نام پژوهشگر: محمداسماعیل انصاری
زهرا بهمنی حیدرآبادی علی شایمی برزکی
تحقیق حاضر در راستای تحلیل رابطه توانمندسازی ، تعهد سازمانی و قصد ترک خدمت کارکنان شرکت پالایش قطران استان اصفهان صورت گرفته است. این تحقیق بر حسب روش، توصیفی - همبستگی و بر حسب نتایج ، کاربردی است. متغیر های مستقل تحقیق عبارتند از توانمندسازی شامل پنج بعد شایستگی ، خودمختاری ، اثرگذاری ، معنی داری و اعتماد و متغیر تعهد سازمانی که دارای سه بعد عاطفی ، مستمر ، هنجاری و متغیر وابسته قصد ترک خدمت کارکنان شرکت پالایش قطران استان اصفهان می باشد. بر این اساس دو فرضیه پژوهش مبتنی بر وجود رابطه بین متغیرهای فوق تدوین گردیده است. جامعه آماری پژوهش حاضر کارکنان شرکت پالایش قطران استان اصفهان که تعداد آنها 275 نفر می باشد، است . این پژوهش در فاصله ز مانی د ی ماه 1387 تا تیر ماه ١٣۸۸انجام شده است . روش نمونه گیری در پژوهش حاضر روش تصادفی ساده بوده است. جهت گردآوری اطلاعا ت از پرسشنامه توانمندسازی ا سپریتزر و میشرا ، پرسشنامه تعهد سازمانی می یر وآلن و پرسشنامه قصد ترک خدمت هام ، گریفث و سلارو استفاده شده است . جهت تجزیه و تحلیل اطلاعا ت از رو ش های آمار توصیفی جدول توزیع فراوانی مطلق، درصد و میانگین و انحراف معیار و رو ش های آمار ا ستنباطی آزمون های همبستگی پیرسون، تحلیل واریانس یک طرفه، آزمون t تک متغیره ، همبستگی کانونیکال ،تحلیل رگرسیون و نرم افزار lisrel جهت تحلیل مدل پژوهش استفاده شده است. نتایج حاصل از آزمون همبستگی پیرسون نشان داد که بین ابعاد توانمندسازی و قصد ترک خدمت کارکنان شرکت پالایش قطران ، تنها بعد اعتماد با قصدترک خدمت کارکنان رابطه منفی و معنادار داشت . و بین ابعاد تعهد سازمانی و قصد ترک خدمت نیز تنها بعد عاطفی با قصدترک خدمت کارکنان رابطه منفی و معنادار داشت . بنا براین دو فرضیه اصلی تحقیق به طور جزئی مورد تأیید قرار گرفت. .نتایج جانبی تحقیق به شرح زیر می باشد: - توانمندسازی با تعهد سازمانی کارکنان شرکت پالایش قطران رابطه مثبت و قوی دارد . - ابعاد توانمندسازی با بعد عاطفی تعهد سازمانی رابطه مثبت و قوی دارد. - متغیر جمعیت شناختی تحصیلات روی قصد ترک خدمت و تعهد سازمانی کارکنان تأثیر داشت. همچنین نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نشان داد که 30 درصد از تغییرات متغیر وابسته قصد ترک خدمت به متغیرهای مستقل فرعی ( اعتماد ، تعهد عاطفی و تعهد هنجاری) بستگی دارد.
حامد ذیگلری کریم آذربایجانی
هدف اصلی پژوهش حاضر، بررسی فرصتها و تهدیدهایی است که شرکت فولاد مبارکه در محیط صنعت خود با آنها روبرو می باشد. از آنجایی که بررسی و شناسایی نیروهای رقابتی اثر گذار در صنعت به عنوان یکی از نیازمندی های تحلیلی اصلی هرشرکتی جهت شناسایی فرصتها و تهدیدهای ایجاد شده از طرف آنها برای بهره برداری یا مقابله با آنها می باشد. در این پژوهش سعی شده تا این با بهره گیری از الگوی رقابتی پورتر( تهدید ورود تازه واردها، میزان رقابت در میان رقبای موجود در صنعت، قدرت چانه زنی خریداران و قدرت چانه زنی تأمین کنندگان) میزان شدت و ضعف این نیروهای اثر گذار در صحنه رقابت در دو وضعیت حال و آینده براین شرکت مورد بررسی قرار گیرد. اطلاعات مورد نظر با ارائه پرسشنامه هایی به 7 نفر از اعضای کلیدی کارگروه برنامه ریزی استراتژیک شرکت فولاد مبارکه که توسط مشاور استراتژیک سازمان تعیین شده بودند، جمع آوری گردیدند. روش آماری جهت تجزیه وتحلیل اطلاعات و رد یا پذیرش فرضیه ها در این پژوهش آمار توصیفی(میانگین و واریانس) می باشد. نتایج حاصل از آزمون این فرضیات به گونه ای است که میزان اثر گذاری رقبای موجود براین شرکت در دو وضعیت حال و آینده کم، به این معنی که شرکت فولاد مبارکه توان رقابتی مناسبی را در دو وضعیت حال و آینده در مقابل رقبای خود دارا می باشد. میزان تهدید ورورد رقبای بالقوه در هر دو وضعیت کم، این به این معنا است که چنانچه رقبایی قصد ورود به صنعت مورد فعالیت شرکت فولاد مبارکه را داشته باشد می بایستی از توانایی های بسیار بالای مالی و مدیریتی برخوردار باشد. میزان تهدیدی کالاهای جانشین در هردو وضعیت کم ، این به این معنا است که کالاهای جانشین تهدیدی جدی برای شرکت فولاد مبارکه در دو وضعیت حال و آینده نخواهند بود. میزان قدرت چانه زنی کل تأمین کنندگان در هر دو زمان زیاد می باشد که در این میان تأمین کنندگان گاز، برق و سنگ آهن و قطعات یدکی دارای بیشترین تهدید و توان چانه زنی برای شرکت فولاد مبارکه می باشند که شرکت فولاد مبارکه می بایستی جهت کاهش قدرت این تأمین کنندگان استراتژی هایی را تدوین کند و در نهایت قدرت چانه زنی کل خریداران شرکت فولاد مبارکه در هر دو وضعیت حال و آینده زیاد میباشد که در این میان صنایع خودروسازی و بسته بندی با کمترین قدرت چانه زنی بهترین صنایع خریدار می باشند که شرکت می تواند به طور اختصاصی در صدد رفع نیازهای خاص این گروه از خریداران برای سودآوری بیشتر در آینده برآید.
کاظم ذبیح زاده محمداسماعیل انصاری
رشد و توسعه هر جامعه ایی به عملکرد کارآمد سازمانها و نهادها و به تبع آن عملکرد کارآمد افراد شاغل در این نهادها و سازمانها وابسته است. با ورود به عصر جدید، شهروندان از منابع بسیار مهم سازمان محسوب می گردند و سازمان ها برای تحقق اهداف خود آنها را در رأس امور قرار داده اند و سعی دارند ارزش های اخلاقی و معنوی را به محیط های کسب و کار ارتباط دهند. هدف این پژوهش بررسی رابطه میان رهبری تعالی بخش و رفتار شهروندی سازمانی و تعیین مکانیزم و چگونگی این رابطه می باشد. پژوهش حاضر از نظر ماهیت و هدف از نوع کاربردی و از نظر روش، در شاخه توصیفی-پیمایشی جای می گیرد. کارکنان بخش میانی شرکت فولاد مبارکه اصفهان جامعه آماری این پژوهش را تشکیل داده اند. به منظور جمع آوری داده های مورد نیاز، تعداد230 نفر از کارکنان فولاد مبارکه با استفاده از نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. برای دستیابی به اهداف پژوهش، از پرسشنامه استاندارد استفاده شده است. با بهره گرفتن از تکنیک های آماری مانند آزمون مقایسه میانگین ها و مدل سازی معادلات ساختاری، داده های پژوهش مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج پژوهش حاکی از آن است که میان معنویت در محیط کار و رفتار شهروندی سازمانی در شرکت فولاد مبارکه رابطه وجود دارد، رهبری تعالی بخش با رفتار شهروندی سازمانی رابطه دارد و معنویت در محیط کار تبیین کننده چگونگی این رابطه است به گونه ای که می توان گفت معنویت در رابطه میان رهبری تعالی بخش و رفتار شهروندی نقش واسطه گری کامل ایفا می کند.
معصومه مسعودی حسن لباف
چکیده سازمانهای یادگیرنده سازمانهای جسور و توانمندی هستند که بنیانشان بر یادگیری استوار است و بهترین راه بهبود عملکرد را در درازمدت یادگیری می دانند. از آنجا که افراد به عنوان منابع ارزشمندی در یادگیری سازمانی قلمداد می شوند که فرایند یادگیری سازمانی تاحد زیادی به آنان وابسته است، پرورش قابلیت های عاطفی آنان از اهمیت بالایی برخوردار است. هوش هیجانی یکی از مهم ترین این قابلیت ها است. پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیرهوش هیجانی بر مولفه های سازمان یادگیرنده در دانشگاه اصفهان انجام گرفته است. جامعه ی آماری این پژوهش را کلیه ی کارشناسان گروههای آموزشی و کارشناسان همه ی کتابخانه ها ی دانشگاه اصفهان از جمله کتابخانه مرکزی در سال 1390 تشکیل داده اند . این پژوهش ازنوع پژوهشهای توصیفی- پیمایشی است. حجم نمونه با استفاده از جدول مورگان 86 نفر تعیین شد که با استفاده از روش نمونه گیری طبقه بندی تصادفی متناسب با حجم انتخاب گردیدند . از دو پرسش نامه استاندارد هوش هیجانی شرینگ بر اساس مدل گلمن (1995) با پایایی 84/0 و پرسش نامه استاندارد گاه (2003) با پایایی 78/0 برای سنجش مولفه های سازمان یاد گیرنده استفاده شده است. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل رگرسیون نشان می دهد که هوش هیجانی به طور کلی بر مولفه های سازمان یادگیرنده و به طور مشخص برشفافیت آرمان، انتقال موثر دانش وکار تیمی تأثیرگذار بوده است. کلید واژه ها: هوش هیجانی، یادگیری سازمانی، سازمان یادگیرنده.
شکوفه مالکی محمداسماعیل انصاری
چکیده ندارد.
محمد عبداله زاده علی نصراصفهانی
سلامت سازمانی به عنوان یک متغیر مهم برای اثربخشی سازمان مطرح است. آگاهی مدیران از میزان سلامت سازمانی در موفقیت و شادابی کارکنان و مسئولان می تواند نقش موثری داشته باشد. هم چنین دانشگاه به عنوان یک نظام اجتماعی حساس و مهم از جایگاه خاصی برخوردار است و در صورتی می تواند وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد که سازمانی سالم و پویا داشته باشد و خود را در جهت بهبود یادگیری سازمانی سوق دهد. هدف از انجام این پژوهش «تحلیل تأثیر سلامت سازمانی بر یادگیری سازمانی کارکنان دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان» بود. جامعه آماری شامل تمامی کارکنان شاغل در معاونت های دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان (n=864) بودکه از این تعداد 220 نفر با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای متناسب با حجم انتخاب شدند. این پژوهش توصیفی - پیمایشی از نوع همبستگی بوده است. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه 30 سوالی سلامت سازمانی محقق ساخته بر اساس نظریه مایلز با ضریب پایایی 95? و پرسشنامه 14 سوالی استاندارد یادگیری سازمانی سازمانی گومژ و همکاران با ضریب پایایی 91? استفاده شد. روایی این ابزارها توسط جمعی از اساتید دانشگاهی مورد تأیید قرار گرفت. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش های آمار توصیفی، آمار استنباطی، معادلات ساختاری و نرم افزارهایspss و amos استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان داد که سلامت سازمانی بر یادگیری سازمانی تأثیر معنی داری دارد. ازبین ابعاد سلامت سازمانی، ابعاد تمرکز بر هدف، کفایت ارتباطات، توزیع بهینه قدرت، اتحاد و همبستگی، روحیه، نوآور بودن و سازگاری با محیط بر یادگیری سازمانی تأثیر نشان دادند. هم چنین میانگین ابعاد سلامت سازمانی بر مبنای متغیرهای جمعیت شناختی (جنسیت، سن، میزان تحصیلات، سابقه خدمت و معاونت ها) در گروه های مختلف با یکدیگر تفاوت نشان داد.
عطاالله حسن زاده کردلو مهدی جمشیدیان
مدیران به منظور تحقق اهداف سازمانی از شیوه ها و سبک های مختلف رهبری جهت نفوذ در کارکنان و مشارکت و همگام کردن انان برای نیل به مقصود عالیه سازمان استفاده می نمایند ازآنجایی که سبک رهبری مدیران یکی از عوامل موثر بر خلاقیت، انگیزش، رضایت شغلی و کارائی کارکنان می باشد، به همین لحاظ شناسایی و بررسی عوامل موثر بر بهبود سبک رهبری مدیران از ضرورت و اهمیت خاصی برخوردار می باشد. در واقع هدف از این تحقیق این است که نشان دهیم مدیرانی که دارای تحصیلات بالاتر، آموخته ها، دانش و نگرش مدیریتی وسیع تر، تجربیات مرتبط با حرفه حسابرسی بیشتر و علاقه بیشتری به حرفه حسابرسی باشند، سبک رهبری مناسب تری را نسبت به سایر مدیران که عوامل فوق در انها کمتر است انتخاب می کنند. با توجه به اهمیت این موضوع و اهداف آن، تحقیق حاضر به بررسی برخی عوامل موثر بر بهبود سبک رهبری مدیران سازمان حسابرسی نظیر میزان سطح تحصیلات، سابقه خدمت و میزان علاقه به حرفه حسابرسی اختصاص یافته است. برای انجام این تحقیق فرضیه هایی بشرح ذیل تنظیم گردید. 1-افزایش سطح تحصیلات مدیران سازمان حسابرسی، بر بهبود سبک رهبری آنان تأثیر دارد. 2-افزایش سابقه خدمت مدیران سازمان حسابرسی، بر بهبود سبک رهبری آنان تأثیر دارد. 3-افزایش علاقه به حرفه حسابرسی (شغل) مدیران سازمان حسابرسی بر بهبود سبک رهبری آنان تأثیر دارد. این تحقیق از نوع پژوهش های توصیفی پیمایشی است و جامعه آماری تحقیق مدیران سازمان حسابرسی می باشند. در این پژوهش از پرسشنامه ساخته شده که با توجه به فرضیه های تحقیق تعدیل و دارای سوالات از نوع بسته و از طیف پنج گزینه ایی لیکرت بوده استفاده شده است. با توجه به محاسبات انجام شده، حجم نمونه برابر با 172 نفر تعیین شد که این تعداد از مدیران سازمان حسابرسی به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب گردید و پرسشنامه بین انان توزیع شد. پس از جمع آوری اطلاعات و استخراج نتایج پرسشنامه و تعیین درجات انسان گرایی و وظیفه گرایی مدیران و طبقه بندی داده های آماری میزان تأثیر هر یک از متغیرهای مستقل مورد بررسی، بر بهبود سبک رهبری مدیران سازمان حسابرسی، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل اطلاعات حاکی از آن است که از جمله فرضیه های پژوهش که مربوط به تأثیر سابقه خدمت و علاقه به حرفه حسابرسی بر بهبود سبک رهبری بود مورد تأیید قرار گرفته و فرضیه دیگر که تأثیر سطح تحصیلات بر بهبود سبک رهبری مدیران سازمان حسابرسی بود مورد تأیید قرار نگرفته است. به عبارت دیگر می توان نتیجه گرفت که سابقه و تجربیات مرتبط با حرفه حسابرسی و علاقه داشتن به حرفه حسابرسی از عوامل موثر بر بهبود سبک رهبری مدیران بوده ولی سطح تحصیلات بلحاظ این که همه مدیران در مقطع لیسانس و فوق لیسانس بودند ارتباط معنی داری با سبک رهبری نداشته است در پایان نیز با در نظر گرفتن نتایج و یافته های پژوهش پیشنهاداتی ارایه گردیده است.
فاطمه بصیری محمداسماعیل انصاری
چکیده ندارد.
اعظم پورمحمدعلیزاده محمداسماعیل انصاری
چکیده ندارد.
زهرا عطایی فر محمداسماعیل انصاری
چکیده ندارد.
ندا رمضان پناه حسن لباف
چکیده ندارد.
محمدحسین خصم افکن نظام محمداسماعیل انصاری
چکیده ندارد.