نام پژوهشگر: مینو امیرقاسمی
میثم حدادی برزکی فردین قریشی
در این مطالعه به بررسی مسئله طلاق عاطفی در شهر تهران پرداخته شده است. طلاق در تمامی جوامع حساس است اما در جوامع مذهبی و همچنین جهان سوم به علل محرومیت های ساختاری-تاریخی طلاق دشوارتر است و این خود بسترساز طلاق عاطفی می شود. در توضیح طلاق عاطفی می توان به طیفی از نارضایتی زناشویی اشاره کرد که لزوما به جدایی منجر نمی شود بلکه نوعی همسازی را جایگزین می نماید. روش تحقیق کیفی با رویکرد برساخت گرایی با نمونه گیری نظری روش اصلی بررسی است. استقراء تحلیلی و اشباع نظری به عنوان خطوط راهنمایی اصلی مد نظر می باشد. جامعه مورد پژوهش شهر تهران به علت جمعیت بسیار زیاد و کنترل بیرونی ناپایدار می باشد. یافته ها حاکی از تغییر نگرش زنان به خود و به فلسفه زندگی می باشد و همچنین نوعی مبادله نابرابر در جریان زندگی روزمره که از طریق توعی عقلانیت ابزاری و عدم درک همسر به احساس نابرابری می انجامد. پدرسالاری سبب پدیده های همچون ناپدری، سکس مردانه،عشق زنانه و مردانگی مضحک می شود. دومینوی اعتماد و شناخت سطحی بستر مناسب برای طلاق عاطفی می باشد.
توحید راعی دیزج حسین بنی فاطمه
نتیجه به دست آمده نشان داد که داستان «قارتال» روند مهاجرفرستی و افول جمعیتی، افول اقتصادی و صنعتی، فرار سرمایه و روند واپس گرایی فرهنگی در جامعه مورد بررسی را نشان می دهد. داستان های «ئوز آرامیزدا قالسین» و «قوجالیقدا یورقالیق» فروپاشی ارزش های سنتی تعدد زوجات و نظام فرهنگی – اجتماعی حامی اش را تصویر کرده است. داستان «آنا قلبی» نشانگر تحول در بینش زنان شهری و بالا رفتن حس مسئولیت پذیری شان در اداره زندگی خانوادگی و ایفای نقش های اجتماعی است. «گول دسته سی» انتقادی است از نظام ارباب – رعیتی و روابط اجتماعی حاکم بر آن. «عارسیز غافار» فروپاشی سیستم تجارت سنتی داخلی و قدرت گیری بورژوازی کمپرادور در کشور را مورد توجه قرار می دهد. در کنار این موضوع فروپاشی نظام ارباب – رعیتی و دیوانسالاری سنتی را نیز تصویر کرده است. در نهایت «کئفلی» سر در گمی بوروکراسی جدید در اداره امور جامعه را تصویر کرده است. در نهایت جهان نگری نویسنده در داستان هایش، جهان نگری انتقاد از وضع موجود است. ساختار معنادار موجود در داستان ها «افول مضاعف» جامعه و ساختار اقتصادی – فرهنگی است. در شئون مختلف جامعه نیز این همخوانی ساختاری با توجه به مدارک و شواهد موجود است. یعنی «افول مضاعف» در بطن خود جامعه نیز وجود دارد.
ساسان نیک رفتار خیابانی حسین بنی فاطمه
پژوهش حاضر بر این است تا با شرح سیاست های فرهنگی اعمال شده ی دوران رضاشاه در جامعه در تمامی حوزه ها بخصوص نظام آموزشی و رسانه، تاثیرات آن را بر وضعیت مردم شمال غرب کشور و به طور مشخص ترکی آذری زبانان بررسی کند. لذا برای فهم بهتر این سیاست های جدید ابتدا تاریخ، جایگاه و نقش مردم آذربایجان به طور خاص و وضعیت تاریخی کشور به طور عام در دوران پیش از رضاشاه بررسی می شود تا شرایط تکوینی و تحولات تاریخی داخلی و خارجی هر چه بیشتر روشن شود. این پژوهش به صورت کیفی و اسنادی انجام گرفته است. برای این منظور تحلیل داده های تاریخی براساس نظریه ی بازتولید فرهنگی پیر بوردیو صورت گرفته است. طبق این نظریه دولت مدرن با در اختیار داشتن ابزارهای لازم و به جهت پیشبرد اهداف طبقه ی مسلط سعی دارد از طریق نظام آموزشی و سیاست های فرهنگی، هژمونی و خشونت نمادین خود را بر توده ی جامعه اعمال نموده و ارزش های مورد نظر طبقه ی مسلط را بازتولید کند. نظریه ی بوردیو به دلیل تازگی و جامعیت آن برای چارچوب نظری پژوهش حاضر انتخاب شد. بوردیو در این نظریه با استفاده از مفاهیم عادت واره، میدان، انواع سرمایه های فرهنگی و نمادین، ناسازی، بازتولید و خشونت نمادین چگونگی این اعمال فشار از طریق نظام آموزشی به شکل پنهان را فاش می کند. پیوند میان داده های تاریخی پژوهش و نظریه ی بالا بیانگر این است که رضاشاه با توجه به شرایط زمانی و مکانی و گفتمان حاکم بر نیروهای داخلی و بین المللی به سیاست های فرهنگی کلان در جامعه دست زد. نظام آموزشی در این دوران بشدت گسترده و متحول شد و در سایه ی گفتمانی حاکم و روشنفکری ناسیونالیسم، هر گونه نوشتن، آموزش و نشر به زبان های محلی ممنوع شد. نتیجه ی این اقدامات کاهش شدید سرمایه های فرهنگی مردم آذربایجان، مهاجرت، کاهش اعتماد به نفس، ایجاد حس کوچک بینی نسبت به زبان مادری و گرایش به عدم استفاده از آن در جنبه های شفاهی و بخصوص کتبی شد.
ابراهیم زال محمد حریری اکبری
چکیده ندارد.