نام پژوهشگر: اکبر حاجی زاده مقدم
معصومه حیدری فیروزجایی اکبر حاجی زاده مقدم
چکیده هدف این پژوهش مطالعه تاثیر 8 هفته تمرین استقامتی فزاینده و 4 هفته بی تمرینی بر ظرفیت ضداکسایشی تام و برخی شاخص های التهابی (شمارش پلاکت ها و1 ? آنتی تریپسین) در موش های صحرایی نر بوده است. به همین منظور 48 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار 3 ماهه انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه کنترل و تجربی تقسیم شدند. سپس هر گروه به نوبه خود به سه زیرگروه شامل گروه های پایه، 8 هفته تمرینی و 4 هفته بی تمرینی تقسیم شدند. پروتکل تمرینی ابتدا به مدت 8 هفته و 5 جلسه در هفته با سرعت 15 تا 22 متر در دقیقه و مدت 25 تا 64 دقیقه اجرا شد. آنگاه پروتکل بی تمرینی به مدت 4 هفته اعمال شد.خون گیری به دنبال 12 ساعت ناشتایی و در پایان هفته های 8 و 12 با شرایط کاملا مشابه انجام شد. ظرفیت ضداکسایشی تام به روش frap و شمارش پلاکتی با استفاده از دستگاه شمارشگر اتوماتیک سلولی و1 ? آنتی تریپسین به روش نفلومتری (minineph kit) اندازه گیری شد. داده ها با استفاده از آزمون t مستقل و آنالیز واریانس در اندازه گیری های مکرر و آزمون تعقیبیlsd در سطح 05/0 p? تحلیل شد. نتایج پژوهش نشان داد که 8 هفته تمرین باعث افزایش معنی دار ظرفیت ضداکسایشی تام و کاهش معنی دار1 ? آنتی تریپسین و کاهش غیر معنی دار شمارش پلاکتی می شود. در مقابل، بی تمرینی منجر به کاهش معنی دار ظرفیت ضداکسایشی تام و افزایش معنی دار1 ? آنتی تریپسین و شمارش پلاکتی شد. بررسی تغییرات مقادیر ظرفیت ضداکسایشی تام و1 ? آنتی تریپسین دو گروه تمرینی و کنترل با استفاده از آزمون t مستقل نیز نشان داد مقادیر این شاخص ها پس از 8 هفته تمرین و 4 هفته بی تمرینی به لحاظ آماری معنی دار ، در حالیکه تغییرات مقادیر شمارش پلاکتی بین دو گروه فقط بعد از 8 هفته تمرین معنی دار است. بر اساس این یافته ها می توان گفت انجام تمرینات استقامتی و سازگاری های حاصل از آن می تواند آثار مثبتی بر ظرفیت ضداکسایشی تام و التهاب و پیشگیری از فرایند ترومبوز و بیماری های قلبی عروقی داشته باشد.
سکینه علوی ولی الله دبیدی روشن
هدف از این تحقیق بررسی اثر 4و 8 هفته تمرین تناوبی هوازی با شدت متوسط بر مقادیر مقادیر مالون دی آلدهید تحریک شده با هموسیستئین و میزان سوپر اکسید دیسموتاز درهیپوکمپ پشتی رتهای نر بوده است . بدین منظور 104 سر موش با وزن 40 ±300 گرم به طور تصادفی به دو گروه شامل طرح مطالعه مقدماتی ( برای تعیین دوز موثر هموسستئین یعنی 0/1 ، 0/2 ، 0/3 و 0/6 مولار بر تغییرات فرسایشی مغز واختلالات حافظه با استفاده از آزمون شاتل باکس) و طرح مطالعه اصلی وزیر گروه های مربوطه دسته بندی شدند. موش های گروه تمرین تناوبی به مدت 4 و 8 هفته، هفته ای 5 جلسه با سرعت 12 تا 18متر در دقیقه و به مدت( 58/5-10 دقیقه) روی نوارگردان دویدند. در پایان هفته چهارم و هشتم، مقادیر سوپر اکسیددیسموتاز و مالوندی آلدهید هیپوکمپ پشتی به ترتیب با روش های الایزا واسپکتروفتومتری اندازه گیری شد. از گروه حلال هموسیستئین جهت تفکیک اثرات هموسیستئین از جراحی در یک مرحله (پیش آزمون ) بافت برداری شد.داده ها در سطح 0/05≥ p تحلیل شد. نتایج آزمون شاتل باکس و mda نشان داد القای هموسیستئین ( با دوز 0/6 مولار) به درون هیپوکمپ پشتی موجب اختلال حافظه و افزایش معنی دار مالوندی آلدهید در این ناحیه در موش های صحرایی شد. به علاوه، انجام 4 هفته تمرین تناوبی هوازی باعث افزایش قابل توجه مقدار سوپر اکسید دیسموتاز وکاهش غیر معنادار مقادیر مالوندی آلدهید در مقایسه با گروه کنترل با سن مشابه شد.این مقادیر پس از 8 هفته کاملا معنادار شده است. این نتایج نقش تمرین منظم بدنی خصوصا تمرینات طولانی مدت را در حفظ و بهبود عملکرد مغز نشان می دهد و به نظر می رسد افزایش عوامل ضد اکسایشی و احتمالاً نوروژنز به عنوان یک سازوکار فیزیولوژیکی در بهبود حافظه ناشی از ورزش نقش دارند.
محمد عسلی اکبر حاجی زاده مقدم
پژوهش حاضر اثرات حفاظت قلبی تمرینات ورزشی و کورکومین را بر روی آسیب قلبی القاء شده به وسیله استات سرب در موش های صحرائی بررسی کرد. 54 سر موش صحرائی نر بطور تصادفی به شش گروه پایه، شم(حلال کورکومین)، سرب، تمرین، کورکومین و تمرین+کورکومین دسته بندی شدند. برنامه ی تمرینی برای گروه های تمرین و تمرین+کورکومین شامل دویدن پیشرونده روی نوار گردان بدون شیب به مدت 8 هفته و هر هفته 5 جلسه با سرعت 22-15 متر در دقیقه و مدت 64-25 دقیقه بود. به علاوه، سه روز در هفته و مجموعاً 8 هفته نیز 20 میلی گرم محلول استات سرب به ازای هر کیلوگرم وزن بدن به صورت درون صفاقی به گروه های سرب، تمرین، کورکومین و تمرین+کورکومین و همچنین 30 میلی گرم حلال کورکومین (اتیل اولئات) و یا محلول کورکومین به ازای هر کیلوگرم وزن بدن نیز به ترتیب به گروه شم و گروه های کورکومین و تمرین+کورکومین تزریق شد. در پایان 8 هفته، پس از جداسازی بافت قلب از ناحیه آئورت و هموژنیزه کردن آن، گلوتاتیون پراکسیداز(gpx)، تروپونینi و پروتئین واکنش دهنده c با حساسیت بالا(hs-crp) بافت قلب به ترتیب با روش توصیف شده توسط کالپانا و همکاران، الایزا و ایمنومتریک اندازه گیری شد. کراتین کیناز –mb (ck-mb) و سرب نیز به ترتیب با روش های الایزا، و اسپکتوفتومتری سنجش شد. تزریق درون صفاقی سرب باعث افزایش معنی دار مقادیر ck-mb و hs-crp و کاهش معنی دار gpx قلبی شد. اجرای تمرین و یا مکمل کورکومین باعث افزایش معنی دار gpx و یا کاهش معنی دار ck-mb شد. به علاوه، مکمل کورکومین باعث کاهش معنی دار مقادیر hs-crp شد. نتایج پژوهش حاضر لزوم پیشنهاد می کند که حفاظتِ قلبی ایجاد شده به وسیله ی تمرین و کورکومین به طور بالقوه سمیت قلبی القاء شده به وسیله ی سرب را از طریق فعالیت آنتی اکسیدانی قوی بهبود می دهد. واژه های کلیدی: حفاظتِ قلبی، تمرینات ورزشی ، کورکومین، استات سرب، گلوتاتیون پراکسیداز(gpx)، کراتین کیناز قلبی(ck-mb) و پروتئین واکنش دهنده c با حساسیت بالا(hs-crp)، تروپنین i.
علی اکبر رمضان نژاد ولوکلایی شادمهر میردار
مقدمه: هدف از تحقیق حاضر تعیین تأثیر تمرین استقامتی و مکمل کورکومین بر سطح سرمی سه ایمنوگلوبولین اصلی iga، igg، igm در موش های در معرض مسمومیت با سرب بود. روش شناسی:54 سر موش های صحرائی نر بطور تصادفی به شش گروه پایه، شم، سرب، تمرین، کورکومین و ترکیبی دسته بندی شدند. برنامه ی تمرینی شامل دویدن پیشروتده روی نوار گردان بدون شیب بود که به مدت 8 هفته و هر هفته 5 جلسه با سرعت بین 22-15 متر در دقیقه در طی مدت64-25 دقیقه اجرا شد. بعلاوه، سه روز در هفته و مجموعاٌ 8 هفته 20 میلی گرم محلول استات سرب به ازای هر کیلوگرم وزن بدن به صورت زیر صفاقی به گروه های سرب، تمرین، کورکومین و ترکیبی و 30 میلی گرم حلال کورکومین به گروه شم تزریق شد. همچنین، 30 میلی گرم کورکومین به ازای هر کیلوگرم وزن بدن سه روز در هفته و به مدت 8 هفته به گروه های کورکومین و ترکیبی تزریق شد. یافته ها: نتایج نشان داد تزریق درون صفاقی 8 هفته ای استات سرب باعث افزایش معنی دار سطوح سرب خون شد و استفاده ی همزمان از تمرینات استقامتی و کورکومین به مدت 8 هفته باعث افزایش معنی-دار در میزان igaدر مقایسه با گروه سرب شدو همچنین سطوحigmوiggدر گروه تمرین- سرب-کورکومین در مقایسه با گروه سرب معنی دار می باشد(05/0>p). نتیجه گیری: پژوهش حاضر نشان داد که کورکومین و ورزش صدمات ناشی از قرارگیری در معرض سرب را مهار کرده و موجب ارتقاء سطح ایمنی شده است. بنابراین استفاده همزمان از ورزش و کورکومین به علت افزایش فعالیتایمونوگلوبولین های a،g،mاثرات سودمندی در مقابله با مسمومیت ناشی از سرب دارد.
سعید میرزایی اکبر حاجی زاده مقدم
چکیده: هدف از اجرای این پژوهش بررسی اثر 8 هفته تمرین استقامتی با مدت های مختلف بر سطوح bdnf هیپوکامپ در موش های صحرایی نر نژاد ویستار بود. برای این منظور 50 سر موش نر 8 هفته ای با میانگین وزن 10 ± 189 گرم از انستیتو پاستور شمال ایران تهیه شدند و به طور تصادفی در گروه های کنترل، شم و سه گروه تمرینی تقسیم شدند. گروه های تمرینی به مدت 8 هفته، هر هفته 5 روز با شدت 20 متر بر دقیقه با مدت های 30، 60 و 90 دقیقه و شیب صفر درجه روی نوار گردان ویژه جوندگان به تمرین پرداختند. پس از 8 هفته تمرین و 72 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین، نمونه های هیپوکامپ جمع آوری گردید. سطح bdnf هیپوکامپ با استفاده از کیت eia و به روش آنزیم لینک ایمنواسی (elisa) اندازه گیری شد. داده ها به روش آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی lsd تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که سطوح bdnf هیپوکامپ در گروه های تمرینی 60 دقیقه(002/0 p=) و 90 دقیقه(041/0 p=)در مقایسه با گروه های کنترل و شم به طور معناداری افزایش یافت. نتایج این تحقیق برای اولین بار نشان می دهد که تمرینات استقامتی مزمن با مدت متوسط که حداقل استرس را دارد باعث افزایش بیان bdnf هیپوکامپ می شود و حمایتی برای این ایده است که تمرین با مدت متوسط موجب مزایای بیشتری در عملکرد هیپوکامپ در مقایسه با انواع تمرین کوتاه مدت و طولانی مدت می گردد.
سکینه محمدزاده ادملایی اکبر حاجی زاده مقدم
در این مطالعه، اثرات سیستم کانابینوئیدی و سیستم گابائرژیک و نیز تداخل این دو سیستم در ناحیه قشر جلوی پیشانی رت ها در مدل رفتاری اضطراب (elevated plus-maze) ارزیابی گردید. تزریق یک طرفه دوزهای مختلف آگونیست اختصاصی گیرنده cb1 win55212-2,( µg/rat4 ،2، 5/0) در ناحیه قشر پیش پیشانی، درصد زمان ورود به بازوی باز ( (%oatو دفعات ورود به بازوی باز %oae)) را کاهش داد که نشان دهنده افزایش رفتار های شبه اضطرابی است. تزریق آنتاگونیست اختصاصی گیرنده cb1، am251، با دوزهای µg/rat)1/0، 01/0، 001/0) به ناحیه مذکور اثر معنی داری روی فاکتور های مرتبط با اضطراب نشان نداده است. تزریق دوزهای مختلف µg/rat) 001/0، 005/0، 01/0) از داروی موسیمول، آگونیست اختصاصی گیرنده های gabaa باعث افزایش فاکتورهای %oatو %oae که نشانگر کاهش اضطراب است، گردیده است. در حالی که تزریق دوزهای مختلف بیکوکولین آنتاگونیست اختصاصی گیرنده یgabaa µg/rat) 2/0 ،1/0 ،05/0) ، منجر به بروز رفتارهای شبه اضطرابی گردیده است. در ادامه تجویز هم زمان دوز بی اثر ( µg/rat05/0)0 بیکوکولین اثر اضطراب زایی win55212-2 را در دوز های0µg/rat 2و5/0 افزایش داده واز طرف دیگر، تجویز هم زمان دوز0µg/rat1/0، am251 به همراه موسیمول رفتار های اضطراب زدایی موسیمول را در دوز µg/rat005/0، کاهش می دهد. نتایج این مطالعه پیشنهاد می کند که، کانابینوئیدها اثر شبه اضطرابی در ناحیه قشر پیش پیشانی ایجاد می کنند به طوری که رسپتورهای cb1 و سیستم گابائرژیک نیز احتمالا در این امر موثر می باشند.
راتا بیگدلو اکبر حاجی زاده مقدم
کانابینوئیدها اثرات فارماکولوژیک خود را عمدتا با فعال نمودن رسپتورهای اختصاصی غشایی به انجام می رسانند. در حال حاضر دو گیرنده کانابینوییدی cb1 و cb2 مورد شناسایی قرار گرفته اند. به نظر می رسد سیستم کانابینوییدی در تعدیل رفتارهای شبه اضطرابی در مطالعات بالینی و تجربی دارای اهمیت باشد. هدف این مطالعه بررسی اثر سیستم کانابینوئیدی هسته سپتوم جانبی (ls) رت های نر دیابتی بر رفتارهای مرتبط با اضطراب با استفاده از ماز بعلاوه مرتفع بود. تزریق یک طرفه دوزهای مختلف آگونیست اختصاصی گیرنده cb1 win55212-2, (001/0، 5 /0 و µg/rat5/0) در هسته سپتوم جانبی، درصد باقیماندن در بازوی باز ((%oat و دفعات ورود به بازوی باز %oae)) را کاهش داد که نشان دهنده افزایش رفتارهای شبه اضطرابی است در حالی که در تزریق مقادیر001/0، 01/0 و µg/rat1/0 از am251 (آنتاگونیست اختصاصی گیرنده cb1)در ناحیه مذکور، اثر معنی داری روی فاکتورهای مرتبط با اضطراب نداشت. در بخش دیگری از مطالعه تجویز داخل سپتومی دوز بی اثر am251 (µg/rat 01/0) قبل از تزریق دوزهای مختلف win55212-2 انجام گرفت. نتابج نشان داد که تزریق am251 از اثر اضطراب زایی win55212-2 جلوگیری کرد. بنابراین احتمال دارد سیستم کانابینوئیدی هسته سپتوم جانبی رت های نر با واسطه گیرنده cb1 نقش مهمی در تعدیل رفتارهای اضطرابی داشته باشد.
پیروز شیخ اکبر حاجی زاده مقدم
مقدمه:هدف از اجرای این پژوهش بررسی اثر دویدن اختیاری روی چرخ دوار و مصرف آنتی اکسیدان آلیوم پارادوکسیوم بر سطوح فاکتور نوروتروفیک مشتق از مغز در هیپوکامپ و پلاسما موش های دیابتی القاء شده با آلوکسان بود. روش شناسی: برای این منظور 42 سر موش نر نژاد ویستار( 8 هفته ای ) تهیه شدند و به شش گروه کنترل، دیابت، ورزش، دیابت - ورزش،گروه آنتی اکسیدان- دیابت ، گروه آنتی اکسیدان- دیابت - تمرین تقسیم شدند. ورزش برای گروه های تمرینی شامل دویدن بر روی چرخ دوار بمدت 6 هفته بود. دیابتی کردن موش ها طی یکبار تزریق آلوکسان مونوهیدرات (120 میلی گرم به ازای هر کیلو وزن بدن ) محلول دربافر سالین به صورت درون صفاقی انجام شد. موش ها پس از یک روز از آخرین جلسه تمرین جهت اندازه گیری bdnf هیپوکامپ و پلاسما کشته شدند. مغز خارج شده و هیپوکامپ بر روی یخ جدا گردید . هیپوکامپ و خون در بافر تهیه شده هموژن و پس از سانتریفوژ، سوپرناتانت بدست آمده جهت اندازه گیری bdnf استفاده گردید. سطح bdnfهیپوکامپ با استفاده از کیت eia و به روش آنزیم لینک ایمنواسی (elisa) اندازه گیری شد. داده ها به روش آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی lsd تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها:دیابت القائی با آلوکسان تغییر معناداری در سطح bdnf هیپوکامپ و پلاسما ایجاد نکرد. bdnf هیپوکامپ و پلاسما بطور معناداری در گروه های آنتی اکسیدان-دیابت-تمرین (001/0=p) و آنتی اکسیدان- دیابت (001/0=p) بالاتر بود. نتیجه گیری: نتایج این تحقیق نشان می دهد که دیابت ناشی از تزریق آلوکسان مونوهیدرات تغییر معناداری در bdnf ایجاد نکرد. انجام فعالیت اختیاری چرخ دوار و مصرف آلیوم پارادوکسیوم می تواند موجب افزایش bdnf گردد. این افزایش می تواند در مقابله با اثرات زیانبار دیابت و استرس اکسایشی همراه با آن مفید باشد. واژه های کلیدی:دیابت، bdnf هیپوکامپ و پلاسما، ورزش اختیاری، موش های صحرایی
زهره جلالی اکبر حاجی زاده مقدم
مقدمه و هدف: پر فشار خونی برخی از محرک های مضر را تقویت می کند که سبب التهاب و ترشح مولکول های چسبان می شود. هدف از انجام این پژوهش، بررسی اثرتعاملی تمرینات استقامتی و مکمل باریجه (فرولا گوموزا بوئیز) بر شاخص های التهابی شامل ملکول های چسبان عروقی (vcam-1 و e-selectin) و پروتئین واکنشی با حساسیت بالا(hs-crp) و آنزیم مبدل آنژیوتانسین (ace) در پرفشارخونی ناشی از ال- آرژنین متیل استر (l-name) بود. مواد و روش ها: 40 سر موش به طور تصادفی به پنج گروه شم، تمرین، تمرین+باریجه و l-name تقسیم شدند. گروه های تمرین، باریجه، تمرین+باریجه و l-name، محلول l-name را به مقدار 10میلی گرم/کیلوگرم 6 روز در هفته و به مدت 8 هفته به صورت زیر صفاقی دریافت کردند. به علاوه، گروه تمرین و تمرین+باریجه در همین مدت تمرین هوازی دویدن روی نوارگردان را با سرعت 15 تا 20 متر در دقیقه و به مدت 25 تا 64 دقیقه اجرا کرده گروه باریجه و تمرین+باریجه محلول باریجه را نیز با دوز 9/0گرم/کیلوگرم در روز با استفاده از گاواژ دریافت کردند. گروه شم نیز در همین مدت محلول سالین را 10میلی گرم/کیلوگرم 5 روز در هفته و به مدت 8 هفته به صورت زیر صفاقی دریافت کرد. یافته ها: پس از تحلیل آزمایشگاهی و آماری مشخص شد که القای l-name منجر به ایجاد پرفشارخونی و افزایش آنزیم مبدل آنژیوتانسین (ace)، در مقایسه با گروه کنترل (شم) شد. بعلاوه، پرفشارخونی با افزایش ملکول چسبان عروقی(e-selectin و vcam-1) وhs-crp همراه بود. اجرای پروتکلهای تمرین و باریجه فقط باعث مهار اثرات زیانبار پرفشار خونی ناشی از القای l-name شد. با وجود این، بکارگیری روش ترکیبی(تمرین استقامتی+باریجه) باعث معکوس سازی این اثر در مقایسه با گروههای پایه و شم شد. نتایج پژوهش حاضر نشان داد پرفشار خونی با التهاب عروقی همراه است و در این راستا اجرای فعالیت منظم هوازی و مصرف مکمل آنتی اکسیدانت گیاهی بعنوان یک استراتژی غیردارویی احتمالا از طریق مهار عوامل التهابی و تقویت عوامل ضدالتهابی باعث ایجاد اثرات حفاظتی دستگاه عروقی بدن در طی پرفشار خونی مزمن می شود. این یافته از نقش حفاظت قلبی عروقی شیوه سالم زندگی حمایت می کند. به علاوه، مسیر تازه ای در خصوص نحوه اثر فعالیت بدنی بر پرفشار خونی و سلامت قلب و عروق را در دسترس محققان آتی قرار می دهد
معصومه فلاح ولی اله دبیدی روشن
مقدمه: مطالعات نشان می دهدآپلین یک پپتید متسع کننده عروقی است که نقش مهمی در تنظیم تون عروقی و عملکرد قلبی عروقی دارد، اما اثر فعالیت بدنی به همراه مکمل آنتی اکسیدانی بر آن مشخص نیست. هدف پژوهش حاضر، مطالعه اثر ترکیبی تمرین هوازی و مکمل باریجه بر آپلین36 قلبی در طی پرفشارخونی ناشی از نیتروال آرژنین متیل استر (l-name) بود. مواد و روش ها: 40 سر موش به طور تصادفی به پنج گروه شم، تمرین، تمرین+باریجه و l-name تقسیم شدند. گروه های تمرین، باریجه، تمرین+باریجه و l-name محلول l-name را به مقدار 10میلی گرم/کیلوگرم 6 روز در هفته و به مدت 8 هفته به صورت زیر صفاقی دریافت کردند. به علاوه، گروه تمرین و تمرین+باریجه در همین مدت تمرین هوازی دویدن روی نوارگردان را با سرعت 15 تا 20 متر در دقیقه و به مدت 25 تا 64 دقیقه اجرا کرده گروه باریجه و تمرین+باریجه محلول باریجه را نیز با دوز 9/0گرم/کیلوگرم در روز با استفاده از گاواژ دریافت کردند. گروه شم نیز در همین مدت محلول سالین را 10میلی گرم/کیلوگرم 5 روز در هفته و به مدت 8 هفته به صورت زیر صفاقی دریافت کرد. نتایج: پس از هموژنیزاسیون بافت قلب و تحلیل آزمایشگاهی، آنالیز واریانس یکطرفه نشان داد که القای 8 هفته ای l-name باعث افزایش پرفشارخونی، کاهش آپلین و افزایش آنزیم مبدل آنژیوتانسین (ace) در مقایسه با گروه کنترل (شم) شد. تمرین، باریجه و تمرین هوازی+باریجه باعث مهار تنظیم مثبت پرفشارخونی ناشی از l-name شد. به علاوه، باعث افزایش معنادار آپلین قلبی در مقایسه با گروه های شم و l-name شدند. بحث: بر اساس این یافته ها می توان گفت، بکارگیری روش های غیردارویی می تواند به عنوان یک رویکرد در بهبود دستگاه جدید حفاظت قلبی در برابر استرس های مزمن ناشی از پرفشار خونی پیشنهاد شود. واژه های کلیدی: پرفشارخونی، تمرین هوازی، آنتی اکسیدان، بیماری قلبی عروقی، آپلین، آنزیم مبدل آنژیوتانسین.
مهدیه ساورعلیا اکبر حاجی زاده مقدم
هدف: هدف از این تحقیق بررسی تأثیر 8 هفته تمرین منظم هوازی همراه با مصرف مکمل باریجه بر شاخصهای ساختاری(حجم گلومرولی، حجم فضای ادراری و قطر لوله های پروکسیمال و دیستال) و عملکردی(کراتینین، bun و سیستاتین c) بافت کلیوی در موش های مبتلا به پرفشار خونی بوده است. روش شناسی: 40 سر موش صحرائی نر نژاد ویستار به طور تصادفی به 5 گروه شم(سالین)، l-name، تمرین هوازی8 هفته ای، مکمل باریجه و ترکیبی از تمرین و مکمل باریجه تقسیم شدند. برنامه ی تمرینی برای گروه تمرینی و ترکیبی عبارت بود از: دویدن روی نوار گردان بدون شیب که به مدت 64-25 دقیقه و با سرعت 22- 15 متر در دقیقه اجرا شد. این برنامه به مدت 8 هفته و هر هفته نیز در 5 جلسه اجرا شد. برای ایجاد پرفشار خونی در موش ها نیز از محلول آنالوگ ال-آرژنین متیل استر(l-name) استفاده شد که با دوز10 میلی گرم در لیتر به ازای هر کیلو گرم از وزن بدن 6 روز در هفته و به مدت 8 هفته به صورت درون صفاقی تزریق شد. ضمنا باریجه نیز روزانه 90 میلی گرم در لیتر به ازای هر کیلو گرم وزن بدن، 5 روز در هفته و به مدت 8 هفته به موش های صحرایی گروه های باریجه و ترکیبی و از طریق گاواژ خورانده شد. برای ارزیابی شاخصهای عملکردی پس از کشتار به میزان 10 سی سی خون مستقیما از قلب بیرون کشیده شد و به آزمایشگاه انتقال داده شد. همچنین برای ارزیابی تغییرات ساختاری بافت کلیه، اسلایدهای میکروسکوپیک تهیه شده مورد بررسی و تجزیه تحلیل هیستولوژیک قرار گرفت. برای بررسی تغییرات معنی داری از روش آنالیز واریانس یکطرفه استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد تزریق درون صفاقی l-name باعث افزایش پرفشار خونی(که با افزایش فعالیت آنزیم مبدل آنژیوتانسین یا ace مشخص شد)و همینطور افزایش معنادار شاخص های ساختاری و عملکردی کلیه و همچنین وقوع اسکلروز گلومرولی در مقایسه با گروه شم شد. اجرای تمرین هوازی و مکمل باریجه به صورت ترکیبی باعث کاهش معنادار ace و مقادیر شاخص های مرتبط با ساختار و عملکرد کلیه در مقایسه با گروه l-name شد. همچنین اسکلروز گلومرولی در گروه تمرین + مکمل باریجه دیده نشد. نتیجه گیری: نتایج تحقیق حاکی از آن است که بکارگیری رویکردهایی مانند تمرینات منظم دویدن به همراه مکمل باریجه با مهار پرفشار خونی می توانداثرات حفاظتی مثبتی بر ساختار و عملکرد بافت کلیه مبتلایان به پرفشار خونی مزمن داشته باشد.
محمد فلاح محمدی اکبر حاجی زاده مقدم
استئوآرتریت، شایع ترین نوع آرتریت بوده و به عنوان یکی از10 دلیل اصلی ناتوانی در دنیا مورد مطالعه قرار می گیرد. چنین مطالعاتی هرگاه با مداخله ی تهاجمی همراه باشد، به دلیل ملاحظات اخلاقی و محدودیت های ویژه ی آن در مورد انسان، بر روی نمونه های حیوانی صورت می گیرد. بنابراین، هدف از تحقیق حاضر بررسی اثر ورزش با شدت متوسط، به تنهایی و همراه با مصرف مکمل کورستین بر استئوآرتریت زانوی موش صحرایی بود. بدین منظور 30 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار (میانگین وزن 1±173 گرم، و سن 8 هفته) خریداری و به صورت تصادفی به 5 گروه: 1) کنترل سالم، 2) کنترل پایه، 3) کورستین، 4) ورزش و 5) ترکیب کورستین و ورزش تقسیم شدند (هر گروه 6 سر). به منظور ایجاد استئوآرتریت، آزمودنی ها تحت تزریق داخل مفصلیِ ماده ی مونوسدیم یدواستات قرار گرفتند. سپس آزمودنی ها به مدت 28 روز به مصرف مکمل کورستین و اجرای برنامه ی ورزشی با شدت متوسط روی تردمیل پرداختند. چهل و هشت ساعت پس از پایان دوره ی درمانی، حیوانات را در شرایط پایه کشته و مقاطع بافتی زانوی آن ها به صورت هیستوپاتولوژیکی مورد بررسی قرار گرفت. به منظور تجزیه و تحلیل کمی یافته ها از آزمون آماری تحلیل واریانس یک طرفه (p<0/05) و سپس از آزمون تعقیبی توکی استفاده شد. نتایج تحقیق حاضر نشانگر تأثیر مثبت ترکیب ورزش با شدت متوسط و مصرف مکمل کورستین (در مقایسه با گروه کنترل پایه) بر شاخص های هیستوپاتولوژیک 1) نسبت عمق ضایعه (f=18/6, p=0/001)، 2) عرض کل ناحیه تخریب شده (f=429/5, p=0/001) و 3) عرض ناحیه تخریب شده به طور معنی دار (f=313/3, p=0/001) بود، اما این اثر در مقایسه با ورزش به تنهایی، بیشتر نبود. با توجه به نتایج این تحقیق، مصرف مکمل کورستین و انجام ورزش با شدت متوسط، هر یک به تنهایی و به صورت ترکیبی می توانند نقش مثبتی در بهبود علائم استئوآرتریت زانوی موش صحرایی ایفا نمایند. اما به نظر می رسد که انجام ورزش با شدت متوسط دارای آثار درمانی بیشتری باشد.
مریم جراحی اکبر حاجی زاده مقدم
چکیده: زمینه و هدف: فاکتور رشد اندوتلیال عروقی(vegf) نقش مهمی در توسعه عروقی جهت رشد و تمایز اندامها در دوره جنینی و دوران رشد پس از تولد به عهده دارد.ورزش در دوران حاملگی از طریق تاثیر بر vegfمی تواند بر رشد جنین موثر باشد. لذا در این پژوهش، ما اثر مکمل سیلیمارین و تمرین استقامتی شنا در موشهای باردار را در برابر اثرات کادمیوم برسطوح vegf و ساختار هیستومتریک بافت کلیه نوزادان آنها مورد مطالعه قرار دادیم. روش شناسی: 72 سر موش صحرائی ویستار باردار به طور تصادفی به گروه های پایه ، کنترل ، کادمیوم، سیلیمارین، تمرین، سیلیمارین+کادمیوم، تمرین+کادمیوم، تمرین+سیلیمارین و تمرین+سیلیمارین+کادمیوم تقسیم شدند. برنامه ی تمرینی شامل 3 جلسه در هفته ( 3 هفته در طول بارداری) و شنا با زمان 30 دقیقه در جلسه اول شروع شد و با افزایش 5 دقیقه در هر جلسه، به60 دقیقه در جلسه افزایش پیدا کرد. تزریق سیلیمارین بعد از هر جلسه تمرین و بصورت زیر پوستی انجام شد. موشها ppm 400 کادمیوم را بصورت کلرید کادمیوم محلول درآب آشامیدنی دریافت کردند. نمونه گیری از بافت کلیه، نوزادان موش ها دو روز پس از تولد انجام شد. اندازه گیری سطوح vegf و بررسی تغییرات ویژگی های هیستومتریک بافت کلیه، به ترتیب با استفاده از کیت و به روش elisa و با استفاده از عدسی چشمی انجام گردید. برای تجزیه و تحلیل آماری یافته های پژوهش از آزمون کالموگراف اسمیرنف، آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون tukey در سطح معنی داری p<0/05 استفاده شد. نتایج: نتایج ، کاهش معنی دار سطوح vegf در گروه کادمیوم و افزایش معنی دار آن در سایر گروه ها نسبت به گروه پایه را نشان داد. همچنین بررسی های بافت شناسی، کاهش معنی دار قطر لوله پروکسیمال بافت کلیه نوزادان در گروه کادمیوم نسبت به گروه پایه را نشان داد. یافته های پژوهش نشان داد که استفاده از مکمل سیلیمارین و تمرینات منظم استقامتی شنا، می تواند اثرات ناشی از کلرید کادمیوم را مهار کند و به عنوان یک راه کار حمایتی در برابر اثرات تخریبی کادمیوم در جنین، مورد توجه قرار گیرد.
جواد اشرفی ولی اله دبیدی روشن
دوکسوروبیسین(dox)یک آنتراسایکلین آنتی بیوتیک است که به طور گسترده ای به عنوان یک عامل ضد سرطان مورد استفاده قرار می گیرد. با این حال، استفاده بالینی از dox به دلیل اثرات جانبی سمیت قلبی آن محدود شده است. مطالعات اندکی اثرات پیش درمانی فعالیت های ورزشی مزمن را در برابر سمیت قلبی ناشی از دوکسوروبیسین ارزیابی نموده اند. هدف از این مطالعه، بررسی اثر 3 و 6 هفته تمرین هوازی بر تغییرات آپلین قلبی ناشی ازدوزهای مختلف دوکسوروبیسین در موش های صحرایی نر بود. 72 سر موش صحرایی نر با نژاد ویستار بطور تصادفی به گروه-های کنترل و تمرین 3 و 6 هفته ای تقسیم شدند. برنامه تمرینی شامل دویدن روی نوارگردان به مدت 54-25 دقیقه در روز با سرعت 20-15 متر در دقیقه، 5 جلسه در هفته و به مدت 3 و 6 هفته بود. در پایان دوره تمرینی موش های گروه های کنترل و تمرین 3 و 6 هفته ای مجدداً بطور تصادفی به زیر گروه های دوکسوروبیسین(mg/kg10 و mg/kg20) و سالین(9/0 درصد) تقسیم شدند. هر دو تزریق 24 ساعت پس از آخرین جلسه ی تمرین انجام شد و 24 ساعت پس از آن موش ها کشته شدند. سطوح آپلین قلبی و no از طریق روش الایزا و سطحmda از طریق روش تیوباربیتوریک اسید(tbars) اندازه گیری شدند. داده ها با روش آنالیز واریانس یکطرفه و آزمون تعقیبی توکی(hsd) در سطح 05/0 p? تحلیل شد. القای دوکسوروبیسین(10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم) منجر به عدم تعادل شاخص های اکسیدانتی/آنتی اکسیدانتی در قلب شد. 3 و 6 هفته تمرین هوازی منجر به افزایش معنادار آپلین، کاهش غیر معنادار mda و به ترتیب افزایش غیر معنادار و معنادار no در مقایسه با گروه کنترل+سالین شد. با وجود این، پس از 3 هفته تمرین هوازی و تزریق dox (10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم)، به ترتیب افزایش غیر معناداری در آپلین، کاهش غیر معنادار و معناداری در mda، افزایش غیر معناداری در no در مقایسه با گروه کنترل+دوکسوروبیسین 10 و یا 20 میلی گرم بر کیلوگرم مشاهده شد. و همچنین، پس از 6 هفته تمرین هوازی و تزریق dox (10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم)، به ترتیب افزایش معناداری در آپلین، کاهش معناداری در mda، افزایش غیر معنادار و معناداری در no در مقایسه با گروه کنترل+دوکسوروبیسین 10 و یا 20 میلی گرم بر کیلوگرم مشاهده شد. از سوی دیگر، تفاوت معناداری بین درمان با دوکسوروبیسین10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم تنها در سطح no پس از 6 هفته تمرین هوازی و سطح mda پس از 3 هفته تمرین هوازی وجود داشت. نتایج پیشنهاد می کند که حفاظت قلبی ناشی از تمرین ورزشی مزمن در موش های درمان شده با dox، با مهار استرس اکسایشی و تنظیم افزایشی دفاع آنتی اکسیدانتی مرتبط می باشد.
راضیه محمدی ضیاء فلاح محمدی
مقدمه و هدف: بیماری پارکینسون به سبب اختلال در مراکز کنترل بدن موجب بروز علائمی مانند ارتعاش در حالت استراحت، برادی کینزی، لرزش، سفت شدگی عضلانی و عدم تعادل وضعیتی می شود. این بیماری بر اثر از بین رفتن سلول-های ترشح کننده ماده ای به نام دوپامین (پیام رسان عصبی کاتکولامینی) رخ می دهد. پارکینسون بیماری استرس اکسایشی است و برای درمان و یا پیشگیری از این بیماری باید افزایش ظرفیت آنتی اکسیدانی و مقابله با استرس اکسایشی مد نظر قرار گیرد. هدف از اجرای این پژوهش، بررسی تأثیر حفاظتی 12 هفته تمرین چرخ دوار و مصرف عصاره گل گیاه ازگیل ژاپنی برسطوح bdnf ، sodو mdaهیپوکمپ موش های پارکینسونی بود. مواد و روش ها: موش ها به شش گروه: کنترل سالم (پایه)،کنترل پارکینسونی، تمرین سالم (تمرین)، تمرین پارکینسونی، مصرف عصاره در موشهای پارکینسونی (عصاره پارکینسونی) و تمرین همراه با مصرف عصاره در موش های پارکینسونی (تمرین-ازگیل-پارکینسون) تقسیم شدند. گروه های تمرینی به مدت دوازده هفته روی چرخ دوار تمرین کردند و گروه هایی که عصاره مصرف کردند، بعد از ثبت مسافت دویدن هر هفته سه بار عصاره را به صورت صفاقی و به میزان200 میلی گرم به ازای هر کیلو گرم وزن بدن دریافت کردند. هیپوکمپ همه گروه ها به جزء گروه کنترل و تمرین سالم با تزریق محلول 6-هیدروکسی دوپامین به صورت استریوتاکسی به داخل بطن مغز تخریب شد. سطوحbdnf هیپوکمپ باروش الایزا و sod وmda هیپوکمپ به وسیله روش اسپکتروفتومتری اندازه گیری شد. داده ها به روش one way anovaو آزمون تعقیبی lsdتجزیه وتحلیل شد. یافته ها: ورزش اختیاری وعصاره به طور قابل ملاحظه ای ازکاهشsod جلوگیری کرد. ولی ورزش و مصرف عصاره نتوانستند از کاهش bdnf در اثر سم عصبی جلوگیری کنند. همچنین تفاوت سطوح mda بین گروه ها معنی دار نبود. نتیجه گیری: می توان از تمرین ، عصاره و ترکیب تمرین و عصاره برای افزایش آنزیم های آنتی اکسیدانی استفاده کرد و بدین ترتیب با استرس اکسایشی ناشی از پارکینسون مقابله کرد. ولی با استفاده از تمرین و عصاره نمی توان افزایش معنی دار در مقدار bdnf مشاهده کرد.
جلیل اصلانی ضیاء فلاح محمدی
مقدمه و هدف: بیماری پارکینسون به سبب اختلال در مراکز کنترل بدن موجب بروز علائمی مانند ارتعاش در حالت استراحت، برادی کینزی، لرزش، سفت شدگی عضلانی و عدم تعادل وضعیتی می شود. این بیماری بر اثر از بین رفتن سلول-های ترشح کننده ماده ای به نام دوپامین (پیام رسان عصبی کاتکولامینی) رخ می دهد. هدف از اجرای این پژوهش، بررسی تأثیر حفاظتی 12 هفته تمرین چرخ دوار و مصرف عصاره گل گیاه ازگیل ژاپنی برسطوح cdnf ، sodو mda قشرمخ موش های پارکینسونی بود. مواد و روش ها: موش ها به شش گروه: کنترل، کنترل پارکینسونی، تمرین سالم، تمرین پارکینسونی، مصرف عصاره در موشهای پارکینسونی و تمرین همراه با مصرف عصاره در موش های پارکینسونی تقسیم شدند. گروه های تمرینی به مدت دوازده هفته روی چرخ دوار تمرین کردند و گروه هایی که عصاره مصرف کردند، هرهفته سه بار عصاره را به صورت صفاقی و به میزان200 میلی گرم به ازای هر کیلو گرم وزن بدن دریافت کردند. قشرمخ همه گروه ها به جزء گروه کنترل و تمرین سالم باتزریق محلول 6-هیدروکسی دوپامین به صورت استریوتاکسی به داخل بطن مغز تخریب شد. سطوحcdnf قشرمخ باروش الایزا و sod , mda قشرمخ به وسیله روش اسپکتروفتومتری اندازه گیری شد. داده ها به روش one way anova و آزمون تعقیبی lsdتجزیه وتحلیل شد. نتایج: ورزش اختیاری و عصاره به طور بر جسته ای ازکاهش sod و cdnf و همچنین از افزایش mda در قشرمخ موش های پارکینسونی جلوگیری کرد. کلید واژگان: عصاره هیدروالکلی گل گیاه ازگیل ژاپنی، تمرین اختیاری، 6-هیدروکسی دوپامین، cdnf، sod، mda
سجاد قربانی اکبر حاجی زاده مقدم
در این مطالعه، اثرات آگونیست و آنتاگونیست گیرنده gpr55 در هسته آمیگدال مرکزی رت(rat wistar) روی رفتار شبه اضطراب توسط تست ماز صلیبی بالاتر از زمینه (elevated plus-maze) ارزیابی گردید. تزریق دوطرفه دوزهای (0.2، 1 و 5 میکرو گرم بر رت) از دارویo-1602 آگونیست اختصاصی گیرنده gpr55، در هسته آمیگدال مرکزی زمان ورود و دفعات ورود حیوآن ها را به بازوی باز افزایش داد که نشان دهنده کاهش اضطراب حیوان ها است. تزریق آنتاگونیست اختصاصی گیرندهgpr55 ، ml193به ناحیه مذکور با دوزهای(0.01، 0.1 و 0.5 میکروگرم بر رت) باعث افزایش رفتار اضطرابی حیوان ها گردید. در مرحله بعدی آزمایشات، تزریق دوز بی تاثیر(0.01 میکروگرم بر رت) ml193 قبل از تزریق دوزهایo-1602 در هسته آمیگدال مرکزی باعث کاهش اثر ضد اضطرابیo-1602 در دوز های (0.2 و 1 میکروگرم بر رت) گردیدند. این مطالعه نشان داد گیرنده gpr55 در هسته آمیگدال مرکزی وجود دارد و دارای فعالیت فیزیولوژیکی می باشد و می تواند در کنترل اضطراب نقش مهمی داشته باشد.
عباسعلی رحیمی پردنجانی اکبر حاجی زاده مقدم
gpr55 یک گیرنده ی جدید کانابینوئیدی پیشنهاد می شود. به نظر می رسد سیستم کانابینوئیدی در تعدیل رفتارهای اضطرابی در مطالعات بالینی و تجربی دارای اهمیت باشد. هدف این مطالعه، بررسی اثرات آگونیست و آنتاگونیست گیرنده gpr55 در ناحیه بطن راست رت های نر روی رفتارهای مرتبط با اضطراب با استفاده از ماز صلیبی بالاتر از زمینه بود. تزریق یکطرفه دوزهای (2/ , 1 و µg/rat5) از داروی o-1602 آگونیست اختصاصی گیرنده gpr55، در در ناحیه بطن راست، درصد باقی ماندن در بازوی باز(%oat) و دفعات ورود به بازوی باز (%0ae) را افزایش داد که نشان دهنده کاهش رفتارهای اضطرابی است. در حالی که تزریق مقادیر 1/ وµg/rat 1از ml193، آنتاگونیست اختصاصی گیرنده gpr55، به ناحیه مذکور، باعث افزایش رفتار اضطرابی حیوان ها گردید. در بخش دیگری از مطالعه، تزریق درون بطن مغزی دوز بی تاثیر ml193 (µg/rat01/) قبل از تزریق دوزهای o-1602 در ناحیه ناحیه بطن راست باعث کاهش اثر ضد اضطرابی o-1602 در دوز های (µg/rat2/ و 1) گردیدند. بنابراین احتمال دارد که gpr55 در تعدیل رفتارهای اضطرابی نقش داشته باشد و در آینده به عنوان یک هدف جدیدی در درمان بیماری های مرتبط با اضطراب به شمار آید
سهیلا شهسوار کله سر کتانه ابراری
استرپتوزوتوسین از داروهای دیابتوژنیک پرکاربرد ضد سرطان است. تزریق داخـــل بطنی آن اثراتــی مشــابه بــا بیماری آلزایمر نوع تک گیر بر روی یادگیری و حافظـه ایجاد میکند و مصرف آن در عین حال منجر به افزایش اضطراب می شود. با توجه به عدم درمان قطعی این نوع اضطراب و هم چنین توصیه گیاه درمانی، مطالعه ی حاضر تلاشی برای بررسی اثر مریم گلی بر رفتارهای شبه اضطرابی القا شده توسط تزریق داخل بطن مغزی استرپتوزوتوسین در موش های نر است. موش های صحرایی نژاد ویستار به گروه های کنترل، vehicle و تجربی تقسیم شدند. گروه کنترل هیچ دارویی دریافت نکرد. گروهvehicle و گروه های تجربی به مدت 14 روز به ترتیب سالین و عصاره ی آبی و الکلی مریم گلی mg/kg) 100- 50– 25) دریافت کردند. سپس بر روی حیوانات این دو گروه کانول گذاری در داخل بطن طرفی انجام شد و یک هفته بعد از بهبودی، به آنها استرپتوزوتوسین (3میلی گرم/کیلوگرم) تزریق شد. رفتارهای شبه اضطرابی به کمک ماز بعلاوه ای شکل مرتفع ارزیابی شد. نتایج نشان داد که تزریق استرپتوزوتوسین یک هفته بعد از تزریق بدون تاثیر بر فعالیت های حرکتی، موجب کاهش درصد زمان حضور و کاهش درصد ورود به بازوی باز شد. که این نشان دهنده ی افزایش رفتارهای شبه اضطرابی است. حیوانات در گروه هایی که استرپتوزوتوسین را با عصاره ی مریم گلی در تمام دوزها دریافت کردند، به طور قابل توجهی افزایش در زمان گذرانده شده در بازوهای باز و کاهش زمان سپری شده در بازوهای بسته را در مقایسه با گروه stzنشان دادند. کاهش در تعداد دفعات ورود به بازوی باز تنها در دوز 100 میلی گرم/کیلوگرم مشاهد شده است. یافته های فوق نشان می دهدکه عصاره مریم گلی خصوصاً با دوز 100 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن، می تواند رفتارهای شبه اضطرابی القا شده در اثر تزریق استرپتوزوتوسین را در موش ها بهبودی بخشد.
آنا عرب اکبر حاجی زاده مقدم
زمینه و هدف: ازآنجا که رشد در یک محیط هایپوکسیک اتفاق می افتد، تعجب آور نیست که فاکتورهای القائی هایپوکسی (hifs) می توانند از اجزای مهم پیدایش جنین باشند لذا فعالیت ورزشی در دوران بارداری می تواند با تاثیر برسطوح فاکتور القائی هایپوکسی متعاقبا بر رشد جنین تاثیر بگذارد. بدین منظور ما در این پژوهش به بررسی اثر مکمل سیلیمارین و یک دوره تمرین ورزشی شنا در دوران بارداری در مقابل عوارض ناشی از مسمومیت کادمیوم در سطوح hif-1? و ساختار بافتی ریه نوزادان موش های صحرایی پرداختیم. روش شناسی: مطالعه حاضر از نوع تجربی بوده و آزمودنی ها تعداد 72 سر موش صحرایی باردار نژاد ویستار را تشکیل می دادند که به 9 گروه: پایه، کنترل، کادمیوم، سیلیمارین، تمرین، کادمیوم-سیلیمارین، کادمیوم-تمرین، سیلیمارین-تمرین و کادمیوم-تمرین-سیلیمارین تقسیم شدند. برنامه ی تمرینی شامل 60 دقیقه شنا (1 ساعت در روز، 5 روز در هفته در استخری به ابعاد 100×50×50 سانتی متر) در طول دوران بارداری بود که تا زمان زایمان ادامه داشت. کادمیوم نیز به میزان 400 میلی گرم بر لیتر و به شکل محلول در آب آشامیدنی به طور آزاد در اختیار موش ها قرار می گرفت. به علاوه، میزان 100 میلی گرم بر کیلوگرم سیلیمارین، 3 بار در هفته به صورت زیر پوستی به آزمودنی ها تزریق می شد. سطوح پروتئین hif-1? به روش الایزا و برای اندازه گیری های هیستومتریک از روش معمول تهیه مقاطع بافتی استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل یافته های این پژوهش از آزمون های شاپیرو ویلک، آنالیز واریانس یک طرفه و هالم- سیداک برای مقایسه بین گروه های مختلف در سطح p?0.05 استفاده شد. یافته ها: یافته ها نشان دادند که سطح پروتئین hif-1? ریه در گروه های مختلف تفاوت معنی داری (p?0.05) داشت و میزان آن در گروه های تمرین و سیلیمارین افزایش معنی دار و در گروه کادمیوم کاهش معناداری نسبت به گروه های پایه و کنترل نشان داد. همچنین بررسی های هیستومتریک نشان دهنده ی افزایش معنی دار در ضخامت بافت پوششی برونش و برونشیول، ضخامت طبقه ی عضلانی برونش و برونشیول، تعداد سلولهای جامی شکل، ضخامت دیواره بین آلوئولی و جمعیت نموسیت تیپ ii در دیواره آلوئول و کاهش معنی دار جمعیت نموسیت تیپ i در دیواره آلوئول ریه ی نوزادان گروه کادمیوم در مقایسه با گروه های کنترل بود. بحث و نتیجه گیری: نتایج حاکی از این است که ورزش منظم و مکمل گیری سیلیمارین با جبران کاهش ناشی از کادمیوم سطوح hif-1? ریه ی نوزادان و مقابله با تغییرات بافتی ناشی از این آلاینده قادر به مهار اثرات سمیت تنفسی کادمیوم شدند و این نتیجه می تواند به عنوان راهکاری مناسب در پیشگیری و درمان بیماری های تخریبی بافت ریه و همچنین جلوگیری از تاثیرات مخرب کادمیوم بر جنین در نظر گرفته شود.
عصمت محمدی تکاسی اکبر حاجی زاده مقدم
چکیده بیماری آلزایمر، یک بیماری تحلیل برنده عصبی با اختلال مغزی پیشرونده، کاهش توانایی شناختی و اختلالات رفتاری است. یکی از عوامل مهم در این بیماری استرس اکسیداتیو می باشد. در این پایان نامه برای ایجاد مدل بیماری آلزایمر در موش ها از ماده شیمیایی استرپتوزوتوسین استفاده شد که تزریق آن در بطن مغز موش، باعث آسیب اکسیداتیو میشود. یکی از راههای حفاظت در برابر استرس اکسیداتیو استفاده از آنتی اکسیدانهای طبیعی نظیر فراورده های گیاهان دارویی است. در این تحقیق مقدار محتوای فنولی و فلاونوئیدی عصاره متانولی برگ درخت" به" و فعالیت آنتی اکسیدانی آن به روش به دام اندازی رادیکال dpph تعیین شد. سپس از شش گروه موش: گروه کنترل، شم و بیمار (تزریق درون بطنی استرپتوزوتوسین 3 میلی گرم برکیلوگرم وزن بدن در انتهای هفته سوم) و سه گروه تیمارشده با دوزهای 50، 100 و 150 میلی گرم وزن خشک عصاره بر کیلوگرم وزن بدن (دریافت عصاره متانولی برگ "به" در آب به روش گاواژ به مدت شش هفته روزانه) استفاده گردید. موش ها در گروه های شم و بیمار به صورت گاواژ روزانه حلال بدون عصاره را دریافت کردند. اثر استرپتوزوتوسین بر یادگیری و حافظه در موش ها در پایان هفته های اول و سوم بعد از تزریق درون بطنی براساس آزمون شناسایی شیء جدید بررسی شد. موش ها پس ازآخرین روز تیمار قربانی شدند و فعالیت آنزیمهای آنتی اکسیدان (کاتالاز و سوپر اکسید دیسموتاز) اندازه گیری و با گروه های کنترل مقایسه شد. نتایج این تحقیق نشان داد که عصاره برگ "به" دارای محتوای فنلی و فلاونوئیدی به ترتیب 5/493، 4/389 معادل میلی گرم گالیک اسید وکوئرستین در هر گرم عصاره خشک و دارای مقدار ic50 برابر26/288 میکروگرم بر میلی لیتر در تست به دام اندازی رادیکال dpph می باشد. همچنین طبق نتایج بدست آمده مصرف خوراکی عصاره برگ "به" در موش ها باعث افزایش فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدان مغز، کاهش سطح مالون دی-آلدئید و اختلالات یادگیری می گردد. بنابراین عصاره برگ "به" به واسطه خاصیت آنتی اکسیدانی دارای اثرات مطلوبی بر جلوگیری و تخفیف بیماری آلزایمر می باشد.
اصغر کیان مهر اکبر حاجی زاده مقدم
اسکیزوفرنی یک بیماری روانی ناتوان کننده حاد می باشد که با علائمی مثل توهم، گفتار نامرتب، اختلال حواس و اختلال حرکتی همراه بوده وحدود 1% از جمعیت جهان را مبتلا می کند. این مطالعه با هدف بررسی اثر محافظتی عصاره برگ "به" بر علائم مثبت (اختلالات حرکتی و اضطرابی القایی)، علائم منفی (بی انگیزگی) و تغییر فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی (کاتالاز و سوپراکسید دیسموتاز) در مدل اسکیزوفرنی ایجاد شده با تزریق درون صفاقی کتامین در موش های سوری نر انجام شد نتایج این پژوهش نشان داد که تزریق کتامین با دوز زیر حد لازم برای بیهوشی باعث بروز اسکیزوفرنی شده و همچنین پیش درمانی با مصرف مزمن عصاره برگ "به" احتمالا به سبب خاصیت آنتی اکسیدانی، موجب محافظت نورون های مغز در برابر آسیب های ناشی از کتامین شده و می تواند نقش حفاظتی در برابر بیماری های سایکوز داشته باشد
محبوبه آقاگل زاده اکبر حاجی زاده مقدم
تخریب نورون های دوپامینرژیک سیستم نیگرو استریاتال مسئول بروز علائم بالینی بیماری پارکینسون است که اختلال راه رفتن یکی از شایع ترین مشکلات حرکتی در این بیماری می باشد. یکی از عوامل پیشرفت این بیماری استرس اکسایشی است و آنتی اکسیدان های مهارکننده ی گونه های فعال اکسیژن نقش مهمی در پیشگیری از انحطاط پیش رونده ی نورونی در بیماری پارکینسون ایفا می کنند. عصاره برگ زیتون و ترکیبات اصلی آن خواص ضدالتهابی، حفاظت نورونی و خواص آنتی اکسیدانی دارند. بنابراین هدف از این مطالعه بررسی اثر حفاظتی عصاره برگ زیتون بر میزان فعالیت آنزیم آنتی اکسیدان ،سطح مالون دی آلدهید و اختلالات رفتاری ناشی از تزریق یک طرفه 6-هیدروکسی دوپامین در مدل حیوانی بیماری پارکینسون است. در این مطالعه تجربی 42 سر موش صحرایی نر به طور تصادفی به شش گروه کنترل، شم، بیمار و سه گروه بیمار پیش تیمار شده با عصاره برگ زیتون با دوزهای 50، 100 و150 تقسیم شدند. برای ایجاد مدل بیماری پارکینسون، 6-هیدروکسی دوپامین به صورت یک طرفه به جسم مخطط تزریق شد. اختلالات قدرت پنجه گیری و تعادلی القایی با 6-هیدروکسی دوپامین و اثر حفاطتی عصاره به ترتیب با استفاده از آزمون قدرت پنجه گیری و تست ارزیابی تعادل مورد بررسی قرار گرفتند. فعالیت آنزیم آنتی اکسیدانی به روش جنت و همکارانش با اندکی تغییر مورد سنجش قرار گرفت. یافته ها نشان داد که تزریق 6- هیدروکسی دوپامین بطور معناداری باعث اختلال تعادلی - قدرتی شده و فعالیت آنزیم کاتالاز به طور معنی داری در مقایسه با گروه کنترل کاهش یافته است همچنین سطح مالون دی آلدهیددرگروه بیمار بطور معناداری افزایش یافته است. پیش تیمار با عصاره برگ زیتون نیز به طور معنا داری اختلالات تعادلی- قدرتی القاء شده در مدل حیوانی بیماری پارکینسونی را کاهش داد و همچنین باعث افزایش فعالیت آنزیم کاتالاز و کاهش سطح مالون دی آلدهید شد. نتایج نشان می دهندکه عصاره ی برگ زیتون احتمالاً با اثر حفاظتی و آنتی آکسیدانی خود می تواند به میزان قابل ملاحظه ای سبب کاهش اختلالات رفتاری و افزایش فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی مثل کاتالاز و کاهش سطح مالون دی آلدهید در بیماری پارکینسون گردد.
سیده سعیده حسینی اکبر حاجی زاده مقدم
استرس اکسایشی یکی از عوامل اصلی بروز بیماری پارکینسون است. اختلالات خلقی مانند اضطراب در بیماری پارکینسون شایع است. عصاره برگ زیتون به دلیل ترکیبات فنلی مهم، دارای خاصیت آنتی اکسیدانی و محافظت نورونی قوی می باشد. ترکیبات فنلی موجود در زیتون، سلول را در بربر استرس اکسیداتیو حفظ می کنند. در این تحقیق، حیوانات به 6 گروه: کنترل، شم، بیمار، بیمار تحت تیمار با عصاره تقسیم شدند. گروه شم و بیمار با حلال عصاره و گروه های تحت تیمار با دوزهای 50 ، 100 و 150 میلی گرم برکیلوگرم وزن بدن از عصاره زیتون به مدت 2 ماه به روش گاواژ تیمار شدند. تمام گروه ها به جز گروه کنترل و شم، از طریق تزریق درون مغزی 6-هیدروکسی دوپامین را در ناحیه استریاتوم دریافت نمودند و مدل پارکینسونی ایجاد شد. سپس 3 هفته متوالی بعد از تزریق، تست ماز صلیبی بالاتر از زمینه برای بررسی رفتارهای شبه اضطرابی انجام گردید. سپس حیوانات را پس از آخرین روز تیمار سر بریده و ناحیه کورتکس مغز برای سنجش آنزیمی مورد استفاده قرار گرفت. نتایج این تحقیق نشان می دهد که با تزریق 6-هیدروکسی دوپامین مدل پارکینسونی ایجاد شده و رفتارهای شبه اضطرابی به طور معناداری در گروه بیمار نسبت به گروه کنترل افزایش یافت. هم چنین، کاهش معناداری در فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدان در این گروه مشاهده شد. پیش تیمار با دوزهای مختلف عصاره برگ زیتون توانسته سبب کاهش رفتارهای شبه اضطرابی و افزایش فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی گلوتاتیون پراکسیداز و گلوتاتیون ردوکتاز در نواحی قشر مغز شود.
آتنا ابراهیمی اکبر حاجی زاده مقدم
بیماری پارکینسون، یکی از بیماری های تحلیل برنده عصبی است که با اختلال یادگیری و حافظه همراه است. ترکیبات فنلی موجود در عصاره ی برگ زیتون خاصیت آنتی اکسیدانی دارند. هدف از این مطالعه، بررسی اثرات محافظتی عصاره آبی- الکلی برگ زیتون براختلال حافظه ناشی از آسیب نورون های دوپامینی در موش های صحرایی نر است.
امیر نژادوزیری چترودی ضیاء فلاح محمدی
چکیده: مقدمه و هدف: عوامل نوروتروفیک، بقا، تمایز و نگهداری سلول های عصبی را گسترش میدهد و به عنوان یکی از گزینههای درمان پارکینسون مطرح شدهاند. هدف از اجرای این پژوهش، بررسی اثر حفاظتی چهار هفته دویدن روی نوارگران همراه با تزریق کلسیتریول بر cdnf، دوپامین و تیروزین هیدروکسیلاز جسم مخطط موش های پارکینسونی شده با 6 هیدروکسی دوپامین بود. مواد و روش: 63 سر موش صحرایی نژاد ویستار به طور تصادفی به 9 گروه کنترل، شم، کنترل پارکینسون، تمرین پارکینسون، تمرین سالم، مکمل پارکینسون، مکمل سالم، ترکیبی پارکینسون و ترکیبی سالم تقسیم شده اند. تمرینات (4 هفته/ 5روز در هفته) روزانه به مدت 30 دقیقه روی نوارگردان با سرعت 15 متر در دقیقه انجام شد. مکمل کلسیتریول (4 هفته/ 2روز در هفته) با دوز 1 میکروگرم در کیلوگرم به صورت درون صفاقی تزریق شد. مدل پارکینسونی با استفاده از جراحی استریوتاکسی و تزریق 6-هیدروکسی دوپامین به داخل جسم مخطط ایجاد شد. مقایسه سطوح عامل های وابسته تحقیق با استفاده از روش آماری آنالیز واریانس دوطرفه و آزمون تعقیبی توکی با سطح معنیداری p?0.05 انجام شد. یاقتهها: در تحقیق حاضر ورزش توانست به طور معناداری سطح cdnf را افزایش دهد. اما، نتوانست تاثیر معناداری روی سطوح دوپامین و تیروزینهیدروکسیلاز داشته باشد. از سوی دیگر، کلسیتریول توانست سطوح متغیرهای cdnf،da ، th تحقیق را به طور معنیداری افزایش دهد. همچنین ترکیب ورزش و کلسیتریول منجر به افزایش قابل توجهی بیشتری در متغیرهای وابسته تحقیق شد. نتیجهگیری: این مطالعه نشان داد که تمرین همراه با تزریق کلسیتریول میتواند برای افزایش حفاظت عصبی سلولهای دوپامینرژیک جسم مخطط در برابر عوامل مستعد کننده بیماری پارکینسون و ارتقای سلامت مغز توصیه شود.
اکبر حاجی زاده مقدم پروین رستمی
در مطالعه حاضر اثرات سمی و مزمن استات سرب به صورت درون صفاقی (i. p) بر روی شاخص های خونی شامل rbc، wbc، platelets، hb، hct، mcv، mch، mchc و فعالیت آنزیم های دلتا آمینولوولینیک اسید و هیدراتاز (d-ala-d) و گلوکز 6-فسفات دهیدروژناز (g6pd) درون اریتروسیت ها ارزیابی شدند. آزمایشات بر روی موش های نژاد ویستار به وزن 180-230 گرم انجام شد. استات سرب به غلظت mg/kg 10 و 5، 1 به مدت 6 هفته یک روز در میان تزریق شد و به گروه کنترل یک میلی لیتر آب مقطر تزریق شدند. پس از اتمام دوره تزریق، خونگیری از دهلیز چپ قلب حیوان بیهوش شده انجام گرفت . نتایج بدست آمده نشان داد که در غلظت mg/kg 1 در تمامی شاخص های اندازه گیری شده در هر دو جنس اختلاف معنی داری با گروه شاهد دیده نمی شود و در غلظت mg/kg 10، 5 نسبت به گروه شاهد مقدار rbc، hb، hct، mcv، mch، mchc و فعالیت آنزیم d-ala-d در هر دو جنس کاهش معنی داری در p<0.001 می دهد، در حالیکه تعداد گلبول سفید و پلاکت های خون تغییر معنی داری نکردند. فعالیت آنزیم g6pd تنها در غلظت mg/kg 10 کاهش معنی داری با سه گروه دیگر در p<0.001 نشان می دهد. نتایج بدست آمده نشان می دهد که در معرض قرارگیری مزمن موش های صحرایی بالغ با سرب به علت کاهش شدید فعالیت آنزیم d-ala-d، سنتز هم (heme) را به شدت کاهش می یابد در نتیجه باعث بروز کم خونی (anemia) می شود. با توجه به کاهش شاخص های خونی mcv و mch و mchc کم خونی ایجاد شده از نوع میکروسیتیک هیپوکرومی است . از طرف دیگر به علت کاهش فعالیت آنزیم g6pd، سرب در غلظت بالا یک استرس اکسیداتیو بر گلبولهای قرمز القا می کند و باعث همولیز آن می شود. اگر چه مکانیسم اصلی تاثیر سرب در کم خونی حاصل به علت کاهش شدید فعالیت آنزیم d-ala-d و سنتز هم می باشد، اما بخشی از کم خونی حاصل را می توان در غلظت بالا ناشی از همولیز گلبول قرمز (کم خونی همولیتیک ) دانست که در اثر کاهش فعالیت آنزیم g6pd القا می شود. همچنین نتایج نشان می دهد که تاثیر سرب بر شاخص های خونی و فعالیت دو آنزیم فوق در جنس های نر و ماده موش های بالغ مشابه می باشد.