکلات حرکتی در کودکان کم توان ذهنی پژوهش حاضر با هدف تعیین تاثیر تحریک حسی بر مهارت های حرکتی درشت کم توان ذهنی آموزش پذیر مقطع ابتدایی آموزش داده شد. روش تحقیق: پژوهش حاضر از نوع مطالعات آزمایشی است و از طرح پیش ازمون و پس آزمون با گروه کنترل استفاده شده است. بدین منظور از دو مدرسه استثنایی 30 نفر انتخاب و به شکل تصادفی در دو گروه 15 نفر گروه کنترل و آزمایش جایگزین شدند. سپس با استفاده از آزمون لینکلن اوزرتسکی مهارت های حرکتی درشت آنان اندازه گیری شد.گروه آزمایش 22 جلسه گروهی تحریکات حسی را در مدت 2 ماه از قرار هر هفته 3 جلسه و هر جلسه 45 دقیقه آموزش گروهی دریافت کردند. و گروه کنترل نیز در روند برنامه عادی مدرسه قرار گرفتند. در نهایت پس از اتمام جلسات درمانی آزمون لینکلن اوزرتسکی برای هر دو گروهآزمایش و کنترل اجرا شد. سپس نتایج در هر دو گروه با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.تجزیه و تحلیل اطلاعات مربوط نمرات گروه آزمایش در پس آزمون در مهارت پریدن، هماهنگی دست و پا، تعادل و گرفتن و پرتاب کردن در مقایسه با گروه کنترل با اختلاف معنا داری بیشتر شده است.
مرضیه رزاقی حجت اله حقگو
کودکان نارسانویس دارای اختلالاتی در رشد مهارت های حرکتی هستند.باوجود آن که مشکلات در پردازش و یکپارچگی حسی در این کودکان به دلیل مشکل در عضلات انگشتان و هماهنگی چشم و دست واضح است و با توجه به این که درمانگران جهت رفع این نقایص به رویکرد درمان تحریک حسی دسترسی دارند پژوهش حاضر به هدف بررسی تاثیر بخشی تحریکات حسی بر مهارت های حرکتی ظریف کودکان نارسانویس مقطع ابتدایی پرداخته است. پژوهش حاضر، از نوع مطالعات آزمایشی است و از طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل اشتفاده شده است. سپس با استفاده از آزمون لینکلن اوزرتسکی مهارت های ظریف دو گروه اندازه گیری شد. در نهایت پس از اتمام جلسات درمانی آزمون لینکلن اوزرتسکی برای هر دو گروه آزمایش و کنترل اجرا شد. سپس نتایج در هر دو گروهبا استفاده از تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. تجزیه و تحلیل حاکی از این بود که میانگین نمرات گروه آزمایش در پس آزمون در میانگین نمرات مربوط به مهارت های گرفتن، هماهنگی چشم و دست و مهارت های مربوط به سرعت و مهارت در حرکات ظریف از گروه کنترل بیشتر شده است.
مرضیه رزاقی حجت اله حقگو
کودکان نارسانویس دارای اختلالاتی در رشد مهارت های حرکتی ظریف هستند لذا بسیاری از محققین بر اهمیت پایه های حسی - حرکتی در یادگیری و رفتار کودک تاکید دارند. با وجود آن که مشکلات پردازش و یکپارچگی حسی در این کودکان به دلیل مشکل در عضلات انگشتان و هماهنگی چشم و دست واضح است و با توجه به این که درمانگران به رویکرد درمانی تحریک حسی دسترسی دارند در این تحقیق از رویکرد تحریک حسی استفاده شد. پژوهش حاضر از نوع مطالعات آزمایشی است و از طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل استفاده شده است. بدین منظور از دو مرکز اختلال یادگیری به طور تصادفی 30 نفر انتخاب و به شکل تصادفی در دو گروه 15 نفره ی گروه کنترل و آزمایش جایگزین شدند. سپس با استفاده از آزمون لینکلن اوزرتسکی مهارت های حرکتی ظریف آنان اندازه گیری شد. گروه آزمایش 19 جلسه آموزش تحریک حسی را در مدت 5/1 ماه به قرار هر هفته 3 جلسه و هر جلسه 45 دقیقه آموزش گروهی دریافت کردند و گروه کنترل در روند برنامه عادی مدرسه قرار گرفتند در نهایت پس از اتمام جلسات درمانی آزمون لینکلن اوزرتسکی برای هر دو گروه آزمایش و کنترل اجرا شد سپس نتایج در هر دو گروه با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.تجزیه و تحلیل مربوط به مهارت گرفتن حاکی از این بود که میانگین نمرات گروه آزمایش در پس آزمون از گروه کنترل بیشتر شده است با اثر معناداری 001>p، در مقایسه میانگین نمرات مهارت های مربوط به هماهنگی چشم و دست آزمودنی های دو گروه نیز نمرات گروه آزمایش در پس آزمون با اثر معنا داری 001>p، بیشتر شده است. همچنین مقایسه میانگین نمرات مهارت های مربوط به سرعت و مهارت در حرکات ظریف آزمودنی های دو گروه نیز نشانگر افزایش معنادار نمرات گروه آزمایش در پس آزمون در مقایسه با گروه کنترل است. بنابراین می توان نتیجه گرفت آموزش تحریکات حسی بر این سه مهارت موثر بوده است.
سحر نورانی قرابرقع حجت اله حقگو
هدف: مشکل عمده در کودکان فلج مغزی، آسیب در عملکرد حرکتی درشت و متعاقباً کاهش کیفیت زندگی آنان می باشد. هدف این مطالعه بررسی تأثیر اختصاص زمان بیشتر به درمان رشدی-عصبی طی جلسات درمانی بر عملکرد حرکتی درشت و کیفیت زندگی کودکان مبتلا به فلج مغزی می باشد. روش بررسی: در این مطالعه مداخله ای تجربی 36 نفر از کودکان فلج مغزی در محدوده سنی 8-4 سال از کلینیک خصوصی "مهر" در شهر تهران به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و به صورت تصادفی به دو گروه 18 نفره تقسیم شدند. تمامی آزمودنی ها به مدت 3ماه، 3جلسه درهرهفته در جلسات درمانی شرکت نمودند با این تفاوت که گروه مداخله نیمی از جلسه را اختصاصاً درمان رشدی- عصبی(ndt) دریافت کردند. آزمودنی ها قبل و بعد از دوره درمانی با استفاده از ابزارgmfm-66، gmfcs و پرسشنامه cp-qol، ارزیابی شدند. داده ها با استفاده ازspss 16 تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: بین میانگین تفاضل نمرات کودکان فلج مغزی دو گروه مداخله وکنترل در پرسشنامه سنجش عملکرد حرکتی درشت در مراحل پیش آزمون – پس آزمون تفاوت معناداری (037/0p=) وجود داشت. اما بین میانگین تفاضل نمرات دو گروه در پرسشنامه کیفیت زندگی در مراحل پیش آزمون – پس آزمون و نیز بین ارتقاء عملکرد حرکتی درشت و بهبود هر یک از حیطه های کیفیت زندگی در کودکان فلج مغزی رابطه معنادار وجود نداشت. نتیجه گیری: اختصاص زمان بیشتر به درمان ndt طی جلسات درمانی منجر به بهبود عملکرد حرکتی درشت کودکان فلج مغزی شد. اما با وجود تغییرات مثبت در هر یک از حیطه های کیفیت زندگی گروه مداخله این تغییرات از لحاظ آماری معنادار نشد. کلیدواژه ها: فلج مغزی/ عملکرد حرکتی درشت / کیفیت زندگی/ درمان رشدی-عصبی، ndt
نسرین جلیلی مهدی رصافیانی
فلج مغزی شایع ترین ناتوانی حرکتی مزمن در کودکان است که می تواند تأثیر منفی بر کیفیت زندگی مادران داشته باشد. پژوهش حاضر با هدف بررسی کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی با ناتوانی شدید حرکتی انجام شده است. در مطالعه مقطعی حاضر، 70 مادر کودک فلج مغزی 12-4 ساله مراجعه کننده به مراکز توانبخشی شهر تهران در سال 1391-1390، به روش در دسترس انتخاب شدند. کیفیت زندگی مادران با استفاده از پرسشنامه کیفیت زندگی36-sf، میزان استرس مادران با پرسشنامه منابع و استرس و شدت فلج مغزی با سیستم طبقه بندی عملکرد حرکتی درشت مورد بررسی قرار گرفت. اطلاعات جمع آوری شده با شاخص های مرکزی و پراکندگی و با استفاده از آزمون آماری رگرسیون لجستیک تحلیل گردید. میانگین و انحراف معیار سن مادران مورد مطالعه به ترتیب 41/34 و 72/5 بود. میانگین نمره کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی 74/53 به دست آمد. تمامی ابعاد کیفیت زندگی به جز بعد روانی، عملکرد اجتماعی و محدودیت ایفای نقش به دلایل عاطفی ارتباط معناداری (05/0>p) با سطح عملکرد حرکتی درشت داشت. هم چنین، ارتباط معناداری (000/0=p) بین ابعاد سلامت جسمانی، سلامت روانی و نمره کل کیفیت زندگی با میزان استرس مادران کودکان فلج مغزی وجود داشت. نتایج فوق نشان می دهد که کیفیت زندگی مادران در حد متوسط قرار دارد و شدت فلج مغزی کودک تأثیر منفی بر کیفیت زندگی مادران دارد. بدین ترتیب ایجاد حمایت های اجتماعی قوی تر از سوی مراکز ارئه کننده خدمات دولتی و غیردولتی به این مادران، به منظور ارتقاء کیفیت زندگی ضروری است.
اذین سلامتی حجت اله حقگو
چکیده: مقدمه: پردازش نامناسب اطلاعات حسی بویژه حس تعادل در کودکان مبتلا به نقص توجه/بیش فعالی باعث رفتارهای نوعی این کودکان میشود که با اشکالات بی توجهی تظاهر می یابند. در این تحقیق، تاثیر تحریکات تعادلی بر توجه دیداری و شنیداری کودکان adhd 7 تا 12 ساله با استفاده از ابزار iva-plus-cpt مورد مطالعه قرار گرفت. روش: تعداد30 کودک دارای تشخیص adhd در دامنه سنی 7 تا 12 سال با غلبه دست راست و بهره هوشی نرمال (آزمون وکسلر) پس از کسب رضایت و به طور تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. هردو گروه، بمدت 10 جلسه، بصورت هفته ای دو بار به مدت 5 هفته در فعالیت های معمول کاردرمانی شرکت نمودند ولی گروه مداخله تحریکات وستیبولار نیز دریافت نموند. قبل و بعد از مداخله از تمامی شرکت کنندگان آزمون (iva –plus-cpt) گرفته شد. اطلاعات بدست آمده با استفاده از نرم افزار16 spss تجزیه و تحلیل شده و تغییرات پس آزمون و پیش آزمون بین دو گروه نیز با آزمون t مستقل مقایسه شد. یافته ها: تحریکات تعادلی منجر به تفاوت معنادار در متغیرهای توجه، توجه دیداری، توجه شنیداری، کنترل تکانه و کنترل تکانه شنیداری نشان داد(p<0/05) ولی در ارتباط با متغیر کنترل تکانه دیداری تفاوت دو گروه معنادار نبود(p>0/05). نتیجه گیری: استفاده از تحریکات وستیبولار منجر به افزایش توجه دیداری و شنیداری کودکان adhd میشود و لذا میتواند به عنوان تکنیک درمانی در درمان این کودکان مورد استفاده قرار گیرد. واژگان کلیدی: توجه، نقص توجه/بیش فعالی/ تحریک تعادلی
میترا خلف بیگی فرحناز محمدی شاهبلاغی
زمینه و هدف: کار و اشتغال در زندگی بیشتر افراد نقش کلیدی دارد، به طوری که علاوه بر منافع مالی، شکل دهنده سازگاری اجتماعی بوده و در حفظ سلامتی و رفاه موثر است. اشتغال در افراد با بیماری های روانی همانند جمعیت عادی حائز اهمیت بوده و به عنوان بخش اصلی فرایند بهبودی در این بیماران می باشد. با این وجود به دست آوردن و حفظ شغل در این افراد یک چالش محسوب شده و تعداد معدودی از آنان در این روند موفق می گردند. علیرغم شیوع بالای اختلالات روانی و این مهم که عدم اشتغال طولانی مدت ممکن است موقعیت این افراد را بدتر کرده و منجر به محدودیت های دائمی گردد، تا کنون در رشته کاردرمانی در ایران تحقیقی در این مورد صورت نگرفته است. هدف این مطالعه توصیف وتبیین فرایند کسب شغل در افراد با بیماری های شدید روانی است. روش پژوهش: این پژوهش در پارادایم تحقیقات کیفی با استفاده از رویکرد گراندد تئوری نسخه کوربین و اشتراوس 2008 انجام شده است. مشارکت کنندگان شامل 10 فرد مبتلا به بیماری های شدید روانی، 7 نفر از اعضای خانواده، 2 روانپزشک و یک کارفرما بودند که به صورت هدفمند و نظری انتخاب شدند. روش اصلی جمع آوری داده ها مصاحبه نیمه ساختار یافته و بحث گروهی متمرکز بود. برای مدیریت داده ها از نرم افزار maxqda نسخه 2007 استفاده گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش کوربین و اشتراوس 2008، شامل تحلیل داده ها برای مفاهیم، تحلیل داده ها برای زمینه، لحاظ کردن فرایند در تحلیل داده ها و یکپارچه سازی طبقات انجام شد. یافته ها: یافته های این مطالعه در قالب 8 طبقه اصلی خلاصه شد. طبقات اصلی «منابع و ظرفیت های بیمار»، «عرصه خانواده»، «موانع و تسهیلات اجتماعی»، «پدیده بیماری» و «کامیابی ها و ناکامی ها» اشاره به زمینه ای داشت که پدیده کسب شغل در آن شکل می گیرد و طبقات اصلی «چالشگری بیمار»، «رویارویی خانواده با چالش اشتغال» و «حاکمیت ناهمگون اجتماعی» اشاره به فرایندی داشت که مشارکت کنندگان به کار می بردند. همچنین «تولی چند پاره اشتغال» به عنوان متغیر اصلی انتزاعی ترین مفهومی بود که در داده ها آشکار شد و با طبقات در ارتباط بود. نتیجه گیری: فرایند کسب شغل در افراد مبتلا به بیماری های شدید روانی یک فرایند سیستماتیک است که عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی بر آن موثر است. برای رسیدن به شغل دلخواه لازم است که برنامه های بازتوانی این بیماران با توجه به این عوامل طراحی گردند. همچنین با توجه به نقش خانواده و نیز سازمان های مردم نهاد در فرایند حاضر، تمرکز مداخلات کاردرمانی بر آموزش و هدایت صحیح این اجزاء می تواند مسیر اشتغال این بیماران را هموارتر سازد.