نام پژوهشگر: علی ارشدریاحی

تناسخ از نظر حکمای مشاء و متعالیه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1389
  افسانه صباغان   علی ارشدریاحی

یکی از اشکال اعتقاد به حیات پس از مرگ تناسخ است ؛ تناسخ به این معناست که روح از بدن انسانی به بدن انسان دیگری که کاملاً متفاوت از بدن اولی است ، انتقال یابد . تناسخ دارای اقسام گوناگونی است که از بین این اقسام به تناسخ مطلق ، محدود ، نزولی و صعودی می توان اشاره نمود . همه حکمای اسلامی از جمله حکمای مشاء و متعالیه ، تناسخ را مورد رد و انکار قرار داده اند و با براهینی متعدد به ابطال آن پرداخته اند ، علاوه بر آن ادله قائلین به تناسخ را ذکر نموده و در صدد ابطال آنها برآمده اند . ابن سینا ریش? اعتقاد به تناسخ را دو امر می داند : 1- اعتقاد به این که هر چیزی که حدوثش به حدوث مزاج وابسته باشد ، برای آن صورتی در ماده است . 2- اعتقاد به وجود نفوس پیش از بدنها . حکمای حکمت متعالیه دلیل اصلی اعتقاد به تناسخ را ناشی از غفلت از وجود عالم دیگری غیر از این عالم می دانند . در ارتباط با تفاوت تناسخ با معاد جسمانی می توان گفت : که حکمای هر دو مکتب تناسخ را محال دانسته و معاد جسمانی را اثبات کرده اند . اگرچه مشائیان پیرامون مسخ ذکر شده در قرآن و روایات مطلب قابل ذکری عنوان نکرده اند ، اما بر اساس نظر و عقیده آنان در مورد استحال? تناسخ می توان در یافت که آنان نیز همانند حکمای حکمت متعالیه تناسخ ملکی را محال و مسخ یا تناسخ ملکوتی را امری جایز دانسته اند .

تفاوت های مبانی فلسفی- کلامی فخر رازی و علامه طباطبایی در تفسیر آیات مربوط به علم الهی و پیامدهای آن
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1388
  سعیدرضا مشگینه   علی ارشدریاحی

این پایان نامه به دنبال شناخت مبانی فلسفی- کلامی فخر رازی و علامه طباطبایی در تفسیر آیات مربوط به علم الهی و تأثیر این مبانی در برداشت آنها از آیات مربوط به علم الهی است. روش مورد استفاده در این پژوهش توصیفی و اسنادی با تکیه بر تحلیل محتواست. علامه طباطبایی علم را «حصول امر مجرد از ماده برای امر مجرد» می داند. ‍ او علم را به دو قسم حضوری و حصولی تقسیم می-کند. در علم حضوری، وجود معلوم نزد عالم حاضر است، و عالم بدون واسطه، معلوم را ادراک می کند. در علم حصولی صورت علمی معلوم مادی نزد عالم حاضر است. صورت علمی وجودی مجرد از ماده است که نسبت به معلوم مادی، قوی تر از آن و واجد همه ی کمالات آن و مبدأ فاعلی آن است. عالم معلوم مادی را به واسطه ی این صورت علمی مجرد درک می کند، اما خود صورت علمی به علم حضوری برای عالم معلوم است. علم حصولی مختص به نفس، و علم مجردات تام فقط علم حضوری است. از نظر فخر رازی علم عبارت است از نسبت و اضافه ی مخصوصی که در هنگام مقابل هم قرار گرفتن عالم و معلوم بین آنها ایجاد می شود. ملاصدرا و حکمای دیگری بر این نظر او اشکالاتی وارد کرده اند. در کلمات فخر رازی تقسیم علم به حضوری و حصولی دیده نمی شود. البته در اکثر مواردی که سخن از علم به میان می آورد، و حتی در بحث علم خداوند، کلمات او با علم حصولی می سازد. علامه طباطبایی سه علم برای خداوند اثبات می کند. یکی علم واجب تعالی به ذات خودش است که این علم در مرتبه ذات او و عین ذات اوست. دیگری علم واجب تعالی به دیگر موجودات در مرتبه ی ذات اوست. این علم که آن را اصطلاحا «علم پیش از آفرینش» می نامند، علمی است اجمالی در عین کشف تفصیلی. علم سوم علم خداوند به سایر موجودات در مرتبه ی ذات آنهاست. این علم که «علم پس از آفرینش» است، بیرون از ذات خداوند است. او علم خدا را به هر نحو که تصور شود علم حضوری می داند. فخر رازی در آثار خود از دو علم, به عنوان علم خداوند سخن به میان آورده است: یکی علم او به خودش و دیگری علم او به مخلوقات. او خصوصا در مورد علم خداوند به مخلوقات، و در مقام تصدیق، از ادله ی متعدد کلامی و فلسفی استفاده نموده است. درعین حال در مقام تصور، توضیحی درباره ی چگونگی آن نداده است، و حتی به حضوری یا حصولی بودن این علم هم اشاره-ای نمی کند. از طرف دیگر او اشکالات متعددی بر علم واجب تعالی مطرح کرده، و درصدد پاسخ گویی به آنها برآمده است. از مسائل مهم در تفسیر آیات مربوط به علم الهی مسئله ی علم خداوند به حوادث زمانی است، که در آیاتی از قرآن به علم خدا پس از حادث شدن حوادث اشاره می کند. برخی این آیات را دلیلی بر عدم علم خدا به حوادث، قبل از حادث شدن آنها می-دانند. اما علامه طباطبایی این علم را علم فعلی که همان ظهور شیء و حضور آن با وجود خاصش نزد خداست، تفسیر می کند، و آن را علمی غیر از علم ذاتی خدا به اشیا می داند. فخر رازی هم این علم خدا را به معنای ظهور علم ازلی او می گیرد. می توان این معنا را به معنایی که علامه کرد برگرداند. فخر رازی آیاتی مثل آیه ی 89 اعراف که بر عمومیت داشتن علم خدا به هم چیز اشاره دارد، دلیلی می داند بر این که خدای تعالی در ازل به همه ی اشیا عالم بوده است، و با توجه به این که تغییر معلومات خدای تعالی را محال می داند، بیان می-کند که باید احکام ثبت، و قلم ها خشک شده باشد، و سعید کسی است که در علم خدا سعید باشد، و شقی هم کسی است که در علم خدا شقی باشد. این کلام او ظهور در اعتقاد او به جبر دارد. علامه طباطبایی این استدلال را مخدوش می داند, و معتقد است دلیل این اشتباه این است که گمان کرده اند علم خداوند هم مانند ما علم حصولی است، در حالی که علم او حضوری است. گذشته از این، آنها توجه ندارند که اگر علم ازلی خدا به فعل انسان تعلق گرفته است، تمام خصوصیات این فعل مشمول علم خداست، و یکی از این خصوصیات, اختیاری بودن فعل است. در نتیجه باید فلان عمل اختیاراً از او سر بزند، نه این که فلان عمل از او سر بزند چه با اختیار و چه بی اختیار، زیرا اگر در چنین فرضی فلان عمل بدون اختیار از او سر بزند، در این صورت است که علم خدا جهل می‏شود.

زمان ومکان ازنظر ملاصدرا
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1391
  محسن یوسفی بابادی   علی ارشدریاحی

موضوع این نوشتار بررسی زمان ومکان از نظرملاصدرا وکانت و مقایسه آراء آن دو است. دربین مباحث مختلف زمان و مکان دو جنبه ماهیت و وجود زمان و مکان از اهمیت بیشتری برخورار است. لذا از میان مسائل مختلف پرسش از ماهیت و وجود زمان ومکان بیشتر مورد توجه فلاسفه قرار گرفته است. منظور از پرسش وجود زمان ومکان این است که آیا این دو در خارج واقعیتی دارند یا اینکه فقط در ذهن وجود دارند و وجودی درخارج از ذهن ندارند؟پرسش مهم دیگر که مورد توجه فیلسوفان بوده است پرسش از ماهیت و حقیقت زمان ومکان است که این پرسش، پرسش از چیستی و مای حقیقیه زمان ومکان نامیده میشود. ابتدا نظرات ملاصدرا درباره ماهیت و وجود زمان ومکان بیان میشود وسپس به ذکر دیدگاههای کانت میپردازیم. ودر پایان آراء آنان مورد سنجش و مقایسه قرار میگیرد.آراء ملاصدرا وکانت درباره مکان مورد مقایسه قرار نگرفته اند زیرا بحث مکان درفلسفه ملاصدرا واجد اهمیت بحث زمان نیست.

بررسی نظرات تفسیری ملاصدرا و علامه طباطبائی در باب فطرت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  راضیه عبداللهی   علی ارشدریاحی

مراد از نظریه فطرت این است که خداوند چیزی را طوری بیافریند که خواه ناخواه افعال خاصی را انجام دهد و آثار خاصی از آن پدید آید. وقتی این نظریه در مورد انسان مطرح می شود به این معناست که خداوند انسان را به گونه ای آفریده است که به طبع و ارتکاز خود خدا را می شناسد و به سوی او گرایش دارد. در قرآن کریم، در موارد متعددی به موضوع فطرت اشاره شده، ولی کلمه فطرت تنها یک بار استعمال شده است و آن در آیه 30 سوره روم می باشد که مهم ترین آیه در رابطه با این موضوع محسوب می شود و به آیه فطرت معروف است. در این تحقیق ابتدا مباحثی کلی پیرامون فطرت از نظر ملاصدرا و علامه طباطبائی مطرح کرده و در ادامه آراء فلسفی این دو دانشمند در مورد این آیات مقایسه می شود. به این جهت که اکثر آیات مربوط به فطرت، در مورد خداشناسی فطری است، عمده بحث ما نیز به همین موضوع معطوف می شود. نتیجه بررسی و مقایسه نظرات تفسیری این دو دانشمند، این است که در مباحث اساسی فطرت، مانند اعتقاد به خداشناسی فطری به معنای علم حضوری فطری، محال بودن اعتقاد به خداشناسی فطری به معنای علم حصولی به ذات او، گرایش فطری به کمال و سعادت، نفی علم حصولی از انسان در ابتدای تولد و نوع واحد بودنش در ابتدا، اتفاق نظر میان دو دانشمند مورد نظر وجود دارد. در مقابل، اختلاف نظرهای جزئی میان آنان وجود دارد، از قبیل اختلاف در خداشناسی فطری به معنی شناخت خدا به علم حصولی بدیهی، اختلاف دیدگاه در تفسیر آیه میثاق و اختلاف نظر در مورد تفسیر آیات 75- 79 سوره انعام. در ادامه به موضوعاتی اشاره شده است که ملاصدرا آن ها را مطرح کرده است، ولی در آثار علامه به آن ها اشاره ای نشده است و بالعکس. برخی از مباحثی که تنها توسط ملاصدرا طرح گردیده عبارتند از تعریف فطرت به حالت اعتدال روح، مترادف دانستن فطرت با ذات، این که استعداد کسب معارف در انسان، از جمله مصادیق فطرت محسوب می شود، این که فطرت انسان مجموع فطرت روح و بدن است، برهان بر علم بسیط انسان به خدا بر مبنای شناخت حقیقت ادراک و عین الربط بودن موجودات. برخی از موضوعاتی که تنها علامه طباطبائی بیان کرده اند عبارتند از تقریری از برهان فطرت بر مبنای حس حقیقت جویی انسان، نتایج التزام و عدم التزام بر فطرت، فطری بودن اصول ادیان، فطرت را منشأ تشریع دانستن و بیان برخی گرایش های فطری انسان. یکی از عواملی که زمینه ساز این امر می باشد، این است که نوع نگاه صدرا صرفاً فلسفی و کلامی است ولی علامه علاوه بر این، رویکرد اجتماعی هم دارد.