نام پژوهشگر: مهدی براتعلی پور
حسین آرمند مهدی براتعلی پور
دو مفهوم سوژه و انقلاب از کلیدی ترین مفاهیم موجود در فلسف? سیاسی معاصر می باشند که بخش اعظمی از مجادلات مابین مکاتب فکری قرن بیستم حول محوریت این مفاهیم شکل گرفته اند. تفاوت در تلقی از رابط? سوژه با ابژه و ارتباط آن با عمل سیاسی رادیکال )انقلاب( از جمل? مهمترین این اختلافات است. از سوی دیگر، سه جریان بارز و پراهمیت گفتمان انتقادی فلسف? سیاسی معاصر عبارتند از مکتب فرانکفورت، پست مدرنیسم و چپ متأخر، که به واکاوی و مقایس? دیدگاه این جریانات با تکیه بر آراء سه اندیشمند برجسته آنها یعنی هربرت مارکوزه، میشل فوکو و اسلاوی ژیژک پرداخته ایم. بنابراین، مفاهیم سوژه و انقلاب در فلسفه سیاسی هربرت « سوالی که در این رساله درصدد پاسخ گویی به آن هستیم این است که مارکوزه، میشل فوکو و اسلاوی ژیژک چگونه مورد تحلیل قرار می گیرد و چه اشتراکات و تمایزاتی میان برداشت آن ها از در این راستا، پس از بررسی سیر تحول مفاهیم سوژه و انقلاب در تاریخ فلسف? سیاسی از آغاز »؟ این دو مفهوم وجود دارد مطرح شدن آنها تاکنون و سپس شرح دیدگاه سه فیلسوف از این دو مفهوم، در پاسخ به سوال مطرح شده بر آنیم که: هربرت مارکوزه با حفظ اصالت سوژه، نقش رادیکالی را برای سوژه در جهت ستیز با ارزش های غالب جامعه سرمایه داری « متأخر از طریق ایجاد یک دگرگونی بنیادین به منظور نیل به رهایی ترسیم می کند. اما فوکو با اعتبارزدایی از حقیقت مستقل از متن، جایگاه انسان را در مقام سوژه مدرن مورد انکار قرار داده و انسان ها را به انقلابی دائمی فرا می خواند که در بطن خود هیچ روایت کلانی را ارائه ننماید. نهایتاً اسلاوی ژیژک معتقد است که سوژه صرفاً در لحظ? انکار واقعیات عرص? نمادین که در نتیج? توجه به ساحت واقعی میل )ژوئیسانس( خواهد بود، ظهور می یابد. بنابراین وی با تعریف از رهایی در لحظ? عمل، انسان ها را به انقلاب علیه جهان نمادین سرمایه داری فرا می خواند و به عنوان نتیجه گیری می توان اذعان کرد که مابین سه »اندیشمند در دو مولف? 1. امکان سوژگی و 2. نیل به رهایی، اختلافات بنیادین وجود دارد و در دو مولف? 1. تحول طلبی رادیکال و2. سلبی نگری و استعفاء از تجویز، اشتراک مساعی دیده می شود.
حمزه سیله قلعه عباسی مهدی براتعلی پور
نظام¬های سیاسی ایرانی در طول تاریخ اغلب ماهیتی پاتریمونیالیستی داشته اند. در این نظام¬ها شاهان و سلاطین با سلطه پدر سالارانه خود بر نهادهای قدرتی چون دیوانسالاری و نیروهای مسلح بقای خود و نظامشان را تضمین می¬کردند. آنها با اتکا به نیروهای نظامی و انتظامی سرسپرده و وابسته به خود، از طریق استثمار و سرکوب بر مقدرات جامعه حاکم بودند. این مناسبات قدرت با وجود انقلاب مشروطه و وقفه¬ای کوتاه بدون تحول بنیادین تا دوره پهلوی دوم تداوم یافت. در این دوره محمدرضا شاه پهلوی به عنوان مهم ترین بازیگر نظام سیاسی عصر خود تحت تاثیر مسایل و بحران های روانشناختی دوران کودکی چون تربیت استبدادی رضاشاه، عقده حقارت ناشی از ضعف قوای جسمانی و محرومیت های عاطفی شخصیتی اقتدارگرا یافت. شخصیت او که واجد ویژگی هایی چون سلطه طلبی، رفتار سلسله مراتبی و پرخاشگری بود در ساختار غیر نهادمند و تحول نایافته عصر خود، سبب بازتولید مناسبات پاتریمونیالیستی چون حکومت فردی، پیروگرایی و سرکوب و انسداد سیاسی شد.
سهیل دمیرچی قدیر نصری
پژوهش حاضر ، با این فرض آغاز می شود که در قرن بیستم میلادی، بخصوص در نیمه دوم این سده ، شاهد برآمدن نوکانتیسم و احیای آموزه های کانتی در فلسفه سیاسی بوده ایم و دستگاه نظری رقیب کانت ، به طور محسوسی تحت الشعاع آموزه های کانتی قرار گرفته است. قرائنی که این فرض را قوت می بخشند عبارتند از دامنه و عمق کاربست مفاهیمی چون حق ( و تقدم آن بر سود) ، انصاف ( و ارجحیت آن بر عدالت برابر نگر و رقابت نگر) و مفاهیم متعددی چون اراده جمهور ، دموکراتیزه کردن دموکراسی ، دفاع بشردوستانه و جنگ عادلانه. اکنون و در فضای چنین تحولی ، این پرسش جدی می نماید که دلایل برآمدن و احیای پارادایم وظیفه گرا ، به جای ( به تسامح ) پارادایم نتیجه گرا کدامند؟ به دیگر سخن ، نگاه وظیفه گرایانه ، حاوی چه یافته و رهآورد نوینی است که آن را مقبول ساخته است ، به گونه ای که از کتاب نظریه عدالت (1971) اثر مشهور جان رالز، به عنوان احیای فلسفه سیاسی از پی دهها سال رکود ، یاد می شود! در تحقیق پیش رو ، به روش تفسیری به تامل در خواص پارادایم وظیفه گرا و نقدهای آن بر مکتب یا پارادایم رقیب یعنی نتیجه گرایی پرداخته ایم. فرضیه ای که به عنوان پاسخ احتمالی به آزمون نهاده ایم بدین قرار است که در پی ادغام و هضم فردیت در ایدئولوژی های جمع گرا و نیز تلقی دو جنگ جهانی به عنوان حاصل اخلاق نتیجه گرا ، سخن کانت در زمینه غایت بودن انسان و مسئولیت اخلاقی او در برابر دیگران ، متفکرانی چون رالز( در بحث عدالت به مثابه انصاف ) ، لویناس ( در بحث مشروعیت دیگری ) و هابرماس ( در بحث دموکراسی مبتنی بر تامل ) را به ترمیم و احیای آموزه های وظیفه بنیاد کانتی سوق داد. بر این اساس ، اخلاق وظیفه گرای کانتی ، به عنوان راهی برای رهایی از دو بحران اساسی قرن بیستم یعنی توده ای شدن فردیت و گسترش خشونت مطرح و مقبول گردید.
سعید ملک تبار فیروزجایی عباس منوچهری
در این پژوهش، ابعاد تحقق مفهوم شهروندی در شورای شهر تهران، بر اساس الگوی شهروندی گفتگویی هابرماس، مورد تحلیل تطبیقی قرار گرفته است. هابرماس با طرح نظریات کنش ارتباطی و اخلاق گفتگویی و نیز پرداختن به زیست جهان و حوزه عمومی، فلسفه سیاسی گفتگویی خود را چارچوب بندی کرده است. نظریه شهروندی گفتگویی هابرماس نیز، از دل فلسفه سیاسی وی استخراج می شود که گفتگو و مباحثه میانشناسانه جهت حصول تفاهم و توافق، در یک حوزه عمومی گفتگویی ـ دموکراتیک، محور آن را تشکیل می دهد. از سوی دیگر، شورای شهر تهران نیز، که شور و گفتگو برای اداره امور شهر و قانون گذاری در موضوعات شهری را در بر می گیرد، بر شاخص مشورت و مباحثه تأکید دارد که از آیین نامه داخلی و نیز، نحوه مذاکرات اعضای شورای شهر تهران قابل استنتاج می باشد. پژوهش حاضر با توجه به مولفه های کلیدی شهروندی گفتگویی هابرماس و نیز آیین نامه و نحوه مذاکرات اعضای شورای شهر تهران، با «رویکردی اندیشه ای» درصدد تحلیل تطبیقی ابعاد تحقق مفهوم شهروندی گفتگویی هابرماس در شورای شهر تهران می باشد، تا مطابقت یا عدم مطابقت شورایی و گفتگویی بودن شورای شهر تهران با شهروندی گفتگویی هابرماس مشخص گردد.
مریم رضایی مظفری قدیر نصری
موضوع این پژوهش، تبیین و مقایسه و امکان سنجی اسلامگرایی رادیکال در فقه سیاسی شیعه و سنی (روایت سلفی) با تمرکز بر عملیات انتحاری است. در این پژوهش، ضمن مروری مختصر بر مفاهیم کلیدی در فقه سیاسی ابن تیمیه و سید قطب به عنوان فقیهان سنی (روایت سلفی) و حسینعلی منتظری و علی حسینی سیستانی سیستانی بعنوان فقیهان شیعه ، دیدگاه های آنان در خصوص عملیات انتحاری مورد واکاوی و مقایسه قرار گرفته است. فقه سیاسی سنی (روایت سلفی) با بسط مفهوم بدعت و گسترش نظام جاهلی به تمامی جوامع بیگانه حق تفسیر و افتاء را به هر عضوی اعطا کرده است. بنابراین جهاد برای برچیدن نظام جاهلی و ایجاد خلافت اسلامی را بر هر کس واجب می داند.از سوی دیگر، فقه سیاسی شیعه با تاکید بر تفسیر مجتهدانه از منابع اسلامی و افتای خاص، و با طرح مفهوم جامعه قاصر، جهاد را محدود و مشروط به شرایطی می کند. هدف از بررسی و مقایسه این دو دیدگاه یافتن پاسخی مناسب برای این پرسش است که فقه سیاسی سنی ( در روایت سلفی) و فقه سیاسی شیعه درخصوص اسلامگرایی رادیکال چه موضعی دارند؟ و خطوط تمایز آن دو در باب عملیات انتحاری کدامند؟
مهدی براتعلی پور عباس منوچهری
یکی از مهمترین ومتاخرترین نظریات در مورد رابطه دولت و جامعه، نظریه حوزه عمومی است این نظریه وضعیت موجود را در جوامع مدرن بحرانی دانسته و خروج از آن را تنها از طریق به رسمیت شناختن سه حوزه متمایز اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ممکن می داند. حوزه اقتصادی، علایق خصوصی و جزئی افراد در تمامی فعالیت های آنها را بر جهت کسب منافع شخصی شامل می شود. در مقابل، حوزه سیاسی به اداره علایق کلی و انضمامی افراد که به شکل قدرت عمومی نمایان می شود. ارتباط پیدا می کند. در حد فاصل میان این دو حوزه، حوزه عمومی قرار دارد. این حوزه به مجموعه ای از کنش ها و نهادهای فرهنگی اطلاق می شود که این امکان را به افراد می دهد تا فراتر از منافع خصوصی و جزئی و فارغ از دخالت قدرت دولتی درباره مسایل کلان و عمومی و اظهار نظر و بحث و گفتگوی آزاد پرداخته و از این طریق به اجماع، توافق و علایق کلی و انضمامی دست یابند.این رساله به بهره گیری از مبنای تئوریک بالا به بررسی رابطه موجود بین نگرش های سیاسی، دینی کنون ایران در مورد حوزه عمومی و جدال فضیلت و آزادی می پردازد. بر این اساس، پرسش اصلی این است که محور اصلی تمایز بین نگرش های سیاسی - دینی کنونی ایران در مورد حوزه عمومی چیست؟ در فرضیه پیشنهادی، محور این تمایز تقابل غایت گرایی - انسان گرایی، اخلاق گرایی - حقو گرایی و ساختار اجتماعی - سیاسی عمومی - ساختار اجتماعی - سیاسی افقی دانسته شده است. بدین ترتیب، این پژوهش نخست در مرحله توصیف، امکان و عدم امکان حوزه عمومی را در هر یک از نگرش ها مورد بررسی قرار می دهد و سپس در مرحله تبیین، چرایی آن را در جدال فضیلت و آزادی جستجو می کند. بر این اساس، این پژوهش حول سه نگرش فضیلت مدار، آزادی محور و گزینشی - ترکیبی سازمان یافته است.