نام پژوهشگر: عیسی محمدی
داود حکمت پو عیسی محمدی
بستری مجدد یکی از دلایل اصلی هزینه های سرسام آور درمان و مراقبت های بیمارستانی است. نارسایی احتقانی قلب یک سندروم بالینی است که با اختلال در عملکرد قلب به دلیل فعالیت عصبی هورمونی، احتباس آب و نمک واختلال در گردش خون محیطی مشخص می شود. میزان بستری مجدد افراد مبتلا به این بیماری50% است که در هفته اول تا 6 ماه پس ازترخیص اتفاق می افتد. علی رغم پیشرفت های دارویی و درمانی هنوز پیش آگهی این بیماری مطلوب نیست و بستری مجدد به وفور بروز می کند. هدف: مطالعه حاضر با هدف کلی طراحی و ارزشیابی مدل کنترل کننده بستری مجدد در سه مرحله تبیین فرآیند و عوامل موثر در بروز بستری مجدد بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب، طراحی مدل کنترل کننده این پدیده و ارزشیابی اثر بخشی آن انجام شد. وش پژوهش تلفیقی از دو روش پژوهش کیفی و کمی بطور متوالی و غیر همزمان می باشد. محل پژوهش دو بیمارستان تخصصی قلب در مرکز شهر تهران بود. ابتدا مصاحبه بر اساس نمونه گیری هدفمند با 8 بیمار، اعضا خانواده، پرستار و پزشک جهت استخراج کدهای اولیه انجام شد، سپس نمونه گیری نظری در راستای تکامل کد های اولیه و رسیدن به اشباع نظری داده ها با مصاحبه تا 42 مشارکت کننده، ادامه یافت. تجزیه و تحلیل داده ها بر مبنای روش استرابرت و کارپنتر بطور مستمر و چرخشی تا رسیدن به نظریه زمینه ای تبیین کننده فرآیند بستری مجدد در بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب ادامه یافت. برای طراحی مدل کنترل کننده بستری مجدد، از روش واکر و اوانت و تعیین اثر بخشی مدل، از روش نیمه تجربی استفاده گردید. متغیرهای پدیدار شده و بیان کننده فرآیند بستری مجدد در این بیماران شامل: سیستم درمانی بیماری محور، ترخیص غیر اصولی بیمار، خوددرمانی، ناامیدی از درمان قاطع بیماری و"عدم حساسیت نسبت به بستری مجدد" به عنوان متغیر اصلی، بودند. نگرانی اصلی مشارکت کنندگان "اداره مشکلات حاد" بیماری بود. فرآیند بستری مجدد با تمرکز بر نگرانی اصلی آغاز می شد، به همین دلیل تمامی مشارکت کنندگان از موضوع بستری شدن مجدد بیمار غفلت می کردند. با درمان مشکلات حاد، تمامی بیماران بدون دریافت برنامه ترخیص و کسب آمادگی لازم برای تداوم مراقبت از خود، دوباره به جامعه بازگردانده می شوند. این باعث شروع به خود درمانی سنتی می گردد که چرخه معیوب و دور باطل بستری مکرر را بوجود می آورد. یافته ها و نتایج پژوهش در بخش تعیین اثر بخشی مدل بیانگر این واقعیت است که بکارگیری "مدل حساس سازی بستری مجدد" در اکثر پارامترهای مربوط به شاخص های کنترل بیماری نارسایی احتقانی قلب مانند میانگین دفعات بستری مجدد، نمایه توده بدنی، شاخص های خونی،کیفیت زندگی و میزان فعالیت روزمره زندگی بیماران درگروه مداخله اثر مثبت داشته است بطوری که این تاثیر سبب ایجاد اختلاف معنی دار بین دو گروه آزمون و شاهد گردیده است. بکارگیری مدل بومی و بالینی " حساس سازی بستری مجدد" موجب حساس شدن مشارکت کنندگان نسبت به چالش بهداشتی بستری مجدد، کنترل این پدیده، کاهش بار بیماری و هزینه های مربوط به درمان و مراقبت در بیمارستان شده است. بنابراین به منظور کنترل پدیده بستری مجدد در بین بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب و سایر بیماری های مزمن، استفاده از این مدل توصیه می شود.
فرشته آیین فاطمه الحانی
بستری شدن، رخدادی استرس زا در زندگی کودکان و خانواده های آنهاست. علیرغم توافق جهانی در خصوص اهمیت مشارکت خانواده در مراقبت، معنای آن دچار ابهام است و تعریف آن متناسب با ویژگیهای فرهنگی و سیستم بهداشتی درمانی هر جامعه ضروری می باشد. پژوهش حاضر با هدف تبیین مراقبت تعاملی پرستار-خانواده در بخش های کودکان و طراحی و ارزشیابی مدل مراقبتی مناسب انجام گرفته است. در مرحله اول، محقق با استفاده از روش نظریه پایه با رویکرد گلیزر، از طریق مصاحبه بدون ساختار با20 مادر، 13 پرستار، 2 پزشک، 3 سوپروایزر، 2 سرپرستار، 2 پدر و 11 کودک و مشاهدات و یادداشتهای در عرصه به تبیین فرآیند مراقبت تعاملی پرداخت. در این مرحله این فرآیند در قالب نظریه پایه " تقلا برای ایجاد و پذیرش مرزهای جدید در مراقبت" تبیین شد که یک فرآیند روانی-اجتماعی اساسی بود که در طول زمان شکل می گرفت. در مدل تجویزی مراقبت تعاملی پرستار-خانواده « واکر و اوانت » مرحله دوم، با استفاده از استراتژی تولید تئوری بر اساس نظریه پایه طراحی گردید. سپس در مرحله سوم با استفاده از پژوهش نیمه تجربی از نوع قبل و بعد، مدل طراحی شده در بالین مورد ارزشیابی قرار گرفت. نمونه های پژوهش را کودکان سن مدرسه مبتلا به بیماری مزمن گوارشی و روماتیسمی بستری در بیمارستان و مادران آنها ( 30 مادر و کودک در گروه شاهد و 25 مادر و کودک در گروه آزمون) تشکیل می دادند. ابتدا در یک دوره 3 ماهه 30 کودک سن مدرسه مبتلا به بیماری مزمن گوارشی و روماتیسمی بستری در بیمارستان و مادران آنان به عنوان گروه شاهد (دریافت کننده مراقبت روتین) وارد مطالعه شدند. پس از اتمام نمونه گیری مرحله شاهد، مدل مراقبت تعاملی پرستار-خانواده در بخش به اجرا گذاشته شد. سطح اضطراب کودکان با استفاده از مقیاس صورتی سنجش اضطراب در « بخش موقعیتی پرسشنامه اضطراب والدین اسپیل برگر » کودکان و سطح اضطراب مادران با استفاده از بدو پذیرش، چهار روز بعد از پذیرش و زمان ترخیص برای هر دو گروه مورد اندازه گیری قرار گرفت. رضایت مادران هر دو گروه نیز با استفاده از پرسشنامه رضایت از مراقبت تدوین شده توسط پژوهشگر در هنگام ترخیص مورد ارزشیابی قرار گرفت. جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات از آزمونهای آماری کولموگروف اسمیرنف، تی مستقل، تی زوجی، ویلکاکسون، من ویتنی، آنالیز واریانس با اندازه گیریهای تکراری، کای دو و آزمونهای همبستگی پیرسون و اسپیرمن استفاده گردید. یافته ها نشان داد که میانگین سطح اضطراب مادران گروه آزمون چهار روز بعد از پذیرش (x=40/75 آزمون، x=54/28 شاهد) و در زمان ترخیص (x=26/86آزمون، x=34/94شاهد) و همچنین میانگین اضطراب کودکان گروه آزمون چهار روز بعد از پذیرش (x=1/6 آزمون، x=3/8شاهد) نسبت به بدو پذیرش به طور معنی داری کمتر از گروه شاهد بود (p=0/000). همچنین میانگین رضایت مادران از مراقبت پرستاری در گروه آزمون (x=80/24) به طور معنی داری از گروه شاهد (x=20/77) بیشتر بوده است(p=0/000). یافته های نهایی این پژوهش حاکی از آن ات که مدل مراقبت تعاملی پرستار-خانواده می تواند به عنوان مدلی مناسب و راهنمای عملی و کاربردی برای مراقبت تعاملی پرستاران و والدین در بیمارستان جهت کاهش اضطراب مادران و کودکان و افزایش رایت مادران از مراقبت مورد استفاده قرار گیرد.
فاطمه حشمتی نبوی زهره ونکی
مشارکت در آموزش بالینی وظیفه تمام کسانی است که در ارائه مراقبتهای بهداشتی نقش دارند. ضرورت ارتقاء کیفیت آموزش های بالینی باعث شده است که شاهد روندی رو به رشد در طراحی و اجرای الگوهای مشارکتی آموزش بالینی در سطح بین المللی باشیم. آموزش بالینی فرایندی پویا و فعال است که تحت تاثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی گوناگون قرار می گیرد انتخاب و کاربرد غیر نقادانه هر الگو، بدون توجه به خواستگاه توسعه ی الگو، نقاط ضعف و قوت و میزان همخوانی آن با ویژگیهای محیط های آموزشی و بالینی کشور ما، می تواند موجب کاهش اثربخشی اجرای الگوهای انتخابی گردد. مطالعه حاضر قصد دارد به طراحی یک الگو جهت توسعه همکاری بین مراکز آموزشی و بهداشتی-درمانی در اجرای آموزش-های بالینی، در عین استفاده از تجارب موفق جهانی، متناسب با شرایط و ویژگیها نظام بهداشتی و دانشگاهی ایران بپردازد. در این مطالعه از رویکرد قیاسی و استقرایی در طراحی مدل استفاده شد. بخش قیاسی مطالعه شامل انجام یک مرور نظامدار متون جهت بررسی و تبیین فرایند ایجاد مشارکت بین موسسات آموزشی و بالینی بود. یک جستجوی الکترونیک جهت شناسایی مطالعات منتشر شده بین سالهای 1995 تا 2008 بر اساس استراتژی جستجوی تطبیق بر اساس مرکز مرورها و انتشار دانشگاه یورک انجام شد. 15 مقاله معیارهای ورود به مطالعه را کسب کردند. داده های استخراج شده از مقالات با روش تماتیک آنالیز خلاصه شد. بخش استقرایی مطالعه شامل انجام یک مطالعه کیفی با روش تئوری زمینه ای (اشتراس و کوربین 1998) جهت کشف فرایند همکاری بین موسسات آموزشی و بالینی در زمینه فرهنگی جامعه ما بود. مشارکت کنندگان در این بخش شامل 15 نفر از پرستاران بالینی، مدیران بالینی و آموزشی، مدرسین پرستاری بودند. ؛ از استراتژی تولید تئوری (واکر و اوانت) جهت برقراری ارتباط بین مفاهیم موجود و ساخت تئوری در این زمینه استفاده شد. نتایج مرور نظامدار متون نشان داد که فرایند شکل گیری مشارکت بین موسسات آموزشی و بالینی در متون از راس سازمان آغاز شده و داری مراحل «شناسایی منافع بالقوه دوجانبه»، «حرکت از سمت رقیب به سمت همکار»، «عملکرد مشترک» و « نتایج سودمند دوجانبه» است. یافته های مطالعه گراندد تئوری شامل مفاهیم «واگرایی»، »تضاد بین کارکردهای آموزشی و مراقبتی»، «تعادل بین کارکردهای آموزشی و مراقبتی»، با مرکزیت مفهوم «موازنه قدرت» بود. با استفاده از استراتژی سه مرحله ای ساخت تئوری واکر و اوانت مدل موازنه قدرت در همکاری بین موسسات آموزشی و بالینی دارای سه مفهوم پارادایمیک « دستیابی به چشم انداز مشترک»، «موازنه قدرت»، «عملکرد مشترک» طراحی گردید. مدل حاضر ضمن تاکید بر استقلال هریک از موسسات، راهکار های اجرایی جهت آغاز فرایند مشارکت از راس سازمان و موازنه قدرت در ساختاری سازمانی و ارتباطی دو موسسه و نحوه ایجاد پیوند بین فرایندهای کاری بین دو موسسه ارائه داده است. این مطالعه توان و فواید هم افزای مطالعات با رویکرد ترکیبی قیاسی و استقرایی را برای یافتن راه حل های جامع جهت حل مشکلات حرفه پرستاری را آشکار ساخت. مطالعات بیشتر جهت توسعه و آزمون اثربخشی این مدل مورد نیاز است
سید ابوالفضل وقار سیدین زهره ونکی
دردهه های اخیر کیفیت کیفیت زندگی کاری در سازمان های بهداشتی- درمانی مورد توجه فزاینده قرار گرفته است. تحقیقات نشان داده اند اقدامات این سازمان ها در خصوص ارتقاء کیفیت زندگی کاری می تواند به نتایج مثبتی برای پرستاران، بیماران و سازمان ها منجر گردد. لیکن کیفیت زندگی کاری دارای شاخص های تجربی یکسانی در سراسر جهان نمی باشد و تعریف عموماً پذیرفته شده ای برای آن وجود ندارد. لذا با توجه به اهمیت موضوع کیفیت زندگی کاری در میان پرستاران، خلاء ناشی از فقدان صراحت در مفهوم کیفیت زندگی کاری و نبود ابزاری روا و پایا برای سنجش کیفیت زندگی کاری پرستاران ایرانی، پژوهش حاضر با هدف طراحی و استانداردسازی ابزار کیفیت زندگی کاری پرستاران بالینی در ایران انجام گردید. این پژوهش در دو مرحله انجام گردید. در مرحله اول با استفاده از تحلیل مفهوم به شیوه هیبرید مفهوم کیفیت زندگی کاری تحلیل شد. یافته های تحلیل مفهوم نشان داد کیفیت زندگی کاری پرستاران به عنوان یک فرایند و پیامد مطرح شده است، بطوریکه از یک سوی شامل فرایند ادراک و تعامل پرستاران با تمامی ابعاد کاری خودشان است که مفهومی ذهنی، قضاوتی، پویا، وابسته به زمینه، قابل دستکاری و دارای ابعاد شخصی- ارزشی، عملکردی، سازمانی- مدیریتی، حرفه ای، محیطی و اجتماعی- فرهنگی می باشد و می تواند منجر به نتایجی مثبت یا منفی برای سازمان، پرستاران یا بیماران گردد. در مرحله دوم بر اساس نتایج بدست آمده از مرحله اول گویه های ابزار کیفیت زندگی کاری استخراج شد. سپس روند روانسنجی ابزار طراحی شده با استفاده از تعیین روایی صوری، روایی محتوا، روایی سازه، همسانی درونی و پایایی ثبات مورد بررسی قرار گرفت. نتیجه تعیین روایی سازه با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی 9 عامل که در مجموع 4/59 درصد از واریانس کل عوامل را شامل می شدند به عنوان عوامل سازنده کیفیت زندگی کاری مشخص نمود. محاسبه آلفای کرانباخ نشان دهنده همسانی درونی مناسب ابزار 76/0 بود. پایایی ثبات از طریق آزمون- بازآزمون بیانگر ضریب همبستگی 77/0 بود. نتایج مطالعه بیانگر آن بود که ابزار معرفی شده با توجه به ابداع آن در زمینه کاری پرستاران ایرانی با 67 گویه، ابزاری مناسب برای سنجش کیفیت زندگی کاری آنان است.
علی اصغر قدس عیسی محمدی
چکیده ? امروزه توجه فزاینده ای به بررسی رضایت بیماران از مراقبت می شود چرا که رضایت بیمار یک شاخص معتبر و مهم برای کیفیت خدمات پرستاری محسوب می شود. رضایت مفهومی است که به شدت تحت تاثیر عوامل زمینه ای، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و مذهبی قرار دارد. با توجه به اهمیت موضوع رضایت بیمار در مراقبت های پرستاری و لزوم اندازه گیری آن و نبود ابزاری استاندارد و بومی برای اندازه گیری آن در ایران، پژوهشگر بر آن شد تا پرسش نامه ای براساس معنا و تعریف ذی نفعان اصلی (بیماران) از مفهوم رضایت از مراقبت های پرستاری و با استفاده از یک روند علمی طراحی و روان سنجی نماید. ? این پژوهش در دو مرحله انجام گرفت: در مرحله اول با یک رویکرد کیفی و با استفاده از روش آنالیز محتوا، مفهوم رضایت بیمار با استفاده تجارب بیماران تبیین و تعریف گردید. این مرحله با انجام مصاحبه نیمه ساختارمند با 15 بیمار بستری در بخش های مختلف بیمارستان و تجزیه تحلیل داده های حاصل با استفاده از تکنیک آنالیز محتوای متعارف انجام شد. نتایج حاصل از این مرحله شامل 7 درونمایه و 23 طبقه اصلی بودند. درونمایه ها شامل: ویژگی های فردی پرستار، پایش و ارائه مراقبت ها، ارتباط بین فردی، پاسخگویی و مسئولیت پذیری، مدیریت و سرپرستی بخش، تامین رفاه و آسایش و نهایتاً پذیرش و خشنودی بود که براساس آن ها رضایت به صورت زیر تعریف گردید: رضایت احساس خشنودی و آرامشی است که بیمار در نتیجه پذیرش عاطفی و عقلانی پرستار درک می کند. این احساس از طریق قضاوت هوشیارانه، آگاهانه و گاه احساسی بیمار نسبت به پرستار و محیط مراقبتی است که در ابعاد چند گانه ی، ویژگی های فردی پرستار، پایش و ارایه مراقبت ها، ارتباط بین فردی، پاسخگویی و مسئولیت پذیری، مدیریت و سرپرستی بخش و تامین رفاه و آسایش بیمار شکل می گیرد. ? در مرحله دوم بر اساس تعاریف نظری و عملی برآمده از تحقیق مرحله اول، 107 گویه اولیه طراحی شدند و در یک فرآیند متدولوژیک مورد تجزیه تحلیل و روانسنجی قرار گرفتند. در این مرحله روایی صوری پرسش نامه به کمک نظرخواهی از بیماران و متخصصین بررسی شد. سپس روایی محتوا با استفاده از نظر متخصصین در دو مرحله جداگانه ارزیابی شد. روایی سازه نیز با 260 نمونه و با کمک تحلیل عاملی انجام گرفت که منجر به تشکیل چهار عامل (مراقبت همدلانه، ویژگی های فردی و حرفه ای، بی توجهی و سهل انگاری، پاکیزگی و آراستگی محیط)گردید. محاسبه ضریب آلفای کرونباخ موید همسانی درونی بالای پرسش نامه در هر یک از زیر مقیاس ها و کل ابزار(95/0)بود. پایایی ثبات نیز با استفاده از آزمون مجدد با فاصله زمانی 10 روز معادل 96/0 بود. ? نهایتا پرسش نامه توسعه یافته در این مطالعه با عنوان" پرسش نامه رضایت بیمار از مراقبت های پرستاری" با 45 گویه و ویژگی های روانسنجی مناسب ارائه گردید که قابلیت به کارگیری در سیستم های مراقبت بهداشتی کشورمان را دارد و می تواند جهت ارزیابی مراقبت های ارائه شده توسط پرستاران مورد استفاده قرار گیرد. واژگان کلیدی: پرسش نامه، رضایت بیمار، مراقبت پرستاری، تحلیل محتوای کیفی، روانسنجی
محمدرضا عسگری عیسی محمدی
با توجه به اینکه هدف این مطالعه طراحی الگوی سازگاری در بیماران همودیالیزی بود، با استفاده از روش تحقیق کیفی نظریه زمینه ای، فرآیند سازگاری بیماران بر اساس تجارب و تعامل آنها با دیگران در مرکز همودیالیز سمنان مورد بررسی قرار گرفت. مصاحبه ها بدون ساختار، روش اصلی جمع آوری داده ها بود. با 21 مشارکت کننده مصاحبه انجام شد. تحلیل داده به روش تحلیل مقایسه ای مداوم استراوس و کوربین انجام گردید. پس از شناسایی مفاهیم اساسی فرآیند سازگاری، الگوی پیشبرد سازگاری در بیماران همودیالیزی با استفاده از راهبرد ساخت نظریه واکر و اوانت طراحی و ارائه گردید. تحلیل داده ها نشان داد که نگرانی اصلی مشارکت کنندگان، نحوه مواجهه با تهدیدات درک شده ناشی از بیماری و عوارض آن بوده است و آنها در مواجهه با این نگرانی از راهبرد اساسی و پایه ای "تلاش برای عادی سازی زندگی" جهت سازگاری با همودیالیز استفاده می کردند. تلاش برای عادی سازی زندگی فرآیند روانی اجتماعی غالب و رایج در بین داده ها بود که نشان می داد چگونه بیماران در جهت سازگاری با همودیالیز اقدام می کنند. این راهبرد اصلی یک فرآیند منحصر به زمینه (بیماری، همودیالیز، و محیط)، چندبُعدی، تعاملی، تدریجی (نیازمند به زمان) می باشد که شامل گامهای درک تهدید بیماری و عوارض بیماری و همودیالیز، پذیرش بیماری و همودیالیز، و خودباوری و مدیریت زندگی بعنوان گذرگاه هایی برای رسیدن به مرحله برگشت به زندگی عادی و فعال بود که مشارکت کنندگان در پاسخ به نگرانی اصلی اتخاذ می کردند و در نهایت منجر به برگشت به کار و فعالیت عادی، عادی شدن همودیالیز برای بیمار، و یا به عبارتی سازگاری با همودیالیز می گردید. در طی این فرآیند، عوامل فردی و اجتماعی مختلف (مانند استفاده بهینه از منابع حمایتی، باورهای مذهبی، اشتغال، وضعیت مالی، کمبود اطلاعات، و ...) نقش تسهیل کننده ها و بازدارنده ها را در سازگاری با همودیالیز داشته اند. پس از شناسایی مفاهیم اساسی فرآیند سازگاری، الگوی پرستاری با محوریت مفهوم "پیشبرد عادی سازی زندگی در بیماران همودیالیزی" که حاصل مطالعه زمینه ای بود و با استفاده از نظریه های مرتبط و مناسب طراحی گردید. نتیجه گیری: یافته ها نشان داد که سازگاری با همودیالیز مفهومی منحصر به زمینه (بیماری، همودیالیز، و محیط)، چندبُعدی، تعاملی، تدریجی (یا نیازمند به زمان)، و متأثر از عوامل مختلف می باشد. به طور کلی این فرآیند، پویا و دارای روند پیشرونده مثبت در راستای تلاش برای عادی سازی زندگی همراه با بیماری و همودیالیز و یا بعبارتی سازگاری هر چه بیشتر با وضعیت موجود است. بر این اساس، طراحی و بکارگیری الگو ارایه شده می تواند به پرستاران در طراحی برنامه مراقبتی سازگارانه و پیش برنده روند سازگاری بصورت جامع نگر و مبتنی بر نیازهای بیماران کمک کند.
محمدرضا حیدری منیره انوشه
مقدمه: به علت تنوع فرهنگی در ایران، پرستاران با مددجویان دارای آداب و رسوم و باورهای فرهنگی گوناگون مواجه هستند. اینکه پرستاران چگونه با نیازهای فرهنگی بیماران مواجه می شوند تبیین نشده است. این مطالعه با هدف نشان دادن چگونگی فرایند مراقبت فرهنگی در پرستاران بالینی و طراحی مدل کاربردی مناسب انجام شد. روش کار: این مطالعه ابتدا با رویکرد گراندد تئوری و از طریق مصاحبه های انفرادی و گروهی با 23 پرستار دارای حداقل 5 سال سابقه کار بالینی انجام گردید. در طی سه مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی، داده های به دست آمده تحلیل و نظریه توصیفی ارائه گردید و در ادامه برای طراحی مدل از رویکرد واکر و اوانت استفاده شد. نتایج: یافته ها نشان داد مشارکت کنندگان تحت شرایط علی محرومیت آموزشی حمایتی، با به کارگیری راهبرد هوش فرهنگی تلاش می کنند تا نیازهای فرهنگی بیماران خود را تامین کرده و به اداره و کنترل پدیده مراقبت مبتنی بر فرهنگ بپردازند. مقوله تنوع فرهنگی به عنوان زمینه و بستر این راهبرد؛ تعهد اخلاقی حرفه ای به عنوان شرایط میانجی تسهیل کننده و مقوله مراقبت فرهنگی ناکافی به عنوان پیامد می باشد. به دلیل به کارگیری راهبردهای گوناگون و متفرقه؛ استفاده غیر آکادمیک از فرایند تبدیل تجربه به یادگیری بر اثر عدم آشنایی با مولفه ها و راهکارهای ارتقاء هوش فرهنگی؛ فقدان مهارت لازم در به کارگیری فرایند علمی تبدیل تجربه به یادگیری؛ و اکتفا به تجربه های ناشی از آزمایش و خطا، در ارتباط با مراقبت فرهنگی و رضایت مندی خدمات گیرندگان، پیامد مطلوب حرفه ای حاصل نشد. لذا در ادامه با رویکرد واکر و اوانت و بر اساس مفهوم مرکزی هوش فرهنگی، با استفاده از نظریه های هوش فرهنگی، خودکارآمدی، ایفای نقش و یادگیری تجربی؛ نسبت به طراحی مدل مراقبت فرهنگی مبتنی بر هوش فرهنگی اقدام گردید. نتیجه گیری: در مدل طراحی شده، برای دستیابی پرستاران به قابلیت مواجهه مناسب و موثر با نیازهای فرهنگی بیماران، راهکارهایی پیشنهاد گردید که پرستاران با بهره جستن از این راهبردها بتوانند نسبت به بررسی و شناخت نیازها، باورها و ارزش های فرهنگی بیماران خود اقدام نمایند و با تقویت مولفه انگیزش یا میل فرهنگی به سمت اجرای مداخلات مبتنی بر شاخصه های فرهنگی بیماران حرکت نمایند.
عیسی محمدی نادر حاجلو
هدف پژوهش حاضر، بررسی آزمایشی تأثیرکمال گرایی بر روی تجربه ی شرم، گناه، غرور و عزت نفس در دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی بود. در پژوهش حاضر 80 نفر آزمودنی شرکت داشتند. در جمع آوری داده های پژوهش ابتدا مقیاس کمال گرایی تری-شورت و همکاران (1995) جهت انتخاب کمال گرایان سالم و ناسالم استفاده شد و پس از تشخیص افراد به عنوان کمال گرای سالم و ناسالم، از مقیاس عاطفه خودآگاهی (tosca، 2000) و مقیاس عزت نفس روزنبرگ (1995) برای پیش آزمون استفاده شد. سپس از صفحه انگیزش چندگانه (mmg) برای دستکاری آزمایشی استفاده شد و در نهایت برای پس آزمون از مقیاس حالت شرم و گناه (ssgs، 1994) و مقیاس عزت نفس روزنبرگ استفاده شد. داده های بدست آمده از طریق روش آماری تحلیل واریانس چند متغیری، تحلیل کوواریانس چند متغیری و آزمون تعقیبی lsd مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که کمال گرایان سالم کمتر از کمال گرایان ناسالم احساس شرم و گناه می کنند و بیشتر احساس غرور و عزت نفس می کنند (012/0>p). همچنین نتایج این پژوهش نشان داد که اثر پسخوراند شکست در متغیرهای شرم، گناه، غرور برای کمال گرایان سالم و ناسالم معنی دار نبود (05/0<ps ) ولی برای عزت نفس این اثر معنی دار بود(05/0ps< ) و اثر پسخوراند موفقیت در غرور معنی دار بود(05/0ps< ) ولی در عزت نفس معنی دار نبود (05/0<ps ). این نتایج حاکی از آن بود که کمال گرایان ناسالم پس از دریافت پسخوراند شکست، شرم و گناه بیشتری را نسبت به کمال گرایان سالم تجربه نکردند و غرور شان نیز پایین نیامد (05/0<ps) ولی عزت نفس کمتری را تجربه کردند (05/0ps< ) و همچنین پس از دریافت پسخوراند موفقیت، غرور کمال گرایان سالم بیشتر از کمال گرایان ناسالم بود (05/0ps< ) ولی در عزت نفس تفاوت چندانی نداشتند(05/0ps> ). بنابراین در حالت کلی نتایج حاکی از آن بود که کمال گرایان سالم – خواه در صورت دریافت پسخوراند خواه در صورت عدم دریافت پسخوراند- غرور و عزت نفس بیشتر و شرم و گناه کمتری نسبت به کمال گرایان ناسالم تجربه می کنند.
فریال نظاملی منیره انوشه
مقدمه: سرطان پستان مهمترین مشکل جهانی است که اولین عامل سرطان میان زنان و دومین عامل مرگ و میر بین مرگهای حاصل از سرطان است. در جهان مطالعات زیادی در مورد تجارب زنان مبتلا به سرطان پستان در مورد مراقبت انجام شده و لی تجارب زنان سوری مورد بررسی قرار نگرفته است. این مطالعه حاضر با هدف تبیین فرآیند مراقبت در زنان سوری مبتلا به سرطان پستان تحت شیمی درمانی انجام شد. روش کار: این مطالعه با شیوه کیفی و با رویکرد گراندد تئوری انجام شده است. برای تبیین فرآیند مراقبت زنان مبتلا به سرطان پستان با استفاده از نمونه گیری به صورت مبتنی بر هدف در آغاز وتا رسیدن به اشباع اطلاعات، به صورت نظری ادامه یافت. شرکت کنندگان در این مطالعه شامل 11زن که ماستکتومی شده وتحت شیمی درمانی قرار گرفته بودند وبه مرکز هسته ای شیمی درمانی شهر لاذقیه بین اسفند ماه 1388 تا بهمن ماه 1389 مراجعه کرده بودند و همچنین 3 شوهر، 2 پرستار، ویک پزشک بودند. روش جمع آوری داده ها مصاحبه نیمه ساختار بود که بر اساس روش استراوس وکوربین در طی سه مرحله کد گذاری باز، محوری وانتخابی، داده ها به دست آمده تحلیل ونظریه توصیفی ارائه گردید. یافته ها: از تجزیه وتحلیل داده ها هفت مقوله محوری پدیدار شد که عبارتند از: کوتاهی سیستم درمانی، فضای درد آلود، تلاش خود جوش برای زنده ماندن، حمایت درک شده، تهدید درک شده، زندگی با خوف و رجاء. همچنین مقوله مراقبت بیانگر پدیده، مقوله تلاش خود جوش برای زنده ماندن بیانگر راهبردهای اتخاذ شده توسط افراد و مقوله زندگی با خوف و رجاء پیامد این راهبردها بود. نتیجه گیری: با عنایت به نتایج گراندد تئوری، نظریه توصیفی استحصال شده از تجزیه و تحلیل سه مرحله ای استراوس وکوربین عبارت است از: فرآیند مراقبت در زنان مبتلا به سرطان پستان که بصورت تلاش خود جوش برای زنده ماندن آشکار شده مفهومی تعاملی (حمایت درک شده)، عینی (راهبردها) وذهنی (تهدیدات درک شده) است. این تلاش در زمینه فضای درد آلود و تحت تاثیر عامل کوتاهی سیستم درمانی و عوامل مداخله گر منجر به برگشتن به زندگی طبیعی، در عین حال همراه کم شدن تعاملات، نگرانی از آینده یا ادامه زندگی که نشان دهنده زندگی با خوف و رجاست می باشد. با توجه به این پیامد می توان نتیجه گیری نمود که راهبردهای (تلاش خود جوش برای زنده ماندن) به کارگرفته شده توسط زنان مبتلا به سرطان پستان جهت ارتقاء مراقبت از کفایت لازم برخوردار نبوده وتقویت آن ضروری می باشد.
زهره خشنود منیره انوشه
زمینه و هدف: استئوپروز شایع ترین نوع از بیماریهای متابولیک استخوان و بیماری خاموشی است که با کاهش تراکم در مواد معدنی و ماتریکس استخوانی مشخص می شود. این بیماری به عنوان یک مشکل بزرگ در سلامت عمومی جامعه، خصوصا در زنان شناخته شده است. با توجه به اینکه سبک زندگی در دوران نوجوانی و جوانی نقش اصلی در پیشگیری از استئوپروز در سنین سالمندی دارد و همچنین مشارکت والدین، به خصوص مادر، در آموزش رفتار های پیشگیری از استئوپروز به دختران آنها نقش اصلی را دارد، هدف از این مطالعه بررسی مقایسه ای تاثیر آموزش بر مبنای مدل باور بهداشتی در دو گروه مادران مبتلا و غیر مبتلا به استئوپروز بر بکار گیری رفتار های پیشگیری کننده از استئوپروز در دخترانشان می باشد. روش بررسی: پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی بوده که در دو گروه آزمون(42 نفر)و کنترل(41 نفر) صورت گرفته است.این دو گروه به صورت نمونه گیری تصادفی و از میان مراجعین به مرکز سنجش تراکم استخوان ثامن الحجج شهر کرمان انتخاب شده اند.گروه آزمون در یک برنامه آموزشی طراحی شده بر اساس مدل باور بهداشتی که طی 4 جلسه بر اساس نیاز مادران و به مدت 60-90 دقیقه، شرکت کردند. ابزار جمع آوری داده ها شامل پرسشنامه اجزای مدل باور بهداشتی و چک لیست خود گزارش دهی دریافت کلسیم و قرار گیری در معرض نور خورشید و همچنین فعالیت بدنی روزانه بود، که پرسشنامه اجزای مدل قبل و بعد از مداخله توسط مادران و چک لیست خود گزارش دهی توسط دختران قبل، یکماه و سه ماه بعد از مداخله توسط هر دو گروه تکمیل شد. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار spss 16 استفاده شد. یافته ها: در رابطه با اجزای مدل باور بهداشتی در مادران گروه آزمون، قبل و بعد از مداخله، در رابطه با منافع درک شده نسبت به دریافت کلسیم(03/0p=)، منافع درک شده نسبت به ورزش(004/0p=)، موانع درک شده نسبت به دریافت کلسیم(00/0p=) و موانع درک شده نسبت به ورزش(00/0p=)، اختلاف معنی داری از نظر آماری مشاهده شد. در رابطه با دریافت کلسیم(00/0p=)، مدت زمان قرار گیری در معرض نور خورشید(00/0p=) و میانگین فعالیت بدنی روزانه(001/0p=)، قبل از مداخله، یکماه و سه ماه بعد از مداخله در دختران گروه آزمون ارتباط معنی داری از نظر آماری مشاهده شد. در مقایسه ی قبل و بعد از مداخله در دو گروه مادران مبتلا و غیر مبتلا به استئوپروز از نظر میانگین میزان کلسیم دریافتی و فعالیت بدنی دخترانشان برای هر دو گروه آزمون و کنترل تفاوت معنی داری از نظر آماری مشاهده نشد(05/0p>). نتیجه گیری: با توجه به اینکه آموزش بر مبنای مدل باور بهداشتی بر افزایش بکارگیری رفتار های پیشگیری کننده از استئوپروز توسط دختران تاثیر معنی داری دارد، لذا پیشنهاد می گردد برنامه آموزشی طراحی شده به عنوان یک روش موثر در بکارگیری رفتار های پیشگیری کننده از استئوپروز توسط مادران و دخترانشان بکار گرفته شود.
احمد قدمی ربابه معماریان
مقدمه: بقای طولانی مدت،هزینه بسیار کمتر و کیفیت زندگی بهتر باعث ترجیح انتخاب روش پیوند به دیالیز در درمان بیماران مرحله نهایی بیماری کلیه گردیده است.فرآیندپیوند کلیه یک فرایند پیچیده ای است که از زمان کاندید شدن بیمار برای پیوند کلیه تا انجام پیوند و مرحله مراقبت مستمر از عضو پیوند شده را شامل می گردد که بر روند زندگی فرد تأثیر دارد.با توجه به این موارد،مطالعه ای کیفی با هدف تبیین تجارب بیماران در فرآیند پیوند کلیه و طراحی مدل مراقبتی در بیماران پیوند کلیه انجام شد. روش کار: برای دستیابی به هدف فوق مطالعه ای کیفی با رویکرد گراندد تئوری انجام شد.نمونه گیری به صورت مبتنی بر هدف تا رسیدن به اشباع داده ها،ادامه یافت.روش جمع آوری داده ها مصاحبه نیمه ساختاری بود.در مجموع با 18 مشارکت کننده 26 مصاحبه، انفرادی صورت گرفت.داده ها طبق روش استراوس و کوربین(کدگذاری باز،محوری و انتخابی).و از طریق مقایسه مداوم داده ها تجزیه و تحلیل شدند ونظریه پایه ارائه گردید.با استفاده از اطلاعات بدست آمده طراحی مدل به روش واکر و اوانت صورت گرفت. یافته ها: پس از تجزیه و تحلیل اطلاعات سه مقوله اصلی تلاش برای انجام پیوند کلیه،سختی در ابتدای زندگی با کلیه پیوندی وتلاش برای حفظ کلیه پیوندی پدیدار شد.تلاش برای حفظ کلیه پیوندی متغیر اصلی این پژوهش است.بیانیه نظریه بیانگر این است که بیماران پیوند کلیه حالاتی از شک و تردید در تصمیم گیری در مقابل احساس امید را تجربه کرده و راه انجام پیوند کلیه را در پیش گرفتند.سختی های ابتدای زندگی با کلیه پیوندی را متحمل شدند و در جهت حفظ کلیه پیوندی از طریق خودمدیریتی با توجه به استرس و نگرانی بعد از پیوند تلاش می نمایند که به بهبود پنداشت فرد از خود و زندگی،احساس خوشحالی از انجام پیوند منجر شده که بصورت زودگذر می باشد.یافته ها مبین عدم هماهنگی در ارائه مراقبتها بین سازمان بهداشتی درمانی با منابع حمایتی در جامعه بود که سبب تداوم دغدغه ای ترس از احتمال رد پیوند در افراد گردیده بود.لذا مدل مراقبت هماهنگ در فرایند پیوند کلیه که شامل اجزاء سیستم مراقبت هماهنگ،منابع حمایتی در جامعه و سازمان بهداشتی درمانی است،بر اساس استراتژی مدیریت مورد طراحی گردید. نتیجه گیری: بیماران پیوند کلیه با توجه به سختی در فرایند پیوند کلیه پایبند به رعایت موارد مراقبتیمیباشند اما بدلیل عدم هماهنگی در ارائه مراقبتها بین سازمان بهداشتی درمانی با منابع حمایتی در جامعه هنوز دغدغه ترس از احتمال رد پیوند در آنها وجود دارد.که مدل مراقبت هماهنگ باتوجه به مراحل عملیاتی تدوین شده، پیشنهاد میگردد .
زهرا سادات منظری عیسی محمدی
مقدمه: بسیاری از ابعاد مواجهه خانواده بیماران مرگ مغزی با درخواست اهدای عضو، بدلیل ماهیت زمینه ای و پیچیده آن، ناشناخته و مبهم است. لذا با توجه به درگیری و تعامل مستقیم پرستاران با این خانواده ها، بایستی مطالعاتی جهت واضح سازی ابعاد مختلف این پدیده و بر مبنای آن طراحی مدل ها و راهبردهایی برای کمک به خانواده در گذر از این موقعیت دشوار انجام شود. هدف از انجام این مطالعه؛ تبیین مواجهه با اهدای عضو و طراحی مدل پرستاری در خانواده بیماران مرگ مغزی می باشد. روش: این مطالعه با رویکرد کیفی و با تمرکز بر نظریه زمینه ای انجام شده است. جمع آوری داده ها ابتدا بصورت هدفمند از آبان ماه 1387 در مرکز پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی مشهد آغاز شد و بصورت نظری از طریق 38 مصاحبه بدون ساختار و عمیق با 14 خانواده رضایت داده و 12خانواده رضایت نداده به اهدای عضو و نیز مشاهده و یادداشت های عرصه تا مرحله اشباع نظری- اردیبهشت 1390- ادامه یافت. تحلیل به روش مقایسه همزمان با رویکرد گلیزر (کدگذاری زمینه ای و نظری) انجام شد. بعد از ظهور نظریه مرتبط با مطالعه، مدل پرستاری از خانواده بیماران مرگ مغزی مواجه شده با درخواست اهدای عضو با استفاده از روش ساخت نظریه واکر و اوانت طراحی گردید. یافته ها: تحلیل داده ها نشان داد مهم ترین دغدغه مشارکت کنندگان، مثلث برزخی تصمیم گیری بوده که شامل ترکیبی همزمان ازتردید و بیم و امید می باشد. اطمینان یابی و تأییدپذیری راهبرد اصلی بود که مشارکت کنندگان برای حل دغدغه اصلی خود در پیش می گرفتند که به معنی اطمینان از قطعیت مرگ و قابل تأیید و مجاز بودن اهدای عضو بخصوص از دیدگاه عرفی و شرعی بود و بعنوان متغیر مرکزی مطالعه ظاهر شد. این مفهوم مرکزی در ارتباط با شش مفهوم دیگر مطالعه قرار دارد که شامل" درک تهدید فقدان و فرصت اهدا" بعنوان زمینه، "مواجهه با هجمه انتخاب نامتجانس" بعنوان علت،"کشف و تحلیل معیارهای ارزشی و حساسیت انتخاب" بعنوان شرایط تأثیرگذار، "پذیرش مرگ مغزی" بعنوان عامل محتمل الوقوع، " جوّ حرفه ای تصمیم ساز" بعنوان عامل همراه و "آرامش و افتخار در برابر تردید و تضاد" بعنوان پیامد متغیر مرکزی می باشد. بعد از ظهور نظریه اطمینان یابی و تأییدپذیری، با استفاد ه از نظریات مرتبط، مدل پرستاری با عنوان "پویایی و بهبود مستمر اطمینان یابی و تأییدپذیری طراحی شد. نتیجه گیری: نتایح مطالعه نشان داد عوامل تعاملی مختلفی وجود دارد که بر چگونگی و نحوه مواجهه خانواده بیماران مرگ مغزی با درخواست اهدای عضو تأثیر می گذارد.که محوریت آن با مفهوم مرکزی اطمینان یابی و تأیید پذیری می باشد. کاربرد مدل پیشنهاد شده در این مطالعه ممکن است به پرستاران در بکارگیری یک رویکرد خانواده محور به منظور جانبداری ازخانواده در این موقعیت پیچیده کمک نماید.
مهدی بیرامی جم منیره انوشه
چکیده مقدمه : هیپرتروفی خوش خیم پروستات (bph) بیماری شایعی بین مردان میان سال و سالمند بوده و عمل جراحیturp امروزه به عنوان "استاندارد طلایی" در درمان این بیماری مطرح است. نقص در مراقبت از خود بواسطه بیماری و عمل جراحی، کمبود آگاهی در ارتباط با بیماری و فرآیند درمان موجب ایجاد اختلالات روانی مانند استرس، اضطراب و افسردگی در بیماران مبتلا به bphمی شود. لذا این مطالعه با هدف بررسی تأثیر برنامه آموزشی طراحی شده خود مراقبتی بر میزان اضطراب، استرس، افسردگی و عوارض بعد از عمل جراحی turp در بیماران مبتلا به bph انجام شد. روش کار: مطالعه حاضر از نوع نیمه تجربی و با دو گروه آزمون(33 نفر) و کنترل (34 نفر) می باشد که به روش نمونه گیری غیر احتمالی و از میان بیماران مراجعه کننده به بیمارستان تأمین اجتماعی میلاد تهران انتخاب شدند. برای بیماران گروه آزمون، برنامه آموزشی خود مراقبتی طراحی و در دو جلسه؛ قبل و بعد از عمل ارائه و فرآیند مراقبت در طول یک ماه بعد از عمل جراحی پیگیری شد. ابزار گردآوری داده ها در این مطالعه پرسشنامه استاندارد dass-21 و چک لیست های خود گزارش دهی عوارض بود و جهت تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار spss 16 استفاده شد. یافته ها: دو گروه از نظر ویژگی های دموگرافیک اختلاف معنی داری نداشتند (05/0<p). میانگین امتیاز استرس، اضطراب و افسردگی قبل از مداخله تفاوت معنی داری نشان نداد ولی حین ترخیص و یک ماه بعد از عمل، این تفاوت بین دو گروه، در میانگین امتیاز استرس و اضطراب معنی دار شد اما در افسردگی معنی دار نشد(0/05<p). آزمون آماری repeated measure اختلاف معنی داری را در سه زمان (قبل از عمل،حین ترخیص و یک ماه بعد از عمل) در جهت کاهش میانگین امتیاز استرس، اضطراب، و افسردگی در گروه آزمون نشان داد. همچنین اختلاف آماری معنی داری از نظر میزان بروز عوارض بعد از عمل جراحی شامل بی اختیاری ادرار، خون در ادرار و سوزش ادرار طی یک ماه بعد از عمل در دو گروه مشاهده شد (0/05> p) ولی در میزان بروز انسداد ادرار اختلاف معنی داری مشاهده نشد. نتیجه گیری: برنامه آموزشی طراحی شده خود مراقبتی موجب کاهش میزان استرس، اضطراب و عوارض عمل جراحی شامل بی اختیاری ادرار، خون در ادرار و سوزش ادرار شده، اما بر میزان افسردگی و انسداد ادرار تأثیر چشمگیری نداشته است. واژه های کلیدی: هیپرتروفی خوشخیم پروستات، برداشتن پروستات از طریق پیشابراه، عوارض عمل جراحی، استرس، اضطراب، افسردگی، خود مراقبتی.
عیسی محمدی محمد محجل
محدوده مورد مطالعه از دیدگاه ساختاری در بخش باختری پهنه البرز مرکزی قرار دارد در منطقه مورد مطالعه نهشته های پالئوزویک مزوزوئیک در بین نهشته های جوان سنوزوئیک قرار گرفته است که از آن تحت عنوان درونهشته شمال قزوین یاد میشود و در شمال شمال شرق استان قزوین واقع شده است. نهشته های پالئوزویک مزوزوئیک از شمال توسط گسل شاهرود و از جنوب توسط گسل شمال قزوین محدود شده است. هدف از این مطالعه تحلیل ساختاری و چگونگی برونزد درون نهشته ای شمال قزوین و همچنین ارتباط آن با گسل شاهرود در شمال و گسل شمال قزوین در جنوب آن می باشد. گسل شمال قزوین با شیب به سمت شمال و سوی حرکت جنوب باعث رانده شدن مجموعه های رسوبی ائوسن بر روی مجموعه های رسوبی نئوژن شده است. و گسل شاهرود با شیب به سمت جنوب و سوی حرکت شمال باعث رانده شدن مجموعه های رسوبی مزوزوئیک بر روی مجموعه های رسوبی سنوزوئیک شده است. شیب زیاد گسل شاهرود و قرارگیری واحدهای پرمین در هسته تاقدیس بزرگ فرادیواره و همچنین وجود ناوفرمهای فرودیواره ای، هندسه ای مشابه گسل های راندگی وارون نشان می دهد. لذا بنظر می رسد که گسل شاهرود و گسل شمال قزوین در ابتدا بصورت نرمال بوده و در طی فازهای فشارشی بعدی بصورت راندگی تجدید فعالیت یافته است، که سبب رخنمون واحدهای بینابینی بصورت بالاجسته گردیده است. گسل شاهرود در طی این تجدید فعالیت و گذر آن از پی سنگ به پوشش رسوبی، بدلیل اختلاف رئولوژیکی، محل مناسبی جهت گسترش سیستم پس راند tf3 و tf8 شده و باعث ایجاد درونهشته شمال قزوین گردیده است.
میترا زندی زهره ونکی
مقدمه: حمل جایگزین یکی از تحولات علمی دهه های اخیر در حیطه ی درمان ناباروری است که به بحث انگیز ترین موضوع تکنولوژی های کمک باروری مبدل شده است. در ایران با وجود روند گسترده استفاده از این روش، به رویکرد سلامت محور در این زمینه به ویژه از جنبه پرستاری پرداخته نشده است. انجام مراقبت بهینه از این مادران مستلزم وجود مدل های مراقبتی مناسب می باشد که گام اول و اساسی برای انجام این مهم، درک فرآیند مادر شدن در آنان می باشد. هدف از انجام این پژوهش، تبیین فرآیند مادرشدن در مادران استفاده کننده از حمل جایگزین و طراحی مدل مراقبتی است. روش: این مطالعه یک مطالعه کیفی است که در دو مرحله صورت گرفته است. در مرحله اول با استفاده از روش تئوری زمینه ای، تجارب مادران استفاده کننده از حمل جایگزین از مرحله تصمیم گیری قاطعانه تا پس از تولد کودک مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. جمع آوری داده ها ابتدا به صورت هدفمند از پژوهشگاه رویان آغاز گردید و سپس به مدت بیست ماه به صورت نظری از مراکز ناباروری، مطب ها و بیمارستان های تهران و شهرستان ها ادامه یافت. به طور کلی پس از کسب رضایت آگاهانه، 39 مصاحبه بدون ساختار با 15 مادر، 2 همسر، 4 حامل و 5 تن از پرسنل مراکز ناباروری صورت گرفت. علاوه بر مصاحبه از یادداشت عرصه، یک مورد بحث گروهی و مستندات موجود نیز برای جمع آوری داده استفاده شد. در مرحله اول تحلیل داده ها با استفاده از روش اشتراوس و کوربین (1998)، همزمان با جمع آوری داده ها صورت گرفت و در مرحله دوم یعنی پس از ظهور تئوری زمینه ای، با بهره گیری از روش ساخت تئوری واکر و اوانت (2011)، مدل مراقبتی از مادران استفاده کننده از حمل جایگزین طراحی گردید. یافته ها: آنالیز مقایسه ای و مداوم داده ها نشان داد که مادر شدن در حمل جایگزین، در بستر پر چالش «تنگنای فرهنگی» صورت می گیرد «ناامنی در مادری» مهم ترین مسئله مادران می باشد. «امنیت جویی» راهبرد اصلی مادران است که به عنوان مفهوم مرکزی این مطالعه ظهور یافت. «برخورداری از تکیه گاه»، «حمایت غیر اثر بخش»، «تعاملات طرفین»، «حس مادری درک شده» و «ویژگی های فردی-محیطی» از عوامل تأثیرگذار بر این فرآیند هستند که می توانند نقشی تسهیل کننده و یا بازدارنده ایفا نمایند. پیامد بکارگیری راهبردها و عوامل تأثیرگذار، در نهایت «دستیابی به آرامش نسبی» و یا تداوم ناآسودگی و در نتیجه «فرسودگی روحی و جسمی» مادر می باشد. در مرحله دوم پژوهش، در مدل مراقبتی امنیت بخشی در مادری طراحی شده، نقش های پرستار متخصص حمل جایگزین در قالب چارچوب مفهومی؛ هماهنگی، مشارکت و امنیت بخشی (حمایت فیزیکی، عاطفی، قانونی، توانمندسازی، حضور، مدافع مددجو و مدیریت روابط طرفین) مفهوم پردازی شده و تمامی فعالیت های وی در چارچوب فرآیند پرستاری صورت می گیرد که پیامد آن امنیت و آرامش است. دو شرط مهم برای اجرای این مدل 1. تربیت پرستاران متخصص و 2. تأسیس مرکز ارائه خدمات مراقبتی خاص حمل جایگزین می باشد. نتیجه گیری: یافته های این مطالعه بیانگر تأثیر تعاملی عوامل چندگانه بر فرآیند مادر شدن می باشد. درک بیشتر فرآیند مادرشدن در این مادران خاص به پرستاران در ارائه مراقبت فردی و حرفه ای برای این جمعیت خاص کمک نموده و مدل پیشنهادی می تواند به عنوان راهنمای اولیه ای در بکارگیری یک رویکرد کل نگر در پرستاری از این مادران به کار گرفته شود. کلمات کلیدی: حمل جایگزین، مادر شدن، مادری، مدل امنیت بخشی در مادری، مراقبت پرستاری.
مژگان خادمی عیسی محمدی
مقدمه: حیات بخشی مجدد و اعتلای رویکردهای انسانی، رسالت و یکی از چالش های عمده پرستاری معاصر است. نظریه «پرستاری انسانی پاترسون و زدراد»، می تواند نظریه ای مفید در گذرِ موفقیت آمیز از این چالش باشد. لازمه به کارگیری هر نظریه، تحلیل آن به منظور شناخت نقاط قوت و ضعف آن می باشد. بنابراین، هدف کلی این مطالعه، تحلیل و توسعه این نظریه به عنوان ابزاری برای اعتلای رویکردهای انسانی در پرستاری است. روش: این مطالعه طی سه مرحله اصلی انجام گردید. ابتدا تحلیل نظریه با رویکرد «واکر» و «اوانت» (2005) انجام شد. بر اساس نتایج حاصل از این تحلیل و با استفاده از رویکرد «گلیزر»، نظریه ای بنیادی درباره پرستاری انسانی تبیین گردید. طی نمونه گیری هدفمند و نظری، 52 پرستار، بیمار و عضو خانواده/همراه از دو بیمارستان آموزشی در تهران انتخاب شدند. مصاحبه های بدون ساختار عمیق و همچنین مشاهده های بدون ساختار تا تکامل نظری ادامه یافت. بر اساس یکی از برجسته ترین فرضیات این نظریه به تدوین منشور حقوق پرستاران بالینی پرداخته شد. ابتدا ساخت مفهوم «حقوق پرستار بالینی» با روش «واکر» و «اوانت» (2005) انجام گردید. سپس بر اساس ویژگی های این مفهوم، مواد حقوقی منشور استخراج شدند. بررسی اعتبار پیش نویس اولیه در طی یک جلسه متخصصان انجام گردید. همچنین الزامات و پشتوانه های قانونی به کمک یک حقوق دان از قوانین کشوری استخراج شدند. یافته ها: تحلیل نظریه «پرستاری انسانی پاترسون و زدراد» نشان داد که نظریه پرستاری انسانی، وابسته به زمینه است و این نظریه، نیازمند احیا و توسعه مداوم با استفاده از تجارب زندگی و دیدگاه های پرستاران می باشد. بر این اساس، «نظریه بنیادی پرستاری انسانی در مراقبت بالینی توسط پرستاران ایرانی» تبیین گردید. بر اساس این نظریه، دغدغه اساسی پرستار و بیمار/خانواده در عرصه پرستاری انسانی، «نقض حقوق در بستر رنج و نیاز» است. بررسی چگونگی مواجهه با این دغدغه، نوسان بین دو فرآیند اساسی اجتماعی متضاد را آشکار نمود. «نقض حقوقِ» پرستاران، سبب شروع فرآیند «مطالبه و خود جبرانی نافرجام حقوق» توسط آن ها می شود. این امر منجر به «نقض حقوق» بیمار/خانواده و فعال شدن همین فرآیند توسط آن ها می گردد. این امر به نوبه خود، «نقض حقوق» پرستار را به دنبال دارد. با ظهور «هم افزایی موقعیت ـ پرورش/یادگیری» که بر حضور هم زمان «پرورش و یادگیری» ارزش ها و یکی از دو عامل «حساسیت موقعیت» و یا «وجود عناصر ارتقا مراقبت» دلالت دارد، روش مواجهه پرستار با این مسأله تغییر نموده و فرآیند «پاسخ بی دریغ به موقعیت» فعال می گردد. نتیجه این فرآیند، «کامیابی» پرستار/مدیر و بیمار/خانواده است. بر اساس این نظریه، «نقض حقوق» پرستار می تواند مانعی جدی در اعتلای رویکردهای انسانی در پرستاری باشد. به همین دلیل منشور حقوق پرستاران در 17 ماده و سه محور اصلی «محوریت مراقبت در سازمان»، «تعادل صلاحیت ـ وظایف ـ امکانات» و «شأن و منزلت» تدوین گردید. این منشور مورد تأیید خبرگان پرستاری و حقوق می باشد. همچنین برخی از مواد آن با قوانین حقوقی جاری در کشور نیز هماهنگ می باشند. نتیجه گیری: تحلیل و توسعه نظریه «پرستاری انسانی پاترسون و زدراد» بر اساس یک روش علمی و منظم، منجر به شفاف سازی بیشتر آن و تولید دانش بومی و کاربردی مرتبط با آن گردید. منشور حقوقی تدوین شده می تواند برای هدایت افکار و فعالیت های جاری در نظام سلامت و حرفه پرستاری به کار گرفته شود و زمینه ساز اعتلای پرستاری انسانی باشد.
رقیه صدیفی زهره ونکی
مقدمه: نیروی انسانی عامل اصلی تولید و خدمت در سازمان ها و مهم ترین عنصر موثر در بقاء و موفقیت آنها محسوب می شود. افراد با توانمندی روان شناختی بالا، حس مثبتی از خود و خود کارآمدی و توانایی برای تغییر و اصلاح موقعییت را دارند. الگوهای موجود در زمینه توانمند سازی روان شناختی، الگوهای عمومی مدیریتی هستند و با توجه به ماهیت پویای توانمند سازی و وابسته بودن آن به مولفه های مختلف شغلی، سازمانی، فرهنگی و اجتماعی قابلیت کاربرد در پرستاران بالینی را ندارند. لذا لازم است ابتدا نحوه یا فرایند توانمند سازی روان شناختی بر اساس تجارب پرستاران مشخص شده و سپس الگوی کاربردی و مناسبی برای آن طراحی شود. روش : این مطالعه کیفی و به روش گراندد تئوری صورت گرفته است . مشارکت کنندگان 33 نفر از پرستاران و مدیران پرستاری بودند. نمونه گیری ابتدا به صورت هدفمند و سپس نظری انجام شد. تجزیه و تحلیل داده ها به روش اشتراوس و کوربین(1998) به صورت کد گذاری باز ، محوری و انتخابی انجام شد. مفاهیم اصلی فرایند توانمندسازی روان شناختی در پرستاران شناسایی گردید و براساس آن با استفاده از راهبرد نظریه واکر و اوانت الگوی تجویزی طراحی و ارائه گردید. یافته ها : تجزیه و تحلیل مستمر و مقایسه ای داده ها نشان داد ؛ شکل گیری توانمندسازی روان شناختی در بستری از تهدیدات ارزشی آغازمی شود.ابعاد این تهدیدات مدیریت غیر حمایتی، فرهنگ سازمانی نامناسب، شرایط نامناسب کاری ، منزلت اجتماعی پایین و بروز مشکلان جسمی و روحی در پرستار بود. در پی آن مشارکت کنندگان استراتژی های سدسازی در برابر تهدیدات و خودیاری را در پیش می گیرند. پشتیبانی اثربخش ازعوامل تسهیل کننده این فرایندبود. پیامد کلیاین فرایند سازش اجباری با موقعیت بود و متغیر مرکزی در برگیرنده تمام مفاهیم فوق، "خود حفاظتی" بود. خودحفاظتی به این معنی بود که تمام راهبردهای استفاده شده در برابرتهدیدات فردی و حرفه ای توسط مشارکت کنندگان، صرفا جهت حفاظت فردی بود و راهبردها در برابر تهدیدات حرفه ای منجربه حفاظت حرفه نمی شد. همچنین پیامد راهبردها نیز توانمندکننده روان شناختی نبود. بنابراین طراحی الگوی خود حفاظتی حرفه ای با گامهای توسعه فردی، توسعه ارتباطات حرفه ای، مشارکت در توسعه همکاران جهت بهینه سازی این فرایند انجام گرفت. نتیجه گیری: یافته ها نشان داد پرستاران در محیط های کار با تهدیدات ارزشی روبرو هستند و در مقابل این تهدیدات از روشهای منفعلانه و غیر موثر به منظور توانمندسازی روان شناختی خود استفاده می کنند که صرفا به خود حفاظتی فردی منجر می شود. این فرایند وضعیت مطلوب و حرفه ای نمی باشد. به منظور اثر بخش کردن رفتارهای پرستاران و ایجاد احساس توانمندی روان شناختی، کاربرد الگوی خود حفاظتی حرفه ای پیشنهاد می گردد.
ویدا شفیع پور عیسی محمدی
مقدمه: مراقبت عنصر مرکزی در همه اعمال پرستاری و مفهومی انتزاعی، پیچیده و چندبعدی و تامین کننده سلامتی مددجویان است. در عین حال مراقبت تحت تاثیر عوامل فردی و زمینه است. با توجه به ماهیت پیچیده و چندبعدی پدیده مراقبت از بیمار و متفاوت شدن مراقبت بنابر نوع بیماری و بخش مراقبتی لازم است این موضوع در بستر اجتماعی و فرهنگی خاص مورد بررسی قرار گیرد. مرور بر مطالعات قبلی حاکی است که نظریه و یا مدل اختصاصی برای مراقبت از بیماران در بخش جراحی قلب ارائه نگردیده است. لذا لازم است ابتدا نحوه یا فرایند مراقبت از بیماران جراحی قلب بر اساس تجارب بیماران و پرستاران مشخص شده و سپس مدل کاربردی و مناسبی برای آن طراحی شود. روش: این مطالعه در مرحله اول با رویکرد کیفی و به روش گراندد تئوری انجام شد. مشارکت کنندگان شامل 40 نفر (15پرستار، 23بیمار و2 همراه) بودند. نمونه گیری در ابتدا به صورت هدفمند و سپس نظری انجام شد. داده ها از طریق مصاحبه با سوالات باز و مشاهده در 3 مرکز آموزشی دانشگاهی شهر تهران جمع آوری گردید. تجزیه و تحلیل داده ها به روش استراس و کوربین (1998) به صورت کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. پس از شناسایی مفاهیم اصلی فرایند مراقبت در پرستاران بر اساس آن و با استفاده از راهبرد ساخت نظریه واکر و اوانت (2011) مدل کاربردی مراقبت از بیماران جراحی قلب طراحی و ارائه گردید. یافته ها: یافته ها در مرحله اول، 45 طبقه اولیه در 7 طبقه محوری است که شامل "فضای کاری پر تنش"، "اختلال در روابط حرفه ای"، "احساس ترس و خطر در بیمار"، "سازش اجباری و خودحفاظتی"، "جستجو و دریافت حمایت"، "خودباوری و نگرش مثبت پرستار"، و "نارضایتی مراقبت شونده و کننده" می باشد. تحلیل مقایسه ای و مداوم داده ها نشان داد که مساله اصلی مشارکت کنندگان تنش و تهدید می باشد که "سازش اجباری و خودحفاظتی" بعنوان متغیر مرکزی نقش محوری و اصلی را در فرایند مراقبت دارد. بر اساس تبیین ارتباط این مفاهیم نظریه زمینه ای "سازش اجباری و خودحفاظتی" بیانگر نحوه مراقبت در بخش جراحی قلب می باشد. در مرحله دوم با توجه به متغیر اصلی یعنی سازش اجباری و خودحفاظتی به عنوان مفهوم مرکزی و مفهوم پارادایمیک و با استفاده از مفاهیم انسان، سلامتی و محیط بعنوان مفاهیم متاپاردایمیک چارچوب اولیه نظریه شکل داده شد و سپس "مدل محافظتی و اثربخش" طراحی و ارایه گردید. بر همین اساس بازسازی شناختی و بهبود ارتباط بین فردی به عنوان راهبردهایی جهت دستیابی به مراقبت محافظتی و اثربخش تعیین شدند. نتیجه گیری: پرستاران در مواجهه با تنش و تهدید محیط کار با بکارگیری راهبردهای غیرمراقبتی سبب ایجاد احساس ترس و خطر در بیماران شده بودند. بیماران نیز برای حفاظت خود در مقابل این شرایط غیرمراقبتی تلاش می کردند. بر همین اساس راهبردهایی با توجه به تئوری حاصل از مطالعه کیفی، مبنای طراحی یک مدل تجویزی گردید. لذا توصیه می شود این مدل در تحقیق مداخله ای مستقل مورد ارزشیابی قرار گیرد
مهسا مطبوعی عیسی محمدی
چکیده مقدمه: ثبت تشخیصهای پرستاری در گزارشات بالین به عنوان یکی از مهمترین عملکرد حرفه ای پرستاران دارای نقش بسزایی در کیفیت مستندات پرستاری است لذا به نظر می رسد که داده ها و مطالعات قبلی حاکی از نقصان عملکرد، دانایی و توانایی پرستاران در حد مطلوب است. بنابراین آموزش و ارایه روش های مناسب آموزش بهسازی نیروی انسانی در خصوص ثبت تشخیصهای پرستاری در گزارشات یک ضرورت می باشد. لذا پژوهش حاضر با هدف تاثیر برنامه آموزش ضمن خدمت طراحی شده بر میزان ثبت تشخیصهای پرستاری در پرستاران بالین انجام شد. روش کار:این پژوهش از نوع نیمه تجربی است،نمونه گیری دردسترس از میان پرستاران داوطلب در بخشهای جراحی یعنی 60 پرستار بالینی در دو گروه آزمون(30 نفر) وکنترل(30نفر) در دوبیمارستان خصوصی فوق تخصصی داوطلب تهران انجام شد. ابزار گرد آوری اطلاعات شامل چک لیست مشاهده عملکرد پرستاران در زمینه ثبت تشخیصهای پرستاری در گزارشات بالین می باشد و مشاهده عملکرد به صورت یک سوکور بوده است. برنامه آموزش ضمن خدمت مبتنی بر نظریه فرایند پرستاری و اصول آموزش ضمن خدمت برای بهبود ثبت تشخیصهای پرستاری طراحی و در گروه آزمون و بر اساس گامهای زیر اجرا شد..1-تحلیل و تنظیم هدفهای آموزشی2-تحلیل و تعیین موقعیت آموزشی3-تعیین و تحلیل محتوی،روش و وسایل آموزشی4-تحلیل و تعیین نظام ارزشیابی. داده ها در دو مرحله قبل و یکماه بعد از آموزش در دو گروه آزمون و شاهد جمع آوری و توسط نرم افزار spss16 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها:آزمون آماری کای دو نشان داد توزیع نمونه ها در دو گروه از نظر متغیرهای دموگرافیک مثل سن ،جنس،سابقه کار ،وضعیت اشتغال،میزان تحصیلات تفاوت معناداری نداشتند(05/.<p) در مقایسه نمرات عملکرد پرستاران در زمینه ثبت تشخیصهای پرستاری قبل مداخله در دو گروه تفاوت معنا دار نبود و میانگین عملکرد پرستاران در زمینه ثبت تشخیصهای پرستاری در گروه آزمون(11/4+93/6-) و کنترل (58/5+93/7-) بعد از گذشت یک ماه از مداخله آموزشی این میزان در گروه آزمون( 63/1+50/45 ) درگروه کنترل(9/4+50/15) ،آزمون آماری من ویتنی اختلاف معنی داری را بین دو گروه نشان داد(05/.>p). نتیجه گیری و پیشنهادات.:نتایج پژوهش نشان داد که برگزاری برنامه طراحی شده آموزش ضمن خدمت بر عملکرد پرستاران در زمینه ثبت تشخیصهای پرستاری موثر می باشد و توانسته است عملکرد پرستاران را ارتقاء دهد لذا فرآیند پرستاری می تواند به عنوان مبنایی برای طراحی برنامه آموزش ضمن خدمت جهت بهسازی نیروی پرستاری در زمینه ثبت تشخیص های پرستاری در بیمارستانها بکار رود. لذاتوصیه می شود از این رویکرد برای مدیریت و برنامه ریزی سایر مشکلات مراقبتی بیشتر موردتوجه قرار گرفته و استفاده گردد. واژه های کلیدی:آموزش ضمن خدمت،فرایند پرستاری،تشخیص پرستاری
ناهید عاقبتی عیسی محمدی
چکیده مقدمه و هدف: امروزه پرستاری کل نگر در دنیای غرب به عنوان یک بخش اصلی از فلسفه و چارچوبهای مفهومی برنامه های درسی آموزش پرستاری محسوب می شود. اغلب دانشکده ها به طور انتخابی ازتئوری های مختلف کل نگر پرستاری(مبتنی بر جهان بینی همزمانی یا مجموع نگری)، جهت طراحی چارچوب های مفهومی شان استفاده می کنند. در عین حال که یک چارچوب پنداشتی واحد با رویکرد کل نگر وجود ندارد. از سویی نتایج حاصل از مطالعات مختلف در طی سالهای اخیر نشان دهنده کارآمدی ناکافی برنامه درسی آموزش پرستاری در ایران است که ممکن است ناشی از کم توجهی به روند علمی طراحی، بازنگری و اصلاح برنامه درسی مبتنی بر چارچوبهای پیشرفته حرفه ای باشد. هدف از مطالعه حاضر تبیین چارچوب مفهومی مبتنی بر رویکرد پرستاری کل نگر و طراحی برنامه درسی پرستاری کل نگرکارشناسی ارشد ویژه قلب تا سطح برنامه درسی کلان می باشد. روش: مطالعه حاضر مبتنی بر روند طراحی ارکان برنامه درسی بر اساس روش شناسی لینا وایز، در طی 5 مرحله انجام شده است. 1- طراحی چارچوب و زمینه برنامه درسی: این مرحله در دو گام اصلی انجام شد؛ در گام اول چارچوب مفهومی مراقبت کل نگر پرستاری با استفاده از روش طراحی کیفی تئوری مورس تبیین گردید. نقطه اتکای چارچوب حاضر، تحلیل مفاهیم متاپارادایمی انسان، محیط، سلامتی و پرستاری با استفاده از روش تحلیل مفهوم مبتنی بر اصول مورس، پنراد و هاپسی در تئوری های کل نگر مبتنی برجهان بینی همزمانی می باشد. مفاهیم متاپارادایمی در 5 تئوری معروف کل نگر مبتنی بر جهان بینی همزمانی، شامل علم انسان واحد راجرز، سلامتی به عنوان توسعه هوشیاری نیومن، علم مراقبت از انسان واتسون، الگوسازی و الگوسازی نقش اریکسون و انسان شدن پارسی تحلیل شد. با توجه به اینکه مهمترین معیار اعتبار داده ها در فرایند تحلیل مفهوم دست اول بودن آنها می باشد، بنابراین در این مطالعه تنها از کتب و مقالات نگاشته شده توسط نظریه پردازان استفاده گردید. در نهایت 8 کتاب تئوری و 16 مقاله ( انتخاب شده از مجموع 92 مقاله جستجو شده در پایگاه های اطلاعاتی scopusو medline)، تحلیل شد و مفاهیم در قالب یک چارچوب مفهومی به یکدیگر ارتباط داده شدند. در گام دوم تحلیل موقعیت بر اساس جمع آوری فاکتورهای زمینه ای درونی و بیرونی در محیط آموزشی دانشکده پرستاری و مامایی مشهد انجام گرفت، جهت جمع آوری داده ها از بررسی متون، سایتهای اینترنتی و مصاحبه با افراد کلیدی استفاده شد. 2- تعریف رسالت، و دورنمای برنامه درسی بر اساس چارچوب کل نگر ، 3- طراحی برنامه درسی کلان و پیامدها.4- طراحی برنامه درسی جزئی: در این مرحله یکی از دوره های برنامه به صورت مثال ارائه گردید. 5- برنامه ریزی جهت ارزشیابی برنامه درسی. نتایج: نتایج حاصل از تحلیل تئوری های کل نگر مبتنی بر مفاهیم 4 گانه متاپارادایمی پرستاری منجر به تبیین چارچوب پنداشتی پرستاری کل نگر در بستر تعاملات ریتمیک دوجانبه میدانهای انرژی شد. مفاهیم در سه سطح، حول مفهوم مرکزی تعاملات ریتمیک دوجانبه به هم مرتبط گردیدند. سطح اول شامل میدانهای انرژی در تعامل با یکدیگر در عالم هستی، سطح دوم انسان به عنوان یک میدان انرژی در تعامل با عالم هستی و سطح سوم پرستار و مددجو در تعامل با یکدیگر در محیط مراقبتی می باشد. سپس نتایج حاصل از تحلیل موقعیت مبتنی بر بررسی فاکتورهای زمینه ای داخلی و خارجی ارائه گردید، در بخش فاکتورهای زمینه ای داخلی ارکان مهمی چون تاریخچه، رسالت و دورنمای دانشگاه علوم پزشکی و دانشکده پرستاری و مامایی، فرهنگ ( با تکیه بر نحوه تعاملات افراد) و فراساختار (شامل تعداد اساتید ودانشجویان، و منابع حمایتی جهت آموزش) مورد بررسی قرار گرفتند. جهت بررسی فرهنگ با استفاده از دو روش مصاحبه و مشاهده، نحوه تعاملات افراد در سه بخش کلی طبقه بندی شد.1- تعاملات مربی با دانشجویان در 4 طبقه اصلی، حدو مرزهای دانش پرستاری در گردابی از ابهام و سردرگمی، تلاش در جهت القای هویت حرفه ای به دانشجو، محدودیت نیروی انسانی کارآزموده و ناهمگنی دانشجویان، 2- تعاملات مربی با پرسنل در 2 طبقه: جایگاه ابهام برانگیز کادر آموزش پرستاری در بالین، قائم به فرد بودن تعاملات مربی با پرسنل پرستاری، و 3- تعاملات با بیمار 1 طبقه توجه به بیمار: در طیفی از عملکردهای رفع تکلیف محور تا وظیفه محور. در بخش فاکتورهای زمینه ای خارجی به اختصار به کمک اسناد و مدارک موجود، ابعادی چون فرهنگ و آیین های رایج جامعه ایران، نظام مراقبت بهداشتی در مشهد و ایران، نظام های حمایتی حرفه ای و کدهای اخلاقی ارائه شده توسط آنها برای پرستاری بررسی و ارائه گردید. در طی مراحل بعد مبتنی بر چارچوب پنداشتی و نتایج حاصل از تحلیل موقعیت رسالت و دورنما و پیامدهای برنامه نوشته شد. برنامه درسی کلان مورد محور کارشناسی ارشد ویژه قلب پیشنهاد شد. برنامه درسی جزئی کل نگر ویژه قلب 1 به عنوان مثال توصیف شد. و روش ارزشیابی سیپ جهت ارزشیابی برنامه پیشنهاد گردید. جمع بندی: نتایج حاصل از مطالعه حاضر منجر به تبیین یک تئوری یکپارچه پرستاری کل نگر در بستر تعاملات ریتمیک دوجانبه میدانهای انرژی و طراحی یک برنامه درسی مورد محور با رویکرد کل نگر ویژه قلب گردید. بطوریکه برنامه درسی حاضر با بکارگیری یک چارچوب پنداشتی پرستاری کل نگر و نتایج حاصل از تحلیل موقعیت، ضمن تأمین استانداردهای حرفه ای پرستاری، بر اساس چالشها و توانمندیهای موجود در محیط آموزشی شکل گرفته است. این چارچوب برای توسعه، بازنگری و اصلاح برنامه های کلیه مقاطع پرستاری توصیه می گردد. کلمات کلیدی: پرستاری کل نگر، جهان بینی همزمانی، تعاملات ریتمیک دوجانبه، طراحی برنامه درسی مورد محور کارشناسی ارشد پرستاری کل نگر ویژه قلب
فاطمه السادات رحمانی عیسی محمدی
مقدمه: یکی از ابعاد کیفیت مراقبت پرستاری به ویژه دربخشهای ویژه قلبی،کیفیت آموزش به بیمار از جانب پرستاران است. یافته های مطالعات نشان می دهد که پرستاران علی رغم آگاهی ازمسئولیت های قانونی ،اخلاقی و ارزشی درآموزش به مددجویان و اهمیت آن ،تاکنون به خوبی پذیرای نقش واقعی خود دراین مورد نشده اند. لذا نیاز به شناسایی و ارایه راهبردی مناسب برای مواجهه و حل این مشکل وجود دارد.، یکی از راهبردهای عمومی توصیه شده برای بهبود کیفیت خدمات، ممیزی بالینی می باشدکه قسمت مرکزی حاکمیت بالینی راتشکیل می دهد، لذا این مطالعه با این هدف طراحی شده است. هدف: تعیین تاثیر برنامه طراحی شده ممیزی بالینی برکیفیت آموزش به بیمار دربخشهای ویژه قلبی روش کار: پژوهش حاضر یک مطالعه مداخله ای از نوع نیمه تجربی است. برای جمع آوری داده ها از یک فرم طراحی شده بررسی استانداردهای آموزش به بیمار قلبی استفاده شد که از سه طریق مصاحبه حضوری با پرستاران و بیماران و نیز بررسی گزارش کتبی پرستاران قبل و بعد از مداخله تکمیل شدند. مداخله ممیزی به صورت گام های اجرایی چرخه ممیزی بالینی در رابطه با استانداردهای آموزش به بیمار قلبی اجرا شد. این مطالعه درسال 1392 انجام شد و نمونه های مورد بررسی شامل کلیه پرستاران شاغل در بخشهای ویژه قلبی بیمارستان های منتخب اراک دردو گروه آزمون وکنترل بود.. جهت تجزیه وتحلیل داده ها از آزمونهای آماری توصیفی و تحلیلی مقایسه میانگین ها و نسبت ها و از نرم افزار spss استفاده شد. یافته ها: تحلیل داده ها نشان می دهد که میانگین کلی امتیاز اجرای استانداردهای آموزش به بیمار قبل از مداخله در گروه کنترل(14/0±59/0)ودرگروه مداخله (19/0±59/0) آزمون آماری تی مستقل در رابطه با مقایسه میانگین ها تفاوت معنی داری را نشان نداد (345/0 = p) و اما بعد از اجرای ممیزی درگروه کنترل (21/0±63/0) و در گروه مداخله (08/0±89/0) که در این مورد اختلاف معنی دار بود ( 003/0p? ) نتیجه گیری: نتایج حاکی از تاثیر مثبت اجرای برنامه ممیزی برکیفیت آموزش به بیمار دربخشهای ویژه قلبی است. براین اساس ممیزی بالینی می تواند به عنوان چارجوبی در جهت ارتقای کیفیت آموزش به بیمار و حتی درعرصه های دیگر خدمات مراقبتی در بخشهای ویژه قلبی و دیگر بخشها مورد استفاده قرار بگیرد. کلمات کلیدی: آموزش به بیمار ، بخش ویژه قلبی، پرستار، ممیزی بالینی، حاکمیت بالینی.
عیسی محمدی هما رزمخواه
چکیده پهنه بندی کیفی آبهای زیرزمینی دشت خفر شهرستان جهرم به کوشش عیسی محمدی توجه به تغییرات کمی وکیفی منابع آب زیرزمینی، به خصوص در مناطق خشک و نیمه خشک ضروری است. هدف این تحقیق پهنه بندی کیفی آب زیرزمینی دشت خفر می باشد. درجداول آنالیزواریانس بیشترین پارامتری که عامل شوری را تحت تاثیر قرارمی دهد عبارتند از سختی، کلسیم، سدیم قابل جذب به صورت خیلی قوی وعناصر پتاس، سدیم، منیزم، به صورت مثبت می باشد. و با استفاده ازجداول مولفه های اصلی pc های حساس pc1وpc2 می باشد که بیشتر عناصر تاثیرگذار درمولفه های اصلی درpc1 وpc2 خود را نشان می دهند. عناصرهایی که pc1 وpc2 را بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد سختی، کلسیم، منیزیم، پتاس، سولفات وعناصرهایی که عامل شوری هستند. (کلر، سدیم، سدیم قابل جذب ). درpc های پا ییزه هدایت الکتریکی وکل املاح محلول به صورت خیلی قوی ظاهرشدند. ولی درpc های بهاره به صورت ضعیف می باشند. بعد ازتجزیه pcها، نقشه پهنه بندی مولفه های اصلی استخراجی با استفاده از تکنیکهای درون یابی به سه روش idw، اسپیلاین، کریجینگ تهیه شد و با استفاده از معیارهای ارزیابی متقاطع مقایسه گردید. rmse)،mae (. ومدل کریجینگ،exponential به عنوان روش برتر معرفی شد ودرمناطق دیگراین مدل بدلیل اینکه ازدقت بالایی برخودار بوده به عنوان روش مطلوبی معرفی شده است به طورکلی نقشه های پهنه بندی شده کلیه pc ها درمدلهای مختلف درpc1 وpc2 به دلیل برداشت بی رویه آبهای زیرزمینی، منشاء زمین زاد، نفوذ آب شور به منطقه حضوریک نقطه داغ و آلوده درآبهای زیرزمینی دشت خفر از مرکز بخش شروع وتا جنوب شرقی ادامه دارد. مقدارph درشمال و شمال غربی و مقدار hco3ازجنوب به سمت شمال دشت افزایش، و به صورت قوی ظاهرشده است
سمیه غفاری مسعود فلاحی خشکناب
مقدمه: مشکلات متعدد جسمی، روحی روانی، خانوادگی و اجتماعی بیماران بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس (ام اس) و آسیب اقتصادی خانواده ها و جامعه به علت در گیری جوانان در سن بالندگی و تولید کنندگی، نقش مراقبت توانبخشی در کمرنگ شدن این علائم و عوارض را با اهمیت می سازد. طراحی الگوی مراقبتی توانبخشی به بیماران و تیم مراقبت توانبخشی کمک می کند که در مسیر مطلوب توانبخشی حرکت نمایند. لذااین مطالعه با هدف طراحی مدل مراقبتی توانبخشی برای بیماران مبتلا به ام اس انجام گردیده است. روش: در مرحله اول بر اساس روش تحقیق کیفی گراندد تئوری، فرایند مراقبت توانبخشی بر اساس تجارب و تعاملات مشارکت کنندگان مورد بررسی قرار گرفت. روش اصلی جمع آوری داده ها مصاحبه بدون ساختار بود. نمونه گیری بصورت هدفمند شروع گردید و بتدریج بصورت نمونه گیری تئوریک براساس کدها و طبقات بدست آمده تا اشباع نظریه ادامه یافت. در این مطالعه با 40 مشارکت کننده که بیماران مبتلا به ام اس، خانواده های آنهاو سایر اعضاء درگیر در ارائه مراقبت توانبخشی بودند، اشباع حاصل گردید. تحلیل داده ها بر اساس تحلیل مقایسه ای مداوم اشتراس و کوربین (1998) انجام شد. در مرحله دوم طراحی مدل تجویزی با استفاده از روش ساخت نظریه واکر و اوانت (2008) صورت گرفت. یافته ها: تحلیل داده ها نشان داد که نگرانی اصلی بیماران و خانواده ها از دست دادن قدرت استقلال و تولید کنندگی بود و مشارکت کنندگان در مواجه با این نگرانی مراحل «درک تهدید بیماری» «سیر نزولی هستی فرد» «تلاش جهت سازگاری با بیماری» و «به فعل رساندن تواناییها با حداکثر استقلال» در جهت « بازگشت به زندگی مولد و مستقل» را طی می نمودند. در این مسیر وجود عوامل مهار کننده متعدد، اغلب منجر به ناکامی این فرایند در بازگشت بیماران به زندگی مولد ومستقل می گردید. در نهایت «مدل مراقبتی توانبخشی پیشبرد بالفعل سازی تواناییها در بیماران ام اس» بر اساس یافته های مطالعه گراندد تئوری و با استفاده از الگوهای مناسب و مرتبط، با روش سه مرحله ای واکر و اوانت طراحی گردید. نتیجه گیری: یافته ها نشان دادکه تلاش تمام افراد درگیر در فرایند مراقبت توانبخشی بیماران ام اس در جهت بالفعل سازی تواناییها می باشد ولی وجود عوامل بازدارنده متعدد در این مسیر اغلب با عث شکست در دستیابی به بر آیند مطلوب نهایی یعنی بازگشت به زندگی مولد و مستقل می گردد. در مدل مراقبتی توانبخشی پیشبرد بالفعل سازی تواناییها به راهبردهایی برای رفع موانع اشاره شده است، بنابراین بکارگیری این مدل می تواند به بهبود روند بالفعل سازی تواناییها و پیامد مطلوب مراقبت توانبخشی یعنی بازگشت به زندگی مولد و مستقل بیانجامد.
هدایت جعفری عیسی محمدی
از فرآیندهای مهم به منظور تضمین و ارتقاء کیفیت آموزش، ارزشیابی شایستگی اساتید می باشد. از آنجایی که اعضای هیات علمی پرستاری، مسئول تربیت افراد حرفه ای هستند که با سلامت و جان انسان ها سر و کار دارند، ارزشیابی شایستگی از حساسیت و پیچیدگی خاصی برخوردار است. بررسی متون نشان می دهد که ابزار سنجش اختصاصی برای ارزشیابی شایستگی آنها وجود ندارد لذا، طراحی ابزاری که به جنبه های شایستگی حرفه ای اعضای هیات علمی و مولفه های متعدد آن توجه شده باشد، ضروری بنظر می رسد. این مطالعه با هدف طراحی و روانسنجی ابزار سنجش حرفه ای اعضای هیات علمی پرستاری انجام گرفته است. این پژوهش یک مطالعه ترکیبی اکتشافی متوالی است که در دو مرحله کیفی و کمی انجام گرفت. در مرحله اول با یک رویکرد کیفی و با استفاده از روش آنالیز محتوا، معنای شایستگی حرفه ای اعضای هیات علمی پرستاری با استفاده از تجارب اعضای هیات علمی و دانشجویان پرستاری تعریف و تبیین گردید. این مرحله با انجام 30 مصاحبه انفرادی بدون ساختار با مشارکت 24 نفر و یک فوکوس گروپ 6 نفره، تجزیه و تحلیل داده های حاصل با استفاده از تکنیک آنالیز محتوای متعارف انجام شد. در مرحله دوم، با توجه به تعاریف نظری و عملی بر آمده از تحقیق مرحله اول، یک پرسشنامه با گویه های مناسب و مرتبط برای اساتید و پرسشنامه دیگر در ارتباط با ارزشیابی دانشجویان از اساتید استخراج گردید. سپس این پرسشنامه ها با روش مطالعه متدولوژیک مورد روانسنجی قرار گرفتند. بطوریکه روایی صوری پرسشنامه ها با نظر خواهی از 10 نفر دانشجو و 10 نفر از اعضای هیات علمی پرستاری بررسی شد. سپس روایی محتوی با نظر 10 نفر از متخصصین ارزیابی گردید. همچنین روایی سازه بوسیله تکمیل پرسشنامه توسط 265 نمونه از دانشجویان و252 نمونه از اساتید پرستاری و با استفاده از تحلیل عاملی انجام گرفت. یافته ها: نتایج حاصل از مرحله کیفی شامل 6 درونمایه و 15طبقه اصلی بود. تعریف مفهوم شایستگی اساتید پرستاری بر اساس تجارب ذی نفعان اصلی یعنی دانشجویان و اساتید عبارت است از تعهد، جدیت و پیگیری اساتید پرستاری برای اثربخش نمودن آموزش نظری و بالینی، انجام و تقویت توانمندی پژوهشی در خود و دانشجویان، کسب و تقویت توانمندی مهارت های مدیریتی و حرفه ای، الگو بودن فرهنگی و رفتاری، برانگیختن و پرورش دانشجو و در نهایت تقویت ارزش ها و منش استادی که اساتید پرستاری در خودشان احساس کرده و همزمان توسط دانشجویان پرستاری نیز درک می شود. در مرحله روایی محتوی از 52 گویه مربوط به پرسشنامه دانشجویان و 62 گویه مربوط به پرسشنامه اساتید، 3 گویه از دانشجویان و 4 گویه از پرسشنامه اساتید تقلیل پیدا کرد. میانگین کل شاخص اعتبار روایی ابزار مربوط به دانشجویان9/91/0 و مربوط به اساتید، 5/98/0 برآورد گردید. نتایج روایی سازه منجر به تشکیل 4 عامل: تعهد و پیگیری برای اثربخش نمودن آموزش نظری و بالینی، دانشجوپروری، اخلاق و منش استادی، تعهد و جدیت در تقویت توانمندی پژوهشی برای پرسشنامه اساتید و تشکیل4 عامل: تعهد و پیگیری برای اثربخش نمودن آموزش نظری و بالینی، دانشجوپروری، اخلاق و منش استادی، توانایی مدیریت آموزشی / پژوهشی برای پرسشنامه دانشجویان گردید. محاسبه ضریب کرونباخ موید همسانی درونی بالای هر دو پرسش نامه در هر یک از زیر مقیاس ها و کل ابزار (96/0) بود. پایایی ثبات نیز با استفاده از آزمون مجدد با فاصله زمانی 10 روز معادل 95/0 برای پرسشنامه اساتید و 94/0برای پرسشنامه دانشجویان بود. پرسشنامه ها اولا دارای سازه های مختص و مرتبط با تجارب زمینه ای پرستاری هستند، ثانیا با استفاده از تجارب ذی نفعان اصلی یعنی دانشجویان و اساتید پرستاری طراحی شده اند و دارای ویژگی های استاندارد یک ابزار سنجش علمی می باشند. لذا این پرسشنامه ها قابلیت بکار گیری در مراکز آموزشی علوم پزشکی کشور را دارند و می توانند جهت ارزیابی شایستگی حرفه ای اعضای هیات علمی پرستاری مورد استفاده قرار گیرند.
افسانه ارزانی وحید زمانزاده
تولد نوزاد نارس تجربه ویژه ای برای مادران می باشد و آنها را با چالشهای متعددی روبرو میکند. از آنجا که درک و فهم جامع و کامل از نحوه مدیریت مادران در رابطه با تولد نوزاد نارس، میتواند تیم مراقبتی و درمانی را در کشف کمبودها و نیازهای مادرانِ این نوزادان و جهت مداخله بهتر و موثرتر کمک کند، لذا این مطالعه با هدف تبیین مدیریت مادران در رابطه با تولد نوزاد نارس انجام شده است. این مطالعه کیفی با رویکرد نظریه زمینه ای در فاصله سالهای1393-1391 به انجام رسید. جمع آوری داده ها با 30 مصاحبه بدون ساختار و عمیق با مادران دارای نوزاد نارس و سایر مشارکت کنندگان انجام گردید. شیوه انتخاب مشارکت کنندگان با استفاده از روش نمونه گیری مبتنی بر هدف آغاز و تا رسیدن به اشباع داده ها به صورت نظری ادامه یافت. داده های حاصل بر اساس روش کوربین و اشتراوس 2008، تجزیه و تحلیل شد. فرایند مدیریت مادران در بستری از مواجهه ناگهانی و غیرمنتظره با تولد نوزاد نارس، نارسی و تهدید سلامت نوزاد، فرصت در کنار هم قرار گرفتن (مادر و نوزاد)، فشار اقتصادی، تغییر در اوضاع زندگی و واکنش و درک اطرافیان شکل میگیرد. نگرانی اصلی مادران نارسی و تهدید سلامت شیرخوار بود. طبقه مرکزی تحت عنوان خود توانمندسازی: تلاش مادران در برابر تهدید سلامت شیرخوار نیز اشاره به راهبردهای مادران در این فرایند دارد. احساسات، تعاملات و راهبردهای آنها در مراحل ابتدای واقعه شامل: پاسخهای هیجانی و ادراکی، شکوفاسازی غریزه مادری و سپس یاری جستن، برقراری تعادل در مسئولیتها و تعهدات فردی، ظرفیت افزایی، تامین و حفظ آرامش میباشد. بارقه های رشد و بار مراقبتی از پیامدهایی هستند که این مادران آنها را تجربه میکنند. فرایند مدیریت مادران در رابطه با تولد نوزاد نارس از طریق خود توانمندسازی انجام می شود. این مفهوم بیانگر کوششهای متعدد مادران به عنوان مراقبت دهنده اصلی از شیرخوار میباشد. با توجه به منحصر به فرد بودن نقش مادر در پاسخگویی به نیازهای شیرخوار، سیستم درمانی و مراقبتی باید در برنامه های مداخله ای خود در راستای ارتقاء سلامت و کیفیت زندگی نوزادان نارس، مادرانِ آنها را به معنای واقعی جزء گروه هدف قرار دهد تا شاید از این طریق سنگینی بار مراقبت و اداره شرایط بحرانی ناشی از تولد نوزاد نارس بر دوش مادر تقلیل یابد.
مینا جوزی نجف آبادی زهره ونکی
چکیده مقدمه: صلاحیت بالینی، مفهوم پیچیده ای است که تعاریف آن، روشها و ابزار ارزشیابی آن از محلی به محل دیگر متفاوت می باشد. با توجه به اهمیت ارزشیابی صلاحیت بالینی دانشجویان پرستاری و در عین حال، فقدان ابزار های استاندارد و ملی جهت سنجش آن؛ بررسی صلاحیت بالینی دانشجویان به عنوان یک مفهوم در آموزش پرستاری و ارائه ابزار معتبر برای سنجش آن ضروری است. در این پژوهش، هدف نهایی، طراحی و روان سنجی ابزار سنجش صلاحیت بالینی دانشجویان در دوره کارآموزی عرصه ( آخرین دوره از مقطع کارشناسی پرستاری) می باشد. روش کار: این پژوهش با رویکرد ترکیبی اکتشافی متوالی در دو مرحله انجام شد. در مرحله اول، با استفاده از آنالیز محتوای کیفی متعارف، طبق مراحل هشتگانه آنالیز ژانگ( 2009)، مفهوم صلاحیت تبیین و تعریف گردید. این مرحله با 22 مشارکت کننده، مصاحبه های عمیق بدون ساختار با 5 مربی، یک مسوول بالینی، 12دانشجو و4 پرسنل بالینی انجام شد و سپس تجزیه و تحلیل داده های حاصل با استفاده از نرم افزار maxqda2007 انجام شد. در مرحله دوم بر اساس تعاریف نظری و عملی استخراج شده از مرحله اول پژوهش، 166 گویه اولیه طراحی شدند و در یک فرآیند متدلوژیک مورد تجزیه و تحلیل و روانسنجی قرار گرفتند. به این ترتیب که روایی محتوی با استفاده از نظرات متخصصین (11 نفر ) و روایی صوری با دریافت نظرات مربیان، دانشجویان و پرسنل بالینی به صورت کمی و کیفی بررسی شد. همچنین روایی سازه ابزار نیز با 251 نفر از مربیان بر اساس تحلیل عاملی انجام شد. یافته ها: نتایج حاصل از مرحله اول شامل 5 درون مایه ( تبحر بالینی، توانمندی در برقراری ارتباط چندجانبه، توانمندی مدیریتی، ارائه مراقبت بیمارمحور و پذیرش و ایفای نقش حرفه ای ) بود که بر اساس مفاهیم موجود در آنها، صلاحیت بدین صورت تعریف گردید: « صلاحیت بالینی عبارت است از پذیرش و ایفای نقش حرفه ای به طور مستقل که به کسب تبحر بالینی ، توانمندی های ارتباطی و مدیریتی در ارایه مراقبت بیمارمحور منتهی شده و در رفتارهای روزمره حرفه ای بروز پیدا می کند ». انجام تحلیل عاملی در مرحله دوم، منجر به تشکیل 6 عامل (مراقبت بیمارمحور، پذیرش و ایفای نقش حرفه ای، مستدل سازی جهت ارائه مراقبت ، توانمندی در رعایت اصول اخلاقی(وجدان کاری)، توانمندی در مدیریت مراقبت و پاسخگویی و مسوولیت پذیری ) گردید. محاسبه ضریب آلفای کرونباخ، موید همسانی درونی بالای پرسشنامه در هر یک از زیرمقیاسها و کل ابزار بود (972/0). پایایی ثبات نیز با استفاده از آزمون مجدد با فاصله زمانی 10 روز معادل 974/0 بود. نتیجه گیری: در نهایت ابزار طراحی شده در این مطالعه با عنوان « ابزار سنجش صلاحیت بالینی دانشجویان پرستاری در کارآموزی عرصه » همراه با یک راهنمای استفاده از ابزار با 66 گویه، 6 بعد و ویژگیهای روان سنجی مناسب ارائه گردید. ابزار تهیه شده، قابلیت استفاده در دانشکده های پرستاری کشور را دارد و می تواند جهت ارزشیابی صلاحیت های بالینی دانشجویان پرستاری عرصه بصورت تشخیصی، تکوینی و پایانی، مورد استفاده قرار گیرد.
کیوان عباسی عیسی محمدی
مقدمه: بیماری های قلبی عروقی یکی از علل مهم مرگ و میر در کشورهای صنعتی و در حال توسعه از جمله ایران می باشند. یکی از مهم ترین این بیماری ها، نارسایی قلبی است که باعث عملکرد فیزیکی ضعیف، افسردگی و کیفیت زندگی نامطلوب می شود. در مطالعات مختلف نقش مدل های پرستاری از جمله مدل خودمراقبتی اورم و مدل مراقبت مشارکتی در ارتقای کیفیت زندگی این بیماران گزارش شده است اما در هیچ مطالعه ای اندازه اثر این مدل ها که به طور همزمان روی یک جامعه بیماران همگن مقایسه شده باشد، ارائه نشده تا مدل مناسب و اثربخش تر با توجه به شرایط مداخله شناسایی گردد. لذا این مطالعه با هدف مقایسه اندازه اثر مدل خود مراقبتی اورم و مدل مراقبت مشارکتی بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به نارسایی قلبی انجام شده است. روش کار: این مطالعه یک طرح کارآزمایی بالینی شاهددار تصادفی شده می باشد. نمونه ها ابتدا به صورت نمونه گیری در دسترس از بین افراد مراجعه کننده به مرکز قلب تهران که معیارهای ورود به پژوهش (از جمله کسر تخلیه قلب کمتر از 30 % و سطح عملکردی 3 و 4) را داشتند، انتخاب گردیدند. به منظور جلوگیری از سوگیری در مواجهه با شرایط مداخله، جهت قرارگیری بیماران در گروه های کنترل و آزمون از روش تخصیص تصادفی استفاده گردید. در طراحی گروه های مطالعه، از سه گروه 35 نفره (جمعا 105 بیمار نارسایی قلبی) در دو گروه آزمون و یک گروه کنترل استفاده شد. گروه آزمون اول تحت مداخله با مدل خودمراقبتی اورم، گروه آزمون دوم تحت مداخله با مدل مراقبت مشارکتی و گروه کنترل تحت درمان با مراقبت های معمول قرار گرفتند. کیفیت زندگی بیماران در قبل، یک ماه و سه ماه بعد از مداخله، با استفاده از پرسشنامه زندگی بیماران نارسایی قلبی مینه سوتا (mlhfq)، اندازه گیری و ثبت شدند. سپس در مرحله تحلیل، میانگین های کیفیت زندگی نمونه ها در طی سه مرحله ثبت و با استفاده از روش های آمار توصیفی و استنباطی و نرم افزار spssver20 با هم مقایسه و تحلیل شدند. یافته ها: آزمون های آماری کای اسکوئر و آنالیز واریانس نشان دادند که سه گروه قبل از مداخله از نظر مشخصات دموگرافیک، متغیرهای تاثیرگذار و میانگین کیفیت زندگی به تفکیک ابعاد و در کل تفاوت معناداری با یکدیگر ندارند. آزمون آماری تحلیل واریانس ها با اندازه گیری مکرر نشان داد که میانگین های کیفیت زندگی بیماران در گروه اورم (74/47، 8/42 و 48/36) و گروه مشارکتی (22/43، 68/36 و 94/32) به طور کلی و در هر سه بعد جسمی، روحی روانی و اجتماعی اقتصادی به طور معناداری یک و سه ماه بعد از مداخله نسبت به قبل از مداخله، بهبود یافت در حالی که کیفیت زندگی گروه کنترل (85/46، 68/51 و 51/58) افت معناداری داشت (0001/0>pvalue). همچنین مقایسه اندازه اثر مدل های خودمراقبتی اورم (73/8)، مدل مراقبت مشارکتی (58/9) و گروه کنترل (65/9-) نشان دهنده تاثیر بیشتر مدل مراقبت مشارکتی در بهبود کیفیت زندگی بیماران نارسایی قلبی می باشد. نتیجه گیری: اگرچه هر دو مدل خودمراقبتی اورم و مراقبت مشارکتی نسبت به گروه شاهد (افت کیفیت زندگی) باعث بهبود معنادار کیفیت زندگی شدند، اما مدل مراقبت مشارکتی سه ماه بعد از مداخله تاثیر بیشتری بر اندازه کیفیت زندگی نمونه های تحت آزمون داشت. از این رو می توان نتیجه گرفت که فرضیه پژوهش مبنی بر عدم تفاوت اندازه اثر بین دو مدل تایید نمی شود. کلمات کلیدی: مدل خودمراقبتی اورم، مدل مراقبت مشارکتی، نارسایی قلبی، کیفیت زندگی
شهیده جهانیان سادات محله سعیده ضیائی
بستن لوله¬های رحمی یکی از شایعترین روش¬ها جهت پیشگیری از باروری در زوج¬ها می¬باشد. اخیراً پرسش¬هایی در مورد عوارض آن مطرح شده است. این مطالعه با هدف بررسی رابطه بین کیفیت زندگی و وضعیت بهداشت باروری با بستن لوله¬های رحمی انجام شده است. سپس به تبیین تجربیات زنان بعد از بستن لوله¬های رحمی پرداخته است. در انتها با یک مطالعه ترکیبی، یافته¬های دو مرحله¬ی قبل را جهت درک بهتر موضوع ادغام نموده¬ایم. این مطالعه بر روی 200 زن توبکتومی شده و 200 زن بدون توبکتومی (استفاده¬کنندگان کاندوم) متأهل انجام شده است. مطالعه ترکیبی حاضر در 3 مرحله انجام گرفت. در مرحله اول مطالعه با هدف بررسی میزان تغییرات جسمی، روانی و کیفیت زندگی در زنان توبکتومی شده به روش کمی (quan) انجام شد. این فاز مطالعه توصیفی - تحلیلی به روش کوهورت تاریخی بود. ابزار گرد¬آوری داده¬ها، چک لیست و پرسشنامه¬های تخصصی بود. جامعه آماری این طرح در گروه مورد، زنان 40-20 ساله که حداقل 1 سال از بستن لوله گذشته بود.گروه شاهد کلیه زنان در همین سن، که از کاندوم به عنوان روش پیشگیری از بارداری استفاده می¬کردند. دو گروه به لحاظ تعداد دفعات حاملگی، سن منارک، نژاد، وضعیت اقتصادی و اجتماعی، تحصیلات و وضعیت تأهل با هم همسان شدند. روش نمونه-گیری تصادفی ساده بود. میانگین (انحراف معیار) طول مدت توبکتومی در زنان (6/1)1/4 سال بود. در مورد میزان ابتلا به نامنظمی قاعدگی، اختلال در عملکرد جنسی، اعتماد به نفس، ابتلا به اضطراب و افسردگی و کیفیت زندگی بین دو گروه اختلاف آماری معنی¬دار وجود داشت (05/0> p). نتیجه تحلیل مسیر حاکی از آن بود که در گروه زنان توبکتومی شده تأثیر عملکرد جنسی، منوراژی، اضطراب و افسردگی، اعتماد به نفس و تصویر ذهنی از بدن بر کیفیت زندگی معنی¬دار بوده است. در مرحله دوم محقق با استفاده از روش تحلیل محتوی کیفی از نوع قراردادی، از طریق مصاحبه انفرادی با 14 زن متاهل که تجربه بستن لوله¬های رحمی را داشتند، به تبیین دیدگاه¬های آنان پرداخت. از یافته¬های بدست آمده در این مرحله 7 درونمایه استخراج شد که عبارتند از؛ اختلال در الگوی قاعدگی، احساس آزردگی و آسیب جسمی و عاطفی، نارضایتی از کیفیت زندگی جنسی یا زناشویی، مواجهه با اختلالات اضطرابی و خلقی، احساس پشیمانی شدید، احساس خود کم بینی و تغییر در هویت زنانه. در انتها، مرحله تفسیر یا ترکیب داده¬های کمی و کیفی جهت توضیح و بسط یافته¬ها انجام شد تا درک بهتری از این موضوع بدست آید. ترکیب داده¬ها توسط استراتژی¬های ادغام داده¬ها صورت گرفت. یافته نهایی این پژوهش حاکی از آن است که توبکتومی ممکن است عامل نامنظمی قاعدگی، اختلال در عملکرد جنسی، کاهش اعتماد به نفس، افزایش اضطراب و افسردگی و کاهش کیفیت زندگی در زنان توبکتومی شده گردد.
شاداب شاه علی می نور لمیعیان
روش کار: روش تحقیق این مطالعه روش ترکیبی با رویکرد متوالی اکتشافی می باشد. در مرحله اول به منظور کشف فرایند ارائه خدمات بهداشتی بالینی به قربانیان تجاوز جنسی از روش گراندد تئوری استفاده شد. مجموعا تعداد 23 نفر از ارائه دهندگان خدمات بهداشتی درمانی به زنان قربانی خشونت جنسی و 10زن قربانی تجاوز جنسی در شهرهای اهواز و تهران بعنوان مشارکت کننده اصلی در طی نمونه گیری های هدفمند و نظری وارد مطالعه شدند. جمع آوری داده ها بصورت مصاحبه های بدون ساختار عمیق و سپس در نمونه گیری نظری بصورت نیمه ساختاریافته ادامه یافت. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روند آنالیز مستمر و مقایسه ای مطابق با روش اشتراوس و کوربین (1998) استفاده گردید. در مرحله دوم پژوهش از تکنیک گروه اسمی جهت طراحی پروتکل استفاده شد واطلاعات بخش کیفی تحقیق به همراه مطالعه ای مروری و جامع بر پروتکل های موجود به 12 متخصص با تجربه در ارائه خدمات به قربانیان خشونت جنسی ارائه گردید و جلسه ای گروهی تشکیل شد و به دنبال طرح سوال پژوهش و بیان نظرات در رابطه با حیطه های ارائه خدمات بهداشتی بالینی به زنان قربانی تجاوز جنسی، دستورالعمل بالینی اولیه تدوین گردید. در مرحله سوم پژوهش یک نسخه از راهنمای بالینی اولیه توسط 9 متخصص شرکت کننده در جلسه گروه اسمی و یک متخصص حقوقدان مورد بررسی قرار گرفت و کیفیت پروتکل بوسیله ابزار agree مورد ارزیابی قرار گرفت. در مرحله چهارم پروتکل از نظر قابلیت بکارگیری توسط 50ارائه دهنده خدمات بالینی ارزیابی شد و بعد از انجام اصلاحات توسط تیم تحقیق، پروتکل نهایی تدوین گردید. یافته ها: در بخش اول پژوهش تجزیه و تحلیل داده ها منجر به ظهور283 کد زمینه ای و 11 طبقه اصلی باز و 3 طبقه محوری در کدگذاری های باز و محوری گردید، که شامل : "وظیفه مداری"، " دسترسی و انگ زدایی ارایه خدمات درمانی " و "تنگناهای اجتماعی و آسیب بدنبال انگ " می باشد. تحلیل داده ها در کدگذاری انتخابی منجر به آشکار شدن "انتظارات، درخواستها و دستورالعمل های متعارض بین قربانی و سازمان" بعنوان دغدغه اصلی مشارکت کنندگان در ارایه خدمات گردید. در این راستا "بی توجهی درمانگران به نیازها و انتظارات ابراز شده قربانیان در راستای پایبندی به فرهنگ سازمانی" به عنوان مفهوم مرکزی مطالعه استخراج شد. بطوریکه این مفهوم مرکزی از یک سو بیانگر نحوه مواجهه مشارکت کنندگان اصلی یعنی ارایه کنندگان خدمات به دغدغه و مساله اصلی می باشد. از سوی دیگر نحوه مواجهه ای چون پایبندی به تشریفات قانونی در موارد خشونت جنسی توسط درمانگر و عوامل زمینه ای مانند وقوع برچسب زنی و قضاوت تیم درمانگر در رابطه با قربانی را در بر می گیرد و از این طریق در اتخاذ راهبرد توسط ارایه کنندگان و قربانیان تاثیر می گذارد. چرا که یافته ها نشان داد که ارائه دهندگان خدمات، بدون توجه به دغدغه اصلی قربانیان (سقط و هایمنوپلاستی) سعی می کنند تنها براساس دستورالعمل های اداری و فرم های روتین درمانی عمل نمایند. این نحوه مواجهه باعث عدم رضایت و سرخوردگی قربانیان و پیگیری خواسته هایشان از طرق غیر قانونی جهت دریافت پاسخ به انتظارات و اتخاذ رفتارهای مغایر با فرهنگ سازمانی موجود توسط درمانگران می شود. تجزیه و تحلیل داده ها در بخش دوم پژوهش منتج به تدوین راهنمای بالینی ارائه مراقبت های بهداشتی و درمانی به زنان قربانی خشونت جنسی گردید که شامل ارائه خدماتی چون نحوه اخذ رضایت نامه، ارزیابی زنان بالغ قربانی خشونت جنسی، گرفتن شرح حال، معاینه فیزیکی، جمع آوری نمونه های قانونی، انجام آزمون های تشخیصی مورد نیازشان، پیشگیری و درمان بیماری های منتقله از طریق جنسی، پیشگیری از بارداری و ترمیم هایمن، ارائه خدمات سلامت روانی، موارد ارجاع، پیگیری درمان و نحوه مستندسازی شواهد بود. نتایج اعتبارسنجی پروتکل تدوین شده در مرحله سوم پژوهش به شرح زیر بود: در بخش چشم انداز و هدف 95/55%، مشارکت ذینفعان 85/83%، دقت و کیفیت متدولوژی تدوین 92/85%، گویایی و ارایه 90%، قابلیت به کارگیری63/33%، استقلال در ویرایش 91/66% و در بخش ارزیابی نهایی 100% ارزیابان استفاده از این پروتکل را توصیه می نمودند و نتایج بخش چهارم پژوهش نشان داد که نود و شش درصد ارائه دهندگان خدمات استفاده از پروتکل تدوین شده را توصیه می نمودند. نتیجه گیری: یافته های مطالعه نشان داد که دغدغه اصلی قربانیان که ریشه در تنگناهای اجتماعی و آسیب ناشی از انگ تجاوز دارد مورد توجه ارایه کنندگان خدمات قرار نمی گیرد. براین اساس در تدوین راهنمای بالینی جهت هدایت کارکنان تیم بهداشتی درمانی لازم است به نیازهای و دغدغه های آشکار شده علاوه بر دغدغه های حرفه و درمانی توجه شود. در این راستا در تدوین راهنمای بالینی این ملاحظات رعایت شده بطوریکه در این راهنما هم به دغدغه ها و نیازهای زمینه ای قربانیان و هم به دغدغه های حرفه ای و تخصصی در بعد درمان و مراقبت توجه ویژه ای شده است. لذا این ویژگی نشاندهنده کیفیت مناسب و قابلیت بکارگیری این پروتکل در بالین می باشد.
صغری خانی عیسی محمدی
سلامت جنسی و باروری رکن اصلی اهداف توسعه هزاره است. مسایل مربوط به سلامت زنان واقع در سنین باروری 32 درصد بار کل بیماری ها را در جهان به خود اختصاص می دهد. شناسایی زود هنگام و رفع به موقع نیازهای جنسی و باروری، مقرون به صرفه بوده، از عوارض بعدی و نیز صرف هزینه های گزاف مربوط به آنها بویژه انتقال بیماریهای مقاربتی شامل hiv پیشگیری می کند. جهت شناسایی زودهنگام این نیازها و با توجه به محدودیت منابع، برنامه ریزی و تلاش جهت رفع شایعترین نیازها، سنجش شایعترین نیازهای جنسی و باروری زنان ضروری است. از سوی دیگر با توجه به عاجز بودن مطالعات کمی در تبیین عمق دیدگاهها و نگرشهای افراد و لزوم تبیین درک و توضیح بیشتر زنان از شایعترین نیاز، طراحی راهبردهای مناسب و اولویت بندی راهبردها برای رفع آنها، مطالعات کیفی و نیز استفاده از نظرات گروه متخصصین ضرورت دارد. این مطالعه با هدف "تعیین شایعترین نیازهای سلامت جنسی و باروری در زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی و مرکز مشاوره بیماریهای رفتاری شهر ساری و طراحی و ارایه راهبردهای مناسب برای تأمین آنها" انجام شد. این مطالعه به روش ترکیبی از نوع متوالی توضیحی انجام شد. فاز اول مطالعه، به روش توصیفی مقطعی بر روی 600 زن 15- 49 ساله (514 نفر از زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی (که با روش تصادفی چندمرحله ای انتخاب شدند) و 86 نفر از زنان مراجعه کننده به مرکز مشاوره بیماری های رفتاری (که بصورت تمام شماری وارد مطالعه شدند) ، انجام شد. جهت سنجش نیازهای سلامت جنسی و باروری از پرسشنامه unfpa, nedico استفاده شد. جهت تعیین روایی ابزار از روایی صوری کیفی و کمی و روایی محتوای کیفی و کمی (محاسبه نسبت روایی محتوا (content validity ration (cvr)) و اندکس روایی محتوا (cvi)content validity index ) و جهت تعیین پایایی پرسشنامه روش آزمون- بازآزمون استفاده و شاخص همبستگی درون رده ای (intraclass correlation coeficient (icc)) استفاده شد. در کل تعداد 10 سوال و یا آیتم حذف و تعداد 24 سوال و یا آیتم اصلاح و یا اضافه شدند. جهت تعریف نیاز، نقطه برش صدک 50 تعیین شد. سازه ای از پرسشنامه که درآن زنان با امتیاز بالای صدک 50 (دارای نیاز)، نسبت به سایر سازه ها، از بیشترین فراوانی برخوردار بود، بعنوان شایعترین نیاز در نظر گرفته شد. جهت ورود به فاز دوم مطالعه، زنانی که دارای شایعترین نیاز بودند، انتخاب و برای انجام مصاحبه دعوت شدند. مطالعه کیفی به روش آنالیز محتوای متعارف انجام شد. سپس با استفاده از استراتژی فرااستنتاج، نحوه توضیح یافته های مرحله اول توسط یافته های مرحله دوم تفسیر شد. در پایان جهت ارائه راهبردها گروه اسمی با مشارکت متخصصین و مسوولین اجرایی تشکیل و راهبردهایی که ده اولویت اول را به خود اختصاص دادند، معرفی شد. در مرحله اول شایعترین نیاز سلامت جنسی و باروری در زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی؛ نیاز در حوزه سلامت جنسی و در زنان مراجعه کننده به مرکز مشاوره بیماری های رفتاری؛ خشونت علیه زنان بود. عوامل مرتبط با نیاز در حوزه سلامت جنسی، شامل؛ سن، محل مراجعه برای دریافت درمان stis و اجبار جنسی از سوی شوهر با نیاز جنسی و ابتلا به ترشح غیرشفاف و پنیری شکل و شناخت زنان تن فروش در محل زندگی با خشونت علیه زنان ارتباط داشتند. در مرحله دوم، دو مطالعه کیفی جداگانه در دو نوع مرکز انجام شد. در مطالعه اول پنج درونمایه؛ نیازهای تأمین نشده جنسی زنان، عدم حساسیت به در معرض خطر بودن نسبت به sti, hiv/aids، زنان؛ بعنوان قربانیان مسایل و اختلالات جنسی و خیانت، انواع خشونت علیه زنان و سیستم بهداشتی غیرپاسخگو در تأمین نیازهای جنسی زنان و در مطالعه کیفی دوم نیز پنج درونمایه؛ آسیب پذیری زنان از نابرابری جنسیتی، درماندگی های آموخته شده در مقابل خشونت مردان، احساس داغ ننگ اجتماعی، قربانی شدن زنان و عدم پاسخگویی مرکز مشاوره بیماری های رفتاری به مشکل خشونت علیه زنان انتزاع شد. تفسیر یافته مرحله اول (کمی) توسط یافته های مرحله دوم (کیفی) نشان داد در مراکز بهداشتی درمانی با طولانی شدن مدت زمان زندگی مشترک با همسر و ایجاد رخوت و یکنواختی در رابطه، نیاز جنسی زنان نیز افزایش می یابد. تفسیر یافته های مرحله اول (کمی) توسط یافته های مرحله دوم (کیفی) در مطالعه مرکز مشاوره بیماری های رفتاری نشان داد شایعتر بودن خشونت علیه زنان مبتلا به stis (شایعترین علامت آن ترشح واژینال غیرشفاف و پنیری شکل است)، بدلیل نوع مراجعین به این مرکز (تن فروشان، مبتلایان خود و یا همسر به hiv/aids و اعتیاد خود و یا همسر) مورد انتظار است. ضمن اینکه یافته های هر دو نوع مرکز نشان دهنده عدم کنترل زنان روی منابع و فرهنگ مردسالاری حاکم بر جامعه است که منجر به نابرابری جنسیتی و در نتیجه عدم قدرت مذاکره زنان در برابر مردان، و نیز بوجود آمدن مشکلات جنسی زیادی از جمله ابتلا به stis و hiv/aids) و خشونت علیه زنان می شود. در گروه اسمی راهبردهای "توانمندسازی زنان در مواجهه درست با مساله خشونت و تأمین نیازهای جنسی خود" و "ارائه اطلاعات و آموزش به مردان برای افزایش آگاهی و بهبود نگرش در رابطه با حقوق و سلامت باروری جنسی و خشونت در سطوح مختلف اجتماعی شامل: محل کار، رسانه های گروهی (بویژه رادیو)، مراکز سنتی و مجازی" از اولویت بیشتری برخوردار بودند. پیوند و ادغام خدمات srh (شامل خشونت) و hiv/aids و ارائه آنها هم در مراکز بهداشتی درمانی و هم در مراکز مشاوره بیماری های رفتاری از راهبردهای مهم دیگر است.
زهره رهائی فضل الله غفرانی پور
سرطان عامل 13% از تمامی مرگ ها در سراسر جهان و سومین عامل مرگ و میر در ایران است. این در حالی است که حدود یک سوم از موارد جدید سالیانه سرطان، قابل پیشگیری و یک سوم موارد با توجه به قابلیت های تشخیص زودرس و مناسب قابل درمان است. بنابراین ضروری است که به مردم آموزش داده شود تا علائم و نشانه های اولیه سرطان را تشخیص دهند. مطالعات اخیر بر روی رفتارهای مختلف از جمله غربالگری و کشف زودرس سرطان به وضوح تأثیر رسانه های گروهی به خصوص تلویزیون را نشان داده است. از آنجا که تعیین عناصر یا استراتژی هایی از مداخلات رسانه ای که منجر به تغییر یک رفتار ویژه می شوند دشوار است، این مداخلات باید بر مبنای یک تئوری مرتبط باشند. تئوری انگیزش محافظت یک تئوری جامع در زمینه ارتباطات برای سلامت و یک چارچوب مفید برای پیشگویی و مداخله در رفتارهای مرتبط با پیشگیری و کشف زودرس سرطان است. بنابراین این مطالعه با هدف طراحی، اجرا و ارزشیابی برنامه رسانه ای مبتنی بر تئوری انگیزش محافظت در زمینه کشف زودرس علائم سرطان انجام گرفت. روش بررسی: این مطالعه در سه مرحله انجام شد. در مرحله اول یعنی طراحی برنامه رسانه ای ابتدا مطالعه ای مقطعی بر روی 260 نفر از مردم بالای 20 سال شهر یزد انجام شد. در این مرحله وضعیت رفتارهای مرتبط با کشف زودرس علائم سرطان و سازه های تئوری انگیزش محافظت با استفاده از پرسشنامه مبتنی بر این تئوری که روائی آن با روش های روایی صوری و روایی محتوی و پایایی آن با روش های همسانی درونی و بازآزمایی مورد تأیید قرار گرفت، مشخص گردید و با استفاده از نتایج حاصله از تجزیه و تحلیل داده های جمع آوری شده، فیلم نامه برنامه رسانه ای طراحی و برنامه ساخته شد. در مرحله بعد برنامه رسانه ای در سه قسمت از صدا و سیمای مرکز یزد پخش شد. در مرحله سوم جهت ارزشیابی برنامه رسانه ای مطالعه ای ترکیبی از نوع ادغام شده شامل مطالعه کمی نیمه تجربی (شاهد دار) بر روی دو گروه 60 نفره و مطالعه کیفی به روش تحلیل محتوا بر نمونه ای به حجم 16 نفر صورت گرفت و داده های حاصل مورد تجزیه و تحلیل واقع شده، نتایج نهایی با ترکیب یافته های کمی و کیفی ارائه گردید. تجزیه و تحلیل داده ها در هر مرحله با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی انجام گرفت. یافته ها: آزمودنی ها به ترتیب 97/30% و 64/45% نمره انگیزش محافظت، رفتار منفعل و رفتار فعال را بدست آوردند. سازه های پاداش و کارآیی پاسخ مهم ترین پیشگویی کننده انگیزش محافظت بودند و سازه های آگاهی و هزینه پاسخ مهم ترین پیشگویی کننده های رفتار منفعل بودند. هم چنین سازه خودکارآمدی مهم ترین پیشگویی کننده رفتار فعال بود. برنامه رسانه ای بر افزایش تمام متغیرهای مورد مطالعه از جمله رفتار منفعل و فعال موثر واقع شد به طوری که رفتار منفعل 55% و رفتار فعال 18% در گروه مداخله نسبت به گروه کنترل بیشتر بود. از تحلیل داده های کیفی شش طبقه تقویت آگاهی، ایجاد انگیزه و تقویت باورها، کاهش ترس و افزایش امیدواری، جذابیت برنامه، ماندگاری تأثیر مثبت برنامه و تأثیر زمان بندی پخش استخراج گردید که تأییدی در حمایت از یافته های کمی مطالعه بود. نتیجه گیری: با توجه به پایین بودن رفتارهای مرتبط با کشف زودرس علائم سرطان در افراد و توانایی تئوری انگیزش محافظت در پیش بینی این رفتارها، تلاشهای مداخله ای جهت تسریع تشخیص سرطان و پیشگیری ثانویه خصوصاً با تقویت آگاهی، کارآیی پاسخ و خودکارآمدی و کاهش پاداش ها و هزینه های پاسخ می تواند در کنترل سرطان بسیار موثر باشد. در این راستا طراحی مداخلات رسانه ای تئوری محور با ادغام اصول و تکنیک های آموزشی و رسانه ای بیش از پیش مثمر ثمر خواهد بود.
منیر رمضانی فارمد فضل اله احمدی
مقدمه: علیرغم تلاش های صورت گرفته در جهت افزایش آگاهی از معنویت و مراقبت معنوی، پرستاران و متخصصین مراقبت بهداشتی در زمینه معنای مراقبت معنوی به قطعیت نرسیده اند. این پژوهش با هدف دستیابی به یک تعریف جامع از مفهوم مراقبت معنوی در پرستاری و در نهایت، طراحی و استانداردسازی ابزار سنجش مراقبت معنوی صورت گرفته است. روش: در مرحله اول با استفاده از مدل هیبرید تحلیل مفهوم شوارتز- بارکوت و کیم، مفهوم مراقبت معنوی در پرستاری تبیین گردید. در مرحله دوم بر اساس رویکرد والتز، ابزار سنجش مراقبت معنوی طراحی گردید. سپس روند روانسنجی ابزار انجام شد. یافته ها: یافته های مرحله تحلیل مفهوم نشان داد مراقبت معنوی، مفهوم ذهنی، پویا، تعاملی و مشارکتی است که تجلی بعد منحصربفرد مراقبت پرستاری و یکپارچه کننده سایر ابعاد آن می باشد. جلوه های عینی مراقبت معنوی در حضور التیام بخش، استفاده درمانی از خود، درک شهودی، کاوش چشم انداز معنوی، بیمارمحوری، مداخلات درمانی معناگرا و خلق محیط پرورش دهنده معنوی در تعامل مشترک پرستار و بیمار در فرایند مراقبت پدیدار می شود. این مراقبت، مشروط بر آگاهی پرستار از بعد متعالی زندگی و منعکس کننده اصالت وجودی بیمار است و می تواند منجر به ایجاد اعتماد در ارتباط، التیام یافتن، ارتقاء تندرستی معنوی و تطابق روانشناختی در بیمار، همچنین افزایش هوشیاری معنوی، رضایت حرفه ای و آسیب پذیری فردی در پرستار گردد. در مرحله دوم، نسخه اولیه ابزار طراحی گردید. سپس روند روانسنجی ابزار با استفاده از تعیین روایی صوری، روایی محتوا، روایی سازه، همسانی درونی و ثبات مورد بررسی قرار گرفت. نتیجه تعیین روایی سازه با استفاده از تحلیل عامل اکتشافی، 7 عامل را به عنوان عوامل سازنده مراقبت معنوی مشخص نمود. محاسبه آلفای کرونباخ نشان دهنده همسانی درونی 97/0 برای ابزار بود. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش با ارائه تعریف مفهومی جامع و واضح از مراقبت معنوی، همچنین ارائه یک ابزار معتبر برای سنجش ارائه مراقبت معنوی می تواند به توسعه دانش پرستاری در زمینه بعد معنوی مراقبت بیانجامد. این دانش به رفع تصورات غلط مرتبط با بعد معنوی مراقبت کمک نموده و پرستاران را در ارائه و ارزیابی این بعد مراقبت توانمند می سازد.
محمد افشار ربایه معماریان
مقدمه:دیابت قندی یک سندرم متابولیک مزمن و شایعترین اختلال آندوکرین است که کنترل آن یکی از چالش های بهداشتی درمانی است که سبب حفظ و ارتقاء سلامتی بیماران دیابتی می شود لذا این پژوهش با هدف ارتقاء کنترل دیابت نوجوانان در مرکز دیابت کاشان از طریق تحقیق عملکردی مشارکتی انجام گرفت . روش کار : این مطالعه یک پژوهش کیفی به روش عملکردی مشارکتی است که در سالهای 1392- 1393انجام شد . روش جمع آوری داده ها شامل پرسشنامه های رضایتمندی ،توانمندی مراقبت از خود و کیفیت زندگیirdqolو اندازه گیری قندخون ناشتا و هموگلوبین گلیکوزیله ، مصاحبه ، یادداشت برداری درعرصه،بحث گروهی متمرکز و جلسات گروهای درگیر بود. گروه درگیر شامل پرسنل مرکز دیابت، نوجوانان دیابتی و خانواده آنان بودند.این مطالعه در 4 مرحله1-بررسی مشکلات وتایید آنها ،2-برنامه ریزی تغییر ،3- اجرای برنامه ها ی تغییر، 4- ارزشیابی انجام شد که در طی آن برنامه های تغییر در چهار سیکل1-طراحی بر نامه بهسازی نیروی انسانی ، 2-طراحی برنامه های بهسازی تجهیزات و محیط ، 3-طراحی بر نامه های بهسازی پرونده نوجوانان، 4-طراحی برنامه زمان بندی مناسب جهت مراجعه نوجوانان به مرکز،طراحی ودر طی7ماه اجرا شد. ارزشیابی به صورت کیفی (14 مصاحبه با نوجوان و خانواده هایشان و 8 مصاحبه با پر سنل مرکز دیابت) انجام شد و ارزشیابی کمی با اندازه گیری قند خون و هموگلوبین گلیکوزیله وپرسشنامه انجام شد. داده های کمی از طریق آزمون های آماری تی زوجی و ویلکاکسون تجزیه و تحلیل و داده های کیفی با روش مقایسه مداوم طبق الگوی باگدان و بیکلن (1995) مورد تحلیل قرارگرفتند. یافته ها : یافته های پژوهش نشان دادمراجعه نوجوانان دیابتی به مرکزدیابت از15درصد به97درصد رسیدوکیفیت زندگی(از95/15±106به72/10±35/139) رضایتمندی (از6±76/35به78/8±82/36) و توانمندی مراقبت ازخود (از6/12±3/99به72/11±98/130) افزایش یافته وقند خون از (69/95±19/189به42/59±08/141) رسید، نتایج هموگلوبین گلیکوزیله (35/1±45/8 به 89/±98/6)سیرکنترل دیابت را نشان داد . یافته ها نشان داد کسب استقلال نوجوانان در زمینه های تزریق انسولین – رژیم غذایی و مراقبت از خود و حفظ هیجانات و بر قراری ارتباط مناسب با خانواده ، و پرسنل.. به رضایتمندی وآرامش رسیدند و همواره به مرکز دیابت مراجعه می کردند و خانواده نیز فقط نقش حمایتی داشت، پرسنل نیز با شرکت در بر نامه های تغییر منجر به ارتباط مناسب با نوجوان وخانواده هایشان گردیده و بدین تر تیب برنامه طراحی شده کنترل دیابت در نوجوانان منجر به ارتقاءکنترل دیابت گردید . نتیجه گیری : با توجه به زمانبندی مناسب جهت مر اجعه نوجوانان وحضور مرتب آنها در مرکز دیابت کاشان سبب استقلال انها دررعایت مراقبت ها ی کنترل دیابت گردید . خانواده و مرکزدیابت به عنوان عامل حمایتی در کنار نوجوان بودند. برنامه ارتقاء کنترل دیابت با محوریت استقلال نوجوان به مراکز سرپایی کنترل دیابت نوجوانان پیشنهاد می شود .
برزو سید رضا منیره انوشه
مقدمه و هدف: با افزایش جمعیت بیماران همودیالیزی توجه به راحتی در حین دیالیز بیشتر اهمیت می یابد. این بیماران بعلت حضور مداوم دربخش، انجام سه بار دیالیز درهفته، استراحت طولانی در بستر در حین انجام دیالیز و داشتن مشکلاتی دربالین، تکنیک و محیط نیاز به آرامش و راحتی در حین دیالیز دارند. لذا ارزیابی دقیق "راحتی" بیماران توسط ابزاری معتبر که براساس تجربه این بیماران از مفهوم راحتی باشد احساس می شود. بنابر این پژوهشگر بر آن شد تا مطالعه حاضر را با هدف " طراحی و روانسنجی ابزار سنجش راحتی بیماران در حین دیالیز " انجام دهد. روش مطالعه: این پژوهش با رویکرد ترکیبی اکتشافی متوالی انجام گرفت. در مرحله اول با یک رویکرد کیفی و با استفاده از روش آنالیز محتوا، معنای راحتی با استفاده ازتجارب بیماران همودیالیزی تعریف و تبیین گردید. این مرحله با انجام24 مصاحبه انفرادی بدون ساختار انجام گرفت. تجزیه و تحلیل داده های حاصل با استفاده از تکنیک آنالیز محتوای متعارف، طبق مراحل هشت گانه آنالیز ژانگ انجام شد. در مرحله دوم، با توجه به تعاریف نظری و عملی بر آمده از تحقیق مرحله اول، یک پرسشنامه با گویه های مناسب و مرتبط برای بیماران همودیالیزی در ارتباط با راحتی استخراج گردید. سپس این پرسشنا مه با یک مطالعه کمی به روش متدولوژیک مورد روانسنجی قرارگرفت. بطوری که در این مطالعه شاخص های روایی صوری پرسشنامه با نظرخواهی از10 نفر و روایی محتوی با نظر 15 نفر از متخصصین ارزیابی گردید. همچنین روایی سازه از طریق تکمیل پرسشنامه توسط 450 نمونه از بیماران همودیالیزی و با استفاده از تحلیل عاملی انجام گرفت. یافته ها: از تحلیل داده ها در مرحله کیفی 7 درون مایه حاصل شد که منجر به تعریف زمینه ای مفهوم راحتی در بیماران همو دیالیزی گردید. براساس مفاهیم موجود در این درون مایه ها راحتی حین دیالیز عبارتست از "کاهش و تعدیل احساس تنیدگی تن و روان بدنبال برخورداری و استفاده از محیطی با شرایط زیستی مناسب، تجهیزات و ملزومات لازم برای انجام دیالیز، امکانات رفاهی مناسب، حضور کادر با صلاحیت، وجود مسرت بخش آشنایان و همتایان و استفاده از تلاش خود برای غلبه بر موانع راحتی". سپس پرسشنامه اولیه بر اساس تعاریف نظری و عملی حاصل از تحقیق مرحله اول با 112 گویه طراحی شدند. روایی صوری و محتوا بر اساس جنبه های کیفی و کمی مورد تحلیل قرار گرفت و پس از حذف و ادغام گویه ها تعداد آنها به 91 مورد کاهش یافت. در روایی سازه نیز تعداد13 گویه حذف و به 78 گویه کاهش یافت و در6 عامل 1) شرایط محیطی زیستی بخش2) توجهات معنوی و عاطفی3) نگرانی از عوارض حین دیالیز4) گذران سریع زمان دیالیز 5) وجود محرکهای آزار دهنده6) تامین قلمرو فردی، قرار گرفتند. محاسبه برآورد آلفای کرونباخ (958/0) موید همسانی درونی بالا ی پرسشنامه بود. نتیجه گیری نهایی: مطالعه کیفی، تعریف مفهوم راحتی را در زمینه ای متفاوت از متون و نظریه های عمومی موجود در خصوص راحتی ارائه نموده است. به طوری که در ویژگی های تعریفی مفهوم، شرایط محیطی بخش، تلاش های بیمار برای بدست آوردن راحتی و تلاش دیگران در فراهم کردن راحتی دیده می شود. این ویژگی ها موجب می گردد ارزیابی جامعی از راحتی بیماران صورت گیرد. با ویژگی های مذکور، پرسشنامه سنجش راحتی بیماران همودیالیزی با 78 گویه استحصال شده از روایی، پایایی و قابلیت تکمیل آسان (توسط بیماران و پرستاران بخش ). برخوردار بوده است.
زهرا فتوکیان فرحناز محمدی شاهبلاغی
سالمندی به کاهش پیشرونده عملکرد هموستاز بدن اطلاق می شود که از سن 60 سالگی شروع شده و منجر به افزایش خطر بروز بسیاری از بیماری های جسمی یا روحی و مرگ در انسان می شود (1). یکی از بیماری های شایع در سالمندان که در سه دهه گذشته، میزان شیوع، بیماریزایی و مرگ و میر ناشی از آن افزایش یافته است، بیماری مزمن انسدادی ریه (copd) است. این بیماری که با انسداد ناکامل و برگشت پذیر راه هوایی، سرفه، تنگی نفس، ضعف و ناتوانی بیمار مشخص می شود، قابل پیشگیری و درمان است و اغلب به علت مصرف سیگار، استنشاق دود تنباکو، آلوده کننده های محیط و هوا ایجاد می شود. نقص ارثی آلفا-آنتی تریپسین و یا عوامل ناشناخته نیز در بروز بیماری نقش دارند (3،2) و شواهد بسیاری مبنی بر ارتباط نزدیک بین افزایش سن و بیماری های التهابی مزمن ریه وجود دارد. این عوامل خطر در کنار بالا رفتن سن جمعیت، مسئول رشد سریع copd هستند (5،4). براساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، در حال حاضر این بیماری چهارمین عامل مرگ محسوب می شود و تخمین زده می شود که تا سال 2030، سومین علت اصلی مرگ و چهارمین عامل مسبب عوارض در جهان باشد(8-6). شیوع بیماری در کشورهای مختلف دنیا متفاوت است. در حال حاضر، حدود شش درصد از جمعیت بزرگسال جهان به آن مبتلا هستند (9). برآورد می شود حدود 14 درصد مردان و هشت درصد زنان بالغ در جهان به این بیماری مبتلا باشند (11،10). شیوع این بیماری در جنوب شرقی آسیا، 5/12درصد است و میزان ابتلاء به آن بخصوص در کشورهای در حال توسعه از روند رشد صعودی برخوردار است (11). در ایران، براساس آمار سال1380 در گروه سنی 15 تا 49 سال در هیجده استان کشور، تعداد مبتلایان به copd به ازای هر 100000 نفر 105 نفر و در گروه سنی 50 سال به بالا به ازای هر 100000 نفر، 1057 نفر تخمین زده شده است (12). در بیشتر افراد، علائم بیماری در سنین میانسالی بروز می کند و شیوع بیماری با افزایش سن بیشتر می شود. آمارها در مورد میزان ابتلاء به copd در رده های سنی مختلف نشان می دهد که بیشترین توزیع فراوانیcopd در گروه سنی74-65 سال(34/41 درصد) و افراد بالای 65 سال (69 درصد) می باشد (11،15-13). مدارک نشان می دهد که ماهیت پاتوفیزیولوژی بیماری به گونه ای است که از زمان شروع فرایند التهابی تا زمان ظهور علائم، نیاز به زمان طولانی است. لذا ظهور علائم و تشخیص بیماری معمولا در سنین بالای 50 سال اتفاق می افتد (5). از آنجائی که سیر پیشرفت این بیماری به آرامی صورت می گیرد، لذا در افراد دارای عوامل خطر بیماری، از زمان بروز التهاب ریه تا زمان بروز علائم بیماری و تشخیص، سالها طول می کشد. به همین علت اکثر بیماران درگروه سنی 50 سال به بالا قرار دارند. بعلاوه با افزایش سن، میزان اتساع آلوئولها و راههای هوایی افزایش و سطح تبادل گازها کاهش می یابد. کاهش خاصیت ارتجاع پذیری ، افزایش حجم باقیمانده ریه، کاهش ظرفیت حیاتی و کاهش قدرت عضلات تنفسی از علائم دیگر اختلال عملکرد ریه ناشی از سالمندی می باشد (16). این علائم پاتوفیزیولوژیکی، باعث ایجاد ناتوانی می شود و لذا سالمند را محتاج استفاده از رژیم درمانی و استفاده از دستگاههای کمک تنفسی می کند (17). عوارض ریوی و خارج ریوی در بیماران مبتلا به copd بطور چشمگیری بالا است که منجر به سختی مدیریت بیماری در مبتلایان می شود (18). از سویی دیگر وقوع همزمان بیماری های شایع در سالمندان باعث تشدید علائم و ناتوانی ناشی از بیماری می شود (19). بیماری هایی مانند نارسایی احتقانی قلب، افزایش فشار خون، بیماری عروق کرونر قلب و آتروفی عضلات اسکلتی منجر به تشدید علائم copd و ناتوانی عملکردی سالمندان می شوند (21-20). اگرچه copd درمان قطعی ندارد، اما درمان مناسب همراه با خودمدیریتی و توانمندسازی سالمندان مبتلا در کاهش شدت بیماری، پیشگیری از بستری شدن و بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت آنان موثر است. بسیاری از اقدامات خودمدیریتی و توانمندسازی نیاز به تلاش و مشارکت بیمار دارند. این اقدامات شامل منع استعمال سیگار، تکنیک های تنفس و سرفه موثر، انجام تمرینات ورزشی، استفاده منظم از داروهای استنشاقی، استفاده از آنتی بیوتیک و کورتیکوستروئید درصورت نیاز، بکارگیری مهارت های رفتاری موثر و حضور در اجتماع می باشد (16)، در کنار اقدامات فوق، تکنیک های نحوه مدیریت و کنترل بیماری برای توانمندسازی سالمندان مبتلا موثر هستند و به توسعه دانش و مهارت های فردی، کاهش نگرانی، ترس، افسردگی، ناامیدی و انزوای اجتماعی ناشی از بیماری، کاهش هزینه های ناشی از درمان و بستری شدن در بیمارستان، افزایش رفاه و کیفیت زندگی سالمند مبتلا به copd کمک می کنند
هدیه ریاضی سعیده ضیایی
در این تحقیق ابزار تشخیص بالینی اندومتریوز طراحی شد و با بیومارکر و جراحی مقایسه شد.این پرسش نامه دارای حساسیت 7/75%، ویژگی 1/71%، ارزش اخباری مثبت 8/71%، ارزش اخباری منفی 75% و کارایی 3/73% می باشد.
ماندانا ساکی سیما محمدخان کرمانشاهی
مقدمه: بیماری ایدز در اوایل دهه ابتدایی سال 2000 میلادی به عنوان علت اصلی مرگ ناشی از بیماری های عفونی و همچنین چهارمین علت مرگ و میر در سراسر جهان معرفی شد .انگ و تبعیض بیماری از عوامل تاثیرگذار بر دستیابی بیماران به خدمات سلامت می باشند . آگاهی و درک عمیق از فرایند جستجوی خدمات سلامت در این بیماران گام اساسی و مهم، در برداشتن موانع موجود در راه ارائه خدمات و دستیابی بیماران به خدمات می باشد. هدف از انجام این پژوهش، تبیین فرآیند جستجوی خدمات سلامت در بیمارانhiv/aids و طراحی مدل کاربردی است.
لیلا رئیسی سعیده ضیایی
اجماع 150 ساله بر روی معیارهای تشخیصی بالینی درد، انقباض/ اسپاسم برای تشخیص واژینسموس مورد سوال قرار گرفته است. این مطالعه با هدف فهم چگونگی تشخیص واژینیسموس در زنان، طراحی و روانسنجی پرسشنامه تشخیصی واژینیسموس و در نهایت مقایسه پرسشنامه تشخیصی ساخته شده با روش های تشخیصی بالینی موجود صورت گرفته است. مطالعه حاضر با رویکرد ترکیبی در بخش نخست، مطالعه کیفی و از نوع تئوری زمینه ای بر اساس نسخه کتی چارمزانجام شد. تعداد 33 نفر از مشارکت کنندگان شامل 20 نفر از گروه بیماران و 13 نفر از گروه تشخیص دهنده بالینی(متخصص زنان، ماما و روانشناس بالینی) در مراکز و کلینیک های سلامت خانواده و جنسی مورد مصاحبه قرار گرفتند. بعد از اعمال بررسی های کارشناسانه پرسشنامه نهایی در دو بخش درمانگر و بیمار تایید گردید. در بخش کمی مطالعه، در مرحله نخست در روایی صوری، پرسشنامه توسط 30 نفر از مشارکت کنندگان به صورت حضوری تکمیل گردید و روایی محتوایی آن بر اساس نظر 11 نفر از اعضای پانل خبرگان مورد بررسی قرار گرفت و در نهایت روایی سازه با پرسشگری از 100 نفر از بیماران مراجعه کننده به درمانگران که به طور آسان انتخاب شدند، محاسبه گردید؛ جهت استخراج عوامل در این پژوهش از شیوه تجزیه و تحلیل مولفه های اصلی و جهت تعیین تعداد عوامل از روش ویژه استفاده گردید. پایایی درونی توسط ضریب آلفای کرونباخ و پایایی برونی با انجام آزمون-بازآزمون بر روی 30 بیمار با فاصله دو هفته تعیین شد. در بخش نهایی مطالعه، بر اساس فرمول تعیین حجم نمونه، 240 نفر از زنانیکه تجربه درد حین برقراری رابطه زناشویی را ذکر می کردند و حین انجام معاینه ژنیکولوژی به صورت(درد، انقباض/اسپاسم و رفتارهای اجتنابی) واکنش نشان می دادند بر مبنای وجود یا عدم وجود عوامل جسمی مرتبط با درد حین برقراری رابطه زناشویی(کیست تخمدان، عفونت های ادراری-تناسلی و اندومتریوز) به دو گروه واژینیسموس و غیرواژینیسموس طبقه بندی می شدند و پس از تکمیل پرسشنامه در هر دو گروه حساسیت و ویژگی و کارایی پرسشنامه محاسبه گردید.
مریم عباسی عیسی محمدی
چکیده ندارد.
ندا میرباقر ربابه معماریان
چکیده ندارد.
پوران وروانی فراهانی فاطمه الحانی
چکیده ندارد.
عیسی محمدی ارسلان شادمان
این رساله در سه فصل تحت عناوین مجموعه های محدب و شبه محدب ، مجموعه ها-m محدب خطی و محدب خطی ، محدب خطی ضعیف و ارتباط آن با محدب خطی و شبه محدب تنظیم شده است .
منصوره تجویدی عیسی محمدی
این پژوهش ، تحقیق نیمه تجربی است که به منظور بررسی میزان تاثیر آوای تاثیر آوای قرآن کریم بر اضطراب بیماران قبل از عمل جراحی قلب صورت گرفته است . پژوهش در بخش جراحی قلب بیمارستان امام خمینی (ره) تهران انجام گرفته است . هدف کلی پژوهش "تعیین میزان تاثیر آوای قرآن کریم بر اضطراب بیماران قبل از عمل جراحی قلب " می باشد. ابزار مورد استفاده در پژوهش ، سیاهه حالت - رگه اضطرابی اسپیل برگر، پرسشنامه اطلاعات فردی، چک لیست ثبت علایم حیاتی، برگه ثبت تعداد دفعات و مدت زمان گوش کردن به آوای قرآن کریم می باشد. تعداد 80 نفر از بیماران با توجه به مشخصات نمونه انتخاب شدند. از این تعداد 50 نفر در گروه آزمون تحت تاثیر متغییر مستقل (گوش کردن به آوای قرآن کریم) از بعدظهر روز قبل دوباره و هر بار 15 دقیقه به آوای قرآن کریم گوش کنند و 30 نفر در گروه شاهد قرار گرفتند که تحت تاثیر مداخله پژوهشگر نبوده و از مراقبتهای معمول بخش جراحی استفاده می کردند. اضطراب بیماران در دو گروه، بعد از ظهر روز قبل از عمل و صبح عمل با پرسشنامه اضطراب اسپیل برگر و چک لیست ثبت علایم حیاتی سنجیده شد و در پایان نمونه گیری، میزان کاهش اضطراب گروه آزمون و شاهد مقایسه گردید. در تجزیه و تحلیل یافته های آزمون آماری کای اسکویر نشان داد که میزان کاهش اضطراب موقعیتی p0/03 و اضطراب کل با p0/04 در گروه آزمون نسبت به گروه شاهد بیشتر است و تفاوت میزان کاهش اضطراب شخصیتی در گروه آزمون نسبت به گروه شاهد از نظر آماری معنی دار نیست (p0/3) و بدین ترتیب فرضیه پژوهش یعنی "میزان کاهش اضطراب بیماران قبل از عمل جراحی قلب پس از گوش کردن به آواری قرآن (گروه آزمون) بیشتر از گروه شاهد است تایید گردید. همچنین میزان کاهش اضطراب موقعیتی با p0/04 و اضطراب کل با p0/02 با متغیر سن در گروه آزمون رابطه معنی داری را نشان داد و سایر متغیرهای دموگرافیک با کاهش اضطراب رابطه معنی داری را نشان ندادند. در نهایت پژوهشگر نتیجه گرفت که مداخله پژوهش یعنی گوش کردن به آوای قرآن کریم به عنوان یک مراقبت قبل از عمل جراحی قلب سبب کاهش اضطراب روز عمل جراحی می شود.
موسی مهدی زاده عیسی محمدی
این پژوهش یک پژوهش توصیفی، تحلیلی است که با هدف کلی ارزیابی تغییرات ریسک فاکتورهای قلبی، عروقی در نوبت های مختلف کاری در پرسنل پرستاری بخش های ویژه و با این فرضیه که تغییرات ریسک فاکتورهای قلبی، عروقی در پرسنل نوبت کاری چرخش نسبت به نوبت کاری ثابت بیشتر است بر روی 36 نفر از پرسنل نوبت کار بخش های ویژه icu,c.c.u و دیالیز بیمارستان های امام رضا (ع)، قائم (عج)، 17 شهریور و امدادی مشهد در دو گروه نوبت کار چرخشی (18 نفر) و نوبت کار ثابت (18 نفر) اقدام گردیده است . در این پژوهش برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه و چک لیست استفاده شده است تست اضطراب استفاده شده قسمتی از پرسشنامه و آزمون اضطراب scl 90 بوده است پس از انتخاب نمونه ها بر اساس ویژگی های مورد نظر در سه نوبت در طی یکماه (اواسط دهه اول، دهه دوم، دهه سوم) اقدام گرفتن فشار خون، تست اضطراب و نمونه خون گردیده است . بررسی و مطالعات بعمل آمده در راستای اهداف ویژه پژوهش نشان داد که پارامترهای خونی همچون کلستول، تری گلیسرید و قند خون بین دو گروه متفاوت بوده است و تغییرات معنی دار نشان داده است بدین معنی که در گروه نوبت کاری چرخشی بیشتر دستخوش تغییرات بوده اند. همچنین تغییرات فشار خون دیاستول در دو گروه نوبت کاری یکسان نبوده است و این تغییرات در گروه چرخشی نسبت به گروه ثابت بیشتر بوده است ، تغییرات سطح اضطراب نبز در گروه نوبت کاری چرخش بیشتر بوده است بنابراین با توجه به یافته ها و نتایج، فرضیه پژوهش در ارتباط با ریسک فاکتورهای فوق الذکر پذیرفته و تایید می شود و در مورد سایر ریسک فاکتورها صادق نیست و پذیرفته نمی شود. آزمون همبستگی بعمل آمده در گروه چرخشی بین کلسترول و کلسیم با خواب و گلوکز و اضطراب با نوبت کاری عصر و فشار خون سیستول با نوبت شب همبستگی نشان داده است . در گروه ثابت صبح نیز بین تری گلیسرید با نوبت کاری و فشار خون دیاستول با مدت استعمال سیگار همبستگی نشان داده است . آزمون آنالیز واریانس نیز در گروه نوبت کار چرخشی بین قند خون در پنج سابقه کاری، قند خون در سه نوبت کاری عصر، فشار خون سیستول و دیاستول در سه بخش ، ارتباط نشان داده است . همچنین در گروه ثابت صبح بین تری گلیسرید خون در چهار مسئولیت و فشار خون سیستول در چهار مسئولیت و فشار خون سیستول در سه بخش ارتباط نشان داده است .
عیسی محمدی حیدر علی عابدی
کنترل فشار خون بالا یکی از اهداف مشترک انجمن های ملی و بین المللی کنترل فشار خون بالا و نیز سازمان بهداشت جهانی است.این مطالعه در راستای این پژوهش با هدف طراحی و ارزشیابی مدل مراقبیت در کنترل فشار خون بالا با استفاده از رویکرد و متد تحقیقی جدید (رویکرد مراقبتی و روش پژوهش کیفی ) انجام گرفت. نتیجه این مطالعه در بخش اول با بکارگیری روش تحقیق کیفی منجر به ارائه یک نظریه اساس در مورد ماهیت این معضل بهداشتی و اجتماعی گردید.سپس این مدل در جمعیت روستایی بیماران مبتلا به فشار خون بالای شهرستان بابل ارزشیابی گردید. قسمت دوم پژوهش بصورت کار آزمایی بالینی انجام شد. تعداد 75 بیمار در گروه مداخله و 70 بیمار در گروه کنترل در طی یک سال مورد ارزیابی قرار گرفتند مدل مراقبتی مشارکتی در گروه مداخله اجرا گردید ولی گروه شاهد توسط مرکزبهداشتی و پزشکان متخصص معالج خود بصورت جاری تحت درمان قرار داشتند.معیارهای فشار خون بالا شامل : تغییرات متوسط فشار خون، ریسک فاکتورهای قلبی و عروقی ، آسیب های ارگانهای هدف ( عوارض قلبی ، مغزی، و کلیوی) ، کیفیت زندگی ، مرگ و میر و میزان تمکین بیماران در فرایند درمان و مراقبت بوده است.یافته ها نشان داد که بکارگیری مدل مراقبتی مشارکتی بر کاهش متوسط فشار خون سیستولیک و دیاستولیک و نسبت فشار خون کنترل شده بر اساس معیار who/whl موثر بوده است. این مدل نیز در کاهش یا تعدیل شاخص توده بدنی ، رژیم غذایی ، hdl ، اضطراب ، نارسایی دریچه میترال ، کیفیت زندگی ، میزان مرگ و میر میزان تمکین بیماران فشار خونی نیز موثر بوده است. بنابراین می توان گفت که این مدل در کنترل بهتر فشار خون بالا می تواند مورد استفاده قرار گیرد.