نام پژوهشگر: علی اکبر نصیری
علی رضا پورنخعی امیر حمزه سالارزایی
رسالت مهمی که علم اصول فقه بر عهده دارد، زمینه سازی برای استنباط احکام شرعی فرعی است. از مهمترین و اساسی ترین مباحثی که در علم اصول مطرح است، مباحث حجّت می باشد که استنباط احکام نیز بر آن توقف دارد. چرا که در خصوص ادلّه ای بحث می شود که می توانند صلاحیت دلالت بر احکام شرعی را جهت امر استنباط داشته باشند. از آن جا که علم اصول، همچون دیگر علوم التقاطی، متأثر از علم منطق و قواعد استدلالی آن بوده ، و از طرفی حجّت در علم منطق نیز از نهایی ترین اهداف عالم منطق به شمار می آید؛ لذا تبیین رابطه ی حجت اصولی و منطقی می تواند در شناخت بهتر و درک عمیق تر از فرایند استنباط احکام و قوانین و استدلال بر آن ها مفید فایده باشد. در این پژوهش سعی بر آن شده ، تا ویژگی های مشترک و وجوه شباهت یا افتراق مباحث حجت در دو علم منطق و اصول فقه بررسی شده، و رابطه ی حجت شرعی و منطقی تبیین شود.
نعیمه معین الدینی علی اکبر نصیری
بارزترین صفت الهی، «علم» است. انسان از هر طریق پی به وجود خدا ببرد و از هر راه که با او آشنا شود، از او به عنوان حقیقتی یاد می کند که از همه چیز آگاه است؛ زیرا علم کمالی است که آدمی -گرچه به نحو محدود- در خود می یابد، ولی برایش ارزشی نا محدود قایل است. به همین دلیل یکی از موضوعات پر دامنه ای که در فلسفه و کلام اسلامی حائز اهمیت می باشد، بحث علم الهی، به خصوص علم قبل از ایجاد خداوند است. در تبیین این موضوع، چند مسئله نقش مهمی دارند، اول، جایگاه علم، در تقسیم بندی صفات است. در فلسفه ی اسلامی، صفات الهی به دو قسم، ثبوتی و سلبی تقسیم می شوند که علم، در حیطه ی صفات حقیقی ذات الاضافه قرار دارد. دوم، نسبت صفات با ذات، که اکثریت قائل به عینیت مصداقی صفات با یکدیگر و با ذات الهی در عین مغایرت مفهومی صفات هستند. سوم، اینکه فلاسفه بر اساس اصل سنخیت، با شناخت صفات انسانی و رفع نواقصشان، همان صفات را در جهت کمال به خداوند نسبت می دهند. همانگونه که علم، در انسان صفتی اضافی و نیازمند معلوم است، در خداوند هم به همین نحو با رفع جهات نقص می باشد. در مقابل آیات و روایات، صفتیت و موصوفیت را، از نشانه های مخلوقیت دانسته؛ و هر دو را مخلوق معرفی کرده اند. بر این-اساس، موصوف واقع شدن به معنای نیازمندی به خالق است. علاوه بر این، تبیین صفات، بر پایه ی اصل تباین است؛ پس، نه تنها شناخت ذات الهی، که شناخت حقیقت صفات الهی نیز غیر ممکن می باشد. نظریه ی نهایی فلسفه ی اسلامی در علم الهی قبل از ایجاد، نظریه ی ملاصدرا می باشد. وی علم را در حیطه ی صفات حقیقی ذات الاضافه دانسته است و بر اساس اصل سنخیت، با شناخت صفت علم درانسان و رفع نواقصش، همان را در جهت کمال به خداوند نسبت می دهد. همانگونه که علم، در انسان صفتی اضافی و نیازمند معلوم است، در خداوند هم به همین نحو با رفع جهات نقص می باشد. این نظریه مشهور به«علم اجمالی در عین کشف تفصیلی» می باشد که بر مبنای قواعد «اتحاد عاقل و معقول» و «بسیط الحقیقه کل الاشیاء» تبیین می شود و اشکالات ذیل بر آن مترتب است: اضافی بودن علم، عدم تبیین علم خداوند به معدومات، ممتنعات و نحوه ی تعلق علم الهی بر جزئیات قبل از ایجاد تفصیلی اشیاء، قبول اتحاد عالم و معلوم در خداوند براساس علم حضوری، کل الأشیاء بودن حق تعالی و ذومراتب دانستن ذات الهی به دو مرتبه ی اجمال و تفصیل. در حالیکه، روایات در تبیین علم قبل از ایجاد، آن را «علم بلا معلوم» معرفی کرده اند. جهات رجحان این نظریه، در بیان قید «بلا معلوم» بوده که نافی اضافی بودن صفت علم است، و نتیجه ی مهمی که در پس آن نهفته است، عدم تقیید و تحدید علم الهی به معلوم می باشد که کاشفیت اتم این علم را در پی دارد. کلمات کلیدی: علم، معلوم، اجمال، تفصیل، کشف، ملاصدرا
اکرم علی بیگی نژاد علی اکبر نصیری
اسماء و صفات الهی از عمیق ترین مباحث توحیدی است که از دیدگاه های مختلف مورد بحث قرار گفته است و از مسائل مطرح و اساسی در علم کلام، فلسفه و عرفان می باشد. این مسئله در آیات و روایات در ابعاد مختلف بیان شده است؛ یکی از ابعاد مطرح شده، مباحث وجودشناسی اسماء و صفات می باشد و بُعد دیگر که محوری تر و مهم تر است، بُعد معناشناسی آن است که جایگاه اشتقاق اسماء و صفات در همین بُعد روشن می گردد. اسماء و صفات الهی همگی علامت و نشانه ای هستند که خود خداوند آن ها را برای خواندن بندگانش به نحو اشتراک لفظی - نه معنوی- وضع کرده است. در تمامی این اسماء و صفات، هدف، وصف و توصیف حق تعالی به این صفات نیست، بلکه هدف این است که ما خداوند را با این صفاتی که می شناسیم تنزیه کنیم، زیرا که تمامی اسماء و صفات، مخلوق خدا و مباین با ذات او می-باشند. از این رو، وصف خدای متعال باید به توصیف خود او باشد، حتّی در توصیف او به این اوصاف هم، حق نداریم عقل و فکر و خیال و اوهام خود را دخالت دهیم. زیرا توصیف خداوند مقدور عقول انسانی نیست بلکه عقل و وهم انسانی قاصر از آن است که بتواند وجود خداوند متعال را درک و درباره ی او بحث و تأمّل کند. هیچ یک از این اسماء با هم مترادف نیستند و در هر کدام از آن ها عنایت خاصّی وجود دارد. لفظ جلاله ی الله نیز مانند بقیه ی اسماء الهی مشتق است و علامت و نشانه ای برای خواندن او می باشد. همچنین همه ی عقول و اوهام در او تحیّر دارند و خارج از دو حدّ تعطیل و تشبیه می باشد یعنی با این که خدا را می شناسیم ولی از درک او به قوای ادراکی خود عاجزیم. پس در او متولّه و حیران هستیم. کلمات کلیدی: اشتقاق- اسماء و صفات الهی- الله- آیات- روایات.
فاطمه رمضانی مقدم مرتضی عرفانی
خلقت به معنای آفرینش، یکی از افعال الهی است و از جمله مفاهیم اساسی در جهان بینی اسلامی است که نقشی بسیار برجسته ای در همه ی ابعاد اندیشه ی دینی ایفا می کند. در قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام مطالب فراوانی درباره ی آن بیان شده است. در کلام و فلسفه ی اسلامی این مسأله بیشتر به صورت تقابل میان حدوث و قدم بررسی شده و از آنجا که نحوه ی تبیین این مسأله، سایر مباحث اعتقادی را نیز تحت الشعاع قرار می دهد، مورد اهمیت قرارگرفته است. در این میان متکلمان اسلامی نظریات گوناگونی در مورد نحوه ی خلقت ارائه داده اند. مسأله ی خلق از عدم نیز یکی از مسائل مهم در مورد کیفیت خلقت است که از جانب متکلمان مطرح شده است. این مسأله در متون روایی بیشتر با عنوان خلق «لامن شیء» مطرح است. در قرآن کریم به صراحت خلقت از عدم، مطرح نیست و بیشتر آیات، ناظر بر خلق از چیزی است، اما در روایات معصومین علیهم السلام، این مسأله به وفور بیان شده و مورد تأکید واقع شده است. از جمله مباحثی که رابطه ی وثیقی با مسأله ی خلق از عدم دارد، بحث حدوث عالم است. در این میان، دیدگاه متکلمان شیعه به عنوان روشی برای کشف نظر شریعت، مهم به نظر می رسد. متکلمین اسلامی اندیشه ی خلق از عدم را به عنوان یک اصل دینی دانسته و آن را برگرفته از متون دینی می-دانند.متکلمان شیعه، خلق عالم را از عدم به معنای لا من شیء می دانند و در ضمن مباحث صفات الهی و حدوث عالم بدان پرداخته اند. لذا خلق از عدم به معنای این است که همه ی مخلوقات خداوند به صورت کاملاً ابداعی و بدون الگوی از پیش موجود، خلق شده اند. برخی از مخلوقات نیز از عدم آفریده شده اند، بدین صورت که ماده ای در امر خلقت، در کار نبوده است. اولین مخلوق عالم، به صورت لا من شیء، آفریده شده و زمان نیز با آفرینش اولین مخلوق، آغاز شده است.
مرضیه آب یاری علی اکبر نصیری
از مسائل مهم و اساسی در باب معرفت، شناختِ خود انسان است که بدون آن، دستیابی به هیچ نوع معرفت و شناختی امکان پذیر نخواهد بود. آدمی قبل از هر نوع شناختی نسبت به جهان پیرامون، باید خود را بشناسد و گنجینه های معرفت و نهاد خود را کشف نماید. فطرت که از ویژگیهای اساسی حیات عقلانی انسان است، از جمله مسائلی است که توجه مکاتب علمی و فلسفی را به خود جلب نموده است و هر مکتبی به نسبتِ مبنای فلسفی خود در این باره نظری را ارائه داده است. فطرت به عنوان آفرینش ویژه در فرهنگ و معارف اسلامی جایگاه ویژه ای دارد که بر ویژگیهای خاص انسانی در سرشت و خلقت وی اشاره دارد و متمایز کننده انسان از حیوان می باشد. امور فطری انسان دو تجلی گاه دارد: یکی شناخت یا معرفت و دیگری احساس یا گرایش. محور بحث در این پژوهش، فطریات معرفتی یا فطرت در ناحیه دریافتها و شناختها است و اینکه انسان دارای یک سلسله معلومات فطری - یعنی معلومات غیراکتسابی- است که نوشته حاضر به روش توصیفی-تحلیلی و گردآوری مطالب به شیوه کتابخانه ای و نرم افزاری از میان آراء و دیدگاههای استاد شهید مطهری و آیت الله جوادی آملی در پی شناخت معرفتهای فطری می باشد. به نظر می رسد برای دست یافتن به دریافت صحیح از معرفت فطری، آشنایی با معرفت و فطرت و دیدگاههای اصیل اسلامی به خصوص قرآن و روایات ضرورت می یابد. با تحلیل و بررسی ابعاد مختلف معرفت فطری در آثار استاد مطهری و آیت الله جوادی آملی، مباحثی همچون خداشناسی و انسان شناسی و باید و نبایدهای اخلاقی نمود برجسته ای پیدا می کنند. بنابراین چون امور فطری به ویژه معرفتهای فطری، از بدو خلقت الهی انسان در ذات و سرشت وی نهادینه شده است، مهمترین مسئله، آشنایی با عوامل و موانع شکوفاییِ معرفتهای فطری است که انسان را از انحراف و فراموشی اصل خویش به دور می دارد.
فاطمه برامکی علی اکبر نصیری
چکیده صراط روش و طریقی است که انسان، به سفارش و هدایت خداوند گام در این مسیر می نهد و اگر به ندای عقل و فطرت خود گوش فرا دهد می تواند از صراط دنیوی به خوبی بهرمند شود و به سلامت از صراط اخروی عبور نماید و به لقاء الله برسد. هدایت خداوند متعال به صراط، هدایت بالذات است و این هدایت تا آخرین مرحله ممکن ادامه می یابد و اگر کمترین امید و امکان هدایت در کسی باشد این راه همچنان باز است و نتیجه این هدایت و رحمت قرب و نزدیکی به خداوند است. و هدایت پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام، قرآن و دین هدایت بالفرع است. قرآن برنامه هدایتی خداوند است که از گزند هر گونه جعل و خطا مصون است،گاهی معارف اعتقادی و اخلاقی و فقهی و سیاسی را جداگانه ذکر می کند و گاهی آنها را کنار یکدیگر می آورد تا هدایتی همه جانبه نسبت به آنها داشته باشد. پیامبران و امامان نیز نمایندگانی از جانب خداوند هستند که در دو بعد علمی و عملی مردم را به صراط هدایت می کنند.دین اسلام خود را بر حق معرفی کرده،که مجموعه نیاز های انسان،و مصالح دنیوی و اخروی او را در نظر گرفته است، و از این جهت توان رهبری صلح جهانی و هدایت را دارد. از جمله هدایت یافتگان، گروه پیامبران، صدیقین و شهداء و صالحین هستند. کسانی که از هدایت بازمانده اند و عمداً به راه انحراف رفته اند، خداوند آنها را به حال خود رها کرده. این افراد چنان در گمراهی خود سر سختند،که هر چند حق برای آنان روشن شود، حاضر به پذیرش نیستند. پل صراط آینه و نمادی از ایمان و اعمال انسان در دنیا است .پیروی از هدایت الهی موجب صیانت از خوف و حزن و ضلالت و شقاوت در دنیا و آخرت است و تمرد و تکذیب و اعراض از یاد و هدایت خداوند ، معیشت ننگ و تنگ در همه نشئه ها را به همراه می آورد . کلید واژه: صراط،صراط اخروی،صراط دنیوی،قرآن،روایات،کلام.
مهدیه غفاری فوزی مرتضی عرفانی
رجعت، بازگشت گروهی از مردگان قبل از قیامت و در زمان ظهور امام عصر(عج) است، که آیات قرآن و روایات معصومین(ع) و اجماع امامیه موید آن است. پرسش اصلی در این پایان نامه چگونگی رابطه ی این آموزه ی دینی با مسائل نفس و بدن است. با توجه به اینکه انسان موجود دوبعدی است و دارای نفس وبدن می باشد و این دو باحرکت جوهری تکامل یافته و روح با مرگ نابود نمی شود. پس رجعت که همان بازگشت روح به بدن است با مسئله ی نفس و بدن ارتباط خواهد داشت، پیرامون این ارتباط نظریاتی بیان شده است:یکی رجعت بازگشت روح به بدن دیگر است،که مستلزم یکی دانستن رجعت با تناسخ است این نظریه مردود می باشد. و دیگری بازگشت با بدن مثالی است که این عقیده نیز باطل می باشد و نظریه ی سوم که بازگشت روح بابدن عنصری است، که باتوجه به روایات رجعت قابل اثبات می باشد.و بدن در رجعت عین بدن دنیوی است و با توجه به اینکه تشخص به نفس است، بدن در رجعت همان است که با آن راه می رود و می خورد
احسان زرگرپور علی اکبر نصیری
موضوع سعادت از دیرباز مورد توجه حکما و فلاسفه بوده و هر کدام تفسیر خاص و متفاوتی از سعادت داشته اند ، زیرا بحث سعادت مهمترین مسئله و هدف نهایی زندگی انسان می باشد . سعادت انسان برابر با لذت دائمی و نبود هیچ درد و رنجی است و دیدگاه های مختلف درباره سعادت و لذت، سبب پیدایش مکاتب و مذاهب گوناگونی در طول تاریخ شده است تا جایی که تبیین درست سعادت به دلیل تفاسیر و دیدگاه های زیاد به سادگی امکان پذیر نمی باشد . در بین مکاتب فلسفی ، حکمت متعالیه با بهره گیری از دین مبین اسلام به تفسیر و تبیین سعادت پرداخته است . سعادت حقیقتی وجودی است، وجود و ادراک وجود عین خیر و سعادت می باشد و سعادت ادراک کمال وجودی است و وجود هر چیزی نزد آن چیز لذت بخش است و کمال لذت و سعادت هر موجودی وابسته به مقدار ادراک او نسبت به وجود است، بنابراین سعادت هم مانند وجود امری تشکیکی و دارای شدت و ضعف می باشد. همچنین حکمت متعالیه سعادت را تکامل عقلی انسان و اتحاد آن با عقل فعال معرفی می کند و سعادت حقیقی را در معرفت ذات حق ، صفات و افعال او، اتصال به عقلیات دائمی، مجاورت حق، خیر محض و ملائکه مقربین که در مقاعد صدق نازل شده اند می داند . و تنها جایی را که برای سعادت انسان می توان تصور کرد بهشت برینی است که خداوند متعال نیز آن را وعده داده است. سعادت عقلی و اخروی والاتر از سعادت حسی و دنیوی می باشد ضمن این که سعادت فردی و اجتماعی مکمل یکدیگر هستند. سعادت و کمال انسان مشروط به استکمال دو قوه عقل نظری و عقل عملی است و بین این دو تلازم وجود دارد و پا به پای هم مسیر حرکت انسان به سوی سعادت را فراهم می کنند . ایمان به عنوان رکن اصلی سعادت به همراه عمل صالح و عمل به دستورهای قرآن کریم می باشد. مبحث سعادت به روشی توصیفی – اسنادی از دیدگاه این مکتب فلسفی تبیین شده است .
مریم محمودی میمند علی اکبر نصیری
چکیده مسأله ی امامت و جانشینی پیامبرصلّی الله علیه وآله ، از مهم ترین و گسترده ترین موضوعاتی است که در طول چهارده قرن ،همواره مورد توجه مسلمانان و محلّ بحث های فراوان بوده است.تشکیل دو گروه شیعه و سنی و به دنبال آن بروز جنگ های سیاسی اختلاف نظر های فراوان در مسائل عقیدتی و فقهی و...از پیامدهای همان اختلاف بر سر جانشین پیامبر است. این اهمیّت و ارزشمندی، مبحث امامت باعث شد که مبحث نصب امام را انتخاب کنیم و به بررسی آن از منظر فرقه های معتزله، اشاعره، وهابیت و امامیه بپردازیم. در این اثر بعد از بیان کلیاتی در مورد امامت و ضروت جانشینی پیامبر، وارد مبحث ولایت شدیم و گفته شد که ولایت منحصر به خداوند است و خداوند برای ولایت خود مظاهری قرار داده است که یکی از مظاهر ولایت خداوند ائمه علیهم السلام هستند، که حتی علمای اهل سنت به ولایت علی بن ابی طالب اعتراف کرده اند. بعد از بیان این کلیات وبحث ولایت،با توجه به اهمیت بحث سقیفه، به بیان ماجرای آن و اتفاقات ناشی از آن پرداختیم. در فصل آخر به بیان اختلافات متکلّمان مورد نظر پرداختیم و آرای ایشان در مورد تعریف امامت و افضلیت امام از منظر متکلمین معتزله،اشاعره، وهابیت وجوه تقدّم مفضول بر فاضل، اصول دین بودن یا فروع دین بودن امامت از منظر این متکلّمین بیان کردیم و در نهایت از بحث اصلی یعنی نحوه ی تعییین امام سخن گفتیم و اشاره کردیم وجوب نصب امام را همه ی مسلمین قبول دارند امّا معتزله و اشاعره نحوه ی این نصب را در بیعت و شورا و استخلاف می دانند و وهابیت زیاد به این مبحث نپرداخته اند بیشتر به بحث توحید و شرک وتوسل را پرداختند و در مورد امامت بیشتر تابع اشاعره و معتزله اند. در ادامه دیدگاه های متکلّمان امامیه در مورد تمام این مباحث در مقایسه با اشاعره و معتزله و وهابیت مطرح کردیم و گفتیم که امامیه تعیین امام را بر خداوند واجب می داند و معتقد است که خلافت بلافصل نبی اکرم صلّی الله علیه وآله, علی بن ابی طالب علیه السّلام است. واژگان کلیدی: امامت، معتزله،اشاعره، وهابیت، امامیه. l
آرزو زاهدی مرتضی عرفانی
مسئله علم و ادراک از مسائل بسیار مهم وپیچیده فلسفی است. ادراک در لغت به معنای وصول و رسیدن است و در اصطلاح به حضور مجردی نزد مجرد دیگر تعریف شده است. هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه علم و ادراک با تجرد از نظر صدرالمتآلهین و علامه طباطبایی است. روش پژوهش ، توصیفی و تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات، منابع کتابخانه ای می باشد. مهمترین پرسش هایی که در این پژوهش در پی پاسخ آنها هستیم به قرار ذیل است: آیا مدرَک و مدرِک واقع شدن موجودات مادی با توجه به تعریف و توضیح ملاصدرا و علامه طباطبایی(ره) از علم در آثار فلسفی و کلامی ایشان قابل تبیین است؟ آیا دلایل این دو یزرگوار در این باب قابل قبول می-باشد؟ ملاصدرا و علامه طباطبایی از یک سو علم را عبارت از حضور صورت شئ نزد عالِم می دانند و موجود مادی را از آن رو که هر جزئش از جزء دیگر آن غایب است نه مدرِک می شمارند نه مدرک بالذات و از سوی دیگر و به ویژه بر اساس آیات قرآن کریم معتقدند تمام موجودات حتی موجودات مادی تسبیح گوی خداوندند و این بر وجود علم و ادراک در آنها حکایت دارد. از آنجا که دیدگاه ملاصدرا درباره ادراک مبتنی بر نظریه مُثُل افلاطونی است و وی صریحا موجود مادی را مجهول بالذات معرفی می کند، راه حلی برای رفع این تعارض در حکمت متعالیه ملاصدرا به نظر نمی رسد. اما از آن رو که علامه طباطبایی منکر نظریه مثل افلاطونی است و صور ادراکی انسان را مشتمل بر کمالات موجودات مادی می داند، علم به موجودات مادی در فلسفه ایشان قابل تبیین به نظر می رسد اما بهره مندی موجودات مادی از علم و ادراک با تعریف ایشان از علم سازگاری ندارد. به نظر نگارنده اگر چه در دیدگاه مرحوم علامه پیشرفتی ملاحظه می شود امّا تعارض میان تعریف علم و بهره-مندی موجودات مادی از علم به صورت کامل حل نشده است و برای حل این تعارض یا باید در تعریف علم تجدید نظر کرد و یا برای موجودات مادّی نحوه ای از تجرد قائل شد.
زهرا دهباشی علی اکبر نصیری
انسان از نعمت بزرگی به نام نیروی عقل و اندیشه برخوردار است که این موهبت، او را از سایر موجودات، ممتاز نموده است. در مقایسه با سایر ادیان، اسلام بیشترین اهمیت و ارزش را برای عقل و اندیشه قائل شده است و عقل و شرع را مکمل هم و رابطه ی آنها را دوسویه و هماهنگ می داند.فراخوانی قرآن مجید به تعقل و اندیشیدنِ استدلالی و منطقی از موضوعاتی است که در بسیاری از آیات الهی با گونه های متفاوتی به صراحت بیان شده است، به شکلی که هیچ تأویلی را نمی پذیرد؛ از این رو در احادیث معصومین علیهم السّلام توجه خاصی به این مسئله شده است؛بنابراین در دیدگاه عالمان بزرگ شیعه،از جمله ایشان آیت الله مصباح یزدی و آیت الله جوادی آملی اندیشه ی عقلانی و برهانی جایگاه بسیار والایی دارد آثار ایشان در این زمینه، گویای جایگاه ویژه ی عقل در مبانی تفکری آنان است.یکی از مباحث مرتبط با عقل ، مسئله حجیت و اعتبار عقل است بر اساس مهم ترین یافته های این تحقیق می توان گفت که در اندیشه آیت الله جوادی آملی، عقل همتای قرآن و سنت یکی از منابع اثباتی دین به شمار آمده نه آنکه در مقابل قرآن و سنت باشد، افزون بر آن، عقل جایگاهی رفیع در نظر آیت الله مصباح دارد و بر اعتبار و حجیت آن تأکیدکرده اند.با بررسی احادیثی که در باب عقل سخن به میان آورده است میتوان کارکردهای عقل را به دو دسته کلی تقسیم نمود. یک دسته از آیات و روایات به نقش معرفتی و نظری عقل اشاره دارند و انسان عاقل را دارای آگاهی های خاصی میدانند (مانند معرفت به خویشتن) و دسته ی دیگری از آن ها انسان عاقل را فردی متخلِّق به آداب ظاهری خاص می دانند و به تأثیر عقل در حیطه ی عملی و رفتاری فرد تأکید دارند (مانند پرستش خداوند). بنابراین، انسان عاقل از نظر آیات و روایات اسلامی (علی الخصوص شیعی)، فردی است که هم در بعد شناختی (تعلیم) و هم در بعد رفتاری (تربیت) به کمال مطلوب رسیده باشد. در مورد علم هم همین طور است و در روایات، علاوه بر نقش شناختی آن به نقش کاربردی و عملی آن نیز اشاره گردیده است؛ حضرت امیر مومنان علی علیه السلام می فرمایند « أیُّها النّاسُ اعلَموا أنِّ کَمالَ الدّینِ طَلَبُ العِلمِ و العَمَلُ بهِ ... » (کلینی: 1365 ص 35). در آثار حکماء و دانشمندان اسلامی، عقل به دو قسم نظری و عملی تقسیم شده و به هریک نوع خاصی از ادراکات نسبت داده شده است. ایشان عموماً عقل نظری را مدرک قضایای نظری و هست و نیست ها و عقل عملی را مدرک قواعد و قوانین مربوط به عمل و رفتار دانسته اند. با بررسی مفهوم و کارکرد عقل نظری و عقل عملی از دیدگاه حضرت آیت الله جوادی آملی متوجه می شویم ایشان با استناد به برخی روایات( کارکرد های متفاوتی برای عقل عملی نسبت به آنچه قول مشهور برای آن قائل است، نسبت می دهند.آیت الله مصباح یزدی نیز در این باره معتقدند . قوه مدرک انسان، همان عقل اوست که بیش از یکی نیست. کار این عقل، هم ادراک هست ها و نیست ها و هم ادراک بایدها و نبایدهاست علامه مصباح یزدی و آیت الله جوادی آملی علم را یک امر وجودی می داند و در این جهت با صدرالمتألهین موافق است و علامه مصباح یزدی می گوید: علم عبارت است از« حضورخود شئ یا صورت جزئی یا مفهوم کلی آن نزد موجود مجرد » ، وآیت الله جوادی آملی نیز علم را این گونه تعریف کرده اند :«علم وجودی است که حقیقت و صورت عاری از ماده دارد.» صورت های حسی و خیالی و عقلی جوهرهای مجرد مثالی و عقلی هستند که در عالم مثال و عقل وجود دارند و نفس با مرتبه مثالی و عقلی خود در آن موجود است. صورت علمی، مجرد از ماده و قوه است و با وجود خارجی خود نزد مدرِک حاضر است. علم حصولی در واقع یک اعتبار عقلی است که از معلوم حضوری به دست آمده است. اتحاد عاقل و عقل و معقول نیز در نزد این دو بزرگوار همان دید گاه ملاصدرااست در این باب ، به این معنا است که اول صورت معقوله پیدا می شود و این صورت معقوله هم عقل بالفعل و هم معقول بالفعل و هم عاقل بالفعل است. اما تعریف علم در دین اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام، با تعریفی که در بین مکاتب مختلف و عموم مردم رایج است، متفاوت است. درمکتب اهل بیت ، حقیقت علم نوری است که در پرتو آن، انسان جهان را آنگونه که هست میبیند و جایگاه خود را در هستی مییابد. نور علم مراتبی دارد که بالاترین آن نه تنها انسان را با راه تکامل خود آشنا میکند بلکه او را در این مسیر حرکت میدهد.و به مقصد اعلای انسانیّت میرساند . قرآن کریم با صراحت از این نور سخن میگوید: «آیا کسی که مرده دل بود و زندهاش کردیم و برای او نوری پدید آوردیم، تا در پرتو آن در میان مردم برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟»
میثم خاوری علی اکبر نصیری
چکیده مسلمانان پس از رحلت رسول خدا(ص) به دو فرقه اصلی تقسیم شدند : تشیع و تسنن شیعه به کسانی گفته می شود که بعد از رسول خدا به جانشینی و وصایت حضرت علی (ع) اعتقاد دارند و همچنین معتقدند طبق آیات و روایات اهل بیت (ع) باید جانشین رسول خدا (ص) باشند و نمی شود شریعت اسلام بدون مجری و حاکم عالم و عادل باشد . تسنن، فرقه ای است که معتقدند پیامبر (ص) برای خودش جانشین تعیین نکرده و مردم باید از طریق بیعت جانشین برای رسول خدا(ص) تعیین کنند . این فرقه، پیروخلفا و صحابه هستند . اهل سنت از لحاظ فقهی به چهار فرقه حنفی ، مالکی ، شافعی و حنبلی تقسیم می شوند و از لحاظ کلامی به چهار مذهب معتزله، اهل حدیث، اشعری، و ماتریدیه تقسیم می شوند. وهابیت فرقه ای منشعب ازمذهب حنبلی اهل تسنن است و معتقدند کسانی که به شفاعت ،توسل ،زیارت و...اعتقاد دارند و عمل می کنند مشرک اند. . نظریه پرداز و موسس افکار وهابیت ابن تیمیه(ق7،هجری ) و کتاب مهم اش منهاج السنه است که با اظهار عقاید باطل اش باعث ایجاد هرج و مرج و درگیری در بین مردم شد که با برخورد عالمانه و قاطعانه علمای مذاهب مواجه شد و علیه وی به تالیف کتاب، مناظره و در آخر حبس وی پرداختند. وهابیت با ظهور محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم هجری، با نفوذ استعمار و حمایت آل سعود توانست عقاید خود را ترویج دهد .دیدگاه وهابیت درباره مذاهب اسلامی این است که همه مشرک و منحرف از دین هستند و فقط آن ها توحید حقیقی را درک کرده اند و برای پیشبرد اهداف خویش با نظریات منحرف شان جنایات زیادی را در طول تاریخ خویش مرتکب شده است و قتل وغارت های زیادی به مسلمانان به ویژه شیعه روا داشته است شاهد این مدعا، جنایات بی شمار این فرقه در اقصی نقاط جهان اسلام است که هر روز شمار زیادی از مسلمانان به دست وهابیان کشته می شوند. در این نوشتار با روش تحلیلی ، توصیفی نقاب از چهره وهابیت برداشته شده است و به روشنی در می یابیم که وهابیت دشمن مشترک شیعه و سنی است و همچنین تکفیر بر خلاف سنت پیامبر (ص) است و هیچ کس حق تکفیر کسی را ندارد و در اسلام حتی اگر کسی از روی ترس شهادتین بگوید مسلمان است و جان و مالش در امان می باشد چه برسد به مسلمانانی که به فرائض عمل می کنند. همچنین برآنیم تا به اثبات مسائل اعتقادی مشترک میان فرق اسلامی همچون: زیارت، توسل ،شفاعت، تبرک جستن و ... بپردازیم و اثبات کنیم که نه تنها بر اساس نظر وهابیت ا این آداب مذهبی شرک نیست بلکه عین عبودیت و بندگی خداوند است و سنیان و شیعیان چه در گذشته و چه در حال به این اصول معتقدند و علمای فریقین، کتاب های مستقل فراوانی در این زمینه تالیف کرده اند. تشیع با ادله قرآنی ، روایی و همچنین عقلی اثبات می کند که تنها از طریق اهل بیت (ع) می توان به سنت رسول خدا(ص) نزدیک شد و طبق آن به کمال و سعادت دنیوی و اخروی نائل شد .در عین حال در شرایط کنونی جایی برای نزاع و دشمنی میان برادران شیعه و سنی نمانده است و وهابیت عامل مهم تفرقه میان مسلمانان است . باید این گرایش را شناخت و با آن مقابله کرد و حول قرآن و اهل بیت (ع) از هرگونه تشتت و افتراق دوری گزیده و متمسک به رشته های پیوند ناگسستنی ای شد که خلل ناپذیر وحیات بخش است.
عابد نبی پور محبعلی آبسالان
چکیده مسئله شر یکی از چالش بر انگیز ترین مسائل فلسفی و کلامی است که در طول تاریخ نه تنها نظر اندیشمندان بلکه مورد توجه عامه مردم نیز بوده است، مشاهده کاستی ها و نقایص جهان موجود و درد و رنج ناشی از آنها این سوال در ذهن پدید می آوردکه، چرا خداوند قادر مطلق و عالم مطلق و خیرخواه محض اجازه داده است که این همه شرور و کاستی ها در ساختار عالم رسوخ کند؟ ابن سینا و پلان تینگا به عنوان دو فیلسوف الهی، نقطه نظراتی را در بار? حل معضل شرور در عالم هستی مطرح نموده اند. ابن سینا با طرح مسئله شر به دنبال این بوده است که اشکالات وارد شده بر آموزه های دینی مانند توحید، نظام احسن، عدل الهی و ... رد کند. وی با شش پاسخی که برای مسئله شر داده است، کوشیده که تفسیر صحیحی از شر ارائه نماید. در حالی که هدف اصلی پلان تینگا از طرح مسئله شر رد ادعایی فیلسوفانی مانند دیوید هیوم و جی. ال. مکی که به ناسازگاری شر با وجود خداوند قائلند می پردازد و با طرح نظری? «دفاع مبتنی بر اختیار» نه تنها ادعاهای آنها را بی پایه و اساس می خواند، بلکه با بیان این نظریه به سازگاری منطقی وجود شر با وجود خداوند در عالم هستی می پردازد. هر دو فیلسوف معتقدند که وجود خداوند با تحقق شر در عالم سازگاری کامل دارد و هیچ ناسازگاری درآن مشاهده نمی شود و نیز هر دو فیلسوف تاکید دارند با وجود اینکه خداوند قادر مطلق است، حذف شرور از این عالم غیر ممکن است، یا به عبارت صحیح تر آفرینش عالم مادی بدون شر ممکن نیست، دلیل ابن سینا بر این مدعا این است که شر لازمه عالم مادی است در صورتی پلان تینگا شر را ناشی از اختیار می داند.
ساره حسین بر دادخدا خدایار
چکیده: مسئله ی عبادت وتوحیدعبادی یکی از مسائل مهم وزیربنایی اسلام است که به علت برداشت های مختلف ازآن اختلافاتی بین بعضی ازفرق ومذاهب اسلامی پدیدآمده است.برخی ازگروه های افراطی وتندروازجمله وهابیان معتقدندهرنوع خضوع وفروتنی واطاعت دربرابرهرکس وهرچیزی خواه خداباشد یا غیرخداوباهرنیتی که انجام شودعبادت آن کس یاآن چیزاست.بنابراین توحیددرعبادت راباتوسل به اسباب معنوی ناسازگارمی دانند وهرگونه عملی راکه نشانگر روی آوردن به اسباب معنوی باشد مانندزیارت،توسل،شفاعت جستن و... شرک می شمارند.منشأاین تصوربرداشتی است که وهابیان ازمفهوم عبادت دارند. امامفسران وعلمای بزرگ شیعه وسنی بااتکا به آیات وروایات معتقدندکه درتعریف عبادت علاوه برعنصرخضوع عنصرمقوم دیگری نیزوجودداردوآن عبارت است ازاعتقادبه الوهیت وربوبیت نسبت به معبود که تاچنین اعتقادی برقلب ودل حاکم نباشد بالاترین خضوع ها رنگ عبادت نمی گیردلذااعمالی مانند توسل وشفاعت جستن ازانبیاءواولیاء به دلیل اینکه انسان تنهاخدارا می پرستدوفقط آن هاراشفیع وواسطه قرارمی دهد تابه درگاه خدا تقرب بجوید نه تنها منافی توحیدعبادی نیست بلکه مویدآن نیزهست.میبدی که یکی ازعلمای معروف ومقبول اهل سنت است درتفسیرکشف الاسرارخودعبادت را عبارت دانسته ازخضوع دربرابرمعبودی که انسان اعتقاد به مالکیت،خالقیت،رازقیت ومنعم بودن اودارد.علامه طباطبایی نیزکه ازعلمای معروف ومقبول شیعه است درتفسیرالمیزان خودعبادت هرچیزی را مساوی باخضوع وتذلل به همراه اعتقادبه ربوبیت والوهیت اودانسته است منتهاعلامه علاوه براین قائل است روح ومغزعبادت همان بندگی وحالت درونی است که درقلب نسبت به معبودوجود دارد.درواقع دیدگاه علامه طباطبایی ومیبدی نزدیک به هم وبادیدگاه وهابیان متفاوت است.
سمیه چشک علی اکبر نصیری
یکی از صفات الهی، مرید بودن خدای متعال است. در اثبات صفت اراده برای حق تعالی هم آیات و روایات و هم استدلال¬های عقلی موید این مطلب است. در قرآن کریم آیات بسیاری بر مرید بودن خداوند دلالت می کند. از جمله: فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند به آن می¬گوید باش و آن موجود می¬شود. دلیل اتصاف خداوند به اراده این است که خداوند به همه ممکنات علم دارد و قدرت وی به گونه¬ای یکسان به همه تعلق می¬گیرد، با این حال برخی ممکنات ایجاد می¬شوند و برخی ایجاد نمی¬شوند و به بیانی دیگر بعضی ممکنات در زمانی خاص ایجاد می¬شوند نه پیش از آن و نه پس از آن و این در حالی است که در هر یک از زمان¬ها، ایجاد آن امکان پذیر بوده است. بنابراین باید صفتی غیر از علم و قدرت باشد که مرجح و مخصص وجود ممکنات در زمانی خاص باشد و آن چیزی جز اراده نیست. صفت اراده و مشیت الهی از صفاتی است که بحث¬های زیادی را برانگیخته است. از جمله این مسائل این است که آیا صفت اراده و مشیت از صفات ذات الهی است و یا از صفات فعل است. اکثر فیلسوفان حکمت متعالیه برآنند که اراده و مشیت الهی همان علم به نظام اصلح است. چون اراده را به علم برمی¬گردانند، بنابراین اراده حق تعالی را از صفات ذاتی پروردگار می دانند. اما علامه طباطبایی در برخی از بیاناتشان اراده خدا را از صفات فعلی می¬داند. در مقابل متون دینی و آیات و روایات اراده الهی را به علم برنمی¬گردانند و برآنند که اراده غیر از علم است. از بحث¬های دیگری که مترتب بر بحث اراده و مشیت الهی است بحث قضا و قدر، جبر و اختیار و بداء می باشد.
محبوبه ایمانی علی اکبر نصیری
از جمله مسائلی که از دیر باز توجه پژوهشگران و صاحب نظران را در مسائل اعتقادی به خود جلب کرده است ، مسئله « خیر و شرّ » می باشد . نویسنده این مکتوب در حدّ بضاعت خود به بررسی بخشی از این مسئله مهم پرداخته است . بحث و کنکاش در این مسئله با سوالی تحت عنوان « چرا در عالم شرور وجود دارند ؟ » ، شروع شده و در پی آن به بررسی پرسشهای جزئی تری در این باره پرداخته است ، پرسشهایی نظیر : آیا حقیقت خیر وشرّ یکی است ، یا اینکه سرشتی کاملاً متفاوت دارند ؟ آیا شرّ وجودی است یا عدمی ؟ آیا خیر و شرّ از مبدأ واحدی بر می خیزند یا مبدأیی دیگر برای ایجاد شرّ وجود دارد ؟ پس از طرح این پرسشها سعی شده است که پاسخهای ملاصدرا و آیات و روایات به این پرسشها بیان شود. بررسی این مطلب با تقسیم شدن موضوع به مسأله تصادم شرور با چهار اصل مهم ، یعنی توحید ، حکمت الهی ، عدل الهی و نظام احسن ، تحت عناوین: شرور و توحید در خالقیت ، شرور و حکمت الهی ، شرور و عدل الهی ، شرور و نظام احسن ، آغاز شده و در هر مسأله ای ضمن بررسی مطلب ، به بیان پاسخهای آن بر اساس حکمت متعالیه پرداخته شده است . در این رساله سعی کرده ایم که دیدگاه های آیات و روایات و ملاصدرا را در موارد اختلاف و اتحاد در مسئله خیر و شرّ بیان کنیم و یک بررسی تطبیقی بین دیدگاهایشان داشته باشیم که بسیار حائز اهمیت است . نوشته حاضر به روش توصیفی ـ تحلیلی و گردآوری مطالب به شیوه کتابخانه ای و نرم افزاری به این نتیجه رسیده است که در بحث خلقت خیر و شرّ ،ملاصدرا شرور را آفرینند? تعامل ما انسانها می داند ولی با بررسی آیات و روایات در می یابیم که خیر و شرّ هر دو مخلوق خداوند هستند.وملاصدرا شرور را عدمی می داند در صورتی که آیات و روایات شرور را وجودی می دانند .اما در باب تعریف خیر و شرّ و فواید شرور، با بررسی نظرات ملاصدرا و آیات و روایات در می یابیم که هر دو، خیر را چیزی می دانند که اشیاء بدان مشتاق اند وخوشایند انسان است و شرّ،چیزی است که اشیاء از آن روی گردان اند و ناخوشایند انسان است ومی گویند که هر چیزی من جمله شرور فایده و غایتی دارد.
زهرا بهپور علی اکبر نصیری
مساله رابطه خدا و جهان مساله ای بسیار قدیمی است. علاوه بر آن، در بسیاری از علوم، از جمله فلسفه نیز قابل طرح می باشد. در فلسفه ماقبل صدرا چون، اصالت با ماهیت بود، علیت، نیز در ماهیت مطرح می شد. از این رو، خداوند به عنوان علت العلل معرفی می شد که برای ارتباطش با جهان به واسطه های زیادی نیاز داشت. ولی صدرا با اثبات اصالت وجود، مدار تمامی مباحث فلسفی را بر حول محور وجود قرار داد. و چون نخی دانه دانه، مسائل فلسفی را به هم مرتبط کرد. و با بیان تشکیک در وجود، علیت را به وجود رابط و مستقل برگرداند. فلسفه صدرا به این جا ختم نشد، بلکه صدرا با تحلیل علیت و معلولیت به نظریه تجلی دست یافت و از آن طریق، به وحدت شخصیه وجود رسید. در این نقطه از فلسفه او، همه موجودات، مظهر اسماء و صفات حق تعالی هستند. و جز به ذات واحد او، هیچ گونه شیئیتی ندارند و در، محضر او حضور دارند و رابطه شان با خداوند، رابطه جلوه و متجلی و عین الربط با قیوم است و این خود دلیلی است بر این که خداوند، به همه ما علم حضوری دارد. از جمله، ما انسان ها چون به نفس خود علم حضوری داریم و نفس، نیز، عین ربط، به خداوند است پس، به خدا نیز، علم حضوری داریم. بنابراین، بر طبق حکمت متعالیه، خدا با جهان هستی، رابطه ای بی واسطه، دارد و وسایط، موثر حقیقی نیستند. و همچنین بر طبق دیدگاه حکمت متعالیه بین خدا و جهان سنخیت و عینیت برقرار است. محدثان امامیه نیز به استناد آیات قرآن کریم و تأسی از روایات ائمه معصومین «علیهم السلام» و همچنین با استفاده از براهین مختلف از جمله برهان نظم و دیگر براهین به بررسی رابطه خدا با جهان پرداخته و به این نتیجه رسیده اند که خود آفرینش مخلوقات توسط خداوند حجابی بین خدا و مخلوقاتش می باشد و خداوند با همه مخلوقات خود ارتباط دارد. ارتباطی که از سنخ ارتباط فیزیکی نیست و بلکه بسیار فراتر و عمیق تر از آن می باشد. و در رابطه خداوند با جهان به این نتیجه رسیده اند که خداوند هیچ سنخیت و شباهتی به مخلوقاتش ندارد و خدا با جهان متباین می باشد.
محمد ذوالفقاری علی اکبر نصیری
بر اساس اصل علّیت ، هر پدیده ای ناگزیر نیاز به علّتی و موجبی دارد ، این اصل از دیرباز ذهن انسانها را به خود مشغول داشته است. بر اساس همین اصل بوده که انسانها در پی هر حادثه ای سراغ علّت آن را می گرفتند و در صورت عدم شناخت علل آشکار و طبیعی پدیده ای ، به وجود قدرت و دستهای نامرئی همچون موجودات خیالی و الهه های مختلف اعتقاد پیدا می کردند که در کار ایجاد و تدبیر آنها نقش دارند . اصل علیت مبین نیاز بالضروره ی معلول به علت است و این ضرورت بر اساس استدلالهای متعددی اجتناب ناپذیر و استثنا ناپذیر است و در صورت اثبات این ادعا ، به ناچار افعال انسان تحت تاثیر این نظریه قرار میگیرد و باعث ایجاد نگرشی خاص تحتِ عنوانِ "جبر" در افعال انسان خواهد شد. ملاصدرا ضمن اعتقاد به اختیار انسان می فرماید: مختار بودن انسان به این نیست که اراده آن به اراده اش باشد بلکه تنها اگر فعل او به اراده اش باشد کفایت میکند بر اینکه ما انسان را مختار بنامیم . از طرفی ایشان تلاش نموده تا با اعتقاد به وحدت وجود ، که مورد نظر عرفا نیز هست ، منافات پیش آمده را از اساس منکر شود . بدین نحو که با برگرداندن علیت (که اساس آن کثرت است)، به تجلی(که مبتنی بر وحدت است) دیگر مغایرتی نیست تا بحث اختیار یا مجبور بودن مطرح باشد . با این رویکرد دیگر معلول دارای وجودی مستقل از علت نیست بلکه شان و تجلی آن میباشد. از طرفی آیات قران کریم و روایات مروی از معصومین(ع) مبین اصل علیت و ضرورت علی و معلولی میباشد تا جایی که به وضوح علل چهارگانه ی مورد اعتنای فلاسفه در ضمن بسیاری از آیات قران کریم و روایات آمده است . در عین حال مبحث وحدت وجودی حکمای متعالیه ، مورد موافقتِ قطعی واقع نشده است و حتی در جاهایی آنرا مردود میداند.
فرهنگ افراسیابی امیرحمزه سالارزایی
چکیده ندارد.
احسان زرگرپور نورالدین مقصودی
این مجموعه در سه بخش تنظیم شده است : بخش اول که به عنوان مقدمه دو بخش دیگر است ، در اهمیت کتاب کلیله و دمنه ، معرفی منشا و فواید آن و ترجمه هایی که تاکنون از آن شده و معرفی برخی مترجمین و ترجمه هایشان وچگونگی آوردن کتاب به ایران و چند مطلب دیگر در تاثیر قصه و افسانه با استفاده از منابع مختلف مرتب شده است . بخش دوم تفکیک ، تلخیص و بازنویسی حکایتهای کتاب و استنباط نتایج ، پیامها و درس و پندهای هر یک از آنها همراه با استفاده از نظرات بعضی از اشخاص برای اثبات و یا توضیح بیشتر می باشد. در بخش آخر مواد و موضوعات مربوط به هم از جای جای کتاب کلیله و دمنه جمع آوری شده و هر کدام درتحت عناوینی که با معنا و مفاهیم آنها مطابقت داشته باشد نهاده شده است.