نام پژوهشگر: حسن طلایی
زهرا کوزه گری حسن طلایی
دست یابی به فن آوری فلزگری، در ابتدا تولید آلیاژ مفرغ و پس از آن دستیابی به فن آوری ذوب و تولید آهن، موجب به وجود آمدن تغییرات و تحولات بسیاری در میان جوامع پیش از تاریخ شده است. از این رو، این فن آوری ها در مباحث باستان شناسی جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده اند. از یک سو استفاده از این فلزات در ساخت ابزار و ادوات، کارآیی و دوام آن ها را افزایش می داده و از سوی دیگر در افزایش مهارت های مردمان آن عصر و به موجب آن پیدایش نیرو ی کار متخصص در این جوامع بی تأثیر نبوده، که پیشرفت های بسیاری را در زمینه تولید روزافزون جوامع نیز موجب شده است. بنابراین از فلزات می توان به عنوان یک عامل و ابزار در پشتیبانی اقتصادی یاد کرد. فن آوری فلزکاری، که در ایران ، از اواسط هزاره دوم پ.م. به بعد گام مهمی در روند تحول و پیشرفت خود برداشت، و تحولات جدیدی را در ساختار فرهنگ مادی و معنوی منطقه ایجاد کرد، تحت عنوان "عصر آهن " نامیده شد که یکی از وجوه بارز تحولات فن آورانه آن، ظهور فلز "نویافته" آهن بود. باید توجه داشت که تولید آهن، بر خلاف فلزات دیگر، با در نظر گرفتن مسائل و مشکلات فنی ذوب و عمل آوری، پیچیدگی های خاصی دارد که مهم ترین آن سازمان دهی تولید است. از این رو اصولاً تولید انبوه آهن بدون پشتیبانی یک قدرت حداقل نیمه متمرکز امکان پذیر نبوده است (طلایی، 1387: 103). استفاده از ابزار های مستحکم آهنی به جای نمونه های مفرغی بدون تردید نقش موثری در تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی داشته است. از این رو در اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول پ.م. از آهن به عنوان یک فلز" استراتژیک " در منطقه می توان یاد کرد و در همین دوران است که بر اساس داده های مادی و آثار مکتوب می توان به رقابت دولت های قدرتمند منطقه، مانند آشور و رقیب آن ها اورارتو ، برای دستیابی هر چه بیشتر به این فلز اشاره کرد. ایران نیز به عنوان یکی از مناطق دارای منابع آهن، بی شک بی تأثیر از این روابط جدید در منطقه نبوده است. افزایش حملات آشور به مناطق غربی ایران (بنا به مدارک مکتوب آشوری) از اوایل هزاره اول پ.م. به بعد، افزایش بی سابقه تولیدات آهنی در فلات ایران، به خصوص در نیمه غربی آن (مانند حسنلو) که در بین آن ها ابزار های جنگ و سلاح ها میزان قابل توجهی را به خود اختصاص داده اند، تغییر در فرآیند های معماری به صورت وجود دیوارهای دفاعی، استحکامات نظامی که دچار آتش سوزی شده اند، همچنین وجود طبقه نظامیان در میان جوامع آن دوران، که به خوبی از شیوه های تدفینی آن ها قابل درک است، همگی مدارک مستقیم و غیر مستقیمی دال بر پیدایش رابطه تاریخی- منطقه ای جدیدی است که در پی افزایش استفاده از آهن در اوایل هزاره اول پ.م. به صورت برخورد و کشمکش برای دستیابی به منابع، توسط قدرت های برتر ، در منطقه رُخ داده است. از این رو پرداختن به ابزار های در ارتباط با جنگ، به عنوان یکی از داده های منسجم باستان شناختی که از لحاظ کمی و کیفی قابل بررسی و مطالعه هستند، از یک سو می تواند راه گشای خوبی در زمینه های نحوه فلزگری و حتی گاه نگاری باشد و از سوی دیگر با توجه به نوآوری و سرعت تغییر و پیشرفت های سریع فن آورانه در زمنیه ساخت آن ها، که منجربه ساخت سلاح های کارآتر و موثرتری در میدان جنگ شده اند، به جایگاه و اهمیت جنگ در آن زمان پی برد. هدف مطالعه حاضر بر روی سلاح های فلزی، که بر اساس مطالعات گونه شناختی، و تا حدی ویژگی های فنی و سبک آن ها صورت گرفته، نشان دادن سیر پیشرفتهای فن آورانه و تغییرات کمی آن ها در بازه زمانی 550- 1500 پ.م. در ایران، مقایسه سبک شناختی نمونه های به دست آمده از حفاری های (علمی و غیر علمی) انجام شده در مناطق مختلف ایران و همچنین نمونه های مشابه به دست آمده از مناطق پیرامونی است، تا با تبیین دلایل تغییرات صورت گرفته در زمینه های ذکر شده و بررسی رابطه میان مراکز تولید این سلاح ها و قدرت های حکومتی وابسته به تولید آن ها و همچنین جایگاه آن ها در مراکز مربوطه و بر پایه آن و استناد به مدارک باستان شناختی دیگر، به تبیین اوضاع سیاسی- اجتماعی این دوران در فلات ایران بپردازد. به این منظور بحث خود را در بخش نخست ابتدا با بیان مسأله آغاز و در ادامه (بخش دوم) به معرفی مراکز واقع در مناطق چهارگانه عصر آهن ایران که این سلاح ها از آن جا به دست آمده، با ذکر موقعیت های جغرافیایی و ونهشت هایی که آثار موبوط به عصر آهن را به دست داده اند، پرداخته شده است. پس از آن سلاح ها، که در این پژوهش تنها به ابزار تهاجمی مورد استفاده در جنگ ها خنجر، شمشیر، شمشیرهای کوتاه یا قمه ، سرنیزه و زوبین، سرپیکان، سرتبر و سرگرز پرداخته شده است. طبقه بندی این اشیا در بخش های جداگانه بر اساس شکل ظاهری طبقه بندی و نمونه های مختلف به دست آمده از آن ها در موزه های ایران باستان، رضاعباسی، موزه خرم آباد لرستان، موزه اَشمولین ، موزه لور پاریس ، موزه سلطنتی اونتاریو ، موزه نیکلسون ، موزه کیمبریج و . . .، مجموعه های خصوصی و تصاویر مربوط به گزار ش حفاری ها و یا مطالب (اعم از کتاب یا مقاله) انتشار یافته در ارتباط با آن ها، پرداخته شده و در پایان هر بخش به جمع بندی مطالب آمده پرداخته شده است. در فصل نهایی پس از بررسی سیر تحول سلاح ها به بررسی رابطه بین افزایش و پراکندگی ابزار جنگ در مناطق مختلف ایران و تاثیر شرایط اجتماعی- سیاسی آن دوران بر آن ها پرداخته شده است
محسن بهرامی نیا حسن طلایی
از دیدگاه باستان شناسی استان چهارمحال و بختیاری به نسبت مناطق پیرامونی، فارس و خوزستان مکان شناخته شده-ای نیست. از دوران پیش از تاریخ آن، غیر از مطالعات اندکی که در سال های گذشته در نیمه ی شرقی آن انجام گرفته و منجر به آگاهی مختصر از الگوی پراکندگی محوطه های پیش از تاریخ شده چیز دیگری نمی دانیم. نیمه ی غربی استان(شهرستان اردل) به سبب دارا بودن کوه های مرتفع، دره های عمیق و دشت های میانکوهیِ کوچک و قرارگیری در مسیر کوچ عشایر از گذشته های دور تا کنون مورد توجه انسان ها بوده است. بنابر اهمیت دوره ی نوسنگی و مس و سنگ در این منطقه، شناخت الگوی استقرار، و تأثیری که محیط بر چگونگی ایجاد و پراکنش محوطه های این دوران داشته مورد توجه قرارگرفته است. با بررسی عواملی مانند ارتفاع، درصد و جهت شیب، رودخانه، مسیرهای ارتباطی، کاربری اراضی، ساختار زمین شناسی و گسل های منطقه، در مجموع دو نوع الگوی استقرار شناسایی شده است. محوطه های یکجانشین به واسطه ی شیب کمتر از 10درصد، قرارگیری در اراضیِ با قابلیت کشاورزی، میانگین ارتفاع 1500 متر، اقلیم نیمه مرطوب گرم، نزدیکی به منابع آب، دسترسی آسان به مسیرهای ارتباطی، غنی بودن خاک های آبرفتی، پوشش جنگلی و مراتع غنی بخش های پیرامونی آن، شکل تپه مانند آنها و تداوم استقرار از دوره نوسنگی به مس و سنگ، بیشتر در نزدیک بستر رودخانه سرخون قرار دارند. نوع غالب استقرارهای این منطقه را محوطه های کوچ نشینی تشکیل می دهند. این محوطه ها را با توجه به ارتفاع به مراتب بالاتر، و حتی تا 3000 متر، آب و هوای سرد در نیمی از سال و قرارگیری آن بر سر راه های ارتباطی منتهی به خوزستان، خاصیت تپه ماهوری، دوری از رودخانه و نزدیک بودن آن به چشمه سارهای فراوان، مراتع غنی در کنار پراکندگی زیاد و خوردگی بیش از حد سفال ها و بدست آمدن ساختاری قلوه سنگی با لایه ی خاکستر، در دره های طولیِ فرعی با شیب زیاد در جنوب، و دره های رودخانه ی کوهرنگ در شمال شهرستان دیده می شوند. سفال نوسنگی این منطقه با اندک شباهت به سفال موشکی و جری در فارس بیشترین همخوانی را با سفال قلعه رستم نشان می دهد که احتمالاً منشأ بومی محلی دارد. در دوره ی بعد علاوه بر ارتباط با فارس خصوصاً فرهنگ باکون، با سوزیانای میانه و جدید خوزستان نیز ارتباط داشته است. با تمام این تفاسیر، احتمالاً این سفال بخشی از یک گستره ی جغرافیایی ِکوهستانی بوده که مجزا، اما همسو با سایر مناطق پیرامونی خود رشد یافته است.
رسول عاملی نجف آبادی حسین پورنادری
با توجه به گستردگی بنیان های معماری ایران و بالتبع آن معماری مسکونی نباید آن را محدود به مرز های سیاسی کنونی نمود و باید ریشه های آن را در مناطق وسیعتری یعنی فلات کبیر ایران و سرزمین های اطراف جستجو کرد. فلات کبیر ایران سرزمین نسبتاً وسیع و مرتفعی است در میان دره های وسیع و عریض رودهای سند و پنجاب در شرق و وادی دجله و فرات (جلگه بین النهرین) در غرب و دریای خزر و جلگه های مجاور شرق و غرب آن (ماوراء النهر، کورا) در شمال و دریای عمان و خلیج فارس در جنوب. شاید بتوان چیدن چند سنگ در کنار هم و تقسیم فضا در غار شنیدار را نخستین تلاش انسان در ساختن و شروع معماری در گذر از فرا پارینه سنگه به نوسنگی نامید. اولین آثار بدست آمده معماری مسکونی در ایران مربوط به مساکن موقت و زندگی کوچ نشینی می باشد. در ادامه این روند و در همین دوران کومه ها (معماری مدور) با استفاده از سنگ در مناطق غربی ایران ساخته می شوند و در بعض از مناطق که طبیعت اجاه می داد کلبه هایی از نی و چوب ساخته می شدند . همزمان با یکجا نشینی و شکل گیری روستاها، معماری مدور به راست گوشه تبدیل می شود و خانه هایی از خشت و چینه ساخته می شوند. به اختصار پیدایش و اهم معماری مسکونی در دوره نوسنگی و مس سنگی را می توان در سایت های ، گودین تپه در کنگاور، تپه علی کش و چغامیش در دهلران، جعفرآباد در نزدیک شوش، تل باکون در مرودشت ، تپه زاغه، تپه سیلک کاشان، تپه قبرستان، ، سنگ چخماق در شاهرود، گنج دره، سه گابی و تپه گوران در لرستان، تپه گیان، تپه حاجی فیروز نزدیک تپه حسنلو، تل ابلیس در کرمان، شنیدار، زاوی چمی، معلفات و قرمز دره در عراق، سایت j2 و آنو در ترکمنستان امروزی و مهرگره در پاکستان و ...مشاهده نمود.
ذبیح الله مسعودی نیا حسن طلایی
سنت تدفین و آداب و رسوم آن همواره تحت تاثیر فرهنگ و باورهای مذهبی هر جامعه ای بوده و هست . مطالعه و تجزیه و تحلیل آثار و اشیاء کشف شده از کاوشهای هدفمند باستان شناسی می توان کمک های فراوانی را در زمینه اداب و رسوم تدفین و چگونگی ساختارهای فرهنگی ، اجتماعی و مذهبی جوامع باستان در اختیار باستان شناسان قرار دهد . کورگانها به عنوان یکی از انواع تدفینهایی که از هزاره چهارم تا عصرآهن ادامه داشته ، مربوط به اقوام کوچرویی است که کورگانها تنها آثار فرهنگی بر جای مانده از آنها می باشد . کورگانهای جعفرآباد شهرستان خدا آفرین استان آذربایجان شرقی در سال 1389 مورد کاوش های باستان شناسی قرار گرفت و در راستای آشنایی بیشتر با این جوامع کوچرو در شمال غرب ایران ، در این پایان نامه اشیاء مفرغی حاصل از فصل اول این کاوشها مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است . به منظور آشنایی به شیوه های ساخت و تزیین و مشخص کردن کاربردشان و نیز رابطه این اشیاء با شان و منزلت اجتماعی افراد دفن شده ، در این پژوهش مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته اند بر این اساس در مجموع از حفاری کورگانهای جعفرآباد 54 شی برنزی به دست آمده است که بر اساس کاربرد شان به سه گروه زیورآلات ، جنگ ابزارها و اشیاء با کاربرد روزانه قابل تقسیم هستند . زیورآلات با 49 شی به لحاظ آماری بیشترین اشیاء را تشکیل میدهند و سهم جنگ ابزارها و اشیاء با کاربرد روزانه به ترتیب 3 و 2 شی می باشد . زیورآلات کشف شده دارای 8 گونه ی ، دکمه گرد ، اسپیرال مو ، دستبند ، النگو ، روزت ، مدال ، پلاک و انگشتر می شود . جنگ ابزارها نیز شامل سرنیزه و خنجر می شود . همچنین اشیای با کاربرد روزانه را دو سوزن برنزی و یک قلاب ماهیگیری تشکیل می دهند . بر اساس مطالعات گونه شناسی و مقایسه ای اشیای مکشوفه از کورگانهای جعفرآباد مربوط به عصر آهن ii می باشد .
سمیه نصرتی حسن طلایی
در راستای مطالعات انجام شده در خصوص سفال و سفالگری، شمال فلات مرکزی ایران از اهمیت خاصی برای باستان شناسان برخورداراست. این منطقه همواره خاستگاه فرهنگ های متعددی بوده است که هرکدام سهم عمده ای در پیشرفت صنعت و هنر مردمان این سرزمین داشته اند. هر کدام از این فرهنگ ها باویژگی های خاص سفال هایشان شناخته شده و از یکدیگر متمایز می گردند. پژوهش حاضر با هدف شناخت بهتر فن آوری سفالگری در طی هزاره ی چهارم پ.م در منطقه ی شمال فلات مرکزی شکل گرفته است. سفال های سه محوطه ی سیلک، اریسمان و تپه قبرستان که از مهمترین و ارزشمند ترین محوطه های پیش از تاریخ ایران می باشند با استفاده از مطالعات آزمایشگاهی و تجزیه و تحلیل داده های حاصل به خصوص تحلیل های xrd و xrf و مطالعه مقطع نازک با یکدیگر مقایسه گردیدند.از فرآیند انجام این طرح پژوهشی نتایجی به شرح زیر حاصل شده است : سفال های سه محوطه ی مذکور به عنوان شاخص ترین محوطه های هزاره ی چهارم پ.م در شمال فلات مرکزی بیانگر سفالگری پیشرفته ای است که نمودهای این پیشرفت را می توان در فن آوری سفالگری مانند پیدایش چرخ سفالگری، استفاده از تمپر غیرارگانیک، استفاده از کوره های پیشرفته ی سفال پزی و تسلط سفالگران بر افزایش و حفظ دمای کوره دید. با توجه به مواد تشکیل دهنده ی بافت سفال ها چنین به نظر می رسد که سفالگران در این زمان با استفاده از خاک پیرامون محل زندگی خود سفال ها را شکل می دادند. سفالگران توانستند از یک سو با استفاده از چرخ سفالگری خاصیت شکل پذیری گل سفال را افزایش دهند و از سوی دیگر استفاده از کوره های تکامل یافته سبب شد سفالگران بتوانند دمای کوره را تا حد زیادی بالا ببرند و اتمسفر لازم برای پخت سفال های نخودی را فراهم کنند. این دو عامل از مهمترین عوامل پیشرفت فنی تولید سفال در این دوره به شمار می آید که منجر به تولید سفال های یکدست و همگون در کل منطقه ی موسوم به شمال فلات مرکزی ایران شده است.
محمد مرتضوی محمد علی گلعذار
پاکسازی اشیاء برنزی تاریخی هنگامی که با محصولات خوردگی حجیم پوشیده شده اند، شرایط دشوار و پیچیده ای را فرا روی حفاظت گران قرار می دهد. نمایان کردن ویژگی های اولیه شیء برنزی به عنوان یک تمامیت زیبایی شناسی از سویی، و حفظ تمامی شواهد باستان شناختی موجود در اثر به عنوان اسناد تاریخی از سوی دیگر، فرایند تصمیم گیری برای پاکسازی شیء را با چالش های جدی مواجه می کند. از اینرو در این رساله طرح یک چارچوب کلی برای برون رفت از چالش های موجود در تقابل های پیش رو، با توجه به ویژگی های سطح اصلی و ترکیب عمده ی آن و ارزیابی روش های پاکسازی در این گونه آثار با در نظر گرفتن اصول و مبانی نظری مرمت، به عنوان هدف مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا، بررسی ها و مطالعات به صورت کتابخانه ای، بررسی های میدانی و مطالعات آزمایشگاهی در سه حوزه انجام گرفته است. در بخش اولِ مطالعات، تقابل اصول و مبانی نظری به هنگام مواجهه با این آثار و جایگاه ارزشی سطح اصلی با توجه به کیفیت هایی که برای اشیاء برنزی ایجاد می کند در مقابل سایر ویژگی های موجود در این آثار مورد نقد و واکاوی قرار گرفته است. در بخش دومِ مطالعات، سطح اصلی و مشکلات فنی برای بازیابی آن با توجه به ساختارهای متنوع خوردگی بررسی شده است. برای این منظور ساختارهای مختلف خوردگی در اشیاء برنزی برای وجود یا عدم وجود سطح اصلی و امکان بازیابی آن مورد مطالعه و بررسی های میکروسکوپی و آنالیزهای دستگاهی قرار گرفته است. در بخش سوم پژوهش، آسیب های و تغییرات ناشی از استفاده از مواد پاکسازی شیمیایی بر لایه کوپریت که اغلب سطح اصلی را در اشیاء برنزی حفظ کرده است، به صورت آزمایشگاهی مورد ارزیابی قرار گرفته است. شبیه سازی نمونه های تاریخی دارای لایه نشانگر کوپریت به روش الکتروشیمیایی انجام شد. سپس اندازه گیری میزان انحلال در محلول های مختلف با استفاده از طیف سنجی جذب اتمی (aas) انجام شد. افزون بر این، بررسی مورفولوژی سطح و تغییرات بصری در لایه کوپریت به ترتیب با استفاده از میکروسکوپ الکترونی روبشی (sem) و رنگ سنج انجام گرفت. علاوه بر این رفتار لایه کوپریت در زمان غوطه وری در محلول با اندازه گیری eocp مطالعه شد. بررسی ساختارهای خوردگی در ارتباط با سطح اصلی، نشان داد که بازیابی سطح اصلی در خوردگی های زگیلی، دوره ای، لایه ای و حفره ای امکان پذیر نیست. همچنین، مشخص شد که استفاده از گسست در محل سطح اصلی برای پاکسازی مکانیکی همواره کارایی نداشته و ممکن است سبب آسیب های جدی به شیء برنزی شود. در بررسی مبانی نظری، مشخص شد که اگرچه سطح اصلی در اشیاء برنزی در بردارندهد ی بسیاری از ویژگی های شیء اولیه است و می تواند به عنوان سطح معیار در پاکسازی به کار رود اما شواهد مختلف باستان شناختی مربوط به بستر و اطلاعات بالقوه متنوعی که در قسمت های بیرونی تر سطح وجود دارند، موانعی در راه رسیدن به این رهیافت هستند. افزون بر این، ارزیابی روش های پاکسازی، آسیب های ناشی از محلول های پاکسازی بر لایه نشانگر کوپریت (سطح اصلی) را برای کالگون، سدیم تری پلی فسفات و نمک راشل قلیایی کمترین مقدار مشخص کرد. در نهایت بر مبنای نتایج به دست آمده از این سه بخش یک الگوی تصمیم گیری برای فرایند پاکسازی ارائه شده است.
سهراب خالدی حسن طلایی
وجود صدها تپه و محوطه باستانی منعلق به دوره های فرهنگی گوناگون، در حوزه درون فرهنگی هلیل رود نشانه غنا و سرشاری این حوزه فرهنگی کشور می باشد. یکی از مهم ترین این دوره ها دوره مس و سنگ است زیرا پایه های فرهنگ بزرگ عصر مفرغ منطقه در این دوره شکل گرفته است. هدف از انجام این پژوهش مشخص کردن توالی فرهنگی دوره مس و سنگ و شناسایی عوامل موثر بر استقرارهای این دوره بوده که با توجه به اهداف موجود، پرسش هایی نظیر چگونگی الگوی استقراری محوطه ها، نوع استقرارها، نوع سفال و ... مطرح شد و با توجه به پرسش ها، فرضیاتی مانند اینکه استقرارهای این دوره بیشتر در کنار منابع زیست محیطی قرار دارند و حیات مردمان آن مبتنی بر شیوه کوچ نشینی و پرورش دام بوده، شکل گرفت. برای تحلیل چگونگی پراکنش استقرارها در زیست محیط منطقه از نقشه های gis استفاده شده و عواملی مانند ارتفاع از سطح دریا، درصد شیب زمین و ... مورد ارزیابی قرار گرفته است. از مجموع 29 محوطه مس و سنگ منظقه قدرودخانه رابر، 21 مورد تک دوره ای و بقیه محوطه ترکیبی از سایر دوره ها داشته است. با توجه به وسعت زیاد استان کرمان سفال محوطه ها تحت تاثیرفرهنگ های درونی مانند تل ابلیس و تپه یحیی می باشند و برخی نمونه ها نیز به احتمال دارای نوعی سبک محلی هستند. سفال های این دوره از نوع ابلیس i و ii و نیز یحییva و vb و همچنین ابلیس iii و iv است. از لحاظ گاه نگاری می توان آنها را در بازه زمانی 3800-3300 ق .م قرار داد که از لحاظ مقایسه با سایر مناطق ایران، برابر با مس و سنگ میانه و جدید است. بیشتر محوطه ها در میانگین ارتفاع 1700 متر و شیب بین 10-2 درصد قرار گرفته اند. مراتع و منابع آب در کنار عوامل یاد شده بیشترین تاثیر را در ایجاد و نحوه پراکنش محوطه ها داشته اند. با توجه به شواهد موجود زندگی ساکنان منطقه مبتنی بر شیوه کوچ نشینی بوده و از میان 29 محوطه، تنها 3 محوطه را می توان استقرار دائم به حساب آورد.
فرزانه لطفی قرایی عمران گاراژیان
به نظر می رسد انسان ها از رنگ ها برای انتقال برخی پیام ها در بافت اجتماعی شان استفاده می کنند. یکی از دلایل استفاده انسان ها از سنگ¬های طبیعی به جهت جذابیت رنگِ آن است. ماندگاری سنگ ها با رنگ های خاص در محوطه های باستانی این موضوع را نشان می دهد که از هزاره پنجم و ششم پیش از میلاد انسان ها جذب سنگ هایی با رنگ های خاص شده اند و معناها و کاربرد های مختلفی در بافت اجتماعی شان برای آن قائل می شده اند از جمله: انتقال پیام ها و برخی باورهای انتزاعی، کارکردهای تزیینی و خواص دارویی. فیروزه به طور پراکنده از استقرارهای پیش از تاریخی و تاریخی(اسلامی) فلات ایران شناسایی شده است. اکثر منابع بدون بحث بررسی و استفاده از روشی خاص فیروزه های شناسایی شده در فلات ایران را به معدن فیروزه نیشابور نسبت داده اند. معدن یاد شده گرچه یکی از عمده ترین و مشهورترین معادن فیروزه ایران و جهان است اما بدون استفاده از روش های علمی نمی توان این نسبت دادن ها را مورد تأیید قرار داد و منشا یابی در مورد کانی فیروزه مسئله ای بسیار پیچیده است؛ از این رو مسئله عمده این پژوهش معرفی منابع، الگوهای فرآوری و فن آوری فیروزه در فلات ایران با هدف دستیابی و معرفی شاخص هایی برای تجزیه و تحلیل فیروزه در فرهنگ انسان است. مدل های تبادلات به عنوان شبکه هایی که پیوند بین منابع(معادن)، مراحل فرآوری و در نهایت فن آوری و بهره برداری در بافت های اجتماعی را سازماندهی می کنند همراه با شاخص های فرآوری و فن آوری و انواع این سنگ نیمه قیمتی لازم و ملزوم یگدیکر هستند. هدف از این پژوهش استخراج مدل های تعمیم پذیر در طول فرآیندهای فرهنگی بلند مدت برای فیروزه است و سوالات پیش رو عبارتنداز: منابع و معادن بهره برداری شده فیروزه در کدام مناطق ایران واقع شده اند و چه الگوهای زمین شناختی دارند؟ فرآوری ماده خام فیروزه بطور کلی چه مراحلی دارد و چگونه انجام می شود؟ فن آوری های در ارتباط با فرآوری و مراحل آماده سازی فیروزه به عنوان کالای اماده شده چیست؟ الگوهای پیشنهادی برای تبادلات به عنوان شبکه های ارتباطی بین منابع و معادن کارگاه ها و بازارهای مصرف فیروزه کدامند و در طول زمان چه تغییراتی کرده اند؟ روش یافته اندوزی به صورت کتابخانه ای و میدانی از روستای معدن نیشابور و معدن میدوک در کرمان، سایت های باستانی و بازارهای عمده آماده سازی و تبادل فیروزه بوده است. و از طریق گردآوری و سرجمع بندی اطلاعات پراکنده موجود و سازماندهی آن با رویکرد بین رشته ای در مورد زمین شناسی، قوم باستان شناسی و تجزیه و تحلیل اطلاعات جهان معاصر برای استخراج الگوهای معاصر در نهایت به این نتایج به دست آمده از این قرار است: منابع فیروزه در محدوده گسترده ای از فلات ایران(شمال شرق، فلات مرکزی، شمال غرب و جنوب غرب) پراکنده اند بنابراین در نسبت دهی فیروزه های مکشوفه از محوطه های باستانی به معادن شمال شرق یا کرمان باید با احتیاط بیشتری عمل کرد. مراحل فرآوری و فن آوری فیروزه در یک فرآیند بلند مدت به واسطه پیشرفت تکنولوژی تغییراتی کرده اند که به دلیل شباهت با گذشته تا حدودی قابل تعمیم هستند. مدل های تبادلاتی فیروزه متناسب با هر دوره ی زمانی از مدل ناحیه ای به فرا منطقه ای، با توسعه، شهرت، همچنین پیشرفت روش های فن آوری و فرآوری و مرکزیت یافتن برخی معادن و همچنین تغییرات ایدئولوژیک در بین کنشگران انسانی، تغییر کرده است.
سحر بختیاری عمران گاراژیان
خراسان از نظر مطالعات فرهنگ های پیش از تاریخ ناشناخته است. در سال های اخیر پژوهش های مقدماتی در منطقه شرق شمالی ایران شروع شده است . رساله ی پیش روی ادامه ی همین پژوهش هاست. مقیاس مکانی این پژوهش حوزه ی شرق شمالی ایران با تاکید بر حوزه باستان شناسی چشم انداز میانکوهی دشت نیشابور و با تاکید جزیی تر بر روی استقرار بلوچ است. مقیاس زمانی این پژوهش ، نوسنگی است . دوره ای که جوامع انسانی به تدریج به تولید غذا و اهلی کردن گیاهان و حیوانات روی آورده اند و هم چنین شروع زندگی روستا نشینی و دستیابی به تکنولوژی ساخت سفال و توسعه فن ساخت ابزار سنگی در یک فرآیند تدریجی از جمله معرف های اصلی آن است. پژوهش های میدانی در استقرار بلوچ و همچنین بررسی دشت نیشابور نشان می دهد که از نظر تمرکز داده ها و نهشته های فرهنگی ادوار گوناگون در یک مکان ، استقرار بلوچ شامل آثاری از نوسنگی،مس سنگی و عصر آهن می باشد. نهشته ها و بقایای مربوط به دوره های یاد شده در استقرار بلوچ ، در مساحتی در حدود 6 هکتار به دست آمده است. این پژوهش با رویکردی ژرفانگر و با دیدی جزیی داده های حاصل از گمانه زنی به منظور لایه نگاری تپه بلوچ در سال 1390 را مورد مطالعه قرار داده است و کوشیده است وضعیت نوسنگی استقرار بلوچ را بر مبنای تحلیل تکنیک ها و سنت های سفالگری روشن سازد . با بررسی این داده ها مشخص شد در طول دوران نوسنگی ، تکنیک های سفالگری ارتقا یافته و بر تنوع گونه های سفالی افزوده می شود ؛ مطالعه نهشته ها نیز نشان داد که اغلب نهشته های نوسنگی در بلوچ، فرهنگی بوده و از نظر شکل گیری بیانگر استقراری فصلی در این محوطه هستند. در مجموع ، بر اساس مطالعه نهشته ها، سنت ها و تکنیک های سفالگری و ابزار سنگی ، معماری و با در نظر گرفتن موقعیت مکانی استقرار و قرار گیری آن در دشتی میانکوهی و دارا بودن استعداد ها و شرایط زیستی مطلوب می توان چنین مطرح نمود که این استعداد در نو سنگی نیز دارای استمرار فرهنگی بوده است.
معصومه کردی حسن طلایی
فرهنگ¬های اوایل هزاره دوم قبل از میلاد با شیوه¬های جدیدی از زندگی و آثار به ویژه سفال منقوش رنگی در مناطق ماوراءقفقاز ، شمال¬غرب ایران و مراتع مرتفع شرق آناتولی خودنمایی می¬کند. شمال¬غرب ایران در دوره زمانی بین حدود 3000 تا 1500 قبل از میلاد ، که در ادبیات باستان¬شناسی ایران معرف عصر مفرغ است ، افق¬های فرهنگی جدیدی را در زیستگاه¬های متنوع¬اش به نمایش می¬گذارد .یکی از مشخصه¬های فرهنگی این محدوده جغرافیایی در عصر مفرغ ، ظهور سفال منقوش چند رنگ است ،که به لحاظ زمانی عصر مفرغ جدید را شامل می¬شود و از سایت¬هایی باستانی با لایه¬نگاری منسجم در حوضه دریاچه ارومیه بدست آمده است. سفال منقوش چند رنگ که تحت عنوان "ظروف ارومیه " شناخته شده است دارای مشخصات منحصر به فردی ست که در گستره وسیعی، در غرب دریاچه ارومیه، مناطق جغرافیایی بین دو رود کورا و ارس در شمال رود ارس ، دریاچه ارومیه و وان پراکنده شده¬اند. این نوع سفال که هم از محوطه¬های استقرار ی و هم از گورستان¬ها بدست آمده¬اند، تنوع شان در مقیاس فرا منطقه¬ای با نام¬های محلی معرفی می¬شود. در مطالب ارائه شده با شناسایی محوطه¬های استقراری حوزه رود ارس که حاوی سفال منقوش چند رنگ هستند ، سعی بر ترسیم ارتباطات فرهنگی بین مناطق همجوار ،معرفی ویژگی¬های سفال منقوش در ایران و مناطق تحت پوشش این فرهنگ و جایگاه قرارگیری¬اش در میان گونه¬های مشابه است.
اسماعیل ایوکی حسن طلایی
در متن زیر سعی شده است چکیده ای از نتایج دو ماه کار بررسی در "بهار همدان" در طول تابستان 1377 ارائه شود. هدف اصلی جستجوی محل های دوره آغاز تاریخی در دشت بهار بود. این پژوهش برای فهمیدن چگونگی فرهنگی در دورهء آغاز تاریخی است . مبحث حاضر: به پنج قسمت اصلی تقسیم شده است . نخست ، مطالعات زیست محیطی و جغرافیایی: منطقه بهار در غرب همدان، بخشی از "دشت همدان" محسوب می شود. دشت بهار بوسیله رودخانه سیمینه که در جهت جنوب شرق جریان دارد بخوبی آبیاری می شود، قبل از آنکه به قره سو در قهاوند بپیوندد. همچنین ویژگیهای زمین شناسی و آب و هواشناسی و ... ارائه شده است . موضوع دوم: "روش تحقیق" می باشد. فصل سوم، مطالعات باستانشناسی و گاهنگاری منطقه بهار در ارتباط با دیگر نقاط دوره آغاز تاریخی می باشد. فصل چهارم، شامل متن اصلی می باشد: بطور کلی 11 محل مربوط به دوره آغاز تاریخی در این ناحیه بازدید و در نقشه مشخص شده اند. گاهنگاری سفال دشت بهار، وابسته به نتایج حفاریهای گودین، مخصوصا گودین ii, iii در دره کنگاور، تپه گیان در دره نهاوند، تپه باباجان در لرستان، تپه نوشیجان در دشت ملایر و حتی تپه دینخواه در شمال غرب ایران می باشد. و فصل پنجم موضوعی، نتیجه گیری می باشد: مجموعه سفالهای گردآوری شده در مرحلهء بررسی طبق قاعده ممکن است به دو گروه اساسی تقسیم بندی شود که به صورت پیشنهاد ارائه می گردد: (1) ظروف سفالین اوایل هزارهء دوم (2) ظروف سفالین نیمه دوم هزاره دوم تا اوائل هزاره اول.