نام پژوهشگر: مهشید سوری
خدیجه ترک هیراد عبقری
در مدیریت جامع حوضه آبخیز، مهار و کاهش خسارت های سیل جایگاه ویژه ای دارد. بنابراین شناسایی دقیق مناطق سیل خیز در سطح حوضه ضروری است. با اقدامات مناسب آبخیزداری اعم از سازه ای و غیرسازه ای و یا تلفیقی از آنها شدت سیل خیزی حوضه را می توان کاهش داد. به منظور انجام تحقیق حاضر، آمار بارش 30 ساله ایستگاه میرآباد واقع در بالادست حوضه آبخیز نوشان ارومیه تهیه شد. دبی ماکزیمم 6 ساعته در دوره بازگشت 25 و50 ساله با استفاده از مدل hec-hms برای 21 زیر حوضه حوضه آبخیز نوشان ارومیه تعیین گردید. نتایج حاصل نشان داد که دبی ماکزیمم زیر حوضه ها رابطه مستقیمی با مساحت هر زیر حوضه ندارد و عوامل دیگری از جمله شیب زیر حوضه و موقعیت مکانی هر زیر حوضه در برآورد دبی ماکزیمم موثر است. سپس اقدام به شناسایی و معرفی معیارهای مورد استفاده جهت اجرای سدهای سنگی- ملاتی گردید و تعداد 11 معیار با توجه به منطقه مورد مطالعه و نوع سازه آبخیزداری تعیین و پرسش نامه جهت وزن دهی به معیارها تهیه و توسط کارشناسان تکمیل و همه معیارها برای 21 زیر حوزه در نرم افزار expert choice وزن دهی شدند و در نهایت به کمک سیستم پشتیبانی تصمیم گیری معیارها و زیر حوزه ها مورد بررسی قرار گرفتند. با توجه به نتایج حاصل، زیرحوضه های بحرانی تعیین و از لحاظ اولویت اجرای سد سنگی- ملاتی معرفی شدند که زیر حوضه s1رتبه نخست و زیر حوضه n- s3به عنوان آخرین اولویت زیر حوضه بر اساس معیارها و هدف معرفی شدند-
هانا فرج اللهی مهشید سوری
با توجه به توزیع نامتعادل زمانی و مکانی منابع آب های سطحی و پتانسیل بالای آلودگی این منابع، امروزه تقاضا برای آب های زیرزمینی جهت مصارف شرب، کشاورزی، و صنعت افزایش یافته است. هدف از تحقیق حاضر تهیه نقشه پتانسیل چشمه آب زیرزمینی با استفاده از روش های وزن دهی شواهد، رگرسیون لجستیک و نسبت فراوانی در حوزه آبخیز چهل گزی در استان کردستان است. این نقشه ها با استفاده از رابطه بین موقعیت مکانی چشمه ها و 17 عامل موثر در ایجاد آن ها در حوزه مورد مطالعه تهیه شدند. این عوامل شامل زمین شناسی، فاصله از گسل، تراکم گسل، ارتفاع از سطح دریا، نفوذپذیری نسبی سنگ شناسی، درجه شیب، جهت شیب، نقشه های انحنای (شکل) دامنه، شاخص توان آبراهه ها، ظرفیت حمل رسوب، شاخص نمناکی توپوگرافی، بارندگی، فاصله از آبراهه، تراکم آبراهه، کاربری/پوشش اراضی می باشند. برای اعتبار سنجی روش های مذکور از منحنی مشخصه عملکرد نسبی (roc) استفاده شد و میزان مساحت زیر منحنی برای روش های وزن دهی شواهد، رگرسیون لجستیک و نسبت فراوانی به ترتیب 85/8%، 79% و 89% درصد به دست آمد. این نتایج نشان داد که دو روش نسبت فراوانی و وزن دهی شواهد، تخمین گرهای مناسبی برای تهیه نقشه پتانسیل چشمه آب زیرزمینی در منطقه مورد مطالعه هستند در حالی که دقت روش رگرسیون لجستیک در تهیه این نقشه ها در حوزه مورد مطالعه کم تر می باشد.
نگار ایمانی مهشید سوری
بررسی منابع و نتایج مطالعات مختلف بیانگر سیر نزولی وضعیت کمی و کیفی جنگلها و مراتع در سطح کشور می باشد. تخریب اراضی و منابع طبیعی بدلیل عدم وجود برنامه های احیایی اصلاحی و توسعه ای قابل ملاحظه می باشد. مراتع با دارا بودن پتانسیل هایی طبیعی، به عنوان منبع مهم تولید محصولات دامی و گیاهی به شمار می روند. به نظر می رسد که قبل از هر اقدامی لازم است تخریب منابع طبیعی متوقف شود و برنامه ای برای قطع تخریب منابع طبیعی تنظیم و ارائه گردد. یکی از مهمترین بخش های انجام عملیات اصلاحی و احیایی در عرصه های منابع طبیعی، مکان یابی صحیح آنها می باشد که تاثیر بسزایی در موفقیت عملیات دارد. بنابراین، در این پژوهش به منظور اولویت بندی مکان های مناسب اجرای عملیات بیولوژیک بذرپاشی، بذرکاری، کپه کاری، میانکاری، نهالکاری و کودپاشی در مراتع گردنه قوشچی ارومیه از سیستم های پشتیبانی تصمیم گیری شامل دو روش topsis و ahp استفاده شد. مراحل تحقیق شامل: جمع آوری داده های مورد نیاز، تهیه نقشه های پایه، تهیه نقشه واحدهای همگن، اجرای دو روش topsis و ahp و تهیه نقشه های مکان های مناسب عملیات مذکور می باشد. نتایج حاصل از روش topsis که با استفاده از نرم افزار topsis صورت گرفت، نشان می دهد که واحدهای همگن مناسب عملیات بذرپاشی واحدهای 22، 15،18، 41 و 28، عملیات بذرکاری 29، 27، 15، 18 و 23، عملیات کپه کاری 68، 76، 75، 71 و 74، عملیات میانکاری10، 9، 45، 4 و 2، عملیات نهالکاری51، 14، 11، 39 و 22 و عملیات کودپاشی واحد همگن 2 می باشد. نتایج حاصل از روش ahp که با کمک نرم افزار expert choice انجام شد، نشان می دهد که واحدهای همگن 13، 15، 18، 22 و 23 واحدهای با اولویت مناسب برای عملیات بذرپاشی، واحدهای 1، 3، 11، 23 و 27 عملیات بذرکاری، واحدهای 2، 72، 73، 74 و 75، عملیات کپه کاری، واحدهای 4، 9، 10، 13 و 40 عملیات میانکاری، واحدهای 1، 11، 28، 39 و 41 عملیات نهالکاری و واحد مناسب برای کودپاشی واحد همگن 2 می باشد. در مرحله آخر، تطابق نقشه های تهیه شده عملیات اصلاحی با نقشه اداره منابع طبیعی به کمک آزمون کای اسکوئر انجام شد. تحلیل نتایج نشان داد که روش ahp برای مکان یابی عملیات بیولوژیک مرتع در منطقه قوشچی ارومیه نسبت به روش topsis مناسب تر می باشد.
ساوان شاهرخ جواد معتمدی
گرم شدن هوا اثرات مخربی بر حیات موجودات داشته و سبب تخریب اکوسیستم های طبیعی، وقوع سیل، خشکسالی و بر هم خوردن تعادل اقلیمی و اکولوژیکی می شود. تشدید اثر گاز گلخانه ای در جو در اثر تراکم دی اکسید کربن باعث افزایش گرمای زمین، ذوب یخ های قطبی، وقوع سیلاب های عظیم، نابودی جنگل ها، می شود. ترسیب کربن زمینی، توانایی گیاهان و خاک برای جذب دی اکسید کربن از اتمسفر و ذخیره آن در گیاه و خاک است. از این رو راهکاری است که به کاهش کربن اتمسفری و اصلاح تبعات تغییر اقلیم کمک می کند. در پژوهش حاضر، توان ترسیب کربن گونه صنعتی- دارویی جاشیر ((prangos ferula ، و همچنین اثر عملیات اصلاحی کپه کاری در دو جهت شمالی- جنوبی و کنتور فارو با در نظر گرفتن یک عرصه شاهد در محدوده روستای ایل تیمور و کورگی در منطقه خلیفان مهاباد بررسی شد. در سایت های مطالعاتی، چهار ترانسکت 100 متری به طور تصادفی و در امتداد هر ترانسکت 5 پلات با فواصل 20 متر، به طور سیستماتیک انداخته شد. بیوماس گیاهی به روش قطع و توزین، در همه پلات ها اندازه گیری شد. در ابتدا و انتهای هر ترانسکت یک پروفیل در دو عمق 15-0 و 30-15 حفر گردید. نمونه های خاک و گیاه به آزمایشگاه فرستاده شد. میزان ترسیب کربن برای هر کدام از نمونه ها تعیین گردید. داده ها با آزمون های تجزیه واریانس یک طرفه و آزمون t مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که میزان ترسیب کربن در شیب شمالی منطقه کپه کاری شده هم در بیوماس و هم در خاک نسبت به شیب جنوبی وضعیت بهتری دارد. عملیات کنتور فارو بر ترسیب کربن خاک، بی تاثیر بوده است. یکی از دلایل این امر این است که کنتر دام در منطقه کنتور فارو به خوبی صورت نگرفته است. در مجموع بیوماس منطقه فارو از نظر میزان ترسیب کربن، وضعیت بهتری نسبت به بیوماس منطقه شاهد دارد. همچنین خاک منطقه جاشیر در عمق دوم، میزان کربن بیشتری دارد. در سطح احتمال 5% اختلاف معنی داری بین میانگین ترسیب کربن در بیوماس هوایی ( مجموع ساقه و برگ) و زمینی مشاهده می شود. در بین اندام های گیاه جاشیر ریشه بیشترین میزان ترسیب کربن را دارد. سهم ترسیب کربن خاک تحت زیتوده جاشیر، نسبت به بیوماس آن بیشتر است.
سوسن همسایه خواه مهشید سوری
ارزیابی توان اکولوژیکی و تعیین اولویت کاربری های مختلف در حوزه های آبخیز، یکی از ملزومات اساسی به منظور دستیابی به توسعه پایدار است. پژوهش حاضر با همین منظور در حوزه آبخیز میرداوود ارومیه به عنوان معرف سطحی وسیعی از حوزه آبخیز نازلوچای و اقلیم رویشی آذربایجانی در شمالغرب کشور انجام شد. برای انجام پژوهش، ابتدا نقشه واحدهای زیست محیطی با تلفیق نقشه های شیب، جهت، ارتفاع، خاک و تیپ های گیاهی تهیه شد و ویژگی های زیست محیطی هر واحد همگن از منابع پایه استخراج گردید. در گام بعد با مقایسه ویژگی های اکولوژیکی هر واحد همگن و مقادیر معیارها و شاخص های مدل های اکولوژیکی، توان هر یک از واحدهای همگن برای انواع کاربری با استفاده از پرسش گیری شرطی ارزیابی گردید و نقشه نهایی آمایش سرزمین به دو روش تهیه و تطابق هر دو نقشه از نظر آماری، مورد آزمون قرار گرفت. در روش اول از دستورالعمل پیشنهادی مخدوم (1390) پیروی شد و وزن معیارها و شاخص های مطرح در تعیین اولویت هر یک از کاربری ها، یکسان در نظر گرفته شد. در روش دوم، اهمیت (وزن) هر یک از معیارها و شاخص های مد نظر در مدل های اکولوژیکی، در قالب مقایسات زوجی مشخص شد. سپس به هریک از شاخص های مرتبط با معیارهای مورد بررسی، بسته به اهمیت آنها یک کد اختصاص داده شد و با بهره گیری از فرایند تحلیل سلسله مراتبی (ahp)، ارزش سازگاری هر واحد همگن برای یک نوع کاربری محاسبه گردید که بسته به دامنه عددی ارزش سازگاری هر یک از واحدهای همگن، مناطق با اولویت بالا، اولویت متوسط، اولویت کم و بدون اولویت برای کاربری مورد نظر با نمادهای s1، s2، s3 و n تعیین گردید. نهایتاً از بین اولویت های پیشنهادی، اولویت بالاتر با در نظر گرفتن شرایط اکولوژیکی منطقه و مد نظر قرار دادن درصد وسعت کاربری فعلی اراضی، به عنوان اولویت نهایی مدنظر قرار گرفت. نتایج حاصل از ارزیابی توان هریک از واحدهای زیست محیطی و اولویت آنها برای انواع کاربری ها با در نظر گرفتن وزن یکسان برای هر یک از معیارها و شاخص (روش اول)، نشان داد که 6/4 درصد از مساحت منطقه برای تفرج، 6 درصد برای کشاورزی (باغات و اراضی آبی)، 4/1 درصد برای توسعه شهری، روستایی و صنعتی، 49/7 درصد برای حفاظت و 1/67 درصد برای مرتعداری مناسب می باشد. ضمن اینکه 3/13 درصد از اراضی منطقه با توجه به نوع کاربری فعلی به اراضی دیم اختصاص داده شد. همچنین نتایج حاصل از تهیه نقشه نهایی آمایش سرزمین با استفاده از فرایند تحلیل سلسله مراتبی (ahp) (روش دوم)، نشان داد که 5 درصد از مساحت منطقه برای تفرج؛ 2 درصد برای توسعه؛ 6 درصد برای چرای حیات وحش و 46/69 درصد برای مرتعداری مناسب می باشد. ضمن اینکه 12/22 درصد از اراضی منطقه، علیرغم اینکه کاربری های مختلف برای آنها پیشنهاد شده است، ولی با توجه به درصد وسعت کاربری فعلی آن که در حال حاضر دیمزار کم بازده یا دیمزار رها شده است، برای ایجاد مراتع دست کاشت (مصنوعی) در نظر گرفته شد. مساحت کمی از اراضی منطقه (3 درصد) برای کشاورزی (اراضی آبی و باغات) مناسب تشخیص داده شد. 10 درصد از مساحت منطقه نیز برای بیش از یک نوع کاربری مناسب می باشد که در قالب استفاده چند منظوره می توان از آن بهره برداری کرد. نتایج حاصل از تطابق نقشه های نهایی، بیانگر همخوانی و همبستگی بین کاربری های پیشنهادی در دو نقشه می باشد. نتایج مقایسات زوجی به منظور تعیین اهمیت (وزن) هر یک از معیارها و شاخص های مد نظر در مدل های اکولوژیکی، نشان داد که میانگین بارندگی سالانه، درصد تاج پوشش درختی و درصد شیب به ترتیب از شاخص های موثر به منظور تعیین اولویت اراضی منطقه برای کاربری کشاورزی و تفرج است. میانگین بارندگی سالانه، درصد تاج پوشش درختی، جهت جغرافیایی و شرایط زهکشی نیز از شاخص های موثر به منظور تعیین اولویت اراضی منطقه برای توسعه شهری است. از بین شاخص های مورد بررسی، شدت فرسایش خاک، نوع واحد اراضی، ترکیب گیاهی و اقلیم به ترتیب نقش موثرتری در تعیین اولویت اراضی منطقه برای کاربری مرتع دارند. از بین معیارهای مورد بررسی، اقلیم به عنوان موثرترین معیار به منظور تعیین اولویت اراضی منطقه برای کاربری کشاورزی، تفرج و توسعه می باشد ولی به منظور تعیین اولویت اراضی برای کاربری مرتعداری، خصوصیات فیزیکی منطقه نسبت به دیگر معیارها، ارزش تعیین کنندگی بیشتری دارند. با انجام پژوهش حاضر، معیارها و شاخص های موثر به منظور طراحی مدل های اکولوژیکی آمایش سرزمین اراضی دارای شرایط محیطی مشابه مکان مورد بررسی، شناسایی شد که از آنها می توان در ارائه دستور العملی ساده وکم هزینه به منظور آمایش سرزمین استفاده نمود.
نبی قائمی میرآبادی مرضیه حجاریان
مراتع سطح وسیعی از سطح خشکی های جهان را بخود اختصاص داده و از طرفی دامداری مبتنی بر مرتع در اکثر کشورهای جهان رونق داشته که این مهم لزوم حفاظت از این عرصه ها را ضروری نموده و برقراری تعادل بهینه و منطقی بین توان تولیدی مراتع و اندازه مناسب گله با توحه به ارتباط میان انسان و دام و نیاز انسان به درآمد حاصل از دامداری و متکی بودن دامداری به مرتع باعث ایجاد کنش متقابل بین این سه عامل گردیده است. در تحقیق حاضر هدف این بود که با انجام مطالعات پایه به حداقل اندازه واحدهای مرتعداری در استان آذربایجان غربی دست یابیم. از آنجا که بر اساس شرایط اکولوژیکی در هر منطقه آب و هوائی، میزان تولید و در نتیجه میزان ظرفیت مراتع متفاوت می باشد و از طرفی نوع نژاد دام استفاده کننده از مراتع در مناطق مختلف آب و هوائی استان و در نتیجه وزن زنده دامی با هم تفاوت دارد که این امر باعث متفاوت بودن درآمد گله 100 راسی در مناطق مختلف آب و هوائی استان گردیده است. لذا در 5 منطقه آب و هوائی استان آذربایجان غربی نسبت به بررسی و تعیین درآمد دامداران و تعیین پوشش گیاهی و ظرفیت مراتع در هر اقلیم بر اساس توان اکولوژیکی اقدام شد، برای این منظور در 5 منطقه آب و هوائی استان آذربایجان غربی هرینه خانوار با بعد 02/7 نفر معادل 270996000 ریال در سال(سال 1392) برآورد گردید. هم چنین درآمد یک گله 100 راسی گوسفند در اقلیم مرطوب معادل 140400000 ریال، در اقلیم نیمه مرطوب برابر با 136300000 ریال، در اقلیم مدیترانه ای برابر با 106700000 ریال، در اقلیم نیمه خشک برابر با 99900000 ریال و در اقلیم خشک برابر با 97000000 ریال محاسبه شد، بنابر این حداقل اندازه گله و مساحت مورد نیاز در 5 منطقه آب و هوائی استان آذربایجان غربی به ترتیب اقلیم عبارتند از: در اقلیم مرطوب حداقل اندازه گله برای یک خانوار 7 نفره معادل 69 تا 193 واحددامی با 74 تا 208 هکتار مرتع می باشد و به ترتیب در اقلیم نیمه مرطوب با حداقل اندازه گله 71 تا 199 واحددامی به 84 تا 237 هکتار، در اقلیم مدیترانه ای با حداقل اندازه گله 91 تا 254 واحددامی به 129 تا 363 هکتار، در اقلیم نیمه خشک با حداقل اندازه گله 97 تا 271 واحددامی به 161 تا 452 هکتار و در اقلیم خشک با حداقل اندازه گله 100 تا 280 واحددامی به 210 تا 589 هکتار مرتع برای دوره چرائی 4 ماهه نیاز می باشد.