نام پژوهشگر: مرتضی میرباقری

تلقی ملاصدرا از ماهیت انسان به عنوان نوع متوسط و نقش آن در حیات پس از مرگ
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1390
  باقر گرگین   مرتضی میرباقری

شناخت و معرفت به حقیقت وجود انسان که در زبان دینی به معرفت نفس شناخته می شود، سراسر زندگی دنیوی و اخرویِ انسان را تحت تأثیر خود قرار می دهد. از این رو چه بسا مهمترین مسئله ای که ذهن انسان را به خود درگیر کرده است، معرفت یافتن به حقیقت وجود خویشتن باشد. هنگامی که وجود انسان با این مسئله در آمیخت، پرسش های گوناگونی پیش روی او قرار می گیرد؛ آیا وجود انسان در مرتب? مادی و جسمانیِ او خلاصه می شود یا اینکه انسان جز بعد مادی از بعدی غیر مادی نیز برخوردار است؟ حقیقت وجود انسان را کدام مرتب? وجودیِ او تشکیل می دهد؟ رابط? ساحت های وجودی انسان با یکدیگر چگونه است؟ آیا انسان در پیوند با وجود خود نقش بازیگری دارد یا تنها به تماشا می پردازد؟ از دیگر سو آیا زندگانی او پس از گسستگی اجزای بدنش پایان می‏پذیرد؟ اگر پاسخ خیر است، باید چگونگیِ زندگی پس از مرگ تبیین شود. در این جا است که بحث معاد و تناسخ رخ می نماید. چگونگی ابطال تناسخ یا ارائ? تعریفی نو از آن و تحقق معاد جسمانی یا روحانی و چیستی آن، از دیگر پرسش هایی است که در این باره فراروی انسان گشوده می شود. نکت? دیگر در این مورد آن است که دیدگاه های یک اندیشمند و فیلسوف مسلمان باید با مبانی اسلامی و نص آیات قرآن و احادیث هماهنگ باشد. از این رو هم? پرسش های پیش گفته باید با ملاحظ? این نکته پاسخ داده شوند. در این پایان نامه تلاش شده است تا از دریچ? جان؛ روان و گوهر انسان و بر اساس هماهنگی با آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام، به پرسش های پیشین پاسخ داده شود. محور سخنان ما را نیز دیدگاه های نو و ژرف ملاصدرا تشکیل می دهد. پرداختن به این مسئله از این جهت اهمیت می یابد که با توجه به دیدگاه های تاز? ملاصدرا دربار? ماهیت انسان، مشکلاتی فلسفی از میان برداشته شد که پیشتر، از جمله پیچیدگی های فلسفیِ حل ناشده به شمار می آمدند. ولی ملاصدرا با ارائ? برداشتی نو از ماهیت انسان، به آن سر در گمی ها پایان داد. این نظریه تا کنون به گونه ای مستقل و گسترده ارائه نشده است و در اندیشه های خود ملاصدرا نیز به طور پراکنده طرح شده است. از این رو بایسته می نماید ضمن انجام این مهم، به مبانی و مقدمات این دیدگاه و تأثیرات آن در دیگر اجزاء نظام فلسفی صدرالمتألهین پرداخته شود تا کارکرد و اهمیت این نظریه نمودار گردد. در آغاز بایسته است به این نکته توجه کرد که منظور ما از دیدگاه ملاصدرا دربار? ماهیت انسان، نوع متوسط بودن حیوان ناطق و اندراج آن تحت اجناس چهارگان? بهیمی، سبوعی، شیطانی و ملکی است. از این رو نخست بایسته است تکلیف خود را با بحث هایی چون ماهیت و اعتبارهای آن، تعریف، ذاتی و عرضی اشیاء و ماده و صورت مشخص نماییم. اندیشه وران مسلمان پیش از ملاصدرا میان ذاتیّاتِ (ذاتی باب ایساغوجی) شیء و عرضیّات آن تفاوت می گذاردند. ذاتیّات هر موجود که همان «نوع» و «جنس» و «فصل» آن موجوداند، طبیعت حقیقی و واقعی هر موجود را می سازند. آنان تغییر و تحول در ذات یا ذاتیات شیء را غیر ممکن می دانستند. در توضیح این مطلب باید گفت تعاریفی که در ماهیّات اخذ می شوند و اگر از میان بروند ماهیت آن شیء نیز از میان می رود، ذاتی نامیده می شوند. امّا عرضیّات به ساحت طبیعت موجود راه ندارند و اگرچه بر ماهیات حمل می شوند، امّا از تعاریف ماهیات بیرون اند. از آن جا که عرضیّات در طبیعت موجود راه ندارند، هر گونه تغیّر و تحولی هم که بیابند، ذات آن موجود را دگرگون نمی سازند. موجودات مختلف اگر و تنها اگر، از ذات مشترکی برخوردار باشند به نوع واحدی تعلق دارند و افراد ماهیتِ نوعِ واحدی محسوب می شوند (ر. ک: فارابی، الالفاظ المستعمله فی المنطق: 77-59؛ ابن سینا، الشفا، بخش «المنطق»: 41-28؛ همو، النجاه، صص 12-11؛ سهروردی، المشارع و المطارحات: 21-19). از آن سو عموم حکیمان مسلمان تا پیش از پیدایش نظری? حرکت جوهریِ ملاصدرای شیرازی بر اینکه دگرگونی در ذات یک چیز هرگز رخ نمی دهد، هم رأی بودند و بر این نکته پای می فشردند که چنین دگرگونیِ ذاتی ای از اساس غیرممکن و نامعقول است. هر دگرگونی ای که در هر مکان و هر زمان رخ دهد، مربوط به اعراض است. البته هم? عوارض نیز دستخوش تغییر نمی شوند، بلکه در میان آن ها نیز تنها چهار خاصّه و صفت اند که مشمول دگرگونی واقع می شوند و در بقی? صفات تحول قابل تصور نیست. این چهار ویژگی عبارت اند از: کم، کیف، وضع و أین. معنای این سخن آن است که در هم? دگرگونی هایی که در جهان طبیعت روی می دهد، ذاتِ ثابت و پایداری وجود دارد که یک یا دو یا سه یا چهار صفت آن در حال نو شدن است و دگرگونیِ آن صفت یا صفات هیچ گاه به درون آن ذات راه نمی یابد (ابن سینا، الشفا، بخش «الطبیعیات»: 107-98؛ بن احمد بن محمود، «رساله فی بحث الحرکه»: 46). با تکیه بر چنین مبنایی است که این اندیشمندان انسان را مرکب از ذاتیاتِ حیوان و ناطق می نامند و بر این باور اذعان می دارند که با دگرگون شدن عرضیات انسان در حرکت، در ذات او تغییری حاصل نمی شود. بدین رو این اندیشمندان فصل اخیر انسان را ناطقیت دانسته، انسان را دارای ذات پایداری می انگاشتند که هم? افراد انسان تحت آن مندرج می شوند. این سخن به این معنا است که انسان نه یارای آن دارد که پای از مرتب? نطق فراتر نهد و نه این امکان برای او مفروض است که به درجه ای کم تر از آن فرو کاهیده شود. امّا ملاصدرای شیرازی بر مبنای اصالت وجود، تشکیک وجود و با استفاده از نظریّ? حرکت جوهری و جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا بودن نفس انسان، سخن ارسطو و پیشینیان خود از حکیمان مسلمان را به بوت? نقد می کشد و نقشی نو در می اندازد. وی بر آن است همان گونه که موجود در کمّ و کیف و أین و وضع دارای تبدّل و تحول از مرتبه‏ای به مرتب? دیگر است و این تحول و حرکت ممکن و مشهود است، این امکان نیز وجود دارد که در ذات و ماهیت جوهری‏اش دگرگون گردد و از مرتبه ای به مرتب? دیگر، حرکتی در آن تحقق یابد و با وجود این، هویت و شخصیتش نیز محفوظ بماند (ملاصدرا، شواهد: 212-211). آنچه حکمت متعالیه را در تبیین این دیدگاه یاری می رساند، اصل اصالت وجود است. ملاصدرا بر اساس این نظریه، حرکت را نحو? وجود شیء و نسبت حرکت با متحرک را نسبت لازم و ملزوم معرفی می کند، نه نسبت عارض با معروض. با توجه به رابط? اتحادی اعراض و جوهر و اینکه اعراض، وجودی نفسی و استقلالی نداشته بلکه نیازمند به جوهراند؛ در واقع اعراض، دامن? جوهر و از فروع و شوون جوهر محسوب می شوند. از سوی دیگر این اعراض و اوصاف جوهر که همه متأخر از ذات جوهر می باشند، نو به نو در حال دگرگونی، تحول و سیلان هستند و از آنجایی که فاعل مباشر حرکت، خود نیز باید متحرک باشد، پس جوهر که فاعل مباشر حرکت است، نیز باید متحرک باشد (همو، اسفار، ج 3: 104-103). با نظر به مطلب پیشین، هنگامی که حرکت از حالت وصفی خارج گشت و معنای وجودی یافت و به معنای سیلان وجود جوهر و عرض انگاشته شد، دیگر چنین مفهومی نیاز به موضوع، به معنایی که برای اعراض ثابت می شود، ندارد؛ چراکه وجود عوارض تحلیلی، عین وجود معروضشان است. به این معنا که بر اساس اصالت وجود، از آن جایی که حرکت نحو? وجود جوهر است، پس حرکت و وجود جوهر به یک وجود موجودند و جدایی و عروض تنها به حسب تحلیل عقل است. بر این اساس موضوع حرکت جوهری خود حرکت است. زیرا منظور از موضوع حرکت، ذاتی است که حرکت به آن تعلق داشته و وجودش برای آن باشد. بنابراین حرکت جوهری که یک ذات جوهری سیال است و موجودیتش نیز برای خودش می باشد، با وجود آن که حرکت است، متحرک در خود نیز می باشد. از دیگر سو این که چرا ماده ای را که صورت های جوهری پیوسته در آن رخ می نمایند، به عنوان موضوع معرفی می کنند، از آن رو است که ماده با صورت متحد است و در غیر این صورت ماده به تنهایی از هر فعلیتی تهی است (طباطبائی، نهایه الحکمه: 131-130). امّا وحدت آن با اتصال وجودی تأمین می شود. چه در حرکت جوهری و چه در حرکات عرضی وجود تشکیکی است که حافظ وحدت است. مقتضای حرکت جوهری لزوم تشکیک در ذاتیّات است و از راه حرکت تدریجی جوهر و هویت تشکیکی آن است که موجود از کاستی به سوی کمال سیر می کند. اشکال عدم پایداریِ موضوع نیز مبتنی بر اصالت ماهیت است. امّا بر مبنای اصالت وجود و تشکیک آن، هم موضوع باقی است و هم موضوعِ پایدار امری تشکیکی و ذومراتب است. جوهرْ مقام و مرتب? ثابتی ندارد تا خروج از آن مرتبه، خروج از ذاتیات باشد. در حرکت جوهری، جوهر از حدی به سوی حد دیگرش حرکت می کند و تمام حدودی که در حرکت طی می شوند، مراتب مختلف جوهر واحداند (ملاصدرا، شواهد: 213). از سوی دیگر بر مبنای اصالت وجود، حرکت چیزی جز تجدّد تدریجی وجود نیست. با اینکه وجود بر اثر حرکت جوهری تغییر می کند، اما ذات محفوظ است و وحدت هویت باقی است؛ زیرا وجود متحرک با وحدت اتصالی، واحد و باقی است. وحدت اتصالی مساوق با وحدت شخصی است. حرکت در جوهر، که تنها بر پایه اصالت وجود و تشکیک آن ممکن است، به اشتداد و تضعف است. هویت و شخصیت شیء باقی است، اما حدود و مراتب وجود شیء در سیلان و دگرگونی است. با حرکت جوهری، شیء هر لحظه هویت جدیدی می یابد. اما به جهت پیوستگی این هویت ها، وحدت شخصی هویت محفوظ و در عین حرکت باقی است (ملاصدرا، اسفار، ج 3: 88-86). ما این مطلب را در فصل دوم پایان نامه به گستردگی بحث کرده ایم. ملاصدرا با به میان کشیدن نظری? جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا بودن نفس، نوع متوسط بودن حیوان ناطق را برای انسان مطرح می کند. وی معتقد است اینچنین نیست که نوع انسان منحصر در حیوان ناطق باشد و حیوان ناطق را نوع متوسط معرفی می کند. او بر اساس حرکت در جوهر و اصل جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا بودن نفس، معتقد است گرچه انسان به لحاظ صورت بشری اش یک نوع بیش تر نبوده، ولی از نظر قو? نفسانی و صورت باطنی، انسان نه یک نوع بلکه انواع گوناگون فراوانی دارد و این امکان برای او وجود دارد که از رتب? ناطقیت پای فراتر نهاده و حتی گوی سبقت از ملک نیز برباید. از آن سو این امکان وجود دارد که رتب? انسان به جایگاه حیوانات محروم از نطق و بلکه فروتر از آن نیز کاسته شود. بر اساس مبانی صدرا، نوعی از انواع موجودات یافت نمی شود مگر آن که انسان می تواند به آن نوع دگرگون شود. وی شاهد سخن خود را این آی? قرآن قرار می دهد که می فرماید «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتاب وَ الْمُشْرِکینَ فی‏ نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّهِ * إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ» (بینه، 6 و 7)؛ بر اساس این دو آیه، انسان زمین? دگرگونی به هم? انواع موجودات را دارد که گستر? آن از شرّ البریه (بدترین مخلوقات) تا خیر البریه (بهترین موجودات) را در بر می گیرد (ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج3: 63-62). به طور کلی نفوس انسانی در قیامت تحت یکی از اجناس چهارگان? سبعی، بهیمی، شیطانی و ملکی واقع می شوند. هر کدام از این اجناس، انواعی دارند. هر فرد از افراد انسان با توجه به اعمال خود، در پویشی ذاتی و با نسبتی که با مبدأ خود برقرار می کند، نوعی از اجناس پیش گفته را برای خود رقم می زند. فصل دوم این پایان نامه عهده دار تبیین این مباحث است. این جا است که سخن از اتحاد عاقل و معقول یا عالم و معلوم به میان می آید. بر این اساس نفس عالِم با خود علم (وجود علم) متحد می شود نه با معلوم خارجی (ماهیت علم)؛ زیرا علم، معلوم بالذات نفس است و متعلّق خارجی، معلوم بالعرض آن (همو، اسفار، ج 3: 320-312). از این رو نفس به لحاظ وجود با صورت معلوم متحد می گردد و عین صورت عقلی آن می‏گردد (ر. ک: حسن زاده آملی، دروس إتّحاد عاقل به معقول: 170). در اتحاد علم و عمل با نفس نیز اینچنین است. به این معنا که نفس با صورت علمی و عملی خود متحد می شود. هنگامی که این اتحاد در صقع ذات انسان رسوخ یافت، ملک? نفس شده و پایدار می ماند، بلکه با او محشور می شود. از سوی دیگر صورت عملی اگر بخواهد مجسم گردد، به صورت زشت و زیبا، خوب و بد و حسن و قبیح پدیدار می گردد. از این رو اگر کسی خُلقی از اخلاق حیوانی را در خود بیشتر پرورش داده باشد به گونه ای که آن خلق در او غالب شده باشد، آن خلق و خو، ملک? او شده و با جان و نفس انسان متحد می گردد و همین خُلق به منزل? نفس مدبر و بدنش را تدبیر می کند. همچنین این خلق، فصل مقوم او شده و او را به صورت حیوان جلوه می دهد چراکه تمیّز و تحصّل یک چیز به فصل مقوّم آن است. این مبنای نو در اندیشه های ملاصدرا تأثیرات فراوان نهاده و بر همین اساس بسیاری از مسائل فلسفی وی انتظام می یابد. از آن دسته می توان به مسئل? معاد جسمانی و فروعات آن و نفی تناسخ مشهور و جایگزینیِ آن با تناسخ ملکوتی اشاره داشت. صدرالمتألهین بر مبنای نظری? حرکت جوهری، نحو? ایجاد و بقای نفس را به گونه ای تعریف می کند که تناسخ مُلکی مطلقاً ناممکن می شود. بر این اساس نفس و بدن در آغاز حدوث خود اموری بالقوه و دارای حرکت جوهری هستند. میان نفس و بدن یک ترکیب اتحادیِ طبیعی وجود دارد که موجب می شود هر دو با هم از قوه به فعل برسند. از دیگر سو حرکت جوهری به قسر یا به طبع، به اراده یا به اتفاق، بازگشت پذیر نیست. بنابراین، نفس پس از پیمودن مراحل فعلیت- به سوی سعادت یا شقاوت- محال است که دوباره فعلیتِ خود را از دست بدهد و دوباره بالقوه گردد. زیرا مستلزم این است که نفس که فعلیت خود را کسب کرده است، با بدنی که هنوز بالقوه است ترکیب یابد در حالی که در ترکیب طبیعی اتحادی، اجزای آن از جهت فعلیت و قوه باید یکسان باشند (ملاصدرا، اسفار، ج‏9: 3-2). ملاصدرا در برابر این نوعِ تناسخ باطل که به تناسخ مُلکی شناخته می شود، بر اساس حرکت جوهری و حدوث جسمانی و بقای روحانیِ نفس و نوع متوسط بودن انسان به گونه ای از تناسخ باور دارد که تناسخ ملکوتی نامیده می شود. بر این اساس نفس از بدن دنیوی به بدن آن جهانی که مناسب با اوصاف و اخلاقی است که در دار دنیا به دست آورده است، انتقال می یابد. چنین نفسی در آخرت به صورت حیوانی که صفاتش در آن نفس غلبه کرده است، پدیدار می گردد (پیشین: 22-21؛ همو، المبدأ و المعاد: 466-462). وی تناسخ ملکوتی را تمثل روح انسان به چهره ای متناسب با نیات، ملکات درونی، صفات و رفتارهای حاصل از آن می داند (ملاصدرا، شواهد: 316). طبق این معنا، تناسخ ربطی به بدن ندارد و فقط به روح و مرتب? مثالی مربوط است. البته تناسخ نامیدن این امر یک نوع جعل اصطلاح است. چرا که جسم برزخی انسان چیزی جز باطن جسم دنیایی او نیست؛ و جسم اخروی او نیز چیزی جز باطن بدن برزخی او نیست. از نظر حکیمان اسلامی همین اکنون نیز انسان جسم برزخی و اخروی را دارا است؛ و در واقع این سه جسم یک حقیقت اند که دارای مراتب مختلفی است و مرگ یعنی رها کردن بدن مادّی و زندگی با بدن برزخی و مرگ برزخی یعنی رها کردن بدن برزخی و زندگی کردن با بدن اخروی. صدرالمتألهین با در کار کردن اصل مهم و اساسی جسمانیهالحدوث و روحانیه البقا بودن نفس، دیدگاه تازه ای دربار? ماهیت انسان مطرح کرد و بر این اساس برداشت رایج از معاد جسمانی را نپذیرفت و تفسیری نو از آن ارائه کرد. بر اساس نظری? حدوث جسمانی نفس و حرکت جوهری، نفس در عین وحدت می تواند در هر سه عالم طبیعت، مثال و عقل حضور یابد. نفس در هر عالمی پای می گذارد، حکم خاص همان عالم را خواهد داشت (ملاصدرا، اسفار، ج 9: 194). از سوی دیگر با تکیه بر اصالت وجود و تشخص وجود، تبدلات و دگرگونی هایی که برای موجود رخ می دهد، باعث از میان رفتن هویت آن نمی شود. همچنین از آنجایی که شیئیت شیء به صورت آن است، نه به ماد? آن، تغییراتی که در ماده رخ می دهد نیز نمی تواند موجب دگرگونی حقیقت آن شود. حال نفس با نظر به توانایی خود در خلق و با در کار کردن قو? خیال که صورت جسمانی خود در دنیا را پس از مرگ نیز تخیل می کند، دست به آفرینش بدن اخروی می زند که عین همان بدن دنیوی است و این گونه است که معاد جسمانی معنا می یابد (ر. ک: ملاصدرا، اسفار، ج 9: 219؛ لاهیجی، گوهر مراد: 647). توضیحات بیشتر در این باره را در فصل چهارم پایان نامه ارائه کرده ایم و تلاش ما بر آن بوده تا ابعاد گوناگون موضوع را تا جایی که به بحث ما مربوط می شود، موشکافی کنیم. بنابراین ما در این پژوهش در پی تبیین نظری? نوع متوسط و بررسی مقدمات و تبعات آن هستیم. همچنین امکان گسترش آن به دیگر انواع، نکته ای در خور است که نباید از دست نهاده شود.

بررسی و سنجش نقدهای متکلمان سنی بر نظریه شیعی امامت
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1389
  محمد قایم عابدی   مرتضی میرباقری

مساله امامت و نزاع بر سر جانشین پیامبر گرامی اسلام 9 از جنجالی ترین مسایل مورد اختلاف و فرق و مذاهب اسلامی است و دانشمندان مسلمان در قرون مختلف در مورد آن به بحث پرداخته و کتاب هایی تالیف کرده اند. به طور کلی می توان مسلمان رادر این مساله به دو دسته تقسیم کرد.گروهی که معتقد به امامت و خلافت بلافصل علی 7 پس از پیامبر می باشد و به معصوم بودن و منصوص بودن وی اعتقاد دارند و گروهی که معتقد ابوبکر پس از پیامبر 9 می باشند. دسته نخست را شیعه و دسته دوم را سنی یا اهل سنت می نماند. هر چند متکلمان اسلامی امامت را از واجبات دانسته اند اما در عقلی یا نقلی بودن آن اختلاف نظر دارند. این که امامت از اصول اعتقادی است یا واجبات فرعی و فقهی نیز مورد اختلاف است. اکثر متکلمان شیعه طرفدار دیدگاه اول و اهل سنت طرفدار دیدگاه دوم می باشند. درباره وجوب امامت و دلایل آن نیز اختلاف نظر شده است. مهمترین صفات دیدگاه دوم می باشند درباره وجوب امامت و دلایل آن نیز اختلاف نظر شده است. مهم ترین صفات امام راه های تعیین امام و مصداق امام پس از پیامبر اسلام 9 از دیگر مسایلی است که درباره آنها اختلاف شدیدی میان شعبه و سنی وجود دارد. متکلمان شیعه برای دیدگاه و عقاید خود دلایلی از عقل و نقل ارایه کرده اند که متکلمان سنی آنها را مورد نقد قرار داده اند. ما در این پژوهش پس از بیان دیدگاه و دلایل شیعه بر نظریه را در محورهای فوق مورد بررسی و سنجش قرار داده ایم تامعلوم شود آیا این دیدگاه صحیح است یا نه همچنین روشن که آیا متکلمان سنی در نقدهای خود به حق هستند یا نه ؟ و همچنین علت مخالفت متکلمان سنی با نظریه شیمی امامت در چیست؟

بررسی تطبیقی وحی و کلام الهی از دیدگاه قیصری و ملاصدرا
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  مهدیه اسکندری نسب   مرتضی میرباقری

رساله حاضر به بررسی تطبیقی وحی و کلام الهی از دیدگاه قیصری و ملاصدرا می¬پردازد. در این تحقیق مفاهیم شهود، کشف، وحی و کلام الهی مورد بررسی قرار گرفته است. ابتدا تاریخچه¬ی وحی و کلام الهی از نظر حکما و عرفا و متکلمان مورد توجه قرار می¬گیرد و در گام دوم به مسأله¬ی وحی و کلام الهی در آثار قیصری پرداخته شده است. قیصری وحی و کلام الهی را ذیل مباحث کشف و شهود بیان کرده است. او کشف را دو گونه می¬داند: کشف صوری و کشف معنوی. کشف صوری، نوعی از مکاشفه است که در عالم مثال از طریق حواس پنج گانه تحقق می یابد. کشف معنوی، آن است که سالک حقایق عینی و معانی مجرد از صورت را قلباً مشاهده می¬کند و حاصل تجلیات اسم علیم وحکیم می¬باشد. قیصری وحی و کلام الهی را مرتبط با نبوت و رسالت و ولایت می¬داند. وحی و کلام الهی در آثار ملاصدرا نیز مورد بررسی قرار گرفته است. ملاصدرا با استفاده از رویکردهای فلسفی، کلامی و عرفانی چیستی وحی را مورد بررسی قرار می¬دهد و برای آنکه بتواند نظرات فلاسفه و متکلمان را به نوعی جمع کند، با اتکا به اصل تشکیک وجود به دنبال حل مسئله¬ی وحی و کلام الهی بوده است. ملاصدرا وحی را، همان اتصال روح نبی به عالم وحی ربانی می¬داند، که کلام الهی به صورت حقیقی به صفحه¬ی دل پیامبر منعکس می شود. نبی پس از دریافت کلام الهی، دو مرحله طی می¬کند. ابتدا به سوی ملکوت آسمان نزول می¬کند و آنچه را که فهمیده و مشاهده کرده، در لوح نفسش از الواح قدریه، صورتی برای او تمثّل پیدا می¬کند. در مرحله دوم نزول، فرشته¬ی وحی به صورت انسان محسوس ظاهر می¬شود. همچنین در این پژوهش آشکار می¬گردد که ملاصدرا در بسیاری از مباحث کشف و شهود عرفانی از قیصری تأثیر پذیرفته است.

بررسی رابطه نفس و بدن در عالم طبیعت و آخرت در حکمت متعالیه
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1391
  مرضیه سوهانی   مرتضی میرباقری

یکی از مباحث مهمی که از گذشته تا به امروز توجه فیلسوفان بسیاری از غرب تا شرق را به خود معطوف کرده است مسئله نفس وچگونگی ارتباط آن با بدن است. مبحثی که از زمان سقراط و ارسطو وافلاطون تا دکارت و از زمان فارابی و ابن سینا و سهروردی تا ملاصدرا وسایر فیلسوفان تا به امروز ادامه داشته است، مسئله نفس ومباحث مربوط به آن است. صدرالمتالهین با تکیه بر نظریه ها ومبانی ویژه خود ازجمله اصالت وجود، تشکیک وجود و حرکت جوهری و جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس که حکیمان پیش از وی را به آن ها راه نبوده،مباحثی را درباره نفس به میان آورده که خواستگاه نوآوری هایی در نظام فلسفی او گشت. از نظر صدرا،نفس انسانی ازابتدای تحقق تا رسیدن به غایت نهایی خویش مقامات ودرجات کثیری را به تدریج طی می کند. از نظر وی نفس واجد نشئه های ذاتی و اطوار و درجات وجودی است.نفس در نظر ایشان در ابتدای تحقق و تعلق،جوهری جسمانی است، اما نفس در این مرحله ثابت وباقی نمی ماند وبه تدریج وبا حرکت اشتدادی ازنشئه دیگری وارد می شود وسیر تکاملی نفس هم چنان ادامه می یابد و به ذات خود متقوم می شود و از دار دنیا منفصل و به دار آخرت متصل شده و به سوی پروردگار خویش باز می گردد.نفس انسان در عالم طبیعت پس از این که به فعلیت کمالات بالقوه دست پیدا کرد در عالم آخرت براساس اعمال خود که در نفس او ملکه شده اند، برمبنای همین ملکات و صفات به خلق و ایجادبدن اخروی می پردازد. ملاصدرا معتقد است نفس پس از مفارقت از بدن دنیوی به عالم قیامت صغری که از آن به برزخ یاد می کند وارد می شود و بدنی مطابق آن عالم براساس ملکات نفسانی برای نفس پدید می آید و سپس از این عالم نیز جدا می شود و وارد نشئه آخرت که غایت و منتهی الیه همه ی انسان هاست رهنمون می شود و نفس از طریق تجرد قوه خیال، بدنی مطابق نشئه آخرت را خلق و ایجاد می کند. پس بر اساس اعتقاد صدرا، انسان ها در یک سیر طولی و قوس صعودی از ظاهر به باطن و از غیب به شهادت و از دنبا به برزخ و از آن جا به آخرت، به صورت تکوینی این سه عالم را طی می کند و در سه عالم همراه با بدن و «ماده ما» یی مطابق و هم سنخ آن عالم خواهند بود.

نقد نظریات متکلمان و حکماء درباره شمولیت اراده خداوند نسبت به اراده انسان ها از دیدگاه ملاصدرا
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  زیبا بشیری گودرزی   مرتضی میرباقری

مسئله اراده و شمولیت اراده خداوند نسبت به اراده انسان، یکی از کهن¬ترین مسائل کلامی و فلسفی... می¬باشد که اندیشمندان درباره آن اختلاف نظر فراوانی دارند. گروهی اراده را غیر از قدرت و صفت تخصیصی می¬دانستند، یعنی هرگاه دو مقدور در عرض هم بر نفس عرضه شوند و شخص قادر به انجام هر دو باشد، در اینجا اراده مخصص یکی از آن دو برای انجام است و با تأکید بر آیات و روایاتی که درباره قضاء و قدر وجود داشت، طرفدار عقیده جبر شدند و خداوند را خالق افعال انسان دانستند، اشاعره از این دسته بودند. گروهی دیگر اراده را علم، شوق، میل... در نظر گرفتند، و با توجه به برخی آیات دیگر و برای دفاع از عدل خداوند، انسان را خالق افعال خود دانستند، معتزله از این گروه بودند. گروهی دیگر از حکماء از جمله ابن¬سینا، اراده را همان علم به نظام اصلح در نظر گرفتند، و در رابطه با شمولیت اراده خداوند، نظریه «لاجبر و لا تفویض» را انتخاب کردند و با مطرح ساختن فاعل «قریب و بعید» به دفاع از توحید افعالی و اختیار انسان در افعالش برخاستند، اما ملاصدرا با توجه به اصول و مبانی فلسفی خود،¬ چون «اصالت وجود و تشکیک آن»، تفسیر جدیدی از اراده و توحید افعالی ارائه نمود.

بررسی مسئله وحدت وجود از دیدگاه علامه طباطبایی (ره)
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1393
  محمد جواد صیرفی زاده   مرتضی میرباقری

یکی از مهمترین تصوراتی که در طول تاریخ الهیات،فلسفه و عرفان از خدای متعال وجود داردتصوری است که وحدت وجودیان داشته اند.در این رساله کوشش می شودتا نظریه وحدت وجود از دیدگاه علامه طباطبایی بررسی شود تا معلوم گرددکه این حکیم الهی چه تصوری از وحدت وجود داردو چگونه از تصور خود دفاع می کند.برای این کار آثار وی به 4دسته قرآنی،فلسفی،عرفانی وشعری تقسیم کرده ایم و همه آنها را برای مقصود خود کاویده ایم.نتیجه این پژوهش این است که به نظر این حکیم وحدت شخصی وجود و وحدت تشکیکی وجود هر دو صحیح اند هرچند وحدت شخصی وجود تقریر دقیقتر و عمیق تری از وحدت تشکیکی وجود است.

بررسی تاثیر اثولوجیا بر اسفار اربعه ملاصدرا
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1386
  مختار جلیلیان   مرتضی میرباقری

چکیده ندارد.

بررسی تطبیقی علم و کاشفیت (واقع نمایی) آن از دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده زبان و ادبیات فارسی 1388
  رضا صفری کندسری   مرتضی میرباقری

چکیده ندارد.

بررسی تطبیقی مبانی معرفت شناسی ملاصدرا و جان لاک
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1388
  محسن مهدی دخت   مرتضی میرباقری

چکیده ندارد.

امکان در فلسفه اسلامی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت معلم تهران 1378
  ابراهیم امینی   مرتضی میرباقری

- پی بردن به نحوه وجود مواد ثلاث - تغییر و تحولی که در مواد ثلاث با توجه با اصالت وجود به وجود آمده - روشن شدن و مبرهن نمودن مناط احتیاج معلول به علت - تعریف و تحدید هر یک از معانی امکان - توجه به سیر تاریخی بحث امکان امکان استعدادی - چرا بعضی از موجودات دارای امکان استعدادی اند؟ - تفاوت امکان استعدادی با امکان ذاتی و امکان وقوعی - فوائد مترتب بر بحث امکان استعدادی - آیا امکان استعدادی تحت مقولات ده گانه قرار می گیرد؟ - تفاوت استعداد با امکان استعدادی - دیگر این که آیا ماده حامل امکان استعدادی و خود امکان استعدادی حادث زمانی اند یا نه؟

بررسی آرا شیخ اشراق و صدر المتالهین در مبحث علم الهی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت معلم تهران 1380
  فاطمه کمالی نیا   مرتضی میرباقری

در این نوشتار بر سر آنیم علم الهی و چگونگی این علم را از دیدگاه دو فیلسوف برجسته و بزرگوار یعنی شیخ اشراق و صدرالمتالهین بررسی نمائیم . ماحصل این نوشتار بطور خلاصه آن است که ملاصدرا و شیخ اشراق هر دو بزرگوار در مساله علم حضوری واجب تعالی به ذات خویش و علم حضوری حضرتش به ماسوا اتفاق نظر دارند. لکن در مورد علم حضوری واجب به ماسوا دو سوال مطرح است : یکی اینکه آیا خداوند علم تفصیلی مع الایجاد دارد یا نه ؟ و دیگر اینکه آیا علم تفصیلی قبل از ایجاد نیز دارد یا نه؟ پاسخ حکمت متعالیه یا به عبارتی دیگر حکمت صدرائی به هر دو سوال مثبت و پاسخ حکمت اشراقی به سوال مثبت و به سوال دوم منفی است . چرا که شیخ اشراق علم قبل از ایجاد را اجمالی می داند هر چند حکمت صدرائی و حکمت اشراقی بر سر علم مع الایجاد هم با یکدیگر تطابق و توافق کامل ندارند. نظریه حکمت متعالیه صدرائی در باب علم باری تعالی تکامل یافته نظریات مشائی و اشراقی است . هر چند صدرالمتالهین ناظر به نظرات دیگر نیز هست . ملاصدرا ، خداوند را عالم به ذات و عالم به ماسوای ذات می شناسد. علم به ماسوای ذات را هم قبل از ایجاد و هم مع الایجاد می پذیرد. هم علم قبل از ایجاد تفصیلی است و هم علم مع الایجاد و هر سه علم بنحو علم حضوری است نه علم حصولی.

وحدت و کثرت از دیدگاه ابن سینا، شیخ اشراق
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت معلم تهران 1381
  اکبر عروتی موفق   مرتضی میرباقری

مساله وحدت و کثرت یکی از مهمترین مباحث فلسفه اولی بوده و موضوع رابطه بین واحد و کثیر در سرتاسر تاریخ فلسفه جریان داشته و دارد.در این رساله سعی شده مباحث مربوط به مساله وحدت و کثر از نظر دو تن از بزرگترین فلاسفه اسلامی یعنی شیخ الرئیس ابوعلی سینا و شیخ شهاب الدین سهروردی مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

مقایسه برهان صدیقین در حکمت مشا و حکمت متعالیه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت معلم تهران 1380
  سعید ریاحی   مرتضی میرباقری

در فصل اول؛ رساله با عنوان کلیات؛ به بررسی براهین خداشناسی (حرکت، حدوث، وجوب و امکان) پرداخته و ذکر شده که به دلیل ضعف براهین؛ فیلسوفان مسلمان از این براهین عدول کرده و برهان دیگری که از استحکام و توانایی افزون برخوردار بوده بنیان نهادند. در ادامه به تاریخچه برهان صدیقین و جایگاه این برهان در میان مجموعه براهین اشاره شده است. فصل دوم؛ به بررسی برهان صدیقین در حکمت مشاه پرداخته است. نخست حکمت مشا معرفی شده است و سپس مقدمات برهان صدیقین ابن سیا و تقریر وی از برهانش بیان شده است. در ادامه اشکالات وارده بر این برهان ذکر شده و برهان وی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. و نیز دراین فصل تقریرات نوزده گانه حکیم آشتیانی ترجمه شده و تقریر سهروردی نیز بیان شده است. فصل سوم؛ با معرفی حکمت متعالیه آغاز شده و در آن ابتکارات فلسفی ملاصدرا بیان شده است. طرح مقدمات برهان ملاصدرا نیز از دیگر مباحث این فصل می باشد که پس از اثبات آنها تقریر صدرالمتالهین بیان شده، و مورد بررسی قرار گرفته است. مباحث پایانی فصل سوم اختصاص به تقریر حکیم سبزواری و علامه طباطبایی از برهان صدیقین دارد. در فصل چهارم؛ برهان وجودی در فلسفه غرب مورد بررسی قرار گرفته است. نخست تاریخچه برهان و پس از آن تقریر آنسلم و تقریر دکارت بیان شده است. در ضمن مطالب این فصل، نقادی های وارده بر این برهان نیز ذکر شده است. در پایان این فصل هم برهان صدیقین با برهان وجودی مقایسه شده است. فصل پنجم؛ نیز به مقایسه برهان صدیقین در حکمت مشا و متعالیه پرداخته و در این فصل نیز تقریر برهان ابن سیا و صدرالمتالهین به روش منطقی ریاضی اثبات شده است. در پایان امیداست این پایان نامه که به هدایت و راهنمایی دکتر میرباقری و دکتر رسولی پور به انجام رسیده، بتواند به هدفهای اصلی رساله دست یابد و در شناخت و شناساندن برهان صدیقین از طریق بررسیهای مبتنی بر تحقیق علمی و استدلالهای روشن موثر افتد و مفید واقع شود.

مقایسه آرا منطقی ابوعلی سینا و خواجه نصیرالدین طوسی در مبحث جدل
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت معلم تهران 1381
  الیاس موسوی خسروی   بهجت واحدی

جدل یکی از مباحثی است که در منطق از جایگاهی خاص برخوردار می باشد. و از آن ، در مواردی که به انحا متعدد ، از آوردن برهان معذوریم، می توان کمک جست. لذا در این مختصر در ضمن آرا ابن سینا و خواجه ، بیان یک دوره کامل از مباحث جدل، وجه همت قرار گرفته است، بدین طریق که بعد از ذکر یک مقدمه وارد بحث بررسی بین آرا آن دو بزرگوار شده و در پایان ، مبحث نتیجه گیری (موخره ) ذکر شده است. (در واقع این پایان نامه شامل سه قسم است که در قسمت اول، مقدمه، در قسم دوم، بررسی آرا ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی آورده شده است. در قسمت سوم ، نتیجه گیری گنجانده شده است.

نقد و بررسی احکام علمی در فلسفه کانت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت معلم تهران 1382
  ادریس اسلامی   مرتضی میرباقری

این پایان نامه در شش فصل می باشد: نخست جهت ورود به بحث اصلی ، احکام علمی کانت، پیش زمینه ای موجز از مساله شناخت را در مسیر تاریخ معرفی کرده و کلام را با افکار افلاطون و ارسطو در باب مساله شناخت بیان شده است. در ادامه بیانی گذرا نسبت به افکار دوره هلینیستی و قرون وسطی آمده است. در بخشهای بعدی به ارائه افکار دکارت و لایب نیتس هیوم می پردازد. در فصل دوم ، افکار و دیدگاه کانت را در خصوص احکام و تقسیم بندیهای وی معرفی نموده است و در این باب به نوآوری کانت یعنی احکام تالیفی پیشین یا احکام علمی می پردازد.فصل سوم نوآوری کانت را به عنوان ابزاری در دست داشته و وارد بحث منشا احکام علمی در حوزه ریاضیات و فیزیک می پردازد. در فصل چهارم بعد از اینکه افکار کانت را در باب احکام بررسی نموده ، وارد نقد می گردد. در فصل پنجم نقد فیلسوفان اسلامی را بر دیدگاه کانت را ذکر نموده و در فصل ششم ، چند پیشنهاد ذکر شده است.