نام پژوهشگر: محسن حجت خواه
حسن رضایی سعید عسکری
عفونت hiv با انواع گوناگونی از اختلالهای روانی مرتبط است. افسردگی یکی از مهمترین اختلالات روانی می باشد که افراد hiv مثبت را تهدید می کند. در برخی از مطالعات نیز دیده شده است که افسردگی با پیشرفت بیماری به سمت ایدز افزایش می یابد. هدف از اجرای پژوهش حاضر بررسی اثربخشی گروه درمانی شناختی رفتاری بر کاهش افسردگی بیماران hiv مثبت زندانی می باشد. پژوهش حاضر نیمه تجربی و طرح پژوهش پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل می باشد. جامعه پژوهش شامل 120 زندانی هستند که مبتلا به ویروس hivمی باشند. شرکت کنندگان توسط آزمون افسردگی بک مورد پیش آزمون قرار گرفتند و 30 نفر از افرادی که نمره افسردگی آنان بالاتر از میانگین بود به عنوان نمونه انتخاب شدند و به صورت جایگزینی تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. سپس گروه آزمایش به مدت 12 جلسه با استفاده از پروتکل درمانی مایکل فری مورد درمان قرار گرفتند. بعد از جلسات درمانی از هر دو گروه کنترل و آزمایش پس آزمون به عمل آمد.داده های پژوهش با استفاده از شاخص های آمار توصیفی (شامل: میانگین و انحراف استاندارد) و شاخص های آمار استنباطی (شامل: t مستقل و تحلیل کوواریانس) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که درمان شناختی رفتاری گروهی باعث کاهش افسردگی در گروه آزمایش شده است.
زهرا بهرامی محسن حجت خواه
مبارزه با گسترش بیماری ایدز بر آموزش یعنی انتشار اطلاعات و دانش درباره ی راه های انتقال و روشهای پیشگیری از بیماری متمرکز شده است. این موضوع در کاهش رفتارهای جنسی پرخطر افراد و در نتیجه در کاهش انتقال اچ ی وی موفقیت آمیز بوده است. هدف از اجرای پژوهش حاضر بررسی رابطه ی بین سطح اطلاعات، انگیزش و ادراک ریسک ابتلا به ایدز در رفتارهای جنسی پرخطر دانشجویان دانشگاه رازی می باشد. این پژوهش از نوع همبستگی و از حیث هدف کاربردی است. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان دانشگاه رازی کرمانشاه می باشد که درسال تحصیلی 90-89 مشغول به تحصیل بودند. نمونه شامل 375 نفر از دانشجویان دختر و پسر مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد بود که صورت نمونه گیری طبقه ای تصادفی انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه ی اطلاعات اچ آی وی (کری و همکاران، 2002)، پرسشنامه ی ملی ایدز، (بنیاد کایزر، 2000)، پرسشنامه ی بین المللی ایدز (دیویس و همکاران، 1992) و پرسشنامه ی نگرش مثبت به ایدز در جهان (بنیاد کایزر، 2002) می باشد. داده ها توسط برنامه آماری spss-18 و با استفاده از روش آماری رگرسیون چند متغیره تحلیل شدند. نتایج همبستگی بین متغیرها نشان داد که رابطه ی منفی و معناداری بین سطح اطلاعات با رفتارهای جنسی پرخطر (222/-)،بین انگیزش با رفتارهای جنسی پرخطر (136/-)و بین ادراک با رفتارهای جنسی پرخطر (589/-) وجود دارد.
محمدرضا مجذوبی خدامراد مومنی
این مطالعه جهت بررسی اثربخشی خاطره پردازی ساختارمند گروهی بر ارتقاء کیفیت زندگی و شادکامی سالمندان شهرستان همدان انجام گرفت. روش این مطالعه، نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه، و روش آماری آن تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر دوگانه بود. نمونه ی مورد نظر از میان 106 سالمندی انتخاب شد که در مرکز سالمندان حبیب ابن مظاهر شهرستان همدان عضویت داشتند. 24 سالمند واجد شرایط شرکت در این مطالعه بودند که به طور تصادفی و با همتاسازی در دو گروه آزمایشی و گواه قرار گرفتند. سالمندانی که در گروه آزمایشی قرار داشتند، به مدت 12 جلسه ی هفتگی تحت خاطره پردازی قرار گرفتند. ابزاری که در این پژوهش به کار گرفته شد نیز شامل پرسشنامه های جمعیت شناختی، کیفیت زندگی sf-36، و شادکامی- افسردگی مک گریل و جوزف می شد. به منظور ثبت سیر تغییرات نمرات کیفیت زندگی و شادکامی سالمندان، آنها پرسشنامه ها را در مرحله ی پیش آزمون (زمان1)، جلسه ی سوم (زمان2)، جلسه ی ششم (زمان3)، جلسه ی نهم (زمان 4)، جلسه ی دوازدهم (زمان5، پس آزمون) و یک ماه بعد از پایان مداخله (زمان 6، پیگیری) تکمیل کردند. نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر دوگانه نشان داد که خاطره پردازی گروهی اثر معناداری بر نمره ی کیفیت زندگی سالمندان نداشته است. با این حال، نمره ی شادکامی سالمندان را به طور معناداری افزایش داده است و چنین دستاوردهایی در پیگیری یک ماهه حفظ شده است. اثربخشی خاطره پردازی ساختارمند گروهی بر کیفیت زندگی و شادکامی سالمندان، با توجه به عواملی مثل جنسیت و وضعیت تأهل، تفاوت معناداری نداشت. با توجه به نتایج به دست آمده می توان گفت خاطره پردازی ساختارمند گروهی می تواند در ایجاد هیجانات مثبتی مثل شادکامی مفید واقع شود. اما ارتقاء متغیرهای عمیق تری مثل کیفیت زندگی سالمندان که عوامل زیادی در آن دخیل است، نیاز به مداخلات اساسی ، طولانی تر و همچنین رفع نیازهای اولیه ی سالمندان دارد. بنابراین به روان شناسان بالینی توصیه می شود که جهت ارتقاء هیجانات مثبت در سالمندان از خاطره-پردازی ساختارمند گروهی بهره بگیرند. کلیدواژه ها: سالمندان، خاطره پردازی ساختارمند گروهی، کیفیت زندگی، شادکامی
مینو فولادوند محسن حجت خواه
یافته های پژوهش حاضر ضرورت برنامه های پیشگیری و مداخلات درمانی را در کودکان ناشنوا مشخص می نماید. هرچند درمان اختلالات رفتاری بسیار مهم و ضروری است ، اما ضرورت برنامه های پیشگیری به منظور جلوگیری از اختلالات رفتاری از اهمیت بیشتری برخوردار است. برنامه های پیشگیری را می توان در چهار بعد مربوط به آموزش کودک ، خانواده ، مدرسه و جامعه متمرکز نمود . بی شک کمک به کودکان با اختلالات رفتاری امری مهم و ضروری است ، زیرا تداوم اختلالات رفتاری در فراخنای زندگی با شروع در دوره کودکی اهمیت مداخله زودرس را نه تنها به منظور کاستن رنج کودکان و نوجوانان بلکه با هدف پیشگیری از انجامیدن آن به طیف وسیعی از مشکلات روانشناختی در بزرگسالی تبیین می کند. در فرایند یاددهی- یادگیری شناخت ویژگیهای روحی و روانی کودکان، کمبودها، نیازها، استعدادها، علایق، تواناییها و ناتوانی ها از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و حساسیت این امر در آموزش و پرورش ابتدایی بیشتر از سایر دوره های تحصیلی است و ما در صورتی موفق تر عمل خواهیم کرد که کودکان را شناخته و آموزشهایمان را منطبق با نیازها و تمایلات کودکانمان ارایه نماییم. فعالیت هنری وسیله ارتباط فکر و بیان است بنابراین از طریق آن می توان ارتباط موثری با دیگران برقرار کرده و آنرا برای تربیت عقلانی، عاطفی و اجتماعی افراد بکار برد . این امر موجب بروز تمایلات، افکار، احساسات و تجارب فردی می گردد . ارتباط بین هنر و رشد شناختی شاید یکی از اساسی ترین دلایل برای استفاده از هنر و هنردرمانی در آموزش و پرورش دوره ابتدایی باشد. برای یک خردسال ساختار هنری یکی از اثربخش ترین شیوه ها به منظور درک، ساماندهی و یکپارچه سازی مفاهیم است. پژوهشهای مختلف نشان داده اند که از بدو تولد تا 10 سالگی، ارتباطی مثبت بین توانائیهای هوشی و مهارتهای هنری وجود دارد. بدین طریق که کمک می کند تا کودکان ابعاد ناشناخته درونشان را کشف کنند و موجبات رشد شناختی خویش را فراهم آورند که شامل طبقه بندی و سازماندهی رویدادها، بازشناسی ارتباطات بین خودشان و اشیاء و بازشناسی پدیده هایی که یک رویداد خاص یا تجربه ای را متمایز می سازد ، می شود . می توان از مقوله هنردرمانی در تمام مدارس، به عنوان یک مکانیسم دفاعی و روانی در مواجهه با ناتوانایی ها استفاده کرد. هنردرمانی صرف نظر از هر نوع ناتوانی کودک، در واقع ابزار موثری در لحاظ نمودن یک برنامه به شمار می رود. علی رغم عدم استفاده کامل از مقوله هنردرمانی در مدارس و جدید بودن آن ، با توجه به مطالعه ها و پژوهش های پیشنهادی ، هنردرمانی می تواند در رشد و تحول ابعاد گوناگون کودکان دارای نیازهای ویژه فوق العاده موثر و مفید باشد. از آنجایی که کودکان ناشنوا در برخی موارد، فاقد قابلیت ها و توانایی های خاص می باشند ، لذا استفاده از عواملی مانند ایجاد خلاقیت ، تمرکز ، توجه و دقت لحاظ شده در هنردرمانی می تواند ، پیشرفت ها و موفقیت های زیادی را در طول دوران زندگی برای آنان به ارمغان آورد. در اثر آموزشهای هنردرمانی، مهارت های ارتباطی، خودآگاهی ، احساس ها و عواطف متعادل و متوازن شده و نیز قدرت من (خود) در کودکان مزبور بیش از پیش بهبود و گسترش می یابد. با این اوصاف اهمیت هنر و کاربرد آن در تعلیم و تربیت کودکان ناشنوا آنچنان که باید مورد توجه قرار نگرفته است ، حال آنکه این موضوع آنقدر موثر و مهم است که باید به حد کافی به آن توجه شود . در این بخش جهت تبیین نتایج حاصل از پژوهش با استناد به مباحث نظری، سابقه پژوهش و مشاهدات عینی از فرایند مداخله ، به بحث پیرامون فرضیه های پژوهش پرداخته می شود . فرضیه یکم : نقاشی آزاد بر کاهش پرخاشگری دانش آموزان پسر ناشنوا تأثیر دارد . در بررسی این فرضیه یافته های جدول 4- 4 نشان داد که برنامه مداخله ای نقاشی درمانی تأثیر معناداری در کاهش رفتارهای پرخاشگری پسران ناشنوا داشته است . این یافته با یافته های فری (2007) ، اسمیت و کوپر(2008) ، مددی(1379) ، نوری(1381) ، زارع و جنتی (1385) ، زینعلی و خسرو جاوید (1385) لبادی و رونقی (1388) ، لینچ و چوسا (2010) و پوند (2011) همسو است . آنها در تحقیقات خود نشان دادند که از بین روشهای درمانی متفاوتی که برای کاهش یا بهبود پرخاشگری مطرح هستند ، نقاشی درمانی از جمله روشهایی است که نتایج مفید و جالب توجهی را به دنبال دارد و فرصتهای مناسب را برای تخلیه رفتارهای پرخاشگرانه کودکان فراهم می سازد و با شیوه هایی مثبت رفتارهای تکانشی و هیجانی را تعادل می بخشد. در تبیین این یافته می توان گفت از آنجائیکه دانش آموزان ناشنوا قادر به برقراری ارتباط از طریق کلام نیستند، در نتیجه نسبت به کودکان شنوا مشکلات رفتاری بیشتری دارند که یکی از آنها پرخاشگری است . همچنین دانش آموزان ناشنوا ممکن است به علت نقص در مهارتهای شناختی ، اجتماعی ، ارتباطی و عاطفی بیش از سایر دانش آموزان از خود پرخاشگری نشان دهند . اغلب این دانش آموزان به نقصهایی در پردازش اطلاعات اجتماعی دچارند و به علت ناآگاهی ، انتخاب روش نادرست ابراز وجود و ضعف آنها در انجام وظایف پایه ای مثل تقاضا ، مذاکره و شکایت ، اغلب دوست و آشنا از آنها می رنجند. دانش آموزان ناشنوا ممکن است راهنماییهای اجتماعی را اشتباه تفسیر کنند و تمایلات خصومت آمیز را به ویژه در طی دوران فشار روانی ، به دیگران نسبت دهند. دلیل عمده برخوردهای مکرر پرخاشگرانه در بسیاری از افراد نداشتن مهارت های اجتماعی پایه است. کمبود مهارتهای اجتماعی در این دانش آموزان اغلب به کنترل ضعیف تکانه و تحمل اندک ناکامی منجر می شود. افراد پرخاشگر نحوه برقراری ارتباط موثر را بلد نیستند و در نتیجه برای ابراز خواسته های خود سبکی تند و خشن را بر می گزینند . نقایص اجتماعی شدید آنها قطعاً باعث می شود که به کرات سرخورده شوند و کسانی را هم که با آنها تماس مستقیم دارند ، عصبانی کنند . بنابراین سرخوردگی و ناکامی در ایجاد ارتباط و کمبود مهارتهای اجتماعی از دلایل عمده برای ابراز پرخاشگری کودکان و نوجوانان ناشنوا می باشد . به گفته کاستلو(2004) به نظر میرسد اکثر افراد در اغلب مواقع به شیوه سازنده و کارامد عمل می کنند ، در حالیکه افراد ناشنوا در رویارویی با مسائل تنها تا حدودی شیوه های موثر دارند. در فرایند رشد ، مشکلات کودکان اغلب به علت ناتوانی بزرگسالان برای برقراری ارتباط است . یک روش برای کاهش این گونه رفتارها مجهز کردن افراد به آن دسته از مهارتهای اجتماعی است که به کلی از آن محرومند مثل افزایش ارتباطهای بین فردی و بهبود توانایی افراد در کنار آمدن با طرد و فشار روانی. به عبارت دیگر ، باز بودن راه های ارتباط اجتماعی سبب تقویت بیان بیرونی احساسات درونی می شود. در فرایند هنردرمانی به سبب افزایش ارتباط های بین فردی موثر و به تبع افزایش اعتماد به نفس افراد مهارتهای اجتماعی و راهکارهای حل مسأله نیز بهبود یافته و فرد احساس مثبت بودن می کند . با توجه به اینکه برای برقراری ارتباط با ناشنوایان باید از روشهای غیرکلامی استفاده شود ، استفاده از نقاشی جایگزین مناسبی است ، نقاشی همانند بازی ، وسیله ای است که آنها برای بیان احساسات ، برقراری روابط ، توصیف تجربه ها، آشکار کردن آرزوها و خودشکوفایی ازآن استفاده می کنند و همانند کلام برای بزرگسالان است ( فریدمن ، لوبوویتس، 2009) . از طرفی نقاشی می تواند نقش درمانی داشته باشد. دلیل قانع کننده برای سودمندی این روش غیر کلامی این است که در این روش به کودکان فرصت داده می شود تا در محیطی امن و آرام احساسات آزاردهنده و مشکلات درونی خود را از این طریق بروز داده و تخلیه نمایند. از دیدگاه روانکاوی ، یافتن فرصتهایی برای تخلیه اعمال پرخاشگرانه ، گرایشهای پرخاشگرانه را کاهش خواهد داد، اصطلاح پذیرفته شده برای این فرایند تخلیه هیجانی یا پالایش است . پژوهشگران سالها معتقد بودند که اگر به افراد عصبانی مزاج فرصت ابراز خشم ، به طریقی غیر آسیب رسان داده شود، تنش یا برانگیختگی آنها و تمایلشان به انجام پرخاشگریهای بارز و بالقوه خطرناک کم می شود . زیگموند فروید وجود اینگونه پالایش را قبول داشت . طبق نظریه سائق ، ناکامی در ابراز احساسات و هیجانات منفی ، منجر به پرخاشگری می شود . از آنجا نقاشی آزاد این فرصت را در اختیار فرد قرار می دهد تا به روشی غیر آسیب رسان به ابراز هیجاناتش بپردازد ، بنابراین خشم و ناکامی برطرف شده و آرامش و هیجانات مثبت جایگزین می شود . از آنجا که پرخاشگری کودکان را در معرض خطر مشکلات رفتاری بعدی قرار می دهد و پیامدهای منفی ثابت شده ای از قبیل : عدم پیشرفت کافی تحصیلی ، ترک تحصیل زودرس ، سوء مصرف دارو و بزهکاری نوجوانی دارد ( گراهام ، 2009) ، به عنوان یک تبیین کلی با توجه به اینکه دانش آموزان ناشنوا برای برقراری ارتباط از روش های غیر کلامی استفاده می کنند، بنظر میرسد تکنیک استفاده شده در این پژوهش به علت ماهیت غیر کلامی بودن آن ، یکی از تکنیکهای مناسب برای مشاوره و حل مشکلات رفتاری به ویژه پرخاشگری کودکان است . فرضیه دوم : نقاشی آزاد بر کاهش اضطراب و افسردگی دانش آموزان پسر ناشنوا تأثیر دارد . در بررسی این فرضیه نتایج جدول 4 -5 نشان دهنده تأیید شدن فرضیه دوم می باشد ، بدین معنا که نقاشی آزاد به طور معناداری در کاهش اضطراب و افسردگی پسران ناشنوا موثر بوده است . این یافته مطابق با نتایج پژوهشهای لیگ (2003) ، فیلینگر ، سینانوویچ (2007) ، اسمیت و کوپر (2008) ، بیابانگرد (1384) و ابراهیمی (1387) است که نشان دادند ، افسردگی و اضطراب در ناشنوایان شایع تر از افراد شنوا است. همچنین با نتایج پژوهشهای فری (2007) ، اکلند و همکاران(2009) ، لینچ و چوسا(2010) ، فدایی و همکاران(1381) ، فریدونی و همکاران(1387) ، زارع و جنتی(1387) و لبادی و رونقی(1388) در مورد تأثیر نقاشی درمانی بر کاهش اضطراب و افسردگی همسو می باشد. آنها در تحقیقات خود نشان دادند که نقاشی درمانی از جمله روشهای درمانی موثری است که به کودکان کمک می کند تا به گونه ای غیر کلامی به بیان احساسات و تعارضات خود بپردازند ، در تبیین این یافته می توان گفت افراد ناشنوا به علت ماهیت ناشنوایی و مشکل در ارتباط با محیط و بازخورد جامعه به آنها معمولاً منزوی و درون گرا هستند. از شایعترین شکایاتی که این کودکان دارند و نیاز به توجه ویژه دارد وجود خستگی در آنان است. بروز علامت خستگی نشانه ظهور مشکلات فراوانی است که در صورت عدم درمان و توجه به آن منجر به افسردگی خواهد شد . یکی از دلایل این مسئله این است که در دوران یادگیری مهارتهای اجتماعی ، کودکان ناشنوا از برقراری رابطه با محیط عاجزند ، قادر به فهم کامل توضیحات اطرافیان و مربیان نیستند و نمی توانند نیازهای خود را بیان کنند . نداشتن اعتماد به نفس کافی و ترس از عدم پذیرش توسط دیگران و احساس حقارت به سبب قادر نبودن در هماهنگ ساختن خود از نظر گفتار و رفتار با سایرین و ناتوانی در ابراز صحیح هیجانات و عواطف در فرد ناشنوا ایجاد اضطراب می نماید و این اضطراب منجر به گوشه گیری و افسردگی وی می شود ، بنابراین ناکامی ناشی از ارتباط ضعیف ، اضطراب و افسردگی را به وجود می آورد . همچنین نظریه پردازان خود بر این باورند که شکست والدین در ایجاد رابطه اعتمادآمیز توأم با آرامش و حمایت کننده با فرزندانشان به ایجاد اضطراب فروپاشی در آنها منجر می شود . تحقیقات متعدد نشان داده اند بین شیوه های تربیتی کودک و اضطراب دوره بزرگسالی ، همبستگی وجود دارد . مینگز ، بیلی و رای (2004) در مطالعه ای نشان دادند مادران کودکان استسنایی از افسردگی و اضطراب بیشتری رنج می برند و در برابر کنترل عصبانیت خود در مقابل فرزندانشان مشکلات بیشتری دارند . تولد فرزند معلول استرس و اضطراب زیادی را برای والدین ایجاد می کند ، وضعیت زندگی والدین کودکان دچار کم شنوایی سرشار از وقایع استرس زا است. پیچیدگی این معلولیت ، غیر قابل درمان بودن آن و مشکلات ارتباطی که به همراه می آورد همه در زندگی روزمره خانواده اختلال ایجاد می کند. والدین غالباً میزان زیادی اضطراب و استرس را سالها پس از شناسایی کم شنوایی فرزندشان همچنان تجربه می کنند. مشکلات ارتباطی کودک ناشنوا مضاف بر علت می شود و خانواده ها زمان زیادی از زندگی را صرف غلبه بر موانع موجود بر سر راه تلفیق کامل اجتماعی می کنند . والدین شنوای کودک ناشنوا در مقایسه با والدین شنوای فرزندان شنوا خشک تر و منفی تراند و از پرخاشگری بالاتری برخوردارند. در نتیجه رشد هیجانی این کودکان دچار مشکلاتی می شود ، همچنین خانواده های دارای فرزند کم شنوا از لحاظ جو هیجانی و احساس خانواده و ارتباط با فرزندان با خانواده های بدون فرزند ناشنوا تفاوتهایی دارند. عوامل بسیاری در ایجاد استرس والدین و شدت بخشیدن به آن در کاراند. مشکلات مربوط به نگهداری فرزند، ارتباط نزدیکی با میزان استرس والدین دارد . سن کودک ، وضعیت اقتصادی والدین و جو عاطفی خانواده در میزان استرس والدین موثرند. زمانی که کودک میزان زیادی ناتوانی و بدعملکردی نشان می دهد، والدین دچار اضطراب ، افسردگی و نا امیدی مفرط می شوند. در اغلب این خانواده ها عدم وجود تحصیلات دانشگاهی و عدم اشتغال مادران رابطه مستقیمی با میزان افسردگی آنها دارد. همچنین عدم وجود حمایتهای عاطفی اطرافیان ، خدمات اجتماعی مناسب و استرس مهمترین عوامل موثر بر اضطراب مادران هستند. اضطراب در صورت عدم درمان ، در طول زمان تشدید می شود و تأثیری مستقیم بر جو خانواده و به ویژه فرزندان باقی می گذارد. براساس مطالعات گذشته اختلالات روانشناختی والدین ، شکل گیری دلبستگی کودک و تحول رفتاری ، اجتماعی ، هیجانی و شناختی او را متأثر می کند و او را در معرض خطر ابتلا به اختلالات روانشناختی قرار می دهد. رابطه مادر- فرزند نزد مادران مضطرب متفاوت با مادران غیر مضطرب است. مادران مضطرب در روابط عاطفی با فرزندان خود دچار مشکل اند، به آنها کمتر محبت می کنند ، کمتر لبخند می زنند و در تعاملات با فرزندان بیشتر حالتی انتقادی و عصبی دارند. زمانی که والدین از نظر روانشناختی ، اجتماعی یا اقتصادی تحت فشار باشند ، در مراقبت و ابراز محبت کودک ناتوان و تحریک پذیر خود، دچار مشکل می شوند و این امر به نوبه خود باعث ایجاد یک دلبستگی نا امن می شود. از سویی والدین در مقابل کودک نیازمند و آسیب پذیر خود اضطراب زیادی را متحمل می شوند و از سوی دیگر این اضطراب ، آنان را از لحاظ عاطفی در نظر کودک غیر قابل دسترسی می کند و کودک نیز در مقابل ، دچار اضطراب خواهد شد. همچنین توجیه دیدگاه انسانی نگر درباره چگونگی گسترش اختلال های اضطرابی و افسردگی ، که اگر افراد نتوانند در خلال کودکی توجه مثبت بی قید و شرط را از افرادی که برای آنها معنادار هستند دریافت کنند ، یک شیوه کنش وری دفاعی در آنها گسترش می یابد و دیدگاهی انتقادی نسبت به خود اتخاذ می کنند ، دلیل دیگری بر این تبیین ها می باشد . از آنجا که همه کودکان ، به ویژه کودکان ناشنوا در قلمرو تفکر و تحلیل احساسات و انگیزه هایشان محدود هستند و طراز عقلی ، زبانشناختی و عاطفی آنها نیز کاملاً متفاوت از بزرگسالان است ، همه روان تحلیل گران در این باره اتفاق نظر دارند که در تحلیل کودکان باید از فنون متفاوتی استفاده شود ، ضمن آنکه درمانگر باید از موضع فعل پذیر خود صرف نظر کرده و به گونه ای فعال تر در فرایند درمانگری مداخله نماید . بدین ترتیب ، تحلیل گران کودک به جای آنکه از کودکان بخواهند تا به بیان مسائل خود بر اساس همخوانی آزاد بپردازند ، با استفاده از روشهایی مانند بازی ، ترسیم ، نقل قصه ها یا ایفای نقشها ، کودک را به بیان تعارض ها و احساسات خود به گونه ای غیر مستقیم وادار می کنند . کلاین ، بازی و ترسیم کودک را معادل همخوانی آزاد می داند و عقیده دارد که کودک ، خیالپردازی ها ، امیال و تجربه های کنونی خود را به گونه ای رمزی در بازیها و نقاشی هایش بیان می کند . از آنجا که این دو مهمترین شیوه بیان او هستند بنابراین می توان در خلال فرایند تحلیل گری کودکان به تفسیر این داده ها پرداخت . از سوی دیگر ، از آنجا که بسیاری از احساسات کودکانه مانند خشم ، افسردگی ، تضاد ورزی ،کنجکاوی جنسی یا تمایل به تخریب گری ، با واکنش منفی بزرگسالان مواجه می شوند و ترس از بیان آنها در کودک به وجود می آید . چنین احساس ها و هیجانهایی که نمی توانند در رفتارهای کودک آشکار شوند به صورت واکنشهای اضطرابی در می آیند. در حالی که ترسیم به کودک اجازه می دهد که احساسات پذیرفته نشده خود را بروز دهد بدون آنکه با واکنش منفی بزرگسالان مواجه گردد. از این جهت ، نقاشی که دارای کنش پالایشی است به برون ریزی تنش هایی که به دلایل مختلف در کودک وجود دارند ، کمک می کند . از این راه کودکان می توانند خود را به گونه ای خلاق ابراز کنند و احساس خشم ، ترس و دیگر احساس های منفی خود را کاهش دهند . همچنین شرکت در جلسات گروهی نقاشی آزاد کمک می کند تا فرد اعتماد به نفس خود را افزایش داده و به گونه ای خلاق و موثر با مشکلات کنار بیاید . شرکت در این جلسات خلق گرفته را از بین برده و به فرد شادی و آرامش می-دهد زیرا می تواند بدور از قضاوت سایرین به پرورش قوه تخیل خود بپردازد . از آنجا که انجام فعالیت-های لذت بخش و به دور از تنش مانند درآمیختن با دنیای رنگ ها ، در گروه بودن و ارتباط برقرار کردن با سایرین و انجام فعالیتهایی از این دست ، افسردگی را از بین برده و سبب شادی و نشاط فرد می-شود ، به همین جهت کاربرد نقاشی آزاد در کاهش افسردگی و اضطراب کودکان ناشنوا موثر است . فرضیه سوم : نقاشی آزاد برکاهش رفتارهای ناسازگاری دانش آموزان پسر ناشنوا تأثیر دارد. یافته های جدول 4- 6 نشان داد که برنامه نقاشی درمانی تأثیر بسزایی در کاهش رفتارهای پرخاشگری پسران ناشنوا داشته است. این یافته با پژوهش های اسمیت و کوپر(2008) ، تویسن (2005) ، وان الدیک (2006) ، هاسکینز (2007) ، پایلی (2010) و کورورا (2010) مبنی بر شیوع رفتارهای ناسازگاری در افراد ناشنوا همخوانی دارد. همچنین یافته های پژوهش در زمینه کارایی نقاشی درمانی درکاهش رفتارهای ناسازگاری کودکان با پژوهشهای لوئنفلد (1957) ، لویک (1983) ، هنلی (2009) ، دان اسنو (2009) ، پوند (2011) ، زینعلی (1385) و لبادی و رونقی (1388) همسو است . تحقیقات آنها نشان داد که نقاشی درمانی در کنار سایر درمان های روانشناختی و خانواده درمانی می تواند به کاهش نشانه های رفتار ناسازگاری و مقابله ای همچون خشم ، پرخاشگری و رفتار ایذایی در کودکان ناسازگار کمک کند تا به روشی آرام و غیر خصمانه در فضایی به دور از انتقاد ، مشکلات و ناراحتی های درونی خود را آشکار کرده و به بیان خویشتن بپردازند . در تبیین این یافته می توان گفت کودکان ناشنوا به علت مشکلاتی که ناشنوایی برایشان ایجاد می کند مستعد ابتلا به انواع اختلال های روانی هستند و با قرار گرفتن در یک زمینه خانوادگی مشکل دار، درصد این ابتلا در آنها بالاتر می رود. الگوی تعامل خانوادگی کودکان ناسازگار ، به تقویت رفتار مقابله ای و بی توجهی یا تنبیه رفتارهای اجتماعی مثبت گرایش دارد. دست کم در 90 درصد والدین کودکان ناشنوا ، احساس سردرگمی، عدم قاطعیت و حتی گهگاه احساس گناه ملاحظه می شود. این دوگانگی عاطفی والدین و راهنمایی های متناقضی که از دیگران می گیرند ، اغلب آنها را بیش از حد حمایت گر و بی ثبات در اعمال نظم برای بچه می سازد. گاهی هم، به خصوص در زن و شوهرهایی که پیش از تولد فرزند ناشنوای خود با هم مشکلات عمیق داشته اند دیده می شود که کودک را طرد و مسوولیت را به عهده دیگری( معمولاًمادر) می اندازند. شناختهای والدین و رفتارهای ناشی از آنها نقش مهمی در حفظ و تداوم نافرمانی کودک ایفا می کنند. کودکان ناسازگار تواناییهای اجتماعی – شناختی محدودی دارند و در نظم بخشی درونی رفتارشان با مشکل مواجه هستند . این کودکان بیشتر رفتارهایی را نشان می دهند که متوجه دیگران است مانند لجبازی ، جر و بحث با بزرگسالان ، امتناع از اطاعت کردن از درخواستها ، آزار عمدی مردم ، سرزنش کردن دیگران ، زودرنجی ، خشمگین شدن ، یا غرض ورزی و انتقام جویی . آنها مهارت های حل مسأله ضعیفی نشان داده و می کوشند در برابر تحمل رفتارهای معین از سوی اشخاص مهم مانند والدین مقاومت کنند . مشکلات روانی والدین ، شیوه های نادرست تربیت فرزند و از هم گسیختگی زناشویی، سوء مصرف مواد توسط والدین به ویژه پدر ، افسردگی مادر ، اختلال شخصیت ضد اجتماعی والدین و تعاملات قهرآمیز خانوادگی پیش بینی کننده رفتارهای مقابله ای و ناسازگاری در کودکان ، به ویژه کودکان ناشنوا می باشند . اکثر مطالعات بر نقش خانواده در شکل گیری رفتارهای ناسازگار تأکید می کنند . زیرا کودک مهمترین قسمت از دوران زندگی خود را در خانواده می گذراند. نخستین تجربه های سازشی وی با پدر و مادر و خواهران و برادرانش تحقق می یابد. وقتی صحبت از تعارض است ، با آنها در تعارض است . این تعارضها همواره به وضوح آشکار نمی گردند. چون آنچه خود را نشان می دهد نتیجه است ، نه علت ، این علت عمیق در واقع در بسیاری از مواقع ناهوشیار است نه پدر و مادر از آن خبر دارند و نه خود کودک. به دلیل آنکه تربیت بر آن مهر سکوت می زند و آن را قلمرو ممنوع قسمتی از شخصیت اعلام می نماید و به نوعی جامه حفظ ظاهر به واقعی ترین افکار و احساسات می پوشاند. بنابراین با پرسیدن نمی توانیم به کشف انگیزه های عمیق اختلالات سازشی دست یابیم . فروید در روان تحلیل گری بزرگسالان از روش تداعی آزاد استفاده می کرد . اما این روش در مورد کودکان به ویژه ناشنوایان قابل اعمال نیست پس لازم است وسایلی که امکان بررسی مشکلات دوره کودکی را فراهم می سازند ، یعنی بازی و نقاشی های آزاد را جایگزین آن ساخت . روانشناسان معتقدند برای آشکار کردن این تعارضات باید کودک را به برون ریزی عمیق ترین احساساتش هدایت کنیم . به سخن دیگر باید کودک بتواند آنچه در دل دارد آزادانه بیان کند و نقاشی دقیقاً وسیله این بیان آزاد است ، زیرا به کودک اجازه می دهد تمایلات سرکوفته در زمینه ناهشیار خود را فرافکنی نموده و احساسات واقعیش را آشکار سازد . به عقیده آبراهام (1962) نقاشی آزاد یک فرافکنی است . بدین معنا که تمامی شخصیت در اینجا در جستجوی راهی برای بیان خویشتن است و مخصوصاً عناصر نیمه هشیار و ناهشیار به پاس آزادی عمل آزمودنی به برون فکنده می شوند . تردیدی نیست که برون فکنی تمایلات سرکوب شده و هیجانات ناخوشایند منجر به کاهش احساسات و عواطف منفی و آزاردهنده خواهد شد ، در نتیجه احساس آرامش و امنیت به فرد باز می گردد . از این رو نقاشی آزاد در کاهش رفتارهای ناسازگار موثر است . فرضیه چهارم : نقاشی آزاد برکاهش رفتارهای ضد اجتماعی دانش آموزان پسر ناشنوا تأثیر دارد. نتایج جدول 4- 7 نشان داد که نقاشی درمانی در کاهش رفتارهای ضد اجتماعی دانش آموزان ناشنوا تأثیر داشته است . بر اساس پژوهش های کوپر (2006) ، اسمیت و کوپر (2008) ، تویسن (2005) و ابراهیمی (1387) در تبیین این فرضیه می توان گفت محیط خانواده نقش مهمی در بروز اختلال های رفتاری از جمله رفتارهای ضد اجتماعی دارد . فقر ، مواد مخدر و الکلیسم در مراقبان کودک و نوجوان ، کودک آزاری و غفلت ، سوء تغذیه ، محیط نابسامان خانواده ، آشوب خانوادگی ، طلاق و فرزند پروری نامناسب تأثیر عمیقی بر اختلال های رفتاری کودکان و نوجوانان دارند . کودکانی که در خانواده های کم در آمد رشد می کنند در خطر مضاعف ابتلا به مشکلات رشد هوشی ، نارسایی در پیشرفت تحصیلی و احتمال بیشتر برای اختلال های رفتاری قرار دارند . رفتارهای ضد اجتماعی اغلب در خانواده-های فقیر که عوامل فشارزای روانی دیگری همچون بی خانمانی ، مرگ والدین ، فرزند خواندگی و کودک آزاری مداوم دارند ، به چشم می خورد . تعارض ها و دعواهای گسترده زناشویی رابطه بالایی با رفتارهای کودکان ، از جمله رفتار پرخاشگرانه ، مشکل در انجام تکالیف مدرسه ، افسردگی ، مشکلات سلامتی و شایستگی اجتماعی پایین ، دارند . روش های تربیت و مدیریت کودک نقش مهمی در بروز اختلال های رفتاری کودکان دارند . والدینی که بسیار سهل گیر هستند ، بسیار محدود کننده و یا پرخاشگرند ، معمولاً فرزندانی تربیت می کنند که دارای اختلال سلوک هستند . آن دسته از محیط های خانواده که فاقد قوانین و پیامدهای با ثبات برای رفتارهای کودک هستند ، والدین نظارتی بر رفتارها ندارند ، رفتار پرخاشگرانه را تقویت می کنند و خود والدین الگویی برای پرخاشگری هستند و از روش-های پرخاشگرانه مدیریت کودک استفاده می کنند ، کودکانی تربیت می کنند که بسیار بیشتر در معرض نشان دادن اختلالات رفتاری آزارشی هستند . کودک آزاری نیز نقش عمده ای در بروز پرخاشگری و دیگر مشکلات رفتاری در کودکان و نوجوانان دارد که آثار آن عبارت است از گوشه گیری ، نافرمانی ، پرخاشگری ، ادرار بی اختیاری و شکایت های روان تنی . اغلب مداخله های مربوط به کودکان با اختلالات رفتاری از جمله اختلال سلوک به سمت گسترش مهارت های ارتباطی ، تعامل اجتماعی مناسب با همشیران ، والدین و همسالان ، گسترش مهارت های اجتماعی و دادن پاسخ های متناسب با سطح رشدی است . اکثر این کودکان مشکلات بسیاری در قبول پیامدها ، تعامل با دیگران ، کنترل خود در موقعیتهای گوناگون مدرسه و خانواده و بیان احساسات داشتند . در گذشته ، بیشتر برنامه های مخصوص این کودکان دارای ماهیتی محدود کننده ، کنترل کننده و تنبیهی بودند. اما امروزه به طور کلی برنامه های مخصوص کودکان با اختلالات رفتاری بر ایجاد مهارت-های تحصیلی ، افزایش خود آگاهی ، رشد عزت نفس ، احساس تسلط بر محیط ، کنترل خود ، تقویت خود باوری و افزایش اعتماد به نفس ، پالایش روانی ، افزایش مهار تکانه و شیوه های بیان خلاق در رویارویی با مشکلات ، تأکید می کنند . در این راستا هنردرمانی گروهی فرصت بودن در یک گروه دوستانه را فراهم می کند که باعث تجربه رشد هیجانی شده ، به ویژه برای کسانی که تجربه های خوبی در خانواده یا کلاس درس نداشته اند وکودکانی که نسبت به بودن در کنار بزرگسالان رغبت نشان نمی-دهند ، می توانند پس خوراند بیشتری از همسالان دریافت کنند . همچنین کودکانی که می ترسند احساسات خصمانه آنها غیر قابل قبول باشد ، گروه را نسبت به موقعیتهای درمانی دو نفری جایگاه بهتری خواهند یافت . از این طریق هنردرمانی باعث کاهش ناسازگاری ها و افزایش مهارت های اجتماعی ( دوست یابی و تعامل با دیگران ) ، درمان و شفابخشی آشفتگیهای روحی کودکان می شود و خلق ، نشاط ، عزت نفس و آگاهی آنها را بهبود می بخشد و از این جهت که هیچگونه عوارضی(عوارض جسمی و وابستگی دارویی) برای کودک به دنبال ندارد روش درمانی بسیار مفیدی است . فرضیه پنجم : نقاشی آزاد برکاهش نقص توجه دانش آموزان پسر ناشنوا تأثیر دارد. نتایج جدول 4- 8 نشان داد که نقاشی درمانی در کاهش نقص توجه و حواس پرتی دانش آموزان ناشنوا تأثیر داشته است. یافته های پژوهش حاضر با پژوهش التشولر (2004) و اسمیت و کوپر (2008) هنلی (2009 ، 2008) بیابانگرد(1384) ، ابراهیمی(1387) ، لینچ و چوسا (2010) ، زینعلی و خسروجاوید (1385) ، فرامرزی و همکاران (1388) همسو است . در تبیین این یافته می توان گفت افراد با اختلال نارسایی توجه ممکن است ویژگیهایی از قبیل رفتار تکانشی غیر عادی ، بی قراری یا بیش فعالی ، ناتوانی در تمرکز توجه ، یا ترکیبی از این گونه رفتارها را نشان دهند . در حقیقت اختلال نارسایی توجه گونه ای از فرایندهای جسمانی (نظیر اختلال عصبی یا شیمیایی ) است که با عوامل اجتماعی ، روان شناختی یا محیطی ( مانند سرخوردگی ، انزوای اجتماعی و ضعف آموزشی ) در تعامل است . کودکان دارای این اختلال اغلب در مدرسه با مشکلات قابل توجهی رو به رو هستند و هم به لحاظ آموزشی و هم از نظر اداره کلاس ، همواره چالش قابل ملاحظه ای را در مقابل معلمان قرار می دهند .
یاسمین فیاضی جهانگیر کرمی
- مقدمه تجزیه و تحلیل داده های پژوهش با استفاده از نرم افزار spss-19انجام گرفت. برای تعیین توزیع جامعه(نرمال بودن داده ها) از آزمون کولموگروف - اسمیرنوف استفاده شد، در آزمون های انجام شده سطح 05/0>p معنی دار در نظر گرفته شد. در این فصل ابتدا یافته های توصیفی بیان شده، پس از آن برای بررسی فرضیه های پژوهش، از شاخص آماری تحلیل ممیز به شیوه همزمان و گام به گام استفاده شده است. 4-2- یافته های توصیفی 4-1- وضعیت سنی نمونه مورد بررسی سن فراوانی درصد 14 سالگی 29 7/9 15 سالگی 154 3/51 16 سالگی 83 7/27 17 سالگی 28 3/9 عدم پاسخ دهی 6 2 همان گونه که در جدل 4-1 آمده است، 7/9 درصد نمونه مورد بررسی در سن 14 سالگی، 3/51 درصد در سن 15 سالگی، 7/27 درصد در سن 16 سالگی و 3/9 درصد در سن 17 سالگی قرار داشتند. جدول 4-2- وضعیت تحصیلات والدین در نمونه مورد بررسی وضعیت تحصیلی پدر مادر فراوانی درصد فراوانی درصد بیسواد 28 3/9 26 7/8 ابتدایی 24 8 47 7/15 سیکل 36 12 59 7/19 دیپلم 115 3/38 115 3/38 دانشگاهی 84 28 40 3/13 عدم پاسخ دهی 13 3/4 13 3/4 در بین نمونه پژوهش 3/9 درصد پدرشان بیسواد، 8 درصد دارای سواد ابتدایی، 12 درصد مدرک سیکل، 3/38 درصد دیپلم و 28 درصد دارای مدرک دانشگاهی بودند، همچنین 7/8 درصد مادرشان بیسواد، 7/15 درصد دارای سواد ابتدایی، 7/19 درصد سیکل، 3/38 درصد دیپلم و 3/13 درصد مادرشان دارای مدرک تحصیلی دانشگاهی بودند. نتایج در جدول 4-2 آمده است. جدول 4-3- وضیعت شغلی والدین در نمونه مورد بررسی وضعیت شغلی پدر مادر فراوانی درصد فراوانی درصد فوت شده 8 7/2 0 0 آزاد 140 7/46 8 7/2 دولتی 111 37 26 7/8 خانه دار 0 0 251 7/83 بازنشسته 28 3/9 2 7/0 عدم پاسخ دهی 13 3/4 13 3/4 همانگونه که در جدول 4-3 آمده است، 7/46 درصد نمونه شغل پدرشان آزاد و 37 درصد دولتی و 7/83 درصد مادرشان خانه دار و 7/8 درصد دارای شغل دولتی بودند. 4-3- یافته های مرتبط با فرضیه های پژوهش جدول 4-4- میانگین و انحراف استاندارد متغیرهای پژوهش در دو گروه متغیر گروه1: بدون رفتارهای پرخطر گروه2: دارای رفتارهای پرخطر کل میانگین انحراف استاندارد میانگین انحراف استاندارد میانگین انحراف استاندارد ادراک فرزند پروری درگیری مادر 40/14 83/1 49/14 30/2 44/14 07/2 حمایت مادر از خودمختاری 69/9 19/4 26/11 97/4 47/10 66/4 گرمی مادر 82/12 56/5 98/15 99/7 40/14 05/7 درگیری پدر 34/15 62/3 99/14 41/3 17/15 52/3 حمایت پدر از خودمختاری 90/16 15/4 66/18 64/4 78/17 48/4 گرمی پدر 10/21 76/6 30/25 07/9 19/23 25/8 نمره کل 27/90 62/16 70/100 22/20 47/95 20/19 حل مسئله اعتماد به حل مسئله 006/29 53/6 58/30 99/6 79/29 80/6 سبک گرایش- اجتناب 57/48 82/8 07/52 15/8 31/50 66/8 کنترل شخصی 64/17 78/5 41/20 31/4 02/19 28/5 نمره کل 78/104 30/15 31/112 50/14 53/108 35/15 خودتنظیمی 52/75 69/6 30/48 45/7 53/50 41/7 براساس نتایج به دست آمده 149 نفر از نمونه پژوهش در گروه یک (گروه بدون رفتار پرخطر) و 148 نفر نیز در گروه دو (گروه دارای رفتار پرخطر) قرار می گیرند(سه نفر به علت عدم پاسخ دهی از تحلیل کنار گذاشته شده اند). نتایج به دست آمده نشان می دهد که میانگین خرده مقیاس های ادراک سبک های فرزند پروری(درگیری مادر، حمایت مادر از خودمختاری، گرمی مادر، درگیری پدر، حمایت پدر از خودمختاری، گرمی پدر) در گروه بدون رفتار پرخطر 40/14، 69/9، 82/12، 34/15، 90/16و 10/21 می باشد و در گروه دارای رفتار پرخطر به ترتیب 49/14، 26/11، 98/15، 99/14، 66/18،30/25 می باشد. در گروه یک میانگین ادراک فرزندپروری 27/90 و در گروه دو 70/100 می باشد. بر این اساس میانگین نمره کل حل مسئله در گروه یک، 78/104 و در گروه دو ، 31/112 می باشد. میانگین خودتنظیمی در گروه بدون رفتار پرخطر 75/52 و در گروه دارای رفتار پرخطر، 30/48 می باشد. نتایج در جدول 4-4 آمده است. جدول 4-5: آزمون های برابری برای میانگین های خودتنظیمی در گروه ها متغیر لامبدای ویلکز f df1 df2 سطح معنی داری خودتنظیمی 91/0 25/29 1 295 001/0 نقش خودتنظیمی: خود تنظیمی توان پیش بینی رفتارهای پرخطر را دارد. آزمون های برابری برای میانگین های در گروه ها نشان می دهد که بین دو گروه تفاوت میانگین ها معنادار است. نتایج آماری نشان می دهند (لامبدای ویلکز، f و سطح معنی داری) خودتنظیمی در گروه ها از هم متمایز شده اند، یعنی بین دو گروه افراد دارای رفتارهای پرخطر و افراد بدون رفتارهای پرخطر به طور کلی در خود تنظیمی تفاوت وجود دارد، پس می توان گفت که خود تنظیمی پیش بین بروز رفتارهای پرخطر است. نتایج در جدول 4-5 آمده است. جدول 4-6: خلاصه اطلاعات مربوط به تابع ممیز متغیر پیش بین خودتنظیمی متغیر تعداد تابع مقدار ویژه درصد واریانس لامبدای ویلکز مجذورکای df معناداری تابع ممیز خودتنظیمی 1 09/0 100 91/0 84/27 1 001/0 اطلاعات مندرج در جدول 4-5 برای بررسی نقش خودتنظیمی در بروز رفتارهای پرخطر هستند. در این جدول تابع ممیز برای متغیر پیش بین خودتنظیمی ملاحظه می شود. همان گونه که در جدول 4-5 آمده است، با توجه به لامبدای کوچکتر از 1 و سطح معنی داری 001/0p< ، خودتنظیمی تابع ممیز معناداری دارد و این تابع جداگانه برای این متغیر، برای تبیین متغیر وابسته، یعنی عضویت گروهی، از قدرت تشخیصی خوبی برخوردار می باشد. در ضمن می توان گفت که رابطه ی دقیقی بین ارزش ویژه تابع(09/0)، آماره مجذور کای(84/27)، لامبدای ویلکز(91/0) و همبستگی متعارف(30/0) وجود دارد. به بیان دیگر، روابط بین ارزش ویژه تابع، مجذور کای و همبستگی متعارف؛ مثبت، و روابط بین شاخص-های مذکور با لامبدای ویکلز منفی می باشد. بدین لحاظ با توجه به هرکدام از این شاخص ها می توان نیرومندی تابع ممیز را در تشخیص عضویت گروهی ارزیابی کرد. در حالت کلی هر متغیری که لامبدای ویکلز کوچکتری دارد از قدرت تشخیص عضویت گروهی بهتری برخوردار است. نکته دیگر آن است که هر متغیرکه ارزش ویژه تابع، مجذور کای یا همبستگی متعارف آن بزرگتر باشد از اهمیت تشخیصی بهتری برخوردار است. شاخص های مقدار ویژه و مجذور کای نیز چنین کاربردی دارند و هر متغیری که دارای مقدار ویژه بیشتر و مجذور کای بیشتری باشد از اهمیت تشخیصی بیشتری برخوردار است. جدول 4-7- مرکز واره داده ها و ضریب کاپا برای بررسی نقش خودتنظیمی متغیر مرکزواره داده ها پیش بینی عضویت گروهی ضریب کاپا معناداری ضریب کاپا گروه 1 گروه 2 خودتنظیمی 31/0 31/0- 62 70/0- 02/0 در مورد هرکدام از شاخص هایی که در جداول 4-6 و 4-7 آمده است، توضیح مختصری در پی می آید. 1- تعداد تابع: از آن جا که در پژوهش حاضر با دو گروه افراد دارای رفتارهای پرخطر و افراد بدون رفتارهای پرخطر سروکار داشته ایم بنابراین یک تابع به دست آمده است. 2- مقدار ویژه: مقدار ویژه بیانگر دقیق بودن تابع ممیز است. مقدار ویژه هر تابع تفکیکی، ارزش آن تابع را نشان می دهد. در این پژوهش مقدار ویژه خودتنظیمی09/0 می باشد. 3- درصد واریانس: چون در بررسی نقش خودتنظیمی، با یک تابع ممیز مواجه هستیم، بدیهی است که مقدار واریانس 100 باشد. 4- همبستگی متعارف: این همبستگی در واقع بیانگر همبستگی بین نمره های متغیر پیش بین و سطح متغیر وابسته است. در این پژوهش متغیر خودتنظیمی30 درصد واریانس متغیر وابسته(رفتارهای پرخطر) را تبیین می کند. 5- لامبدای ویلکز: مقدار لامبدای ویلکز آن بخش از واریانس متغیر وابسته است که تبیین نشده است، بنابراین به ضریب عدم تبیین معروف گشته است. 6- مجذور کای: این آماره معنی داری تفکیک دو سطح از تابع متغیر وابسته را نشان می دهد. هرچه این مقدار بیشتر باشد تابع ممیز از قدرت تمییز بیشتری برخوردار است. همان گونه که در جدول 4-6 آمده است خودتنظیمی دارای مجذور کای 84/27 است. 7- مرکز واره: مرکز واره داده های هر گروه، همان میانگین نمره های پیش بین آن گروه است. با توجه به نتایج به دست آمده برای پیش بینی نقش خودتنظیمی در پیش بینی رفتارهای پرخطر، نقطه برش رفتارهای پرخطر صفر است، یعنی اگر نمره-های یک فرد در معادله ممیز محاسبه شده گذاشته شود و نمره او مثبت باشد پیش-بینی می شود که به گروه 1 (بدون رفتار پرخطر)، و اگر منفی باشد به گروه 2 (دارای رفتار پرخطر)تعلق دارد. با توجه به جدول مرکز واره گروه بدون رفتار پرخطر؛ مثبت، و گروه دارای رفتار پرخطر؛ منفی است. 8- پیش بینی عضویت گروهی: قدرت دسته بندی هر متغیر را برای گروه بندی نشان می دهد. همان گونه که در جدول 4-7 آمده است، متغیر خودتنظیمی دارای پیش بینی عضویت گروهی 62/0 می باشد. 9- ضریب کاپا: این ضریب دقت اصلاح شده پیش بینی را نشان می دهد. همانگونه که در جدول 4-7 آمده است ضریب کاپا برای خودتنظیمی 70/0- می باشد که در سطح 02/0 p< معنادار است و این بدان معنی است که تابع ممیز خودتنظیمی به طور معنی داری قدرت پیش بینی دارد. جدول 4-8: آزمون های برابری برای میانگین های شیوه فرزند پروری در گروه ها متغیر لامبدای ویلکز f df1 df2 سطح معنی داری درگیری مادر 1 14/0 1 295 70/0 حمایت مادر از خودمختاری 97/0 66/8 1 295 004/0 گرمی مادر 95/0 64/15 1 295 001/0 درگیری پدر 99/0 75/0 1 295 38/0 حمایت پدر از خودمختاری 96/0 77/11 1 295 001/0 گرمی پدر 93/0 49/20 1 295 001/0 نمره کل 92/0 56/23 1 295 001/0 نقش شیوه فرزندپروری والدین: شیوه فرزندپروری والدین توان پیش بینی رفتارهای پرخطر را دارد. نتایج تحلیل داده ها نشان داد که از خرده مقیاس های شیوه فرزندپروری والدین؛ خرده مقیاس های حمایت مادر از خودمختاری، گرمی مادر، حمایت پدر از خودمختاری، گرمی پدر و نمره کل ادراک فرزندپروری والدین در پیش بینی بروز رفتارهای پرخطر نقش دارند. همان گونه که در جدول 4-8 آمده است، لامبدای ویلکز، f و سطح معنی داری در این خرده مقیاس ها و نمره کل ادراک فرزندپروری والدین از یکدیگر متمایز شده اند، یعنی بین دو گروه از این لحاظ تفاوت معناداری وجود دارد. پس می-توان گفت که شیوه فرزندپروری والدین پیش بین بروز رفتارهای پرخطر می باشد. جدول 4-9: خلاصه اطلاعات مربوط به تابع ممیز متغیر پیش بین شیوه فرزندپروری والدین متغیر تعداد تابع مقدار ویژه درصد واریانس لامبدای ویلکز همبستگی متعارف مجذورکای df معناداری تابع ممیز درگیری مادر 1 00/0 100 1 02/0 14/0 1 70/0 حمایت مادر از خودمختاری 1 02/0 100 97/0 16/0 52/8 1 004/0 گرمی مادر 1 05/0 100 95/0 22/0 21/15 1 001/0 درگیری پدر 1 003/0 100 99/0 05/0 75/0 1 38/0 حمایت پدر از خودمختاری 1 04/0 100 96/0 19/0 52/11 1 001/0 گرمی پدر 1 06/0 100 93/0 25/0 78/19 1 001/0 نمره کل 1 08/0 100 92/0 27/0 63/22 1 001/0 با توجه به اطلاعاتی که در جدول 4-9 آمده است، می توان برای بررسی نقش شیوه فرزندپروری به پاسخ های دقیق تری دست یافت. همان گونه که در این جدول آمده است (با توجه به سطح معنی داری) خرده مقیاس های حمایت مادر از خودمختاری، گرمی مادر، حمایت پدر از خودمختاری، گرمی پدر و نمره کل ادراک فرزندپروری والدین در پیش بینی بروز رفتارهای پرخطر نقش دارند. اما مقدار ویژه در هرکدام از این خرده مقیاس های از خودتنظیمی کمتر است و این یعنی ادراک فرزندپروری در پیش بینی رفتارهای پرخطر از قدرت تشخیصی کمتری نسبت به خودتنظیمی برخوردار است. نمره کل شیوه فرزندپروری با مقدار ویژه 08/0 از خرده مقیاس ها قدرت تشخیصی بیشتری دارد. اما از بین خرده مقیاس ها، خرده مقیاس گرمی پدر با مقدار ویژه 06/0 بیشتر از سایر خرده مقیاس ها توان پیش بینی را دارد. نمره کل ادراک فرزندپروری می تواند 27 درصد واریانس رفتارهای پرخطر را تبیین کند (همبستگی متعارف = 27/0). خرده مقیاس های گرمی پدر، گرمی مادر، حمایت پدر ازخودمختاری، و حمایت مادر از خود مختاری به ترتیب با همبستگی های متعارف 25/0، 22/0، 19/0، و 16/0 توان پیش بینی بروز رفتارهای پرخطر را دارند. دو خرده مقیاس درگیری مادر و درگیری پدر نقش معناداری در پیش بینی بروز رفتارهای پرخطر را ندارند. نتایج در جدول 4-9 آمده است. جدول 4-10- مرکز واره داده ها و ضریب کاپا برای بررسی نقش شیوه فرزندپروری والدین متغیر مرکزواره داده ها پیش بینی عضویت گروهی ضریب کاپا معناداری ضریب کاپا گروه 1 گروه 2 درگیری مادر 02/0 02/0 5/47 01/0 15/0 حمایت مادر از خودمختاری 17/0- 17/0 2/58 04/0 01/0 گرمی مادر 22/0- 23/0 9/57 11/0 01/0 درگیری پدر 05/0 05/0- 5/51 0 98/0 حمایت پدر از خودمختاری 19/0- 20/0 2/53 17/0 001/0 گرمی پدر 26/0- 26/0 3/60 18/0 001/0 نمره کل 28/0- 28/0 9/58 06/0- 01/0 همانگونه که در جدول 4-10 آمده است تابع ممیز برای خرده مقیاس های گرمی پدر، گرمی مادر، حمایت پدر از خودمختاری، حمایت پدر از خودمختاری و نمره کل شیوه فرزندپروری به طور معنی داری قدرت اصلاح شده پیش بینی رفتارهای پرخطر را دارند. جدول 4-11: آزمون های برابری برای میانگین های حل مسئله در گروه ها متغیر لامبدای ویلکز f df1 df2 سطح معنی داری اعتماد به حل مسئله 98/0 01/4 1 295 04/0 سبک گرایش- اجتناب 95/0 62/12 1 295 001/0 کنترل شخصی 93/0 93/21 1 295 001/0 نمره کل 94/0 95/18 1 295 001/0 نقش حل مسئله: حل مسئله توان پیش بینی رفتارهای پرخطر را دارد. نتایج تحلیل داده ها نشان داد که خرده مقیاس های حل مسئله و نمره کل آن در پیش بینی بروز رفتارهای پرخطر نقش دارند. همان گونه که در جدول 4-11 آمده است، لامبدای ویلکز، f و سطح معنی داری در این خرده مقیاس ها و نمره کل از یکدیگر متمایز شده اند، یعنی بین دو گروه از این لحاظ تفاوت معناداری وجود دارد. پس می توان گفت که حل مسئله پیش بین بروز رفتارهای پرخطر می باشد. جدول 4-12: خلاصه اطلاعات مربوط به تابع ممیز متغیر پیش بین حل مسئله متغیر تعداد تابع مقدار ویژه درصد واریانس لامبدای ویلکز همبستگی متعارف مجذورکای df معناداری تابع ممیز اعتماد به حل مسأله 1 01/0 100 98/0 11/0 98/3 1 04/0 سبک گرایش-اجتناب 1 04/0 100 95/0 20/0 34/12 1 001/0 کنترل شخصی 1 07/0 100 93/0 26/0 12/21 1 001/0 نمره کل 1 06/0 100 94/0 24/0 33/18 1 001/0 همان گونه که در جدول 4-12 آمده است (با توجه به سطح معنی داری) خرده مقیاس های حل مسئله و نمره کل در پیش بینی بروز رفتارهای پرخطر نقش دارند. خرده مقیاس کنترل شخصی با مقدار ویژه 07/0 از سایرخرده مقیاس ها قدرت تشخیصی بیشتری دارد. این خرده مقیاس می تواند 26 درصد واریانس رفتارهای پرخطر را تبیین کند(همبستگی متعارف آن 26/0 است). نمره کل حل مسئله می تواند 24 درصد واریانس رفتارهای پرخطر را تبیین کند (همبستگی متعارف = 24/0). همبستگی متعارف خرده مقیاس اعتماد به حل مسئله 11/0 می باشد یعنی می تواند 11 درصد واریانس رفتارهای رخطر را تبیین کند، همچنین خرده مقیاس گرایش – اجتناب توان تبیین 20 درصد واریانس رفتارهای پرخطر را دارد. جدول 4-13- مرکز واره داده ها و ضریب کاپا برای بررسی نقش حل مسئله در پیش بینی رفتارهای پرخطر متغیر مرکزواره داده ها پیش بینی عضویت گروهی ضریب کاپا معناداری ضریب کاپا گروه 1 گروه 2 اعتماد به حل مسئله 11/0- 11/0 2/51 02/0 27/0 سبک گرایش- اجتناب 20/0- 20/0 2/54 10/0 002/0 کنترل شخصی 25/0- 25/0 6/55 23/0 001/0 نمره کل 27/0- 27/0 3/61 12/0 02/0 همانگونه که در جدول 4-13 آمده است تابع ممیز برای تمام خرده مقیاس های حل مسئله و نمره کل(غیر از خرده مقیاس اعتماد به حل مسئله) به طور معنی داری قدرت اصلاح شده پیش بینی رفتارهای پرخطر را دارند. جدول 4-14: خلاصه یافته های تابع ممیز متعارف به روش تحلیل همزمان و گام به گام اطلاعات مهم مربوط به تابع ممیز روش همزمان روش گام به گام تعداد تابع 1 1 مقدار ویژه 26/0 22/0 درصد واریانس 100 100 درصد تراکمی 100 100 همبستگی متعارف 45/0 42/0 لامبدای ویلکز 79/0 81/0 مجذور کای 28/68 85/58 درجه آزادی 11 4 سطح معنی داری 001/0 001/0 مرکز واره داده ها گروه یک 51/0- 46/0- گروه دو 51/0 47/0 پیش بینی عضویت گروهی 7/68 67 ترکیب خطی خودتنظیمی، ادراک فرزندپروری والدین و حل مسئله توان پیش بینی بروز رفتارهای پرخطر را دارند. برای بررسی نقش نرکیب خطی متغیرهای خودتنظیمی، ادراک فرزندپروری والدین و حل مسئله برای پیش بینی بروز رفتارهای پرخطر از تحلیل ممیز استفاده شد و همه متغیر ها به روش همزمان و سپس گام به گام وارد معادله ممیز شدند. نتایج تحلیل ممیز به هر دو روش در جدول 4-14 آمده است. 1- تعداد تابع در این معادله یک است، زیرا که پژوهش در مورد دو گروه است. 2- مقدار ویژه در روش تحلیل همزمان 26/0 و در روش تحلیل گام به گام 22/0 به دست آمد، یعنی میزان دقت تابع ممیز در روش همزمان 26/0 و در روش گام به گام 22/0 است. 3- از آن جایی که تعداد تابع ممیز 1 است، پس مقدار واریانس 100 است. 4- همبستگی متعارف در روش همزمان 45/0 و در روش گام به گام 42/0 است. یعنی ترکیب خطی متغیر ها در روش همزمان 45 درصد واریانس رفتارهای پرخطر (متغیر وابسته) را تبیین می کند و در روش گام به گام این ترکیب 42 درصد واریانس رفتارهای پرخطر را تبیین می کند، در واقع ترکیب خطی این متغیرها پیش بین خوبی برای بروز رفتارهای پرخطر می باشد. 5- مجذور کای در روش همزمان 28/68، و در روش گام به گام 85/58 است ( یعنی قدرت تفکیک تابع در هر دو روش). 6- لامبدای ویلکز نیز که بخش تبیین نشده است در جدول آمده است. 7- با توجه به نتایج مربوط به مرکز واره داده ها، برای پیش بینی نقش متغیر ها نقطه برش صفر است، یعنی نمره مربوط به گروه یک منفی و گروه دو مثبت است. جدول 4-15: خلاصه یافته های تحلیل ممیز به روش گام به گام برای متغیر های وارد شده گام متغیر وارد شده لامبدای ویلکز df1 df2 df3 f آماره df1 df2 سطح معنی داری 1 خودتنظیمی 91/0 1 1 295 25/29 1 295 001/0 2 کنترل شخصی 86/0 2 1 295 62/22 2 295 001/0 3 شیوه فرزندپروری 83/0 3 1 295 02/20 3 295 001/0 4 درگیری پدر 81/0 4 1 295 24/16 4 295 001/0 در جدول 4-15 تحلیل ممیز به روش گام به گام آمده است. جدول 4-16: ضرایب استاندارد، غیر استاندارد و ساختاری به روش همزمان کد متغیر پیش بین ضرایب استاندارد تابع ضرایب غیراستاندارد تابع ضرایب ساختاری 1x خودتنظیمی 58/0- 33/0- 61/0- 2x شیوه فرزندپروری والدین 54/0 3x کنترل شخصی 24/0 07/0 52/0 4x گرمی پدر 47/0 10/0- 51/0 5x حل مسئله 12/1 08/0- 49/0 6x گرمی مادر 17/0 02/0 44/0 7x سبک گرایش – اجتناب 78/0- 04/0 40/0 8x حمایت پدر از خودمختاری 25/0 05/0 38/0 9x حمایت مادر از خودمختاری 05/0- 01/0- 33/0 10x اعتماد به حل مسئله 71/0- 09/0- 22/0 11x درگیری پدر 26/0- 07/0- 09/0- 12x درگیری مادر 24/0 11/0 04/0 ضرایب ساختاری تابع ممیز، ماتریس ضرایب همبستگی هر متغیر با تابع (نمره ی پیش بینی شده ی گروهی با نمره ی ممیز) است. این همبستگی ها به عنوان همبستگی های متغیر متعارف یا بارهای ممیز نامیده می-شوند. این بارها از نظر مفهومی مشابه بارهای عاملی در تحلیل عوامل هستند. ضرایب ساختاری کمک می کنند تا سهم متغیرها در تفاوتهای گروهی مشخص شوند. همان گونه که در جدول4-16 آمده است، بیشترین ضریب ساختاری به ویژگی نمره کل شیوه فرزندپروری تعلق دارد. خرده مقیاس گرمی پدر، در جایگاه دوم قرار دارد. خرده مقیاس درگیری مادر با 04/0 کمترین ضریب ساختاری را دارد. جدول 4-17: ضرایب استاندارد، غیر استاندارد و ساختاری به روش گام به گام کد متغیر ضرایب استاندارد تابع ضرایب غیر استاندارد تابع ضرایب ساختاری 1x خودتنظیمی 47/0- 06/0- 66/0- 2x کنترل شخصی 52/0 10/0 57/0 3x شیوه فرزندپروری 58/0 03/0 59/0 4x درگیری پدر 29/0- 08/0- 10/0- مقدار ثابت - 30/0- - در جدول 4-17 ضرایب استاندارد، غیر استاندارد و ساختاری به روش گام به گام آمده است. بین خطر پذیری و جرم نوجوانان اشتراک فراوانی وجود دارد. چنان چه برای پیشگیری از این قبیل رفتارهای ناسازگارانه تمهیدات لازم صورت نگیرد، نوجوانان با انجام خطاها و خطرهایی که به نظر ساده می رسند، برای ارتکاب جرم و بزه آماده می شدند و طبعا عدم توجه به این موضوع بنیادین، کار مراکز قضایی و کارکرد قوانین جزایی را دشوار می سازد. ادراک خطر پذیری نوجوانان و تاکید بر آن به عنوان اقتضای قابل انتظار این دوره سنی و نه به عنوان رفتاری انحرافی مجرمانه، امکان شناخت و پیشگیری از فرایند جرم پذیری را در نوجوانان واقع بینانه تر می سازد. به عبارت دیگر پیش از آن که مراکز قانونی مستقیما بر نوجوانان جرم و مجازات های حقوقی تاکید کنند، باید تغییرات احساسی و فیزیکی و شرایط اجتماعی و خانوادگی آن ها را در گرایش به خطر پذیری در نظر بگیرند. چرا که وقوع گسترش جرم در دوره های جوانی و نوجوانی ارتکاب به رفتارهای پرخطر در دوره های راهنمایی و دبیرستان آغاز می شود، زمانی که فشارهای زیستی و روانی دوران بلوغ و بروز مشکلات ارتباطی و اجتماعی با خانواده و همسالان ، رقابت ها و عدم موفقیت های تحصیلی ، کمبود ارتباطات سالم و عدم تاب آوری ، زمینه را برای ارتکاب و گرایش فرد به سوء مصرف مواد و الکل، خطر پذیری جنسی، فرار از منزل، دزدی و خشونت فراهم می سازد؛ نوجوانی دوره تغییرات بزرگ است؛ تغییرات سریع احساسی، فیزیکی و اجتماعی ( آخنباخ و گیتلمن، 2003). عوامل زمینه ساز رفتارهای پر خطر می تواند پیچیده باشد و اغلب از این نشأت می گیردکه کودک به اندازه کافی توانایی "نه گفتن" به درگیر شدن در این رفتارها را ندارد. والدین و سازمان های جامعه باید مسائلی مانند خشونت خانوادگی، فقر، بیماری روانی، مهارت های میان فردی ضعیف، کسری یادگیری ورشد و تحول ناکارآمد را که ممکن است با چنین رفتارهای مرتبط باشد، درنظر داشته باشند(گازمن و بوش،2007). بررسی رفتارهای پر خطر از حیث نتایجی که برای زندگی ، سلامتی و رشد روانی و اجتماعی نوجوانان به همراه می آورد از قبیل : بیماریهای روحی و روانی هم چون افسردگی ، ناخوشی و حتی مرگ ( ایروین ، 1993)، ایدز و بیماریهای جنسی ( مارکویبز و گالبن ، 2004 ) ، ترک تحصیل ، فرار از مدرسه، عدم موفقیت تحصیلی و شغلی ( جسور ، 1992)، و درگیری در جرائم مختلف دارای اهمیت است. فرضیه 1- شیوه فرزندپروری والدین قدرت پیش بینی رفتارهای پرخطر را دارد. نتایج تحلیل داده ها نشان داد که از خرده مقیاس های شیوه فرزندپروری والدین؛ خرده مقیاس های حمایت مادر از خودمختاری، گرمی مادر، حمایت پدر از خودمختاری، گرمی پدر و نمره کل شیوه فرزندپروری والدین در پیش بینی بروز رفتارهای پرخطر نقش دارند. این یافته با پژوهش های لوبر، استوتامر(1987)؛ مک لاناهان(1999)؛ کلارک،گراس(2005)؛ دی وور،گینسبورگ(2005)؛ دروگر، پاکدامن، حیدری(1384)؛ رضائیان و همکاران(1385)؛ خسروی، کیامنش، بنی جمال، نیک منش(1386)؛ یوسفی(1386)؛ نیومانل،هریسونل، داشیفل، داویسل(2008)؛ اسچوارز و همکاران(2009)؛ گونزالس(2010)؛ الوواتسین، آددیورا(2010)؛ رحمتی نجار و همکاران(1389)؛ احمدی و همکاران(1391)؛ رحمانی و همکاران(1392) هماهنگ است. والدینی که از خودمختاری نوجوانانشان حمایت می کنند، به فرزندان خود اعتماد به نفس می دهند. بنابراین این نوجوانان توانایی بالاتری در زندگی و در رویارویی با مشکلات دارند، و کمتر به سمت رفتارهای پرخطر و مضر برای سلامتی شان می روند. در واقع فرزندان والدینی که از نظر هیجانی و عاطفی مورد حمایت قرار نمی گیرند، احساسات منفی زیادی را تجربه می کنند؛ قابل تصور است که این نوجوانان برای کاهش احساسات منفی خود دست به هر کاری بزنند. والدین گرم، همیشه برای نوجوان خود وقت دارند، نسبت به نیازها و مشکلات نوجوان حساسند و با توجه بیشتری با نوجوان خود ارتباط برقرار می کنند. درنتیجه می توانند در موقعیتی که نوجوان به خطا رفته است، به نحوی کارآمد رفتار کرده و به موقع نوجوان را از ورطه نجات دهند. این والدین مشوق و صمیمی هستند و نوجوان را به سوی فعالیت های سازنده و آینده ای روشن تر سوق می دهند. والدین گرم و حامی، به طور غیر مستقیم بر رفتار فرزندشان کنترل دارند و با صمیمیتی که بین خود و نوجوانشان ایجاد کرده اند، احتمال رفتارهای پرخطر را در وی کاهش می دهند. فرضیه 2- سبک های حل مسئله در نوجوانان قدرت پیش بینی رفتارهای پرخطر را دارد. نتایج تحلیل داده ها نشان داد که خرده مقیاس های حل مسئله و نمره کل آن در پیش بینی بروز رفتارهای پرخطر نقش دارند و این یافته با نتایج پژوهش های آبل،آدامز، استیونسون(1994)؛ آقا یوسفی،شریف(1390)؛ حبیبی و همکاران(1390)؛ فرونکنچتا،بریلینسکیا(2013) و خوشنوای فومنی، سیدفاطمی، بهبانی، حسینی(1392) همخوانی دارد. حل مسئله عبارت است از یک فرایند منطقی و منظم که به فرد کمک می کند تا در موقع بروز مشکلات، بتواند بهترین راه حل را انتخاب کند. بالا بودن این مهارت به فرد کمک می کند در رویارویی با مشکلات نسبت به بقیه افراد در همان موقعیت بهتر عمل کند و امکان ترقی را برای خود فراهم کند. نقص در حل مسأله ممکن است منجر به انعطاف ناپذیری شدید، عمل تکانشی بدون درنظر گرفتن راههای دیگر و یا عدم پیش بینی نتایج در فرد شود. در مواردی که فرد تکانشی عمل می کند، ممکن است به مصرف مواد، الکل و یا رفتارهای پرخطر جنسی بپردازد. به این علت که فرد نتوانسته موقعیت را مدیریت کند و راه حل های دیگر را برای حل مشکلش جستجو کند، در نتیجه به اولین گزینه پیش رو برای کاهش مشغولیت ذهنی خود عمل کرده و درگیر رفتارهای پرخطر می شود. یا در مواردی که فرد به علت نقص در مهارت حل مسئله نمی تواند نتیجه عمل خود را پیش بینی کند، مثلاً فردی که به دعوت دوستان پاسخ گفته و از منزل فرار می کند، نمی تواند عاقبت کار خود را در نظر بگیرد و از بروز آن جلوگیری کند. بلکه تکانشی عمل کرده، به راههای دیگر حل مشکلش فکر نمی کند و به فکر فرار می افتد. از این رو رفتار پرخطر همانطور که داده ها نشان دادند، ارتباط مستقیمی با مهارت حل مسئله دارد و فردی که این مهارت را در خود توسعه می دهد، می تواند در برابر مشکلات ایمن تر بوده و منطقی تر عمل کند. فرضیه 3- راهبردهای خودتنظیمی در نوجوانان قدرت پیش بینی رفتارهای پرخطر را دارد. نتایج تحلیل داده ها نشان دادند که خودتنظیمی توانایی پیش بینی رفتارهای پر خطر در نوجوان را دارد. این یافته با نتایج پژوهش های کراکت،رافائلی،شن(2006)؛ کویین،فروم(2010)؛یگر،فیلیپس،هویس(2010) همخوان است. خودتنظیمی مهارتی است که به فرد اجازه می دهد تا از موانع، مشکلات، و مزاحمت های گوناگون آگاه شده ، به بررسی و ارزیابی شرایط بپردازد و درباره آن تأمل کند. بنابراین فردی که خودتنظیمی بالایی دارد در انتخاب مسیر و هدف زندگی اش ، موفق تر عمل می کند و می تواند پیش از آن که به عمل بپردازد، آینده را در نظر گرفته و به نتایج و پیامدهای عملش فکر کند. منطقی به نظر می رسد که این افراد کمتر در رفتارهای پرخطر درگیر شوند زیرا می توانند پیامدهای کارشان را در نظر بگیرند و از عواقب آن جلوگیری کنند. فرضیه 4-ترکیب خطی شیوه فرزندپروری والدین، سبک های حل مسئله و راهبردهای خودتنظیمی قدرت پیش بینی رفتارهای پرخطر را دارد. نتایج تحلیل داده ها نشان داد که نمره کل شیوه فرزندپروری والدین، خرده مقیاس کنترل شخصی از زیر مقیاس های حل مسئله و خودتنظیمی قادر به پیش بینی رفتارهای پرخطر هستند. در پژوهش وانگ(2008) ، واحدی (1390)، ژان اچ،ایکسیااوجیا(2012) و زینالی و همکاران(2013) میان شیوه فرزند پروری والدین، خودتنظیمی و رفتارهای پرخطر رابطه وجود داشته است. در تبیین این یافته می توان از نظریه خودتعیین گری استفاده کرد. بر طبق این نظریه افرادی که از سبک فرزند پروری گرم، درگیر و حامی برخوردار باشند، خودتنظیمی بالاتری خواهند داشت. بنابراین قادرند که به آینده نگری بپردازند و از رفتارهای پر خطر برای سلامتی و آینده شان دوری کنند. این افراد به علت سبک خاص فرزندپروری والدینشان ، از مهارت حل مسئله بالاتری نیز برخوردارند ، در نتیجه بهتر می توانند در مورد مسایل تصمیم گرفته و بهترین راه حل را انتخاب کنند. در این سن بنا بر نظر اریکسون، مرحله هویت در برابر سردرگمی نقش است. نوجوانانی که در خانواده های مشکل دار از نظر اجتماعی، جسمانی و یا روانی زندگی می کنند، به جای تثبیت هویت خود، به سوی رفتارهای پرخطر کشیده شده و هویت کاذب به دست می آورند. خودتنظیمی پایین باعث می شود که نوجوان در توجه، استدلال انتزاعی، قضاوت، نظارت بر خود و کنترل حرکتی مشکل پیدا کند. در این شرایط نوجوان نمی تواند در بخورد با مسائل درست فکر کند و یا قضاوت درستی داشته باشد، بنابراین به علت قضاوت نادرست از والدین دوری کرده و به سوی همسالان منحرف کشیده شده و از آنها الگو برداری کنند.نتیجه چنین کششی رفتارهای نادرست و پرخطر است. چون در اکثر اوقات دوستان این نوجوانان لذات آنی و زودگذر را فراموش کردن مسئله پیشنهاد می کنند و به دلیل این که این نوجوانان مهارت حل مسئله پایین تری دارند و نمی توانند در مواجهه با یک مسئله راه حل های مختلف را در نظر بگیرند، و اضافه بر این توجه و آینده نگری کمی دارند، به دعوت دوستان خود پاسخ گفته و به عواقب و سرانجام کارشان فکر نمی کنند و در دام رفتارهای پرخطر گیر می کنند.
چیمن سعیدی محسن حجت خواه
یکی از موضوعات مهم در روابط بین فردی و درون فردی که از جایگاه مهمی در روان شناسی تحولی نگر برخوردار می باشد، شناخت اجتماعی است. طی دهه های اخیر بررسی علمی این نوع شناخت مورد توجه روانشناسان قرار گرفته و به بررسی سازه های آن پرداخته اند. نظریه ذهن مهم ترین مولفه شناخت اجتماعی و یک عمل شناختی است که گزارش نگرشهای گزاره ای، اسناد این نگرشها به دیگران و استفاده از آن برای توضیح و پیش بینی رفتار را مقدور می سازد و به عنوان مکانیسمی خاص جهت درک حالات درونی دیگران و پردازش حالات ذهنی آنها در تحول شناخت اجتماعی نقش حیاتی دارد. درک بهتر از روانشناسی انسانها و تحول شناخت اجتماعی با تحولاتی که در محتوا و سطح سازمان یافتگی نظریه ذهن در کودکان رخ می دهد، مشخص می گردد. از عوامل موثر بر اکتساب و تحول نظریه ذهن می توان به مهارتهای زبانی و مهارتهای اجتماعی اشاره کرد. هدف از اجرای پژوهش حاضر بررسی تحول نظریه ذهن و رابطه آن با مهارتهای زبانی و مهارتهای اجتماعی کودکان نارساخوان است. این پژوهش از نوع کاربردی است و جامعه آماری شامل کلیه کودکان نارساخوان ساکن در شهر سنندج می باشد. نمونه شامل 60 کودک با تشخیص اختلال نارساخوانی بود که به صورت نمونه گیری در دسترس از مراکز اختلالات یادگیری سنندج انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون نظریه ذهن 38 سوالی (tom test-38)، آزمون رشد زبان (told-p:3) و پرسشنامه مهارتهای اجتماعی (ssrs) فرم والدین می باشد و داده ها توسط برنامه آماری spss-20 آنالیز شدند. نتایج حاصله نشان داد روند تحول نظریه ذهن در کودکان نارساخوان با توجه به سن صعودی است و تئوری ذهن با مهارتهای زبانی و مهارتهای اجتماعی همبستگی معنادار دارد. همچنین بین مهارتهای زبانی و مهارتهای اجتماعی این کودکان همبستگی معنادار وجود دارد و در کارکرد کلی کودکان نارساخوان در آزمون نظریه ذهن، تفاوت معناداری میان دو جنس وجود ندارد.
زهرا زینی وند آسیه مرادی
چکیده: پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه ترس از موفقیت، احساس شرم و گناه با نشانگان وانمود گرایی انجام گرفته است و طرح تحقیق از نوع توصیفی و همبستگی می¬باشد. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان دختر تحصیلات تکمیلی (مقطع ارشد و دکترا) دانشگاه رازی شهر کرمانشاه در سال تحصیلی 93- 1392 بود. که از میان آن¬ها، تعداد300 نفر با استفاده از روش تصادفی ساده انتخاب شدند. سن افراد شرکت کننده در محدوده بین 21 سال تا 35 سال قرار دارد و میانگین آن 08/26 با انحراف استاندارد 17/3 است. سپس مقیاس نشانگان وانمود¬ گرایی کلانس و ایمز(1987)، پرسش¬نامه ترس از موفقیت هورنر (1976) و مقیاس عاطفه خودآگاه تانگ نی(1989) در میان آن¬ها توزیع گردید.برای تحلیل داده¬ها در سطح توصیفی، فراوانی، میانگین و انحراف استاندارد محاسبه گردید و در سطح آمار استنباطی، آزمون همبستگی چندگانه و رگرسیون ساده به کار برده شد. نتایج تجریه و تحلیل¬ها نشان داد که میان نشانگان وانمود گرایی و ترس از موفقیت، همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. و همچنین ارتباط مثبت و معنی¬داری، بین نشانگان وانمودگرایی و احساس شرم و گناه دیده می¬شود. بدین معنی که دانشجویان دارای نشانگان وانمود گرایی، احساس شرم و گناه و ترس از موفقیت را نیز نشان داده اند.
سمانه هراتیان کامران یزدانبخش
مصرف مواد در نوجوانان یکی از چالش¬برانگیزترین مسائل بهداشتی و روانی-اجتماعی جوامع است. پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه طرحواره¬¬های ناسازگار اولیه، هیجان¬خواهی و الگوهای ارتباطی خانواده با گرایش به سوء-مصرف مواد مخدر در دانش¬آموزان دختر انجام شده است. این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود و جامعه آماری پژوهش شامل دانش¬آموزان دختر دوره دوم متوسطه ناحیه یک شهر کرمانشاه که در سال تحصیلی 93-92 مشغول به تحصیل بودند. با استفاده از فرمول کوکران 357 نفر به روش نمونه¬گیری خوشه¬ای چندمرحله¬ای انتخاب شدند. اطلاعات توسط پرسشنامه¬های طرحواره¬های ناسازگار اولیه یانگ (فرم کوتاه، 2005)، هیجان خواهی (آرنت، 1993)، الگوهای ارتباطی خانواده (ریچی و فیتزپاتریک، 1990) و گرایش به اعتیاد (وید و همکاران، 1992) جمع¬آوری شد. سپس داده¬های دریافتی با استفاده از نرم¬افزار spss20 به روش همبستگی و رگرسیون مورد تحلیل قرار گفت.نتایج پژوهش نشان داد که بین همه خرده¬مولفه¬های طرحواره¬های ناسازگار اولیه، هیجان¬خواهی و الگوهای ارتباطی خانواده با گرایش به سوء¬مصرف مواد مخدر رابطه معناداری می¬باشد. به علاوه طرحواره¬های ناسازگار اولیه (استحقاق، اطاعت، بی¬اعتمادی/بدرفتاری، انزوای اجتماعی/بیگانگی)، هیجان¬خواهی (شدت، تازگی) و الگوهای ارتباطی خانواده (گفت¬وشنود) توان پیش¬بینی گرایش به سوء¬مصرف مواد مخدر را دارند. نتایج حاکی از آن بود که طرحواره¬های ناسازگار اولیه، هیجان¬خواهی و الگوهای ارتباطی خانواده پیش¬بینی¬کننده گرایش به سوء¬مصرف مواد مخدر است. کلیدواژه¬ها: طرحواره¬های ناسازگار اولیه، هیجان خواهی، الگوهای ارتباطی خانواده،گرایش به سوءمصرف مواد¬ مخدر
روناک عزیزی خدامراد مومنی
این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی طرحواره درمانی بر بهبود باورهای ارتباطی غیرمنطقی و سازگاری زناشویی زوجین با مشکلات زناشویی در شهر کرمانشاه انجام گرفت. روش این پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل، و روش آماری آن تحلیل کوواریانس بود. نمونه ی مورد نظر این پژوهش به صورت در دسترس ازمیان 80 زوج (160نفر) انتخاب شد. که به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. زوجینی (زن و مرد) که در گروه آزمایشی قرار داشتند به مدت 8 جلسه ی هفتگی، طرحواره درمانی بر روی آن ها اجرا شد. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه باورهای ارتباطی غیرمنطقی ایدلسون و اپشتاین(1982) و پرسشنامه سازگاری زناشویی اسپانیر بود. به منظور ثبت سیر تغییرات نمره های باورهای ارتباطی غیرمنطقی و سازگاری زناشویی زوجین، آن ها پرسشنامه ها را در مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون ( یک هفته پس از پایان جلسات درمان) و پیگیری (سه ماه پس از پایان درمان) تکمیل کردند. نتایج تحلیل کوواریانس داده ها نشان داد که طرحواره درمانی بر بهبود باورهای ارتباطی غیرمنطقی و همچنین بهبود سازگاری زناشویی هر دو زوج (زن و شوهر) اثرگذار بود. همچنین نتایج نشان داد که جنسیت و تحصیلات زوجین در اثربخشی طرحواره درمانی بر بهبود باورهای ارتباطی غیرمنطقی و سازگاری زناشویی اثرگذار نبوده است. و دیگر این که با گذشت زمان نتایج اثربخشی این درمان ثابت ماند. با توجه به نتایج به دست آمده می توان گفت طرحواره درمانی می تواند دربهبود باورهای ارتباطی غیرمنطقی و سازگاری زناشویی زوجین موثر واقع شود. بنابراین به مشاوران و روان شناسان توصیه می شود که جهت اصلاح باورهای غیرمنطقی و افزایش رضایت و سازگاری زناشویی در زوج ها از طرحواره درمانی بهره گیرند.
طاهره جعفری علیرضا رشیدی
دسترسی به تلفن همراه پدیده ای روبه گسترش است. همزمان با استفاده روزافزون و گسترده از تلفن همراه، شاهد نوعی وابستگی در نوجوانان هستیم. این پژوهش با هدف تعیین رابطه بین ویژگی های شخصیتی، سبک های هویت و احساس تنهایی با وابستگی به تلفن همراه در دانش آموزان متوسطه( دوره ی اول و دوم) شهر قروه انجام شد. پژوهش حاضر، توصیفی و از نوع همبستگی بوده و جامعه آماری، کلیه دانش آموزانی که در سال تحصیلی 92-93 مشغول به تحصیل بودند را شامل می شد(5000نفر) . با استفاده از جدول مورگان 359 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب شدند. شرکت کنندگان به چهار پرسشنامه ویژگی های شخصیتی نئو (1989)، سبک های هویت برزونسکی (1989)، احساس تنهایی راسل (1980) و وابستگی به تلفن همراه یانگ کو (2009) پاسخ دادند. سپس داده های دریافتی با استفاده از نرم افزار spss19 به روش همبستگی اسپیرمن و پیرسون و رگرسیون همزمان مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که میان متغیرهای تجربه پذیری، سازگاری، وظیفه شناسی، تنهایی، روان رنجوری، سبک هویت هنجاری و سبک هویت سردرگم و وابستگی به تلفن همراه ارتباط معنی داری وجود دارد( 01/0p= و05/=0p) .همچنین بین دانش آموزان پسر و دختر از لحاظ وابستگی به تلفن همراه تفاوت معناداری وجود ندارد و متغیرهای برونگرایی، تجربه پذیری، وظیفه شناسی و سبک هویت هنجاری در پیش بینی وابستگی به تلفن همراه تاثیر گذار است. با توجه به اینکه ویژگی های شخصیتی و سبک های هویت قادر به پیش بینی وابستگی به تلفن همراه هستند، ضروری است معلمان و مربیان و همچنین والدین، این موارد را در وابستگی دانش آموزان به تلفن همراه مدنظر قرار دهند.
بهناز کیانی محسن حجت خواه
در این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی، جامعه ی آماری شامل تمامی دانش آموزان دوره ی متوسطه ی شهر شیراز بود. نمونه ی این مطالعه شامل 686 دانش آموز (338 پسر و 348 دختر) بود که با استفاده از نمونه گیری خوشه¬ای چند مرحله ای انتخاب شدند. شرکت¬کنندگان در این مطالعه، پرسشنامه¬های عملکرد خانواده مک-مستر(fad) ،(اپشتاین، بالدوین و بیشاب 1983)، سبک های هویت (isi_g6) ، (برزونسکی، 1989)، تمایزیافتگی خود (dsi) ،(اسکورون و فریدلندر، 1998)، توانایی حل تعارض ((crq ،(فیشر و آوری، 1991) را تکمیل کردند. نتایج حاصل از تحلیل داده¬ها حاکی از آن بود که همبستگی منفی معناداری بین عملکرد خانواده و سبک هویت اطلاعاتی، هنجاری و تعهد هویت در نوجوان دختر و پسر خانواده وجود دارد و نیز همبستگی مثبت معناداری بین عملکرد خانواده و سبک هویت اجتنابی در نوجوان دختر و پسر خانواده وجود دارد. زیر مقیاس های حل مسأله وکنترل رفتار در پسران، و زیرمقیاس ارتباط مثبت دردختران توانایی پیش بینی سبک هویت اطلاعاتی رادارند. زیرمقیاس نقش ها در پسران، و عملکرد کلی در دختران توانایی پیش بینی هویت هنجاری را دارند. زیرمقیاس کنترل رفتار در پسران، و مشارکت عاطفی در دختران توانایی پیش بینی هویت اجتنابی رادارند. زیر مقیاس های عملکرد کلی، کنترل رفتار، پاسخدهی عاطفی و حل مسأله در پسران و مشارکت عاطفی در دختران توانایی پیش بینی تعهد هویت را دارند. همبستگی منفی معناداری بین عملکرد خانواده و میزان تمایزیافتگی نوجوان پسر خانواده وجود دارد و این رابطه برای دختران معنادار نبود. زیر مقیاس های آمیزش عاطفی در پسران، و زیر مقیاس های آمیزش عاطفی و ارتباط مثبت در دختران به ترتیبتوانایی پیش بینی میزان تمایز یافتگی را دارند همبستگی منفی معناداری بین عملکرد خانواده و توانایی حل تعارض در نوجوان پسر و دختر خانواده وجود دارد. زیرمقیاس آمیزش عاطفی در پسران و زیر مقیاس های آمیزش عاطفی و ارتباط مثبت در دختران توانایی پیش بینی حل تعارض را دارند. این یافته ها، بار دیگر بر نقش مهم عملکرد خانواده بر ویژگی های روان شناختی نوجوانان تأکید می نماید.
افسانه منصوری جلیلیان کامران یزدانبخش
پژوهش حاضر در راستای تعیین نقش طرح واره های ناسازگار اولیه، خودمتمایزسازی، کمال گرایی (مثبت،منفی) و فراشناخت در گرایش به سوء مصرف مواد مخدر در دانشجویان انجام گرفت. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان دانشگاه رازی کرمانشاه بود.که تعداد288 نفر، شامل دو گروه دختر(137نفر)، و پسر(151نفر)، به صورت نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. اطلاعات توسط پرسشنامه های طرحواره های ناسازگاراولیه یانگ(فرم کوتاه،2005)، خودمتمایزسازی(اسکورن و فرایدلندر ، 1988)، کمال گرایی منفی و مثبت (تری شورت و همکاران، 1995)، باورهای فراشناختی (ولز و کاترایت-هاتون، 2004) و گرایش به اعتیاد (وید و همکاران، 1992) جمع آوری و داده ها با استفاده از روش تحلیل مسیر (رگرسیون همزمان)، مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. جهت تعیین برازش مدل بر اساس متغیرهای فرض شده در پژوهش، مطابق با نظریه بارون و کنی (1986) در چهار مرحله رابطه متغیرهای برون زاد و درون زاد بررسی شد. یافته ها نشان داد در فرضیه اول پژوهش، طرح واره-های ناسازگار اولیه پیش بینی کننده گرایش به سوءمصرف مواد بود و فراشناخت نقش متغیر میانجی پاره ای را داشت. فرضیه دوم پژوهش رد شد و خودمتمایزسازی نتوانست گرایش به سوء مصرف مواد را پیش بینی کند. فرضیه سوم تایید شد و کمال گرایی منفی توانست گرایش به سوءمصرف مواد مخدر را پیش بینی کند و فراشناخت نقش متغیر میانجی پاره ای داشت. فرضیه چهارم مورد تایید قرار گرفت وکمال گرایی مثبت با گرایش به سوءمصرف مواد مخدر رابطه منفی معنادار داشت در این رابطه فراشناخت نقش متغیر میانجی کامل داشت. در فرضیه پنجم پژوهش طرحواره های ناسازگار اولیه و کمال گرایی منفی پیش بینی کننده گرایش به سوءمصرف مواد مخدر بود و فراشناخت نقش متغیر میانجی پاره ای داشت. نتایج حاکی از آن بود که طرح واره های ناسازگار اولیه، کمال گرایی منفی و کمال گرایی مثبت پیش بینی کننده گرایش به سوءمصرف مواد مخدراست. از دیدگاه فراشناخت، سوءمصرف مواد یک روش موثر برای تعدیل سریع رویدادهای شناختی مانند احساسات، افکار یا خاطرات است. بنابراین این احتمال وجود دارد که رابطه بین طرح واره-های ناسازگار اولیه، کمال گرایی منفی و کمال گرایی مثبت به وسله فراشناخت میانجی گری شود. کلید واژه ها: طرحواره های ناسازگار اولیه، خودمتمایزسازی،کمال گرایی، فراشناخت، گرایش به سوءمصرف مواد مخدر
نیلوفر کاکی محسن حجت خواه
اختلالات وسواسی- جبری و اضطراب فراگیر جزو اختلالاتی هستند که زندگی فرد مبتلا را با توجه به شدت اختلال، مختل کرده و عملکردش را کاهش می دهد. در این میان توجه به فاکتورهای مرتبط با این اختلالات چون طرحواره های ناسازگار اولیه، باورهای فراشناخت و نشخوار فکری ضروری به نظر می رسد. هدف این پژوهش، مقایسه طرحواره های ناسازگار اولیه، باورهای فراشناختی و نشخوار فکری در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، اختلال وسواسی- جبری با افراد بهنجار بود. روش تحقیق در این پژوهش از نوع توصیفی و به شیوه علی مقایسه ای انجام شد. نمونه پژوهش به شیوه در دسترس بود که در آن متناسب با اهدف پژوهش شرکت کنندگان انتخاب شدند. بیماران مبتلا به اختلال وسواس اجباری و اضطراب فراگیر از طریق مصاحبه ساخت یافته و آزمون های متناسب انتخاب شده و تشخیص گذاری شدند. پس از آن پرسشنامه های مربوط به آنها تحویل داده شد و راهنمایی های لازم به آنها ارائه شد. حجم نمونه به تعداد 144نفر با توجه به میانگین نمونه پژوهش های مشابه پیشین انتخاب شد. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه های طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ (فرم کوتاه 1998) وسواس اجباری moci (راکمن 1997) باورهای فراشناخت mcq (ولز 1996) اختلال اضطراب فراگیر(اسپیترز 2006) سبک پاسخ دهی نشخواری rrs (هیکسما و مورو 1991) ومصاحبه ساخت یافته برای اختلالات محورi (ترجمه شریفی و همکاران 1384) بود. روش تجزیه و تحلیل داده ها آمار توصیفی و آمار استنباطی (تحلیل واریانس چند متغیره) بود که با استفاده از نرم افزار 19 spss بود. در این پژوهش سه فرضیه فرعی داشتیم که تاثیر طرحواره های ناسازگار، نشخوارفکری و فراشناخت را بر افراد اختلال وسواس اجباری، اضطراب فراگیر و بهنجار سنجیدیم. فرضیات به ترتیب با ضریب معناداری 0/637 و 0/831 و 0/879 مورد تایید قرار گرفتند. نتایج حاکی از آن بود که، بین طرحواره های ناسازگار اولیه، باورهای فراشناختی و نشخوارهای فکری در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، اختلال وسواس اجباری با افراد بهنجار تفاوت معناداری وجود دارد.
پروین انصاری جهانگیر کرمی
چکیده : رابطه زناشویی در زندگی مانند هر رابطه دیگری دارای جنبه های مثبت و منفی می باشد و مهمترین عامل و شاخص تعیین کننده موفقیت در ازدواج، کیفیت و نوع رابطه بین زن و شوهر است. هدف پژوهش حاضر تعیین رابطه طرحواره های ناسازگار اولیه ، سبک های عشق ورزی و الگوهای ارتباطی زوجین با کیفیت زناشویی بود. این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود و جامعه آماری پژوهش شامل کلیه معلمان زن متاهل شهر کرمانشاه که در سال تحصیلی 93 - 92 مشغول تدریس بودند. با استفاده از جدول مورگان 331 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. شرکت کنندگان به چهار پرسشنامه کیفیت زناشویی ( rdas )، طرحواره های ناسازگار اولیه ( یانگ )، سبک های عشق ورزی (las ) و الگوهای ارتباطی زوجین (cpq ) پاسخ دادند. سپس داده های دریافتی با استفاده از نرم افزار 19 spss به روش همبستگی و رگرسیون مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که بین بعضی از خرده مولفه های طرحواره های ناسازگار اولیه، سبک های عشق ورزی و الگوهای ارتباطی زوجین با کیفیت زناشویی رابطه وجود دارد. به علاوه نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد طرحواره های ناسازگار اولیه ( طرد/ رهاشدگی، بی اعتمادی/ بدرفتاری، معیارهای نامنعطف )، سبک های عشق ورزی ( رومانتیک، واقع گرایانه ، شیدایی و فداکارانه ) و الگوی ارتباطی سازنده متقابل توان پیش بینی کیفیت زناشویی را دارند. این یافته ها می تواند نشانگر نقش تعیین کننده طرحواره های ناسازگاراولیه، سبک های عشق ورزی و الگوهای ارتباطی زوجین در کیفیت زناشویی باشد. بنابراین یافته های این پژوهش می تواند برای روانشناسان و مشاوران در انجام مشاوره قبل از ازدواج و پیش بینی یک ازدواج موفق و همچنین مداخلات بالینی مرتبط با ازدواج و خانواده کاربرد داشته باشد. واژه های کلیدی: طرحواره های ناسازگاراولیه، سبک های عشق ورزی ، الگوهای ارتباطی زوجین ، کیفیت زناشویی
محسن حجت خواه محمود طباطبایی
هدف از پژوهش حاضر بررسی و مقایسهء سطح عزت نفس و اضطراب در دو گروه بیماران مضطرب و افراد عادی می باشد. براساس نظر راجرز افراد مضطرب در نتیجهء تفاوت و فاصلهء زیاد بین خودآرمانی و خودواقعی، دچار اضطراب می گردند. همچنین در نظریه بک افراد مضطراب و افسرده از سبک اسنادی خاصی استفاده می کنند که در آن واقعیات و پدیده های عینی را به صورت تحریف شده و انتخابی تفسیر و پردازش می نمایند. پژوهش حاضر به منظور یافتن ارتباط بین عزت نفس و اضطراب و مقایسهء افراد مضطراب و بهنجار با استفاده از مدل پژوهشی علی مقایسه ای یا پس رویدادی، سعی دارد ضمن نشان دادن تاثیر اضطراب بر عزت نفس ، دو گروه بیماران مضطراب و افراد عادی را با همدیگر مورد مقایسه قرار دهد. ابتدا تعداد 50 بیمار مبتلا به یکی از اختلالات اضطرابی به گونه تصادفی از جامعه آماری مراجعین به مراکز درمانی روانشناختی شهر مشهد انتخاب گردیدند. از این تعداد 28 نفر زن و 22 نفر مرد می باشند. سن آزمودنیها بین 17 تا 43 سال می باشد. سپس آزمودنی ها بوسیلهء تست عزت نفس کوپراسمیت و سیاهه حالت - صفت اضطراب اشپیل برگر آزمون شدند. نمونه دوم شامل 50 نفر از افراد بهنجار می باشد که از نظر سن، جنس و میزان تحصیلات دقیقا با نمونه گروه بیماران مضطرب همتاسازی شدند. پس از تعیین نمرات عزت نفس و اضطراب ، نتایج دو گروه با روش تجزیه و تحلیل واریانس یکطرفه و روش مقابله میانگین ها (روش شفیه) مورد مقایسه و تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت تا ضمن پاسخگویی به سئوالات پژوهش ، فرضیه های پنجگانه تدوین شده، مورد آزمون قرار گیرند. نتایج پژوهش سه فرضیه اول را تائید و دو فرضیه دیگر را رد کرد: براساس این نتایج، فرضیه اول پژوهش نشان داد که "بین میانگین عزت نفس بیماران مضطرب (در کل) و افراد بهنجار (در کل) تفاوت معنی داری وجود دارد" و این فرضیه مورد تائید قرار گرفت . آزمون فرضیه دوم نیز این فرضیه را که "میانگین عزت نفس بیماران مضطرب مرد بطور معناداری پایین تر از میانگین عزت نفس مردان بهنجار می باشد"، مورد تائید قرار داد. آزمون فرضیه سوم پژوهش نشان داد که "میانگین عزت نفس زنان بهنجار بطور معناداری بیشتر از میانگین عزت نفس زنان مضطرب می باشد"، این فرضیه نیز تائید شد. آزمون فرض با روش آنالیز واریانس یکسویه و روش مقابله میانگین ها برای فرضیه چهارم نشان داد که بین میانگین های عزت نفس دو گروه بیماران مضطرب دارای "حالت اضطراب بالا" و بیماران مضطرب دارای "حالت اضطراب پایین"، تفاوت معناداری وجود دارد و "روش شفیه" نشان داد که این تفاوت مربوط به میانگین اضطراب گروه "متوسط بالا" و گروه "شدید" است . بنابراین فرضیه چهارم پژوهش رد شد. و نهایتا آزمون فرضیه پنجم با روش آنالیز واریانس نیز نشان داد که "بین میانگین عزت نفس دو گروه بیماران مضطرب زن و بیماران مضطرب مرد تفاوت معناداری وجود ندارد" بنابراین فرضیه پنجم پژوهش نیز رد شد.