نام پژوهشگر: امیرحسین زهرایی
امیرحسین زهرایی محمد شهبا
زندگی روزمره همان طور که خواهیم گفت، اکنون به یکی از مناقشه برانگیز ترین مقولات جامعه شناسی بدل شده است. چه مدرنیست ها و چه پست مدرنیست ها به اهمیت این مقوله معترفند و هریک بگونه ای سعی می کنند جایگاه آن را در نظریه های خود مشخص کنند. این نوشتار در پی آن است که بازنمایی زندگی روزمره در سینما را با تمرکز بر فیلم های «مایک لی» بررسی کند. در همین ابتدا لازم به ذکر است که در این نوشتار منظور از سینما، فیلمِ بلند داستانی است و انواع دیگرِ فیلم از جمله فیلم های مستند، فیلم های خبری ، فیلم های انتزاعی و... خارج از محدوده ی مطالب این نوشتار هستند. استفاده از سینما برای بازنماییِ زندگی روزمره و نقد آن، از دو جهت حائز اهمیت است. نخست اینکه سینما به دلیل امکانات بیانی وسیعی که دارد از قابلیت بی همتایی برای بازنمایی زندگی روزمره و نقد آن برخوردار است و دوم، روایتی یا داستان گو بودن سینما است. در حال حاضر دنیا در چنان حجم وسیع و با چنان اشتهای شدیدی به مصرف فیلم، رمان، تئاتر و تلویزیون مشغول است که هنرهای داستانگو به نخستین منبع الهام بشری که در جستجوی نظم و شناخت زندگی است، بدل شده اند. عطش ما برای داستان انعکاسی است از نیاز عمیق بشر به یافتن الگوهای زندگی، نه صرفاً به عنوان یک عمل فکری و ذهنی بلکه در قالب تجربه ای کاملاً شخصی و عاطفی. ما در زندگی هر یک، یک زندگی برای زیستن داریم و آن زندگی خودمان است اما وقتی با یک داستان مواجه می شویم که غالباً در آن از یک یا چند زندگی سخن گفته شده است، خواه نا خواه وسعت فکری می یابیم و دیدگاهمان و یا به اصطلاح بهتر جهان بینی مان تحول و تکامل می یابد. سینما به دلیل این دو ویژگی(امکانات بیانی وسیع و داستان گو بودن) و همچنین مخاطب انبوه خود، بدون شک یکی از هنرهایی است که به شکلی تأثیرگذار می تواند زندگی روزمره را به همراه تضادها و تناقض های آن بازنمایی کند و از این رهگذر به نقد آن بپردازد. در فصل اول به اهمیت زندگی روزمره و جایگاه آن در نظریه های انتقادی می پردازیم. دلیل انتخاب این حوزه از آن جهت است که نظریه پردازی انتقادیِ زندگی روزمره در قیاس با نظریه های خرد و کلانِ جامعه شناسی، نه به فهم خود کنش گران از زندگی شان بسنده می کند(جامعه شناسی خرد) و نه این کنش گران را نادیده می گیرد و به بررسی ساخت های کلان جامعه اکتفا می کند(جامعه شناسی کلان). نظریه پردازان انتقادی زندگی روزمره، زندگی روزمره را عرصه ای می دانند که در آن ساخت های کلان جامعه در تلاش هستند تا قواعد خاص خود را به کنش گران تحمیل کنند. از این رو هنگامی که زندگی کنش گران روزمره بررسی می شود، بطور هم زمان ساخت های کلان جامعه نیز مورد بررسی قرار می گیرد. بنابراین تجربه ی زندگی روزمره شامل تجربه ی مواجهه با ساخت های کلان جامعه نیز می شود. در فصل دوم به بازنماییِ زندگی روزمره در سینما می پردازیم و برای این منظور، ابتدا به مفهوم بازنمایی در آرای افلاطون و ارسطو می پردازیم و سپس با مقایسه ی فیلمِ ژانر با فیلم های غیر ژانر به توصیف دو شیوه ی بازنماییِ زندگیِ روزمره در سینما می پردازیم. در فصل سوم به اهمیت روایت و سبک سینمایی در بازنماییِ زندگی روزمره می پردازیم و برای این منظور مولفه های سبکی و روایتی فیلم های «جنبش نئورئالیسم ایتالیا» را با این مولفه ها در سینمای کلاسیک هالیوود مقایسه می کنیم و از این رهگذر امکان یا عدم امکان دسترسی به یک شیوه ی روایتی و سبکیِ واحد در سینما برای بازنمایی زندگیِ روزمره را بررسی می کنیم. در فصل چهارم که بیش ترین حجم این نوشتار را به خود اختصاص داده است، در سه بخش روایت، درون مایه ها و سبک در آثار «مایک لی» به تحلیل و بررسی سینمای او و نحوه ی بازنماییِ زندگیِ روزمره در فیلم هایش می پردازیم. در فصل پنجم، سه فیلم از سینمای مایک لی را بطور جداگانه نقد می کنیم.
امیرحسین زهرایی
چکیده ندارد.