نام پژوهشگر: ابراهیم علیزاده
ابراهیم علیزاده موسی فرهادی
با شکل گیری جریان دوفازی در پیل سوختی متانولی، بررسی اثرات غلظت و انتقال متانول در فاز گاز بر روی سینتیک الکترواکسیداسیون متانول و همچنین نشتی متانول از غشاء بسیار حایز اهمیت بوده و تاثیر بسیار مهمی بر روی بازده و توان خروجی پیل سوختی متانولی دارد. علیرغم بهبود عملکرد پیل سوختی در چگالی جریان بالا (ولتاژ پایین)، طغیان آب در کاتد و تجمع دی اکسیدکربن در آند، سهم بسزایی بر کاهش راندمان پیل سوختی متانولی دارد. در این راستا، تلاش های بسیاری برای بررسی این پدیده ها به صورت آزمایشگاهی و عددی صورت گرفته است. هدف از این تحقیق، ارایه یک مدل دوفازی شبه دوبعدی است که با در نظر گرفتن جریان دوفازی در داخل کانال های صفحات توزیع کننده واکنشگرها و مجموعه غشاء-الکترود، ابزاری مناسب جهت شبیه سازی تک سل بوده که از قابلیت تعمیم برای سری پیل سوختی متانولی نیز برخوردار است. در بخش تجربی، اثرات پارامترهای عملکردی نظیر دما، غلظت متانول، دبی های ورودی و فشار کاتد در عمق های مختلف کانال بر روی عملکرد پیل سوختی مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش مدل سازی، معادلات حاکم بر مجموعه غشاء-الکترود به صورت یک بعدی و تغییر فشار، سرعت و غلظت در راستای عمود بر کانال در نظر گرفته شده و دستگاه معادلات به روش عددی حل گردیده است. این مدل از قابلیت بررسی اثرات جریان دوفازی، غلظت متانول و میزان نشتی متانول از غشاء و شرایط کاری بر روی راندمان و همچنین بهینه سازی نرخ جریان های آند و کاتد در پیل سوختی متانولی برخوردار می باشد. مقایسه نتایج بدست آمده از مدل ارایه شده با کارهای عددی و شبه عددی منتشر شده در این زمینه، نشان می دهد که این مدل از دقت مناسب و سرعت بالایی برخوردار بوده و قابلیت پیش بینی رفتار پیل سوختی متانولی برای غلظت های متانول ورودی و دما در کل محدوده چگالی جریان را دارد. نتایج بدست آمده در این رساله، نشان می دهد که افزایش دمای تک سل، سینیتیک واکنش اکسیداسیون متانول در آند را بالا برده و در نتیجه راندمان پیل سوختی متانولی افزایش می یابد. همچنین، با شکل گیری جریان دوفازی، تا محدوده غلظت متانول 1 مولار، شاهد افزایش انتقال متانول برای انجام واکنش در آند بوده ولی برای محدوده غلظت های بالاتر از 1 مولار، به دلیل افزایش جریان نشتی متانول و ایجاد محدودیت در انتقال اکسیژن در طرف کاتد، ولتاژ تک سل کاهش می یابد.
ابراهیم علیزاده علی دلاور
تحلیل شغل در اندازه گیری کاربردی و روان شناسی صنعتی- سازمانی از جایگاه بسیار ویژه ای برخوردار است؛ زیرا، نتایج حاصل از آن برای طراحی آزمونهای صلاحیت حرفه ای، طراحی و اعتباریابی آزمونهای مورد استفاده در محیطهای سازمانی استفاده می شود. استفاده از نتایج تحلیل شغل هنگامی قابل قبول است که داده های گردآوری شده، پایایی و اعتبار مناسبی داشته باشند. پیش از انجام پژوهش این سوال وجود داشت که آیا به کارگیری گام به گام نظریه تعمیم پذیری برای برآورد پایایی داده های تحلیل شغل و نظریه خصیصه مکنون برای برآورد نمره واقعی، از طریق یک رویکرد دو مرحله ای می تواند منجر به افزایش دقّت نتایج تحلیل شغل شود؟ برای بررسی این مساله از بانک اطلاعات مشاغل بانک سپه که حاوی نظرات کارکنان خبره درباره 29 شغل بود، بهره گرفته شد.ابتدا در چارچوب نظریه تعمیم پذیری، چهار طرح مناسب اندازه گیری معرفی شد که با توجه به شرایط و موقعیت اندازه گیری خاص، از آنها می توان برای تفکیک خطای منظّم و نامنظّم، و برآورد میزان تعمیم پذیری (پایایی) داده ها استفاده کرد. با استفاده از این طرح ها، سهم خطای منظّم هر یک از مولفه های واریانس در نمره مشاهده شده بانک اطلاعات تحلیل مشاغل بانک سپه برآورد شد. مشاغلی که ضریب تعمیم پذیری داده های آنها کمتر از 0.7 و همچنین بیش از 20% واریانس نمرات مشاهده شده هر شغل ناشی از خطاهای اندازه گیری منظّم بود، از ماتریس داده های خام حذف شدند تا اطمینان حاصل شود که داده های گردآوری شده برای هر شغل از پایایی قابل قبولی برخوردارند و همچنین خطاهای اندازه گیری منظّم که ناشی از ویژگی های جمعیّت شناختی ارزیابان است، کمترین سهم را در نمره مشاهده شده دارند. بعد از انتخاب مشاغلی که از ضریب تعمیم پذیری و خطای اندازه گیری پایینی برخوردار بودند، ماتریس داده های میزان اهمیّت و سطح توانایی های مورد نیاز شغل با پنج مدل چند ارزشی 1- مدل پاسخ مدرّج، 2- مدل پاسخ مدرّج تعدیل شده، 3- مدل امتیاز پاره ای، 4- مدل امتیاز پاره ای تعمیم یافته و 5- مدل مقیاس درجه بندی تحلیل شد و بعد از مطالعه شاخص های برازش و همچنین مقایسه (2-) لگاریتم درست نمایی آنها، مدل چند ارزشی امتیاز پاره ای تعمیم یافته به عنوان مناسب ترین مدل برای برآورد نمره واقعی پاسخ ارزیابان تشخیص داده شد. سپس نمره واقعی نظرات ارزیابان درباره میزان اهمیّت و سطح توانایی مورد نیاز مشاغل مورد مطالعه در قالب مدل امتیاز پاره ای تعمیم یافته برآورد گردید. در گام بعد با استفاده از آماره برازش شخص z3، ارزیابانی را که دارای خطای ارزیابی بودند، شناسایی شده و نظراتشان حذف شد و در هر شغل، میانگین نمره های واقعی ارزیابان به عنوان میزان اهمیّت و سطح توانایی مورد نیاز شغل تعیین شد و با میانگین حسابی نظرات ارزیابان که در چارچوب نظریه کلاسیک آزمون محاسبه شده بود، مقایسه شد. سرانجام با توجه به شواهد موجود، نتیجه گرفته شد که به کارگیری گام به گام نظریه تعمیم پذیری برای برآورد پایایی و نظریه خصیصه مکنون برای برآورد نمره واقعی،از طریق یک رویکرد دو مرحله ای می تواند منجر به افزایش دقّت نتایج تحلیل شغل شود.
ابراهیم علیزاده رضا مرزوقی
چکیده ندارد.