نام پژوهشگر: اسدالله آژیر
حمیده نیکران اسدالله آژیر
پژوهش حاضر به منظور بررسی مبانی تأویل آیات الأحکام در تفسیر بیان السعاده ی سلطان علیشاه گنابادی انجام گرفته است. مبانی و اصول تأویل در اثر مذکور بر چند اصل استوار است که عبارتند از: قرآن شناسی، انسان شناسی، خداشناسی و معاد شناسی. پس از بررسی های مختلف مشخص گردید تأثیر مبانی ای که ذیل هر کدام از عناوین فوق قرار می گیرند در تأویلات مفسّر از آیات الأحکام گوناگون بوده است. برخی از آنها تأثیر زیادی را در این تأویلات داشته اند در حالی که تأثیر برخی دیگر، بسیار اندک بوده است. مذهب تشیع که در باور گنابادی با عقاید عرفانی عجین شده است نقش بسزایی را در تأویلات وی از این آیات داشته است. اعتقاد به ائمه(علیهم السلام)، بهره مندی از روایات آن بزرگان و تقیّد به اصول و عقاید شیعه را می توان در بسیاری از تأویلات وی مشاهده کرد. در میان تمام مبانی یافت شده مبنای "ولایت" را می توان به عنوان موثرترین مبنا در تأویلات گنابادی از آیات الأحکام به شمار آورد. رنگ عرفانی تفکرات شیعی گنابادی باعث شده است تا گاهی این مبانی تفاوتهایی با تفکرات جریان اصلی شیعه داشته باشند. در این پژوهش تلاش شده است تا ضمن بیان مبانی مورد استفاده ی گنابادی در تأویلاتش از آیات الأحکام، نظرات دیگر مفسران و عرفای اسلامی نیز در حد امکان بیان گردند تا علاوه بر روشن تر شدن مطالب، شباهت ها و تفاوت های میان مبانی تأویل در تفسیر بیان السعاده و آثار دیگر نیز نمایان گردد.
صهبا جمشیدپور عامر قیطوری
چکیده به رغم اینکه در سال های اخیر، متن قرآن در چارچوب رویکردهای مختلف زبان شناسی مطالعه شده توجه به بافت قرآن و مقولات آن از نظرها پنهان مانده است. این درحالی است که تحلیل بافتی متن بسیاری از ویژگی های نحوی، معنایی و سبکی آن را توجیه می نماید. هدف این تحقیق بررسی مقولات بافتی سرگذشت موسی(ع) در سوره ی طه می باشد و تلاش شده است با شناخت ویژگی های بافتی آن سبک روایتی سرگذشت مشخص گردد. رویکردهای مختلف زبان شناسی در تعریف بافت و مولفه های آن هم عقیده نیستند، چون هدف های آن ها از تحلیل های بافتی باهم متفاوت است. درحالی که منظور یک رویکرد از تحلیل مقولات بافتی طرح دستوری کامل تر برای زبان است رویکرد دیگر با تحلیل عناصر بافتی درپی توجیه تنوع زبانی است. هنگامی که مقصود تحلیل بافتی، توجیه سبک روایتی متن آسمانی قرآن است قرارگرفتن درچارچوب محض یکی از نظریه های بافتی، که برای توصیف زبان های بشری بیان شده اند راه به جایی نمی برد. بنابراین تلاش شده است مقولات بافتی، متناسب با متن قرآن انتخاب شوند. مولفه هایی که تأثیرگذار بر سبک آن هستند. ازطرف دیگر، چون تحقیق حاضر تحلیلی متنی است گزینش مقولات بافتی تنها درچارچوب آیات سرگذشت امکان پذیر است. درنتیجه دراین تحقیق مقولات بافتی متکلم، مخاطب، زمان، مکان، افعال، ضمایر، اشخاص و اشیا ذکرشده در آیات بررسی می شوند. تحلیل مقولات بافتی سرگذشت بیانگر آن بود که سرگذشت درچارچوب سه بافت قرارمی گیرد: بافت روایت سرگذشت، بافت واقعه ی سرگذشت و بافت غیرعرفی. ویژگی مشترک هرسه بافت، محصور نبودن آن ها در بافت تاریخی سرگذشت است. در بافت روایت سرگذشت متکلم(پروردگار) در نقش راوی خطاب به مخاطبی که ضمیر تو است سرگذشت را روایت می کند و مرجع آن تا پایان روایت نامعلوم باقی می ماند. بافت واقعه ی سرگذشت که گفتگوهای شخصیت ها را دربرمی گیرد تنها درمحدوده ی این گفتگوها باقی نمی ماند، و مولفه های بافتی آن از مرزهای بافت تاریخی عبورمی کنند. بافت غیرعرفی، آیاتی از سرگذشت را دربرمی گیرد که در هیچ یک از دو بافت دیگر قرارنمی گیرند. این آیات آشکارا به بافتی غیرتاریخی اشاره دارند. بافتی که متکلم آن نه در نقش راوی است و نه یکی از شخصیت های سرگذشت، بلکه خارج از بافت سرگذشت خطاب به تمام انسان ها در همه ی زمان ها و مکان ها سخن می گوید.
محمد گودرزی امیر شیرزاد
چکیده: من کیستم؟! حقیقت من چیست؟! از کجا آمده ام؟! آمدنم بهر چه بود؟! به کجا می روم؟! این دست پرسش ها، پرسش هایی بنیادین است که همواره ذهن پرسشگر آدمی را به خود مشغول داشته اند. از این رو فلاسفه تلاش نموده اند تا به این پرسش های بنیادین پاسخی درخور و مناسب دهند. رگه های آغازین پرداختن جدّی به مسأله ی نفس، به فلاسفه یونان باستان، همچون فیثاغورث بر می گردد. سپس این مسأله در زمانه ی سقراط و افلاطون و ارسطو به شکلی نظام مند با عمق بیشتری پی گرفته شد. فلاسفه ی اسلامی نیز با توجه به تأکید اسلام بر " شناخت نفس" به طور عالمانه ای به آن پرداختند. فارابی،ابن سینا، فخر رازی وخواجه طوسی از جمله فلاسفه بزرگی اند که درباره ی نفس و حقیقت آن اندیشیده اند، نظر داده اند و برغنای علم النفس فلسفی افزوده اند؛ این جریان نفس شناسی استمرار یافت تا اینکه در حکمت اشراقی و حکمت متعالیه، رویکرد نوینی به خود گرفت. سهروردی بر اساس نظام نوری فلسفی خویش، تبیین نوینی از نفس و حقیقت آن عرضه نمود. ملاصدرا نیز برمبنای حکمت صدرائی با تکیه بر آرای حکمای الهی، طرحی نو در انداخت؛ به گونه ای که بنابر ادعای خودش، دو جریان افلاطونیان و ارسطوئیان را به هم پیوند داد. این پژوهش تحت عنوان " بررسی تطبیقی نفس در حکمت اشراقی سهروردی و حکمت متعالیه ی ملاصدرا " با نگاهی تحلیلی – تطبیقی به مباحثی همچون تعریف و ماهیت نفس، قوای نفس، انواع نفس، اثبات وجود نفس، اثبات تجرّد نفس، حدوث یا قدم نفس و جاودانگی نفس در دو حکمت اشراقی و صدرائی می پردازد و با نظری گذرا به پیشینه ی علم النفس فلسفی، شباهت ها وتفاوت های این دو دیدگاه را بیان و تبیین می نماید. آنچه از این تحقیق به دست می آید آن است که این دو فیلسوف با تکیه بر آرای حکمای الهی و نقد و بررسی آنان، علم النفس فلسفی نوینی به حوزه فلسفه ی اسلامی عرضه نموده اند، که با وجود تفاوت های بنیادین، دارای شباهت های بسیاری نیز می باشند. کلید واژه ها: شیخ اشراق، صدرالمتألهین، علم النفس، انواع نفس، قوای نفس، تجرّد نفس، حدوث یا قدم نفس، جاودانگی نفس
علی صالح حاتمی امیر شیرزاد
پژوهش حاضر به منظور ارائه دیدگاه ملاصدرا درباره مرگ و سرنوشت انسان پس از آن فراهم آمده است. با توجه به این¬که از دیدگاه ملاصدرا، مرگ امری وجودی است که تنها انسان را از عالم فانی دنیوی، برای حیاتی ابدی به عالم جاوید اُخروی منتقل می¬کند، اهمیت مسأله مرگ در زندگی انسان و نیز سرنوشت انسان پس از آن به عنوان دو واقعیت مسلم و انکار ناشدنی آشکار و نمایان می¬شود، لذا این پژوهش در نظر دارد، به بیان دیدگاه این فیلسوف بزرگ اسلامی درباره مرگ و سرنوشت انسان پس از آن بپردازد. برای این منظور ابتدا دیدگاه ابتکاری ملاصدرا درباره چیستی، انواع و ضرورت مرگ بیان می¬شود و سپس به بیان سرنوشت انسان پس از مرگ از دیدگاه وی پرداخته می¬شود. مباحث مطرح شده در این رساله روشن می¬سازد که ملاصدرا براساس یک سری مبانی ابتکاری از جمله اصالت وجود، جسمانیه¬الحدوث و روحانیه¬البقاء بودن نفس، حرکت جوهری اشتدادی آن و... مرگ را به عنوان امری وجودی تعریف می-کند که تنها باعث انتقال نفس انسان از عالم دنیا به عالم آخرت می¬شود، نه باعث نابودی نفس انسان. وی مرگ را به سه نوع طبیعی، اخترامی و ارادی تقسیم می¬کند و در توضیح هر یک از آن¬ها می¬گوید: اگر خروج نفس از بدن در اثر استقلال نفس باشد، مرگ طبیعی، اما اگر خروج نفس از بدن در اثر استقلال نفس نباشد، بلکه در اثر خرابی بدن به خاطر حادثه¬ای باشد، مرگ اخترامی و اگر خروج نفس از بدن به اراده و اختیار انسان باشد، مرگ ارادی خواهد بود. سپس وی با اقامه دلایل عقلی و نقلی، تجرد نفس ناطقه انسانی و تبع آن، حیات پس از مرگ را اثبات می¬کند و حیات پس از مرگ را یا برزخی می¬داند یا اُخروی و معتقد است که انسان بعد از مرگ تا روز قیامت، در بهشت یا جهنم برزخی، به سر می¬برد. اما با برپایی قیامت، حیات اُخروی او آغاز می¬شود که وی از حیات اُخروی به معاد تعبیر می¬کند، معاد را نیز اعم از معاد روحانی و معاد جسمانی می¬داند و هر دو را با دلایل عقلی اثبات می¬کند. کلید واژه¬ها: صدرالمتألهین، چیستی مرگ، ضرورت مرگ، سرنوشت انسان، فرجام شناسی
احترام کریمی سیمین اسفندیاری
ایمان و ماهیت آن یکی از موضوعات مهم فلسفه¬ی دین است. پژوهش حاضر به منظور ارائه و تطبیق دیدگاه صدرالمتألهین شیرازی و سورن¬آبیه¬کی¬یرکگور در باب مسئله بحث¬برانگیز ماهیت ایمان است. با توجه به اینکه شناخت و آگاهی از مفهوم ماهیت ایمان در میان نحله¬های متعدد جایگاه بسیار مهمی دارد، این پژوهش در نظر دارد که با ارائه و تطبیق دیدگاه این دو متفکر اسلامی و مسیحی در باب این مسئله¬ی مهم بپردازد. برای این منظور سعی شده است که پس از بیان دیدگاه ملاصدرا و کی¬یرکگور در باب تعریف و توجیه ماهیت ایمان دینی،¬ به تطبیق دیدگاه این دو اندیشمند در باب ماهیت ایمان دینی، ذو مراتب بودن ایمان، ایمان و تعقل و متعلقات ایمان بپردازد. صدرالمتألهین ایمان را از سنخ علم می¬داند و معتقد است حقیقت ایمان دینی گونه و مرتبه خاصی از علم است که انسان به واسطه آن نسبت به امور غیبی و ماورائی دارای آگاهی برهانی یا شهودی می شود. از این¬رو وی در توجیه ماهیت ایمان محوریت را به معرفت و تصدیق می¬دهد و ایمان منهای تعقل را فاقد اعتبار می¬داند به اعتقاد او کامل-ترین و والاترین نوع ایمان ایمانی است که از طریق کشف و شهود و توسط سیر و سلوک حاصل می¬شود. این در حالیست که دیدگاههای کی¬یرکگور درست در مقابل دیدگاههای ملاصدرا قرار دارد. او ایمان را جست زدن و خطر کردن معرفی می¬کند و کمال آن را نقطه¬ی سیر باطن می¬داند. وی ساحت عقل و ایمان را جدا می¬انگارد و عقل را در رسیدن به معرفت و حقیقت ناتوان می¬داند. لذا در این اثر بر آن شدیم تا با روش توصیفی، تحلیلی به بیان مقایسه نظرات ملاصدرا و سورن کی¬یرکگور در رابطه با ماهیت ایمان بپردازیم و سعی نمودیم تا در این اثر، علی رغم بضاعت ناچیز علمی خود با استمداد از الطاف حق تعالی و با مطالعه اکثر نوشته¬های این بزرگواران در باب ایمان به بحث ظریف و دقیقی در این رابطه بپردازیم.
لیلا اسماعیلی اسدالله آژیر
هدف از پژوهش حاضر بررسی تفکر نقادانه در آثار شهید مطهری است. با توجه به این که شناخت و آگاهی از ماهیت تفکر نقادانه برای رسیدن به این هدف اهمیت بسزایی دارد، این پژوهش در نظر دارد که ماهیت تفکر نقادانه و مولفه-های آن را مورد مطالعه و بررسی قرار دهد. مباحث مطرح شده در این رساله روشن می سازد که تفکر نقادانه مجموعه ای از دانش، نگرش و مهارت به کار بردن این دانش در حیطه عمل است. مهم ترین مولفه های آن روش شناسی، دانش- مهارت، و اخلاق است. روش شناسی، روش و مراحلی اصولی و منطقی برای ارزیابی اندیشه ها در اختیار تفکر نقادانه قرار می دهد. مهم ترین دانش- مهارت تفکر نقادانه که از مجموع بررسی چند نظریه ی مختلف بدست آمده است شامل هشت مهارت تفسیر(تجزیه و تحلیل) و تبیین؛ طرح سوال؛ شک و تردید؛ دید وسیع نسبت به مسائل؛ از زوایای متفاوت به موضوع نگریستن؛ آزمون شواهد، دلایل و فرضیه ها؛ استنباط؛ و خود تنظیمی است. همراه شدن تفکر نقادانه با مهم ترین اصول اخلاقی همچون فهم سخن و تبحر در موضوع؛ اصل حمل به احسن؛ حقیقت جویی و انصاف ذهنی؛ آزاد اندیشی؛ خیرخواهی و دلسوزی درنقد؛ استفاده از زبان مناسب؛ داشتن معیار برای نقد و... موجب می شود نقدی مثبت و سازنده از آثار دیگران داشته باشیم. شهید مطهری از جمله متفکرانی است که اندیشه های گوناگونی را در عرصه های متنوع علمی مورد نقد و بررسی قرار داده است. وجود این خصیصه در ایشان موجب شد تا با روش تحلیلی- توصیفی به بررسی رویکرد نقادانه ایشان بپردازیم و به این پرسش که آیا رویکرد نقادانه ی ایشان مبتنی بر تفکر نقادانه است یا خیر، پاسخ روشنی دهیم. لذا برای این منظور به بررسی سه مولفه ی تفکر نقادانه یعنی روش شناسی، دانش- مهارت و اصول اخلاقی نقد در آثار ایشان پرداخته ایم. مطالعات انجام شده در این پژوهش نشان می دهد که ایشان در فرایند ارزیابی اندیشه ها طبق روش و مراحل منطقی تفکر نقادانه عمل کرده است و توانسته نقدی روشمند بر پایه ی مهارت های تفکر نقادانه و در چارچوب اصول اخلاقی در نقد ارائه دهد. کلید واژه : تفکر نقادانه، اخلاق نقد، اخلاق باور، نقد روشمند، استاد مطهری
لیلا حسینی عادل نادرعلی
چکیده ندارد.