نام پژوهشگر: ابراهیم طلایی
مهدی یوسفی سید مهدی سجادی
چکیده مطالعه حاضر به منظور بررسی تاثیر فناوری های اطلاعات و ارتباطات روی نقش و جایگاه معلمان انجام شده است تا بر مبنای یافته های آن به نقد نظام آموزشی تربیت معلم ایران پرداخته شود. در این مطالعه به دنبال آن بوده ایم تا دریابیم آیا فناوری های مدرن روی ویژگی های معلم تاثیر گذار است یا نه؟ به عبارت دیگر آیا فناوری اطلاعات و ارتباطات در روش تدریس، ارزشیابی، محوریت معلم و... تاثیرگذار بوده است. نتایج این تحقیق بیانگر آن است که فناوری های مدرن به اندازه زیادی روی نقش معلم در دوران کنونی موثر بوده و معلمان برای تطبیق با شرایط و تاثیر گذاری بر آموزش فراگیران باید تغییراتی را در رفتار خود ایجاد کنند. از جمله این تغییرات میتوان به موارد زیر اشاره کرد: توجه به روش های فعال تدریس، مرکزیت دادن به دانش آموزان و همت گماردن به یادگیری از آنها، توجه به روش های جدید آموزشی و کاربرد روش هایی چون آموزش از راه دور، آموزش بر مبنای رایانه، استفاده از اینترنت، فراهم کردن زمینه یادگیری مادام العمر برای دانش آموزان و خود معلمان، استفاده از روش های جدید در زمینه ارزشیابی از آموخته های دانش آموزان و... لغات کلیدی: معلم، دانش آموز، فناوری اطلاعات و ارتباطات ، نظام آموزشی، تربیت معلم
محبوبه السادات موقرافضلی علیرضا صادق زاده
مبانی دینی به دست آمده در این پژوهش درباره کودکان بی سرپرست_که بر اساس تفسیر آیات قرآن کریم و روایات و سیره معصومین اسلام(ع) تبیین شده اند_ ضمن تأکید بر لزوم سرپرستی کودکان بیسرپرست در محیط خانواده و تقبیح اهانت به آنها؛ اصلاح امور این کودکان و توجه به عواطف شان بخشی از وظایف حکومت و مردم ، و بسیار باارزش دانسته شده و بر لزوم توجه به آتیه اقتصادی این کودکان؛ برخورداری آنها از محیطی شاد و پرنشاط؛ و محبت ورزی به آنها تأکیدشده است. این پژوهش سپس بر اساس مبانی دینی به دست آمده و همچنین مبانی تجربی، اصول زیر را برای تربیت کودکان بیسرپرست (با تمرکز بر کودکان ساکن در مراکز شبانه روزی) استنباط و استنتاج کرده است: اصل توجه همه جانبه به همه ابعاد تربیت کودکان بیسرپرست؛ اصل تقسیم مسئولیت بین کودکان بی سرپرست؛ اصل ارتباط کودکان بی سرپرست با خویشاوندان شایسته خود؛ اصل پذیرش کودکان بی سرپرست (نه ترحم)؛ اصل محبت به کودکان بی سرپرست؛ اصل توجه به عواطف و احساسات کودکان بی سرپرست؛ اصل صبر و سعه صدر مربیان در تربیت کودکان بی سرپرست؛ اصل سلامت نفس مربیان کودکان بی سرپرست؛ اصل خودآگاهی و اطلاعات مربیان برای تربیت کودکان بی سرپرست؛ اصل ارتقای عزت نفس کودکان بی سرپرست؛ اصل تقویت اعتماد به نفس کودکان بی سرپرست؛ اصل شادنگه داشتن محیط تربیت کودکان بی سرپرست؛ اصل تکریم کودکان بی سرپرست؛و اصل توجه به تفاوتهای فردی در تربیت کودکان بی سرپرست. مطالعه موردی این پژوهش با استفاده از روش مردم نگاری تربیتی و مشاهده و مصاحبه عمیق نشان می دهد با وجود برخورداری کودکان بی سرپرست مرکز شبانهروزی مطالعه شده از استعداد تحصیلی، این کودکان به دلیل اختلالات عاطفی و عدم انگیزه و امید به آینده، نسبت به همکلاسیان عادی خود افت تحصیلی بیشتری دارند. همچنین در حال حاضر در این مرکز، به جز اصل تقسیم مسئولیت بین کودکان بی سرپرست؛ و اصل ارتباط کودکان بی سرپرست با خویشاوندان شایسته خود؛ سایر اصول به دست آمده در این پژوهش، رعایت نمی شود. در مرکز مطالعه شده، کودکان روابط خوبی با یکدیگر دارند و همدیگر را درک می کنند البته در سنین نوجوانی، صمیمیت آنها به افراط کشیده می شود. سایر مشکلات مهم تربیتی این مرکز عبارتند از: نگرش نامناسب کودکان نسبت به مربیان به دلیل عدم سلامت نفس برخی مربیان؛ فقدان روش تربیتی خاص و مشترک بین مربیان و فعالیت آنها بر اساس تجربه و سلیقه شخصی خود؛ و اضطراب کودکان بی سرپرست از اخراج از مرکز. شبیه سازی معماری و فضای مراکز شبانه روزی به محیط «خانه» ؛ و تغییر اولویت استراتژیک تمام مراکز خیریه از تقبل کودکان بی سرپرست به سمت توانمندسازی خویشاوندان این کودکان به منظور حضور کودک در خانواده؛ از سایر پیشنهادات این پژوهش است.
زهرا صالحی متعهد علیرضا صادقزاده قمصری
پژوهش حاضر با هدف استنباط و واکاوی اصول حاکم بر گفتگوی تربیتی، به سراغ دو منبع قرآن و دیالکتیک افلاطونی رفته است. برای این منظور گفتگوهای تربیتی قرآن(شامل 37 گفتگو) و بخشی از آثار افلاطون(شامل سه رساله جمهوری، منون و ایون) را مورد تحلیل و بررسی روشمند قرار داده است. حاصل این بررسی، استخراج مجموعه روش های بکار گرفته شده در این گفتگوها است که از تحلیل و دسته بندی روش ها، به اصول حاکم بر گفتگوی تربیتی دست یافته ایم و در انتها نیز یافته های حاصل از هر دو مجموعه را با نگاهی تطبیقی، به نظاره نشسته ایم. یافته های این پژوهش در دو سطح قابل ارائه می باشند. سطح اول، شامل اصولی است که به صورت مشترک، از هر دو منبع استنباط شده است لذا از حیث اولویت، در مرتبه بالاتری قرار گرفته و قابلیت تعمیم بیشتری برای گفتگوی تربیتی در عصر حاضر دارد. اصول مشترک استنباط شده از دو منبع، شامل 6 اصل تحت عناوین زیر می باشد: مواجهه منطقی و استدلالی، اعطای آزادی مسئولانه، اخلاق مداری، مشارکت، ایجاد انگیزه و یادآوری(تذکار). سطح بعدی یافته ها که در مرتبه دوم اولویت قرار دارد، شامل اصولی است که به شکل جداگانه از هر یک از دو منبع مذکور استخراج شده و برگرفته از فضای فکری- معرفتی هر یک از منابع مربوطه است. این موارد مجموعاً 9 اصل به شرح زیر است: مواجهه غیرمستقیم، اعتماد سازی، ارتقای سطح معرفتی متربی، بکارگیری انگیزه صیانت از نفس، مواجهه واقع بینانه، ، به چالش کشیدن متربی، ژرف کاوی، کمک به فهم بهتر متربی و صحت سنجی جریان معرفت.
نرگس حوریزاد گنجکار محمد کاظم حسنوند
تحقیقات علمی نشان داده اند که خلاقیت ، یک مهارت است، لذا اکتسابی و قابل آموزش می باشد. اکثر پژوهش ها حاکی از اثرگذاری مثبت دوره های آموزش تفکر خلاق بر میزان خلاقیت دانشجویان در دوره های تحصیلی مختلف بوده اند. در مجموع هدف ازاین پژوهش، ابتدا بررسی تاثیرآموزش روش های خلاقیت درپرورش خلاقیت دانشجویان برای افزایش خلاقیت دانشجویان در درس کارگاه نقاشی و ارائه پیشنهادهایی برای سمت گیری برنامه های درسی رشته ی هنر به سوی پرورش خلاقیت است. لذا در این پژوهش دو سوال مطرح شده است: 1- میزان تأثیر روش تدریس هنر خلاقیت محور، بر رشد خلاقیت دانشجویان کارشناسی رشته ی نقاشی چقدر می باشد؟ 2- آموزش هنر خلاقیت محور چه تأثیراتی بر پروژه ی عملی دانشجویان کارشناسی رشته ی نقاشی دارد؟