نام پژوهشگر: زینب طلایی
زینب طلایی محمد بهنام فر
امروزه در نقد آثار ادبی، استفاده از دیدگاه ها و نحله های گوناگون، بسیار رونق گرفته، به ویژه نقد روان شناختی باعث شناخت و تحلیل بهتر متون ادبی شده است. در ایران نیز در دهه های گذشته، تحلیل های ادبی بر مبنای دیدگاه های یونگ و فروید، مورد توجه پژوهشگران بسیاری قرار گرفته است. به دلیل گستره ی پیوند ادبیات و روان شناسی، کاویدن آثار ادبی بر مبنای نظریه های جدید، شکل تازه ای به خود گرفت. در این میان، آثار روان شناسانی چون اصغر الهی که با آگاهی از نظریه های شخصیت، در زمینه ی ادبیات، قلم زده اند به درستی گویای این پیوند ژرف و عمیق است. نگارنده در این رساله با توجه به نظریه ی روان شناختی کارن هورنای در زمینه ی شخصیت و تیپ های مختلف آن، به تحلیل محتوایی داستان های اصغر الهی می پردازد. این شخصیت ها بر اساس تیپ های شخصیتی کارن هورنای، مهرطلب، برتری طلب، عزلت طلب و دارای خود انگاره ی آرمانی هستند. به دلیل گستره ی دامنه ی تخیل و نیز به دلیل بی زمان بودن تک گویی ها، روایت های وی دچار پیچیدگی و ابهام می شوند. الهی در اغلب این داستان ها نگاهی اسطوره ای به «مرگ و زندگی» و «قربانی» دارد. هر یک از شخصیت های داستانی وی، دیگری را در ذهن خود بازنمایی می کند و ما از ورای ذهن آن هاست که به واقعیت های بازگو نشده، پی می بریم.از آنجایی که هدف این رساله تحلیل اندیشه ی شخصیت های داستان است و بین شخصیت-های داستان های اصغر الهی و دیدگاه روان شناختی کارن هورنای نزدیکی وجود دارد، از این دیدگاه در تحلیل شخصیت های داستانی الهی استفاده می شود. دیدگاه کارن هورنای درباره ی شخصیت روانرنجوری مطرح می شود که دارای عقده ی حقارت است و چون نمی تواند در عالم واقع با حقارتهایش بجنگد و شخصیتی برجسته و قابل احترام از خود برجای بگذارد، با توسل به خودایده آلی و تخیل، در جهت جبران همه ی کاستی هایش بر می آید و هر آنچه که عملاً نمی-تواند به آن دست یازد، درعالم خیال به آن دست می یابد؛ از این رو از شخصیت واقعی خود بیشتر فاصله می گیرد که همین زمینه ساز عدم رشد فکری و بلوغ اجتماعی او می شود، طوری که در عالم واقع، علی رغم کمال گرایی هایش، همواره در اضطراب، تشویش و حقارت، عمری را با نقاب زندگی می کند.