نام پژوهشگر: معصومه بهمنی

فلسفه هنر رمانتیک در نظام فلسفی هگل
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1390
  معصومه بهمنی   علی اصغر مصلح

هگل آنجا که هنر را "عالی ترین درجه انکشافات عقل" برمی شمرد – هنر را بیانگر معنا و مضمونی از امر مطلق می بیند که به طرز محسوس، به جلوه در می آید. وی به تحلیل در این خصوص که اثر هنری به کسب حقیقتی نائل می شود یا اینکه چون اثر هنری از تخیل مایه می گیرد، در نتیجه غیرقابل تعریف است و موضوع هیچ علمی نمی تواند واقع شود، می پردازد و شناخت دقیق هنر و آثار گوناگون آن را امکان پذیر می داند؛ به طور کلی هنر در قالب محسوس و انضمامی خود، حاوی حقایقی است ذاتی که عقل به نحو دیالکتیکی، بدان ها راه می یابد و شناسایی معتبر و صحیحی در مورد هنر به وجود می آورد. هگل با برشمدن دو مفهوم اساسی صورت و محتوا در اثر هنری و با توجه به میزان یگانگی این دو مفهوم در یک اثر هنری، به صورت بندی نظریه زیبایی شناسی خود مشغول می شود و هنر را طبقه بندی می کند و البته در این سیر، خود را ناگزیر از توجیه آن نمی داند که در طرحش با بیشتر معاصران فرهیخته اش موافقت دارد. بدینسان او نیز با آرمانی هنرمندانه، آنجا که هنر نمی تواند در هیچ دوره ای نه در قالب سمبلیک و نه در قالب کلاسیک، به مطلق خود دست یابد، در صدد رفع نقایص این دو هنر مذکور، به هنر رمانتیک می گراید؛ در هنر رمانتیک، روح، طبع اصیل و حقیقت نفس خویش را بهتر درمی یابد و در قیاس با هنرهای قبلی، نمودار مرتبه ای بلندتر از تکامل روح می شود؛ به دلیل بی کرانگی و استعلای روح، روح دیگر در هیچ کالبد محسوسی جای نمی گیرد و تنها در زندگی درونی و معنوی خویش، بازشناخته می شود، لذا مدام به سوی چیزی فراتر از تصور – چیزی دست نیافتنی و متعالی – حرکت می کند. هگل در بیان هنر رمانتیک به بازنمود واقعیات انسانی که وارد عرصه جدیدی از تمدن و بشریت شده (رمانتیسم) می پردازد و سپس انواع این هنر را برمی شمرد و در نهایت که همه هنرها را تابدینجا برمی شمرد اما در نظرش همچنان روح به تعالی خود دست نیافته، رمانتیک – این آرمان هنوزی هنرمندان - را پایان هنر و بهایی برای برکشیدن هنر به فلسفه، اعلام می دارد.

بررسی حضور زن در داستانهای سیلوی و اُرلیا اثر نروال
thesis دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده زبانهای خارجی 1392
  معصومه بهمنی   لیلا غفوری غروی

دوره پایانی زندگی ژرار دو نروال، نویسنده و شاعر قرن 19 فرانسه، مملو از شاهکار های ادبی اوست. آثاری چون "سیلوی"، "ُاُرلیا"، "اوهام" و ... در دورانی که ارزش نویسندگان بزرگی چون نروال و بودلر در سایه نام ژورنالیست محو می گشت به تحریر در آمدند. در این داستانهای کوتاه، وهم و خیال که شیوه خاص نوشته های نروال است را به طرز آشکاری مشاهده می کنیم. "سیلوی" که الهام گرفته از زندگی حقیقی نویسنده و "اُرلیا" که غوطه ور در تخیلات نویسنده است، حضور زن را در شخصیت های گوناگون به تصویر می کشند.گاه در چهره زن ایده آل، گاه زن خیالی، گاه فرشته نگهبان، گاه در نقش مادر و ... در این تحقیق در صدد هستیم به بررسی حضور زن در داستانهای "سیلوی" و "اُرلیا" بپردازیم. در این دو اثر، نروال با سبکی خاص که بیانگر افکار، احساسات و بینش اوست، تراوشات ذهنی اش را از زبان روایت کننده داستان بیان می کند.