نام پژوهشگر: مهدی آقاجانی نتاج

بررسی رابطه اخلاق وسیاست دراندیشه خواجه نظام الملک
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1381
  مهدی آقاجانی نتاج   محسن کدیور

اخلاق به مثابه الگوی رفتاری مبتنی بر ارزشهای ناظر بر خیر و خوبی و سعادت است که بدون هیچگونه اجبار و تکلفی از انسان صادر می شود. سیاست نیز به معنی علم قدرت و اداره امور اجتماع و توزیع عادلانه قدرت است که بین این دو تعاملات گوناگونی وجود دارد. دراین تعامل دوطرفه ممکن است سیاست مبتنی بر اخلاق بوده باشد که دراینصورت جامعه بسوی کمال رهنمون خواهد شد، و یا اینکه اخلاق خادم سیاست باشد که در عمل اخلاق بعنوان ابزاری دردست سیاستمداران بوده ودرتحکیم پایه های حکومت ( قدرت محور) می تواند نقش موثری را ایفا نماید. الف)- سیاست مبتنی بر اخلاق ( فضیلت محور)، دارای ویژگیهایی است که آنرا ازدیگر انواع سیاست جدا می کند ، بگونه ای که در غایت سیاسی خواهان رشد و تعالی انسانی و کمال و سعادت واقعی مردم است و در راستای رسیدن به این غایت ، به تعلیم و ترویج فضایل اخلاقی همراه با اعطا آزادی اعتقاد راسخ دارد. این سیاست در راه رسیدن به هدف ، از محدودیت اخلاقی برخوردار است ، به گونه ای که برای رسیدن به آن نمی تواند از هر گونه وسایل و ابزاری استفاده نامشروع نماید و به ارزشهای ثابتی همانند راستگویی و صداقت ، یکرنگی ، وفای به عهد ، منع قتل بیگناهان وخدعه نزدن باور دارد، که تحت هیچ شرایطی نقص شدنی نیست. ب)- سیاست غیراخلاقی (قدرت محور) ، در غایت سیاسی قدرت محور است و برای حفظ قدرت درهر شرایطی از هر وسیله ای ولو غیراخلاقی و نامشروع استفاده ابزاری می نماید و هیچگونه محدودیتی در رسیدن به هدف برای خود قائل نیست و بدین سان ارزشهای اخلاقی در برابر آن تاب مقاومت ندارند. یعنی هر گاه غایت سیاسی اقتضا کند می توان ارزشها را زیر پا گذاشت تا جائیکه می توان دروغ گفت عهد و میثاق شکست و از زدن تهمت و افترا به مخالف و رقیب نیز نهراسید.خواجه نظام الملک در زمینه اخلاق و سیاست بروزی دو گانه دارد، در سیاستنامه گاهی به رعایت ضوابط اخلاقی تذکر می دهد مانند عدالت و شفقت ورزیدن برخلق اما این روشها تا جائی که برای سیاست و قدرت مشکلی را ایجاد نکنند مورد پذیرش وی است، ولی مواردی مانند تهمت و افترا ، دشنام دادن به مخالفان و یا قتل مخالفان دگراندیش را به صراحت بیان می کند، چنانچه در آخرین فقره سیاستنامه در اندرزی که به سلطان مخدوم خود می دهد در اقدامی کاملا غیراخلاقی و مغایر با اندرز قبلی مبارزه با بددینان و بدمذهبان و از بین بردن ریشه فساد. به ناگهان دست سلطان را در ارتکاب معاصی کبیره و اعمال ضددینی باز می گذارد و او را به رعایت اعتدال در شرب خمر دعوت می نماید. چنانچه در فرضیه این رساله آمده است این مسئله تنها زمانی صورت واقعیت به خود می گیرد، که در راستای حفظ قدرت و اصالت قدرت باشد و در عمل نیز اخلاق را در حوزه سیاست تنها خادم آن می داند و نه برعکس.