نام پژوهشگر: شهناز شایان فر
فاطمه منصورزاده مهناز امیرخانی
"مختلطات" یکی از مشکل¬ترین و پیچیده¬ترین مباحث منطق قدیم به شمار می¬آید. شاید بتوان عدم رویه واحد و مختصرگویی و ابهام در شرایط انتاج شکل اول مختلطات در خصوص شرط "فعلیت" یا "امکان" صغری را از عوامل دشواری این بحث دانست. البته به تبع آن، اختلاف¬نظر منطق¬دانان در تعیین نتیجه ضروب نیز، عدم نظام¬مندی این مبحث را تشدید می-کند. در این پژوهش آثار منطق¬دانان به¬نام ـ از ابن¬سینا تا عصرحاضرـ در باب مختلطات شکل اول بررسی شده و نیز موارد اختلافی یا وفاق ایشان در شرایط انتاج به همراه تعداد ضروب و نتایج هر ضرب به صورت تفصیلی و تحلیلی مورد بحث قرار گرفته است. ترسیم جداول مقایسه-ای (مقایسه¬ی دیدگاههای منطق¬دانان و مقایسه دیدگاههای یک منطق¬دان در کتب مختلف و...) از جمله ابتکارات این پژوهش محسوب می¬شود. از آن¬جا که تبیین "فعلیت" یا "امکان" صغری رابطه¬¬ی تنگاتنگی با مبحث «عقدالوضع» دارد، در خصوص تفسیرهای منطق¬دانان درباره این اصطلاحات و مناقشات آنان نیز بحث و داوری شده است.
زهرا صداقت زاده نرگس نظرنژاد
بحث عدل و مباحث پیوسته آن از اهمیت و جایگاه والایی در معارف اسلامی برخوردار بوده است و بیان کننده رابطه حق با جهان و انسان است. استاد مطهری به عنوان یکی از حکیمان متأله در سنت فلسفه اسلامی و وایتهد به عنوان فیلسوف خداباور در ساحت تفکر فلسفه غربی، هر کدام با مبانی و تئوری خاصی به تحقیق و تدقیق ژرف در رابطه عدل الهی با مسأله مهم شرور پرداختند. استاد مطهری با استفاده از مبانی اصالت و خیربودن وجود، عالم بودن، قادر و حکیم بودن خداوند و احسن بودن نظام هستی و راه حل های عدمی بودن شرّ و تفکیک ناپذیری شرور از خیرات در نظام عالم و غلبه خیرات بر شرور و آثار و فواید شرور در مسأله شرّ، مشکل شرور را حل می کند. استاد مطهری با شیوه شیوا و سهلِ همیشگی خویش در این مسأله ژرف کاوی کرده است و از مثال های زنده ای برای تفهیم این بحث باریک استفاده می کند. اگر چه امهات مسائل را از دیگران بویژه ملاصدرا می گیرد، شرح و بسطی که به آن می دهد هوشمندانه و ابتکاری است. همچنین از آثار ابتکاری استاد شهید که سایر حکما و متکلمان از این نکته غافل بوده اند و آن را مطرح نکرده اند در باره نقش و مسئولیت انسان در جهت کاستن کژی ها و پیراستن جهان از بدی ها است که این مورد را می توان به عنوان نقطه اشتراکی در دیدگاه دو فیلسوف بیان کرد. وایتهد بر اساس برخی مبانی الهیاتی و انسان شناسی مسیحی و با استفاده از توصیف جهان ممکن بر اساس اصل پویش و جاری کردن آن در صفات خداوند از جمله قدرت او به توجیه وجود شرور در عالم پرداخته است.
عطیه کاظم فرحزادی فروزان راسخی
رسالت پژوهش حاضر معرفی مبانی و معیارهای عرفان راستین از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی است. ارائه نشانه هایی از عرفان نظری حقیقی یا جهان بینی عارفانه و عرفان عملی حقیقی یا عارف حقیقی می تواند رهگشای علاقمندان به عرفان درتشخیص عرفان و عارف راستین از دروغین باشد. در این باره نسبت میان عرفان و عقل و نیز عرفان و دین، در آثار ملاصدرا و علامه طباطبایی بررسی می شود؛ و نیز جایگاه برخی عناصر مهم در عرفان، سیره، روش و عملکرد (عمل) عارف در آثار ایشان پیگیری می شود. عقل و دین دو مبنای عرفان ملاصدرا و علامه طباطبایی هستند. ملاصدرا به برقراری وحدت میان عرفان، عقل و وحی اهتمام داشته و علامه محور وحدت را قرآن می داند. البته ملاصدرا بر عقل به عنوان حجت درونی و علامه بر دین مدوّن (شریعت) و دین مکوّن (فطرت) بیشتر تاکید نموده اند. ارتباط متقابل معرفت النفس و معرفت الرب، اخلاق مداری، پایبندی به شریعت و عبادات، اهتمام به تهذیب نفس و ... از نشانه های عرفان نظری و عملی حقیقی در آثار ملاصدرا و علامه طباطبایی است.
سعیده خورسی زهره توازیانی
ارسطو اولین فیلسوفی بود که رهیافتی تجربی نسبت به مسأله ی نفس داشت و بحث از آن را در طبیعیات مطرح کرد. از این جهت اندیشه ی ارسطو بر فیلسوفان بعد از خود خصوصاً بر فیلسوفان مسلمان و مشخّصاً بر شخص ابن سینا بسیار تأثیر گذاشته است . اما ابن سینا تنها به پذیرش آراء ارسطو و شرح آن ها، مباحث جدیدی نیز در علم النّفس ارائه کرده است . ارسطو نفس را کمال او?ل برای جسم طبیعی دارای حیات بالقوه می دانست . بر این اساس نفس از نظر او در پیوند با جسم لحاظ می شد . او مفاهیمی چون صورت ، مایه ی حیات ، اصل حیات و علّت را بر آن اطلاق کرده است . اطلاق این مفاهیم بر نفس با هویت اضافی آن سازگار نیست ؛ ازین رو ، نوعی تعارض در این باره در اندیشه ی ارسطو باقی می ماند و تبیین جوهری?ت نفس نیز نزد او ناتمام مانده است . ابن سینا افزون بر هویت اضافی به هویت استقلالی نفس نیز روی آورده و بر جوهریت آن استدلال کرده است .نظر به اینکه رسالت اصلی این رساله بیشتر تبیین فراروی ابن سینا از ارسطو در باب نفس است ، می توان گفت از جمله فراروی های ابن سینا نسبت به او مورد رابطه نفس و بدن است . ارسطو رابطه ی این دو را از نوع رابطه ی ماده و صورت می دانست که از مصادیق ترکیب اتّحادی است . لذا در تبیین بقای نفس طبیعتاً با مشکل مواجه می شد ؛ چرا که با از بین رفتن بدن ، نفس نیز باید از بین برود . ابن سینا برای برون رفتن از چالشی که ارسطو در آن گرفتار شده ، با تفکیک حیث ذاتی و حیث فعلی نفس این مشکل را برطرف می کند و با تکیه بر بخش ناپذیری محلّ صور معقول و نیز بر پایه ی علم حضوری نفس به خود ، تجرّد نفوس شخصی را اثبات نموده است و اشارات ارسطو مبنی بر تجرّد را تبیین و به زیبایی گره ذهنی ارسطو در این زمینه را باز کرده و کاستی های سخنان او را جبران نموده است .
زهره طیار فروزان راسخی
در این رساله نور در حکمت سهروردی و قرآن مورد بررسی قرار می گیرد. قرآن به عنوان کتاب آسمانی، همواره مورد توجّه و الهام بخش متفکّران مسلمان بوده است. در قرآن، آیات متعددی اشاره به نور کرده اند. نور در این آیات علاوه بر نور پروردگار، شامل مراتب نوری در انسان و کتب آسمانی و حتّی نور محسوس، که اعلی درجه ی آن نور خورشید است، می شود. نور ایمان، نور علم و معرفت، نور طاعت و بندگی و نور ذکر خدا، از جمله نورهایی اند که انسان بنابر میزان خلوص از آن ها بهره مند می گردد. از نظر قرآن، تنها نور حقیقی خود خداوند است. سهروردی نیز، به عنوان فیلسوفی مسلمان در بسیاری از آثارش پس از طرح نظرات خود، به آیات قرآن استناد کرده است. وی زمانی که از مفهوم نور و اقسام آن در سلسله ی مراتب انوار سخن می گوید، از خداوند تعبیر به نورالانوار کرده و در نظام نوری اش او را در رأس سلسله ی انوار قرار می دهد. به نظر او نور، یکی از اسماء الهی است که تجلّی آن در آسمان ها و زمین به مراتب مختلف ظهور کرده است. جهان بینی سهروردی به گونه ای است که، جایگاه موجودات بنابر میزان نورپذیری و مرتبه ی نوری هریک، مشخص می شود. یعنی هرچقدر به نورالانوار نزدیک تر باشند، در درجه ی بالاتری از نظام طولی انوار قرار می گیرند، و هرچقدر از منبع نور دور تر باشند در درجه ی پایین تری از انوار قرار می گیرند. با بررسی نور در حکمت سهروردی و قرآن می توان گفت که «نور» واژه ای است که در قرآن مصادیق متعددی برای آن ذکر شده است، درحالی که در فلسفه ی سهروردی نور معادل با موجود است و والاترین موجود همان نورالانوار است که در رأس سلسله ی وجود قرار می گیرد.
رقیه طاهری نرگس نظرنژاد
این رساله در حوزه معرفت شناسی است و به مقایسه دیدگاه ملاصدرا و جان لاک در خصوص تصور و تصدیق می پردازد. در فصل نخست از این پژوهش کلیاتی در خصوص جیستی تصور و تصدیق و تاریخچه آن مطرح می گردد و نظرات اندیشمندان اسلامی و غربی در خصوص تصور و تصدیق بررسی می گردد. در فصل دوم نظرات ملاصدرا به تفصیل بیان می گردد و مراد و منظور وی از تصور و تصدیق و منشا حصول آن ها مشخص می گردد. در فصل سوم نظرات لاک در حوزه معرفت شناسی و چیستی تصور و تصدیق و هم جنین منشا حصول آن بررسی می گردد. در فصل آخر نیز نظرات دو فیلسوف مقایسه می شود و شباهت ها و تفاوت های آرای ایشان روشن می گردد.
سیده زهرا حسینی شهناز شایان فر
در طول تاریخ تفکر، برهان و شهود دو روش دست-یابی به حقیقت تلقی شده است. در این راستا آنچه در وهل? اول اندیشمندان را به فکر واداشته این است که، کدامیک از این دو طریق معتبرتر و کاربردی تر بوده است. بررسی این دو روش نشان می دهد که، گرچه هر یک از دو روش فوق به تنهایی از مزایای خاصی برخوردار هستند، ولی در عین حال حصر نظر به یکی از دو روش برهان و شهود، در مسیر حقیقت یابی، چندان راهگشا نبوده، و توانایی حل بسیاری از معضلات فکری اندیشمندان را نداشته است. لذا تلفیق این دو روش مورد توجه برخی از متفکران قرار گرفته است. درواقع این دسته از متفکرین اسلامی، فلسفه ای شهودی را ابزار کار خود قرار داده اند، که از جمله آنان می-توان به ملاصدرا اشاره نمود. با توجه به توفیقاتی که در پرتو فلسفه شهودی برای فیلسوفانی چون سهروردی و ملاصدرا حاصل گردیده است، در این تحقیق در پی یافتن پاسخ این پرسش برآمده ایم که: "چگونه از مولفه شهود در فلسفه به ویژه فلسفه ملاصدرا استفاده شده است؟" از اینرو، این پژوهش ضمن دقت-نظر در بررسی معناشناسی شهود در حکمت متعالیه ملاصدرا، به بررسی و نقد انتقادات مطروحه، در باب کاربرد شهود در فلسفه پرداخته است. برخی از نتایج این تحقیق در محور کارکردهای شهود عبارت است از: تعیین جهت پژوهش و گشودن افق های جدید، طرح مسائل جدید، کمک در ظهور فرضیه فلسفی، شهود به عنوان حدوسط برهان، شهود به عنوان معیار برای بررسی مجدد براهین یا بازنگری آنها، تصور شفاف از موضوع و مسایل فلسفی. این تحقیق نشان می دهد، استفاده از شهود در فلسفه با حفظ شرایط، نه تنها خللی به ساحت تعقلی آن وارد نخواهد کرد، بلکه با امکان راه یابی به ساحات فوق عقلانی، فیلسوف را جهت غلبه بر مشکلات غامض فلسفی مدد نموده است. این تحقیق بر اساس تحلیل محتوا توأم با نگاه انتقادی به دست آوردهای فوق دست یافته است. کلمات کلیدی: ملاصدرا، برهان، شهود، فلسفه شهودی، کارکردهای شهود.
فاطمه احمدی اعلا تورانی
پرسش از آغاز هستی و از چگونگی بر آمدن هستی های متعدد در هر نحله فکری اعم از الهی و مادی اندیشه بشر را به خود مشغول کرده است. در فلسفه اسلامی طبق قاعده الواحد و اصل سنخیت از واجب الوجود واحد باید موجودی واحد صادر شود، بدین ترتیب سوال از چگونگی بر آمدن کثرات از باری تعالی به دغدغه اصلی فیلسوفان تبدیل شد. در این میان فارابی به عنوان موسس فلسفه اسلامی، با بهره گیری از اندیشه فلوطین و عقلانی کردن اندیشه وی بر اساس تمایز وجود از ماهیت، پاسخ این دغدغه را در نظریه فیض یافت. هفت قرن بعد صدرالمتالهین، با انقلاب اندیشه ای که مبتنی بر «نگرش وجودی» خاص وی بود، توانست به بسیاری از ابهامات فلسفه اسلامی پاسخ دهد و در برخی موارد هم پاسخ های جدیدی عرضه کند. ملاصدرا در باب صدور کثیر از واحد، همچون فارابی نظریه فیض را می پذیرد البته در چارچوب اصالت وجود و نیز بهره گیری از وحدت تشکیکی وجود و حرکت جوهری و حتی وحدت شخصی وجود، که به تبیینی جدید از این نظریه می انجامد؛ روشی که توانست در حل بسیاری از مشکلات دیگر فلسفی هم که به عقیده برخی لاینحل یا صعب می نمود، توفیق یابد و نقطه عطفی در روند تکامل فلسفه شود.
سارا حسنی اعلی تورانی
معاد در عقل و فطرت هر انسانی جایگاه قابل توجهی دارد. همه ی انسان ها در درون خود احساس جاودانگی دارند. مسئله ضروری بودن معاد به ویژه در اندیشه دینی، علّت های متعدد دارد.یکی از مهم ترین فیلسوفانی که با ژرف کاوی حیرت انگیز عقلی و نقلی به اثبات معاد پرداخته صدرالمتألهین است.، در اندیشه ی ملاصدرا، مرگ مرحله ای از تکامل است که پیش تر با حرکت جوهری آغاز شده است و عالم ماده، زمینه ساز معرفت حقیقی است.واقعیت این است که بعد از دقّت در جوانب کلام ملاصدرا به این نتیجه رسیدیم که ایشان معاد مثالی را معاد تام ندانسته است و معاد عنصری قرآن و روایات را مطرح کرده و آن را به عنوان معاد اصلی و اساسی اسلامی مورد تأکید قرار داده است. و در واقع میان بحث معاد در فلسفه و فهم معاد از قرآن و روایات پیوند برقرار نموده است.
آرزو رضی زاده شهناز شایان فر
انسان در مسیر شناخت خویش در نهایت به شناخت غایت آفرینش یعنی خداوند نائل می شود. اگرچه تفاوتهایی میان فیض کاشانی و صدر المتألهین در برخی مسائل فلسفی و کلامی وجود دارد و به طور کلی نگاه فیض به فلسفه با ملاصدرا تا اندازه ای متفاوت است اما این تفاوتها از تأثیر عمیق این استاد بر فیض نمی کاهد. فیض شارح و محرر حکمت متعالیه و دیدگاههای صدرالمتألهین است این اثر بر آن است تا با بررسی مکتب فلسفی فیض کاشانی با روش تحلیل محتوا، پاسخی درخور در زمینه شناخت خدا و انسان بیابد. فیض خداوند را کامل بالذات و مبدأ هر کمالی می داند. فیض در رابطه با علم خداوند به ذاتش معتقد است ذات باری بسیط الحقیقه است یعنی از هر گونه ترکیب از ماده و عوارضش مبراست. همچنین باید اذعان کرد که وی حقیقت وجود را مطلق، بی نهایت و بسیط و فوق مقوله (فوق تجرد عقلی) می انگارد.بنابراین معتقد است هیچگونه ترکیبی در وی راه نیافته و چنین حقیقتی ماهیت ندارد و آنچه که ماهیت نداشته باشد، تحت هیچ مقوله ای قرار نمی گیرد.در مورد دیدگاه انسان شناسی فیض، باید گفت وی نفس انسانی را دو بعدی انگاشته و انسان را ترکیبی از نفس و بدن می داند و در زمینه ی ارتباط نفس و بدن، از ارتباط وثیق، عمیق، ذاتی و وجودی آن دو سخن می گوید. نیز وی عامل، مبدأ و منشأ تمامی کارهای آدمی را نفس برشمرده و براین اساس معتقد است قدرت و قوت و تصرف و تدبیر نفس در سراسر اعضاء و جوارح بدن جریان و سریان دارد. از دیدگاه او این حقیقت کاملاً مشهود است که تعلق نفس به بدن، ذاتی است. فیض، سیر تکاملی نفس را بر اساس حکمت متعالیه و با اعتقاد به اشتداد وجود، تفسیر و تحلیل می کند.
سمیه عسکری شهناز شایان فر
توحید و بحث از وحدانیت خداوند، یکی از پایه¬ای¬ترین اعتقاداتی است که کلیه¬ی نفوس بشری از جانب پیام آوران الهی(رسولان ظاهری)، بدان دعوت شده¬اند، قرآن، این کتاب آسمانی مبنای تعالیم خود را بر محوریت یگانگی پرودگار نهاده و آن را زیر بنای سایر تعالیم دیگر قرار داده است، ملاصدرا یکی از بزرگترین فلاسفه¬ی مسلمان است که در اثبات وحدانیت خداونداز ادله¬ی عقلی بیشماری بهره جسته است، گروهی بر این عقیده¬اند که صدرالمتالهین در جهت اثبات وحدانیت پرودگار، از براهین عقلی که لازمه¬ی کار یک فیلسوفِ آزاد اندیش است استفاده نکرده بلکه با اتکاء بر آیات قرآنی، تنها در جهت تبیین و تفسیر مفاهیم قرآنی همت گماشته است، بنابراین در اینجا، این سوال مطرح شده که توحید قرآنی با توحید فلسفه¬ی صدرایی چه نسبتی دارد؟ این تحقیق با روش تحلیل محتوا به انجام رسیده است و سعی دارد که نشان دهد نتیجه و دستاورد توحید صدرایی مطابقت کامل با آیات قرآنی دارد و این امر ذره¬ای از عقلانی بودن براهین او نکاسته و او را در شمار متکلمین قرار نمی¬دهد، بدین جهت آیاتی که در آثار او ذکر می¬شود به منزل? ملاکِ درستی یا نادرستی مباحث فلسفی او است، افزون بر کارکرد یاد شده می¬توان موارد زیر را نیز از جمله تاثیرات و کارکردهای آیات توحیدی قرآن بر نظام فلسفی صدرایی در بحث توحید دانست: استنباط مباحث فلسفی از قرآن؛ استنباط مباحث منطقی از قرآن؛ اقامه¬ی برهان عقلی و تایید صحت آن به واسطه¬ی آیات قرآنی؛ الهام¬گیری از آیات قرآنی.
حمیده عابدی اعلاء تورانی
پژوهش حاضر به بررسی مسأله اتحاد عاقل و معقول و نتایج آن در فلسفه ملاصدرا می پردازد.ملاصدرا با استفاده از مبانی حکمت متعالیه از جمله اصالت وجود، تشکیک در وجود و حرکت جوهری توانست این مسأله را ثابت کند و به منازعات پیرامون آن پاسخ دهد. براهین ملاصدرا در اثبات این مسأله بسیار محکم و دقیق منی باشد و با استفاده از همین براهین نتایج جدید و مهمی در سه حوزه جهان شناسی انسان شناسی و معاد شناسی گرفته شد.
شهناز شایان فر
یکی از مهم ترین مسائل مطرح در زندگی آدمی، مسأله مرگ و چیستی آن است. در این پژوهش با استفاده از مبانی سه گانه هستی شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی به تبیین مرگ از نظر ابن سینا و ملاصدرا پرداخته شده است. شایان توجه است غالباً پژوهش های انجام شده در این مورد به مبانی یاد شده اهتمام نداشتند. ابن سینا بر مبنای نگرش ماهوی، از مبانی انسان شناختی همانند دو ساحتی بودن انسان، روحانیه الحدوث و روحانیهالبقا بودن نفس در تبیین مرگ بهره می گیرد، و در جهان شناسی او مسأله ی مرگ بدون حضور عالم مثال منفصل و با تأکید بر عالم عقل و نظریه افلاک تبیین می شود. او با استفاده از این مبانی و با تقسیم مرگ بر دو قسم طبیعی و ارادی، تبیینی ماهوی و طبی از مرگ ارائه می دهد، بدین گونه که مرگ قطع تعلق نفس به بدن است و علت اصلی آن حرارت و طبیعت، عدم قابلیت بدن و تناهی قوای آن است. در حالی که ملاصدرا بر پایه نگرش وجودی از مبانی انسان شناختی و جهان شناختی در تبیین مرگ بهره می گیردمانند انحاء سه گانه تجرد نفس، جسمانیه الحدوث و روحانیهالبقا بودن آن و اعتقاد به عوالم سه گانه هستی که عبارتند از: عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده که انسان در تداوم حرکت وجودی خود با مرگ، قوس صعود را در این عوالم طی می کند. ملاصدرا با تقسیم مرگ بر سه نوع طبیعی، اخترامی و ارادی، تبیینی متافیزیکی و وجودی از مرگ ارائه می دهد، با این توضیح که: مرگ، امری وجودی و پایان حرکت تکاملی و استقلالی نفس از بدن است. تفاوت این دو تبیین این است که در نظر ابن سینا بدن نقش اصلی در مرگ دارد، در حالی که در نظر ملاصدرا نفس نقش اصلی را در مرگ ایفا می کند. بعد از بیان نظرات آن ها در مورد مبانی و تبیین مرگ، نظرات هر یک در محورهای مختلف مورد بررسی قرار گرفته و وجوه تفاوت و شباهت آن دو متفکر در سه محور روش، مبانی و مسائل بیان شده است. بر این اساس شباهت های ایشان در سه محور یاد شده در باب تبیین مرگ عبارت است از: به کار بردن روش عقلی یا برهانی و در مواردی نقلی، اصالت و تشکیکی بودن وجود، اعتقاد به عالم عقل و ماده، حدوث و بقای نفس، اتحاد عاقل و معقول، اعتقاد به تجرد برزخی و عقلانی نفس، کینونت های انسان. و مهم ترین وجوه تفاوت آن ها در تبیین مرگ عبارت است از: به رسمیت شناختن کشف و شهود و آیات و روایات به مثاب? رکن روشی در تفکر صدرایی، مطرح بودن اصالت وجود به صورت سیستمی، طرح تشکیک خاصی وجود، پذیرش حرکت وجودی و اشتدادی نفس در حوزه مبانی هستی شناختی، پذیرش عالم مثال در حوزه جهان شناسی و در حوزه مبانی انسان شناختی در ساحت های انسان، رابطه نفس با بدن، حدوث روحانی و جسمانی نفس و تجرد فوق عقلانی و بساطت آن. کلید واژه ها: مرگ، مبانی هستی شناسی، جهان شناسی، انسان شناسی، ابن سینا، ملاصدرا.