نام پژوهشگر: علیرضا آقاحسینی
حسن آریانا علیرضا آقاحسینی
پرویز مشرف در تعقیب سیاست های امنیت ملی کشور پاکستان همان سیاست های ضیاالحق را تا پیدایش یازده سپتامبردنبال می کرد؛ که شامل رقابت تسلیحاتی با هند و چین و مقابله با محیط نا امن منطقه ای از طریق اسلام گرایی بود.هویت ریشه دار شده در کشور پاکستان، تا قبل از یازده سپتامبر تأکید بر گفتمان اسلام گرایی نه تنها به عنوان گفتمان برآمده از ارزشهای دینی پاکستان بلکه، با هدف کنترل هند و نفوذ آن در منطقه اعمال می شد. از این منظر و رویکرد، پاکستان از زمان ضیاء الحق تا زمان مشرف و حتی در دورهایی که حزب مردم بر پاکستان حکومت می کرد، ترکیبی از اسلام خواهی و منافع ملی، نوعی ارتباط دوستانه را در سطح بین المللی با قدرت های بزرگ به ویژه آمریکا ایجاد کرده بود،هرچند که تأکید برگفتمان اسلام گرایی نوعی نگاه تهاجمی را در سطح منطقه ای علیه هند، ایران و نفوذ این کشورها در آسیای مرکزی ایجاد می کرد. بنا بر این در سطح منطقه ای آنارشی و عدم همکاری آن چیزی بود که پاکستان در رویکرد تهاجمی خود ایجاد کرده بود. هرچند در دو سطح داخلی(مردم و باورهای مردم پاکستان) و سطح بین المللی رویکرد همکاری جویانه به نظر می رسید.وقوع یازده سپتامبر نه تنها برای آمریکا بلکه برای پاکستان پیامد های خطیری را به همراه داشت.یازده سپتامبر بنیاد های ذهنی ایالات متحده را با گسیختگی مواجه کرد.فروپاشی برج های دو قلو فروپاشی ذهنی و بلکه شالوده شکنی نظام امنیتی آمریکا بود. ایالات متحده به منظور بازسازی این نظم گسیخته شده سریعاً افغانستان و پاکستان را در کانون توجه خود قرار داد. حال پاکستان که هویت اسلامی خویش را در داخل و پیرامون مرزهای امنیتی خویش پایدار می دید می بایست، به جرگه جنگ علیه ترور ملحق شود و یا این که منتظر ضربات ایالات متحده گردد.ژنرال پرویزمشرف تحت این شرایط و با این تفکر که یازده سپتامبر یک فرصت تاریخی است که کشور را می تواند به شرایط بهتری سوق دهد، وارد عرصه عمل شد. کشوری که خود بواسطه گرایشات هراس پروری در داخل و انجام فعالیت های از این دست در کشمیر و افغانستان به شدت تحت فشار بود، از این حادثه به نحو احسن استفاده نمود و همین تغییر وضعیت جدید، اعتبار مالی، بین المللی برای این کشور فراهم آورد و شرایط کشور را از حالت بحرانی خارج نمود. پاکستان بخوبی روندهای موجود بین المللی و منطقه ای را تحلیل نمود و با شکار فرصت ها ، سیاست های راهبردی و استراتژیک در منطقه را پیگیری کرد. نقش پاکستان در جنگ با تروریسم، به رغم وعده های ژنرال مشرف نتوانست تمام عیار و خالصانه باشد و عوامل متعددی این را آشکار می ساخت. زمانی ارتش پاکستان از طالبان حمایت می کردند. ولی اکنون به مبارزه با آن برخاسته بود و این امر با مخالفت هایی حتی در داخل ارتش روبرو شده بود.
نبی اله ضرغامی علیرضا آقاحسینی
تلاش های ایران برای دستیابی به فناوری هسته ای به قبل از انقلاب اسلامی و به دهه 1950 برمی گردد. با پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به شرایط انقلابی کشور، فعالیت های هسته ای ایران متوقف شد و کشورهای غربی از جمله ایالات متحده، آلمان و فرانسه فعالیت های هسته ای خود را در ایران به حالت تعلیق درآوردند. پس از جنگ تحمیلی، موضوع هسته ای ایران، مهمترین مسأله ای بود که جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاست خارجی با آن مواجه شد و هم اکنون نیز با ارسال پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت، این مسأله به یک بحران بین المللی تبدیل شده است. هدف این پژوهش این است که نشان دهد چگونه سیاست های هسته ای جمهوری اسلامی ایران درون یک متن گفتمانی جای می گیرد و گفتمان های شکل گرفته در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد که بعد از انقلاب اسلامی و در تاریخ جدبد ایران شکل گرفته اند، توضیح می دهند که مسأله هسته ای ایران جایگاه مهمی در روابط خارجی ایران دست یافته است و در تقابل با گفتمان هسته ای غرب به ویژه ایالات متحده قرار گرفته است؛ بر همین اساس، سوال اصلی پژوهش عبارت است از اینکه گفتمان های شکل گرفته و حاکم بر دولت های سه-گانه (هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد) چه تاثیری بر روند دستیابی جمهوری اسلامی ایران به انرژی صلح آمیز هسته ای در این سه مقطع مذکور داشته است؟ روش تحقیق این پژوهش نیز توصیفی ـ تحلیلی می باشد که تلاش دارد که با استفاده از شیوه «تحلیل گفتمان» به بررسی مسائل هسته ای ایران بپردازد. بنابراین برخلاف دیدگاه های اثبات گرایانه که تبیین غیر-تجویزی میان پدیده ها را به شکلی که موجب اعتماد علّی گردد، مورد بحث قرار می دهد، تحلیل به کار گرفته شده در این پژوهش پسا اثبات گرایانه است. پسا اثبات گرایی شیوه تعامل، تعارض و کشمکش میان حوزه مشروعیت در قبال غیریت ها را به بحث می گذارد. تحلیل فضای سیاسی تعامل، تعارض و کشمکش دلالتی آشکار بر گفتمان گونگی مباحث در این پژوهش دارد. فرضیه پژوهش این است که علی رغم وجود فضاهای گفتمانی داخلی و بین المللی متفاوت در سه دوره ریاست جمهوری هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد، شروع و تداوم گفتمان هسته ای ج. ا. ایران به دلیل تأکید بر اصول بنیادی انقلاب اسلامی همانند استقلال خواهی، ظرفیت های تمدنی و توسعه و پیشرفت از یک سو و عدم تمکین نسبت به آپارتاید هسته-ای از سوی دیگر، در تقابل با گفتمان هسته ای غرب بخصوص ایالات متحده قرار دارد.
احسان شیخون علیرضا آقاحسینی
از زمان وقوع انقلاب اسلامی در ایران، سیاست های مختلفی برای مسائلی چون؛ وحدت مسلمین جهان، دفاع و حمایت از مستضعفین جهان و... با انگیزه های خیرخواهانه و استقلال طلبانه برای بهبود وضعیت مسلمانان طراحی و دنبال شده است که این خط مشی ها بنا به اقتضائات دچار تغییر و دگرگونی شده اند. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در زمینه خط مشی های صدور انقلاب اسلامی همواره بین واقع گرایی و آرمان گرایی در گردش بوده است. این نوع تغییر در سیاست ها را می توان به وضوح در قالب گفتمان های حاکم بر فضای سیاست خارجی ایران مشاهده نمود. با غالب شدن هر گفتمان در صحنه سیاست خارجی ایران از ابزار های متفاوت و متنوعی نیز برای صدور ارزش های انقلاب اسلامی استفاده شده است. این ابزار ها و شیوه ها عبارت هستند از: حمایت از جنبش های آزادی بخش، صدور انقلاب با نمونه، تبلیغات رسانه ای، استفاده از سازمان های بین المللی، برگزاری و تشکیل سمینارها و کنگره ها، توجه به صنعت گردشگری و جهانگردی، تربیت و اعزام مبلغ، پذیرش و اعزام دانشجو، تقویت سفارتخانه ها، افزایش مراکز علمی، تحقیقاتی و فرهنگی در خارج از کشور. همچنین محققان بسیاری سعی نموده اند که رخداد انقلاب اسلامی را در چارچوب تئوری هایی مانند لیبرالیسم، رئالیسم، مارکسیسم و... شرح و توضیح دهند اما موفق به این مهم نشده اند. در این تحقیق با به کار گرفتن تئوری سازه انگاری که از نظریات جدید در عرصه روابط بین الملل می باشد و در آن بر ساختارهای هنجاری- فکری، هویت ها و ارتباط ساختار- کارگزار تاکید می گردد، در مورد چرایی انقلاب اسلامی و چیستی خط مشی صدور انقلاب و شیوه های بسط آن به کشورهای منطقه خاور میانه به تحقیق و بررسی می پردازیم. در این پژوهش با این پرسش ها که؛ آیا میان سیاست های اتخاذی از سوی جمهوری اسلامی ایران در قالب دو گفتمان ملی گرایی و اسلام گرایی، با ابزارها و شیوه های صدور انقلاب، تناسب و هماهنگی وجود داشته است؟ و آیا جمهوری اسلامی ایران تاکنون توانسته با بهره وری مناسب از ابزارها و شیوه های صدور انقلاب در منطقه خاور میانه، ارزش ها و آرمان های خود را به کشورهای این منطقه تسری دهد؟ به دنبال بررسی و تحلیل این فرضیات هستیم که؛ میان سیاست های اتخاذی از سوی جمهوری اسلامی ایران با ابزار ها و شیوه های به کار گرفته شده برای صدور انقلاب که در قالب دو دوره ی ملی گرایی و اسلام گرایی طرح ریزی شده است، تناسب کافی و لازم وجود نداشته است؛ و به دلیل عدم بهره وری مناسب از ابزار ها و شیوه های صدور انقلاب اسلامی، ایران تاکنون نتوانسته است در عملی کردن خط مشی صدور انقلاب در منطقه خاورمیانه به صورت موفق اقدام نماید. واژگان کلیدی: انقلاب اسلامی ایران، صدور انقلاب، سازه انگاری، تحلیل گفتمانی، دوره ملی گرایی، دوره اسلام گرایی، خاورمیانه.
علی شمسی حسین مسعودنیا
چکیده سالهای بین 1384-1376 که به دوران دولت اصلاحات موسوم است یکی از مراحل تاریخ تحزب در دوران بعد از مشروطه به شمار می رود. روی کار آمدن سید محمد خاتمی و طرح و پیگیری جامعه مدنی و مفاهیم مرتبط با آن، از جمله شکل گیری و فعالیت نهادهای مدنی و منجمله احزاب سیاسی یکی از شعارهای مطرح شده توسط این دولت و جریانات وابسته به این دولت به شمار می روند. در تاریخ سیاسی اجتماعی ایران بعد از مشروطه همواره ضعف و سوء کارکرد احزاب سیاسی یا به فشار از ناحیه حکومت خلاصه می شده و یا به فعالیت افراد مرتبط دانسته می شده که در این تحقیق سعی شده تا با استفاده از نظریه ای جدید به نام ساختاریابی از آنتونی گیدنز، موضوع شخصی شدن سیاست در ایران که ریشه ای تاریخی دارد و سیاست غیر رسمی را در پی داشته و به تبع بر ضعف فعالیت احزاب سیاسی نیز تاثیر داشته است را تبیین و بررسی کنیم. بررسی تاریخی مفهوم جامعه مدنی و کارکرد احزاب سیاسی نشان داد که شکل گیری و فعالیت نهادهای مدنی از جمله احزاب سیاسی که در غرب ریشه دارد نیازمند بستری است که بر اساس سیاست رسمی به فعالیت می پردازند، در حالیکه شخصی شدن سیاست در ایران که ریشه در ویژگیهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه ایران داشته است، سیاست غیر رسمی را در پی داشته است که به تبع هرگاه بستری برای فعالیت جامعه مدنی و نهادهای آن فراهم می شده، این نهادها با کاربست قواعد عمل سیاست غیر رسمی فعال می شدند و به جای اینکه منافع جامعه تامین شود به دنبال منافع جناحی و گروهی بودند. کلید واژه ها: ساختار یابی، شخصی شدن سیاست، جامعه مدنی، احزاب سیاسی، دولت اصلاحات
روح الله شیخ زاده علی امیدی
مسئله افغانستان از نگاه امنیتی، پیچیدگیهای منحصر به فردی دارد که حاصل از مسائل مختلف میباشد. تنوع قومی، پراکندگی جمعیتی، حتی خارج از مرزهای سیاسی این کشور، پیشینه تعارض و مناقشات با همسایگان و تاثر از اندیشه های مختلف در اسلام سیاسی از جمله مسائلی است که بستر بروز ناامنی و ایجاد درگیری داخلی و منطقه ای را فراهم کرده است. ریشه بروز چالش امنیتی امروزه در دیالکتیک تاریخی میان جریانهای اجتماعی می باشد. جامعه و دولت هر کدام به عنوان نمایندگان دو جریان سنت و نوگرایی در افغانستان در سالهای گذشته، نتوانسته اند به جمع بندی مشترک هویتی رسیده و از این رو همواره سعی در حفظ موجودیت خویش به قیمت محو دیگری بوده اند. نبرد امروزه طالبان و دولت تازه، برآیند کشمکشهای سنت و نوگرایی در دهه های گذشته میباشد. طالبان با حفظ ساختار سنتی- قومی، بازتولیدی دیگر از پشتونیسم میباشد و آموزه هایی همچون دیوبندیسم، سلفیت و وهابیت، نیروی پیشرویی به آن بخشیده است که خواهان هژمونی مجدد قومی در عرصه سیاسی افغانستان هستند. با وجود ساختار سنتی جامعه و موانع دولت در دستیابی به گفتمان ملی در چنین جامعه چند قومیتی، دستیابی به این هدف را نمیتوان دور از انتظار دانست. در مطالعات امنیت سنتی، غالباً به بررسی مسائل به طور جامع نمیپردازند و به نقش ساختار اجتماعی در بروز مسائل امنیتی کمتر اشاره شده است. رویکرد سنتی امنیت غالباً دولت محور و مبتنی بر بعد نظامی ناشی از فضای جنگ های جهانی اول و دوم و جنگ سرد میباشد. لیکن، رویکردهای جدید امنیتی سعی در توسعه مفهوم امنیت در سایر ابعاد، از جمله اقتصادی و اجتماعی ، داشته است. این مسئله، سبب شده است تا گشایش تازه ای در مطالعه مسائل جدید امنیتی در کشوری همچون افغانستان پدید آید. مکتب امنیتی کپنهاگ، از جمله رویکردهای نوین امنیتی است که از طریق آن و با تکیه بر مسائلی همچون امنیت موسع و کنش زبانی، میتوان به مطالعه وضعیت امنیتی جامعه افغانستان پرداخت. فرضیه پژوهش بر این است که عوامل فرهنگی و قومی افغانستان و نیز کشورهای همسایه آن درتطویل بحران امنیتی نقش منفی داشته اند. به علت همپوشانی مرزهای اجتماعی افغانستان با جوامع همسایه، و وجود نیروهای تنش زا در آن سوی مرزها، دولت به تنهایی قادر به دستیابی به امنیت نمیباشد. این امر در مورد کشورهای همسایه که همانند افغانستان دارای جوامعی متکثر می باشند نیز، صدق می کند. از این رو، مکتب کپنهاگ توصیه به استفاده از راهکارهای منطقه ای مینماید. در این راهکار، افغانستان و محیط جغرافیایی پیرامونی اش که از لحاظ امنیتی دارای دغدغه های مشابهی میباشد، در یک مجموعه امنیتی قرار میگیرد. تعریف چنین مدل امنیتی، دستورکاری را برای سازمانهای امنیتی داخلی و منطقه ای ارائه خواهد داد که در هماهنگی با یکدیگر، توانایی آنها را در غلبه بر چالشهای امنیتی بالا خواهد برد. نوع مطالعه در این پژوهش توصیفی- تحلیلی است که با استفاده از منابع کتابخانه ای و اینترنتی صورت گرفته است.
امین فرمهینی فراهانی محمد علی بصیری
روابط و مناسبات ایران و انگلستان یکی از پیچیده ترین و در عین حال پرفراز و نشیب ترین آن در طول تاریخ روابط خارجی می باشد. در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این امر به وضوح دیده می شود. انگلیس اگرچه در اکثر موارد با آمریکا هماهنگ بوده است ولی با سیاست های افراطی نومحافظه کاران کاخ سفید راجع به ایران همراه نبوده است. انگلیس همواره با ایده تغییر رژیم در ایران ، قراردادن ایران در محور شرارت و مداخله نظامی در ایران به شدت مخالف بوده است. در تحقیق حاضر تلاش بر این است که روابط دو کشور طی سه دوره ریاست جمهوری گذشته، یعنی دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی، آقای خاتمی و دوران اول آقای احمدی نژاد در فواصل سال های 1368 تا 1388 به بصورت جامع و کامل بررسی شود و ابعاد و جنبه های مختلف آن در قالب تئوری سازه انگاری و با رویکرد توصیفی تحلیلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.بدون شک تحولات داخلی دو کشور بر روابط میان آن ها تاثیر بسزایی داشته است، خصوصاً تغییر دولت در ایران به تبع خود تغییراتی را در روابط با انگلیس به وجود آورده است. به نظر می رسد عنصر«ذهنیت تاریخی» در روابط دو کشور نقش مهمی را ایفا نموده است. وضعیت روابط ایران و انگلیس در حال حاضر به گونه ای است که هیج دورنمای امیدوارکننده ای برای آن قابل پیش بینی نمی باشد. این امر از نزدیک شدن انگلیس به مواضع آمریکا در چند سال اخیر تاثیر پذیرفته است. بررسی روابط ایران و انگلیس نشان می دهد که مسائل دوجانبه از تاثیرگذاری بیشتری بر فراز و نشیب روابط برخوردار بوده اند ولی به هر حال مسائل بین المللی هم بعضاً سایه سنگینی بر روابط دوجانبه داشته اند. در حال حاضر سایه سنگین تحریم های شورای امنیت بر روابط ایران و انگلیس سایه افکنده است که هرگونه ارتقای روابط دوجانبه و چندجانبه را در محاق ابهام قرار داده است.
محسن میرزازاده حسین آبادی مجتبی عطارزاده
اواخر قرن نوزدهم نومیدی فزاینده ای بر ذهن اروپا سایه افکند. دیگر روشنگری، آن فروغ گذشته را نداشت و خشکی آن سراب بر همگان، چه روشنفکر و چه عامی محرز شده بود. وقایع نیمه اول قرن بیستم مُهر تاییدی شد بر آن همه دلواپسی. عدم آسایش، بی معنایی، پوچ گرایی و ... همگی سایه شومی بر دست آوردهای مدرنیته شده بودند. روشنفکران، علیه روشنفکران به پا خاستند. دست آوردهای مدرنیته، با آنچه که نویدش داده شده بود زمین تا آسمان تفاوت داشت و این موضوعی نبود که بتوان نادیده گرفت. روح تفکر منتقد وضع موجود، فراگیر شد. در این میان، دو گروه در دو مسیر متفاوت، اصلی ترین انتقادها از روز و حال مدرنیته را وجه همّت خود ساختند. یک گروه ملهم از هگل و مارکس، در شاخه چپ گرایی نو، که مکتب فرانکفورت برآمد آن است و دیگری ملهم از نیچه که فوکو نماینده آن محسوب می شود. نقطه عزیمت یکی است، اما برداشت ها متفاوت. با بررسی و سپس مقایسه اندیشه های هورکهایمر و آدرنو از اعضای مکتب فرانکفورت با میشل فوکو، می توان نوع برداشت آنان از بحران مدرنیته را مشخص کرده، نحوه برخورد آنان برای چاره جویی و درمان را نشان داد. درنهایت مشخص خواهد شد که هر دو گروه به نتیجه مشابهی نیز خواهند رسید.
زهراسادات موسوی علیرضا آقاحسینی
ایران ومصر دوکشوری هستند که اسلام سیاسی در آن ها قدمتی دیرینه دارد. ایران اولین کشوری است که انقلابی بر اساس تئوری اسلامی را بنا نهاد؛ به همین سبب صدور انقلاب در دستور کار این کشور قرار گرفت .ضمن اینکه جریان های اسلامی در سایر کشورهای اسلامی به طور طبیعی از انقلاب ایران متأثر شدند. یکی از کشورهایی که انتظار می رفت انقلاب اسلامی اثر بنیادینی بر آن بگذارد، کشور مصر بود.کشور مصر با سابقه ترین کشور اسلامی در زمینه ی ظهور گروهها وجریان های اسلامی به شمار می رود. خاستگاه مهم ترین جریان اسلام سیاسی فعال جهان یعنی اخوان المسلمین در مصر است وشعبات متعددی در کشورهای اسلامی دارد. انقلاب مصر وروند وچگونگی نفوذ اسلامگرایان ونقش آنها در پیروزی انقلاب ونظام سازی پس از انقلاب ، سوالات زیادی را به دنبال داشت. از جمله ی این مسایل بحث تأثیر گذاری انقلاب اسلامی ایران بر مصر بود. در اینجا سعی شده است با استفاده از جارچوب نظری گفتمان لاکلا وموفه به مبحث تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر مصر پرداخته شود. فرضیه ی این پژوهش بر اساس مفهوم ابهام گفتمانی این است که اسلام سیاسی دو منطق معنایی متفاوت را در دو کشور مصر وایران رقم زده است. برای بررسی فرض مذکور در این پژوهش به مقوله سیر تکاملی اسلام سیاسی در دو کشور ایران ومصر پرداخته گردید ومشخص شد که تفاوت مسیر اسلام سیاسی در دو کشور مذکور باعث گردید تا اسلام سیاسی در ایران به شکل انقلابی ظاهر شود وبه تشکیل حکومت منجر شود، حال آن که در مصر اسلام سیاسی موفق به تشکیل حکومت نشد
سکینه ببری گنبد علیرضا آقاحسینی
چکیده ندارد.
امید چوپانی علیرضا آقاحسینی
چکیده ندارد.
مجتبی ابویی مهریزی علیرضا آقاحسینی
چکیده ندارد.